یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
حضرت امیر، انسان والامقامی است که جهانیان مبهوت افعال و اخلاق اویند و یکی از نکات قابل تامل در باب حضرت امیر، انتساب تقریبا تمام فرق عرفانی اهل تسنن به ایشان است. همین نکته موجب شد تا با دکتر محمود شیخ، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، درباره علت گرایش عرفا و صوفیان اهل سنت به حضرت علی(ع) به گفتوگو بنشینیم. دکتر شیخ درباره جنبههای درخشان مقام حضرت علی (ع) گفتند که چطور موجب شده حتی در میان عرفای اهل سنت، انتساب یافتن به ایشان، افتخاری به حساب آید.
گفته میشود در عالم تسنن تقریباً تمام سلسله های تصوف به امیرمومنان میپیوندند. این عبارت تا چه اندازه درست است؟
انتساب سلسله های تصوف به امیرمؤمنان روشنتر از آن است که محل پرسش واقع شود. مطلبی که بسیاری از محققان بر آن تمرکز دارند اولا چرایی کوشش متصوفه برای انتساب خود به حضرت امیر، ثانیا صحت این انتسابها و ثالثا گستردگی آن در میان سلسله های صوفیه است. اجازه دهید کمی در این باره گفتوگو کنیم. اسلام دینی ذوابعاد است، هم بعد فقهی و حقوقی دارد و هم بعد کلامی و عقلی و هم بعد معنوی و عرفانی؛ تکیه کردن صرف روی یکی از این جهات و ندیدن ابعاد دیگر، از نظر حقیر، ظلم در حق اسلام است. از همان نخستین ادوار توسعه اسلام، برخی از دانشمندان مسلمان به بعد فقاهتی توجه کردند، برخی متوجه مسائل عقلی و کلامی شدند و برخی بر معنویت و عرفان اسلام چشم دوختند؛ تصوف، جریانی در فکر و فرهنگ اسلامی است که بعد معنوی اسلام را در کانون نگاه و تفسیر خود از اسلام قرار داده است؛ لذا به چهرههایی از بزرگان و صحابه که در این زمینه سرآمد بودهاند ارادت ورزیده است؛ سِر توجه به اهل بیت در کلام صوفیان نیز همین است. بسیاری از متصوفه نیز چنانکه اشاره داشتید، علی(علیه السلام) را پدر معنوی تصوف میدانند.
آیا این مساله در دورههای اخیر مطرح شده یا سابقه طولانی دارد؟
این مطلب، امری بدیع و از مخترعات دوران اخیر نیست و از همان آغاز شکلگیری تصوف، ولایت یکی از اصول اساسی آن بوده و علی(ع) به عنوان ولی تام خداوند مورد توجه نخستین جریانات متصوفه بوده است، لذا میتوان تصوف را در دوستی اهل بیت پیامبر(ص) همنوای شیعیان قلمداد کرد. چنانکه معروف است غالب سلسله های آنان خود را به امام علی بن ابیطالب(علیهالسلام) میرسانند. اصرار قریب به اتفاق متصوفه بر انتساب معنوی به امامان شیعه نشاندهنده عمق محبت و علاقه آنان به اهل بیت(علیهمالسلام) است. اگر سلسله این انتسابها از نظر تاریخی صحیح باشد، که خود نشاندهنده منشأ مشترک تصوف و تشیع است و اگر صحیح نباشد، نفس تلاش صوفیه برای منتسب کردن خود به خاندان پیامبر نشان از تعلق خاطر عمیق آنها به اهل بیت و معارف این بزرگواران دارد.
انتساب به اهل بیت از چه راههایی صورت گرفته است؟
گفتهاند انتساب صوفیه به اهل بیت در چهار طریق منحصر است؛ طریق کمیل بن زیاد که به علی (علیهالسلام)، طریق ابراهیم ادهم که به امام سجاد(علیهالسلام)، طریق بایزید که به امام صادق(علیهالسلام) و طریق معروف کرخی که به امام رضا(علیهالسلام) میرسد. البته این ادعای متصوفه است و صحت تاریخی این مدعا محل بحث و تردید است. علاوه بر این متصوفه به ذکر ائمه در کتب خود اهتمام میورزیدهاند و همواره از آنان بهعنوان اولیای دین یاد میکردهاند و حجم و نوع یادکرد آنان از ائمه با آنچه درباره خلفا و دیگر صحابی آمده، قابل قیاس نیست. علاوه بر این متصوفه در آثار خود روایاتی را مبنی بر تحول بزرگان زهاد بر اثر ملاقات با اهل بیت کردهاند. داستان ملاقات کسانی مانند بشر حافی، شقیق بلخی، معروف کرخی و حسن بصری با اهل بیت اگر حتی صحیح هم نباشد، نشانه اعتقاد متصوفه بر احاطه معنوی امامان شیعه بر بزرگان صوفیه است. همچنین بسیاری از پیران و سرسلسلههای صوفیه مانند صفویه، بکتاشیه و... و کسانی چون جنید و... خود را از سادات معرفی میکرده و خود را به سیادت مفتخر میدانستهاند؛ این امر نیز، گرچه در بسیاری از این انتسابها تردیدهای فراوان وجود دارد، نشاندهنده ارادت و اعتقاد صوفیان به اهل بیت است. این ادعاهای سیادت اگر صحیح باشد، میتواند از وجهی موید وجود معارف اهل بیت در متصوفه باشد و اگر صحیح نباشد، نشانه وجود باور و اعتقاد قلبی متصوفه بر سیادت اهل بیت است که اقطاب را بر چنین کاری واداشته است.
این شواهد، همگی نشان از وجود محبت اهل بیت در میان متصوفه دارد، اما این محبت را نمیتوان نشانهای از تشیع آنان به معنای خاصش، بهعنوان یک مذهب کلامی و فقهی دانست. البته صوفیانی که به علی(علیهالسلام) و خاندان او عشق میورزیدهاند، بعدها در طول تاریخ، تشیع را بهعنوان مذهب کلامی و فقهی خود نیز برمیگزینند.
کدام آثار و فضایل حضرت علی(ع) موجب شده است که عرفای اهل سنت برای ایشان وجه عرفانی قائل شوند؟
طبیعتا متصوفه بیشتر متوجه ابعاد و وجوه معنوی زندگی حضرت امیر بودهاند. زندگی و اقوال و احوال امیرالمومنین نشان میدهد که ایشان بیش از دیگر صحابه پیامبر به جنبههای باطنی و معنوی اسلام توجه داشته و طبیعتا متصوفه نیز نمیتوانستهاند سخن از معنویت و عرفان به میان آورند اما یادی از اصلیترین چهره معنوی در میان صحابه نکنند. جز امام علی، متصوفه به همین دلیل، به دیگر امامان شیعه نیز توجه داشتهاند؛ حال آنکه این انتساب ها صحیح است یا خیر، خود بحث دیگری است. نفس این ادعا که ما به علی میرسیم اولا نشان میدهد که وجود امیرالمومنین چه جایگاهی در بعد معنوی اسلام دارد و ثانیا گویای این مهم است که متصوفه به خاندان پیامبر(ص) و نحوه تفسیر آنان از اسلام، علاقهمند و با آن همسو بودهاند.
کدام یک از عرفای بزرگ باورهای عرفانی خود را منتسب به امام میدانند؟
پاسخ این پرسش در این مجال اندک، بحر در کوزه ریختن است. نمونهها بیشتر از آنند که بتوان آنها را برشمرد. از «التعرف کلاباذی» که در آن نام شش امام اول شیعه را در صدر فهرست کسانی که در باب معارف صوفیه سخن گفتهاند، قرارداده شده است تا «هجویری» که از ائمه با عنوان امامان صوفیه و بلافاصله بعد از خلفای راشدین نام برده است و عطار که اثر مشهور خود، تذکرهالاولیاء را با شرحی مستوفی درباره امام صادق(علیهالسلام) آغاز و با شرح مبسوطی درخصوص امام باقر(علیهالسلام) به پایان میبرد و به شکل نمادین احوال بسیاری از متصوفه و اولیا را در میانه ذکر آن دو تشریح میکند تاکنون کمتر اثری میتوان یافت که در آن از اهل بیت و امام علی یادی نشده باشد. حتی کلمات متصوفه درباره محبت اهل بیت فراوان است، مثلا از حلاج عبارتی نقل شده که در آن سوگند میخورد که خدا هرگز کسی را برای دوست داشتن خویش، بیش از محمد و ذریات او خلق نکرده است و محمد و خاندانش همه برای بهشت آفریده شدهاند. همینطور سنایی در پاسخ سلطان سنجر که از مذهب او پرسیده، در قصیدهای با مطلع «کار عاقل نیست دل در مهر دلبر داشتن» صراحتا دینش را محبت علی میخواند:
احمد مرسل نشسته کی روا دارد خرد/دل اسیر سیرت بوجهل کافر داشتن
ای به دریای ضلالت در گرفتار آمده/زین برادر یک سخن بایست باور داشتن
بحر پر کشتی است لیکن جمله در گرداب خوف/بی سفینه نوح نتوان چشم معبر داشتن
گر نجات دین و دل خواهی همی تا چند از این/ خویشتن چون دایره بیپا و بیسر داشتن
من سلامت خانه نوح نبی بنمایمت/ تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن
شو مدینه علم را در جوی و پس در وی خرام/ تا کی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن؟
چون همی دانی که شهر علم را حیدر در است/ دیو را بر مسند قاضی اکبر داشتن
من چه گویم چون تو دانی مختصر عقلی بود/ قدر خاک افزونتر از گوگرد احمر داشتن
از تو خود چون میپسندد عقل نابینای تو/ پارگین را قابل تسنیم و کوثر داشتن
مر مرا باری نکو ناید ز روی اعتقاد/ حق حیدر بردن و دین پیمبر داشتن
آنکه او را بر سر حیدر همی خوانی امیر/ کافرم گر میتواند کفش قنبر داشتن.
حورا نژادصداقت / جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد