تب و تاب انتخاباتی بار دیگر فضای سیاسی کشور را فراگرفته است، از سیاسیون راست تا چپ های تازه نفس همه در حال تدارک سازی برای رسیدن به کرسی های سبز پارلمان دهم هستند. در این میان اصولگرایان که انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را با ناکامی پشت سر گذاشتند تلاش جدی را برای حفظ سنگ پارلمان آغاز کرده اند. گرچه حال و هوای این روزهای اصولگرایان در غیاب بزرگانی چون آیت الله مهدوی کنی و مرحوم عسگراولادی حال و هوایی متفاوت است. گویی نواصولگرایان و تازه به میدان آمده های سیاست اصولگرایان چندان پیرو گذشتگان خود برای محوریت قرار دادن جامعتین نیستند. اضافه کردن ضلع سوم به جامعتین را باید در راستای همین تفکر نواصولگرایان دانست.
غلامرضا مصباحی مقدم سخنگوی جامعه روحنیت مبارز و نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی معتقد است، جامعه روحانیت همچون گذشته نقش محوری در بین اصولگرایان دارد با این تفاوت که قبلاً تعیین کننده سیاست های حرکتی این جریان بود ولی با انشعابات صورت گرفته و تحولت سیاسی که در سالهای اخیر رخ داده است احزاب سیاسی به جامعتین به عنوان تایید کننده خود نگاه می کنند.
او گریزی نیز به روی کار آمدن احمدی نژاد زد و عنوان کرد اینکه او را محصول جریان اصولگرایی بدانیم بی انصافی به این جریان است چراکه احمدی نژاد در انتخابات 84 و 88 الگوی مطلوب اصولگرایان نبود و به شکل مشروط از او حمایت کردند.
او درباره زمزمه هایی که آیت الله مصباح را ضلع سوم جامعتین می نامند هم موضع گیری صریحی کرد و گفت این فقط ادعاست نه چیزی بیشتر.
مشروح گفتگوی نامه نیوز با نماینده تهران و سخنگوی جامعه روحانیت مبارز در ادامه آمده است؛
راست گرایان دیروز یا همان اصولگرایان امروز، در طول سی سال گذشته راهبردهای گوناگونی را برای رسیدن به وحدت تجربه کردهاند، به نظر شما چرا اصولگرایان در دهه 70 دارای وحدت چشمگیری بودند و ما شاهد بودیم در انتخابات مجالس چهارم، پنجم و ششم، اصول گرایان با یک لیست واحد وارد کارزار انتخابات شدند اما بعد از اینکه توانستند رقیب اصلاح طلب را کنار بگذارند کم کم رگه های اختلافات درونی نمودار شد و وحدت دست نیافتنی تر؟
- پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با توجه به نقشی که روحانیت در مبارزات انقلابی داشت، روحانیت همواره هدایت امور سیاسی کشور را در دست داشت. این روند بعد از پیروزی انقلاب هم استمرار پیدا کرد، و جامعه روحانیت مبارز نقش محوری در بسیاری از امور سیاسی کشور داشت از تظاهرات روز عید فطر شهید مفتح که منجر به نماز عید فطر بروی تپههای قیطریه شد تا راهپیماییهای گسترده و انتشار اطلاعیه و بیانیه.
بعد از پیروزی انقلاب هر انتخاباتی صورت می گرفت جامعه روحانیت مبارز تهران محور بود و تمام مجموعههای اصولگرا، احزاب و جمعیتها برای انتخابات به جامعه روحانیت نزدیک میشدند و لیستهای خودشان را میدانند. جامعه روحانیت مبارز نیز لیست را با همکاری خود احزاب و گروهها نهایی می کرد. گاهی اتفاق میافتاد که از حزبی تعداد اندکی در لیستها راه پیدا میکرد ولی به دلیل اعتقاد سیاسی و احترامی که به محوریت جامعه روحانیت وجود داشت اعتراضی از سوی احزاب و جریانات صورت نمی گرفت و تصمیم را قبول می کردند.
اگر در دهه 70 ما شاهد یکپارچگی و انسجام اصولگرایان بودیم ریشه اش چنین مسئلهای بود. با جدا شدن مجمع روحانیون و ایجاد انشعاب در جامعه روحانیت مقداری این موقعیت مخدوش شد ولی بازهم همچنان در همان دهه 70 بعد از انشعاب مجمع روحانیون، جامعه روحانیت جایگاه محوری را داشت و مجموعه احزاب و گروهها نیز همراهی میکردند. حتی تعبیر این بود که جامعه روحانیت مبارز و گروههای همسو باهم باشند و این نشان می داد که این محوریت به صورت تمام عیار پذیرفته است و دیگران خودشان را با این محوریت تطبیق می دهند .
شکلگیری کارگزاران باعث شد عدهای گفتند جایگاه شیخوخیت پایان یافته است
در دهه 70 و با انتخابات مجلس ششم اوضاع عوض شد ریشه این مسئله نیز در این بود که کارگزاران پدید آمد. البته قبل از پدید آمدن کارگزارن پیشنهاد شد که تعدادی از افرادی که در لیست قرار گرفته اند در لیست جامعه روحانیت گنجانده شوند ولی با مقاومت آیت الله مهدوی کنی روبرو شدند و نتیجتا کارگزاران شکل گرفت. وقتی کارگزاران شکل گرفت عده دیگری نیز سخن از این داشتند که جایگاه و دوران روحانیت مبارز به عنوان شیخوخیت پایان پیدا یافته است و باید خودمان دست به کار شویم. همین نکته موجب واگرایی شد واحزاب و گروههای اصولگرا نوعی ادبیات واگرایانه را به کار گرفتند. به همین علت آن موقعیت مرکزی و محوری جامعه روحانیت از دست رفت. نتیجه این شد که مجلس ششم با حضور اصولگرایان شکل نگرفت.
البته مجلس ششم را نمیتوان فقط محصول این موضوع دانست؟
- بله. مجلس ششم خودش پیشینهای داشت و آن روی کارآمدن خاتمی به عنوان ریس جمهور هفتم بود که با روی کارآمدن وی کارگزارن موقعیتشان تحکیم شد و جایگاهشان بالاتر رفت. همان ها هم مقدمات شکل گیری مجلس ششم را فراهم کردند. نتیجه انتخابات نیز به نفع کارگزارن و احزاب چپ شد و جریان اصولگرا در انتخابات مجلس ششم موقعیتش را از دست داد .
حتی معتقدم در مجلس هفتمی که شاهد بودیم مجددا اصولگرایان اکثریت مجلس را به خودشان اختصاص دادند دیگر سخن از آن محوریت و مرکزیت قبلی برای روحانیت مبارز نیست. وقتی آیت الله مهدوی کنی گفتند آقایان می روند لیست را تهیه می کنند چندروز مانده به انتخابات سراغ ما میآیند که شما نیز بیاید تایید کنید، این حرف به معنای این بود که جایگاه شخصیتی همانند آیت الله مهدوی دیگر جایگاه هدایت کننده جریان سیاسی اصولگرا نیست بلکه جایگاه تایید کننده است زیرا محبوبیت داشتند. چون با تایید ایشان مردم متدین پای صندوقهای رای که میآیند میگویند این لیست را آیت الله مهدوی تایید کرده است و به این وسیله احزاب و گروهها ی اصولگرا به خواسته خودشان دست پیدا می کردند بدون اینکه آن موقعیت را برای جایگاه جامعه روحانیت حفظ کرده و نگه داشته باشند.
شورای هماهنگی وقتی دچار اختلاف می شد از داوری جامعتین استفاده می کرد
جامعه روحانیت در مقطعی با قهر و دور شدن برخی اعضای خود چون آیت الله هاشمی رفسنجانی، ناطقنوری و حسن روحانی روبرو شد، این اتفاقات چه تاثیری در جایگاه جامعه داشت؟
- این مسائلی که عنوان کردم خیلی جلوتر از جدا شدن آقایان از جامعه روحانیت رخ داد. آن نگاهی که در ابتدا جریانات اصولگرا داشتند و محوریت تام روحانیت را پذیرفته بودند آن نگاه خیلی پیشتر از این تاریخ تغییر کرده بود و نوعی استقلال رای و نظر برای گروهها پدید آمده بود. خود گروهها مستقیما وارد عرصه انتخابات شدند و برای هماهنگی شورای هماهنگی پدید آمد و شورای هماهنگی تلاشش این بود جاهایی که اختلاف دارد از داوری جامعه روحانیت و جامعه مدرسین استفاده کنند.
جدایی آقایان از جامعه روحانیت به عقیده من تعبیر درستی نیست، باید گفت نیامدن آقای هاشمی بطور خاص و برخی دیگر از دوستان جامعه روحانیت علتهای دیگری داشت.
اشاره کردید به تشکیل شورای هماهنگی اصولگرایان و اینکه این شورا از جامعتین به عنوان داوری بهره می برد، در همان سالی که شورای هماهنگی لاریجانی را کاندیدای اصلح انتخابات ریاست جمهوری 84 معرفی کرد، احمدی نژاد خارج از تصمیمات این شورا کاندیدا شد و رای آورد، ظهور احمدی نژاد چقدر در نتیجه آن واگرایی بود که به آن اشاره داشتید؟
- وقتی که جایگاه محوری و مرکزیت جامعه روحانیت و جامعه مدرسین که باهم مشترکا کار را پیش میبردند کنار نهاده شد دیگر این احزاب و اشخاص بودند که میآمدند و خودشان را مطرح میکردند در انتخابات مجلس، غالبا احزاب و گروهها به میدان میآمدند و باهم همفکری میکردند. البته این گروه ها و تشکلها به نحوی محوریت جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین را پذیرفته بودند ولی این محوریت برای حل اختلافات بود. همین عامل هم خودش علتی برای همگرایی بین مجموعه اصولگرایان میشد گرچه موضع و نگاه تغییر کرده بود ولی در انتخابات ریاست جمهوری این اشخاص بودند که به میدان آمدند.
وقتی افراد به میدان می آمدند و می گفتند ما کاندیدا هستیم باید بین کسانی که مطرح هستند تصمیم گیری می شد.یک زمانی هست کاندیداها صبر می کردند تا مجموعه جریان اصولگرا به یک مدل و سازوکاری برای انسجام برسد و از درون خودش یک کاندیدا را معرفی کند اما انتخابات ریاست جمهوری چون نیازمند لیست نبود و یک نفر باید در نهایت انتخاب می شد هرکسی داعیه دار بود هرکسی به میدان می آمد. در واقع از انتخابات ریاست جمهوری 76 که خاتمی پیروز شد دیگر روال عوض شد و اینگونه نبود که همه احزاب و تشکل ها انسجام داشته باشند و یک نفر را به میدان بفرسند. این افراد بودند که به میدان می آمدند و می گفتند کاندیدا هستیم. لذا مدل عوض شد و این شد که هرکسی رای بالاتری دارد در انتخابات بماند و بقیه کنار بروند. این روش درستی نیست.
وقتی افراد به میدان می آیند و اعلام کاندیداتوری میکنند عدهای هوادار پیدا میکنند، هوادران اوضاع را آنگونه مساعد برای هریک از آنها ترسیم میکنند که باورشان این می شود که «من برنده انتخابات خواهم بود».
احمدی نژاد به من زنگ زد گفت من قبول نکردهام در چارچوبی که اصولگرایان تعیین کردهاند کاندیدا شوم
در انتخابات سال 84 مسئله از این قرار بود که اصولگرایان 5 الی 6 کاندیدا داشتند که سازوکاری برای همگرایی این کاندیداها شکل گرفت، جلسه ای برگزار شد که همه آنها حضور پیدا کنند و همه دعوت را پذیرفتند به استثنای احمدی نژاد. من به عنوان سخنگوی جامعه روحانیت مبارز اعلام کردم که همه کاندیداها قبول کردهاند که در یک چارچوبی باهم همفکری و رایزنی کنند و از بین آنها یک نفر که زمینه رای بیشتری دارد انتخاب شود. بعد از این احمدی نژاد با من تماس گرفت که من قبول نکردهام، بنده گفتم مصاحبه را اصلاح میکنم و من مصاحبه را اصلاح کردم و گفتم اقای احمدی نژاد قبول نکردهاند و اینکه وی یا نمیخواهند کاندیدا شوند و یا میخواهند جدا از این مجموعه کاندیدا شوند.
احمدی نژاد باتوجه به سوابقی که در شهرداری تهران داشت و خیلی فعال در مناطق و محلات حضور پیدا کرده بود و چندچشمه کار برای مردم کرذه بود، ذهنیت مثبت عمومی را برای خودش پدید اورده بود مطمئن بود که در انتخابات برنده انتخابات خواهد بود .جایگاه تهران در کشور مهم است خیلیها در کشور نگاهشان به تهران است و اینکه در تهران چه اتفاقی می افتد و تحت تاثیر اتفاقاتی که در تهران می افتد انها نیز تصمیم می گیرند. در اینجا یک چنددستگی در جریان اصولگرایان پدید آمد.
در جریان رقیب اصولگرایان هم چند دستگی بود، هم اصلاح طلبان با چند کاندیدا حضور داشتند هم آقای هاشمی با داعیه فراجناحی به میدان آمده بود. دور اول انتخابات منجر به آوردن اکثریت اراء هاشمی رفسنجانی و احمدی نزاد شد که این دو در انتخابات باقی ماندند و بقیه از دور خارج شدند. جامعه روحانیت مبارز برای دور اول از آقای لاریجانی حمایت کرد که باتوجه به اینکه وی به دور دوم نرسید، در دور دوم در انتخاب هاشمی و احمدی نژاد به نتیجه نرسید و نهایتا بدون اعلام موضع اصل ضرورت شرکت مردم در انتخابات را مورد تاکید قرار داد و نسبت به این دو کاندیداها موضعی نگرفت و انتخابات انجام شد. احمدی نژاد انتخاب شد، این اتفاق موجب شد که برای دوربعدی هم کاندیداها احساس نکنند که نیازمند به یک مدیریت در مجموعه اصولگرایان برای امدن به صحنه هستند، احمدی نژاد یک دوره چهارساله همراه با رویکردی جدید کشور را اداره کرد. در این انتخابات سال 88 هم جامعه روحانیت نسبت به حمایت از احمدی نژاد به جمع بندی نرسید.
احمدی نژاد کاندیدای اصولگرایان نبود
تعجب میکنم که مطبوعات اصلاحطلب به گونهای مطرح میکنند که گویی احمدینژاد کاندیدای مطلوب و برتر اصولگرایان در انتخابات 84 و 88 بوده است. همانگونه که خود احمدی نژاد نیز اظهار کرد او کاندیدای هیچ یک از احزاب و جریان های اصولگرا نبود.
یعنی شما احمدی نژاد را اصولگرا نمیدانید؟
- ما اصولگرایی را در قالب اصول و مبانی و شاخصها تعریف کردهایم. طبعا ما با آن قالب افراد را میسنجیم. آقای احمدینژاد در دوره ریاست جموری نهم در چارچوب اصولگرایی میگنجید ولی مورد حمایت جمعیت ها و احزاب سیاسی اصولگرا قرار نگرفت، به عبارت دیگر اینگونه نبود که کاندیدای این مجموعه باشد او کاندیدای خودخوانده بود گرچه از ناحیه عدهای از اصولگرایان هم مورد حمایت قرار گرفت و حتی آیت الله مهدوی کنی اعلامیه دادند که ما به این جمع بندی رسیدهایم که بین کاندیدای موجود به احمدی نزاد رای دهیم چون همیشه اینگونه نیست که بین خوب و خوبتر دست به انتخاب بزنیم گاهی ناگزیرم بین بد و بدتر دست به انتخاب بزنیم.
اصولگرایان مشروط به احمدی نژاد رأی دادند و از او حمایت کردند
در واقع ما مشروط به احمدی نژاد رای دادیم و مشروط نیز حمایت کردیم. این نشان می داد که احمدی نژاد الگوی مطلوب جریان اصولگرا نیست و از روی ناگزیری به او رای داده شده است. او را ترجیح دادند زیرا نمی خواستند طرف مقابلش به ریاست جمهوری برسد .
در نتیجه همین اتفاقاتی که در سال های اخیر افتاده است انتظارمان این است که اتفاقات دهه 80 و 90 درس گرفته شود و اصولگرایان بدانند که اگر هر تشکل و گروهی فقط مواضع خود را درست بداند و بر آن اصرار کند و کاندیداهای خودش را اصلح بداند هیچگاه ائتلاف و هماهنگی در جریان اصولگرا شکل نخواهد گرفت.
آیا احمدی نژاد گفتمان جدیدی از اصولگرایی ارائه داد؟
- نه. احمدی نژاد گفتمان جدیدی نداشت بلکه وی در شعارهای انتخاباتی اش شعارهای امام (ره)را احیا کرد، بعد از انتخاب شدن به عنوان رییس جمهور هم مورد تقدیر مقام معظم رهبری قرار گرفت از این بابت که شعارهای امام سالها بود به کناری نهاده شده بود و احمدی نژاد توانست آنها را زنده کند. ولی این شعارها خصوصاً در دوره دوم ریاست جمهوری او و به طور اخص تر در نیمه دوم دولت دهم عملا کنار گذاشته شد و هرآنچه دستاورد وی در طی 8سال فعالیتش بود تحت شعاع اقدامات انحرافی قرار گرفت. در واقع ظرف شیری که با مشقت جمع آوری شده بود با لگدی به زمینه افتاد و تخلیه شد.
- ظهور جبهه پایداری به عنوان پیروان گفتمان تندروی اصولگرایی تا چه حد تحت الشعاع روی کار آمدن دولت احمدی نژاد بود؟
جبهه پایداری جز جریان اصولگراست و ما این مجموعه را خارج از جریان اصولگرا نمی دانیم. دیگر اینکه این جبهه یک طیف است یعنی هم اشخاص تندرو هم غیرتندرو و معتدل در آن حضور دارند. در همین جریان کسانی را میبینیم که اگر به مسائل سیاسی ورود میکنند خیلی با دقت و با رعایت عدل و انصاف وارد میشوند و موضع گیری میکنند . کسانی را نیز می بینیم که می شود انها را تعبیر به تندرو کرد .
رسانه ها معمولا جریان تندروی را بُلد میکنند کما اینکه در جریان اصولگرا که طیفهای مختلفی وجوددارند و بخش اعظم آن شخصیتها، گروهها و احزاب معتدل هستند این درحالیست که در جریان مقابل تندرویها موجب پیدایش مسائلی از جمله فتنه 88 شد.
اینکه عملکرد احمدی نژاد به پای اصولگرایان نوشته شود خارج از عدل و انصاف است
متاسفانه شاهدیم میبینیم این مجموعه عظیم اصولگرایی نادیده گرفته میشود و جمع اندکی از مجموعه که تندروی دارند بزرگ میشوند. این روشها برای تخریب و نیات تخریبی است. یا مثلا عملکردهای احمدی نژاد که یک شخص است و خود او هم خودش را مرهون احزاب و جمعیت های اصولگرا نمی داند به پای مجموعه جریان اصولگرا گذاشته می شود. این خارج از عدل و انصاف است.
طبعا در مسائل سیاسی باید اخلاق و عدالت و انصاف حاکم باشد ولی متاسفانه بدون رعایت اخلاق، عدالت و انصاف داوری میشود. نتیجه اش نیز مشوح کردن و زشت نشان دادن چهره مجموعه اصولگرا بخاطر عملکرد یک الی دونفر است .
از رحیمی انتظار زیادی نبود، کسی که غرق می شود به هر چیزی چنگ می زند
برای مثال اتفاقی که به دنبال محکومیت رحیمی رخ داد. او نامهای نوشت و مدعی شد که مبلغی را به تعدادی از کاندایداها رسانده است، البته از او انتظار زیادی نبود و کسی که میخواهد غرق شود به هرچیزی به عنوان نجات دهنده چنگ میزند ولی انتظار نمیرود کسانی که تحلیل و تفسیر این اتفاق و نامه را میکنند از عدل و انصاف خارج شوند. وی ادعا کرده است که با یک واسطهای به تعدادی از کاندیداهای دوره هشتم کمک مالی کرده است و منشا این کمک معلوم نیست. این ادعا است و تا این ادعا در یک محکمه قانونی بررسی نشود نمیتوان به آن بها داد. دیگر اینکه این ادعا مربوط به کاندیداهای دوره هشتم است، نه نمایندگان آن مجلس. زیرا همه کاندیداها نماینده نشده و نمی شوند.
مردم هر نماینده ای را می بینند فکر می کنند از مرحمت رحیمی برخوردار شده است
البته باید توجه کنیم که آیا آن کاندیداها مطلع بودهاند که آن پول از کجا برای آنها آمده است یا نه. علی االقاعده تصور آنها اینطور است که کمکهایی که به کاندیداها شده است مبدا و منشا مشروعی داشته است که کمک کرده اند و از باب اهداف عالیه برای حمایت از افراد بهتر و برتراین کار را انجام می دهند. ربطی هم مجلس نهم ندارد. زیرا 70 درصد نمایندگان مجلس هشتم وارد مجلس نهم نشدهاند. ولی الان مردم هرکدام از نمایندگان دوره نهم را می بینند تصور می کنند که این نماینده نیزاز مرحمت رحیمی برخوردار شده است.
واقعا ماهیت این پولها برای همه افراد دریافت کننده مشخص نبوده است؟نمی شود که کاندیداها هرپولی که به آنها پرداخت می شود را نشانه کمک بدانند و به منشاء آن حساس نشوند؟
- وقتی هنوز اصل این بحث مشخص نشده است ما وارد ماهیت بحث نمی شویم. ممکن است چنین ادعایی اصلا اثبات نشود پس چرا وقتی اصل چیزی مشخص نیست ما وارد تحلیل شویم .
البته معتقدم اگر پولی به دست کسی میرسد باید دقت کند و منشا مشروعیتش را احراز کند. شبیه این اتفاق در مجلس ششم برای آقای کروبی که رییس مجلس بود و تعدادی دیگر از اصلاح طلبان و غیر اصلاح طلبان رخ داد که کمک های مالی از سوی شهرام جزایری به آنها مستقیما پرداخت شد و آنها نپرسیدند که شما به چه منظور این پول را به ما میدهید. ارقام این کمک هم درشت بود و تا 400 میلیون تومان پرداخت شده بود. یعنی از 20 میلیون تومان ،50 میلیون تومان و 100 میلیون تا 250 و 400 میلیون تومان ظاهرا به افراد داده بود .
وقتی همین شهرام جزایری یک چک 100 میلیون تومانی برای دفتر رهبری میفرستد آنجا سوال از منشا میکنند که چرا و چه کسی این پول را داده است آنجا لو می رود که این آقا به خیلیها پول دادده است و همین منشا دستگیری او می شود
باید سوال کرد که این پول از چه منشایی تهیه شده است و مطمئن شد که چه نیاتی پشت این پول است. از این جهت باید دقت کرد و نباید به راحتی و سادگی به وجوهی که به عنوان کمک داده می شود تن داد. ولی معنا و مفهومش این نیست اگر در انتخابات به کسی کمکی شد و او منشا این کمک را یک کار نامشروعی تلقی نکرد مجاز نباشد که استفاده کند و بگیرد زیرا وقتی است که ما موضع اخلاقی می گیریم و وقتی هم هست که موضع حقوقی می گیریم اگر موضع حقوقی گرفتیم نمی شود کاندیداهایی را که این کمک ها به انها می شود را از نظر حقوقی مورد بازخواست قرار دهیم از نظر اخلاقی جادارد که بگوییم هرکسی پول آورد قصد کمک داشته باشد نه وامدار کردن نماینده.
ماجرای رحیمی از سوی جریان اصلاح طلب یک اتفاق تلخ برای جریان اصولگرا عنوان می شد و رحیمی را فردی منتسب به این جریان معرفی می کردند، این موضوع را قبول دارید؟
برای رحیمی نمیتوانم جایگاه سیاسی روشنی در نظر بگیرم، وی تا جایی که می دانم عضو هیچ کدام از احزاب و گروهها نبوده است. وی در زمان هاشمی رفسنجانی استاندار کردستان بود و بعدا در مجلس هفتم ریس دیوان محاسبات شد ولی به عنوان یک حقوقدان و کسی که تجربه مسائل حقوقی دارد مطرح شده است .
وقتی احمدی نژاد رحیمی را برای معاون اولی کاندیدا کرد از درون مجلس تعدادی از نمایندگان به وی اعتراض کردند و گفتند که رحیمی متهم است و چون متهم است و پرونده در حال رسیدگی دارد شایسته نیست وی را معاون اول خودتان کنید. خود احمدی نژاد در نامهای که اخیرا علیه رحیمی نوشت عنوان کرد این اقدامی که رحیمی کرده است برای دوران قبل از معاون اولی وی است، این حرف او خودش حجتی است بر اینکه چرا وی متهم بوده است و احمدی نژاد علی رغم اعتراضاتی که بوده است حکم معاون اولی به او داد و حتی بعدها سفت و سخت از وی حمایت کرد و گفت که کابینه من خط قرمز من هستند و دستگاه قضایی حق ندارد به انها تعرض کند. حتی احمدی نژاد با علم به تخلفات رحیمی به وی نشان درجه یک لیاقت را داد. همه اینها حکایت از این می کند که احمدی نژاد اعتماد تام و تمامی به چنین شخصی داشته است که اینقدر بروی او سرمایه گذاری کرده و اصرار داشت که او در دولتش باشد. چنین موضعی را مجموعه اصولگرا نسبت به رحیمی نداشت. چنین حمایتی را مجموعه جریان اصولگرا و احزاب و جمعیت ها از رحیمی نکردند، حتی شاهد بودم که در ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی نمایندگان قوه قضاییه از وقتی که مسئله رحیمی برای ستاد مطرح شد شاید یک جلسه و دوجلسه حضور پیدا کردند ولی دیگر حضور پیدا نکردند و این نشان میداد که در قوه قضاییه مسله برای رحیمی جدی است.
اینکه فردی با در مظان اتهام بوده است در جایگاه مهمی چون معاون اولی می نشیند خسران بزرگی برای نظام تلقی می شود، این قسم اقدامات صحت استعلامات را زیر سوال نمی برد؟
-حتما باید استعلامات صورت می گرفت، من شنیدم که از طرف قوه قضاییه به احمدی نژاد گفته شده است که وی پرونده دارد و شما او را برای معاون اولی منصوب نکنید ولی وی اعتنا نکرد چون مبنایش این بود که تا وقتی که محکومیت قطعی ندارد من می توانم از وی استفاده کنم. این موضع قابل قبول نیست واین خطای بزرگی بود که احمدی نژاد مرتکب شد. همین اندازه که نسبت به کسی شبهه وجود دارد نباید چنین شخصی در چنان جایگاهی قرار می گرفت.
بعد از انتخابات 92 و ناکامی جریان اصول گرایی در انتخابات ریاست جمهوری، جریان اصول گرایی به دنبال رسیدن به یک وحدت حداکثری برای انتخابات مجلس دهم است اما به نظر میرسد اینبار برخلاف سالهای دور، ضلع سومی در کنار جامعتین قرار دارد و آنهم آیتالله مصباح یزدی است. به نظر شما این می تواند یک جور باج دادن به جبهه پایداری باشد به عنوان ضلع تندرو اصول گرایان؟ یعنی به بیان ساده تر اصولگرایان برای مقابله با جریان اصلاحات، حتی حاضر به ائتلاف با تندروهای خود شده اند؟
این یک ادعا است و نه چیزی بیشتر. من موضع جامعه روحانیت مبارز را به صورت قاطع می گویم گرچه از موضع جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم بی خبر نیستم، ولی ما بنایمان این است که در قالب دو جامعه مسائل را پیش ببریم و ضلع سومی را قبول نداریم. آیت الله مصباح نیز عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هستند و از این جهت ما نگرانی نداریم البته معتقدیم به عنوان یک شخصیت اثرگذار باید سعی و تلاش کنیم تا جایی که ممکن است نظرات و دیدگاههای و ارمان های وی را در جریان فعایت های سیاسی حفظ کنیم و داشته باشیم ولی در یک حرکت جمعی ذیل جامعتین تعریف شوند نه اینکه بخواهیم اضلاع متعددی را برایش بوجود بیاوریم.
ولی حرکت پایداریها و آیت الله مصباح چیزی دیگری را نشان می دهد؟ خصوصا بعد از جلسه سه جانبه آیت الله مصباح، آیت الله یزدی و آیت الله موحدی کرمانی بیشتر از مصباح به عنوان ضلع سوم نام می برند.
آن چیزی که ما قبول داریم چیزی بیش از این نیست که عنوان کردم. یعنی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین دومحور خواهند بود که هدایت فعالیت های سیاسی و همگرایی اصولگرایان را دنبال می کنند.
در جریان اصولگرا اشخاص محور نیستند، بلکه تشکیلات محورند
در جریان اصولگرا اشخاص نیستند که محور هستند بلکه تشکیلات محور است. آیت الله مهدوی که شخصیت بی بدیلی بودند هیچگاه به خودشان اجازه ندادند که مسائل شخصی را اعلام کنند بلکه می گفتند ترجیح می دهم مسائلی که در جامعه روحانیت دوستان مطرح می کنند و جمع به نتیجه می رسد را مطرح کنم، ولی دائم در رسانه ها با بزرگ کردن اشخاص مواجهه می شویم به جای اینکه سازوکار تشکیلات بزرگ شود و مبنا قرار گیرد .
دسته بندی اصولگرایان به تندرو و سنتی کار افرادی مثل بهزاد نبوی بود
قبول دارید استراتژی وحدت ازدست اصول گرایان سنتی به دست تندروها افتاده است؟
- این قالب بندی ها سنتی و تندرو و مدرن را ما قبول نداریم. اینها قالب بندیهایی است که بیشتر آقای بهزاد نبوی و افرادی مثل وی برای جریان اصولگرا مطرح کرده اند و ما زیر بار چنین تحلیل ها و تفسیرها نمی رویم. آنچه که برای مامطرح است همان اصول، مبانی و شاخص هاست. هرکس در این قالب کار می کند ما او را اصولگرا می دانیم. تندروی ها و کندروی ها بیشتر فردی است و نه احیانا جریانی .
قبول دارید آیت الله یزدی سکوت معنا داری را بعد از انتخابات ریاست جمهوری در پیش گرفته اند؟
- من چنین برداشتی ندارم که وی سکوت کرده اند.
آقای باهنر و حدادعادل در اظهاراتی عنوان کرده بودند که مجلس دهم حتما باید اصولگرا باشد و اینکه اصولگرایان حاضر نیستند با اصلاح طلبان معتدل ائتلاف کنند. این مدل اظهارات می تواند استراتژی کلان جریان اصولگرا تعبیر شود؟
- وقتی است که آقایان پیش بینی سیاسی میکنند و تحلیل ارائه می دهند اما زمانی نیز هست که آرمان خودشان را مطرح میکنند. بین این دو تفاوت است.
اصولگرایان جریان غالب مجلس دهم خواهند بود
بنده با توجه به شناختی که از مردم کشورمان دارم تحلیل می کنم که جریان اصولگرا جریان غالب در مجلس آینده است، مردم ما مردم متدین و هم نوا با اصول و مبانی هستند. جریان اصولگرا نیز جریانی است که اصول و مبانی انقلاب اسلامی را مبنا و معیار قرار داده است و دنبال می کند. اگر این اصول یعنی اسلام، انقلاب اسلامی و قانون اساسی و رهنمودهای امام(ره) ومقام معظم رهبری و ولایت فقیه را مبنا قرار دهیم هرکسی زیر این چتر قرار گیرد اصولگراست .
توده مردم و بخش مهمی از نخبگان جامعه این مواضع را می پسندند و ترجیح می دهند. پیش بینی مان این است که مجلس آینده مجلس اصولگراست البته با تغییر نسبت. زیرا اصلاح طلبان به انسجام نزدیک شده اند و ممکن است به لیست واحدی برسند و این به جایگاه انها از نظر سیاسی در انتخابات آینده کمک می کند .و موضعی که اقای باهنر گفته اند قطعا به انسجام در جریان اصولگرا کمک می کند .
پیش بینی می کنید اصلاح طلبان چنددرصد کرسی های مجلس اینده را بدست آوردند؟
این پیش بینی سخت است زیرا ما یکسال تا انتخابات داریم و طی این یکسال ممکن است تغییرات و تحولاتی رخ دهد که این پیش بینی الان پیش بینی خامی خواهد بود ولی احتمال می دهم اصلاح طلبان درصد بیشتری از نمایندگان را به نسبت مجلس فعلی داشته باشند .
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد