جام جم:مواضع دشمنپسند علیه موضوع ملی
«مواضع دشمنپسند علیه موضوع ملی»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدی فضائلی است که در آن میخوانید؛باوجود گذشت 12سال از بهانهجویی آمریکا و چند کشور غربی در موضوع هستهای و ارائه هزاران ساعت سخنرانی و مقاله در اهمیت و چرایی ورود کشور به عرصه این فناوری راهبردی، هنوز هستند افراد معدودی که نه از منظر کارشناسی و اظهارنظر عالمانه، بلکه از سر لجاجت و وادادگی و همنوایی با دشمنان این ملت، اگر تریبونی پیدا کنند حرفهای تکراری و بیمبنای خود را همراه با هوچیگری علیه سیاستهای هستهای کشورمان مطرح کنند که نشست هفته گذشته دانشگاه تهران نمونه آن بود.
این سخنان گرچه تلخ و دشمن شاد کن بود، اما بار دیگر نشان داد مخالفان معدود داخلی سیاست های هسته ای کشورمان چقدر دستشان خالی است و همچون دشمنان خارجی تا چه اندازه بی منطق سخن می گویند.
نقد و پاسخ به این سخنان نه به واسطه اهمیت گویندگانش، بلکه به دلیل اهمیت مقطعی که در آن به سر می بریم و تیم دیپلماسی در حال انجام مذاکرات نهایی است، لازم به نظر می رسد.
روشن است که یک یادداشت مطبوعاتی مجال کافی برای بیان همه مطالب نیست؛ بنابراین به صورت گذرا به نکاتی در این باره بسنده می کنیم.
نخست این که، سرمایه گذاری در فناوری هسته ای با توجه به چشم انداز نه چندان دور آینده انرژی در جهان، ضروری است و بی توجهی به آن می تواند خیانت به سرنوشت کشور ارزیابی شود.
مراجعه به آمار آژانس بین المللی انرژی اتمی در باره نیروگاه های هسته ای موجود جهان و بخصوص سرمایه گذاری های در حال انجام از سوی کشورهای مختلف حتی آنهایی که از منابع عظیم انرژی فسیلی برخوردارند، می تواند تصویر روشنی از این مسأله ارائه کند.
علاوه بر این، کارشناسان معتقدند ورود به عرصه فناوری های سطح بالا (Hi Tecnologia) نظیر هسته ای، نانو، شبیه سازی و... راه را برای پیشرفت جهشی کشور باز می کند.
نکته دیگر آن که ورود به فناوری هسته ای، نه مربوط به بعد از انقلاب است و نه اختصاص به دولتی با گرایشات خاص سیاسی بعد از انقلاب دارد.
آغاز سرمایه گذاری در این زمینه مربوط به پیش از انقلاب اسلامی است و طی سال های پس از انقلاب اسلامی نیز بجز دولت موقت، تمام دولت ها دستیابی کشور به این فناوری را دنبال کرده اند که خود بهترین دلیل برای فراجناحی و ملی بودن این موضوع است.
کما این که آغاز ماجرای هسته ای کشور و شروع بهانه جویی آمریکا، به سال ٨١ و دولت اصلاحات بازمی گردد، یعنی همان دولتی که این چند نفر مدافع و هوادار آن به شمار می روند!
سومین نکته این که، موضوع هسته ای کشورمان دیروز و به خصوص امروز، صرفا یک موضوع فنی و تکنولوژیک نیست و با توجه به نحوه مواجهه غرب با این مسأله، با استقلال سیاسی کشور گره خورده است.
از این رو، علاوه بر ابعاد فناوری و اهمیت آن برای کشور، از این حیث نیز بسیار بااهمیت تلقی می شود و کوچک ترین خدشه به آن پیامدهای غیرقابل جبرانی خواهد داشت؛ موضوعی که به نظر می رسد برای سخنرانان نشست مذکور چندان معنی دار نیست.
چهارمین نکته ای که باید به آن توجه کرد تلاش همه جانبه آمریکا و متحدانش طی 12 سال گذشته برای جلوگیری از دستیابی کشورمان به این فناوری است.
خانم کلینتون در پایان فعالیتش طی گزارشی اعلام کرد، ده ها هزار مایل سفر کرده است تا اروپا و کشورهای دیگر را برای اجرای بی سابقه ترین تحریم های طول تاریخ علیه ایران بسیج کند تا ایران را از ادامه مسیر هسته ای شدن باز دارد.
سرویس های جاسوسی رژیم صهیونیستی با همکاری سرویس های چند کشور دیگر برای ترور دانشمندان هسته ای کشورمان برنامه ریزی و اقدام کردند.
عربستان سعودی برای حمایت از فشار غرب به ایران در موضوع هسته ای دست به انتحار زده و قیمت نفت را به شکل بی سابقه ای کاهش داد و اعلام کرد هر امتیازی در مذاکرات به ایران داده شود عربستان سعودی هم همان امتیازات را در موضوع هسته ای باید دریافت کند.
آیا این حجم تلاش و برنامه ریزی برای سنگ اندازی در مسیر فناوری هسته ای، برای اهمیت این فناوری و ارزشمند بودن دستاوردهای کشورمان کفایت نمی کند که یکی از سخنرانان این نشست ادعا می کند، از سال 82 که مسأله پرونده هسته ای مطرح شده به هیچ دستاوردی در این زمینه نرسیده ایم؟!
اظهارات و ادعاهای بی اساس و صهیونیست پسند و دشمن شادکن مطرح شده در نشست مذکور که نه فقط اهانت به همه دولت ها و از جمله مذاکره کنندگان دولت یازدهم است، بلکه خون شهدای هسته ای را نیز بیهوده و تلف شده معرفی می کند، بویژه در مقطع کنونی نیازمند واکنش مناسب هم از سوی دولتمردان و خصوصا مذاکره کنندگان هسته ای کشورمان است و هم از سوی چهره های جریان اصلاحات تا معلوم شود چقدر با منافع ملی و مطالبه عمومی مردم ایران همراهند.
کیهان:درشتنمایی ریزها!
«درشتنمایی ریزها!»عنوان یادداشت روز وزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛این روزها، در حالی که مذاکرات هستهای کشورمان با گروه 5+1 به مراحل حساسی رسیده است و حریف خواسته نهایی خود مبنی بر توقف کامل فعالیت اتمی جمهوری اسلامی ایران را پنهان نمیکند، کسانی در داخل کشور دقیقاً همان هدف نهایی دشمن را به تکرار نشستهاند. این افراد که حریف با بهرهگیری از شگرد «درشت نمایی ریزها» اصرار به گندهگویی درباره آنها دارد، سال گذشته نیز در گرماگرم مذاکرات هستهای همان خواسته اعلام شده 5+1 را بر زبان و قلم آورده بودند که صد البته با بیاعتنایی مردم و مسئولان نظام روبرو شده بود.
نگارنده سال گذشته (30 بهمن ماه 92) طی یادداشتی در کیهان تحت عنوان «دیکتهدشمن را ترجمه نکنید»! به نمونههایی از کاربرد دانش هستهای اشاره کرده و آورده بود «تولید برق و انرژی اگرچه یکی از با اهمیتترین دستاوردهای دانش و تکنولوژی هستهای است ولی کاربرد دانش هستهای محدود به تولید انرژی نیست و این فناوری کاربردهای فراوان دیگری نیز دارد که برای پی بردن به آن، کافی است به انبوه سایتها و خروجی اعلام شده مراکز علمی که به آسانی در دسترس همگان است نیمنگاهی انداخته شود.»
یادداشت طولانی - 4 ستونی- آن روز کیهان در محدوده کنونی قابل تکرار نیست ولی اشارهای گذرا به مواردی از آن را ضروری میدانیم. از جمله؛ دانشهستهای و فناوری آن یکی از حلقههای تعیینکننده در زنجیره علوم و تکنولوژی است که با بسیاری از شاخههای دیگر علوم رابطه علت و معلولی دارد، تا آنجا که حذف این حلقه از زنجیره علم و محرومیت از دانش هستهای میتواند خط توسعه علوم و تکنولوژی را به طور جدی مختل کرده و در مواردی متوقف کند. از سوی دیگر و دقیقاً به همین علت، دانش هستهای دهها شاخه علمی و تکنولوژیک دیگر را در بستر خود تولید و یا گسترش میدهد، نظیر استحصال منیزیوم و زیرکونیم (شیمی صنعتی)، ساخت سانتریفیوژهای پیشرفته (مکانیک)، پیشرفت مثالزدنی در بهرهگیری از اشعه لیزر (فیزیک نور)، ساخت آلیاژ مقاوم در برابر چرخش چند ده هزار دور در دقیقه سانتریفیوژها (متالوژی) و دهها دستاورد علمی و تکنولوژیک دیگر که دانش و فناوری هستهای کشورمان علیرغم تحریمها و فشارهای فراوان بیرونی به آن دست یافته است.
علاوه بر دستاوردهای به دست آمده میتوان به موارد دیگری از کاربرد دانشهستهای که با توجه به تلاش هوشمندانه دانشمندان کشورمان از دسترسی به آن دور نیستیم نیز اشاره کرده، نظیر؛ تهیه و تولید کیتهای رادیودارویی برای مراکز پزشکی هستهای، تهیه و تولید رادیوداروهای ویژه به منظور تشخیص انواع بیماریهای تیروئید و درمان آنها، تولید داروهای ضروری برای تشخیص بیماریهای هورمونی و درمان و ترمیم آسیبهای هورمونی. کاربرد در تشخیص تومورهای سرطانی، رفعگرفتگیهای وریدی، تصویربرداری و تشخیص بیماریهای قلبی، عفونتها، التهابهای مفصلی، آمبولیها و دهها کاربرد شناخته شده دیگر در عرصه پزشکی.
دانش هستهای در عرصه دامپزشکی نیز کاربردهای فراوانی دارد که تغذیه، بهداشت و ایمنسازی محصولات دامی، اصلاح نژاد دامها و... ازجمله آنهاست.
از تکنیکهای هستهای برای کشف سفرهها و منابع آب زیرزمینی، تشخیص محدوده آن، هدایت آبهای سطحی و زیرزمینی، کنترل ایمنی سدها، کشف نشتهای احتمالی سدها، پی بردن به آسیبهای رانشیزمین، شیرین کردن آبهای شور و... استفاده میشود.
دانش هستهای در صنایع غذایی و کشاورزی نیز کاربردهای ویژه و منحصر به فردی دارد که مقابله با ویروسهای گیاهی، مبارزه با آلودگیهای میکروبی، جلوگیری از فساد مواد غذایی، کنترل حمله حشرات به محصولات کشاورزی، تنظیم زمان رسیدن محصولات، افزایش جهشی برخی محصولات نظیر گندم، برنج و پنبه و... فقط چند نمونه از این کاربردهاست.
دانش و تکنولوژی هستهای کاربردهای فراوان دیگری نیز در سایر حوزههای علمی و فنی و اقتصادی دارد که حتی ارائه فهرست آن نیز بیرون از محدوده این نوشته است.
و اما، یکی از بااهمیتترین و کارسازترین موارد استفاده صلحآمیز از دانش و تکنولوژی هستهای، تولید برق با بهرهگیری از نیروگاههای اتمی و تولید سوخت آن به دو روش، غنیسازی اورانیوم از طریق دستگاههای سانتریفیوژ و یا «لیزر» است. این بخش از کاربرد دانش هستهای است که امروزه در کشورمان بیشترین توجه را به خود جلب کرده است. آمریکا و متحدانش از بیرون و افراد اندک و کمشماری از درون برای وادار کردن ایران اسلامی به انصراف از فعالیت هستهای روی همین بخش از کاربرد دانش اتمی تمرکز کرده و توقف فعالیت هستهای و بهرهگیری از منابع انرژی جایگزین- عمدتا فسیلی- را توصیه میکنند. در این باره گفتنی است که؛ نیاز سالانه کشورمان به برق نزدیک به 8 هزار مگاوات است برای تولید این میزان برق 220 میلیون بشکه نفت خام مصرف میشود و براساس برآورد مراکز علمی، مصرف 220 میلیون بشکه نفت خام بیش از هزارتن گاز مسمومکننده و خطرناک «دی اکسید کربن» تولید میکند، نزدیک به 170تن ذرات معلق در هوا، بیش از 140 تن گوگرد و 55 تن اکسید نیتروژن را در محیط زیست پراکنده میسازد. این همه در حالی است که نیروگاه اتمی هیچیک از آلودگیهای مورد اشاره را ندارد و با توجه به قیمت نفت و گاز، استفاده از نیروگاه اتمی برای تولید برق مورد نیاز کشور، سالانه نزدیک به 6 میلیارد دلار صرفهجویی در پی خواهد داشت.
توصیه میکنند که به جای نیروگاه اتمی میتوانیم از سوخت فسیلی، یعنی نفت و گاز برای تولید برق استفاده کنیم این پیشنهاد در حالی است که؛ ذخایر نفت و گاز کشور به سرعت رو به کاهش است، که مصرف کلان و پرشتاب داخلی از یکسو و صدور نفت و گاز برای تامین نیازهای مالی از سوی دیگر به جان ذخایر فسیلی افتادهاند و نقطه پایان این ذخایر ارزشمند و گرانبها را نزدیک و نزدیکتر میکنند. اکنون زمانی را در نظر آورید- حداکثر 3 تا 4 نسل دیگر- که ذخایر فسیلی کشور تمام شده است. آیا تصور فاجعه بزرگی که به یقین نسلهای آینده با آن روبرو خواهند شد، وحشتآفرین و دردآور نیست؟! در آن حالت مردم این مرز و بوم اسلامی اولا؛ هیچ ذخیره فسیلی برای فروش و تامین هزینههای جاری کشورشان در اختیار ندارند، تأمین هزینههای عمرانی و پیشرفت و توسعه که جای خود دارد!
ثانیا: از سوخت لازم برای ادامه فعالیت نیروگاههای تولید برق محروم هستند. و برای تأمین سوخت نیروگاهها باید دست نیاز به سوی کشورهای دیگر دراز کنند و بدیهی است که وقتی خزانه کشور از درآمدهای نفتی خالی باشد قدرت خرید سوخت و یا خرید انرژی از سایر کشورها نیز امکانپذیر نخواهد بود... و این، یعنی فرو رفتن در خاموشی، توقف فعالیت در تمامی مراکز تولیدی و صنعتی و زمینههایی که به انرژی برق نیاز دارند. این واقعیات تلخ و دهها نمونه مشابه دیگر فقط با یک حسابسرانگشتی و مراجعهای- هر چند گذرا- به داشتهها و یافتههای انکارناپذیر علمی قابل درک است و از نوع تحلیلهای مندرآوردی و آبکی برخی از مدعیان سیاستورزی نیست که در پستوهای حزبی و جناحی ساخته و پرداخته شده باشد و...
حالا باید از کسانی که به کمدانی! و یا به فریب «عکس مار» میکشند و دانسته یا ندانسته، دیکته آمریکاییها درباره توقف فعالیت هستهای را بهبهانه تحریمها به فارسی ترجمه میکنند، پرسید، کدام یک از واقعیتهای تلخ و فاجعهآفرین مورد اشاره را میتوانید انکار کنید؟! و با استناد به کدام تحقیق و بررسی و یا گزاره علمی برای نسلهای بعدی این مرز وبوم نسخه فاجعه میپیچید؟!
برخی از مدعیان که از یکسو پیآمد فاجعهبار پایان ذخایر فسیلی برای چند نسل آینده را قابل انکار نمیدانند و از سوی دیگر - به هر علت و با هر انگیزهای - توقف فعالیت هستهای کشورمان را توصیه میکنند، از انرژیهای دیگر نظیر انرژی خورشیدی، انرژی بادی و یا آبی به عنوان جایگزین انرژی فسیلی یاد میکنند! که این توصیهها قبل از آن که کارساز باشد، از شدت ناپختگی، خندهدار است، چرا که؛ انرژی خورشیدی هنوز قابلیت صنعتی شدن و تولید انبوه را ندارد. تولید انرژی از آب با توجه به این که کشورمان از جمله کشورهای خشک و کمآب است، ناممکن بوده و هرگز نمیتواند جوابگوی نیاز کشور پهناوری نظیر ایران اسلامی باشد. تولید انرژی از باد اولا؛ پرهزینه و ثانیا؛ کم بازده است و ثالثا- مهمتر ازهمه - کشورمان بادخیز نیست.
و اما، ممکن است گفته شود که بعد از پایان ذخایر فسیلی میتوانیم به سراغ تولید انرژی هستهای برویم! که باید گفت؛ فرایند تولید انرژی هستهای، دستکم 20 سال زمان میبرد.
و بالاخره گفتنی است؛ «درشتنمایی ریزها» و گندهگویی درباره «کوچک»ها یکی از شگردهای شناخته شده عملیات روانی است و کاربرد آن هنگامی است که دشمن در طرف مقابل و در میدان حریف، هیچ شخص، گروه، حزب و یا جمعیت قابل اعتناء و ریشهداری را با اهداف خود همسو نمییابد تا خواسته تحمیلی خود را، خواسته بخشی از مردم در کشور حریف معرفی کند و از این طریق به آن مشروعیت! و مقبولیت! ببخشد. شگرد «درشت نمایی ریزها» دقیقاً در این نقطه به کار گرفته میشود و دشمن با بهرهگیری از رسانههایی که در اختیار دارد - چه داخلی و چه خارجی- به بزرگنمایی افراد فریبخورده و یا خدای نخواسته خریداری شدهای میپردازد که به هر علت آنها را شکار کرده است و تلاش میکند از «کاه» آنها «کوه» بسازد. بدیهی است که واقعیت «کوچک» این «گندهگویی»ها از نگاه مردم پنهان نیست ولی دشمن از به کارگیری شگرد یادشده دو هدف مشخص را دنبال میکند، اول؛ پمپاژ این «توهم» در داخل که قاطبه ملت نسبت به فلان گزینه مورد نظر نظام، نگاه یکسان ندارند! این مأموریت را برخی از رسانههای داخلی برعهده میگیرند و دوم؛ توجیه مردم خود که قرار است هزینه دشمنی با کشور حریف از کیسه آنان پرداخت شود. این وظیفه را رسانهها و مقامات رسمی دشمن دنبال میکنند و...
خراسان:بودجه حاشیه شهر؛ آزمونی برای نمایندگان و دولتمردان
«بودجه حاشیه شهر؛ آزمونی برای نمایندگان و دولتمردان»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سعید اکبریان است که در آن میخوانید؛فصل بودجه، روزهای پر تب و تابی است که همه ساله دولتمردان و کرسی نشینان مجلس در رایزنی و رای زنی و چانه زنی برای جلب نظر و جذب اعتبارات حوزه وزارتی خود و یا حوزه وکالتی خویش هستند. به دلیل آنکه نمایندگان سعی دارند مسائل و کمبودهای حوزه انتخابی خود را مطرح کنند تا بودجه بیشتری کسب نمایندبنابراین نیازمند قلم دولتمردان اند تا در لایحه بودجه، پیش بینی لازم صورت گیرد و دولتمردان نیز سعی دارند اولویت های حوزه وزارتی خود را با نمایندگان در میان بگذارند. بنابراین مستلزم دفاع نمایندگان هستند تا تثبیت ردیف های بودجه حاصل گردد. «تناظری یک به یک» و آنچه مورد سوال این یادداشت است، این است که چرا برای بودجه حاشیه شهر که هم دولت و هم مجلس در عالی ترین مقام کشوری و مقامات محلی به طور یکنوا، در پی درج آن در لایحه بودجه 94 بودند، اکنون و پس از گذشت حدود یک هفته از ارائه لایحه بودجه به مجلس توسط ریاست محترم جمهوری، نه تنها هیچ ردپایی از ردیف حاشیه شهر مشهد، وجود ندارد بلکه هیچ صدایی هم در اعتراض به این موضوع شنیده نمی شود؟! قصد نگارنده، اتهام یا قضاوت در مورد عملکرد دولتمردان و کرسی نشینان نیست بلکه با تحلیل تاریخ نگاری اخبار مربوط به حاشیه شهر مشهد می توان پی برد شاید دلیلی بر سکوت وجود دارد! امید داریم هر چه زودتر نتایج ملموسی از رایزنی ها و نه رای زنی ها در جهت ایجاد ردیف و اعتباری برای حاشیه کلان شهرها و به عنوان پایلوت حاشیه شهر مشهد حاصل گردد و در این زمینه ذکر چند نکته مفید به نظر می رسد:
1 -کلید حل مسئله حاشیه شهر، بیش از اعتبار و بودجه، هماهنگی و همدلی و یکصدایی مسئولین است و جریانی که طی یک سال گذشته در سطح مقامات شهری و استانی اعم از مسئولان مذهبی، سیاسی، فرهنگی و اجرایی شکل گرفت، از معدود دوره هایی است که باید آن را به فال نیک گرفت. ناهماهنگی در سیاست و سیره مسئولان در سال های گذشته نه تنها موجب ساماندهی حاشیه شهر نشده است که چه بسا باعث تشدید حاشیه نشینی شده و زمینه ای برای سودجویان و زمین خواران فراهم گردیده است و «شهر» و «شهروند حاشیه نشین» مظلوم واقع شده اند. اما باید دانست این هماهنگی به وجود آمده زمانی معنا می یابد که نتیجه اش در کف کوچه های حاشیه شهر و سفره حاشیه نشینان ملموس باشد! و در یک کلام، راه رفته را که آغازش بودجه حاشیه شهر است، باید به انتها که رفع مسئله حاشیه شهر مشهد است، رساند.
2 -در تعریف بودجه آمده است، تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود و این توقع که دولت بتواند در کنار هزاران تقاضای موجود، الزاما برای حاشیه شهر مشهد بودجه ای اختصاص دهد، امری دور از واقعیت است و نمی توان بر دولتیان خرده گرفت. لیکن توقع می رفت در برابر این همه مشارکت و همکاری همه جانبه دستگاه های اجرایی و شهرداری مشهد و شورای اسلامی شهر و پیگیری از نمایندگان، ردیفی حتی با بودجه ای کم به این منظور پیش بینی گردد تا اعتماد مدیران محلی به دولت افزون شود. شاید آقای نوبخت که خود سال ها «شاهد» کشمکش های بی نتیجه دستگاه های بوروکراتیک بوده، به ذهنش هم خطور نمی کرد که ممکن است مدیران شهری و استانی در پیشنهاد بودجه مستقل و تمرکز ساماندهی حاشیه شهر به وفاق برسند. به هر حال باید اذعان کرد که اکنون شرط حساب شده و پیش بینی نشده آقای نوبخت در حاشیه سفر هیئت دولت به مشهد تحقق یافت و در زمان مقرر آلبوم بودجه پیشنهادی توسط استاندار به هیئت دولت ارائه گردید اما دریغ از ردیف و نامی!
3 -به هر حال لایحه تقدیم مجلس شده است و از ردیف حاشیه شهر مشهد، خبری نیست و نشانه ها به سمت نمایندگان مردم رفته است. همه اتفاق نظر دارند که مسئله حاشیه شهر مشهد، مسئله ای ملی است. هم پیدایش و رشدش ناشی از سیاست های غلط اقتصادی و اجتماعی و حقوقی است هم رفع و ساماندهی اش، فراتر از مقیاس شهر مشهد است و بایستی در سطح ملی و استانی به آن پرداخت. مگر می توان آسیب های اجتماعی و امنیتی و فرهنگی موجود را که بر زندگی بسیاری از خانواده های متدین و عزتمند حاشیه شهر سیطره انداخته، نادیده انگاشت و سایر مسئولان باید بدانند، تاخیر و تعلل، عقوبات دنیوی و اخروی را به همراه خواهد داشت و دامان سایر شهرها و روستاها را خواهد گرفت! و خطابم با نمایندگان محترم مردم مشهد و استان خراسان است که می توانند نقشی موثر در همگرایی دیگر نمایندگان مخصوصا اعضای کمیسیون های مرتبط مانند کمیسیون عمران، کمیسیون امنیت ملی و کمیسیون اجتماعی و... داشته باشند. و باز هم تجربه نشان داده که در روزها و دقایق پایانی بررسی و تصویب بودجه، اتفاقی نادر، سرنوشت ردیفی را عوض کرده است و ما هم دلخوشیم به نمایندگان محترم تا خداوند بر قلوب و قلمشان آنچه مورد رضایت ذات اقدسش است جاری سازد.
4 -همانطور که ذکر شد کلید ساماندهی حاشیه شهر، هماهنگی مسئولان است لیکن ساختمان هندسه ساماندهی حاشیه شهر بر خشت هایی استوار است که با مشارکت اجتماعی و اقتصادی مردم بنیان گذاشته شده است. سرنوشت بودجه های موسمی، چه بسا بدتر از عدم تخصیص بودجه بوده است. آن چه می تواند تضمین کننده استمرار مصوبات و اعتبارات دولتی باشد، مشارکت مردم است. باید تجربیات دنیا را بررسی کرد تا بتوان روش های کاربردی را برای جلب مشارکت و همراهی مردم پیاده کرد. از حفظ و نگهداری، نظافت و فضای سبز و زیبا سازی فضاها و نماهای سطح محلات گرفته تا اجرای پروژه های زیرساختی، نوسازی بافت های ناکارآمد و اجرای برنامه های فرهنگی و اجتماعی. هر زمان مسئولان به مردم اعتماد کردند و بخشی از وظایفشان را به مردم سپردند هم نتیجه کار مطلوب تر بوده است و هم مردم راضی تر بوده اند و شریک در نفع و ضرر آنچه خود کاشته اند. هر چند بودجه دولتی مفید و لازم است اما زیادی اش مضر است و غیرموثر. ایجاد زیرساخت های اجتماعی برای جلب مشارکت مردم، حمایت و هدایت دفاتر فنی مهندسی برای نظارت بر ساخت و سازهای حاشیه شهر، تعیین تکلیف املاک قولنامه ای، هدفمندی اجرای برنامه فرهنگی و اجتماعی و ده ها اقدام ریز و درشت دیگر، در ابتدا بودجه نمی خواهد و زمینه ای ایجاد می شود برای هدایت صحیح منابع دولتی و نیز تولید ثروت اقتصادی و سرمایه اجتماعی بر پایه مشارکت مردمی.
5 -و حرف آخر توصیف مهم ترین رکن ساختمان است. ساختمانی که در و دیوار دارد و درش کلید و قفلی دارد اما تا زمانی که بر ستونی استوار نباشد، دوامی نخواهد داشت. به اصطلاح شهرسازان، ساختار اصلی و پایه هر اقدامی است. ساختاری که با تبیین واحد، بین دست اندرکاران همگرایی در کلام و عمل ایجاد نماید و درجهت بهبود وضعیت حاشیه شهر و جلوگیری از توسعه حاشیه نشینی، برنامه و طرح مشخصی را به اجرا رساند و هنرمندانه، مشارکت دولت، مجلس، شهرداری، شورای اسلامی شهر و از همه مهم تر نهادهای مردمی و افراد معتمد محلی را مهندسی نماید. ساختاری که همه دستگاه ها و نهادها آن را از خودشان بدانند و خود را شریک و مسئول. و باز هم امیدواریم سازمان اجرایی حاشیه شهر که تاسیس اش مورد تایید شورای امنیت کشور قرار گرفته، هر چه زودتر اجرایی گردد و با تخصیص اعتباری در شأن مردم شریف حاشیه شهر از محل اعتبارات ملی و استانی، مقدمه ای شود برای آغاز هزار راه نرفته!
رسالت:پیامبراکرم(ص) نماد عظمت اسلام و همبستگی مسلمین
«پیامبراکرم(ص) نماد عظمت اسلام و همبستگی مسلمین»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سیدباقر پیشنمازی است که در آن میخوانید؛به مرکبی برای "جنود جهل" تبدیل شده بودند و در ظلمتکده گمراهی بر یکدیگر سبقت میگرفتند. سرمست از می و فساد و فحشا و شرک و خرافه(1) و قتل و غارت و زنده به گور کردن کودکان بر پیکر بیجان عقل و اندیشه، پای میکوبیدند، چون "ابوجهل" راهبریشان میکرد و "ابوسفیان" نماد تمدنشان بود!. خداوند رحمان، پیامبر رحمتش را بر آنان مبعوث کرد و با وحی، پشتیبانی نمود تا نماد تمدنشان گردد و راهبریشان کند شاید از ظلمت جهل و شرک، به نور ایمان و هدایت در آیند. واز ذلت "پرچمداری جاهلیت" به آبرومندی میزبانی قرآن و عترت، اعتلا یابند تا در تاریخ ثبت گردد.
پس از رحلت نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و فاصله گرفتن مصیبتدیدگان شکستخورده جنگ بدر، از عمل به وصیت پیامبر(ص) و امامت منصوب از جانب خدا، عده ای حرکت قهقرائی راآغاز کردند(همانگونه که در آیه 144 سوره آل عمران احتمال آن پیشبینی شده بود) ظهور فرصتطلبان و هوای نفس دنیاطلبان و اختلاف افکنی در جامعه مسلمانان موجب ضعف و سستی مردم و کمرنگ شدن دین و معنویت گردید. سخنان سخیف و حرفهای بیهوده خیانتکاران مردم را از دشمنان اصلی غافل و به رودررویی و تقابل داخلی فرا میخواند و فتنههای پی در پی هر کدام گسل جدیدی در پیکره جامعه اسلامی ایجاد میکرد. از دل همین فتنهها خوارج متولد شدند تا با سازماندهی "ساده لوحها" و "احمقها" و البته با شعارهایی فریبنده و منافقانه جبهه جدیدی علیه نظام امامت و ولایت مسلمین باز کنند و خاطر کفار و مشرکین را آسوده سازند.
اینگونه "جاهلیت جدید" شکل گرفت و یاران خود را پیدا کرد و به تدریج زمینه برای فاجعه عاشورا فراهم گردید تا مصیبتدیدگان بدر و حنین و خیبر، اینبار از درون جامعه اسلامی و با ظاهر اسلامی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خاندان مطهرش انتقام بگیرند.
اگر غم و اندوهی در سالگرد ارتحال نبی مکرم اسلام(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع) بیان میشود و محافلی برای ذکر مصائب اهل بیت علیهمالسلام برگزار میگردد بیشتر اندوه نادیده گرفته شدن جهاد و فداکاری و دلسوزی آنان برای هدایت مردم است و اینکه عدهای بعد از رحلت و شهادت آنان به جاهلیت بازگشتند.
امروز اگر چه شاهد ظهور دوباره "ابوجهل" در حجاز هستیم و بتهای آمریکایی و صهیونیستی در کاخ فتنهانگیزی آنها رفت و آمد دارند، و اگر ثروت مسلمانان را به گلوله و خنجر تبدیل میکنند و قتل عام و جنایت و کودککشی و زنده به گور کردن آشکار و در حفره آتش انداختن به جرم ایمان و اسلام را پیشه خود ساختهاند اما در جبهه مقاومت اسلامی به برکت نظام امامت و ولایت و تسلیم در برابر خداوند شاهد صلابت و پایداری و موفقیتهای روزافزون هستیم.
بسیاری از ملتهای مسلمان که تحت تاثیر شعارهای دروغین وهابیت تصویر مثبتی از آنان داشتند، به ماهیت صهیونیستی و آمریکایی آنان پی برد ند. وهابیت آبرو از دست داده از جنایات و آدمکشیها و قتل عامهای ناجوانمردانه نسبت به مردم بیگناه و غیرنظامی و زنان و سالمندان و کودکان بیدفاع به دست خوارج دستپرورده خود، نتایج معکوسی به دست آورد.
امروز کشورهای جبهه مقاومت و محور اصلی آن، محبوبتر و آبرومندتر از سالهای قبل و نماینده تامالاختیار آمریکا و اسرائیل در منطقه خلیج فارس، بیآبروتر و بیحیثیتتر از هر وقت دیگر شدهاند.
"خائنالحرمین" که پای بر لب گور دارد فلاکتزده و درمانده از شکست پی در پی سیاستهایش در منطقه، به حربه اقتصادی و پایین آوردن قیمت نفت برای فشار بر ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی روی آورده است.مزدور حلقه به گوشی که در اوج مظلومیت مسلمانان غزه نه تنها از سلاح نفت علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی استفاده نکرد که در برابر جنایت بیرحمانه آنان سکوت و حمایت کرد.
علیرغم همه تلاشهای مذبوحانهای که شیطان بزرگ و شیاطین وابسته منطقهای علیه اسلام و مسلمانان به کار گرفتهاند گردش حوادث و حرکت تاریخ به زیان آنها رقم میخورد.
ـ شکست مفتضحانه آمریکا و همپیمانانش برای صدور بحران و براندازی در کشورهای جبهه مقاومت
ـ قیام و مقاومت مسلمانان بحرین و یمن علیه حاکمان وابسته به غرب
ـ درماندگی ارتش پرادعا و تا بن دندان مسلح صهیونیستی از در هم شکستن مقاومت شهر کوچکی مثل غزه که سالها در محاصره بوده است و پیروزی جبهه مقاومت
ـ آغاز مسلح شدن کرانه باختری فلسطین
ـ افتادن نقاب از چهره کریه وهابیت و پیمان امنیتی آنان با سازمان صهیونیستی موساد
ـ گسترش اعتراضات مردم در شهرهای مختلف آمریکا و اروپا
ـ افول هیمنه ابرقدرتی و تنزل آمریکا در حد ایجاد ائتلاف منطقهای برای مقابله (هر چند نمایشی) با طغیان یک گروهک تروریستی دستپرورده خود
ـ شکوه و عظمت بینظیر حماسهآفرینی مسلمانان 60 کشور جهان در مراسم 20میلیونی اربعین حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام
همه و همه حکایت از آغاز شکلگیری گسلهای بزرگ در جبهه باطل دارد، که به تعبیر قرآن کریم إن الباطل کان زهوقا. باطل نابودشدنی است(سوره اسراءآیه81)و از سویی دیگر استحکام و اقتدار روزافزون جبهه مقاومت اسلامی را نوید میدهد و فراهمشدن تدریجی زمینه برای تحقق وعده الهی که در آیه 9 سوره صف آمده است:
هوالذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون
اوست خدایی که پیامبرش را با هدایت و آیین بر حق فرستاد تا بر همه ادیان پیروز گرداند هر چند مشرکان را خوش نیاید.
دهه آخر ماه صفر از حماسه بزرگ اربعین حسینی علیهالسلام تا سالروز ارتحال شخصیت بینظیری که امروز بیش از هر روز دیگر به عنوان نماد عظمت اسلام و همبستگی مسلمانان شناخته میشود، و گرامیداشت سالگرد هجرت نبی مکرم صلی الله علیه و آله در پایان ماه صفر جلوه گاه مجد و اقتدار مسلمانان است.
مناسبتهای یاد شده و سالروز شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام فرصت مغتنمی است تا در محافل دینی و رسانهها تاریخ اسلام ، فرازوفرودها، فتنه انگیزی ها
و حوادث عبرتآمیز آن و همچنین سیره پیامبراکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) بازخوانی شود و بصیرتافزایی صورت گیرد تا مجالی برای دشمنان درجهت تحریف حقایق و ترسیم بیراههها و احیای فتنهگران و ایجاد اختلاف و شکاف بین مسلمانان، فراهم نشود و حرکت قهقرایی جاهلی که بعد از رحلت پیامبراکرم(ص) اتفاق افتاد تکرار نگردد.
اما یک تذکر: اگر اجتماع بینظیری شبیه حماسه بزرگ اربعین را دشمنان ما در اختیار داشتند چگونه پوشش خبری و رسانهای میدادند؟ چرا در این زمینه کوتاهی صورت میگیرد؟ نه فقط امسال حتی در سالهای گذشته!. دریغ از تصاویری که انبوه جمعیت در حرکت در مسیر نجف و کربلا را پوشش داده باشد و در همان روزهای حادثه در بخشهای خبری پخش شده باشد.
در بخشهای خبری رسانه ملی ، هرگز تصویر 10 - 15 - 20 میلیون جمعیت که درسال جاری وسالهای گذشته اعلام شده بود ارائه نشد! فقط در بیان گویندگان خبر یا نوشتار جرایداین آمارمطرح بود این یک کوتاهی و غفلت غیرقابل گذشت است. برای تهیه تصاویر از ارتفاع و در حال حرکت، تنها یک راه وجود ندارد که بهانههایی برای آن اعلام شود. راههای متعددی وجود دارد که متاسفانه حتی شاهد 10 درصد این جمعیت در یک نمای واحد نبود یم.
مستند سازیهای اجمالی هم که انجام شده است هیچ وقت نمیتواند جای خالی تصاویر جامع دربخش های خبری را پر کند.
افسوس از فرصتهای از دست رفته و حماسههای بزرگ ثبت نشده که می توانست افکارعمومی تعدادبیشتری ازملتهای حقیقت جوی جهان راتحت تاثیرقراردهد .
پی نوشت:
1ـ اگر گاو ماده آب نمینوشید گاو نر را کتک میزدند. اگر شتر ماده بیمار میشد شتر نر را داغ میزدند. اگر وارد روستایی میشدند از ترس دیو بر سر دروازه روستا
می ایستادندو 10 بار صدای الاغ در میآوردند.(از کتاب فروغ ابدیت آیت ا... جعفر سبحانی)
سیاست روز:دلی مالامال ازتألم
«دلی مالامال ازتألم»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم اسد الله افشار است که در آن میخوانید؛
با دلی مالامال ازتألم و تأثر رحلت جانسوز پیامبر نور و رحمت، بهانه خلقت حضرت محمد(ص) و شهادت کریم اهلبیت امام حسن مجتبی(ع) را در۲۸ صفر و آخرین روز از همین ماه را که مصادف با سالروز شهادت پیشوای هشتم، خورشید تابان آسمان پرنور ایران، غریب آشنا، نگین خراسان، شهد شیرین مشهد، حضرت امام رضا(ع) میباشد؛ به شیعیان سراسر عالم تسلیت و تعزیت گفته و به همین مناسبت سه نکته را در سه فراز که به این انسانهای نمونه و برگزیده اختصاص دارد، مورد اشاره قرار میدهیم.
فراز اول - درباب حضرت محمد مصطفی(ص):
آخرین رسول حق مهر سکوت بر لب مینهد و جبرائیل در حریم ملکوت گوشه عزلت میگزیند چراکه اینک خاک، پیکر آن پاک را در خود نهفته و عرش اعلی و بهشت ابقی جان عزیزش را پذیرا گشته است. از این پس درهای آسمان بسته است، از این پس جز به مدد نور ستارگان امامت در شب تاریکی که با غروب خونرنگ دهم محرم سال ۶۱ هجری آغاز شده است نمیتوان راه جست و یافت. تا کی باشد که شمشیر آخته دوازدهمین پیشوا و رهبر، همنام آخرین رسول حق این تیرگی را بشکافد و خورشید راستی و عدالت را بر دیدگانمان بنشاند. چگونه میتوان از این روح پاک و جان رسیده به افلاک سخن گفت؟ آنچه ما مسلمین، پیروان این آخرین پیامبر الهی میگوییم و مینویسیم با عشقی بزرگ و شناختی اندک همراه است و آنچه اسلامشناسان غربی و غیرمسلمان میگویند و مینویسند با شناختی سترگ و برگرفته از برگههای تاریخ و بیعشقی هر چند اندک توام است.
کجا میتوان وصف این بزرگ مرد را یافت که عشقی سترگ و شناختی بزرگ با آن همراهی کند. کجا میتوان آینه تمام نمای حبیب خدا را یافت و در چهره درخشان آن پاک اهورایی نگریست.
بیشک جز در نهجالبلاغه کلام شگفتآور امیرمومنان علی بزرگ، نمیتوان وصف راستین و چهره بیآلایش رسول حق، پیامبر ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) را یافت. در کلام امیرالمؤمنان هیچ وصفی بدون تفکر و هیچ ستایشی بیاساس نمیتوان یافت. در سخن ایشان هر چه هست راستی برخاسته از آگاهی و دانش است و کجا میتوان دو جان را چون پیامبر و علی (علیهماالسلام) به یکدیگر نزدیک یافت، نزدیک نه! آشنا و هم خانه و هم اصل و یک ریشه یافت. چه جان علی جدای از جان پیامبر نیست. علی در دامان پیامبر رشد کرده و بالیده و پیامبر بر سینه علی و در آغوش آن یارترین یار جان به جانآفرین تسلیم کرده است.
در عظمت آن حضرت همین بس که خداوند متعال در قرآن مجید او را با تعبیر «یا ایّها الرّسول» و «یا ایّها النّبی» مورد خطاب قرار میدهد و او را به عنوان انسانی الگو برای تمام جهانیان معرّفی مینماید: «لَقَدْ کانَ لَکُم فی رَسُول اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ: در سیره و سخن پیامبر خدا برای شما الگوی نیکویی است.» او به حقّ دارای اخلاقی کامل و جامعِ تمام فضایل و کمالات انسانی بود. خدایش او را چنین میستاید: «إِنّک لَعَلی خُلُق عَظیم: ای پیامبر تو دارای بهترین اخلاق هستی.» «وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ: اگر تندخو و سخت دل میبودی مردم از اطرافت پراکنده میشدند.» از اینرو، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود.
فراز دوم - در باب حضرت امام حسن مجتبی(ع):
امام حسن مجتبی(ع) در شب نیمه رمضان سال سوم هجری در مدینه چشم به جهان گشود و حدود هفت سال از دوران زندگی پیامبر اکرم صلیالله علیه وآله وسلم را درک کرد و پس از آن حضرت حدود سی سال با پدر بزرگوارشان علی بن ابیطالب علیهالسلام ملازمت داشت. بعد از شهادت امیرالمؤمنان(ع) به مدت ۱۰ سال عهدهدار مقام امامت بودند و در ۲۸ صفر سال پنجاه هجری در سن ۴۷ سالگی به دستور معاویه بن ابیسفیان و به دست جعده دختر اَشْعَثِ بنِ قِیس مسموم شد و بر اثر همان زهر به شهادت رسید.
در میان امامان و اهلبیت غریبتر و تنهاتر از حسن بن علی را نمیتوان یافت. امام حسن(ع) به مدت ده سال تمام گرفتار غربت و پیمانشکنیهای مردم بود، به گونهای که در طول این مدت نتوانست افکار و اندیشههای والا و عمیق خود را که از پدر و جدّ بزرگوارش آموخته بود را برای مردم تبیین کند. از یک طرف جفای مردم و از طرف دیگر دسیسهها و تبلیغات منفی معاویه، دست به دست هم داده بودند تا غربتی جانکاه را برای امام رقم بزنند. از اصحاب و یاران اندک او میتوان به عمق مظلومیتش پی برد، آنگونه که گفته میشود تعداد یاران او از بیست نفر بیشتر نبوده است! مهمترین حادثه در زندگی امام حسن علیهالسلام جریان صلح معاویه با آن حضرت است. تحلیل این حادثه ضروری به نظر میرسد زیرا خود امام صلحش را حجتی بر آیندگان میداند؛ یعنی براساس عملکرد حضرت، وظیفه انسان نیز در شرایط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است.
بررسی مقدمات و شرایط و عللی که صلح را ایجاب کرد و دقت در کیفیت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافی نتایج شیرین صلح برای جناح حق و ضربههای سهمگین آن بر جناح باطل به خوبی روشن میکند که صلح آن حضرت در حقیقت انقلاب سبزی بود که زمینه انقلاب سرخ حسینی را فراهم ساخت و این نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلمستیزانه، پایهریز انقلاب علمی امام باقر علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام در عصر طلایی خلأ انتقال قدرت از بنیامیه به بنیعباس گشت و به این ترتیب، اسلام ناب محمدی که در تشیع جلوهگر بود، نهال خود را آبیاری نمود و به درخت تنومندی تبدیل کرد.
فراز سوم - در باب حضرت امام رضا(ع):
مورخین تاریخ ولادت ایشان را به سالهای ۱۴۸، ۱۵۱ و ۱۵۳ هجری قمری و در روزهای نوزدهم رمضان، دهم رجب و یازدهم ذیالقعده ذکر کردهاند. در مورد سالروز وفات ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد و محققین وفات ایشان را طی سالهای ۲۰۲، ۲۰۳ و ۲۰۶ هجری قمری محتمل دانستهاند. اما قول مشهور در مورد ولادت آن بزرگوار سال ۱۴۸ هجری قمری و درخصوص وفات ایشان سال ۲۰۳ هجری قمری است. با پذیرش چنین اقوالی طول عمر با برکت امام رضا(ع) پنجاه و پنج سال میشود.
حضرت علی بن موسیالرضا(ع) دوران امامت خود را از سال ۱۸۳ هجری قمری در اوج خفقان سیاسی دنیای اسلام و اقتدار حکومت عباسیان آغاز کرد. این مرحله از دوران زندگی ایشان از تاثیرگذارترین مراحل تاریخ تشیع است، عزیمت اجباری امام به خراسان بنا بر اصرار مامون و پذیرفتن تقاضای سیاسی خلیفه عباسی مبنی بر در دست گرفتن زمامداری مسلمین و پذیرش منصب ولایتعهدی به اجبار و اکراه از وقایع مشهور تاریخ اسلام است. هجرت تاریخی امام از مدینه به مرو، استقبال گستره شیعیان و هواداران اهلبیت در مسیر حرکت کاروان آن حضرت و انتشار حدیث سلسله الذهب و اقدام به برگزاری نماز عید فطر و برگزاری جلسات مناظره با علمای اهل کتاب از این دوره زندگی امام در تاریخ به یادگار مانده است. عاقبت با توجه به اوجگیری احساسات مذهبی به نفع امام رضا(ع) و بروز اختلافات خانوادگی در خاندان عباسی، آن امام بزرگوار به دسیسهچینی مامون خلیفه عباسی مسموم و به شهادت رسیدند و پیکر مطهر ایشان در حوالی طوس به خاک سپرده شد و اکنون بعد از گذشت سالیان سال این مزارکعبه اهل ولایت از سراسر جهان است.
همه زاهدان و عابدان، در چنین روزهایی به خاک مینشینند و افلاک را مینگرند. پس بیایید ما نیز همراه این خیل عظیم،کتاب تضرع بازکنیم، نماز نیاز بخوانیم و زیارتنامه محبت را زمزمه کنیم و برایمان و معرفت خویشتن بیفزاییم.
وطن امروز:بیانصافتر از آمریکا
«بیانصافتر از آمریکا»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛بسیار دشوار است فرض کنیم اتفاقی که روز چهارشنبه در دانشگاه تهران رخ داد، کاملا تصادفی بوده است. در روزی که تیم مذاکرهکننده ایران در ژنو در حال مذاکره بود، انجمن اسلامی دانشگاه تهران که به طور سنتی به محمد خاتمی و حزب منحله مشارکت نزدیک است، جلسهای برگزار کرد و در آن از قول 3 استاد دانشگاه – که از قضا هیچ کدام از آنها سابقه علمی و پژوهشی درخشانی ندارند - سعی شد مخاطبان خود را متقاعد کنند دانش هستهای یک دانش بیارزش است.
ادبیات تولیدشده از سوی این 3 تن، در واقع مضحکتر از آن است که ارزش بحث کردن داشته باشد. بویژه اینکه به یاد بیاوریم یکی از آنها فردی است که چندی پیش به حمایت از اسرائیل برخاست و دیگری، همان کسی است که در مجلس ششم، نظام جمهوری اسلامی را متهم به پنهانکاری در موضوع هستهای کرد، آن هم در شرایطی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی هم چنین ادعایی نداشت و هنوز هم ندارد. به عبارت دیگر این نماینده مجلس در سخنان خود از ماموریتی که اسرائیلیها به آژانس داده بودند هم فراتر رفت و ادعایی را بیان کرد که جز منافقین فرد دیگری هوادار آن نبود.
حالا این افراد یک بار دیگر به میدان آمده و سعی کردهاند مواضع یک دهه پیششان را بازتولید کنند. البته چندان دلیلی ندارد که برای پاسخ دادن به ادعاهای کسانی مانند صادق زیباکلام و احمد شیرزاد وقت خود را تلف کنیم ولی چند اشاره کوتاه شاید بیوجه نباشد. شیرزاد در این جلسه گفته است ایران هیچ چیز در زمینه دانش هستهای به دست نیاورده است! جمله خوشمزه دیگر او این است که گفته است نمیداند چه تفاوتی میان یک ماشین سانتریفیوژ و 10 هزارتای آن وجود دارد!
صادق زیباکلام هم خواسته است یکی از آن 250 تخصصی را که گفته میشود همزمان با صنعت هستهای و در دل آن رشد میکند، به او نشان دهند.
بدون اینکه هدف پرداختن به جزئیات باشد، صرفا به این موضوع اشاره میکنم که 3 دسته استدلال در مقابل این مدل از انکار بدیهیات قابل طرح است:
1- دسته استدلال اول مربوط به این است که مرجع تشخیص اینکه یک کشور صاحب فناوری هستهای هست یا نه و اگر هست تا چه حد در این حوزه پیشرفت کرده آژانس بینالمللی انرژی اتمی است نه یک استاد فیزیک در آستانه بازنشستگی که جزوات درسیاش را هم در 2 دهه گذشته تغییر نداده است. از فردی مانند احمد شیرزاد که اساسا متخصص مهندسی هستهای نیست و هرگز به طور نظاممند درباره جنبههای فنی و سیاسی این موضوع کار نکرده، نباید تعجب کرد که حتی یک بار یکی از گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره برنامه هستهای ایران را نخوانده باشد. در شرایطی که آژانس مکررا و در اسناد متعدد تایید کرده ایران یکی از برترین دارندگان دانش و فناوری هستهای بویژه چرخه سوخت در جهان است، آیا دیگر اهمیتی دارد که قضاوت فردی مانند شیرزاد – که یکی از مسؤولان سازمان انرژی اتمی سالها قبل به من گفت پس از چانهزنی بسیار بضاعت علمی بر عهده گرفتن حتی یکی از پروژههای این سازمان را هم در خود ندید - چه باشد؟
2- دسته استدلال دوم مربوط به مجموعه اعترافات مقامهای آمریکایی و اسرائیلی درباره عمق پیشرفتهای فنی ایران است. از همه جالبتر، این است که همین حالا وقتی مقامهای دولت آمریکا میخواهند با حمله نظامی اسرائیل به برنامه هستهای ایران مخالفت کنند مهمترین استدلالی که مطرح میکنند این است که این دانش در ذهن جوانان و دانشمندان ایرانی بومی شده و هیچ دانشی را نمیتوان با بمباران از بین برد. خب! این چگونه پیشرفتی است که اوباما و نتانیاهو را از حمله به ایران بازداشته ولی احمد شیرزاد حتی قادر به دیدن آن هم نیست؟ آیا نباید نتیجه گرفت ایراد از چشمهای ایشان است؟
3- دسته استدلال سوم مربوط است به میزان امتیازهایی که غرب حاضر است در ازای دست برداشتن از فناوری غنیسازی به ایران اعطا کند. اگر این فناوری آنطور که شیرزاد و دوستانش عقیده دارند تا این حد عقب مانده و بیارزش بود، چرا باید اربابان آمریکایی آنها حاضر میشدند این حجم از امتیازها را برای دست برداشتن از آن پیشنهاد کنند یا در واکنش به اصرار ایران به حفظ آن چنین فشارها و محدودیتهای عظیمی را بر ایران تحمیل کنند؟ اگر یک ماشین با 10 هزار ماشین تفاوتی ندارد، چرا باید تیم مذاکرهکننده ایران برای 100 ماشین بالاتر یا پایینتر، یک سال چانه بزند؟ باز به همان نتیجه سابق میرسیم. تمام سرویسهای اطلاعاتی، اندیشکدهها و دانشگاههای غربی میگویند ایران راه طولانی را در زمانی کوتاه طی کرده اما احمد شیرزاد میگوید کلا خبری نیست، چرا که اساسا نمیداند خبر کدام است و کدام نیست!
فقط توجه به همین 3 دسته استدلال کافی است که دریابیم سخن اصلی امثال شیرزاد آنی نیست که میگویند بلکه اعتراض واقعی آنها در واقع به این است که چرا ایران بدون اجازه آمریکا یک فناوری پیشرفته را توسعه داده و به این سبب نظم جهانی مطلوب آمریکا را به هم ریخته است. به عبارت دیگر این مخالفت به نیابت از آمریکا انجام میشود نه از موضع یک دانشمند و هدف هم دفاع از منافع آمریکاست بدون توجه به اینکه منافع و آینده ایران در این میان به چه سرنوشتی گرفتار میشود. آنچه تا اینجا به آن پرداختیم در واقع بخش کماهمیت این بحث است. آنچه بینهایت مهمتر است این است که بپرسیم دولت محترم و تیم مذاکرهکننده هستهای چرا تا امروز در مقابل این سخنان ساکت ماندهاند؟ دوستان دولت و شخص آقای رئیسجمهور که تا امروز هرگونه انتقاد از مذاکرات را به حساب تضعیف توطئهگرانه تیم مذاکرهکننده گذاشته و تندترین مواضع را در قبال آن گرفتهاند، چرا در مقابل چنین سخنانی که بدون تردید تضعیفکننده موضع مذاکراتی هر کسی است که بخواهد درباره ارزش فناوری هستهای در ایران چانه بزند، ساکت ماندهاند؟ آیا این سکوت بدان معناست که برخی آقایان هم در دل همین موضع را دارند یا اینکه انتقاد صرفا زمانی آزارشان میدهد که از جانب اصولگرایان و انقلابیون باشد و دیگران هر چه گفتند، گفتند؟!
موضع دولت در مقابل این سخنان روشن خواهد کرد اساسا چقدر برای برنامه هستهای ارزش قائل است و از موضع قدرت مذاکره میکند.
جوان:تکرار صدای اسرائیل از پایگاه اصلاحطلبی
«تکرار صدای اسرائیل از پایگاه اصلاحطلبی»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجینجاری است که در آن میخوانید؛نادیده انگاشتن توانمندیها و ظرفیتهای ملی در عرصههای مختلف صنعتی و دفاعی این روزها به تکیهکلام جریانی تبدیل شده است که شعارهای خود را ذیل تابلوی اعتدالگرایی و اصلاحطلبی مطرح میکنند.
پس از اینکه ماه گذشته مشاور محترم رئیسجمهور گفته بود که در هیچ صنعتی به غیر از آبگوشت بُزباش و قورمهسبزی قدرت رقابتی نداریم، هفته گذشته در سالن فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، در میزگردی با عنوان «بررسی 10 سال مذاکرات هستهای میان ایران و کشورهای1+5 »که توسط انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده ادبیات برگزار شد، توسط سخنرانان نشست عملاً تمامی دستاوردهای علمی کشور در عرصه هستهای زیر سؤال میرود و دست زدنها و تأییدهای پشت سر هم حضار هم نشان داد که حرفهای سخنرانان باب میل گردانندگان این تشکل «اصلاحطلب» دانشجویی است.
احمد شیرزاد، نماینده اصلاحطلب مجلس ششم در این نشست با این ادعا که هرکسی در هر دورهای که تصمیم گرفته ایران را به سمت هستهای شدن پیش ببرد اشتباه کرده، گفت: از این چاه (صنعت هستهای) آبی درنمیآید، مگر اینکه برای برخی افراد نانی درآید. او افزود: از سال 82 تاکنون دریغ از یک لیوان آب برای کشور. شیرزاد در ادامه با زیر سؤال بردن پیشرفتهای هستهای کشورمان گفت: در زمینه هستهای جمهوری اسلامی ایران نه منابع اولیه دارد و نه احاطه به علوم آن را. او در عین حال در پایان سخنانش با اذعان به دست یافتن ایران به فناوری هستهای توصیه به تسلیم در برابر زیادهخواهیهای غرب داشته و میگوید: هماکنون فناوری هستهای را به دست آورده و علم آن را یاد گرفتهایم، پس فرقی نمیکند که چه تعداد دستگاه سانتریفیوژ در کشور داشته باشیم.
البته آقای شیرزاد در مجلس ششم و در حالی که امریکا و اسرائیل اصرار داشتند که جمهوری اسلامی فعالیتهای گسترده هستهای خود را به آژانس گزارش نکرده است، پشت تریبون رفت و اعلام کرد 19 سال است که به دنیا درباره برنامه هستهای خود دروغ گفتهایم. اظهارات اسرائیلپسند وی به اندازهای تعجبآور بود که رئیس وقت مجلس به وی اجازه نشستن در صندلی خود را نداد و گفت: «در جایگاه بایست و درباره اظهارات خود جواب بده... . من در همه مدت مسئولیتم سابقه نداشته به نمایندهای درباره نطقش اعتراض کنم ولی این حرفهایی که شما (شیرزاد) زدید همان حرفهایی است که مرتب رادیو اسرائیل میگوید.
اظهارات شیرزاد و دیگر سخنرانان این نشست نه به دلیل اهمیت این افراد، بلکه از آن جهت اهمیت دارد که در حساسترین فرازهای مذاکرات هستهای که تیم مذاکره کننده دولت یازدهم در حال مذاکره با گروه 1+5 برای تثبیت حقوق هستهای ایران است، در پوشش حمایت از دولت عملاً تمامی دستاوردها را زیر سؤال برده و البته برای اتهامات بیگانگان نیز مستندسازی میکنند.
در مورد مواضع اینگونه عناصر مرتبط با این جریان فکری که متأسفانه کم هم نیستند نکاتی قابل ذکر است.
1- حفظ یکپارچگی داخلی باید همواره به عنوان یک اصل حاکم در تمامی رفتارهای معطوف به مذاکرات هستهای مورد توجه همگان باشد. تلاش دشمن بر هم زدن این یکپارچگی بوده و میخواهد در جامعه دوقطبی مخالف – موافق مذاکره به وجود آورد. باید به گونهای عمل شود که خطوط ترسیم شده در موضوع هستهای برای مذاکرات، خطوط قرمز برای تأمین منافع ملی بیان شود و این پیام به دنیا و گروه 1 + 5 رسانده شود که در ایران بر روی این خطوط قرمز، میان مردم و نظام، قوای سهگانه، دولت و رهبری و همه جریانهای سیاسی اتفاق نظر وجود دارد. طرح اینگونه مواضع در نشستهایی که متأسفانه از حمایت نهادهای رسمی دانشگاهی نیز برخوردار است، نتیجهای جز تضعیف عقبه راهبردی نظام و زمینهسازی برای دوقطبی مورد نظر غرب ندارد.
2 - تحقیر اینگونه دستاوردهای هستهای ایران و هیچانگاری آن در حالی صورت میگیرد که رئیسجمهور امریکا هنوز در حسرت باز کردن پیچ ومهرههای هستهای ایران به سر میبرد و نمایندگان کنگره این کشور نیز تلاش دارند تا ضرورت تعطیلی غنیسازی اورانیوم در ایران را در بودجه پیشنهادی سال 2015این کشور بگنجانند.
3 - دشمنان تلاش دارند هدف اصلی جمهوری اسلامی در برنامه هستهای را دستیابی به سلاح هستهای معرفی کنند و از این طریق، فشارهای خود بر ایران را توجیه نمایند و این در حال است که هدف اصلی ایران در این عرصه تکمیل فرآیند فناوری هستهای به عنوان یکی از حلقههای اصلی پیشرفت علمی و رسیدن به اهداف مورد نظر در چشم انداز 20 ساله است.
4- دانش و فناوریهای هستهای و به تبع آن تولید انرژی هستهای، به عنوان یکی از عرصههای علمی نقش بسیار مهمی در پیشرفت کشور دارد و در آینده، از عوامل بسیار مهم در استحکام ساخت درونی قدرت جمهوری اسلامی خواهد بود و به همین دلیل یکی از تلاشهای اصلی گردانندگان دانشگاهها ومجموعههای علمی کشور باید تبیین آن برای نسل جوان کشور و ایجاد انگیزه در جوانان ودانشجویان برای تکمیل حلقههای باقی مانده آن باشد، نه آنکه به گونهای همچون سرابی باطل معرفی شود که کسی را انگیزه رفتن به سوی آن نباشد
5. عرصه مذاکرات هستهای این روزها به خط مقدم تقابل نظام سلطه با نظام اسلامی تبدیل شده وانتظار دولتمردان در حمایت همه رسانهها وعناصر تأثیر گذار در کشور از مذاکرات (البته مشروط به رعایت خطوط قرمز نظام) انتظار به حقی است، اما جای این سؤال باقی است که چرا در شرایطی که هرگونه نقد منطقی نسبت به روند مذاکرات با «انگ دلواپسی» محکوم میشود، نسبت به اینگونه ساختارشکنیها و زیر سؤال بردن تلاشهای دو دهه گذشته که محصول تلاش همه دولتهاست و از سوی این مدعیان اصلاحطلبی و اعتدال گرایی مطرح میشود، سکوت اختیار میشود.
آفرینش:عبور استراتژیک اوباما ازخط قرمزها از تهران تا هاوانا
«عبور استراتژیک اوباما ازخط قرمزها از تهران تا هاوانا»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛باراک اوباما رییس جمهوری دموکرات ایالات متحده آمریکا، در دور دوم دولت خود، به حرکتهایی در صفحه شطرنج سیاست خارجی دنیا دست زده که تا کنون از هیچیک از پیشینیان وی دیده نشده بود. این نوع عملکرد اوباما خصوصا در دوسال گذشته انتقادات شدیدی را علیه وی در داخل آمریکا و از سوی جمهوریخواهان و بعضاً دموکراتها به همراه داشته است. اوباما پس پایان دور اول ریاستجمهوری و یافتن فضایی باز برای تصمیم گیریهای بزرگ، نقشه اصلی خود در عرصه سیاست خارجی را به اجرا گذاشت.
وی در این مسیر به سمت بازکردن گرههای کوری در روابط آمریکا با سایر دولتها حرکت کرد که تاپیش از این به عنوان خط قرمزهایی برای سیاست خارجی ایالات متحده تلقی میشدند. بارزترین نتیجه این روش اوباما در سیاست خارجی، برقراری ارتباط با کشورهایی همچون ایران و کوبا بود که یخ روابط آنها با گذشت دهههای متمادی آب نشده بود و هر روز ضخیم تر میشد. اینکه اوباما پس از گذشت بیش از سه دهه از انقلاب ایران با رییس جمهوری ایران گفتگو کند و وزیران و مسولان وزارت خارجه دوکشور به صورت عادی باهم دیدار و رایزنی داشته باشند، اقدام بسیار مهمی بود که بسیاری از روسای جمهوری قبلی آمریکا برای حفظ جایگاه خود و حزبشان و یا فراهم نبودن شرایط دست به آن نزدند.
امروز کوبایی که بیش ازنیم قرن تحت سخترین تحریمهای آمریکا بود و این کشور را به عنوان دشمن بلافصل خود میشناخت، حال پس از چند ماه مذاکرات محرمانه، به سمت ازسر گیری روابط با ایالات متحده حرکت کرده است. نکته بسیار مهم اینجاست که عبور از این خط قرمزها درحالی صورت گرفته است که آمریکا و شخص اوباما قدم اول را به جلو برداشتهاند و به عبارتی دیگر پیش قدم شدهاند.!
شاید تااینجای بحث این ابهام برایتان پیش آمده باشد که نویسنده به حمایت از اوباما قلم زده و وی را به عنوان ناجی و انسان دوستی تمام عیارشناخته است!. هرچند که در کاربلدی اوباما در فنون دیپلماسی شکی نیست، اما نکته اینجاست که عملکرد وی به هیچ وجه از اسلاف گذشته خود جدا نیست، بلکه اوباما با به کار گیری از فنون دیپلماسی و پرهیز از گزینههای سخت در عصر حاضر، به کاهش هزینه اجرای سیاستهای آمریکا کمک کرده و حتی سرعت این کشور را در تضعیف رقبا و پیشی گرفتن از آنها افزایش داده است.
اوباما خیلی ساده و چراغ خاموش، جبهه جنگی آمریکا را نیمه فعال کرد و با دراز کردن دست مخملی به سمت رقبا و دشمنان دیرین، خود را به عنوان رییس جمهوری صلح طلب نشان داد، و به جای اینکه یک تنه و به صورت مستقیم به دنبال رفع موانع اهدافش باشد، با همراه کردن متحدان و اروپا به این مهم دست یافته است. رقابت دیرینه آمریکا و روسیه، در طی سالهای پیش بسیارفشرده بوده و بعضاً روسها دستاوردهای بزرگی نیز به دست آورده بودند. اما امروز مشاهده می کنیم که اوباما بدون کوچکترین هزینه و جو سازی برعلیه کشورش، توانست به کمک اروپا سخت ترین و خطرناک ترین وضع ممکن را به روسیه تحمیل کند. به طوری که روسها اقتصاد خود را در آستانه فروپاشی ببینند و احتمالا برای رهایی از این وضع بار دیگر درمقابل آمریکا شکست را بپذیرند.
اوباما با این سیاست توانست همراهان و شرکای تجاری و بعضاً سیاسی مسکو را نیز باخود همراه کند. در این مسیر اوکراین که پاره تن شوروی سابق بوده است به دامن آمریکا و غرب چرخیده و شرایط بغرنجی را برای امنیت نظامی و حیثیت سیاسی روسها به بار آورده است.
ازسوی دیگر میبینیم که اوباما چالش 50 ساله با کوبا به عنوان یک کشور کمونیست، را کاهش داده و به دنبال از سرگیری روابط برآمده است. آیا کوبایی که با آمریکا رابطه نداشته باشد و آن را دشمن سرسخت خود ببیند، خطرناک تر است؟ یا کوبایی که با آمریکا رابطه داشته باشد و از این پس نفوذ اقتصادی، سیاسی، اطلاعاتی و...، ایالات متحده در آن افزایش پیداکند؟ امروز مردم هاوانا از بابت بهبود روابط با آمریکا خوشحالی و پایکوبی کردند و این موضوع هزاران حرف ناگفته در دل خود دارد و خطری بالقوه برای کاسترو محسوب خواهد شد!
درمورد ایران نیز اگرچه انتقادات فراوانی برسیاست خارجی اوباما از سوی مخالفانش وارد شده، اما باید دید این عملکرد اوباما چه نتیجهای در بر داشته است؟ اوباما با پرهیز از گزینه نظامی به سمت تحریمهای اقتصادی حرکت کرد و عادی سازی روابط را در دستور کار قرار داد. حال مذاکرات در مرحلهای قرارگرفته است که همه منتظر توافقی از دل آن هستند. با رخ دادن این توافق اوباما آن را به نام خود ثبت میزند و نامش در تاریخ ریاست جمهوری آمریکا، درج خواهد شد.
درخصوص عملکرد اوباما در خاورمیانه نیز همین قدر باید گفت که وی با عقب نشینی استراتژیک خود در کشورهایی همچون عراق و افغانستان، ضمن کاهش هزینههای مالی و جانی، اوضاعی را در منطقه به بار آورده است که کشورهای مسلمان به جنگی داخلی مشغول شدهاند و با هزینه و به دست خودشان، یکدیگر را میکشند و ناامنی فصل تمام نشدنی خود میبینند. حفظ این وضعیت برای آمریکا بهترین گزینه ممکن خواهد بود. چراکه ازیک سو توان و انرژی کشورهای مسلمان درجنگ داخلی گرفته خواهد شد و ازسوی دیگر هیچ خطری متوجه امنیت اسرائیل نخواهد بود و از این حیث اوباما لابی یهودی در کشورش را نیز راضی نگه میدارد. آیا بازهم میتوان گفت که آمریکا با سیاستهای غلط اوباما از اهداف سابق خود بازمانده و عرصه را در حوزه سیاست خارجی وانهاده است؟!
مردم سالاری:کسی چه میداند؟
«کسی چه میداند؟»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم امیر راغب است که در آن میخوانید؛نامه مهرداد بذرپاش از دولتمردان محمود احمدینژاد و چهرههای نزدیک به جریان نوظهور جوانان اصولگرا موسوم به جبهه پایداری به محمدرضا عارف از چهرههای مقبول و باسابقه اصلاحطلبان هرچند در فضای خبری و محافل سیاسی، چندان مورد توجه قرار نگرفت؛ اما میتوان آن را متنی مهم تلقی کرد. چرا اینچنین است؟
لحن نامه، هرگز شکل یک نامهنگاری مرسوم سیاسی را ندارد و بیشتر شبیه یک پُست وبلاگی یا فیسبوکی است که میخواهد مخاطب خود را چندی غافلگیر کند و از او «لایک» بگیرد. استراتژیای که اجرای آن از سوی فردی همچون آقای بذرپاش که از ارادتمندان به سلوک سیاسی محمود احمدی نژاد است؛ به هیچ وجه عجیب نیست. بذرپاش در این نامه، درست به شیوه مرسوم احمدی نژاد در مواجهه با رقیبانش، پرسشهایی را پی در پی و با ضربآهنگی تند و مطالبهگرایانه از محمدرضا عارف پرسیده است و به نظر میرسد، بیش از آنکه در جستجوی پاسخی برای آنها باشد؛ در حالی که برای خودش، پاسخ را پیشاپیش کشف کرده، در پی آن است که پرسشهایش را به کرسی بنشاند.
در این مقال، در پی نقد این شیوه و کشف تبار آن در سلوک سیاست پیشگان تاریخ، نیستیم که صد البته یقین دارم بیان آن آقای بذرپاش را خوش نخواهد آمد. این را نیز نمیخواهم به محک نقد بگذارم که اساسا این نحوه ادبیات را چه نسبتی است با گفتوگو و دیالوگ سیاسی؟ چرا که در آنصورت، باید از خود پرسید، مرام سیاسی آقای بذرپاش، اساسا چه رویکردی به «گفتوگو» دارد و آیا منطق کنش ایشان و همفکرانشان در روزگار سیاستورزیشان، با گفت و شنود سیاسی دوسویه، میانهای داشته است یا خیر؟ صرفا خواستم تأکید کنم که آنچه را «اهمیت» و ویژگیِ خاصِ نامه آقای بذرپاش به عنوان یک سیاستمرد اصولگرا به آقای عارف، سیاستمدار باسابقه اصلاحطلب دانستم، به لحن و شیوه نامه مختصر ایشان بازنمیگردد، چه آنکه لحن و نحوه خطابه نامه، هرگز واجد ویژگی تازهای نیست.
از نقطه نظر نگارنده اما، نامه آقای بذرپاش، صرفا یک نامه «مختصر» نیست، بلکه اتفاقا میتواند «مفید» هم باشد. البته فایده آن را نه تنها برای مخاطب خاصش - جناب عارف- میدانم؛ بلکه برای خود آقای بذرپاش و همفکرانشان نیز میتوان فوایدی را در نظر داشت. پیشاز این در یادداشتی با عنوان «بهره سیاست از زندگی مردم»، که در همین روزنامه (روزنامه مردمسالاری) انتشار یافت؛ به استقبال رویکرد انتقادی رسانههای اصولگرا از دولت روحانی در موضوع «گرانی نان» رفتم و نوشتم که چگونه در این رویکرد - که اتفاقا روزنامه بذرپاش از جلوداران آن بود- نشانههایی را از تغییر پارادایم مواجهه سیاسی اصولگرایان با رقبایشان دیده میشود. عبور از هماوردی و مبارزه سیاسی، در میدان ایدئولوژیها، باورها و نیتها- که سالهاست به رویه مرسوم این جریان تبدیل شده است- به عرصه «زندگی مردم».
در همان یادداشت گفتم که چگونه این تغییر رویکرد، گام بلندی است در عبور از عصری که مناقشه سیاسی، همواره صرفا بر سر اصولی بود که هیچگاه از سوی طرفین مناقشه تعریف نمیشد. عصری که سیاستورزی انضمامی بر سر مسائل ملموس و صد البته مهم و حیاتی برای مردم - که حتی در دهه شصت میشد ردپایی از آن دید- را یکسره نادیده میگرفت و با تعریف زمین رقابت سیاسی، در نقطه مرزِ ساختارسیاسی - جایی که همواره مناقشه بر سر بیرون و درون و خودی و غیرخودی است- موجهایی که میشد در سطح اجتماعی، مهار شود را به سطح کلان سیاسی و امنیتی، منتقل کرد و عملا بحرانهایی را بر ساختارسیاسی جمهوری اسلامی، «تحمیل» کرد. کافی است که به فهرست مسائل اختلافی میان نیروهای سیاسی در دهه هفتاد و خصوصا هشتاد، نگاهی بیندازیم. مناقشه بر سر مشروعیت و مقبولیت، نزاع بر سر حدود اختیارات و دعوا بر سر چرخه قدرت حاکمیت.
موضوعاتی که هرچند برای رشد محافل فکری و فرهنگی - خصوصا ارتقای آنچه دانش بومی علوم انسانی میدانیم- ثمراتی داشت؛ اما هرچه منتظر ماندیم، کسی به نقش این مناقشات در فراز و نشیبهای زندگی روزمره، و موضوع فوقالعاده حائز اهمیت «حکمرانی مطلوب»، پاسخ نداد. نخستین نمونههای این تغییر رویکرد را باید در تلاش رهبر معظم انقلاب در نامگذاریهای سالانه ایشان دانست. تلاشی که از سالهای میانی دهه هشتاد آغاز شد. تمرکز بر موضوعاتی نظیر «الگوی مصرف»، «کار»، «اسراف و صرفه جویی»، «تولید ملی»، «سبک زندگی» و... که نمونههایی از مهمترین مسائل فی مابین دولت و مردم در ساختار سیاسی و مدنی ماست. موضوعاتی که کانون پیوند سیاست و حاکمیت، به زندگی روزمره است. اما با نهایت تأسف و تعجب باید پرسید که چرا توجه چندانی به این موضوعات، آنهم در دورانی که حاکمیت، نه در اختیار همفکران آقای عارف، که در دست دوستان آقای بذرپاش بود؛ صورت نگرفت؟
و امروز، چگونه میتوان خوشنود نبود از اینکه، خطاب اصولگرایانی نظیر آقای بذرپاش با دولت غیرهمسو، و چهرههای اصلاحطلب، هرچه که هست؛ حول موضوعاتی وابسته به زندگی مردم و دغدغه معیشت آنها میگردد. و به جای آنکه آقای عارف، از سوی آقای بذرپاش، با سوالاتی از قبیل نسبت همکاران و هفکرانش با فلان موسسه جاسوسی و نشست و برخاست اصلاحطلبان با چهرههای مدنی و دانشگاهی و پرسشهای دیگری از این دست مواجه شود؛ از او نظرش را درباره معیشت مردم، وام ازدواج، مسکن جوانان، شرایط اشتغال، وضع تولید، قیمت آب و برق و گاز و نان و... میخواهند. تکرار میکنم که بهتر است این تحول را به فال نیک بگیریم و با نیتخوانیهای آنچنانی، شیرینی آن را به کام سیاست ایران، تلخ نکنیم. کسی چه میداند؟ شاید همان اندازه که مردم ما مطابق یک باور قدیمی، که همواره تشدید هم شده است، سیاست را در همه ابعاد زندگیشان دخیل میدانند؛ دیرزمانی نپاید که فضای نقد سیاسی و دیالوگ میان سیاستمداران نیز به جای خطابههای بیمایه و تهمتزدنهای بیپیگرد و ادعاهای آنچنانی راجع به مدیریت زمین و زمان، بر مسائل زندگی مردم، و دغدغه «حکمرانی خوب»، استوار گردد.
ابتکار:نشانه شناسی داعش بر اساس تحلیل گفتمان
«نشانه شناسی داعش بر اساس تحلیل گفتمان»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛در دوران پسامدرن جنگ بر سر تصاحب نشانه های مشروعیت زاست. نشانه اعم از واژه هایی مقبول همگان مانند عدالت، آزادی، اشخاص، مفاخر ملی، و نیز مفاهیم برخاسته از وقایع تاریخی و مراسم نمادین میباشد. جنگ بر سر هژمونیک کردن و فراگیر کردن دال های مرکزی گفتمان هاست. برخی نشانه ها به آسانی به تصاحب گفتمان ها در میآیند و برخی به سختی و بعضی نیز هیچ گاه مصادره نمیشوند. مثلاً نشانه آزادی راحت تر از عدالت به تصاحب گفتمان روشنفکری در میآید و اسلام آمریکایی به راحتی به تصاحب گفتمان غرب در میآید. اما نشانه هایی چون شهادت، ایثار، ظلم ستیزی و استکبار ستیزی هرگز به تصاحب گفتمان اسلام آمریکایی در نمیآیند. عاشورا به عنوان یک نشانه با گفتمان انقلاب اسلامی سازگارتر است تا با گفتمان اسلام غیر سیاسی و اسلام متحجران.
گاهی هم گفتمان ها نشانه واحدی را تصاحب میکنند اما معانی متفاوتی از آن مد نظر دارند. به عبارتی دال مرکزی گفتمان ها در لفظ مشترک است ولی در معنا متفاوتند. اسلام در گفتمان امام (ره) به یک هویت جمعی به عنوان نقشه راه اشاره دارد. بر این اساس اسلام سیاسی به عنوان دال مرکزی این گفتمان غیریت زا شد. وقتی اسلام به عنوان هویت اصلی دال مرکزی گفتمان امام گردید، شاخص هایی پیدا نمود که از آن جمله میتوان به عدالت خواهی، آزادی، حمایت از مظلوم، امت گرایی، مردم محوری، ظلم ستیزی و استکبارستیزی اشاره کرد.
این گفتمان با نشانه های برشمرده شده عنوان گفتمان اسلام ناب محمدی را پیدا کرد و تحت این عنوان با ضد خود، یعنی اسلام آمریکایی، به تقابل پرداخت. دال مرکزی گفتمان اسلام آمریکایی نیز اسلام است، اما با تعریفی وارونه و متمایز با آنچه در گفتمان ناب از اسلام مراد است. در اینجا اسلام منهای سیاست و سازگار با سکولاریسم و منطبق بر خواست آمریکا است. اگر درآنجا عدالت و وحدت مذهبی و ستیز با استکبار دال شناور میباشد در اینجا تسامح و مدارا و سازش با غرب و خشونت مذهبی اصل است. اسلام در گفتمان اسلام آمریکایی یک کلیشه و کلمه ای بدون محتوا میباشد. اسلام در گفتمان امام (ره) طرحی جامع برای اداره بهتر زندگی این جهان و آن جهان است ولی در روایت آمریکایی ظاهری صرف است که برای توجیه وضع موجود و مشروعیت بخشی به حکومت حاکمان به کار میرود.
مردم، دفاع از مستضعفین و آزادی در گفتمان اسلام آمریکایی جایی ندارد پس برغم اینکه کلمه اسلام دال مرکزی هر دو گفتمان میباشد، اما تضاد گفتمانی دارند و این دو ذیل هیچ فراگفتمان واحدی قرار نمیگیرند و این یعنی آنها رابطه ای افقی دارند. هر دو شبیه دو خط موازی از شروع انقلاب اسلامی در اصطکاک بوده اند و هر کدام با تولید خرده گفتمان هایی وارد منازعه با دیگری میشود. گفتمان اسلام ناب به عنوان یک فراگفتمان، منشاء و الهام بخش خرده گفتمان های داخلی و خارجی شده است.
در داخل خرده گفتمان های اصولگرایی و اصلاح طلبی با رابطه ای افقی با همدیگر و در رابطهای عمودی با فراگفتمان انقلاب اسلامی و ذیل آن خود را تعریف کرده اند و هر کدام یکی از عناصر و دال های شناور فراگفتمان را به عنوان دال مرکزی خود برگزیده و متناسب با ذائقه و سلیقه خود بقیه دال ها را اولویت بندی کرده اند. در خارج از کشور نیز گفتمان اسلام ناب خرده گفتمان مقاومت را در قالب حزب الله لبنان، جهاد اسلامی، و حرکت های ناب دیگر در منطقه تولید نموده و هر روز نیز متناسب با شرایط و اقتضائات خرده گفتمانی با عنصر اسلام ناب را باز تولید میکند.
در مقابل نظام استکبار با تکیه بر خوانش اسلام سازشکار و در چارچوب گفتمان اسلام آمریکایی به خرده گفتمان هایی برای تقابل با گفتمان اسلام ناب بها میدهد و هر روزه از یک مورد جدید رونمایی میکند. یک روز از خرده گفتمان القاعده رونمایی میکند و آن را پرورش میدهد و با این نام به اسلام ناب حمله میکند و با هدف اسلام هراسی اقدامات تروریستی انجام میدهد. وقتی پروژه خرده گفتمان القاعده به پایان رسید، با تغییر رویه، خود را در مقابلش قرار میدهد و برای اثبات هژمونی و به نام امنیت، خود را ناجی جهان معرفی میکند و با کشتن بن لادن پازل را کامل مینماید.
همزمان النصره را پرورش میدهد و در جنگ نیابتی با گفتمان اسلام ناب به خط اول مقاومت که سوریه است وارد جنگ میشود این پروژه نیز تاریخ مصرف محدودی دارد، اهداف که محقق شد به سرعت نام عوض میکند و جایش را به داعش میدهد و این بار تلاش میکنند دامنه ستیز را به جنگ شیعه و سنی بکشانند. در داخل هم با باز پروری خرده گفتمان جندالله سعی در تضعیف مرزها و احیاناً راه اندازی جنگ شیعه و سنی را داشتند که آن هم به دلیل علاقمندی بدنه اهل تسنن ایران به فراگفتمان اسلام ناب راه به جایی نبرد.
اکنون به نظر میرسد پروژه داعش به عنوان یک خرده گفتمان ذیل گفتمان اسلام آمریکایی نفس های آخر را میکشد و تاریخ مصرف آن از نظر تولید کنندگان رو به اتمام است و کارفرمای اسلام آمریکایی در حال تغییر خط تولید این خرده گفتمان و راه اندازی خرده گفتمان دیگری است. باید منتظر نشست و دید نام خرده گفتمان جدید کدام است و چه مختصات و محتوا و روشی دارد.
اما به نظر نگارنده راهپیمایی عظیم شیعیان در اربعین حسینی که عظمت شیعه را به نمایش گذاشت و قدرت نرم جمهوری اسلامی را به رخ دنیا کشاند و همگان را شگفت زده کرد و طمع دشمنان را برانگیخت؛ زمینه ای برای راه اندازی خرده گفتمانی از درون شیعه در تقابل با گفتمان اسلام ناب را فراهم آورده است. تلاش جریان شیرازی برای تصاحب نشانه اربعین به نام خود و تحرک پر رنگ این جریان در همایش راهپیمایی عظیم امسال قابل تامل و هشدار دهنده میباشد.
این جریان با حمایت های مالی انجام گرفته در فضای مجازی و ماهواره ای بسیار فعال و در اربعین امسال با نشانه و علم و کتل خودنمایی کرد و به این طریق میخواهد نماد اسلام سازشکار و سکولار را در مقابل نماد اسلام ناب و استکبارستیز ذیل نام امام حسین (ع) و شعار مشترک "لبیک یا حسین" به پیش ببرد. بنابراین شاید این بار هدف فراگفتمان اسلام آمریکایی، راه اندازی خرده گفتمانی از درون شیعه و با تکیه بر نشانه های شیعی باشد.
اعتماد:مکتب پیامبر (ص ) و احیای تمدن اسلامی
«مکتب پیامبر (ص ) و احیای تمدن اسلامی»عنوان یادداشت روز روزنامه اعتماد به قلم محمدرضا تابش است که در آن میخوانید؛در آستانه رحلت تاب سوز پیامبر اکرم(ص) و شهادت جانگداز حضرت امام حسن مجتبی(ع) و شهادت حضرت امام رضا(ع)، با تسلیت شهادت این بزرگواران؛ تشریح معارف مکتب پیامبر (ص) و اهل بیت را برتر از مرثیهسرایی بر آن بزرگواران میدانم و چرایی در افول تمدن اسلامی و بازگشت به دوران مجد و عظمت آن تمدن با اتکا به آموزههای قرآنی و سیره و روش رسولالله(ص) را مقدم میشمارم و در این باب به اختصار مطالبی را میآورم.
چرا امت اسلامی که روزی پرچمدار دانش و اندیشه و موفقیت بوده؛ طی قرنهای اخیر دچار ضعف و واپسماندگی شده و تمدنی که روزگاری همچون ستارهیی بر پیشانی بشریت میدرخشید در مقابل تمدن مستولی روزگار ما دچار انفعال است؟آیا امتی که آفریننده یکی از درخشانترین تمدنهای تاریخ بوده است باز هم قادر است تمدنساز باشد؟پاسخ به این سوال سهل و ممتنع است ؛نه برای آنکه قدرتهای استکباری و تمدن غالب برای حفظ منافع مادی خویش به هر حربهیی متوسل خواهند شد تا تمدن اسلامی شکل نگیرد و آری به شرط آنکه ظرفیتهای ممتاز فرهنگی و تاریخی خود را که متعلق به گذشته است بشناسیم و شناخت درست و عمیقی از زمانه خویش داشته باشیم.
باید گذشته خویش را خردمندانه نقد کنیم و توان پاسخگویی به پرسشهای دمادم نوشونده و نیازهای متحول انسان را داشته باشیم؛ که کاری سترگ و توام با برنامهریزی در بین ملل اسلامی و کنار گذاشتن تعصبات و اجماع روی مشترکات است.احیای تمدن اسلامی منوط به دقت در شناخت مواریث و سنن فکری و اعتقادی مسلمانان از یک طرف و فهم دقیق و علمی و فلسفی جهان کنونی از طرف دیگر است و پرچمداران این حرکت باید متفکران و مصلحان جامعه باشند که با توجه به وضعیت فعلی جوامع اسلامی و حکام بعضا مستبد و خودفروخته و مرعوب تمدن غربی، کاری سخت و دشوار است.
خوشبختانه در ایران با ظهور انقلاب اسلامی به رهبری امام(ره) و فداکاری مردم و پیشزمینههای آگاهی بخشی توسط متفکران و مصلحان (قبل از انقلاب) ملت ما در سایه مبارزه با استکبار جهانی؛ استبداد داخلی و با حمایت از جنبشهای آزادیخواه و همچنین نفی ذهنیتها و عادتهای واپسگرای درونی؛ توطئههای داخلی و فشارهای خارجی را تحمل کرده است و در مسیر بازیافتن اعتلای اسلامی و دستیابی به جایگاه ممتاز خود در جهان کنونی توفیقات بزرگی داشته است و مهیای مشارکت فعال با سایر ملل اسلامی در احیا و آفرینش تمدن اسلامی است که این امر مستلزم عزمی جزم بین مسلمانان جهت دستیابی به انسجام و همبستگی ملتهای مسلمان و حاکمیت خرد و اندیشه و تمسک به قرآن کریم و پیروی از سیره و سنت رسولالله است.
متاسفانه بیتوجهی برخی حکام اسلامی به خواستهها و نیازهای مردم مسلمان، غفلت از امور زیربنایی و دلخوش کردن به رویههای ظاهری اسلام در جوامع؛ بستن فضای نقد و تنگ کردن زمینه فعالیت علما و خردورزان در جامعه؛ عدم توجه به پرسشها و نیازهای نوشونده متناسب با مکان و زمان در بین مردم مسلمان و... موجب شده تا حرکتهای اسلامی در کشورهای مسلمان یا به ثمر ننشیند یا توسط سیاستبازان داخلی و حمایت قدرتهای استکباری مصادره به مطلوب شود یا گروههای متعصب خشک مغز و سطحینگر همچون طالبان و القاعده و داعش و تروریستهای تکفیری چهرهیی از اسلام جلوه دهند که بذر خشونت و تنفر بین مسلمانان و غیرمسلمانان میافکند و اسلامهراسی را ترویج میکند که منافع قدرتهای بزرگ را برای سلطه بر ملتها و کشورهای دیگر تامین میکند.
برای احیای مجد و عظمت اسلام باید به قرآن بازگردیم؛ قرآنی که متعلق به یک عصر و نسل نیست قرآنی که درآیاتش به هیچ چیز به اندازه تعقل؛ آگاهی، دانایی و تدبر و تامل دعوت نکرده است و برای آنکه این قرآن؛ انسانی را به سوی دانایی و سروری هدایت کند؛ آدمی باید زمان خود؛ پرسشهای روزگار خویش و نیازهای عصر خود را بشناسد و آنها را به قرآن عرضه کند و شفای دردهای خود و جامعه اسلامی را در او بجوید. به سیره و روش و منش پیامبر اسلام باید تمسک جست تا تمدن اسلامی دوران زوال را سپری ساخته و مجددا عظمت گذشته را بازیابد. پیامبری که با رد شرک و زشت شمردن بت پرستی، دعوتش را برای اصل جامع رسالتش یعنی توحید شروع کرد و تنها با برکندن ریشه بتها به ظواهر شرک بسنده نکرد؛ بلکه به مبارزه با آن در سنگرگاههای اصلی یعنی جانها و دلها پرداخت آن چنانکه فرمود: «شرک پنهانتر است از جنبش مورچهیی سیاه بر تخته سنگی در شب تیره.»
پیامبر در دعوت خویش در برابر تهمتها و فریبها مرعوب نشد و فریاد برآورد: «به خدا اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند تا از رسالتم دست بردارم چنین نمیکنم مگر آنکه مرگم فرا رسد.» پیامبر از ویرانه بتها راهی به علم گشود و راه را بر شیادی و خرافهسازی بست و اجازه نداد تا سادهاندیشان عقاید مبهم را در پوششی از تقدس و ترس بپذیرند. او دستور داد: «علم بیاموزید حتی اگر در چین باشد» و با این فرمان مسلمانها را به فراگیری علم خواند تا آن را برای خیر آدمی به کار گیرند.
پیامبر انسانها را به این باور رساند که اگر انسان طالب تغییر و تحول در امور باشد و نظام برتری بخواهد چنین چیزی دست یافتنی است که: «إِنّالله لا یُغیِّرُ ما بِقوْمٍ حتّی یُغیِّرُوا ما بِأنفُسِهِمْ» در حقیقت خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند. پیامبر مردم را به مقابله با طاغوتیان و ستمگران فراخواند و تصریح کرد هرگاه در جامعه بوی ظلم استشمام شود باید علیه آن قیام کرد.
در مکتب پیامبر میان آدمیان اختلافات طبقاتی و فرقی نیست مگر در علم و عمل و تقوا و نژاد و ثروت جایگاه و اعتباری ندارد. در بیارزش کردن خدایان شرک و زدودن تقدس مردمان از غیر حق و درهم شکستن هیبت آنها همین بس که وقتی عربی بادیهنشین از روی ترس با رفتاری همانند بندگان مقابل پادشاهان؛ به عظمت او اقرار کرد، گفت: «همانا من فرزند زنی از قریشم که خرده گوشت میخورد.»
پیامبر(ص) بت بزرگ را خودخواهی نامید و رهایی از آن را جهاد اکبر خواند. در خصوص سلوک و رفتار شخصی وی و سجایای اخلاقی آن حضرت زیاد شنیدهایم که عبرتآموز و انسانساز است اما چند ویژگی پیامبر که در بالا ذکر شد بیشتر تذکری بود به دستاندرکاران جامعه و متولیان امر که انقلاب اسلامی را با تاسی از قرآن و پیامبر و اهل بیت پی افکندهاند تا نسبت خویش را با مشی و رفتار آن حضرت بسنجند و به مردمی که خواستار عظمت و مجد تمدن اسلامی هستند و باید به روش و منش آن حضرت اقتدا کنند. درسآموزی از روش زندگی ائمه و آشنایی با مبانی فکری و اخلاقی آن بزرگواران نیز چراغ راهی برای ما در نیل به بازیابی عظمت و مجد اسلام خواهد بود.
جا دارد تا در آستانه شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع) با گرامیداشت یاد آن حضرت و تاملی در فلسفه صلح آن امام که صلحی در عین پا فشاری بر ارزشها و معیارهای انسانی و به تعبیر مقام معظم رهبری «بزرگترین نرمش قهرمانانه تاریخ» بود داشته باشیم و تکالیف خویش را متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی انجام دهیم.
پایان بخش نوشتار را حدیثی از امام رضا(ع) که مکتب وی دانشگاهی بزرگ برای اسلام و انسان بود و این حدیث را به نقل از رسولالله(ص) که در سر راه خود به خراسان در نیشابور بیان کرد؛ اختصاص میدهم که از قول خداوند فرمود: «لا الله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی. لا الله الا الله حصار من است و هر کس داخل آن حصار شود از عذاب من در امان خواهد بود.» از خداوند بخواهیم تا جز وی نبینیم و نگوییم و نخواهیم و همه اعمال و افعالمان در زندگی فردی و اجتماعی برای تقرب به ذات الهی و خدمت به بندگان شایسته خداوند باشد و بتوانیم با تاسی به قرآن و سیره و روش پیامبر و ائمه اطهار و بهکارگیری عقل و منطق و خردورزی؛ زمینه حاکمیت اسلام ناب محمدی بر قلوب مسلمانان و تجدید مجد و عظمت تمدن اسلامی در جهان را فراهم سازیم و موفق شویم در هنگامه فعلی که چهره انحرافی و خشنی از اسلام در منطقه و جهان عرضه میشود؛ از چهره رحمانی اسلام دفاع کنیم.
آرمان:غربت در جاودانگی
«غربت در جاودانگی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم فاطمه تندگویان است که در آن میخوانید؛محرم تمام شد و در ماه صفر هستیم در محرم از یک سو شاهد کمال انسانی و انسان کامل در جلوه آزادگی و سرافرازی، گذشت و جانبازی، شور و دلدادگی، ظلمستیزی و ایستادگی تا ایثار جان هستیم و از سوی دیگر غربت و مظلومیت و فریاد نصرتطلبی. غربت نه به مثابه تنهایی و بییاوری در میدان نبرد حق و باطل، بل به معنای گستره و سیطره جهل و کم شعوری و فقدان معرفت و کجفهمی زمانه و مظلومیت نه برای عمق تشنگی کام و پیکر خونبار شهدا، بل برای در محاق ماندن خورشید تابناک وجود انسان کامل و حقیقت ناب راه و آرمان آنها و عدم پاسخ فریاد نصرتشان و این سه دردی است همیشگی که در همه اعصار و زمانها جانکاهتر از زخم شمشیر بر پیکر شهید تاخته و بر قلب او تیغ کشیده است.
درک حقیقت وجودی شهید به پهنای درک انسان کامل و به گستره معرفت به صراط مستقیم است. هرکه با عشق پیوندی داشته باشد، میداند که شوق آتشی است که در کانون سینه عاشق مشتعل میگردد که جز آب لطف معشوق، او را خاموش نمیکند و اضطرابی است در دل که جز وصال معشوق او را آرام نمیکند و حیرتی است در جان که جز مشاهده معشوق او را چاره نمیکند.
بدین جهت، عاشقان خدا در حقیقت متحدند و در عالم قدس هموطناند و در این عالم، همسفر. پس هر که داعیه شناخت شهیدان و وصف حالشان دارد، قبل از هر چیز باید گذری با دل بر کربلا و کوی عاشقان داشته باشد، در میعادگاه حاضر گردد تا نسیمی از عطر تربت شهیدان و نمی از آب حیاتشان نصیبش گردد و آنکه بر این کوی راه نیافته، توانی بر شرح و تفسیر وصفشان نیست. همچو مطهری، شریعتی و آوینی میطلبد که در این شرح و بسط، آنچنان نگاشتند تا جان باختند. امروز ما چه شرمسار و خجلت زدهایم که در اوج دنیازدگی و رفاهطلبی و تعلق به جان و مال و فرزند و در منتهای تمنای جاه و مقام و در حرص روزافزون به فرصتطلبی و زراندوزی، متهورانه و جسورانه به وصف تندگویانها پرداختهایم.
اگر دهه 60 بود، شاید قرابت ما با آنان به یمن طهارت جبههها و عطر وجود شهیدان و مرثیه هردم خانوادههای داغدارشان بیشتر بود. اگر فهمی برای درک راه و آرمان و مقصد و مقصود آنان بود، هر عاقل صاحبدلی به چشم جان میدید که تا آنها از جان و مال و فرزند و نام و نشان نمیگذشتند، و تا از بند نمیرهیدند، به وصال حق نمیرسیدند. در این مسیر، زن و فرزند، چه هدی باشد چه مهدی و هر طناز دیگر، بندی و کمندی برای ماندن از راه است. و این آغاز مسیر است تا چه رسد به چشمپوشی از جاه و مقام که تندگویان از هر چه بود گذشت و هیچ ندید جز معبود لایزال. مشکل این است که با کم فروغی نگاه و کوتاهی قامتمان به بلندای افق دید و راه آنها چشم دوختهایم.
بدون قلبی گرم و آتشین و چشمانی بارانی و بصیرتی روشن، چگونه میتوان این راه را طی کرد؟ فصل بیانتهای وجود شهید تندگویان علیرغم 10 سال اسارت و جانبازی و شهادت، واقعیتی است عینی، آشکار و قابل مشاهده و تفسیری است خواندنی از زندگی بزرگمردی نستوه که با مردم و مثل مردم و در بین آنها زیست و مردانگی و مروت و جوانمردی را در کسوت اهل بیت آموخت و در کلام شریعتی حیاتی دوباره یافت و با وجود وسوسههای زمان و شیطان همره انسان، مردانه در عصر طاغوت با زر و زور و تزویر به مصاف ایستاد و به ندای ملکوت جان و وجدان آگاه پاسخ داد و پس از انقلاب 10سال مردانه در برابر سبعیت دژخیمان مقاومت کرد و آه بر زبان نیاورد و اینچنین وجودش اسوهای واقعی و دستیافتنی و همیشگی برای نسل جوان و دانشجوی مومن بیدار و آگاه و مبارز و خداجو گشت.
او وجودش با جهل و خرافات و وهمگرایی و خیالپردازی و بزرگنمایی و اغراق بیگانه بود و تمامی تلاشش بر محور عشق به توحید و وحدانیت خدا و مبارزه با باطل و جهل و ظلم زمان شکل گرفت و از اینرو، صحنههای زندگی این بزرگمرد، سرشار از حلاوت و شیرینی معرفت ناشی از تعقل و حرکت بر مدار عقل و آگاهی و آزادگی است که ترسیم آن، بینیاز از هر خرافهپردازی و دروغ و کذبی است که تماشاگر صادق را به حیرت و تعجب و ناباوری کشاند. سایهسار وجودش، مالامال از شور حیات تا انتهای حضور و فراتر از ملائک درخوانی همیشه سبز، پرسفره عند ربهم یرزقون و در ترنم نوید لاخوف علیهم و لاهم یحزنون و در وجد دعوت اِرجعی الی ربک راضیه مرضیه الگویی برای وصف انسانی از جنس ماست و این ما هستیم که در سفره تهی و دستان خالیمان به حلاوت ذکر آنان نیازمندیم تا شاید رجعتی در روحمان پدید آید.
دنیای اقتصاد:الزامات حفظ توفیقات اقتصادی
«الزامات حفظ توفیقات اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛نمیتوان از این موضوع چشمپوشی کرد که همه ارگانهای اقتصادی دولت اکنون در سختترین شرایط در حال فعالیت هستند و بانک مرکزی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در عین حال موفقیت دولت و بانک مرکزی برای کاهش تورم از سطوح خیرهکننده پایان دولت قبلی به این سو نیز قابل تقدیر است؛ اما امروز کارشناسان پولی دغدغههای جدی در مورد حفظ دستاورد تورمی و همچنین ثبات بهوجود آمده در بازار ارز دارند که نیازمند تدبیر بیشتر مقامات اقتصادی است. در حالی که رشد نقدینگی به واسطه افزایش ضریب فزاینده، کاهش محسوسی را از خود نشان نمیدهد، با رفتن به سوی پایان سال، پایه پولی نیز افزایش خواهد یافت و از این رو وضعیت رشد نقدینگی احتمالا بهتر نخواهد شد.
از سوی دیگر، وضعیت بانکها و دسترسی آنان به نقدینگی مورد نیاز برای وامدهی هر روز سختتر میشود و این احتمال وجود دارد که نهاد پولی مجبور شود، سیاست سختگیرانه خود را برای تقویت وضعیت سیستم بانکی مورد تجدیدنظر قرار دهد. این تجدیدنظر به جز دسترسی بیشتر سیستم بانکی به منابع بانک مرکزی نخواهد بود و این میتواند خیلی سریع دستاورد تورمی را از بین ببرد.
از سوی دیگر با افت درآمد نفتی، نمیتوان مطمئن بود که دولت آن طور که بیان میکند کسری بودجه نداشته باشد و در عین حال دیگر به بانک مرکزی مراجعه نکند. اگر افت بهای نفت ادامه یابد، نه تنها بودجه فعلی باید بار دیگر نوشته شود، بلکه احتمالا آنچه که نوشته شود نیز باز کسری خواهد داشت و بسیار سخت خواهد بود تا دولت منابع درآمدی دیگری به غیر از استقراض از بانک مرکزی پیدا کند. به عبارت بهتر، سناریویی میتواند محقق شود که منابع درآمدی آنقدر تحلیل رود که دولت به کاری که میداند تبعات بسیار دارد، دست زند.
اما این دو مورد تنها موانع پیش روی مقامات پولی نیست. کاهش عرضه ارز در بازار، به معنی آن است که ثبات بازار دستخوش تغییر خواهد شد. بازگشت جهشهای قیمتی در این بازار، میتواند نقدینگی انباشت شده را بر سر قیمتها آوار کند و این نیز ضلع سوم مثلثی را بسازد که نتیجه آن نه تنها افزایش تورم است؛ بلکه این افزایش میتواند سریعتر از آنچه اکنون فکرش را میکنیم، محقق شود. وضعیت دشوار است و هر کسی نیز که بر کرسی قدرت باشد مطمئنا قادر نیست آنطور که عامه مردم میخواهند اقتصاد را اداره کند. در حالی که اقتصاد ایران میرفت تا از دورهای که نتیجه سیاستگذاری نامطلوب بود گذر کند، حال موانع دیگر، شرایط را پیچیدهتر کرده است. بیتردید هر راهحلی برای این موانع تنها از تبعات آنها خواهد کاست، اما بهطور خلاصه راهحل میتواند شامل این موارد باشد:
1- اطلاعرسانی بیشتر از وضعیت موجود به شهروندان و پایین آوردن انتظارات آنان
2- تغییر هدفگذاری تورمی به سوی بالا با بیان دلایل بهمنظور حفظ اعتبار نهاد پولی
3- تغییر استراتژی ارزی و احیای نظام تک نرخی حتی در شرایط سختتر امروز. با افزایش نرخ رسمی و رسیدن آن به نرخ بازار، بهترین نوع نقدینگی برای جبران کسری بودجه حاصل میشود و رقم آن قابل توجه است.
4- فشار بر بانکها برای نقد کردن داراییهایشان و مشروط کردن هر گونه اضافه برداشت به این مساله
5- اعلام ورشکستگی بانکهای نامطلوب و ادغام آنان بهگونهای که سیستم بانکی همچنان ثبات خود را حفظ کند و اعتماد از آن سلب نشود.
6- تشویق دولت به انضباط بیشتردر بودجهریزی حتی به قیمت انقباض هرچه بیشتر آن.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد