بازجویی از ایران در کلانتری 14 به نتیجهای نرسید و همه نگران سرنوشت زهره بودند. به همین علت پرونده در اختیار شهربانی مرکز قرار گرفت تا تحقیقات کاملی از متهم انجام شود. متهم ابتدا سکوت کرده بود و چیزی نمیگفت، اما سرانجام مهر سکوت را شکست و اعتراف کرد. پس از ربودن دو کودک آنها را همراه خود به کرج بردم که فاطمه به علت بیماری مرد. نمیدانستم با جسد چه کنم. به همین خاطر آن را داخل نهر آبی انداختم. آشنایی به نام بهمن داشتم که سراغ او رفتم و مقداری پول گرفتم. بعد هم همراه زهره با اتوبوس به بندر انزلی رفتیم.
وقتی به بندر انزلی رسیدیم زهره همراه من بود. او مرا دوست داشت و از اینکه همراهم بود ناراحت نبود. وقتی به انزلی رسیدیم ویلایی کرایه کردم. آنجا بود که با صاحب ویلا و چند جوان آشنا شدم. شب اول بخوبی گذشت، اما از شب دوم فکر و خیال سراغم آمد و تصمیم گرفتم زهره را بکشم. به بهانه شستن صورت او را از ساختمان ویلا بیرون آوردم و بعد داخل چاهی انداختم. میخواستم خودم را داخل آن چاه بیندازم اما ترسیدم و از چاه فاصله گرفتم.
روز بعد بدون اینکه از صاحب ویلا خداحافظی کنم سوار اتوبوس شدم و به طرف گرگان حرکت کردم. دوروز در گرگان ماندم و بعد هم به طرف گنبد رفتم. پول نداشتم. نمیدانستم چه کار کنم. برای همین بودکه به طرف تهران راه افتادم. بی پولی آزارم میداد. یادم آمد از ارباب سابقم طلب دارم، پس به او زنگ زدم. اربابم گفت برای گرفتن پول به خانه بیا. وقتی به آنجا رسیدم خبرنگاران هم آنجا بودند. ترس همه وجودم را فرا گرفت. به همین خاطر فرار کردم، ولی در همان زمان خبرنگاران و عکاسان روزنامهها عکس مرا گرفته بودند ومن از این بابت خیلی ناراحت بودم. چون حالا فهمیدهام پلیس همان عکس را در روزنامه برای شناسایی من چاپ کرده بود.
وی در ادامه اعترافاتش گفت: تهران دیگر امن نبود به همین علت به قم رفتم.چند روزی آنجا بودم و بعد به اصفهان رفتم و آنجا مخفی شدم. به خاطر ترس نمیتوانستم یک جا ثابت بمانم. به شیراز رفتم. در شیراز با پیرزنی آشناشدم. او تنها زندگی میکرد. روزنامهها را دیده بودم. میدانستم باید جایی بروم که روزنامهخوان آنجا نباشد؛ بنابراین پیرزن شیرازی بهترین آدم بود. زیرا او سواد نداشت. روزنامه نمیخواند و از جریان نیز بیاطلاع بود.
یک ماه و نیم در خانه پیرزن ماندم. روزها به قدمگاه میرفتم و آنجا گدایی میکردم و با این پول کنار پیرزن زندگی میکردم. بعد از ماه رمضان دوباره به قم برگشتم. چند روزی آنجا ماندم تا اینکه تصمیم گرفتم به تهران برگردم. میخواستم خودم را معرفی کنم. به تهران که رسیدم ،ترسیدم. مانده بودم چه کنم. یکدفعه یاد دختر خواهرم افتادم. او با مادرشوهرش زندگی میکرد. به خانه آنان در کوچه لاریجانی رفتم که همانجا دستگیر شدم.
قاضی صابری از دادسرای کرج مسئول رسیدگی به این پرونده شد. قاضی در اولین دستور از ماموران خواست همراه متهم به انزلی بروند تا جسد زهره کشف شود. ایران وقتی به بندرانزلی رسید مدعی شد در قتل زهره شش مرد هم با او همراه بودهاند. با این اعتراف به دستور بازپرس همان شب این شش مرد دستگیر شده و با صدور قرار ممنوعالملاقات روانه زندان شدند.
یکی از شش مرد در بازجوییها گفت: وقتی فهمیدیم ایران جسد را داخل چاه انداخته جسد را بیرون آورده و در ساحل دریا زیر ماسهها دفن کردیم. سرانجام در آخرین روز آذر، جسد دخترک کشف شد. یک پیراهن و یک شلوار تن زهره بود که تقریبا پوسیده بودند. پزشک جنایی هم پس از معاینه جسد گفت: زهره به دلیل خفگی در آب چاه جان باخته است. پس از کشف جسد، ایران که بشدت دچار ناراحتی و عذاب وجدان شده بود شروع به گریه کرد. او در همین حال فریاد میزد و میگفت: شما را به خدا او را غسل دهید. به خدا قسم که من این دختر را از جانم هم بیشتر دوست داشتم. خیال داشتم زهره را به خرج خودم بزرگ کنم و زندگی خوبی برایش درست کنم.ایران شریفی که بعد از کشف جسد زهره و دیدن آن بشدت تحت تأثیر قرار گرفته بود اعلام کرد حقایقی را تاکنون کتمان کرده که میخواهد تمام آنها را اعتراف کند.
برای آنکه بدانید ایران شریفی در جریان اعترافات جدیدش چه مسائلی را فاش کرد و در دادگاه چه گفت، در شماره بعدی تپش همراه ما باشید.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
اکبرپور: آزادی استقلال را به جمع ۸ تیم نهایی نخبگان میبرد
در گفتوگوی اختصاصی «جام جم» با رئیس کانون سردفتران و دفتریاران قوه قضاییه عنوان شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه