بین مسافران داخل قطار مترو، مردی با کت و شلوار خردلی ایستاده بود، کتاب هایی در دست داشت و با صدای بلند مردم را به کتاب خواندن تشویق می کرد. می گفت با خواندن کتاب به زندگی جهت دار می رسید و بعد از آرامش و خودآگاهی نصیب تان خواهدشد. برخی مسافران هم کتاب هایی که در دست مرد کت و شلوار پوش بود می گرفتند و آن را ورق می زدند.
خرید کتاب با امضای نویسنده
یکی دو ایستگاه که گذشت مسافری قصد خرید کتاب داشت و به خریدار گفت خودش آن کتاب ها را نوشته و می فروشد. مسافر هم با تعجب خودکاری از کیفش درآورد و از او خواست تا کتابش را به عنوان نویسنده امضا کند. برایمان عجیب بود این مردی که در وصف مطالعه حرف می زد خودش نویسنده ای است که کتاب هایش را برای فروش به مترو می آورد و می فروشد. از او خواستیم ساعتی در یکی از ایستگاه های مترو توقف کند و با ما در خصوص کاری که انجام می دهد صحبت کند. محمود سعادتی تیکانلو سه سال است دست به قلم شده و می نویسد.
کارگاه فیلترسازی دارم ولی باید تعطیلش کنم!
در ایستگاه مترو نشسته ایم و آنچه که بیشتر از همه جلب توجه می کند دست های کدر، پینه بسته و زمخت نویسنده است. می گوید کارگاه فیلترسازی دارد و به دلیل سنگین بودن کار، دست هایش به این روز افتاده اند. «زمانی که پدرم را از دست دادم، درس را رها کردم و به طور اتفاقی با حرفه فیلترسازی آشنا شدم. ۱۰ سالی به عنوان کارگر در کارگاه ها کار می کردم؛ اما بعد از مدتی توانستم کارگاه کوچکی به همراه چند کارگر برای خودم دست و پا کنم. تا چند سال پیش هم وضعمان خوب بود تا اینکه به مشکلات اقتصادی خوردیم و کار خوابید. خود کارگرها کار را ترک کردند و چند سال می شود که به تنهایی خودم کارگاه را می چرخانم؛ اما باز هم چرخش نمی گردد و تا چند وقت دیگر قصد دارم کارگاه را تعطیل کنم. برای اینکه مستمری داشته باشم کارهای بازنشستگی ام را کرده ام و چند ماه دیگر بازنشسته می شوم. بعد از آن دیگر می خواهم تمام وقتم را صرف نوشتن کنم.»
جالب اینکه او تا امروز هر آنچه که نوشته است با دست بوده و هیچ وقت در نوشتن از کامپیوتر و دستگاه تایپ استفاده نکرده اما بعد از بازنشستگی قصد دارد کار تایپ را هم یاد بگیرد.
تیراژ ۵۰۰ تایی و صحافی ۵۰ جلد ۵۰ جلد
محمود سعادتی تیکانلو چند ماه دیگر ۶۰ ساله و بازنشسته می شود. نویسنده ای که از حدود سه سال پیش تصمیم می گیرد آرزوی دیرینه اش را محقق کند و دست به قلم بشود. بدون اینکه با هدف کسب درآمد باشد به دلیل به دست آوردن آرامش این کار را شروع می کند. اما با بزرگ ترین مشکل موجود یعنی مشکل مالی روبروست و نمی تواند کتاب هایش را در تیراژ بالا به چاپ برساند. چهار کتابی که چاپ کرده است در تیراژهای ۵۰۰ تایی هستند و ۵۰ تا ۵۰ تا صحافی می شوند. سه کتاب هم در دست چاپ دارد که به خاطر همان مشکل مالی نمی تواند آنها را منتشر کند. سه چهار کتاب هم در دست نوشتن دارد و روی آنها کار می کند.
اگر نمی نوشتم سلامت روانی ام را از دست می دادم
او مهمترین انگیزه شروع نویسندگی اش را رسیدن به آرامش می داند تا رسیدن به درآمد و شهرت. «من اگر نمی نوشتم شاید تا امروز سلامت روانی ام را هم از دست داده بودم. با نوشتن آرام می شوم و زندگی می کنم. ممکن است در طول یک هفته فقط یک جلد کتاب بفروشم اما خسته نمی شوم. مردم را می بینم زنده هستم و غم هایم را فراموش می کنم. کلا آدم غمگینی هستم و حتی غم دیگران هم من را اذیت می کند. اما وقتی می نویسم دیگر دغدغه فکری ام از بین می رود. شاید شناخته شوم و به درآمد هم برسم؛ اما انگیزه من پول نیست. من با نوشتن آرامش پیدا می کنم.»
لیسانس بیولوژی دارم
نویسنده سخت کوش ما لیسانس بیولوژی دارد و چهار ترم هم در رشته روان شناسی تحصیل کرده است و بسیار هم اهل مطالعه است. در طول روز هر زمان که فرصت کند کتاب و روزنامه می خواند و مسائل روز و تحلیل های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را مرور می کند و در حال حاضر «محمد در اروپا» را می خواند و می گوید: «اکثرا شب ها می نویسم و در طول روز و ضمن کار نوشته هایم را مرور می کنم. باقی زمانی که برایم می ماند را هم برای مطالعات کتاب و روزنامه های مختلف می گذارم.»
حاضرم مقابل دانشگاه و مترو کتاب هایم را بفروشم
به گزارش مهر، از حدود سه سال پیش که تصمیم می گیرد بنویسد، مسیر را اشتباه می رود و موجب می شود یک انتشاراتی کلاه بردار سرش را کلاه بگذارد. بعد از آن با فردی که او را حاج آقا اطهر معرفی می کند آشنا می شود و از طریق او می تواند کمی خودش را سرپا کند. با این وجود نه خودش نه حاج آقا اطهر هیچ کدام سرمایه برای تیراژ بالا ندارند: «حاج آقا اطهر به من گفت بدون سرمایه نمی توانی کار کنی. اما من گفتم برای کار کردن مصمم هستم و هدفم این است که یک خانه تکانی فرهنگی انجام دهم. حتی حاضرم مقابل دانشگاه و داخل مترو کتاب هایم را بفروشم. ایشان هم گفتند انگیزه خوبی دارم و کمک حالم شدند. وقتی من کتابم را می نویسم حاج آقا اطهر آن را می خواند و سپس به ویراستاری می رود. بعد از تایید نهایی من است که به زیر چاپ می رود. چون سرمایه ای وجود ندارد تیراژ بالا نیست و به دلیل آنکه گمنام هستم و البته فرصت نداشتم به دنبال انتشاراتی بگردم تا کار چاپ و انتشار را بر عهده بگیرد برای همین درتیراژهای ۵۰۰ تایی کتاب ها را چاپ می کنم.»
«خشونت علیه زنان و کودک آزاری» موضوعات آقای نویسنده
کتاب هایی که محمود سعادتی می نویسند تمامی براساس داستان های واقعی است و می گوید: «یک زندگی را می بینم بعد آن را مبنای داستانم قرار می دهم و روی آن کار می کنم تا تبدیل به یک کتاب می شود. در کل نیز نوشته های من رنگ و بوی مذهب دارند. همچنین خشونت علیه زنان و کودک آزاری از جمله موضوعاتی است که در کتاب هایم به آن اهمیت می دهم.»
کتاب امانت هم می دهم
سعادتی بعد از آنکه تصمیم می گیرد کتاب هایش را در مترو بفروشد دست به کار می شود و روزی دو ساعت برای معرفی کتابش داخل قطارهای در حال حرکت می شود. او در پاسخ به این سوال که فروش در مترو چطور است و کسی حاضر به خرید کتاب های او می شود گفت: «تا سال گذشته من هر روز، روزی دو تا سه ساعت در زمان غروب به مترو می آمدم و کتاب هایم را بعد از معرفی می فروختم که فروشم هم بد نبود. امسال به خاطر مشغله هایی که دارم فرصت نمی کنم هر روز بیایم؛ اما باز فرصتی پیش بیاید حتما همین کار را خواهم کرد. در زمان فروش کتاب هایم بعضی ها از من می پرسند که باز هم من را می بینند؟ چون در آن زمان پولی همراهشان نیست؛ یا کتاب را به آنها می دهم و پول را برایم کارت به کارت می کنند یا می بینم از نظر مالی دچار مشکل هستند اما مطالعه را دوست دارند کتاب هایم را به شکل امانی در اختیارشان قرار می دهم.»
او درباره میزان فروشش در مترو گفت: «در دو ساعت ممکن است ۱۰ جلد، ۵ جلد بفروشم. بعضی وقت ها هم هیچ جلد کتابی نمی فروشم؛ اما اکثرا یکی دو جلد را در دو ساعت فروخته ام. در حال حاضر با توجه به چنین شرایطی برخی از کتاب هایم را تا ۱۲۰۰ جلد هم فروخته ام و برخی از آنها به فروش ۳۰۰-۴۰۰ جلد نیز رسیده اند.» این نویسنده درباره عکس العمل مردم وقتی متوجه می شوند نویسنده کتاب هایی است که می فروشد گفت: «خیلی وقت ها که مردم متوجه می شوند فروشنده کتاب های خودم هستند خوشحال می شوند. حتی برخی از آنها از من می خواهند داخل کتاب را امضا کنم و با من عکس هم می گیرند. برخی هم اصلا حرف من را باور نمی کنند.»
سخنرانی در وصف مطالعه داخل تونل های مترو
سعادتی یکی از آروزهایش این است که مردم قدر فرصت های مطالعاتی که دارند را بدانند برای همین می گوید در زمان فروش کتاب هایش بعضی مواقع حالت سخنرانی در وصف مطالعه هم می گیرد: «بعضی وقت ها در مترو حالت سخنرانی به خودم می گیرم. مثلا می گویم اهمیت مطالعه زیاد است و ائمه چه فرمایشاتی درباره مطالعه کرده اند. از پیشنه فرهنگی قویمان می گویم و از مردم سوال می پرسم چرا باید سرانه مطالعه ما تا این حد پایین باشد. چون زندگی توام با مطالعه یک زندگی جهت دار و پر از آرامش است و به خود آگاهی خواهند رسید. کتابی هم نفروشم برای مردم حدیث می خوانم و مردم را برای اینکه ساعات مطالعه شان را بالا ببرند تشویق می کنم.»
فروش در مترو حالم را خوب کرد، خانواده ام راضی شدند
از خانواده اش که می پرسیم دو فرزند دارد و همسرش هم پرستار بیمارستان است: «یک دختر ۲۶ ساله دارم که ۱۶ مهر عروسی اش است. شیمی خوانده و در یک داروخانه کار می کند. پسرم هم ۲۴ سال دارد و به خواسته من و همسرم مهندسی خوانده در صورتی که استعداد بسیار زیادی در ادبیات دارد و احساس می کنم در حق او ظلم کرده ایم.» سعادتی درباره مخالفت خانواده اش برای فروش کتاب در مترو گفت: «در ابتدا خانواده ام به خصوص دخترم با کاری که می خواستم بکنم مخالف بود. اما وقتی دید کار در مترو به من آرامش می دهد و چقدر حال من خوب شده پذیرفت کارم را ادامه بدهم اما به این شرط که پوشش مناسب داشته باشم.»
آرزوهای باقی مانده آقای نویسنده
او در آخر از آرزوهایش می گوید: «دوست دارم مطالعات اقتصادی جهت دار داشته باشم و آرزو دارم یک روز کتابی در این زمینه بنویسم. یک آرزوی دیگرم هم این است که روزی دو ساعت به حوزه علمیه بروم و عربی بخوانم و کار کنم. چند بار هم رفته ام اما زمینه مساعد نبوده. آرزوی سومم هم این است که کار موسیقی ام را ادامه دهم و ساز نی ام را تکمیل کنم.»
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم