تنهایی یا آزادی خرد‌کننده؟

یکی از واقعیت‌های زندگی شهری مدرن تنهایی است. تجرد، استقلال مالی و فکری، عملا آدم‌ها را تنهاتر کرده است. توجه بیش از حد به فردیت در زندگی، انسان‌ها را چنان در درون خود تنها کرده که اغلب تن به زندگی فردی می‌دهند و در برخی موارد این انتخاب با اشتیاق انجام می‌شود. چرا که وهمی از آزادی را در روان فرد می‌سازد.
کد خبر: ۸۲۷۵۱۱
تنهایی یا آزادی خرد‌کننده؟

انسانی را تصور کنید که از جامعه کناره بگیرد و در جزیره‌ای جدا افتاده دور از افراد دیگر زندگی کند، او آزادتر از کسی است که در جامعه خود زندگی می‌کند، اما در عین حال چیزهای زیادی را از دست می‌دهد که یکی از آنها می‌تواند خود معنا و دلیل زنده بودن و زندگی کردن باشد.

این تنهایی، آزادی می‌آورد اما واقعا می‌توان این آزادی را مطلوب دانست. نتیجه تنها زندگی کردن و مجردی سر کردن، ممکن است استقلال فکری و آزادی از الزامات خانوادگی و ارتباطی باشد، اما این استقلال تا چه حد مطلوب و خواستنی است؟ خاصه در شرایطی که این تنهایی خود بسترها، مسائل فکری و رسیدن به زندگی مطلوب را منتفی می‌کند.

انسان استقلال فکری و آزادی را برای زندگی بهتر می‌خواهد، زندگی‌ای که در فضای ارتباطی معنادار و آینده دار با دیگران ساخته می‌شود و نه در خلأ مطلق، چرا که خلأ مطلق دیگر فکری را هم نیاز ندارد که ما در جستجوی مستقل و وابسته‌اش باشیم. هنر آزاد بودن و داشتن استقلال فکری در با جمع بودن و همزیستی است نه در جداافتادگی و ترس از زندگی با دیگران.

تنهایی و رضایت از زندگی

طبق آماری که در فنلاند منتشر شد، کسانی که تنها زندگی می‌کنند 80 درصد بیشتر از افرادی که تنها زندگی نمی‌کنند دچار افسردگی می‌شوند. اگر این را کنار یکی از شاخص‌های اصلی رضایتمندی و امید به زندگی قرار دهیم یعنی تشکیل خانواده و اهمیت به زندگی خانوادگی آنگاه مساله بسیار شفاف و معنادار خواهد شد.

انسان تنهای امروز در میان بالا رفتن سن ازدواج، استقلال زود جوانان از خانواده و آمار بالای طلاق، یکی از مهم ترین موارد رضایتمندی و امید به زندگی را در تلاطم و بحران می‌بیند. اما همین تن دادن به تنهایی دلایلی دارد که باید آنها را هم مورد نظر قرار داد.

تنهایی و مسئولیت‌پذیری

شما هم حتما این را شنیده‌اید که در غرب جوانان در 18 سالگی از خانواده جدا می‌شوند و تنها زندگی می‌کنند. این استقلال بیش و پیش از هر چیز مبتنی بر استقلال مالی و مربوط به سبک زندگی غربی است. سبکی که به‌مراتب فردگراتر است و بنیان‌های زندگی شهری مدرن در آن به‌قاعده‌تر و با مبناست. اینجا مساله استقلال هویتی و اعتقادی هم ممکن است مطرح باشد، ولی در آن قالب و با توجه به روابطی که در آن جامعه وجود دارد نمی‌توان این استقلال را به معنای استقلال عاطفی یا رهایی از قید و بند مناسبات اجتماعی دانست.

استقلال‌طلبی یکی از نیازهای همیشگی جوانان است، اما به معنای جدایی عاطفی یا بی‌مسئولیتی نیست. اتفاقا تنها زندگی کردن و جدایی از خانواده پریدن به بستر جامعه و عین مسئولیت‌پذیری است. تصور بیشتر جوانان ایران از استقلال رهایی و تجربه آزاد شدن و فرار از الزامات است، حال آن که فردیت برای دوام و زندگی برای معناداری هیچ‌گاه از الزامات فارغ نیست. تنها تفاوت در الزامات خود و دیگری و مسئولیت‌پذیری نسبت به جامعه و شرایط زندگی خود است در مقایسه با زمانی که این مسئولیت به‌عهده خانواده است و نسبت فرد با جامعه تحت سیطره خانواده او تعریف می‌شود.

آنچه تنهایی را افسرده‌کننده می‌کند، جدا افتادگی عاطفی است. جداافتادگی عاطفی از دیگران تعلق خاطر فرد نسبت به جهانی که در آن زندگی می‌کند را کم می‌کند. در سبک زندگی ایرانی این جدایی فرد از خانواده و عدم وارد شدنش به یک زندگی جدید با تعلقات تازه و پوشش‌های عاطفی، منتهی به جداافتادگی عاطفی و در نهایت غربت انسان نسبت به جهانی که زندگی می‌کند و در نهایت افسردگی می‌شود.

تنهایی و مساله سنت

این که تنهایی حالتی در زندگی انسان مدرن است و فردگرایی و تفکر بریده از سنت منتهی به این تنهایی درونی شده است، گزاره‌ای درست است. سبک زندگی مدرن انسان‌ها را به سمت اتمی شدن و خودمحوری می‌کشاند، اما این، همه ماجرا نیست. همین فضای مدرن ایجاب می‌کند زندگی مشترک و تشکیل خانواده به میزان فردی شدن آدم‌ها ساده و آسان شود. یعنی افراد بنا به تشخیص خود و با همیاری و توافقی دونفره زندگی خود را بسازند و ضمن احترام به استقلال هم یک زندگی مشترک و وابستگی عاطفی عمیق را بین هم ایجاد کنند. اما در این بستر گاه سنت خود عامل تنهایی می‌شود. خاصه سنت‌هایی که با این سادگی و سهلی در تشکیل خانواده تناقض دارند و فردیت انسان‌ها را زیر تصمیماتی خرد می‌کنند که پر هزینه و مداخله‌جویانه است.

در چنین فضایی اغلب این‌طور جا می‌افتد که برون رفت از تنهایی و رفتن به سمت یک زندگی سالم مشترک، هزینه بردار و بدبخت کننده است، در حالتی که باید رهایی​بخش و امیدوار‌کننده باشد و هیچ انسان عاقلی حاضر نخواهد بود برای بودن با دیگری بدبختی و دشواری تحمل‌ناپذیر را برگزیند. اینجا باید سنت با توجه به بستر ایجاد شده توسط تجدد بیشتر به عنوان یک یاری‌کننده معنابخش دیده شود تا مانع.

سنت در چنین شکلی می‌تواند در دنیای مدرن به حیات خود ادامه دهد. سنت با موانع خود نمی‌تواند در بستر مدرن شده زندگی همه ما در همه نقاط جهان مفید باشد بلکه با راهکارهای تسهیل‌کننده جزئی می‌تواند همچنان زندگی بهتری را به انسان‌های جدا افتاده و تنها عطا کند. مراسم پی‌در‌پی، محوریت عناصر تجمل و الزامات جمعی توجیه‌ناپذیر، به جای خواست‌ها و تعقل فردی همه باعث تنهایی و ترس از ازدواج شده است که این خود در نهایت امکان زندگی بهتر را دست نیافتنی و تنهایی را تنها راه بودن می‌گرداند.

علیرضا نراقی

اندیشه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها