با امید سهرابی، نویسنده فیلمنامه سریال «جاده قدیم»

فـرار گـاو از جاده قدیـم

امید سهرابی، نویسنده فیلمنامه سریال جاده قدیم که از شبکه دو در حال پخش است فقط فیلمنامه‌نویس نیست؛ نمایشنامه هم می‌نویسد و سودای کارگردانی هم در سر دارد. او می‌خواهد اگر شرایط و مقدمات کار فراهم شود اولین فیلم بلند سینمایی‌اش «لاتاری» که فیلمنامه‌اش را هم خودش نوشته جلوی دوربین ببرد.
کد خبر: ۸۰۸۴۰۸
فـرار گـاو از جاده قدیـم
سهرابی پیش از جاده قدیم، فیلمنامه سریال‌هایی مانند شمس‌العماره و آخرین گناه را برای تلویزیون نوشته است. جاده قدیم سریالی است به کارگردانی بهرام بهرامیان و تهیه‌کنندگی علی تقی‌پور و داستان روزهای آغاز زندگی مشترک نعمت و زینت است که پس از عروسی همراه با یک گاو که جهیزیه زینت و تنها دارایی آنهاست به تهران می‌آیند. با گم شدن این گاو در بدو ورودشان به شهر دردسرها آغاز می‌شود. حمیدرضا آذرنگ، شهرام حقیقت‌دوست، یکتا ناصر، صادق هاتفی، ندا مقصودی و حبیب دهقان‌نسب بازیگران جاده قدیم هستند. این سریال از بدو نمایش اظهارات ضد و نقیضی را برانگیخته و دوستداران و منتقدانش دو دسته کاملا متمایز را تشکیل داده‌ و در مقابل هم صف‌آرایی کرده‌اند. سهرابی برخی از این انتقادات را به حساب کم‌اطلاعی صاحبانش می‌گذارد و الزامی هم نمی‌بیند که به آنها پاسخ بدهد و بسختی حاضر به گفت‌وگو شد . سهرابی فیلمنامه سریال جاده قدیم را به‌طور مشترک با امیررضا طلاچیان نوشته است.

گاوی که در فیلمنامه سریال طراحی کرده‌اید تمثیل یا استعاره از چیزی است؟

تمثیلی از چیزی نیست. تمثیل‌سازی متعلق به قرن نوزدهم است، تعلق به دوره ما ندارد.

پس فقط یک گاو است؟ چطور شد که سراغ این حیوان رفتید؟

بله، فقط یک گاو است که الماسی را بلعیده. هر چیزی در فیلمنامه نشان‌دهنده خودش است. احساس کردم گاو در میان حیوانات معده و روده بزرگی دارد. اگر حیوان دیگری را پیدا می‌کردم که چنین خصلتی داشت و چیزی در معده‌اش گیر می‌کرد، شاید سراغ آن می‌رفتم.

ایده سریال از کجا آمد؟

متوجه منظورتان نمی‌شوم.

قصه اولیه سریال متعلق به خودتان است؟

بله، صددرصد ساخته ذهن خودم است.

شخصیت‌های فیلمنامه چگونه شکل گرفتند؟

به طور دقیق نمی‌توانم بگویم. حتی وقتی نگارش فیلمنامه هم تمام می‌شود باز هم نمی‌‌توان در این‌باره صحبت کرد. وجود غریبه‌ها در شهر برایم جذاب بود. بعد شخصیت‌پردازی خودش آمد. اول زینت بود و نعمت. بعد که پای جواهر و الماس به میان آمد دوست داشتم کسان دیگری هم در آن ذی‌نفع باشند. به همین دلیل شخصیت طینت هم به آنها اضافه شد.

زمان نگارش فیلمنامه مایل بودید شخصیت‌ها لهجه‌ داشته باشند و اصولا لهجه‌ها چه زمانی طراحی شد؟

لهجه‌ها به من ارتباطی ندارد. فیلمنامه روی کاغذ کاملا فارسی بود. کارگردان برای آن‌که شخصیت‌ها واقعی‌تر به نظر برسند از لهجه استفاده کرد.

یعنی شما به هیچ لهجه‌ای فکر نمی‌کردید؟

من یک لحن را در نظر داشتم، اما لهجه نه. به خاطر حساسیت‌های اخیر روی لهجه کلا مخالف بودم. تمام فیلمنامه را هم فارسی نوشتیم. حتی فعل‌ها هم همه فارسی بود. برای دیالوگ‌ها اما یک لحن را در نظر داشتیم. در واقع کارگردان با مشورت با یکی از دوستان به این لهجه تلفیقی رسید.

به طور کل با لهجه مخالف هستید؟

نه، در مجموع موافقم اما به خاطر شرایط این روزهای تلویزیون و حساسیت‌های به وجود آمده با لهجه داشتن بازیگران مخالف هستم. این هم به این معنی نیست که کارهای لهجه‌دار را دوست ندارم. شوخی‌های این سریال همه به فارسی نوشته شده بود. ترجیح می‌دادم در جاده قدیم به جای لهجه به لحن پرداخته می‌شد.

به نظر می‌رسد لهجه بازیگران اصلی سریال متفاوت است در حالی که هر سه خاستگاه مشترکی دارند. از طرفی غلظت لهجه هم در آ‌نها نوسان دارد.

هر سه با یک لهجه حرف می‌زنند، اما تن صدایشان متفاوت است. به هر حال موسیقی کلام انسان‌ها بسته به شخصیت‌شان فرق دارد. این هم طبیعی است. اتفاقا من این را می‌دانستم و به همین خاطر اصرار داشتم دیالوگ‌ها به فارسی اجرا شود.

البته این پرسش شاید بیشتر شامل فیلمنامه‌نویسانی باشد که خودشان کارگردانی کار را نیز به عهده دارند، اما با شما هم در میان می‌گذارم. در زمان نوشتن فیلمنامه بازیگر یا بازیگران خاصی را برای ایفای نقش شخصیت‌های سریال در نظر داشتید؟

در زمان نگارش نه اما وقتی نوشتن فیلمنامه به پایان رسید به بازیگران خاصی فکر می‌کردم. شهرام حقیقت‌دوست، حمیدرضا آذرنگ و ندا مقصودی را هم به کارگردان پیشنهاد کردم و انتخاب بقیه بازیگران را کارگردان خودش انجام داد.

نوشتن و طراحی در کدام فضا را می‌پسندید؟

یعنی چه؟

معمولا از آپارتمان‌نویسی گریزان هستید و بیشتر به فضاهای بیرونی علاقه بیشتری نشان می‌دهید.

کارهای من مشخص است. سریال شمس‌العماره را در یک فضای بسته نوشتم، اما دو کار آخرم از جمله جاده قدیم پر از لوکیشن است. خودم سریال‌هایی را که در حرکت باشند بیشتر می‌پسندم.

نظرتان درباره گریم‌های سنگینی که بر چهره بازیگران و بخصوص شهرام حقیقت‌دوست نشسته چیست؟

به هر حال عبدالله اسکندری یک وزنه در هنر چهره‌پردازی ایران است. ایشان بی‌دلیل کاری را انجام نمی‌دهد اما این‌که در اجرا چه اتفاقی افتاده است را باید از کارگردان سوال کنید. واقعا من مرجع خوبی برای پاسخگویی به این پرسش نیستم.

3 شخصیت اصلی سریال اصلا برای چه به کلانشهری مثل تهران می‌آیند؟

نعمت که 10 سال در تهران ساکن بوده و بعد از عروسی می‌خواهد دست زنش را بگیرد و به سر خانه و زندگی‌شان ببرد. طینت هم به خاطر جواهری که گاو بلعیده مجبور می‌شود این دو را همراهی کند.

به نظر می‌رسد نوعی سردرگمی در این شخصیت‌ها دیده می‌شود. گویا خودشان هم نمی‌دانند می‌خواهند چکار کنند.

من این را قبول ندارم. اصلا شخصیت‌های اصلی فرصت نمی‌کنند خودشان را در تهران پیدا کنند؛ در همان ابتدا که گاوشان را گم می‌کنند و بعد هم اتفاقات دیگری پشت سر هم برایشان رقم می‌خورد و پایشان به ماجراهای مختلف باز می‌شود. ذات کارهای جستجوگرانه‌ای مانند سریال جاده قدیم همین سردرگمی شخصیت‌هاست. آنها فرصت پیدا نمی‌کنند که در این کلانشهر آرام بگیرند. گاو هم ماشین نیست که به امید پلیس بنشینند تا آن را پیدا کند. مثل این است که بگوییم چرا شخصیت‌های آثار هیچکاک سردرگم هستند؟! به هر حال شرایط این آثار ایجاب می‌کند قهرمانانش جستجوگر باشند.

یک انتقاد دیگری که به فیلمنامه وارد می‌شود این که گویا قرار است 3 شخصیت روستایی به پایتخت آورده شوند تا به نوعی وسیله تمسخر و مضحکه قرار گیرند و به این وسیله موقعیت‌های طنز ایجاد و لبخند و خنده‌ای از بیننده گرفته شود.

اساسا کسانی که این انتقاد را مطرح می‌کنند یا سریال را پراکنده دیده یا اصلا ندیده‌اند. اگر قرار بر مضحکه شدن باشد اتفاقا این تهرانی‌ها هستند که بهانه و وسیله خنده می‌شوند. همین سه شخصیت هستند که آبروی پایتخت‌نشینان را می‌خرند. آنها هر کجا می‌روند و در هر موقعیتی آبروی اطرافیانشان را می‌خرند، چه جوانی که از خانه پدرش دزدی کرده و چه آن کسی که مواد مخدر تولید می‌کند. کسی که معتاد است و حکم اخراجش آمده مضحکه است یا این سه نفر که آبروی او را حفظ می‌کنند؟ معضلات این سه شخصیت کوچ کرده به پایتخت نیست که دستمایه طنز قرار می‌گیرد، بلکه نارسایی تهرانی‌هاست که موقعیت کمدی را به وجود می‌آورد. اگر با دقت سریال را تماشا کرده باشید خواهید دید که اخلاقیات فقط در این سه شخصیت دیده می‌شود. زمانی که نازنین به زمین می‌افتد زینت به کمک او می‌شتابد و می‌‌پرسد پس انسانیت کجا رفته است؟

با توجه به شخصیت‌هایی که طراحی کرده بودید نگران بروز حساسیت‌ها، حواشی و اعتراض‌ها نبودید؟

از آنجا که دیالوگ‌ها را به زبان فارسی نوشته بودم نگران نبودم. ولی اگر به تاریخ سینما رجوع کنیم و حافظه بلندمدت را به کار بگیریم، خواهیم دید که حضور افراد روستایی در شهرهای بزرگ ریشه‌د‌ار است. در ادبیات داستانی ما هم به همین گونه است. تاریخ حضور روستایی‌ها در شهر شاید قدمتی به اندازه خود تاریخ ادبیات داشته باشد. اما متاسفانه ما بیشتر حافظه کوتاه‌مدت داریم تا بلندمدت و تصور می‌کنیم تاریخ همین 4 ـ 3 سال اخیر است. البته من نگران لهجه شخصیت‌ها بودم و این حسم را به کارگردان هم انتقال دادم. به خاطر حساسیت‌ها ترجیح می‌دادم این اتفاق اصلا نیفتد. در دورخوانی‌ها هم تاکید داشتم که بازیگران لهجه نگیرند اما نگران حضور چند روستایی در شهر نبودم. متن‌های ما اخلاقی بود. برای خودم اخلاقیات از هر چیز مهم‌تر است و شخصیت‌هایی که طراحی می‌کنم بشدت اخلاق‌گرا هستند. نگران این چیزها نبودم. زینت به عنوان یک تازه عروس جهیزیه‌اش را می‌فروشد تا بدهی شوهرش را بدهد. اخلاق تا این حد برایش مهم است. کارهای زینت و نعمت عین اخلاق هستند، با این حال توصیه می‌کردیم لهجه نداشته باشند.

ارزیابی‌تان از اعتراضات و حواشی به وجود آمده بر سر لهجه، قومیت و حتی مشاغلی که از آنها در آثار نمایشی تلویزیون استفاده می‌شود، چیست؟

بخشی از این انتقادات به کم دانشی منتقدان بازمی‌گردد. به عنوان مثال می‌گویند جاده قدیم یک کپی از سریال «برکینگ بد» است. آن سریال درباره یک معلم شیمی است که به سرطان مبتلا شده و شیشه تولید می‌کند. این چه ربطی به سریال ما دارد؟ یعنی من خودم نمی‌دانم کپی‌برداری چیست؟ قصه جاده قدیم چه ارتباطی به آن سریال دارد؟ ما اینجا با یک گاو مواجه هستیم که الماسی را خورده و در شهر گم شده است. برخی اعتراضات محلی از اعراب ندارد و جوابشان را هم نمی‌دهم. باز هم می‌گویم که اعتراضات در مورد لهجه وارد است و بحق.

به نظرتان خواستگاری طینت از دختر تولید‌کننده مواد مخدر با بازی صادق هاتفی در آن شرایط سخت و پیچیده منطقی است؟

به نظر شما منطقی است که یک گاو جواهر ببلعد؟

به هر حال گاو است و از یک حیوان انتظار بیشتری نمی‌رود.

کار طینت شاید از نظر ما منطقی نباشد، اما از نگاه خودش درست است. در کمدی نمی‌شود همه چیز را به منطق ارجاع داد. مثلا منطقی است که یک جراح حلقه ازدواجش را در شکم بیمار جا بگذارد؟

منطقی نیست، اما چند بار در سال‌های اخیر این اتفاق افتاده است.

اصولا ماهیت کمدی این‌گونه است که همه مسائل را در آن نمی‌توان با منطق توضیح داد و دنبال نشانه‌های عقلانی بود. آثار مطرح کمدی جهان را که دنبال کنید همه چیز بر مدار حساب و کتاب نیست.

شما هم نمایشنامه می‌نویسید و هم فیلمنامه؛ با توجه به تفاوت مدیوم‌های تئاتر، سینما و تلویزیون حضور و نوشتن همزمان در آنها مشکل نیست؟

من کارم را با داستان کوتاه آغاز کردم؛ عاشق ادبیات هستم. برایم هم فرقی نمی‌کند که فیلمنامه باشد یا نمایشنامه. هر چه با ادبیات سر و کار داشته باشد برایم جذاب است. تئاتر، سینما و تلویزیون مدیوم‌های دوری از هم نیستند و حضور همزمان در آنها چیز غریبی نیست. ارنست همینگوی هم رمان دارد، هم فیلمنامه و نمایشنامه.

البته من ایرادی به این موضوع وارد نمی‌دانم. بیشتر سختی این حضور همزمان برایم مطرح بود.

سخت است، اما اگر مدیوم را بشناسید از عهده‌اش برمی‌آیید. در تئاتر می‌توان ورود و خروج داشت، اما در سینما همه چیز باید با تصویر همراه باشد. اگر قراردادش را بدانید کار سختی نیست. من هم ریموند کارور را دوست دارم و هم شکسپیر را.

گویا به کارگردانی هم علاقه دارید؟

بله متاسفانه.

حالا چرا متاسفانه؟

اگر به خودم بود سینمای دیگری را دوست داشتم که این علاقه را در فیلمی که کارگردانی می‌کنم خواهید دید. به محض این‌که فیلم آخر بهمن فرمان‌آرا که فیلمنامه‌اش را من نوشته‌ام اکران شود و شرایط اقتصادی برای تهیه‌کننده مهیا شود کارگردانی فیلم «لاتاری» را آغاز خواهم کرد. لاتاری یک فیلم مستقل خواهد بود. تا آن زمان دو فیلم کوتاه را در دست دارم که فیلمنامه‌اش را به صورت مشترک با طلاچیان نوشته‌ایم. در حال نگارش یک فیلمنامه سینمایی هم هستم با عنوان «مدار بسته».

این فیلمنامه را هم خودتان خواهید نوشت؟

برای شخص خاصی که ننوشته‌ام. اگر لاتاری در گیشه جواب بدهد احتمالا سراغ این فیلمنامه هم خواهم رفت.

محسن محمدی / گروه رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها