مجازات مرد بیست و یک سالهای که به تشویق زنی سی و یک ساله، شوهرش را در خواب خفه کرد در دیوان عالی کشور تائید و این مرد که احمد نام دارد به حبس ابد و اعظم ـ زنی که احمد را تحریک به قتل شوهر خود کرده بود به ده سال زندان محکوم شد.
در سال 1347 اعظم با اینکه دارای شوهر و دو فرزند بود به احمد دلبستگی پیدا کرد. این زن به احمد گفت همسرش او را طلاق نمیدهد تا بتوانند با یکدیگر ازدواج کنند، به همین دلیل بهتر است نقشه قتلش را بکشند؛ از این رو نقشه کشیدند که احمد نیمهشب وارد اتاق محمد شود و او را با فشردن گلویش خفه کند.
احمد این نقشه را اجرا کرد و در آخرین روزهای اسفند 1347، در نخستین ساعات بامداد، هنگامی که محمد در خواب بود وارد اتاق شد. اعظم قبلا مقدمات کار را آماده کرده بود. احمد روی سینه محمد نشست و با دست گلوی او را آنقدر فشرد تا به خرخر افتاد و مرد.
در آخرین لحظات که احمد مشغول کشتن محمد بود، بچهها بیدار شدند و مردی را روی سینه پدرشان مشاهده کردند؛ آنها خواستند فریاد بکشند که مادرشان مانع شد و گفت: مگر نمیدانید که تا عزرائیل نیاید و روح کسی را نگیرد، نمیمیرد. این عزرائیل است روی سینه پدرتان نشسته تا جان او را بگیرد. در این لحظه، عمر پدرتان تمام میشود. اگر زیر لحاف نروید و پنهان نشوید، جان شما را هم خواهد گرفت.
دو کودک طوری قرار گرفته بودند که صورت احمد را نمیدیدند تا او را بشناسند، آنها به حرف مادرشان گوش دادند و زیرلحاف پنهان شدند و اعظم، احمد را فراری داد.
چون محمد قبلا کسالت مختصری پیدا کرده بود، مرگ او عادی جلوه کرد و مراسم کفن و دفن وی برگزار شد. بعد از مدتی، آبها از آسیاب افتاد و موضوع بتدریج به دست فراموشی سپرده شد. اعظم چند ماه بعد با اینکه از احمد مسنتر بود، بدون ترس از طعنههای مردم با او ازدواج کرد، اما فرزندانش ماجرای عزرائیل را فراموش نکردند و آن واقعه، لحظهای از ذهنشان دور نشد.
دو سال گذشت، یک روز محمود و فاطمه، فرزندان اعظم در خانه عموی خود مهمان بودند که بحث عزرائیل و قضیه قبضروح به میان آمد. زمانی که بحث عزرائیل شد، محمود گفت: عمو، من عزرائیل را دیدهام. شبی که پدرم مرد، او وارد خانه ما شد، روی سینه پدرم نشست و جان او را گرفت. مادرم هم شاهد قضیه بود و به من و خواهرم گفت سرمان را زیر لحاف کنیم تا جان ما را نگیرد.
عموی بچهها سعی کرد بدون اینکه واکنشی نشان دهد کل قضیه را از زیر زبان بچهها بیرون بکشد و با کمک شاهدانی که در مراسم آن شب بودند ثابت کند برادرش به قتل رسیده است، بعد از روشن شدن ماجرا، عموی بچهها به دادگاه رفت و از زنبرادرش شکایت کرد.
رئیس دادگاه اعظم را احضار کرد و از او به تحقیق پرداخت. اعظم سرانجام به علاقه خود نسبت به احمد و قتل شوهرش اعتراف کرد و به این ترتیب احمد دستگیر شد. احمد نیز در تحقیقات حرفهایی زد که ارتکاب قتل به وسیله او محرز شد. با اینکه این دو نفر در جلسات رسمی دادگاه قتل را انکار کردند، اما انکار آنها راه به جایی نبرد و آنها مجازات شدند.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد