جام جم: چرا سرافراز
«چرا سرافراز»عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم عزت الله ضرغامی است که در ان میخوانید؛انتخاب جناب آقای محمد سرافراز از سوی رهبر معظم انقلاب (مدظلهالعالی) حاکی از درایت، آیندهنگری، نگاه کارشناسانه و عنایت ویژه معظمله به ارزشهای دینی و انقلابی است.
رسانه ملی همانگونه که در متن این حکم تاریخی آمده است، ماموریت های بزرگ و بی بدیلی برعهده دارد.
رئیس سازمان شخصا باید واجد شرایطی باشد که بتواند از عهده این وظایف سنگین و دشوار به خوبی برآید.
حداقل به دلایل 10 گانه ذیل، جناب آقای سرافراز شایستگی پذیرش این مسئولیت را دارد.
1 ـ آقای سرافراز یک کارشناس ارشد واقعی در عرصه رسانه است، حداقل دو دهه تجربه ارزشمند داشته و با ظرایف حرفه ای و علمی این مسئولیت بخوبی آشناست.
2 ـ او رسانه های رقیب و عرصه امپراطوری استکبار در حوزه رسانه را بخوبی می شناسد. به محیط خارجی رسانه ملی آگاه و مسلط است و می داند چگونه می توان با حداقل امکانات، روش های بهینه و موثری برای موفقیت رسانه ملی در میدان جنگ نرم به کار گرفت.
3 ـ وی در طول این سال ها بخش مهمی از موضع آفندی رسانه ملی را اداره کرده است. هیچگاه در موضع انفعال قرار نمی گیرد و از رویکردهای محافظه کارانه گریزان است. او با قدرت و شجاعتی که از خود نشان داد از همین الان عرصه را به رقبا تنگ کرده است.
4 ـ آقای سرافراز، فراز و نشیب های رسانه در طول دو دهه را تجربه کرده و با مفهوم بحران آشناست. در جریان حوادث سال 88 و فتنه، خوش درخشیده است و همپای دیگر اجزای سازمان، ماموریت های خود را با موفقیت انجام داده است.
5 ـ سرافراز قدرت تحول دارد و نوآوری و خلاقیت را می شناسد، مخاطب شناس واهل توسعه است. شبکه های جهانی العالم، پرس، الکوثر، آی فیلم، سحر، هیسپان و ده ها کانال رادیویی را راه اندازی و مدیریت کرده است. اولویت ها را شناخته و سرعت عمل بالایی دارد.
6 ـ سرافراز پرکار، سختکوش، پایبند به آرمان ها، صبور در برابر مشکلات، کم حرف و متواضع است. این ویژگی ها مربوط به آدم های بزرگ است.
7 ـ سرافراز، مکتبی و ساده زیست است و روحیه ای درویش مسلک دارد و در قید و بند تشریفات نیست.
8ـ سرافراز از خانواده جهاد و شهادت است، جایگاه شهدا و ارزش آنها را می داند با مفهوم ایثارگری آشناست و بخوبی می داند پشتوانه محکم نظام و رسانه ملی در سختی های روزگار از چه کسانی هستند.
9ـ سرافراز رسانه ملی را می شناسد. بخش قابل توجهی از کتاب راوی صادق مربوط به اقدامات و عملکرد اوست. برای رضایتمندی و انگیزه بخشی به کارکنان طرح و ایده دارد و با مدیریت داشته ها آشناست. او بهره وری در سازمان را بالا برده و ظرفیت های جدیدی ایجاد خواهد کرد.
10 ـ آقای سرافراز فردی خودساخته است، به هیچ حزب و گروهی تعلق ندارد و همواره استقلال خود را حفظ کرده است. با این سابقه توان «نه» گفتن به زیاده خواهی ها را دارد و این ویژگی برای رسانه ملی سرمایه ای گرانبهاست، برای او آرزوی موفقیت دارم.
کیهان:درباره نامه اوباما به رهبر انقلاب
«درباره نامه اوباما به رهبر انقلاب»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛سه نشریه آمریکایی- نیویورک تایمز، والاستریت ژورنال و فارین پالیسی- از ارسال نامه باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا به رهبر معظم انقلاب اسلامی خبر دادهاند و درباره جزئیات آن هم مطالبی منتشر کردهاند که ضد و نقیض بودن مطالب، بیانگر آن است که جزئیات مطرح شده بیش از آنکه جنبه خبری داشته باشد، گمانهزنیهای رسانهای است. اما واقعیت چیست و در این باره چه میتوان گفت. طبعاً همانگونه که آن سه نشریه سرشناس آمریکایی در کنار خبر نامه به خود اجازه دادهاند که حدس و گمانههای خود را ارائه نمایند، ما نیز حق داریم استنباطهای خود را در این خصوص با مخاطبان در میان بگذاریم. گو اینکه در کنار متن افشا نشده نامه حقایق غیرقابل انکاری- که با مسایل ایران و آمریکا ارتباط دارند- به ما کمک میکنند تا حدس دقیقتری داشته باشیم. اما در این خصوص نکاتی وجود دارند:
1- باراک اوباما در طول دوره ریاست جمهوری خود سه بار با رهبر معظم انقلاب مکاتبه کرده و در هر سه مورد تلاش کرده تا با کمک ایران گرههای سخت سیاست خارجی آمریکا را باز کند و در عین حال در هر نامه تلاش کرده است تا کمک ایران به عنوان اولین گام برای اصلاح روابط ایران و آمریکا تلقی گردد. اولین نامه را باراک اوباما در اردیبهشت سال 88 نوشت و در آن از حضرت امام خامنهای- دامت برکاته- خواسته بود که برای شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا به واشنگتن کمک کند اما یک ماه بعد و پس از شروع فتنه 88، آمریکا یک بار دیگر از موضع مدعی ظاهر گردید و خواستار سرنگونی نظام جمهوری اسلامی شد! اوباما یک بار دیگر در بهمن ماه سال 91 و در کشاکش مباحث هستهای نامهای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشت و در آن از آمادگی واشنگتن برای رسیدن به توافقی دوجانبه با تهران در پرونده هستهای خبر داد ولی این بار نیز یک سال و نیم پس از صدور نامه از موضع مدعی وارد صحنه شد و ایران را متهم کرد که در تلاش برای تولید بمب اتمی است و از این رو غرب ناگزیر بر حجم و گستره تحریمها علیه ایران میافزاید!
باراک اوباما سومین نامه را حدود یک ماه پیش و در کشاکش دو بحث موازی خطاب به حضرت امام خامنهای- دامت برکاته- ارسال کرده است.یکی از این مباحث ناکام شدن آمریکا از ورود دوباره نظامی به فضای عراق به دلیل مخالفت جدی همپیمانان ایران در این کشور و یکی دیگر مواجهه آمریکا با شروط اعلام شده ایران توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی و پرونده هستهای و مذاکرات ایران و غرب در این خصوص است. در واقع آمریکا همواره برای رفع مشکل خود و یا هموارسازی راه برای فزونخواهی با ایران مکاتبه کرده و از این رو میتوان با قاطعیت گفت که نامه یک ماه پیش اوباما هم ارتباط مستقیمی با بنبستهای آمریکا در حوزه سیاست خارجی و به ویژه پروندههای مرتبط با ایران دارد.
2- آمریکا در پرونده تحولات عراق با یک بنبست کمرشکن مواجه گردیده است. مقامات ارشد آمریکا پس از خروج از عراق در سال 2011 هیچ گاه پنهان نکردهاند که در صدد پیدا کردن راه تازهای برای بازگشت به عراق هستند. در این بین مقامات دولت اوباما در پنتاگون، سیا و ارتش آمریکا بیش از دیگران سیاست جرج بوش در پذیرش خروج از عراق را زیر سؤالات شدید قرار دادهاند کما اینکه آن دسته از مقامات نظامی و امنیتی دوره اول بوش که نقش کلیدی در اعزام 300 هزار نیروی نظامی و اطلاعاتی- دولتی و خصوصی- به عراق داشتند، خروج از عراق را اشتباه محض بوش لقب داده و وی را به این دلیل سرزنش کردهاند از جمله این شخصیتها میتوان به «جان نگرو پونته» رئیس سابق سیا و سفیر اسبق آمریکا در عراق، پل ولفوویتس معاون وزیر دفاع آمریکا، دیک چنی معاون رئیس جمهور، پل بریمر و جی گارنر اشاره کرد.
بلافاصله بعد از شروع پیشروی داعش در استانهای الانبار، صلاحالدین و نینوا، در خردادماه گذشته، کاخ سفید، وزیر خارجه خود را راهی عراق کرد تا از نزدیک اوضاع را مورد بررسی قرار دهد. جان کری به بغداد و اربیل رفت و ارزیابی خود را به مقامات آمریکا ارائه کرد. ارزیابی او از این واقعیت حکایت میکرد که وضع امنیتی عراق آنگونه که رسانههای عربی میگویند وخیم نیست و عوامل معارض دولت بغداد از توانایی زیادی برای «تغییر در عراق» برخوردار نیستند اما در عین حال آمریکا به تحولات امنیتی عراق به چشم یک فرصت نگاه میکرد به گمان اینکه قادر است با مدیریت اختلافات موجود میان شیعیان، کردها و سنیها وضع جدیدی درعراق پدید آورد از این رو آمریکا همزمان با وخیم معرفی کردن شرایط امنیتی در عراق و بحث کردن از خطر توسعه دامنه تروریزم در منطقه تلاش کرد تا اذهان را به سمت لزوم نقشآفرینی دوباره نظامی امنیتی آمریکا سوق دهد. حملات داعش به استان کردنشین اربیل و وقایعی که در شمال استان نینوا - بهخصوص در منطقه تلعفر و منطقه سنجار - شنگال - که محل اقامت ایزدیهای عراق است روی داد تاحدی استراتژی مداخلهجویی جدید آمریکا را به عنوان یک ضرورت مطرح کرد.
در این بین آمریکا با نگاه به تجربه سالهای 2003 تا 2011 و بهخصوص تجربه 2003 تا 2007 - یعنی از زمان اشغال تا زمان امضای توافقنامه امنیتی ناظر بر خروج از عراق - مداخله گسترده نظامی را موفقیتآمیز ندانسته و دولت اوباما آن را یک باتلاق پرخطر ارزیابی میکرد. در این میان مقامات آمریکا گمان میکردند که با مداخله محدود نظامی و با مدیریت صحنه سیاسی عراق میتوانند بدون توسل به حضور گسترده نظامی و تحمل هزینه زیاد به نتیجه مورد نظر خود که بازگرداندن نقش محوری آمریکا در تحولات سیاسی امنیتی عراق بوده، دست پیدا کنند از این رو آنان دو موضوع را مورد تاکید قرار میدادند:
1- آمریکا مدعی بود که سیطره داعش بر استانهای غربی عراق محصول ضعف تسلیحاتی ارتش عراق است و از این رو پیدرپی اعلام میکرد که برای تجهیز ارتش عراق به جنگافزارهای پیشرفته آمادگی دارد. 2- از طریق حملات هوایی داعش را در هر کجا که باشد مورد هدف قرار میدهد. آمریکا البته تا امروز و علیرغم گذشت دستکم چهار ماه از طرح این مباحث هنوز نه کمکی به تجهیز ارتش عراق به جنگافزارهای موثر کرده و نه حملات موثری علیه داعش انجام داده است.
از آن طرف وقتی آمریکا بهطور مرموزانه درصدد پیدا کردن راه تازهای برای سیطره بر عراق بود و به اظهارات ضد و نقیض درباره مسائل امنیتی عراق و مسئولیت جامعه ملل میپرداخت، نیروهای مقاومت عراق به مرور دریافتند که آمریکا قصد ندارد کمکی به آنان در جمع کردن دامنه شرارتهای داعش نماید.
3- در فاصله زمانی حمله داعش به استانهای غربی عراق و اظهارات متناقض مقامات آمریکایی، عراقیها با تکیه بر فتوای مرجعیت شیعه در نجف و با مدیریت و حمایت جمهوری اسلامی ایران دست به کار شدند و در کنار ارتش و اصلاح بخشهایی از آن، نیروی جدیدی که از ویژگیهای اعتقادی و شهادتطلبی برخوردار و بهطور کامل جوان بود، به وجود آوردند. این نیروها که به نوعی نسخهنویسی از روی «بسیج مستضعفین» بود، تحت آموزشهای ویژه قرار گرفته و آماده عملیاتهای ویژه که متناسب با سازمان و توانمندیهای یک گروه نامتقارن تروریستی بود، شدند، این نیروها که عراقیها آن را با عنوان «المراتب» میشناسند، از نزدیک به یکصد هزار جوان رزمجوی عاشق اسلام و قرآن تشکیل شده و توانسته در همین مدت کوتاه دستاوردهای بزرگی داشته باشد.
نیروی جدید دفاعی عراق که تحت حمایت مرجعیت نجف و هدایت نظامی ایران وارد میدان گردید در فاصله تیر تا مهرماه یعنی ظرف چهار ماه موفق شد اکثر مناطق عراق را از تصرف داعش خارج کند و این در حالی بود که اکثر تحلیلگران در غرب و کشورهای عربی گمان میکردند به زودی بغداد هم به تصرف داعش درمیآید.
نیروهای المراتب با موفقیت کامل در عملیاتهای ویژه «العظیم»، «امرلی»، «جرفالصخر» و «بیجی» برتری خود را نسبت به نیروهای مهاجم به اثبات رسانده و نشان دادند که قادر به آزادسازی کامل عراق از تروریزم هستند.
همزمان با این عملیاتها و موفقیت نیروهای جهادی در عراق آمریکاییها به بمباران مناطقی در عراق به اسم حمله علیه داعش سرگرم بودند. خبرهایی که روی خروجی رسانههای جهان میرفت این بود که نیروهای جهادی عراق به رهبری عملیاتی ایران در حال پاکسازی عراق هستند و سرعت پاکسازیها در عراق بیانگر قدرت تعیینکننده ایران در معادله امنیتی عراق است. همزمان با این خبر این نکته هم مطرح میشد که هواپیماهای آمریکایی منطقهای را در عراق بمباران کردند. این موضوع به صورت یک صحنه سنجش میزان قدرت ایران و میزان قدرت آمریکا درآمد و مقامات آمریکا را به شدت نگران کرد.
یک نکته مهم در این میان این بود که آمریکا اصرار زیادی داشت تا ایران و همپیمانان آن در عراق اجازه دهند آمریکا نیز در این عملیاتها نقشی ایفا کند. نیروهای جهادی عراق و رهبریکننده عملیاتی آنان به خوبی میدانستند که آمریکا حاضر نیست تحت اشراف فرماندهی عملیاتهای زمینی ضد داعش عمل کند و از این رو مداخله آن نه تنها کمکی به پیشرفت عملیات نظامی نمیکند بلکه یک عامل اخلالکننده نیز خواهد بود. از سوی دیگر «المراتب» و فرماندهی آن به خوبی میدانستند که آمریکا اگر یک گلوله شلیک کند با دروغپردازی رسانهای کار را به نام خود تمام کرده و حیثیت نیروهای جهادی که مستقل و اعتقادی بودن از مختصات اصلی آن است را به تاراج برده و باعث یأس مردم عراق از تواناییهای خود در مقابله با دشمنان خویش میشدند. از این رو این نیروها به مقامات ارشد عراق اعلام کردند که حاضر به مشارکت با آمریکا در هیچ عملیات نظامی نیستند و در صورت مداخله آمریکا عملیات را متوقف میکنند. این موضوع سبب شد که مقامات ارشد عراق همصدا با نیروهای جهادی مخالفت خود را با مداخله آمریکا در عملیاتهای جهادی اعلام نمایند.
این سیاست ثمره بسیار شیرینی داشت و از این روست که بیش از سه چهارم مناطق تحت اشغال داعش آزاد شدهاند بدون آنکه آمریکاییها در این رابطه حتی یک تیر شلیک کرده باشند.
ضربه سنگین چنین وضعیتی به حیثیت امنیتی آمریکا کاملا واضح است و از این رو طبیعی است که آقای اوباما نامهای بنویسد و از رهبر معظم انقلاب اسلامی که غرب ایشان را نقطه اصلی و مرکزی فتوحات و پیروزیهای جبهه اسلام میداند، بخواهد در این خصوص تجدید نظر داشته باشد. رسانهها- درست یا نادرست- نوشتهاند اوباما در نامه خود از حضرت امام خامنهای- دامت افاضاته- خواسته است که بدون درنظر گرفتن سیاستهای آمریکا در سوریه، برای مقابله با داعش به آمریکا اجازه دهد در این رابطه نقشی داشته باشد.
این البته نامه سومی است که برای باز شدن گره آمریکا به ایران رهسپار شده است و البته رهبری معظم انقلاب ضمن آنکه همواره دست کارشناسان را در بررسی موضوع باز گذاشتهاند اما در نهایت به یک نکته کلیدی که تاریخ درستی آن را به تکرار گواهی کرده است، اشاره داشتهاند: «ملت ایران به آمریکا اعتماد ندارد. آنان در زیر دستکشهای مخملین، دستهای چدنی پنهان کردهاند.»
خراسان:۱۲پیشنهاد به رئیس جدید رسانه ملی
« 12 پیشنهاد به رئیس جدید رسانه ملی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که ر آن میخوانید؛مسئولیت بسیار سنگین و بس خطیر سیاست گذاری، برنامه ریزی و مدیریت رسانه ملی پس از دو دوره مسئولیت مهندس ضرغامی با حکم رهبر انقلاب اسلامی بر دوش محمد سرافراز یکی از قدیمی ترین مدیران صدا و سیما گذاشته شد.
مسئولیتی که بی گمان سنگین تر از مسئولیت هر دانشگاه، هر نهاد اجتماعی، هر سازمان فرهنگی، هر رسانه و حتی سنگین تر از مسئولیت برخی از وزارتخانه ها است. مسئولیتی که اگر به درستی و با دقت و با اتکا به کار کارشناسی عمیق و اطلاعات به روز و شناخت نیازهای واقعی مخاطبان انجام شود تأثیری شگرف در ابعاد مختلف زندگی جامعه ایرانی و بر سرنوشت حال و آینده کشور و آحاد مردم می گذارد. تبیین و تعمیق هویت ایرانی - اسلامی، اعتلای فرهنگی، گسترش اخلاق و دین مداری، نهادینه کردن سبک زندگی اسلامی - ایرانی، ارتقای بینش و آگاهی مردم، دلبستگی هر چه بیشتر مردم به ملک و میهن و ارزش های انسانی - اسلامی، تبیین و حمایت از منافع و مصالح ملی، نظارت و دیده بانی اجتماعی، نقد آگاهانه، مومنانه و منصفانه عملکرد مجموعه حاکمیت در تمامی سطوح، ایجاد و گسترش فضای تعامل و تضارب آرا، جذب و اقناع مخاطبان، افزایش ضریب نفوذ، پیگیری مطالبات واقعی مردم، شناسایی و معرفی عوامل مخل رشد و پیشرفت کشور، تحکیم مبانی وحدت ملی، اطلاع رسانی صحیح، دقیق و به هنگام و امانت دار امین مردم و پل ارتباطی مستحکم و قابل اطمینان بودن بین مردم و مسئولان و... را می توان از جمله مهمترین وظایف و مسئولیت های خطیر و سنگین رسانه ملی برشمرد. رسانه ای که به خاطر امکانات گسترده ای که در اختیار دارد و گیرنده های رادیویی و تلویزیونی که حالا دیگر مانند چند دهه پیش آن «جعبه جادویی» نیست که فقط در بعضی جاها یافت شود بلکه امروز گستره امواج رادیو و تلویزیون نه تنها همه شهرها بلکه تک تک خانه های مردم ایران زمین است. بنابراین پر واضح است که وقتی یک رسانه قرار است از طریق امواج خود برنامه هایی تولید کند که مخاطب آن آحاد ملت از زن و مرد و پیر و جوان باشد و وقتی که محقق و دانشگاهی، کاسب و بازاری، دانشجو و طلبه و دانش آموز و خانواده های یک ملت بزرگ، انقلابی، حق مدار، متمدن، فرهنگ پرور، سیاسی و اهل دقت و باریک بینی به تناسب وقت و علاقه خود در محل کار و زندگی، شنونده و بیننده برنامه های صدا و سیما هستند در این شرایط روشن است که چقدر وظیفه برنامه سازان، مسئولان و مدیران رسانه ملی مهم، سنگین و حساس است. در این مقال بدون ارزیابی عملکرد مهندس ضرغامی و برشماری نقاط قوت و ضعف دوره مدیریت وی به اجمال به چند نکته و پیشنهاد درباره انتظارات از رسانه ملی اشاره می شود.
۱ - بهره گیری بیشتر و گسترده تر از نخبگان فکری، فرهنگی، دانشگاهی، حوزوی، سیاسی، اقتصادی و نخبگان و فعالان رسانه ای با سلایق گوناگون در چارچوب منافع ملی و مصالح و وحدت ملی در برنامه سازی ها، سیاست گذاری ها و خصوصاً برنامه های تحلیلی از جمله ضرورت هایی است که باید صدا و سیما برای جذب مخاطبان بیشتر، تعامل و تضارب آرا و جلوگیری از تکرار شدن برخی چهره ها و حرف هایشان بدان توجه کند.
۲ - انتشار به موقع، دقیق و صحیح اخبار و ارائه تحلیل های واقعی و قانع کننده و همه جانبه علاوه بر این که باعث جذب اعتماد و اطمینان بیشتر مردم به رسانه ملی می شود می تواند عاملی جدی برای روآوری بخشی از مردم به رسانه های خارجی و بیگانه باشد.
۳ - ترویج و تعمیق آگاهانه و کارشناسانه فرهنگ هویت و سبک زندگی اسلامی - ایرانی و معرفی و پاسداشت ارزش های تاریخی و تمدنی ایران زمین و عبرت های تاریخی باید در اولویت برنامه سازی های صدا و سیما قرار گیرد.
۴ - تلاش هر چه بیشتر برای کشف استعدادها در زمینه های مختلف علمی، فکری، فرهنگی، مدیریتی، کارآفرینی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، هنری، ورزشی و معرفی آنان به جامعه و بهره گیری از این سرمایه های گرانقدر از جمله وظایف مهم رسانه ملی محسوب می شود.
۵ - هر چه وظیفه شناسایی نیازهای مخاطبان توسط رسانه ملی دقیق تر انجام شود و مدیران این سازمان بسیار مهم بر اساس این نیازهای واقعی، سیاست گذاری و برنامه سازی کنند بی گمان این مهم تأثیر بسزایی در گسترش دامنه مخاطبان و ضریب نفوذ رسانه ملی در ایران، منطقه و در فضای بین المللی خواهد داشت.
۶ - مسلم است که هر چه مطالبات واقعی مردم در زمینه های گوناگون از طریق رسانه ملی از مسئولان مطالبه و پیگیری شود، علاوه بر این که دلبستگی و اعتماد مردم به این رسانه افزایش می یابد، فرصت میدان داری از رسانه های خارجی و بیگانه برای ترک تازی در افکار عمومی گرفته می شود.
۷ - پرهیز جدی و همیشگی رسانه ملی از وارد شدن به دعواهای حزبی، گروهی و جناحی نیز از جمله انتظارات مردم از رسانه ملی شمرده می شود.
۸ - بهره گیری از فکر و حضور دلسوزان دین و میهن و نظام با دیدگاه ها، سلیقه ها و گرایش های گوناگون در رسانه ملی، هم دایره مخاطبان را گسترش می دهد، هم وحدت ملی را نهادینه تر می کند.
۹ - گر چه دمیدن روح امید، معرفی و تهیه خبر و گزارش از کارهای خوبی که در مجموعه قوای سه گانه انجام می شود جزو وظایف اصلی رسانه ملی است و بار اصلی اطلاع رسانی از خدمات و خصوصاً امور اجرایی که توسط دولت انجام می شود بر عهده رسانه ملی است اما انجام این وظایف نباید اولاً مانعی برای نقد و نظارت آگاهانه و منصفانه رسانه ملی بر عملکرد قوای سه گانه شود، ثانیاً خصوصاً در مورد دولت، رسانه ملی باید به گونه ای ظریف، دقیق و حرفه ای عمل کند که این رسانه به «رسانه دولت» تبدیل نشود و «رسانه ملی» باقی بماند. البته در گستره زمان و برای همه دولت ها چنین رویکردی وجود داشته باشد.
۱۰ - قدر مسلم یکی از وظایف اساسی رسانه ملی که رهبر فرزانه انقلاب از آن به عنوان «دانشگاهی عمومی» یاد کردند، پرهیز از سطحی نگری و اجتناب جدی از تولید برنامه هایی است که موجب تنزل ذائقه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مردم می شود.
۱۱ - بی گمان پاسداشت زبان پارسی این میراث گرانقدر تمدن و فرهنگ ایرانی و نماد اساسی هویت ایرانی، وظیفه ای است که رسانه ملی بیش از پیش باید بر این مهم همت گمارد و همچنین معرفی دقیق و کامل مفاخر ملی ایران زمین به نسل جوان باید بیش از پیش مورد توجه جدی رسانه ملی قرار گیرد. البته پرداختن و زنده نگاه داشتن آیین ها، مراسم، جشن ها و یادگارهای تمدنی فرهنگی ایران عزیز نیز باید مورد توجه رسانه ملی قرار گیرد چرا که توجه به این مسائل علاوه بر انتقال ارزش های انسانی اخلاقی این گونه مراسم به نسل های بعدی موجبات نشاط فرهنگی اجتماعی را نیز در جامعه فراهم می کند.
۱۲ - با توجه به این که عصر حاضر، عصر انفجار اطلاعات و تکثر بی حد و حصر رسانه ها خصوصاً در عرصه فضای مجازی است و مخاطبان هر لحظه در معرض دریافت و بلکه بمباران اطلاعات و اخبار درباره رویدادهای متعدد در سطح کشور، منطقه و جهان هستند و انواع تفسیرها و تحلیل های واقعی، غیرواقعی مغرضانه و غیرکارشناسانه در پوشش های مختلف و به شیوه های گوناگون منتشر می شود، تشخیص سره از ناسره و دستیابی به تحلیل های کارشناسانه و منطبق بر واقع برای همه مخاطبان کار آسانی نیست بنابراین یکی از لوازم دستیابی به تحلیل های واقعی، بهره مندی از «سواد رسانه ای» است و قدر مسلم رسانه ملی می تواند و باید با انجام کار دقیق، حرفه ای و کارشناسانه نقش بسزایی در افزایش آگاهی و بینش مردم و همچنین ارتقای سطح سواد رسانه ای جامعه در سطوح مختلف داشته باشد که رسانه ملی هیچ گاه نباید از این امر مهم غفلت کند.
رسالت:عشوه کبوترها در میان مستی بازها
«عشوه کبوترها در میان مستی بازها»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن میخوانید؛دور جدید مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 در مسقط، پایتخت عمان برگزار می شود. بدون شک مذاکرات مسقط ،مخصوصا مذاکرات سه جانبه دو روزه ای که قرار است میان وزیر امور خارجه کشورمان،کاترین اشتون و جان کری صورت گیرد تعیین کننده ترین نقطه مذاکرات هسته ای طی یکسال اخیر محسوب می شود. اگر در مذاکرات سه جانبه پیش رو بر سر دو مقوله اختلافی باقیمانده یعنی مکانیزم و نحوه رفع تحریمهای ظالمانه علیه ایران( اعم از تحریمهای یکجانبه آمریکا و اروپا و تحریمهای چندجانبه شورای امنیت) و مسئله توافق بر سر تعداد سانتریفیوژها( که خود عملا تابعی از موضوع تعیین نیازهای اساسی ایران است) توافق حاصل شود، در آن صورت طرفین عملا گام اصلی را جهت رسیدن به توافق نهایی تا سوم آذرماه برداشته اند، هر چند که بحثها بر سر جزئیات توافق جامع به قوت خود باقی خواهد ماند و بر همین اساس، هیئتهای مذاکره کننده 14 روز بسیار فشرده را تا رسیدن به توافق جامع پیش رو خواهند داشت. اما در صورتی که پس از برگزاری مذاکرات سه جانبه مسقط دوباره سخن از وجود اختلافات عمده و اساسی به میان آید، عملا طرفین باید خود را جهت تعیین سازوکاری تازه در خصوص ادامه مذاکرات بر اساس توافقی غیر از توافق ژنو ( عملا امکان تمدید توافقنامه ژنو وجود ندارد) آماده کنند. به عبارت بهتر، پس از مذاکرات سه جانبه مسقط مشخص خواهد شد که آیا اساسا در روز سوم آذرماه توافقی نهایی در کار خواهد بود یا خیر.
به نظر می رسد این بار جان کری و وندی شرمن با چهره ای درهم تر و با ابزار "انذار نسبت به حضور جمهوریخواهان در سنا" در مذاکرات حساس و سرنوشت ساز مسقط حاضر خواهند شد. در هر حال جمهوریخواهان 52 کرسی سنا را تصاحب کرده و هم اکنون فاتح کنگره هستند.
کنگره ای که از ابتدای سال 2015 میلادی با ترکیبی متفاوت نسبت به آنچه وجود دارد فعالیت خود را آغاز می کند. در خصوص آنچه در معادلات سیاسی و اجرایی آمریکا می گذرد و تاثیر این تحولات بر پرونده هسته ای ایران لازم است نکاتی را مدنظر قرار دهیم:
1- اساسا از همان ابتدای سال 2008 میلادی ،یعنی زمانی که اوباما با شعار تغییر بر جان مک کین و جمهوریخواهان پیروز شد، قرار نبود سیاست خارجی آمریکا دستخوش تغییر شود. زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری کارتر و یکی از مشاوران اوباما از همان بدو حضور رئیس جمهور سیاهپوست آمریکا در کاخ سفید اعلام کرد که مسیر اصلی سیاست خارجی آمریکا و در حقیقت استراتژی های کلان تعریف شده در آن دچار تغییر نخواهد شد و اساسا تغییر آنها نیز بسیار دشوار است. با این حال دموکراتها در صدد مدیریت استراتژی " تغییر چهره آمریکا" پس از بوش پسر بر آمدند و پس از 6 سال فعل و انفعال و جدل سیاسی با جمهوریخواهان به نقطه فعلی رسیدند، نقطه ای که در آن جمهوریخواهان در سایه مشارکت اندک شهروندان آمریکایی و به لطف رویگردانی رای دهندگان از اوباما و دموکراتها توانستند به صورت همزمان مجلس نمایندگان، سنا و فرمانداری ها را در دست گیرند. به بیانی گویاتر، اساسا در سال 2008 میلادی نیز اتفاقی بنیادین در کاخ سفید رخ نداده بود که هم اکنون بخواهیم از جابه جایی قدرت میان دموکراتها و جمهوریخواهان به عنوان حادثه ای تعیین کننده و بنیادین در مناسبات تهران و واشنگتن یاد کنیم.
2- اعضای 1+5، که بدون هیچ گونه اغراقی باید هر شش کشور عضو آن را در ایجاد گره های غامض و پیچیده و شکل گیری وضعیت ناعادلانه فعلی در قبال کشورمان در مذاکرات هسته ای مقصر قلمداد کرد، بنابر سه دلیل عمده پای میز مذاکره هسته ای با ایران نشستند: دلیل نخست به قدرت تاثیرگذاری منطقه ای ایران و قدرت بازی سازی کشورمان در خاورمیانه باز می گردد. دلیل دوم، افزایش فوق العاده توانایی دانشمندان هسته ای ایران و حرکت کشورمان به سوی بهره برداری از این فناوری ،علی رغم تحریمهای یکجانبه و چند جانبه ظالمانه اعضای دائمی شورای امنیت است . اظهارات اخیر ژنرال دمپسی رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا در این خصوص قابل تامل و استناد است:
"هرگونه اقدام نظامی علیه ایران «چالشبرانگیز» است.استفاده از ابزار نظامی قدرت، تنها اهداف هستهای ایران را به تأخیر میاندازد و آن را نابود نمیکند.آنچه که ظرفیت هستهای ایران را به یک مسئله تبدیل میکند، نه سانتریفیوژها و نه موشکهای بالستیک، بلکه سرمایه انسانی است که تخصص لازم برای احیای این برنامه را داراست. به همین دلیل هم هست که مسیر دیپلماتیک قطعا مسیر درست است."
دلیل سوم، احساس نیاز ایالات متحده آمریکا به ایران است. این احساس نیاز ریشه در وضعیت پیچیده بازی آمریکا در شبه قاره هند و خاورمیانه و خاوردور و همچنین عدم توانایی واشنگتن در تنظیم ضرباهنگ حداقلی این بازی است. سه سال قبل، "زبیگنیو برژینسکی" در گفتگوی خود با شبکه خبری MSNBC به صحبت در مورد مسائل عراق، افغانستان و ایران پرداخت. وی در مورد مسئله ایران خواستار گفتمان با ایران شده و یادآور میشود که جمهوری اسلامی ایران نقش مهمی در ایجاد ثبات در کشورهای افغانستان و عراق بازی میکند و از این رو آمریکا به ایران نیاز دارد."
احساس نیاز آمریکا به ایران مقوله ای نیست که دموکراتها و جمهوریخواهان در تشخیص آن با یکدیگر اختلاف داشته باشند. در این میان صرفا نحوه مواجهه ظاهری این دو با چنین احساس نیازی متفاوت است. زمانی که نومحافظه کاران افراطی طی سالهای 2000 تا 2008 در کاخ سفید حضور داشتند، شاهد حضور طیفی از سیاستمداران آمریکایی در راس قدرت بودیم که اساسا نابودی اسلام و ایران را آرمان فکری و عملی خود می دانستند. افرادی مانند جرج بوش،دیک چنی،جان بولتن، ایروینگ کریستل،ریچارد پرل و پل ولفویتس سکانداری کشتی جنگی آمریکا را بر عهده گرفتند اما در نهایت به دلیل ترس و وحشت نسبت به عواقب تقابل با ایران از همان مسیری که با شتاب طی کرده بودند با شتابی بیشتر بازگشتند!
3- در قانون اساسی آمریکا، رئیس جمهور بالاترین مقام اجرایی محسوب می شود. بر این اساس رئیس جمهور قدرت وتوی رای کنگره را به صورت کلی داراست. در این میان مجلس سنا در خصوص وتوی تصمیمات رئیس جمهور باید حداقل نظر دو سوم سناتورها را جلب کند. این در حالیاست که جمهوریخواهان هم اکنون 52 کرسی سنا را در دست دارند. به عبارت بهتر، قوانین آمریکا به گونه ای چیده شده است که در آن رئیس جمهور قدرت مانور بیش از اندازه ای
دارد. در چنین وضعیتی " مستی بازها" و " عشوه کبوترها" هر دو تکه هایی بزرگ از پازل دشمنی ایالات متحده آمریکا با نظام و ملت ایران است. نباید فراموش کرد که در سایه همین عشوه کبوترها وقایع خونین در مصر به وقوع پیوست.
همچنین تحت لوای همین عشوه فریبنده تجهیز دیکتاتورهای آل سعود و آل خلیفه به سلاح های مجهز جهت سرکوب انقلابیون مسلمان صورت گرفت. در سایه همین عشوه فریبنده دموکراتها وتوی تصمیمات شورای امنیت بر ضد رژیم اشغالگر قدس ادامه یافت و در نهایت با همین عشوه گری خون هزاران زن و کودک بیگناه در غزه بر زمین ریخته شد. در چنین شرایطی نه " عشوه گری دموکراتها" و نه " مستی بازها" دو روی یک سکه محسوب می شود. در چنین شرایطی مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا نه در راستای " تبدیل دشمن به دوست" یا حتی " تبدیل دشمن به بازیگر خنثی" ،بلکه باید در راستای " مدیریت رفتار دشمن" تعریف شود. اساسا مذاکرات هسته ای نه تغییری در ماهیت و هویت ایران اسلامی
می دهد و نه تغییری در ماهیت و هویت دشمنی که تقابل آن با جمهوری اسلامی ایران بر همگان محرز است.
4- ژست سیاسی و رسانه ای مقامات حزب دموکرات طی روزهای اخیر و در آستانه برگزاری مذاکرات تعیین کننده مسقط موضوعی ساده نیست.باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا و جان کری وزیر امور خارجه این کشور علنا در صددند مسئولیت هرگونه شکست در مذاکرات هسته ای با ایران را بر گردن کشورمان بیندازند. شاید در این برهه لازم باشد دستگاه دیپلماسی و وزارت امور خارجه، کارنامه حزب دموکرات طی یکسال مذاکرات
هسته ای اخیر با کشورمان را برای افکار عمومی شفاف سازد. بهتر است اوباما و جان کری به جای شانتاژ تبلیغاتی در خصوص پروسه مقصرسازی ایران در صورت عدم توافق هسته ای به سه سئوال تعیین کننده زیر پاسخ دهند:
- چرا در جریان مذاکرات وین 4، ایالات متحده آمریکا با زیاده خواهی خود و طرح مسائلی بحرانساز مانند لزوم گنجانده شدن موضوع توان موشکی ایران مانع از آغاز نگارش پیش نویس توافقنامه نهایی و در نتیجه از دست رفتن فرصت رسیدن به توافق نهایی قبل از ضرب الاجل اولیه تعیین شده پس از توافق ژنو شد؟
- چرا در جریان مذاکرات وین 6 یعنی آخرین دور از مذاکرات هسته ای قبل از پایان ضرب الاجل اول زمانی تعیین شده پس از توافقنامه ژنو، ایالات متحده آمریکا ضمن اصرار بر سر تعیین نیازهای اساسی (Practical Needs )
و مسئله رفع قطره چکانی تحریمها و تعریف پروسه ای بلند مدت برای عادی سازی پرونده ایران مانع از رسیدن به توافق نهایی شد؟ آیا در آن زمان نیز جمهوریخواهان باعث و بانی این کار بودند؟!
- چرا در جریان مذاکرات نیویورک و در حالی که به واسطه حضور وزرای امور خارجه، امکان پیشبرد مذاکرات و حتی رسیدن به توافق بر سر اختلافات کلان موجود وجود داشت، مقامات آمریکایی دوباره مانع از سرعت بخشی به روند مذاکرات شدند؟ البته در این خصوص نباید از نقش انفعالی و حتی بازدارنده دیگر اعضای 1+5 یعنی فرانسه، روسیه، انگلیس،آلمان و چین نیز غافل ماند. در هر صورت مسئولیت هرگونه شکست در مذاکرات هسته ای بر عهده ایالات متحده آمریکا و دیگر اعضای 1+5 خواهد بود. در این خصوص مصادیق و جزئیاتی وجود دارد که شاید اکنون نتوان به صورتی بارز از آنها سخن گفت اما در آینده افکار عمومی بیشتر در جریان این موارد قرار خواهند گرفت.
تنها می توان به ذکر این نکته بسنده کرد که مصادیق کارشکنی های واشنگتن و دیگر اعضای 1+5 در جریان مذاکرات هسته ای متعدد و متکثر است. جمهوری اسلامی ایران در انتظار تصمیم واقعی و سخت اوباماست و عشوه کبوترها و مستی بازها موضوعیتی برای تهران ندارد. اگر کسی تصور کند دموکراتها نماد تبشیر هسته ای و جمهوریخواهان نماد انذار در این حوزه هستند دچار خبطی اساسی و بنیادین شده است. جان کری فراموش نکند که در جریان مذاکرات وین 6 نیز او و لوران فابیوس،وزیر امور خارجه افراطی فرانسه در انتظار تغییر تصمیم ایران و عبور از خطوط قرمز ترسیم شده هسته ای کشورمان در دقیقه 90 ضرب الاجل ماندند و در نهایت فرصتی طلایی را جهت رسیدن به توافق نهایی از دست دادند.حال تیم هسته ای آمریکا و دولت این کشور تنها و تنها یک فرصت انتخاب دارند. فرصتی که تصمیم در خصوص بهره گیری یا از دست دادن آن به همراه عواقب و تبعات هر کدام بر عهده شخص رئیس جمهور آمریکاست.
قدس:انتظار آمانو پشت درهای مذاکرات هستهای
«انتظار آمانو پشت درهای مذاکرات هستهای»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم آرش خلیل خانه است که در آن میخوانید؛انتشار گزارش جدید مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی درباره برنامه هسته ای کشورمان، درست دو روز پیش از برگزاری نشست سه جانبه وزیران خارجه ایران و آمریکا با حضور کاترین اشتون در عمان، بازتابها و برداشتهای مختلفی را در رسانه های جهان داشته است.
رسانه های غربی به روال معمول به دنبال کلید واژه هایی خاص و تکراری در گزارشهای مدیرکل آژانس هستند تا با مانور بر روی آنها و بزرگ نمایی موضوعهایی که ماهیت آنها در بعد فنی یک چیز و ارزش سیاسی آنها چیز دیگری است، آستانه فشارهای سیاسی، تبلیغاتی و روانی علیه ایران را در مذاکرات بالا نگه دارند.
تأکید یوکیو آمانو در گزارش اخیر خود بر موضوع مطالعات ادعایی و تکرار این موضوع که تهران به پرسشهای آژانس در مورد آزمایش چاشنی های انفجاری با قدرت بالا که می تواند در ساخت تسلیحات هسته ای نیز کاربرد داشته باشد، پاسخ نداده و آژانس قادر نیست ابعاد نظامی و تأسیسات اعلام نشده و پنهان در برنامه هسته ای ایران را تأیید کند، دقیقاً همان کلید واژه هایی هستند که رسانه های غربی و وابسته به لابی صهیونیستی بر روی آن دست گذاشته اند و درخلال دو روز گذشته، آن را به گونه ای بزرگ نمایی و تبلیغ می کنند که گویی آژانس به اسنادی متقن درباره انحراف در برنامه هسته ای ایران دست یافته است.اما در سوی دیگر، یعنی در نیمه پر لیوان، گزارش آمانو کاملاً و به وضوح مؤید آن است که نه تنها انحرافی در برنامه ها و تأسیسات اعلام شده و تحت نظارت ایران وجود ندارد، بلکه تهران به همه تعهدهای خود براساس توافق ژنو نیز پایبند بوده و آن را عملی کرده است.
اما بندی در این گزارش وجود دارد که گره همه ابهامها درباره بن بست موجود در مذاکرات فنی میان ایران و آژانس برسر اجرای گام سوم برای پاسخ به ابهامات این نهاد در مورد مطالعات ادعایی و فراتر از آن تأیید فعالیتهای ایران را در حوزه متعارف قرار دارند، روشن می کند.
گزارش آمانو به صراحت بیان می دارد که تهران در تاریخ دوم نوامبر(11 آبان ماه)، یعنی یک هفته پیش به دو پرسش آژانس درباره آزمایش چاشنی های انفجاری پاسخ داده، اما این پاسخها آژانس را قادر نمی سازد تا درباره این پرسشها شفاف سازی کند.در ادامه در بند 9 این گزارش آمده است که ایران و آژانس توافق کرده اند که دیدار فنی دیگری برای بحث بیشتر در مورد دو اقدام عملی باقی مانده در سریعترین زمان ممکن، پس از 24 نوامبر 2014، برگزار کنند.تعیین این تاریخ نشان می دهد که گره این بن بست در مذاکرات فنی کاملاً در گروی حصول یا عدم حصول توافق نهایی میان ایران و گروه 1+5 و یا به عبارتی به نتیجه رسیدن توافق ژنو است.
واقعیت آن است که نه تنها گزارش اخیر آمانو که همه گزارشهای آژانس در هفت سال گذشته عدم انحراف در برنامه هسته ای ایران را که تحت نظارت است، تأیید کرده اند. آنچه در این مدت حل نشده، باقی مانده دو موضوع مطالعات ادعایی و تأسیسات و ابعاد اعلام نشده احتمالی است.طبق توافق ژنو و توافق گام به گام طراحی شده میان ایران و آژانس، قرار بر این بوده که پاسخ به پرسشها درباره مطالعات ادعایی در همان چارچوب مرحله به مرحله و اقدامهای متقابل صورت گیرد.
بر همین مبنا تهران تاکنون در دو مرحله به پرسشهای آژانس پاسخ داده است و به نظر می رسد اکنون تحقق مرحله سوم کاملاً در گرو نتیجه مذاکرات جاری در عمان است. اگر توافقی در این دو هفته پایانی حاصل شود و دو طرف در مسیر تدوین توافقنامه نهایی و جامع قرار گیرند، گام سوم توافق ایران و آژانس هم در مسیر اجرا قرار خواهد گرفت. از این روست که دیدار فنی ایران و آژانس به پس از 24 نوامبر، یعنی پایان دوره یک ساله توافق ژنو موکول شده که در آن تاریخ وضعیت توافق نهایی روشن شده است.
از سوی دیگر باید یادآور شد که پاسخ به برخی از پرسشهای آژانس و بویژه امکان تأیید نبود تأسیسات اعلام نشده در ایران از سوی آژانس نیازمند دسترسی ها و توافقنامه های همکاری فراتر از پادمان(NPT) است. به بیان دیگر، آژانس برای تأیید این موضوع نیازمند اجرای پروتکل الحاقی از سوی ایران است، بنابراین دومین مشکل در گزارشهای مدیرکل آژانس هم باز به مذاکرات هسته ای و نتیجه آن در 24 نوامبر گره می خورد.جمهوری اسلامی ایران با اجرای پروتکل الحاقی اساسا مشکلی ندارد، زیرا چیزی برای پنهان کردن ندارد، همچنان که در گذشته نیز به صورت داوطلبانه آن را اجرا کرد، اما پذیرش و اجرای دوباره آن منوط به تعهدات متقابل و مشخص و پایبندی هایی است می تواند در توافق نهایی با گروه 1+5 متبلور شوند. البته نباید فراموش کرد که پذیرش اجرای پروتکل الحاقی تنها در حیطه اختیارات مجلس است.از این رو می توان گفت، مذاکرات فنی ایران و آژانس در شرایط موجود به حد یقف خود رسیده و پشت دیوار مذاکرات هسته ای معطل مانده است، درست همان شرایطی که پیش از توافق ژنو بوجود آمده بود و یوکیو آمانو باید تا 24 نوامبر منتظر بماند.
سیاست روز:رقیب نماینده مدیران مسئول کیست؟
«رقیب نماینده مدیران مسئول کیست؟»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم حسن اختری است که در آن میخوانید؛هربرت سایمون (Herbert _Simon) سازمان غیررسمی را روابط و کنشهای متقابل پیشبینی نشده افراد داخل سازمان رسمی، که بر تصمیمات و تقدیرات سازمان رسمی اثر میگذارد، تعریف میکند که این روابط ممکن است نوعا با ساختار رسمی سازمان هماهنگی نداشته باشد. صاحبنظران دیگری سازمان غیررسمی را عبارت از گروهی که فرد در آن به هویت میرسد و نیازهای خود را تامین میکند تعریف میکنند.(۱) گروه غیررسمی به دلایل متعددی در سازمان شکل میگیرد که مهمترین آن خصوصیات، اجتماعی بودن انسان و تامین نیازهای فردی و گروهی او میباشد.(۲)
ایجاد سازمان غیررسمی در سازمانهای رسمی تقریبا اجتنابناپذیر بوده و با توجه به بافت و ساختار سازمان و ویژگیهای افراد تشکیلدهنده آن و نوع اعمال مدیریت بر سازمانهای رسمی، ممکن است سازمان غیررسمی در فاصلههای زمانی متفاوتی تشکیل شود. این گروهها در مقابل ضعف و یا سوء مدیریتها، حقکشیها و تبعیضها برای دفاع از حقوق قانونی پرسنل از خود واکنش نشان داده و مقاومت میکنند.(۳)
بنا به گزارش خبرگزاریها و جراید کشور، در اجرای تبصره ۴ قانون مطبوعات، انتخابات پانزدهمین دوره مدیران مسئول مطبوعات، پایگاههای اطلاعرسانی و خبرگزاریها برای انتخاب «نماینده مدیران مسئول» در «هیئت نظارت بر مطبوعات» روز سهشنبه مورخ ۲۰/۸/۹۳ ساعت ۱۳ در تالار وحدت برگزار میشود. مطابق تبصره یک ماده ۳۱ آییننامه اجرایی قانون مطبوعات، چنانچه مرحله اول انتخابات اکثریت مطلق - جلسه اول روز ۶/۸/۹۳ در تالار رودکی به حد نصاب نرسید - مدیران مسئول دارای حق رای حاضر نشوند جلسه بعدی دو هفته بعد با هر تعداد تشکیل شده و رسمیت خواهد داشت، طبق لیست منتشره از طرف معاونت امور مطبوعاتی و اطلاعرسانی ۲۲ نفر از مدیران مسئول برای این دوره از انتخابات مدیران مسئول ثبت نام کرده و مورد تایید قرار گرفتهاند. در بین اسامی کاندیداها علاوه بر نماینده فعلی مدیران مسئول در هیئت نظارت - دکتر حسین انتظامی که با روی کار آمدن دولت یازدهم، همزمان معاون امور مطبوعاتی و اطلاعرسانی را نیز بر عهده گرفتهاند - چهرههای شاخصی همچون مدیر مسئول روزنامه مردمسالاری، مدیرعامل خبرگزاری فارس و مدیرعامل خبرگزاری تسنیم نیز به چشم میخورد، بقیه لیست را افرادی تشکیل میدهند که معمولا از فرصت ایجاد شده برای معرفی نشریه خود و کاندیدای موردنظرشان سود جسته و قبل از آغاز رایگیری به نفع کاندیدای اصلی انصراف میدهند. کمااینکه به هر دلیلی انصراف هم ندهند به هیچوجهی امکان انتخاب شدن را نخواهند داشت، با نگاهی به چهاردهمین دوره - انتخابات گذشته مدیران مسئول - انتخاب نماینده مدیران مسئول در «هیئت نظارت بر مطبوعات » این واقعیت بهتر آشکار میشود. از میان قریب به پنج هزار نشریه دارای مجوز جمعا ۵۱۳ نفر از مدیران مسئول در انتخابات تعیین نماینده مشارکت داشتهاند که مدیر مسئول نشریه فارغالتحصیلان با ۳۲۲ رای برای پنجمین بار به عنوان نماینده آنان در هیئت نظارت انتخاب میشوند رقیب او که مدیرعامل خبرگزاری فارس باشند ۱۸۳ رای و بقیه کاندیداها تنها ۸ رای را از آن خود مینمایند.
قصه ده ساله نمایندگی در «هیئت نظارت بر مطبوعات» از آنجا آغاز می شود که در سال ۱۳۸۳ - یکسال قبل از روی کار آمدن دولت مهرورزی - در نهمین دوره انتخابات نمایندگی مدیران مسئول آقای دکتر حسین انتظامی که سابقه مدیریت اداره کل مطبوعات داخلی را در شناسنامه کاری خود داشتند با حمایت سازمان غیررسمی معاونت مطبوعاتی و جلب اعتماد اکثریتی از مدیران مسئول میانهرو از هر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا مسند نمایندگی مدیران مسئول در «هیئت نظارت بر مطبوعات» را از آن خود میکند.
در انتخابات دورههای بعدی - از دوره نهم تاکنون مدیران مسئول با گرایش اصلاحطلبی - که دولت مطبوعشان قدرت را در سال ۸۴ به دولت مهرورزی واگذار کرده بود زودتر از اصولگرایان به بلوغ سیاسی؟! میرسند و چون زمینهای برای موفقیت کاندیدای خود نمیبینند ترجیح میدهند از معرفی کاندیدایی از اردوگاه خود - اصلاحطلبان صرف نظر کرده و در هر پنج دوره رای خود را در سبد رای کاندیدای برنده مدیر مسئول نشریه فارغالتحصیلان بریزند. در نقطه مقابل جریان اصولگرایی که تصور میکرد با در دست داشتن قدرت و سازمان رسمی معاونت مطبوعاتی در هر دوره پنجگانه با کاندیدای رادیکال و خالص از جناح خود با شعار انجام تکلیف شرعی وارد رقابتهای انتخابات تعیین نماینده مدیران مسئول میشدند که انصافا حضور پرشور آنان ایجاد انگیزش و اتحاد بیشتر در جناح رقیب کرده و مشارکت در انتخابات را بالا میبرد و از آنجایی که دولت وقت نیز منتسب به آنان بود مشروعیتی نیز به اصل برگزاری انتخابات و اصل امانتداری میداد.
به ویژه آنکه همیشه رقیب آنها پیروز میدان بود. غافل از آن که از طرفی سازمان غیررسمی معاونت مطبوعاتی به علت برخی عملکردهای ناصواب دولت مهرورزی هر روز فربهتر شده و با انگیزهای قویتر و به مراتب بالاتر از سازمان رسمی عمل میکند و از طرف دیگر جمع قابل توجهای از مدیران مسئول میانهرو مطبوعات و رسانهها حتی از اردوگاه اصولگرایان به کاندیدای منتخب جریان اصولگرایی رای نمیدهند.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که در طول ۱۰ سال گذشته پنج دوره انتخاباتی مدیران مسئول رقابت اصلی به جای مدیران مسئول مطبوعات در بین دو گروه از سازمان رسمی و غیررسمی معاونت مطبوعاتی در جریان بوده است. البته ناگفته نماند که هزینه کرد از کیسه بیتالمال در قالب نشریات و رسانههای دولتی و شبهدولتی که به طریقی از خزانه ارتزاق مینمایند از فراخوان مدیران مسئول تا تهیه بلیت رفت و برگشت با هواپیما و اسکان در هتلهای تهران بر شکوه این رقابتها میافزوده است.
انتظار میرفت با روی کار آمدن دولت عقلانی «تدبیر و امید» و سیطره سازمان غیررسمی بر سازمان رسمی و انطباق آن دو با یکدیگر در معاونت مطبوعاتی که با انتخاب نماینده مدیران مسئول به عنوان معاون امور مطبوعاتی و اطلاعرسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی صورت گرفت تدبیری اندیشیده میشد تا انتخاباتی آزاد با مشارکت واقعی مدیران مسئول و رقابت جدی بین سلیقهها و گرایشهای مختلف و با دیدگاههای متفاوت که از لوازم ضروری جامعه مدنی است بدون دخالت کانونهای قدرت و ثروت برگزار شود. تا گردش طبیعی بین نخبگان جامعه رسانهای کشور تحقق یابد.
حال آنکه با اعلام حضور معاون امور مطبوعاتی و اطلاعرسانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای ششمین بار متوالی در قامت کاندیدای نماینده مدیران مسئول در «هیئت نظارت بر مطبوعات» که خود مجری و برگزارکننده این انتخابات میباشد. آیا انگیزهای برای حضور دیگر کاندیداها برای رقابت باقی خواهد ماند؟ آیا اصولا همه مدیران مسئول از فرصتهای برابری برای شرکت در این مسابقه نابرابر برخوردارند؟ از قرار اطلاع جریان اصولگرایی نیز بالاخره بعد از پنج دوره آزمون و خطا به این بلوغ سیاسی؟! رسیدهاند که بهتر است آنها نیز مانند اصلاحطلبان آرای خود را در سبد کاندیدای پیروز بریزند و خود را بیجهت به زحمت نیندازند به ویژه آنکه با از دست دادن قدرت اجرایی بعید به نظر میرسد که احساس تکلیفی برای گرم کردن تنور انتخابات و بالا بردن میزان مشارکت مدیران مسئول در پانزدهمین دوره تعیین نماینده مدیران مسئول در هیئت نظارت را داشته باشند.
این واقعیت تلخ را در سکوت حاکم بر رسانههای داخلی اعم از اصلاحطلبان و اصولگرایان و... در عدم پرداخت به موضوع مهم و صنفی نقش نماینده مدیران مسئول در هیات نظارت بر مطبوعات، به وضوح میتوان مشاهده کرد. که از قدیم سکوت علامت رضایت از وضع موجود بوده است. حال باید منتظر ظهور سازمان جدید غیررسمی شکل گرفته در معاونت مطبوعاتی بود و دید که این گروه این بار در مواجهه با عملکرد سازمان رسمی حاکم چه عکسالعملی از خود بروز داده و با کدام یک از جناحهای سیاسی کشور پیوند خواهد خورد.
پاورقیها:
۱ و ۲- سیدمحمد میرکمالی/ سازمان غیررسمی و ...
۳- حسن اختری/ نقد دولتها دفتر اول دوران اصلاحات، نشر سیاست صفحه ۱۱۵
وطن امروز:روی سکه دیپلماسی آمریکا
«روی سکه دیپلماسی آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مجتبی اصغری است که در آن میخوانید؛همهگیر شدن برخی پیشفرضهای غیر علمی درباره عملکرد دستگاه سیاست خارجی آمریکا حقیقتا نمایه مناسبی از میزان ضعف تحلیل و سهلاندیشی غیر قابل باور برخی دیپلماتها و سیاستمداران ایرانی در دورههای مختلف است. فرضیه جالب توجه «صلحطلبی دموکراتها» و «جنگطلبی جمهوریخواهان» از همین دست پیشفرضهاست که بیشک از بالادست دیپلماسی ایرانی به تحلیل مردم کوچه و بازار راه یافته است. فارغ از اینکه سنگینترین تحریمها ضد ایران در دوره دموکراتها وضع شده و در مقابل بزرگترین پیشنهادات و تعاملات دو طرف نیز در زمانه قدرت گرفتن جمهوریخواهانی همچون ریگان و بوش صورت گرفته است! از ماجرای افتضاح سیاسی «ایران کنترا» در دوره ریگان که در کشورمان به «ماجرای مکفارلین» شهره است تا قضیه وقاحتآمیز پیشنهاد سازش دولت خاتمی که در آمریکا به «معامله بزرگ» دوره بوش پسر مشهور شد و جز بدنامی قرار گرفتن در «محور شرارت» هیچ برای دولت اصلاحات به بار نیاورد!
با این حال هنوز برای مدیران برخی نهادهای موثر در کشورمان پذیرش این واقعیت که دستگاه سیاست خارجی آمریکا برخلاف واقعیات، اصرار دارد سیاستی«دوچهره» از خود در جهان به نمایش بگذارد، پیچیده است! تا حدی که از پس تحلیل تحرکات آشکار و نهان بنیادهای مهم و موثری چون «راکفلرها» که کنترل سیاستپیشگان دموکرات و جمهوریخواه شورای روابط خارجی آمریکا را توامان با ثروت و قدرت قابل توجه در دست دارند، برنمیآیند! هنوز وقتی از لزوم آشتی با ایران در لابیهای امنیتی همچون نایاک و پلوشرز و نیوآمریکا و وودرو ویلسون و بروکینز در قالب برنامه «صلح خاورمیانه» صحبت میشود، بخش قابل توجهی از مدیران کشورمان از پس توجیه و تحلیل علت نقشآفرینی خبیثترین سناتورهای آمریکایی با نیات ضد ایرانی در چنین مجامعی برنمیآیند و رابطه نقشه هوشمندانه «خلع سلاح» توام با امتیازگیری حداکثری به بهانه «آشتی» را درک نمیکنند! بدتر اینکه همین تحلیلگران و دیپلماتهای ایرانی میکوشند هر نوع چرخشی در حیطه سیاست خارجی آمریکا را که بنا بر تغییر اقتضائات جهانی و فضای داخلی این کشور صورت میگیرد در همین سیستم یک هستهای قدیمی جای دهند!
با این تصویرسازی غلط، هرگونه تلاشی از سوی آمریکا برای ارتباطگیری با ایران تعبیر به «پذیرش قدرت ایران» و تغییر آمریکا و علاقه به بستن پیمان سازش با اصلاحطلبان یا اعتدالیون ایرانی میشود! تزهای مضحکی همچون «قیام دولت آمریکا ضد اسرائیل» با هدف «آشتی با ایران» نیز از جانب برخی دیپلماتهای عالیرتبه در همین فضا ارائه شده است! به این ترتیب کارکرد سیاست دوگانه دستگاه دیپلماسی آمریکا که در بازی لابی مشترک «جنگ و صلح» همچون 2 لبه یک قیچی عمل میکنند، همیشه پنهان نگاه داشته شده است.
ظریف در اولین نطق تلویزیونی خود پس از کسب رای اعتماد از مجلس با استفاده از عبارت «تندروهای آمریکا» تشدید تحریمها در کنگره آمریکا را حاصل وحشت تندروها میخواند! و در تحلیلی عجیب امضای 400 نماینده مجلسین آمریکا ذیل درخواست افزایش تحریمها ضد ایران پس از رای آوردن دکتر روحانی را تحت فشار لابی صهیونیستی تحلیل میکند اما با جدا کردن حساب 130 نماینده کنگره که خواهان گفتوگو با ایران بودند خواستار شناسایی و استفاده از امکانات جامعه سیاسی آمریکا میشود! این همان شیوه تحلیل سادهای است که در جریان امضای پیشنویس توافقنامه ژنو وزیر خارجه کشورمان را اسیر بازی پلیس خوب - پلیس بد آمریکا و فرانسه کرد و چند سال عقبتر از آن اقلیت محض و بیمقدار نایاک را در منظر دیپلمات نیویورکی «رقیب ایرانی آیپک قدر قدرت» در آینده جلوه داد!
هاشمی نیز پس از افشای ماجرای مک فارلین در ایران، در شرایطی مشابه، رفتار آمریکا را چنین تحلیل کرد: « من به طور جدی معتقدم آمریکاییها میخواهند از گروگانهای لبنان به عنوان وسیله اصلاح اشتباهات گذشته خود استفاده کنند و تنها مساله آزادی چند نفر نیست. آمریکا از مساله گروگانها میخواهد به جمهوری اسلامی ایران برسد و این نشانه باخت آنها و برد ما است».
از دوره مک فارلین تاکنون طالبان «رابطه با آمریکا» در ایران انتظار میکشند از جانب کدخدا مورد توجه قرار گرفته و آمریکا را دست کم در مقابل هممسلکان خودشان «پشیمان و نادم از گذشته» یا «مودب و باهوش» بیابند. هنوز اندر خم یافتن پاسخ این سوال هستند که بالاخره «آمریکا اسرائیل را اداره میکند یا اسرائیل آمریکا را میچرخاند؟!» تحلیلها در هر حال به بالادست ویترین سیاست خارجی آمریکا صعود نمیکند و هنوز نمیدانند «چرا کدخدا همیشه ظرف آنها را میشکند؟!» بازی قدیمی کماکان در جریان است. علی خرم، دیپلمات گروه مذکور میگوید: «به نظر من همه رفتارهای ایالاتمتحده پس از انتخاب حسن روحانی به ریاستجمهوری دگرگون شد و امروز میتوان چرخشی جدید در نوع نگاه آمریکا به ایجاد رابطه بین دو کشور دید(!)» گروهی دیگر از بیعلت بودن «کینهورزی ایدئولوژیک» در برابر آمریکای دگرگون شده صحبت به میان میآورند و طالب سیاست خارجی «بدون کف و تکبیر» اما با اتکا به «نهضت مذاکره تاسوعایی» هستند! اما در عین حال از تحلیل علت پیشروی جدی آمریکا در دورههایی که از جانب سیاسیون ایرانی بیشترین عقبنشینی صورت گرفته است، برنمیآیند! لافزنیها در حوزه آمریکاشناسی ادامه دارد و اگر بنا بر تکرار بازیهای قدیمی باشد این بار نیز به واسطه تضعیف مواضع دموکراتها در سنا، باید شاهد خیالپردازی درباره تهدیدات ناشی از روی کار آمدن جمهوریخواهان «جنگطلب» باشیم! کما اینکه اندکی قبل از پیشکش متن حقارتآمیز «معامله بزرگ» در دوره اصلاحات به دولت بوش نیز مانور ترس از حمله آمریکای جمهوریخواهان در تهران روی پرده رفت. تئوری این بود که پس از افغانستان و عراق دیگر نوبت ایران فرارسیده! جالب اینجاست که سهم تاریخی دموکراتهای به اصطلاح «صلحطلب» در جاانداختن این نظریه در اذهان دیپلماتها و برخی سیاسیون ایرانی قابل توجه است!
مدیران دستگاه سیاست خارجی آمریکا گاه فتیله جنگ و تحریم و تهدید را بالا میکشند و گاه از درک پیام مردم ایران سخن میگویند. هر چه هست آمریکا ناگزیر از پذیرفتن ایران و بسیار مشتاق به انجام توافقی جامع در زمانی کوتاه است. بزرگترین مدعای این تحلیل نیز توجه به عطش ششلولبندان بازنشسته جمهوریخواه و تمسک آنها به ادعاهای نئولیبرالی است. باشگاهی قدیمی که با بازسازی گفتمانی در قالب تیمی «عملگرا» همراه با دموکراتها پرچم «لابی صلح» را با هدف کاهش هزینههای آمریکا در دوره افول قدرت بالا برده است. درک این پازل چندان هم کار سختی نیست، فقط نباید اسیر ظواهر شد و بر سر میز مذاکره «ساده» بازی کرد! برای انعقاد یک «توافق خوب» با آمریکا مهم است که برای چندمین بار به تکنیک قدیمی امتیازدهی بیحساب توأم با عبور از خطوط قرمز نظام با هدف جلب رضایت آمریکا و اعتمادسازی بیهوده متوسل نشده و در مقابل تغییر آرایش دستگاه دیپلماسی آمریکا به بهانه انتخابات سنا، مانوری متقابل اجرا کنیم. تاکید بر جدی بودن حساسیتهای جامعه ایرانی نسبت به ادامه برنامه هستهای صنعتی کشورمان، خطوط قرمز تبیین شده توسط رهبر انقلاب و اهمیت جلب رضایت مجلس شورای اسلامی بخش مهمی از ابزارهای چانهزنی بر سر میز مذاکره است.
جوان:کارنامهای با پیشرفت چشمگیر
«کارنامهای با پیشرفت چشمگیر»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمدجواد اخوان است که در آن میخوانید؛دیروز، دوره 10 ساله مدیریت سیدعزتالله ضرغامی بر سازمان صداوسیما پایان یافت و بار این مسئولیت سنگین بر دوش مدیری دیگر نهاده شد. با پایان کار هر مدیریت مرسوم است نقاط ضعف و قوت کارنامه وی مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. روشن است که ارائه تحلیلی جامع از وجوه مثبت و احیاناً منفی کارنامه مدیریت وی مجالی تفصیلی میطلبد که از حوصله این نوشتار خارج است. با اینحال بهحسب تقدیر از این مدیر رسانهای، کوشیده خواهد شد که برخی نقاط قوت کارنامه ضرغامی مورد بررسی قرار گیرد.
ضرغامی در شرایطی کرسی مدیریت بر رسانه ملی را در اختیار گرفت که دولت هشتم روزهای پایانی عمر خود را سپری میکرد و کشور آماده تغییر در ترکیب مدیریت اجرایی میشد. در چنین شرایطی جامعه خسته از فضای سیاستزده و افراطی تجدیدنظرطلبان، تشنه بازتولید مفاهیم ناب گفتمان انقلاب اسلامی بود و رسانه ملی تا حدودی توانست در راستای گفتمانسازی این مفاهیم بکوشد.
در سال 1388، کشور با شرایط ویژهای مواجه شد و فتنهای که برای بسیاری از نخبگان غیرمترقبه بود، کشور را به سمت بحران سوق میداد. هرچند صداوسیما در روزهای آغازین مواجهه با فتنه، مانند بسیاری از نهادها و نخبگان کشور در شوک و بهت این فتنه پیچیده دچار سردرگمی شده بود، اما بهتدریج بر مدیریت مسئله مسلط شده و در جریان حادثهای همچون عاشورای 88، ضرغامی و همراهان او بهخوبی ثابت کردند توان تصمیمگیری در شرایط سخت و پیچیده را دارند.
در دوره دولت دهم که آسیب اختلافات و تضادهای مدیریتی، قوای کشور را با چالش مواجه ساخته بود، مدیریت صداوسیما با تعامل سازنده با قوه مجریه و دیگر دستگاهها نشان داد که حفظ آرامش عمومی و جلوگیری از بحرانزایی را مدنظر دارد و در پیروی از توصیههای رهبر معظم انقلاب اسلامی، ولایتمداری خود را ثابت نمود.
در این دوره مدیریت رسانه ملی در چالشی جدید وارد شده بود. از سویی ضدیت فتنهگران و ضدانقلاب و بهتبع آن تخریبهای وسیع رسانههای بیگانه علیه این رسانه کاهش نیافته بود، صداوسیما با چالش عدم تأمین مالی کافی از سوی دولت به بهانه اختلافنظرهای سیاسی با حلقه خاص حاکم بر دولت دهم مواجه شد. چالشی که با تغییر دولت نیز از میان نرفت و در دولت یازدهم به نحوی دیگر ادامه یافت.
با این حال ضرغامی به رغم بیمهریها و ناملایمات، با صبر و خویشتنداری تا حدودی موفق شد، رسانه ملی را از توفانهایی که میتوانست اعتبار و اثرگذاری این رسانه را با تهدید مواجه کند به ساحل امن کارآمدی برساند و اکنون صداوسیما را در جایگاهی موفق و مؤثر به مدیر بعد خود تحویل دهد.
جدا از اینها از جنبههای مدیریتی، رسانهای و فنی نیز ضرغامی و همراهانش به موفقیتهای تحسینبرانگیزی دستیافتند. تلاش نوآورانه که با رشد چشمگیر شبکههای تلویزیونی در سالهای اخیر اتفاق افتاد، عملاً تأثیر بسزایی در افزایش ضریب نفوذ سیمای ملی و بالطبع، کاهش نفوذ رسانههای رقیب داشته است.
جسارت قابلتحسین و خلاقیتی که در موضوع فعالسازی سامانههای سیگنالرسانی دیجیتال انجام گرفت، نهتنها بخش قابلتوجهی از موانع کمی رسانه ملی را از سر راه برداشت، بلکه فرصت پیشرفت کیفی را نیز به نحوی در اختیار مدیران سیما قرار داد.
میتوان درخشانترین نقطه در کارنامه ضرغامی را اینجا دانست که او فرصت فعالیت جدی رسانهای را در اختیار جوانان مؤمن انقلابی قرار داد نمونه بارز این مسئله را در اختصاص یک شبکه تلویزیونی به موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و محصولات تولیدشده توسط جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در این عرصه میتوان مشاهده کرد.
راهی که ضرغامی در این عرصه شروع کرد مصداق بارزی از عمل به توصیه راهبردی رهبر معظم انقلاب اسلامی در مهیاکردن عرصه برای فعالیتهای جبهه مؤمنان انقلابی است؛ راهی که امید است خلف ضرغامی نیز در تداوم آن بکوشد و دستاوردهای بیشتری در این عرصه شاهد باشیم.
هرچند کارنامه ضرغامی خالی از اشکال نیست و حتی شخص وی نیز قطعاً چنین ادعایی نداشته و ندارد، اما طرح نقاط مثبت کارنامه وی بسان پیشنهادیهای در مقابل مدیر جدید است تا بداند در چه عرصههایی باید راه وی را ادامه دهد.
طبیعی است که جریانات سیاسی و روزنامههای زنجیرهای که منافع قدرتطلبانهشان را در تضاد با رویکرد رسانه ملی –که منبعث از سیاستهای کلان نظام و انقلاب است- مشاهده میکنند، دست به انتقادات و بعضاً تخریبهای غیرمنصفانه و جناحی بزنند، اما اینها باعث نمیشود کارنامه مدیر پیشین رسانه ملی آنگونه که اینان میخواهند، سیاه دیده شود.
پیشرفت چشمگیری که رسانه ملی در دوره فعالیت ضرغامی و همراهانش بدان دستیافت مرهون توانمندیها، ابتکارات و ظرفیتهای شخص وی و البته همهکسانی بوده که دلسوزانه در این سنگر انقلاب اسلامی به انجاموظیفه پرداختند. باید برای این مدیران آرزوی موفقیت کرد و امید داشت این ظرفیتها برای اعتلای روزافزون نظام و انقلاب روزبهروز شکوفاتر گردد.
حمایت:رسالت های رسانه ملی
«رسالت های رسانه ملی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم حسن کامران است که در آن میخوانید؛روز گذشته رهبر معظم انقلاب با پایان یافتن دوره مسئولیت مهندس عزت ا... ضرغامی بر سازمان صداوسیما، طی حکمی دکتر محمد سرافزار از مدیران با سابقه و خوشنام این سازمان را به ریاست رسانه ملی منصوب کردند. از آنجا که صدا و سیما به عنوان قوی ترین، قدیمی ترین و موثرترین رسانه صوتی و تصویری در کشور آثار مستقیمی بر هدایت و مدیریت افکار عمومی کشور دارد؛ لازم است به این بهانه در فصل جدید این سازمان نکاتی یادآور گردد.
1-از جمله دغدغه های همیشه نظام و به خصوص مقام معظم رهبری که در مقاطع مختلف از آن به عنوان مطالبه یاد فرموده اند و انتظار می رود ریاست جدید سازمان مانند گذشته بلکه گسترده تر از دوره قبل به آن بپردازند، ارتقای فرهنگ عمومی در جهت جریان شناسی و دشمن شناسی است. خوشبختانه در دوره گذشته پس از ماجرای غم بار فتنه، روشن نمودن افکار عمومی در راستای برجسته نمودن خط انحراف پنهان شده در چارچوب انقلاب اسلامی در دستور کار قرار گرفت. مستندهای پژوهشی، گزارش های تحقیقی، مصاحبه های روشن کننده، اخبار دقیق و سخنرانی های بیدار کننده از جمله برنامه های بسیار مفید و کارساز این سازمان برای شکستن کمر فتنه آمریکایی – اسرائیلی بود. در زمانی که می رفت توطئه دشمن به ثمر بنشیند ، این امواج روشنگرانه صدا و سیما بود که سموم تبلیغات رسانه ای سنگین معاندان و زخم خوردگان انقلاب پیروزمند اسلامی را به کنار زد و آن را تصفیه کرد؛ به طوری که پس از مدت کوتاهی نقاب از چهره نفاق برگرفته شد و جنگ تمامم عیاررسانه ای به نفع جریان انقلاب و آحاد مردم رقم خورد.
2-توجه ویژه به ایثارگران و به خصوص دفاع مقدس، یکی از نیازهای جدی نسل امروز ماست که باید کماکان ادامه یافته و با استفاده از روش های جدید و به خصوص با به کارگیری هنر، ارزش های دفاع مقدس در همه نسل ها و قشرها تبیین گردد. ارزش ها و فرهنگ دفاع مقدس با استفاده از روش هایی مانند ترویج کتابخوانی خاطرات جنگ تحمیلی که مدتی در رسانه ملی معمول بود، باید با بهره گیری از مشاورین توانمند به شیوه های مدرن دیگری که سیراب کننده خواسته های نسل امروز است، تبلیغ گردد. به عنوان نمونه می توان به مستندهای موثر موسسه "روایت فتح "هم در زمینه دفاع مقدس و هم تبلیغ فرهنگ جهادی کشورهای دیگر مانند مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین اشاره کرد که مورد استقبال گسترده مخاطبان هم قرار گرفت.
3-از دیگر وظایف مهم صدا و سیما که به فرمایش رهبر کبیر انقلاب «دانشگاه عمومی» است، ایجاد فضا برای گسترده کردن تلاش ها در جهت مقابله با تهاجم فرهنگی است. چندی پیش «هاوارد گوردون» تهیه کننده معروف آمریکایی سریال 24 و هوملند -که روابط ویژه ای با رئیس جمهور آمریکا، سیاستمداران، سازمان جاسوسی و پنتاگون دارد- در مصاحبه ای گفته بود تمام هم و غم و همّت ما بر این بوده و هست که ایران را از جهت فرهنگی کنترل کنیم؛ زیرا این کشور با انقلاب اسلامی خود، جهش سیاسی فوق العاده ای در منطقه و جهان داشت و تاثیر زیادی بر جنبش های ضد استکباری گذاشت و اگر بنا باشد که از جهت فرهنگی هم دست برتر را داشته باشد، باید به تعبیری فاتحه استیلای آمریکا بر جهان را خواند. وی تاکید می کند که ما فیلم های هالیودی و سریال های آمریکایی را به قیمت نازل در اختیار کشورهای منطقه قرار می دادیم تا به محصولات فرهنگی ایران رغبتی نشان ندهند که خوشبختانه این ترفند موثر افتاد و خاطر نشان می کند که یک سریال جدید آمریکایی را به فارسی دوبله کرده و به رایگان در اختیار یکی از شبکه های فارسی زبان قرار دادیم تا سرعت نفوذ فرهنگی ایران را بگیریم. وی تصریح می کند ما تمام قدرت رسانهای خود را در 30 سال گذشته به کار گرفتهایم تا ایرانیها نتوانند تصویری از جامعه، دولتها و دولتمردان خود به دنیا ارائه کنند. این اذعان دشمن به قدرت فرهنگی انقلاب ماست و اینجاست که نقش رسانه ای مانند صدا و سیما در گسترش فرهنگی که دشمن از انتشار آن هراس دارد به خوبی و به روشنی آشکار می گردد و می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که رسانه ملی در خط مقدم مقابله با تهاجم فرهنگی قرار دارد.
4-حمایت از فیلم سازان ارزشی برای ساخت مستند و فیلم های کوتاه، برگزاری جشنواره و همایش فیلمسازان جوان، شناسایی نخبگان هنری و ارزشی که در عین دارا بودن استعداد رسانه ای، امکان شناساندن توانایی های خود را ندارند، می تواند راهی کارساز برای مقابله با این تهدید مهم به شمار آید.5-و بالاخره باید به این نکته توجه کرد که هر آنچه از فرهنگ ارزشی و دینی که با پیشینه و تاریخ تمدن کشورمان نیز تطابق کامل دارد اعم از برجسته کردن معروف ها و ناپسند دانستن منکرات، ترویج ساده زیستی، رعایت انصاف در بیان دیدگاه ها، ارتقاء کمی و کیفی شبکه های رادیویی و تلویزیونی، مطالبه ای است که نه تنها رهبر معظم انقلاب و مسئولین، بلکه آحاد ملت انتظار دارند تا در دوره جدید شاهد ترویج هنرمندانه و خلاقانه آن باشند.
آفرینش:ضرورت ترمیم آسیبها درصداوسیما
«ضرورت ترمیم آسیبها درصداوسیما»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛برگی دیگر از دفتر صداسیما ورق خورد و نام "محمد سرافراز" پس از اشخاصی همچون صادق قطب زاده، محمد هاشمی، علی لاریجانی و عزت الله ضرغامی بر تارک این سازمان ملی قرار گرفت. سازمانی که امام(ره) از آن به عنوان دستگاه عظیم آموزشی و تربیتی و به منزله یک "دانشگاه عمومی" یاد کردند که قلمرو آن به گستردگی تمام کشور میباشد.
به زعم امام(ره) صداوسیما یک دانشگاه است و باید حکم یک معلم را برای مردم داشته باشد. لذا تاکید ایشان برامر آموزش مردم باید نگاهی همه جانبه و آموزشی جامع وکامل باشد. از یکسو باید تمام اقشار، گروهها، قومیتها، اقلیتها و ... از قبل این رسانه متنعم شوند و سوی دیگر باید برنامههایی درآن ساخته شود که علاوه بر محوریت موازین اخلاقی و اسلامی، برطرف کننده نیازهای بهروز تمام مردم جامعه باشد.
جدای از نام افراد و مدیریتهای ادوار گذشته درصداوسیما، انتقادی بررسانه ملی وارد است که نتوانسته اقناع کننده سلیقهها و گرایشات مختلف در کشورمان باشد. این عدم توفیق از جهات مختلفی قابل بررسی که مشتی نمونه خروار آن را بیان میکنیم و امیدواریم مدیریت جدید این سازمان که نگرشی پذیرا دراین امور داشته باشد.
ساخت برنامههای تصنعی و ارائه اطلاعات پرورده شده در کام هیچ بیننده و شنودهای خوش نمیآید. مخاطب به دنبال واقعیت و شفافیت است و تغییر در این دو مولفه را اهانت به شعور و شخصیت خود تلقی می کند. باید به این مهم رسید که امروز مخاطبان ما از درک و تحلیل بسیار بالایی برخوردارند و هرگونه جهت دهی و سلیقهای عمل کردن، نتیجه عکس به همراه خواهد داشت. فرض کنید تجمعی کوچک و اعتراضی دریکی ازشهرهای کشور رخ داده است و شایعات گستردهای پخش شده است، عموم مردم توقع دارند در کمترین زمان ممکن، شفاف ترین خبرها از بطن ماجرا را مطلع شوند. حال اگر ما به این نیاز مخاطب توجهی نکنیم و با مصلحت اندیشی غلط در ساعاتی بعد اخباری مبهم به سمع و نظرشان برسانیم، چه توقعی باید از مخاطب داشت تا نسبت به عملکرد رسانه ملی احساس اعتماد و رضایت کند!.
نکته بعدی ضرورت برداشتن نگاه سیاه و سفید در رسانه ملی است. باید توجه داشت که چشمهای بسیاری از اقشار مختلف با گرایشات فرهنگی، مذهبی، سیاسی، موافق و حتی مخالف نظام در حال نظاره کردن عملکرد این سازمان میباشند. عملکرد رسانه ملی نباید به نحوی باشد که به یکجانبه گرایی و تک محوری متهم گردد. داشتن اعتدال و استقلال ضرورت سلامت و صلابت این سازمان میباشد.
همانطور که گفته شده صداوسیما دانشگاهی عظیم در کشور میباشد که باید از پتانسیل آن نهایت استفاده برد. رسانه ملی با برنامههای خود به مردم آموزش میدهد که چگونه فرهنگ عمومی در جامعه را شکل بدهند و ارزشهای اخلاقی را پاس بدارند. اگر عملکرد این رسانه مورد اعتماد مردم واقع نشود، نفوذ رسانههای خارجی افزایش و تاثیر پذیری مردم از برنامههای ماهواره بیش از پیش خواهد شد.
راقم این سطور منکر دستاوردها و زحماتی که درطی دورانهای گذشته دراین سازمان انجام گرفته نیست، بلکه نقطه توجه ما بر کمکاری و اشتباهاتی است که موجب خدشه دارشدن اعتماد عمومی به رسانه ملی گردیده است. لذا مهمترین دغدغه این سازمان درحال حاضر جلب اعتماد از دست رفته و کسب وجههای مقبول درمیان اقشار مختلف مردم میباشد.
یکی از راههای جلب اعتماد مجدد مردم به رسانه ملی آشتی با کارشناسان و برنامه سازان زبده این عرصه میباشد که در طی سالهای گذشته به سبب اختلاف سلیقه با خط و مشی صداوسیما از خانه خود بیرون رفته و عزلت گزیدهاند.
درحال حاضر ما با ضعف برنامه سازی درسازمان مواجهیم. ساخت یک یا دو سریال کم محتوا و حتی غیرآموزنده برای تابستان یا زمستان مردم، زیبنده رسانهای با بیش از70 میلیون مخاطب و با این تعدد سلایق فرهنگی نیست.
اکنون بیش از 20 شبکه تصویری از سوی سازمان راه اندازی شده، اما هنوز نتوانستهاند خواسته عمومی مردم از یک رسانه را تامین کنند و هنوز سریالهای مسموم خارجی در شبکههای ماهوارهای بیش از اکران سریالهای یک دهه پیش برای مردم جذابیت دارد!.
شاه بیت تمام این تغییرات و بازسازی اعتماد عمومی به سازمان صداوسیما منوط بر نگرشی جدید برسیاستهای سازمان میباشد. کسی توقع خانه تکانی و تغییر180درجهای از مدیران سازمان را ندارد چرا که غیرمنطقی است، اما تغییر نگرش و توجه به خواستههای مخاطبان کارغیرممکنی نیست که نتوان آن را جامه عمل پوشاند.
اگر تعدد رسانههای تصویری درکشور میسر نیست، درعوض مردم انتظار دارند رسانهای مستقل و به معنای واقعی ملی را در کنارشان داشته باشند، تا نه گرایشات حزبی برآن مستولی گردد و نه جانبداریهای مختلف دامن آن را آلوده نماید.
شرق:پشتپرده ویترین نمایشگاه
«پشتپرده ویترین نمایشگاه»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم بهروز بهزادی است که در آن میخوانید؛«نمایشگاه مطبوعات» به میمنت و مبارکی، امسال پس از یک دوره فترت، دوباره جان گرفت. قرار است مردم بیایند و با نویسندگان، خبرنگاران و در کل، اهالی مطبوعات مورد علاقهشان دیدار و گفتوگو کنند. آنچه طی سالهای گذشته از «نمایشگاه مطبوعات» دیدهایم شبیه یک برنامه «شو»ی جالب بوده است؛ مردم در این نمایشگاه با نویسندگان معروف، خبرنگاران نامی و در کنار آنها برخی شخصیتهای سیاسی و فرهنگی دیدار میکنند و این دیدارها روزهای خوشی را در خاطرشان نگه داشته است، اما این، همه ماجرا نیست؛ پشت این ویترین زیبا، مطبوعاتی به حیات خود ادامه میدهند که از کمبود مخاطب رنج میبرند و آسیبها دیدهاند. در این جراید، روزنامهنگاران و خبرنگارانی به فعالیت مشغول هستند که در میان مشاغل دیگر، شاید کمترین درآمد را کسب میکنند. اما این مشکلات چگونه سر برآوردهاند؟ با نگاهی تیزبین میتوان دریافت که مطبوعات و رسانههای ما «دولتی» شدهاند؛ دولتیها را نمیگویم، خصوصیها هم بهنوعی دولتی شدهاند. ب
ه تحریریه یک روزنامه نگاه کنید؛ نام وزارتخانههای دولت، بر سرویسهای تحریریه گذاشته شده است. نکته اینجاست که باید در این میان، نقش مردم را پیدا کنیم؛ مردم در کجای مطبوعات ما قرار دارند و خود را در کدام صفحات رسانههای ما میبینند؟ به عقیده نگارنده، مشکلات جامعه رسانهای ما ناشی از آن است که دولت از زمانهای گذشته وارد این حوزه شد، قانون نوشت، یارانه داد، کمک کرد، روزنامههای دولتی به راه انداخت و در کنار آن، رسانههای دولتی دیگر هم ایجاد شدند.
میدانید که بنگاههای دولتی اهل رقابت نیستند، باز هم میدانید که وقتی بنگاهی از امکانات دولتی بهرهمند باشد و درآمد خود را از یارانه طلب کند نتیجه آن خواهد شد که مردم در مطبوعات ما مغفول میمانند. چه باید کرد؟ نگارنده بارها تاکید داشته رسانهها را آزاد بگذارید تا مثل یک واحد صنفی کار رقابت کنند و در یک محدوده رقابتی، تکلیف خود را روشن کنند. در چنین شرایطی مطبوعات و سایر رسانهها، ناگزیر هستند مردم را وارد صفحات خود کنند و عنصر رقابت باعث خواهد شد آنکه بهتر کار میکند و مینویسد بماند و آنکه خوانندهای ندارد، برود. این خواسته من شاید در کوتاهمدت جامه عمل نپوشد اما باید فکری به حال خانواده بزرگ مطبوعات بکنیم؛ این خانواده مشکلات بسیار دارد، این مشکلات را باید عقلای همین قوم حل کنند. پیشنهاد میکنم بزرگان مطبوعات گرد هم آیند و برای بهروزی خود، چارهای بیندیشند و آن را به دولتیها پیشنهاد دهند. البته با ذکر این نکته که مسوولان هم «شیشه شیر» را از دهان مطبوعات دولتی بردارند و اجازه دهند همه ما در یک عرصه رقابتی تلاش کنیم.
مردم سالاری:ضرورت توافق
«ضرورت توافق»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم منصور فرزامی است که در آن میخوانید؛اگر معاون دبیر کل سازمان ملل، «الیاسون» میگوید که توافق ایران و « 1 + 5 » به نفع جهان است، نه احساسی است و نه مبالغه و مجامله بلکه حقیقتی بر اساس شناخت و درک موقعیت جهانی است از زبان سیاست شناسی ورزیده و آشنا با مسائل بینالمللی .
نخست این که دنیا عرصه دادوستد، تعامل و دادن و گرفتن امتیاز امری عادی است. همه دولتها و ملتها، این سنت اجتماعی را مراعات میکنند. چنین مراوده حقوق مند و معقول، نه عیب است و نه خیانت. ایران هم از این جمع مستثنا نیست و نمیتواند درها را به روی خود ببندد و هر رابطهای را مطرود بداند. آنها که دیوار آهنین فرضی به دور خود کشیده بودند نیز سرانجام معتقد به تعامل شدند و در این راه نه تنها زیانی نبردند که سودهای سرشار نصیبشان شد .
دوم این که اگر برخی کشورها به علل خاصی نمیخواهند باور کنند که کیان ملت ایران چگونه است و ایران چه منزلت و موقعیتی در جهان دارد، «الیاسون» به این واقعیت به خوبی آگاه است که ایران، با موقعیت خاص جغرافیایی، مواهب الهی و سرمایههای انسانی، نه تنها تاثیرگذارترین کشور منطقه است بلکه هوش و قابلیتهای علمیایرانیان دانشور، فرهنگ و علم جهانی را سخت تحت تاثیر قرار داده است و هستند کشورهایی که وجود نخبگان ایرانی را موجب پیش افتادگی کشور خود دانستهاند و میدانند .
مسلم این که مدنیت تاثیرگذار و فرهنگ درخشان ایران را نمیتوان از عرصه جهان بیرون کرد. هم آمریکا در دوران پس از انقلاب و هم غرب در قرون جدید و معاصر پی بردهاند که خشک کردن ریشه موجودیت ایران امکانپذیر نیست. اگر بود، خیلی وقتها پیش، از چنین کاری کوتاهی نمیکردند اینان باید بدانند که ایرانی در هر کجا باشد، حتی اگر به محیط بیگانه علقهای هم داشته باشد، ایرانی است و ملیت و قومیت خود را بیشاز هر مکان تازهای دوست دارد و حاضر است که داشتهها و یافتههای خود را بی دریغ نثار کند. حال اگر در افکار عمومی ما را بد معرفی کردهاند و در این سوءمعرفی، خودمان هم مقصر بوده ایم، امر دیگری است.
ایران هم باید در این 16 روز باقیمانده علی رغم برخی سلایق سیاسی درونی، ظرفیت غرب بخصوص آمریکا را غنیمت بشمارد چون نادیده گرفتن قدرت، قابلیت، برد سیاسی و اقتصادی آمریکا، نوعی سادهانگاری و خودفریبی است باید در یک توافق برد – برد به فکر منافع ملی و قومیو دینی و منطقه ای و جهانی خود باشد. بدیهی است که توافق با 1 + 5 رونق اقتصادی، فرصتهای شغلی، گرمیبازار کسب و کار و حل مشکلات اقتصادی را در پی خواهد داشت . این توافق میتواند به استحکام بنیان نظام کمک کند. با تعامل نیکو در این راه همه توطئههای درونی و بیرونی به در بسته خواهد خورد و موقعیت منطقهای و جهانی ایران را تثبیت خواهد کرد و از هزینههای بیشمار درون مرزی و برون مرزی خواهد کاست و هزینه جهان اسلام و منطقه را بسیار کم خواهد نمود و به وحدت و انسجام جهان اسلام خواهد انجامید و مانع بسته شدن نطفههای گروهکهای تکفیری و اسلام خراب کن، میشود .
وانگهی، وجود تنش میان ایران و آمریکا، بر تنشهای حاد منطقهای خواهد افزود و هزینه غرب و بخصوص آمریکا را بسیار بالا میبرد. در صورتی که تعامل و توافق پایدار و حقوق مند با رعایت حق مسلم طرفین، منافع جهانی ایران را تامین و منافع منطقهای غرب را تضمین خواهد کرد و جلو عنان گسستگی رژیم تلآویو را هم میگیرد. دو طرف باید قدرت این نعمت و عوارض نیکو را بدانند و فرصت باقیمانده را غنیمت بشمارند.
نکته اینکه به صلاح غرب بویژه آمریکا نیست که با آسمان و ریسمان کردن و حواشی را به متن ارتباط دادن تحت تاثیر تندروهای دست راستی کشورهای خود قرار بگیرد و از این فرصت طلایی که ممکن است برکنار مذاکره هرگز ایجاد نشود، غافل بماند. اقتصاد غرب به بازارهای ایران و خاورمیانه و نیز رابطه حسنه این سرزمینها نیاز بسیار دارد، این منطقه پرآشوب هم از غرب بینیاز نیست.
اگر برخی سناتورها و نمایندگان آمریکا از موقعیت حساس و تاثیرگذار ایران، بیخبر باشند، دستگاه سیاستگذاری آمریکا میداند که بیرضایت کشوری به نام ایران، به سبب نفوذ معنوی اش حضور هیچ کشور غربی باهدف استثمار در منطقه، مشروعیت و مقبولیت ندارد و بی هزینه نیست . چنانچه تجربه عراق و افغانستان، این حقیقت مسلم را به دولتهای غربی نشان داد و تهاجم به غزه، حقایق بسیاری را به ماشینهای جنگی ششمین ارتش جهان و حامیانش آموخت . و اما ایران را ملت نجیبی است که از توسعهطلبی پرهیز دارد و با احترام به ابنای بشر در پی نابودی انسان نیست و به مانند غرب، انواع انسان را درجهبندی تحمیلی و استثماری نمیکند و در عالم خیال نمیتوان او را مولد سلاح کشتار جمعی دانست و قیاس به نفس کرد . پس آرزوی ما توافق براساس رعایت حقوق مسلم دو طرف است اما به فرض محال اگرغرب به سیاق رفتار تاریخی خود، با بهانهجویی موجب شکست مذاکرات شود، ایران دوباره خود را خواهد ساخت و از مشکلات خود ساخته و یا ناشی از اراده دیگران، با ایمان به خدا وایقان به هوش و نبوغ و خودسازی مثالزدنی خود، عبور خواهد کرد. چنان که هم اکنون نیز این همه پیشرفت و توسعه در تحریم کامل و تحمیل جنگی 8 ساله و فشارها و توطئههای بیحد و اندازه، حاصل شده است .
ابتکار:پیروزی جمهوری خواهان و سرنوشت پرونده هستهای!
«پیروزی جمهوری خواهان و سرنوشت پرونده هستهای!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛قطار پرونده هسته ای به ایستگاه آخر رسیده و تمام چشم ها به مذاکرات عمان دوخته شده است. امیدی فراگیر به نهایی شدن توافقات در ظرف زمانی کمتر از یک ماه وجود دارد. تمرکز سیاست خارجی آقای اوباما برحل دو معضل جهانی، یکی مسئله صلح فلسطین و اسرائیل و دیگری پایان پرونده هسته ای ایران، بود. او در شش سال ریاست جمهوری اش در پیشبرد هدف اول ناکام بود و دستاوردی بهتر و متفاوت از اسلاف خویش نداشت.
اما قرائن حکایت از عزم او، در به نهایت رساندن پرونده هسته ای ایران، دارد. اوباما بنا داشت با این دستاورد کارنامه ای متفاوت از دیگر رؤسای جمهور آمریکا داشته باشد و شاید برای خود نامی هم رده جرج واشنگتن طلب میکرد. اما حالا که در هدف اولش ناکام شده و فرصتش نیز به سرعت رو به پایان است، امیدش به هدفِ دوم است. پیروزی جمهوری خواهان در انتخابات کنگره و سنا زنگِ افول حیاتِ سیاسی اوباما را به صدا در آورده است. همه امیدهایی که در چند ماه گذشته پیرامون پرونده هسته ای ایجاد شده بود، اکنون تحت الشعاع پیروزی جمهوری خواهان قرار گرفته است.
اگر پرونده هسته ای ایران به سرانجام نرسد ارثیه سیاست خارجی اوباما بسیار فقیرانه و با ناکامی کامل همراه خواهد بود. اما نگارنده معتقد است که مسیر پرونده هسته ای بدون تاثیر پذیری از نتایج این انتخابات طی خواهد شد و حل و فصل آن در کمتر از یک ماه دور از انتظار نیست. دلیل این خوش بینی چند مسئله است:
1- گام های اصلی برای توافق نهایی برداشته شده است و برگشتن به گذشته، با هزینه هایی که برای دو طرف وجود دارد، تقریباً محال است.
2- اروپا و دیگر کشورهای جهان به هیچ وجه آمادگی همراهی با شرایط فعلی در پرونده هسته ای را ندارند و فشار افکار عمومی و همچنین هزینه کشورها عرصه را بر آمریکا تنگ کرده و چاره ای جز به نهایت رساندن این پرونده ندارد.
3- پیروزی جمهوری خواهان نه تنها ترمزی بر توافقات نیست، بلکه سرعت ماشین توافق را بیشتر خواهد کرد. به طور طبیعی فرصت اصلی توافقات نهایی برای دولت اوباما زمان باقی مانده در توافقات اولیه میباشد. اگر این زمان از دست برود فضای روانی پیروزی جمهوری خواهان و منحنی نزولی محبوبیت اوباما مانع توافق خواهد شد. بر همین اساس پیش بینی میشود که توافق نهایی در زمانی کمتر از یک ماه به انجام برسد.
4- اگر چه جمهوری خواهان در ظاهر سیاست رادیکالتری در قبال جمهوری اسلامی دارند، ولی آنان نیز بر هزینه های تداوم این دشمنی واقفند و حاضر نیستند مانند اسلاف خود وارد دالان بی سرانجام این دشمنی شوند و البته که مایلند امضای پایان کشمکش طولانی پرونده هسته ای با ایران به نام خود و نه با امضای رقیبانشان باشد. همین اشتها نیز در آقای اوباما و تیم همکارانش وجود دارد.
آرمان:فضای حضور آیتالله هاشمی
«فضای حضور آیتالله هاشمی»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم دکتر حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛شرایط حاکم بر جریان اصولگرایی عملا باعث شد که بخش عمدهای از این جریان زمینهساز گریز از مرکز شوند. درسطوح سیاسی درمیان جامعه روحانیت مبارز اختلاف عقاید و نظرات سبب شد تا بخشی از روحانیون مجمع روحانیت مبارز تحت عنوان مجمع روحانیون مبارز راه خود را جدا کنند. اما درشرایط جدید، این جدایی به انشعاب منجر نشد و افرادی که از موضعگیریهای جامعیت مبارز خرسند نبودند، نوعی گوشهگزینی را انتخاب کردند. به عبارتی سعی کردند زمینههای اتصال خودشان را به جامعه روحانیت حفظ کنند.
درحوزه سیاسی مشخصا این شرایط به صورت مشخصتر شکل گرفت و فشارهای زیادی به افراد موثر این جریان بالاخص آیتا...هاشمی وارد کردند و اختلافات زیادی در این تشکل مطرح شد به گونهای که آقایهاشمی بعد ازکنارگذاردن کرسی ریاستجمهوری، فقط یک بار در قلمرو اصولگرایان به صورت جدی حضور پیدا کردند و آن موقع مورد بیمهری جناح چپ هم قرار گرفتند؛ ایشان دیگر تا مدتها بهطور جدی درعرصه انتخابات شرکت نکردند.
حتی در زمان رقابت آقای خاتمی و آقای ناطقنوری، موضع بیطرفی را اتخاذ کردند تا اینکه تصمیم گرفتند بهطور جدی در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کنند ودر آن انتخابات هم اصولگرایان بهطور جد خود را حامی محمود احمدینژاد معرفی کردند. پس از آن هم طرح موضوع آیتا... هاشمی توسط آقای احمدینژاد یکی از پرحاشیهترین دوران زندگی ایشان بود.
آیتا... هاشمی دوران پرفراز و نشیبی را در عرصه رقابت سیاسی پشت سر گذاشته است. فراز و نشیبی که یک سیاستمدار عملگرا میتواند خود را در این کوران سیاسی حفظ کند. همچنین در جریان اصولگرایی بسیاری از افرادی که صاحبنظر هستند و با یک نگاه اعتدالی به بازه سیاسی کنونی ایران نگاه میکنند بر این اعتقاد هستند که نباید به نحوی رفتار شود که آیتا... هاشمی از جریان اصولگرایی میانهرو و بهویژه جریان روحانیت مبارز دور باشد. جامعه روحانیت مبارز نباید به جامعهای بدون حضور آیتا... هاشمی تبدیل شود.
آیتا... هاشمی با نگاه اعتدالگرانه وعملگرانه خود درمیان تمام گرایشهای سیاسی تاثیرگذار بوده است و اکنون نیز با توجه به خواست جامعه برای حضور ایشان و نظر مثبت جامعه به ایشان میتواند فضا برای حضور آقای هاشمی درعرصه سیاسی روحانیت مبارز به وجود آید. یکی دیگر از عللی که باعث شده است کنشگران عرصه سیاست حضور فعالانهتر آیتا... هاشمی را خواستار باشد این است که احساس میکنند امکان دارد عدهای فضای آینده را از سمتوسوی اعتدال دور کنند و حضور فعالانه اشخاصی مانند آیتا... هاشمی باعث میشود که فضای اعتدالی بیشتری درجامعه حاکم شود و از این طریق افراطیون چندان عرصه را برای فعالیت خود آماده نبینند و دست از افراطیگری بردارند.
لذا بسیاری از نخبگان جریان اصولگرا معتقد هستند آیتا... هاشمی باید در دل این جریان حضور پیدا کنند و این خواست بر اساس تجربیات گذشته است؛ تجربیاتی که باعث شد تندروی در دل جریان اصولگرا شکل بگیرد. یکسری نهادها مثل جامعه روحانیت مبارز وجود دارند که هم تاثیر خوبی دردل جامعه اصولگرایی دارند وهم در دل جامعه ایران تاثیر گذارند و نگاهشان به منافع ملی کشور است و اعتقاد دارند که جمهوری اسلامی ایران هم در سطح کلان و هم در سیاستهای داخلی خودش باید از تندروی پرهیز کند و لازمه پرهیز از آن هم وجود شخصیتهایی است که نقش معتدل را بازی کردهاند.
در شرایط خاص هم سعی کردند یک نوع توازن خاص را حفظ کنند و اعتقادشان بر این است که نگذارند آقای هاشمی توسط افراد دیگری مصادره شود. اعتقاد دارند که ایشان میتوانند کماکان صاحب نقش و جایگاه باشند. نقشی که اگر جدی تلقی شود میتواند به منسجم شدن جریان اصولگرایی کمک کند و احتمال ورود افرادی که تمایل به تندروی دارند را در جریان اصولگرایی به حداقل ممکن کاهش دهد.
دنیای اقتصاد:بحران در کمین بانکداری
«بحران در کمین بانکداری»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر مرتضی بینا است که در آن میخوانید؛آخرین پیمان بازل از نظر سختگیری در نحوه سرمایهگذاری بانکها تفاوت بسیار مهمی با پیمانهای قبلی دارد. این سختگیری از آنجا ناشی میشود که اولا بانکها با پول مردم عادی فعالیت میکنند؛ ثانیا اهمیت بسیار زیادی در گردش سرمایه و در کل اقتصاد دارند؛ سوم و مهمتر از همه اینکه در پی بحران مالی سال ٢٠٠٧ دولتها مجبور شدند برای حفظ سیستم بانکی وارد عمل شوند و از توقف کامل فعالیتهای بانکی جلوگیری کنند؛ بخوانید نجات سرمایهگذاران بیمحابای بانکی با پول مالیات مردم. بازل (یا بال به تلفظ فرانسوی) نام شهری در سوئیس و مقر کمیتهای است بینالمللی از نهادهای ناظر بانکی متعلق به اقتصادهای مهم و موثر دنیا. این کمیته برای کنترل ریسک بانکها مقررات وضع میکند و کشورهای عضو خود را موظف بهرعایت این مقررات میکند.
در پی بحران مالی اوایل دهه ٨٠ میلادی، مقررات بازل ١ وضع شد که برای اندازهگیری ریسکپذیری بانکها تحت عنوان کفایت سرمایه تدوین شد. بهدنبال بحران مالی آسیا در اواخر دهه ٩٠، کمبودها و آسانگیری بازل ١ آشکار شد و مقررات جدیدی تحت عنوان بازل ٢ با هدف بهبود اندازهگیری ریسکهای متعدد بانکها، بهبود حاکمیت شرکتی و نظارت داخلی و شفافیت عملکرد آنها تدوین شد. در بحران مالی سال ٢٠٠8-٢٠٠7 ریسک سرمایهگذاریهای بانکها در فعالیتهای تجاری بهشدت نمود پیدا کرد. در این بحران قیمت داراییهای بانکها شدیدا افتاد و به علت بالا بودن خطر ورشکستگی، عملا اعتماد به آنها از بین رفت و بازار بین بانکی و گردش سرمایه متوقف شد. بهدنبال این بحران مقررات جدیدی تحت عنوان بازل ٣ تدوین شد. تاکید این پیمان جدید بر کنترل ریسک سرمایهگذاریهای تجاری، بهبود کیفیت داراییهای بانکی از نظر نقدشوندگی و اندازهگیری ریسکهای بانکی در وضعیت بحران شدید اقتصادی است.
یکی از مهمترین روشهای اندازهگیری ریسک بانکها «نسبت کفایت سرمایه» است. این نسبت عبارت است از تقسیم سرمایههای قابل قبول بانک بر مجموع ریسکهای بانک. در بازل ١ این نسبت باید حداقل ٨ درصد باشد. فرض کنید صاحبان سهام بانکی ٨ واحد سرمایه آورده باشند و بانک ٩٢ واحد سپرده بگیرد؛ بهطوریکه مجموع بدهیها و داراییهایش١٠٠ واحد باشد. باز فرض کنید این بانک ٦٠ واحد به شرکتهای معتبر وام بدهد و وام معوق نداشته، حدود ١٠ واحد ذخیره نزد بانک مرکزی داشته، ١٠ واحد سرمایهگذاریهای خرد در بورس سهام داشته باشد و با ٢٠ واحد، بخش عمده سهام یک بنگاه تجاری را بخرد (مجموعا ١٠٠ واحد). در بازل ١ مجموع ریسک این بانک ٦٠ + ١٠ + ٢٠ و نسبت کفایت سرمایهاش ٨ تقسیم بر ٩٠ و برابر ٩ درصد خواهد بود (ذخیره نزد بانک مرکزی ریسک بهشمار نمیرود). این بانک از نظر بازل ١ مطابق مقررات عمل کرده است؛ اما طبق بازل ٣ ریسک خرید عمده سهام یک شرکت تجاری 12/5 برابر و ریسک خرید سهام در بورس حدود ٤ برابر بازل ١ است؛ بنابراین مجموع ریسک بانک برابر ٣٥٠ (٦٠+٤٠+٢٥٠) و نسبت کفایت سرمایه ٨ تقسیم بر ٣٥٠ یا 2/2 درصد خواهد بود.
طبق آخرین مدل بازل بانک مورد اشاره چند راه در پیش دارد: ١- بیش از سه برابر سرمایه فعلی سرمایه جذب کند و از سرمایه جدید برای وام دادن استفاده کند. ٢- سرمایهگذاریهای تجاریاش را بهشدت کاهش دهد و از پول حاصل از فروش این داراییها، وام بدهد یا ٣- ترکیبی از دو حالت بالا را در پیش گیرد.
اما وضعیت کفایت سرمایه بانکهای ایران چگونه است؟ طبق گزارشهای سالانه بانکهای غیردولتی ایران وضعیت کفایت سرمایه طبق بازل ١ خوب و عادی بهنظر میرسد؛ اما واقعیت ریسک بانکهای ایران به شکلی دیگر است. طبق محاسبات و تقریبهای قرین به واقع که توسط نگارنده و تیم مربوطهاش انجام شده وضعیت کفایت سرمایه بانکهای ایران طبق مدل بازل ٣ در شرایط بحرانی قرار دارد. با تقریب خوشبینانه، میزان کفایت سرمایه مجموعه بانکهای ایران طبق مدل بازل ٣ چندان بالاتر از ٢ درصد نیست؛ یعنی از نظر بینالمللی خیلی از بانکهای ایران پرخطر و بدون حمایت بانک مرکزی در معرض ورشکستگی هستند. پس از تدوین مدل بازل ١ دنیا شاهد سه بحران مالی دیگر بوده است؛ ولی ما همچنان از همان مدل قدیمی و ناکارآمد بازل ١ استفاده میکنیم و دیر یا زود با بحرانهای مشابه روبهرو خواهیم شد. بهنظر میرسد سیستم بانکداری ما آمادگی مقابله با بحرانهای احتمالی را ندارد. مدل بازل ١ را که در ایران پیاده کردهایم در ٢٥ صفحه شامل پیوستها و عمدتا برای محاسبه کفایت سرمایه تدوین شده است. در حالی که اغراق نیست اگر بگوییم که مجموعه آخرین مقررات بازل که در بخشهای کفایت سرمایه، مدلهای ریسک اعتباری، نقدینگی، حاکمیت شرکتی، شفافیت، استرس تست و انواع توصیهها تدوین شده بیش از هزار صفحه است.
باید به این نکته توجه داشت که مقررات جدید بازل با توجه به مسائل بانکداری جهانی طراحی شدهاند و حتی به خاطر حجم قابل توجه بانکداری اسلامی نکات مربوط به بانکداری اسلامی هم در این مقررات دیده شدهاند. هزینههای بسیاری برای طراحی و تدوین این مقررات صرف شده و هدف این مقررات حفظ سپردههای مردم و بهبود اقتصاد است. در ایران هستند کسانی که با یک نگاه به حجم عظیم مجموعه آخرین مقررات بازل از اجرای آن گریزان میشوند و بسیار شنیده میشود که ایران کشوری متفاوت است؛ این مقررات برای ایران نیست؛ ما هرگز نخواهیم توانست بانکها را مجبور به فروش داراییهای پر خطر کنیم و انواع بهانهها برای اجرا نکردن آنچه که نتیجه سالها تجربه جهانی است.
اخیرا بانک مرکزی ایران برای بهبود وضعیت، فروش بنگاههای تجاری متعلق به بانکها را در دستور کار خود قرار داده که این امر، نوید آینده بهتری را برای اقتصاد و بانکداری ایران میدهد. مقررات کفایت سرمایه بازل ٣ نیز بانکها را مجبور خواهد کرد که یا بنگاههای تجاری خود را به فروش برسانند و یا اقدام به جذب سرمایه کنند و یا ترکیبی از دو روش را اتخاذ کنند. تفاوت مدل بازل و مقررات فروش اجباری بانک مرکزی در این است که بازل بدون درگیر شدن با مسائل حقوقی مربوط به فروش اجباری و امکان افت ناگهانی قیمتها، این امکان را در اختیار بانک مرکزی قرار میدهد تا ضمن خلاص کردن بانکها از شر داراییهای نامناسب، مضر و آزادسازی منابع بانکها در جهت پرداختن به فعالیتهای اصلی بانکداری، بانکها را برای همیشه موظف به حرکت در مسیر درست و منطبق با استانداردهای بینالمللی در چارچوب بانکداری بدون ربا بکند. به این ترتیب بانک مرکزی مجبور نخواهد شد تا هر بار در فکر چاره و مقررات جدیدی باشد. اجرای مدل بازل ٣ از سال ٢٠١٣ شروع شده و تا سال ٢٠١٩ بهطور کامل در کشورهای عضو پیاده خواهد شد. هرچند اجرای مدل بازل ٣ پیچیده بهنظر میرسد، اما با اراده و تلاش میتوان بخشهای مهم و تاثیرگذار آن خصوصا کفایت سرمایه و کیفیت داراییها را در ایران تا سال ٢٠١٩ و منطبق با استانداردهای بینالمللی اجرا کرد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد