سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
کیهان:دوگانه های انحرافی
«دوگانه های انحرافی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛امروز- 6نوامبر- موعد برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست. هرچند در نظام انتخاباتی دو حزبی آمریکا بالاخره اوباما یا رامنی به کاخ سفید راه خواهند یافت اما این دوره از انتخابات آمریکا دارای شرایط و ویژگی هایی هست که در گذشته آن را تجربه نکرده است.
در شرایط کنونی مشکلات آمریکا منحصر به نظام انتخاباتی این کشور نیست و مسایل گوناگونی به مشکل دیرینه و کهنه آمریکایی ها یعنی نظام کالج انتخاباتی گره خورده است.
نظام کالج انتخاباتی به عنوان یک مشکل ساختاری بیش از دو قرن است که مردم آمریکا را به دردسر انداخته و چالشی استراتژیک را رقم زده است.
ناگفته پیداست مردم آمریکا بیش از دویست سال است که در بن بستی گرفتار شده اند که رئیس جمهور نه بر مبنای کسب اکثریت آراء مردمی بلکه براساس گزینش در کالج انتخاباتی برگزیده می شود.
نکته گفتنی این است که در این دوره از انتخابات آمریکا، علاوه بر این مشکل ساختاری، مشکلات دیگری ظهور و بروز یافته که ستون انتخابات آمریکا را بیش از پیش شکننده کرده است.
«مشکلات اقتصادی» آمریکا طی سال های اخیر در صدر این مشکلات است تا جایی که چهار روز پیش «سی ان ان» نیز در گزارشی تصریح می کند؛ «مشکلات اقتصادی پاشنه آشیل انتخابات آمریکاست.»
همچنین جنبش اعتراضی و فراگیر وال استریت از دیگر مشکلاتی است که حتی رسانه های غربی اذعان می کنند نمی شود این جنبش گسترده را انکار کرد.
کارشناسان و تحلیلگران آمریکایی معتقدند این جنبش اعتراضی که طی ماه های گذشته ابتدا از نیویورک شروع شده و به سرعت دیگر شهرهای آمریکا را دربرگرفته است بر انتخابات آمریکا تاثیر خواهد گذاشت.
گفتنی است؛ سال گذشته و در همان اوایلی که این جنبش شکل گرفت؛ «اصلاح در ساختار انتخاباتی آمریکا» از جمله خواسته های مجمع سیاسی و انتخاباتی جنبش وال استریت بود که کانون های قدرت و ثروت این خواسته را سرکوب کردند.
عاملی که ارتباط میان جنبش وال استریت با انتخابات در پیش روی آمریکا را برملا می سازد اختلاف و شکاف طبقاتی میان فقرا و ثروتمندان در آمریکاست که با شکل گیری و قوام جنبش وال استریت موسوم به جنبش 99درصدی، بیش از هر زمانی در تاریخ آمریکا به چشم می آید.
گزارش های منتشره حاکی از آن است که برای جنبش فراگیر وال استریت تفاوتی میان اوباما و رامنی نیست زیرا در هر صورت نماینده یک درصد ثروتمند آمریکا- در مقابل 99درصد- به کاخ سفید راه خواهد یافت.
مشکل دیگری که در میانه وضعیت وخامت بار اقتصادی آمریکا و اعتراضات گسترده جنبش وال استریت برای دو نامزد آمریکایی دردسرساز شده هزینه های هنگفت انتخاباتی این دوره است که نسبت به دوره های قبلی بصورت نجومی افزایش یافته است.
نیویورک تایمز اخیرا در گزارشی در این باره می نویسد؛ «براساس آخرین گزارش ها نامزدهای انتخاباتی تاکنون 6 میلیارد دلار را صرف تبلیغات تلویزیونی کرده اند و این در حالی است که انتخابات قبلی 700 میلیون دلار هزینه دربرداشت.»
مشکل دیگر این است که به موازات اعتراض به نظام کالج انتخاباتی در آمریکا و اینکه چرا حزب سومی اجازه شکل گیری پیدا نمی کند دهها میلیون نفر در انتخابات شرکت نخواهند کرد.
از جمله فعالان ضدجنگ و طرفدار محیط زیست که خواسته بخشی از مردم آمریکا در شکل گیری حزب سوم را پیگیری می کند، «جیل استاین» است که اعلام کرده 90 میلیون در انتخابات 6 نوامبر شرکت نمی کنند.
و بالاخره در این قسمت باید به طوفان سندی در آمریکا در روزهای گذشته اشاره کرد که زندگی مردم را در چند ایالت فلج کرده است.
برخی رسانه های خارجی در گزارش ها و تحلیل های خود خاطرنشان نموده اند که طوفان سندی مسیر رقابت های انتخاباتی آمریکا را تغییر داد.
اما پس از توضیحاتی درباره شرایط کنونی انتخابات آمریکا و مشکلاتی که ورود به کاخ سفید را برای هر نامزدی دوچندان و پرهزینه کرده است؛ آنچه موضوع اصلی این نوشته را در برمی گیرد این است که علی رغم این شرایط و وضعیت دشوار واشنگتن، چرا مباحثی حاشیه ای و انحرافی درباره تاثیر انتخابات آمریکا بر موضوع ایران مطرح می شود.
برخی از رسانه های بیرونی و بعضا داخلی تلاش می کنند پیرامون انتخابات آمریکا و موضوع ایران، دوگانه های انحرافی مطرح نمایند.
به عنوان نمونه، این خط که برای ایران، رئیس جمهور شدن اوباما بهتر است یا رامنی از جمله این دوگانه های انحرافی است.
تمرکز رسانه ها بر «رامنی یا اوباما؟» ناظر بر مواضع جمهوری اسلامی در حالی است که بدون شک انتخاب رامنی یا اوباما برای ایران هیچ تفاوتی نخواهد داشت چون محرز است که سیاست های خصمانه و کلی واشنگتن علیه کشورمان تغییری نخواهد کرد.
به قول طلبه ها این بحث که رامنی یا اوباما برای ایران بهتر است ثمره عملی ندارد و تنها در قالب یک مباحثه و نزاع تئوریک قابل پرداختن است.
همچنانکه مناظره اخیر اوباما و رامنی درباره سیاست خارجی و موضوع ایران به روشنی نشان داد که مواضع و رویکردهای آن دو و هر دو حزب دموکرات و جمهوری خواه در مسایلی مانند «تحریم» های ضدایرانی، برنامه هسته ای کشورمان، جنایات اسرائیل و ... مشترک است و نقطه اختلافی مشاهده نمی شود.
از دیگر دوگانه های انحرافی درباره ایران که با توجه به نتیجه انتخابات آمریکا مطرح می شود دوگانه «جنگ احتمالی یا تشدید تحریم» ها علیه کشورمان است.
این استنباط که اگر اوباما یا رامنی برگزیده شود نوع گزینه آمریکا در مواجهه با ایران اسلامی فرق خواهد کرد نیز مبنای مستحکم و قانع کننده ای ندارد. چرا؟ چون گزینه نظامی بر ضد ایران قابلیت عملیاتی شدن ندارد.
آمریکا در شرایط بحرانی اقتصادی و کسری بودجه ای که از مرز 16 هزار میلیارد تومان گذشته و هر روز بر آن افزوده می شود در موقعیت سازوکار جنگی نیست و سخن از جنگ احتمالی باوضعیت شکننده اقتصادی (بحران مالی و بانکی)، اجتماعی (جنبش 99 درصدی وال استریت) و سیاسی ( بحران افول مشروعیت) تنها یک ژست و بلوف محسوب می شود.
بنابراین بدون کمترین تردیدی باید گفت هر کدام از دو نامزد آمریکایی به کرسی ریاست جمهوری برسند در مواجهه باایران پروژه تحریم های ضد ایرانی را ادامه خواهند داد.
دوگانه انحرافی دیگر نقش رژیم صهیونیستی در روی کار آمدن اوباما یا رامنی است. این خط به دنبال القاء این مطلب است که نامزد مورد حمایت اسرائیل اگر به کاخ سفید راه پیدا کند مقدمات حمله احتمالی رژیم جعلی صهیونیستی به تاسیسات هسته ای کشورمان فراهم خواهد شد.
جالب اینجاست که در رسانه های غربی و عبری دو دیدگاه در فضای رسانه ای دنبال می شود. به عنوان مثال اگر خبرگزاری فرانسه گزارش می دهد که گزینه صهیونیست ها و از جمله شخص نتانیاهو برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، میت رامنی است، از سوی دیگر؛ روزنامه صهیونیستی هاآرتص اخیراً مدعی شد که اسرائیل از انتخاب اوباما استقبال می کند.
سؤالی که پیش کشیده می شود این است که پمپاژ این دوگانه ها در فضای رسانه ای با چه هدفی است؟
آیا درگیری و مواجهه ایران اسلامی با آمریکا یک درگیری تاکتیکی است که با تغییر نام ها یا واژه ها یا گزینه ها، صحنه عوض شود؟
بدون تردید پاسخ منفی است چرا که درگیری ایران اسلامی با آمریکا- شیطان بزرگ- یک درگیری ماهوی و ماهیتی است و طرح دوگانه های انحرافی نمی تواند این موضوع را کتمان و پنهان نماید.
از سوی دیگر؛ پمپاژ مسایلی حاشیه ای و دوگانه های انحرافی به این خاطر است که شرایط به گونه ای خطیر و حساس توصیف شود که ایران را به سمت عقب نشینی از اصول وادار کند.
به عنوان مثال روی جنگ طلبی و مواضع رادیکال رامنی و حمایت اسرائیل از او مانور داده می شود تا در صورت پیروزی اوباما در انتخابات، خط سازش بر ایران تحمیل شود. گویا که ایران باید از این به اصطلاح «فرصت» پس از «تهدید» رامنی استفاده کند.
جماعتی در داخل از هم اکنون دندان تیز کرده اند این خط انحرافی را پیش ببرند تا پس از انتخابات 6 نوامبر- بیشتر با این ارزیابی که اوباما رئیس جمهور باقی خواهد ماند- فضای انتخابات ریاست جمهوری ایران در خرداد 92 را بر مسیر سازش منطبق نمایند که البته طرفی نخواهند بست و گفتنی ها در این خصوص را پی خواهیم گرفت.
خراسان:دموکراسی که هست، دموکراسی که نیست
«دموکراسی که هست، دموکراسی که نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضارضاخواه است که در آن میخوانید؛برخلاف ذهنیتی که در افکار عمومی شکل گرفته مردم آمریکا امروز سه شنبه ششم نوامبر 2012 در پای صندوق های رای نامزد مورد نظر خود برای کسب مقام ریاست جمهوری کشورشان را انتخاب نمی کنند. واقعیتی که شاید بسیاری از رای دهندگان آمریکایی نیز به آن واقف نباشند. رای توده های مردم در آمریکا بر خلاف آن چه که تبلیغ می شود رایی تعیین کننده و فصل الخطاب نیست.
رای مردم در انتخابات ریاست جمهوری رایی مشورتی است برای کالج های الکتورال یا "انجمن گزینشگران" که حدود یک ماه دیگر در ماه دسامبر با حضور در پای صندوق رای ، نظر نهایی خود را به داخل صندوق می ریزند. واقعیتی که باعث شده تا انتخابات ریاست جمهوری آمریکا متفاوت ترین نوع انتخابات در دنیا باشد. مدلی که تاکنون در حوزه های جامعه شناسی و سیاسی درباره دموکراتیک یا غیر دموکراتیک بودن آن بحث های زیادی شده است.
تدوین گران قانون اساسی آمریکا در کنوانسیون قانون اساسی 1787 معتقد بودند که "آگاه ترین و مطلع ترین افراد از هریک از ایالت ها ( و نه توده ها و عوام مردم) بایستی بتوانند رئیس جمهور را منحصرا بر پایه شایستگی و بدون توجه به ایالت زادگاه وی، یا اصل و تفکر سیاسی اش برگزینند." از همین رو روش انتخاب غیر مستقیم از طریق کالج الکتورال را پیشنهاد کردند.
عملکرد کالج الکتورال برای گزینش رئیس جمهور آمریکا در حقیقت شبیه کالج کاردینال ها در کلیسای کاتولیک روم قدیم بود که پاپ را انتخاب می کردند. در نظام روم قدیم شهروندان مرد با توجه به ثروت خود به گروه های صد نفری تقسیم می شدند. هر گروه 100 نفره دارای یک رای بود. این رای می توانست در جهت تایید یا مخالفت با پیشنهادی باشد که در سنای روم ارائه شده بود.
در نظام الکتورال کالج در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، ایالت ها در نقش همان گروه های 100 نفری هستند. تشابه میان کالج الکتورال در روند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و کالج کاردینال ها در روم قدیم تصادفی نیست زیرا در آن زمان، بسیاری از بنیان گذاران آمریکا از تاریخ باستان و داده ها وآموزه هایش آگاهی کافی داشتند.
انجمن گزینشگران یا کالج های الکتورال ترکیبی از538 نماینده می باشد که سهم هر ایالت برابر است با تعداد نمایندگان آن ایالت در کنگره آمریکا و فردی که بتواند 270 رای الکتورال را از آن خود کند رئیس جمهور آمریکا خواهد بود. قاعده بازی هم این گونه تعریف شده که آرای شهروندان موسوم به آرای مردمی در هر ایالت به صورت جداگانه شمرده می شود و در سطح ملی تاثیری نخواهد داشت.
نامزدی که در یک ایالت رأی مردمی بیشتری کسب کند از سوی کالج الکتورال آن ایالت برگزیده می شود؛ در این سیستم البته این شرایط نیز فراهم است که رأی مردم نادیده گرفته شود. یعنی اعضای انجمن گزینشگران می توانند و این اختیار را دارند که در هنگام رای دادن بر خلاف نظر مردم ایالت خود به شخص بازنده رای دهند، قاعده ای که پدیده الکتورال های خائن را در سیستم انتخاباتی آمریکا به وجود آورده است. علاوه بر این سیستم انتخاباتی الکتورال این امکان را هم به وجود می آورد که فردی به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شود که اکثریت آراء مردم را کسب نکرده باشند.
پیش از این بارها پیش آمده که کالج الکتورال نامزدی را برگزیده که بیشترین رأی مردمی را در سطح ملی به دست نیاورده است. در این حالت روسای جمهوری بدون کسب 50درصد آرای مردمی و به لطف کسب حداقل 270رای الکتورال به کاخ سفید راه می یابند. این اتفاقی است که در سال2000 برای جورج بوش رخ داد و او با اخذ تمام 27رای الکتورال ایالت فلوریدا و درحالی که در مجموع آرای عمومی کمتری نسبت به ال گور رقیب دموکرات خویش کسب کرده بود، رئیس جمهور شد. حوادثی نظیر این رویداد در سال های1824، 1876 و 1888 هم در انتخابات آمریکا رخ داده بود.
اتفاقی که بسیاری برای انتخابات امروز هم پیش بینی می کنند. آن چه از نتایج نظر سنجی های مختلف منتشر شده بر می آید، ظاهرا رقابت شدیدی میان اوباما و میت رامنی برقرار است. نتایج آخرین نظر سنجی انجام شده توسط "ای بی سی نیوز" و "واشنگتن پست" نشان می دهد اوباما و رامنی هر یک 48 درصد از میزان حمایت رای دهندگان احتمالی را به خود اختصاص دادند. با این حال اوباما با اختلاف بسیار ناچیزی در آرای الکتورال پیش است. اوباما می تواند پنجمین رئیس جمهور آمریکا باشد که با رای کمتری از رقیبش به کاخ سفید بر می گردد.
روند برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا یک روند منحصر به فرد، پیچیده، پرهزینه، طولانی و بحث برانگیز است. ویژگی هایی که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان بر آمده از تاریخ، هویت و حتی خصوصیت های محیطی ایالات متحده است؛ و شاید از همین رو است که سیستم انتخاباتی آمریکا هیچ گاه نتوانسته به الگویی فراگیر برای ملت های دیگر تبدیل شود. وزن دهی به آراء مردم برخلاف اصول مسلم دموکراسی، مشروط بودن رای توده ها و دو مرحله ای بودن نظام انتخاباتی در آمریکا، در کنار ساختار متصلب دو حزبی که برای حفاظت از منافع نخبگان حاکم طراحی شده، الگوی حکومتی انحصاری را در آمریکا به وجود آورده است که به اعتقاد بسیاری هرچه که باشد به هیچ وجه دموکراتیک نیست.
جمهوری اسلامی:نگاه بلند مدت به سیاستهای ارزی
«نگاه بلند مدت به سیاستهای ارزی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اشتباهات و سیاستهای غیرکارشناسی در حوزه اقتصادی طی سالهای گذشته آثار بلند مدت خود را نمایان ساختهاند و شرایط امروز را به گونهای رقم زدهاند که دیگر گریز و گزیری از برخی تصمیمات محدود کننده و رو به عقب نیست.
نمونه بارز این قبیل تصمیمات، ممنوعیتی است که دولت برای صادرات 52 قلم کالا وضع کرده است. هیأت وزیران با استناد به این مسئله که ناهماهنگی میان سیاستهای وارداتی و صادراتی، نوعی صادرات رانتی را در کشور بوجود آورده، صدور 52 قلم کالا را ممنوع اعلام کرده است. واقعیت این است که استدلال دولت درست است و بررسی آمارهای صادراتی کشور طی حداقل 6 ماه اخیر به وضوح نشان میدهد که صادرات برخی از کالاها در این مدت با افزایش شدید حجم و ارزش مواجه بوده است.
این پدیده صادراتی به وضوح حاکی از وجود جریانی رانتی در حوزه صادرات است. این جریان در پوشش واردات کالاهای اولویت اول و دوم که از ارز مرجع 1226 تومانی بهرهمند میشوند، کالاهایی را وارد و سپس همان کالاها را صادر میکنند. به این ترتیب از مابه التفاوت قیمتی ارز 1226 تومانی و ارز حاصل از صادرات که به قیمت آزاد فروخته میشود، سود چشمگیری بدست میآورد.
با در نظر گرفتن این مقدار از اطلاعات تردیدی باقی نمیماند که تصمیم دولت برای اعمال محدودیت و ممنوعیت در صادرات برخی کالاها، تصمیم درستی است اما واقعیت این است که آنچه گفته شد همه ماجرا نیست. خللی که با این تصمیم در بازارهای صادراتی کشور بوجود میآید، ضربهای که تولید کنندگان با ایجاد محدودیت در صادراتشان با آن مواجه میشوند و افت شدید حجم ارز حاصل از صادرات، تنها گوشهای از پیامدهای این تصمیم است.
با در نظر گرفتن دوسویه این ماجرا تردیدی باقی نمیماند که دولت برای کاستن از پیامدهای منفی تصمیم خود در مورد ممنوعیت صادرات 52 قلم کالا باید چند نکته را در نظر بگیرد؛
نخستین و مهمترین موضوعی که دولت در مورد ممنوعیت صادرات تعدادی از کالاها باید به آن توجه کند، موقتی بودن این تصمیم است. به عبارت دیگر دولت باید متذکر و متوجه باشد که مدت زمان اجرای این تصمیم تنها باید تا زمانی باشد که شکاف قیمتی میان ارز تبادلی و بازار آزاد به حداقل و نهایتاً به صفر برسد. چرا که بدون شک استمرار چنین محدودیتی حتی در میان مدت نیز آثار مخرب فراوانی برای اقتصاد کشور به دنبال دارد؛ محروم کردن فعالان اقتصادی از درآمدهای ارزی علاوه بر تبعات مستقیم، در میان مدت بر شاخصهایی مانند اشتغال، تورم و تراز تجاری کشورمان تأثیر میگذارد، آن هم تأثیری مخرب.
نکته مهم دیگر در این رابطه، ضرورت تفکیکی است که باید میان کالاهای صادراتی از سوی دولت اعمال شود. دولت باید با استفاده از گزارشهای دستگاههای ناظر بر مبادی ورودی و خروجی کشور، تخمینی از حجم و ارزش صادرات رانتی به دست بیاورد. به عبارت دیگر باید مشخص شود چه میزان از صادراتی که طی چند ماه گذشته صورت گرفته با هدف استفاده از ارز مرجع بوده و چه میزان صادرات طبیعی است. با این دقت نظر میتوان همراه با جلوگیری از صادرات رانتی، به روند طبیعی تولید صادرات محور کشور اجازه ادامه فعالیت داد، آن هم در شرایطی که اقتصاد ایران بیش از هر زمان دیگری به ارز ناشی از صادرات نیاز دارد.
اما سومین نکته، ضرورت توجه به ریشههای پیدایش وضعیتی است که ادامه یافتن آن دولت را ناگزیر از اعمال محدویت برای صادرات کرده است. واقعیت این است که شرایطی که اقتصاد کشور در حوزه ارز گرفتار آن شده، محصول یک دهه غفلت از منطق اقتصاد و قانون است. طی دهه گذشته قانون برنامه سوم و چهارم و در بخشی برنامه پنجم، نظام ارزی کشور را مدیریت شناور شده تعریف و تعیین کرده است به این معنا که بانک مرکزی به عنوان مسئول مدیریت بازار ارز موظف بوده و همچنان نیز هست که طبق قانون نرخ برابری ریال را با سایر ارزها متناسب با اختلاف نرخ تورم داخلی و خارجی تنظیم و تعدیل کنند. بررسی متوسط نرخ تورم طی 10 سال گذشته نشان میدهد ایران تورمی حدود 18 درصدی را تجربه کرده و نرخ تورم آمریکا نیز حدوداً 6 درصد بوده است.
بنابر این به طور متوسط باید سالانه 12 درصد به نرخ دلار افزوده میشد، یعنی ماهی یک درصد اما متأسفانه عدم اجرای این اصل و بیتوجهی به قانون، نرخ ریال را به صورت مصنوعی در مقایسه با دلار بالا نگه داشت و فنر اختلاف را فشردهتر کرد. در چنین شرایطی کاملاً طبیعی است که یک عامل روانی مانند تحریمها، ضامن نگهدارنده فنر را حرکت دهد و فنر جهش کند که بخشی از اختلاف قیمت فعلی دلار و ریال در بازار آزاد پیامد همین شرایط است. از این رو دولت علاوه بر اجرای روشهای کوتاه مدت، نگاهی عبرت آموز و بلند مدت هم به سیاستهای ارزی داشته باشد تا از تکرار چنین اشتباهی در آینده جلوگیری شود.
رسالت:وحدت؛ رمز پیروزی
«وحدت؛ رمز پیروزی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن میخوانید؛دلیل بسیاری از کژ اندیشی ها آن است که مسائل و موضوعات روز به صورت مقطعی و مجرد از ریشه و پیشینه و گذشته شان مورد تحلیل قرار می گیرند، حال آنکه اگر سیر تاریخی و نشیب و فرازهای آنها مورد توجه واقع شود، بی تردید جمع بندی واقع بینانه تری به دست خواهد آمد.
اگر با توجه به این حقیقت، روند تقابل ایران و آمریکا طی دهه های اخیر مورد بازنگری واقع شود و سوابق ایستادگی ملت ایران در برابر سلطه طلبی و افزون خواهی آمریکا مرور گردد، دو واقعیت به طور شفاف نمایان خواهد شد:واقعیت اول که سیاستمداران جهان و حتی خود آمریکایی ها به آن اعتراف دارند افول تدریجی و شتابگیر آمریکا از جایگاه ابرقدرتی بلامنازع در جهان می باشد و درک همین واقعیت باعث شده است که کشورهای جهان احساس کنند می توانند برای حفظ منافع ملی شان در برابر دستورات آمریکا ایستادگی نمایند و اگر دیروز کشورهای اروپایی هم چاره ای جز اطاعت نداشتند، امروز موج دفاع از منافع ملی و نافرمانی از دستورات آمریکا، کشورهای جهان سوم را هم فرا گرفته است و جنبش های عدالت خواهانه در اروپا و حتی آمریکا را نیز می بایست پیامد این موج، ارزیابی کرد.
اما واقعیت دوم، قدرت خیره کننده و روزافزون ملت ایران طی این شش دهه مبارزه است. اگر در سال های دور این مبارزه، دانشجویان ایرانی پیش پای رئیس جمهور آمریکا در دانشگاه تهران قربانی شدند، اگر دولت مصدق که حتی به آمریکایی ها اعتماد هم داشت توسط آمریکایی ها و انگلیسی ها سرنگون شد، اگر رهبر مذهبی و ملی مردم ایران در سال 43 به جرم دفاع از حقوق ملت و ایستادگی در برابر سلطه طلبی های آمریکا، مظلومانه از کشور تبعید شد، از 34 سال پیش در ایران نظام استکبارستیزی حاکم شده است که آمریکا هر ترفندی را برای سرنگونی آن می اندیشد؛ کارگر نمی افتد بلکه فریاد عدالت خواهی و اسلام خواهی این نظام هر روز بیش از گذشته در گستره جهان طنین می افکند و طرفداران بیشتری پیدا می کند و امروز دیگر نه تنها ملت ایران بلکه نظام و حکومت ایران هم در میدان مبارزه با آمریکا تنها نیست.
اما آنچه موجب شگفتی است، آن است که در شرایطی این چنین که صحنه مبارزه علیه دشمن و به نفع ملت ایران می باشد، هر از گاهی زمزمه های شومی توسط برخی خواص بی بصیرت به گوش می رسد و پیشنهاد پذیرش شکست و عقب نشینی در برابر آمریکا - البته در قالب های فریبنده - را سر می دهد. توجیهاتی که برای این پیشنهاد خفت بار ارائه می شود البته متفاوت است. عده ای به صراحت دلیل آن را ضعف در برابر قدرت آمریکا عنوان کرده اند. گروه دیگر اما ضرورت «مذاکره مستقیم» و ارتباط و گفتگو با همه کشورها از جمله آمریکا را دلیل آورده اند و اخیراً نیز گروه سومی چنین توجیه می کنند که چون اکنون آمریکا در موضع ضعف و ایران در موضع قدرت می باشد، زمان حاضر، بهترین فرصت برای برقراری ارتباط با آمریکاست.
شاید مخاطب اصلی سخنان مقام معظم رهبری به مناسبت روز سیزدهم آبان، همین گروه سوم باشند که ایشان در این سخنرانی بر ضرورت «ایستادگی در برابر دشمن»، «وحدت»، «بصیرت» و «توکل بر خدا» تأکید فرمودند. چرا که ایستادگی در برابر دشمن، رمز پیروزی است و در میدان نبرد، هر طرف که خسته شود بازنده است. از طرف دیگر پیدایش اختلاف در جبهه خودی و تردید در حقانیت راه، عامل تضعیف روحیه ایستادگی و
زمینه ساز بروز خستگی است.
لذا دشمن همواره از دامن زدن به اختلافات به عنوان یک راهبرد استفاده کرده است اما متأسفانه گاهی برخی خواص، به دلیل بی بصیرتی، با رفتار سیاسی تفرقه افکنانه خویش، آب به آسیاب دشمن می ریزند. البته دور از ذهن نیست اگر ضعف در توکل بر خدا را عامل اصلی این بی بصیرتی و کژ رفتاری های سیاسی بدانیم زیرا از آسیب های مسند قدرت، یکی هم خودشیفتگی است که به تدریج موجب ضعف توکل بر خدا می شود و در حقیقت توکل بر خدا به تدریج جایش را به توکل بر خود می دهد، «داشته های خود» اصالت می یابد، فکر و تدبیر خود، سیاست خود، توانمندی های خود!
اما انسان قدرتمند باید مرز خودباوری را با خودشیفتگی تفکیک نماید. در خودباوری، انسان مؤمن منشأ همه داشته های خویش را خداوند می داند و به همبن دلیل برای استمرار این نعمت الهی، مانع هر گونه سرکشی نفس خویش می شود و با دیگر بندگان خدا با صفا و صمیمیت رفتار می کند و از هر گونه کشمکش اجتناب می ورزد و بخصوص در برابر اولیای الهی، علما و مراجع تقلید و دلسوزان نظام، متواضع و آماده پذیرش خیر اندیشی های آنان است.
در نقطه مقابل، انسان خود شیفته، خود را دائرمدار کائنات و چه بسا باب فیض الهی و مرکز هستی می انگارد و زمینه و امکان و فرصتی برای ناصحان صاحبنظر و صاحبدل باقی نمی گذارد و گوش شنوایی برای شنیدن موعظه و پند و انتقاد ندارد و چه بسا کارش به جایی برسد که فلسفه وزیدن هر نسیمی را مقابله با خویش بینگارد و با این جهان بینی کژمدار به تحلیل مسائل سیاسی بپردازد و رفتار سیاسی خویش را بر اساس آن تنظیم کند و طبیعی است رفتاری که در پیش می گیرد تفرقه افکنانه خواهد بود و خلاف مصالح و وحدت جامعه می باشد و بدیهی است که پیامد استمرار این گونه رفتارهای تفرقه افکنانه،سنگ اندازی در راه ایستادگی ملت و رویارویی آنان با دشمن می باشد. لذا مقام معظم رهبری تأکید فرمودند: از امروز تا روز انتخابات، هر کسی احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً خیانت به کشور کرده است.
آفرینش:نگاه افزون به ایران هراسی علل و آینده
«نگاه افزون به ایران هراسی علل و آینده»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛اگر به علل، انگیزه ها و اهداف ایران هراسی در سالهای گذشته توجه کنیم باید گفت در واقع از یک سو غرب برای جلوگیری از ظهور ایران به عنوان یک قدرت منطقه ای در صدد اشاعه گفتمان ایران هراسی برآمده است و از سوی دیگر نیز این راهبرد در سالهای اخیر به شدت مورد توجه دشمنان منطقه ای از جمله تل آویو و قدرت های عربی منطقه بوده است. چنانچه ایران هراسی در واقع عاملی در جهت منافع ملی امریکا و اسرائیل بوده و در حقیقت تلاشی در راستای شکاف بیشتر در خاورمیانه و همچنین تنش نژادی ایرانی و عرب و مذهبی شیعه و سنی بوده است .
اکنون نیز اگر به نمود ها و نشانه ها ی رفتار دیپلماتیک و رسانه ای رهبران غربی و اسرائیلی توجه کنیم انچه بیش از هر زمانی هویدا است توجه به ایران هراسی در بین کشورهای عربی است. چنانچه با توجه به خطر ایران برای کشورهای عربی و سخنان اخیر آقای نتانیاهو و تشویق کشورهای عربی برای ورود به مبارزه علیه ایران تلاش میشود تا با تاکید بر ایران هراسی عملا محور تضاد و درگیری اعراب و اسرائیل به محور تنش ایران و اعراب بدل گردد. در این حال با توجه به پیامدهای سرشار این امر برای غرب و اسرائیل عملا تنفر بنیادین از اسرائیل در جهان عرب جای خود رابه ایران می دهد و اسرائیل در مقام دوست اعراب منزل می گزیند.
در این راستا این رویکرد که در واقع دامنه ای همه جانبه از بعد رسانه ای گرفته تا دیپلماس عمومی و ...داشته عملا در دو سطح تلاش کرده است بر منطقه تاثیر گذارد . نخست در سطح مهم تلاش شده است تا رهبران عربی را به ایران هراسی بیشتر سوق دهد . رویکردی که با توجه به خرید های نظامی بیشتر و القائ ترس در میان کشورهای عربی از قدرت نظامی ایران، گسترش نفوذ ایران در منطقه خلیج فارس و برنامه هسته ای ایران موفق گردد. این رویکرد در واقع تا حدی موفقت آمیز بوده و عملا دامنه شکاف ها و تضادهای ایران و رهبران عربی را افزایش داده است. در بعد دیگری ایران هراسی در بین شهروندان عربی نیز با شدت بیشتری مورد توجه بوده است اما با توجه به نظرسنجی اخیر مؤسسه قطری مرکز عربی مطالعات و تحقیقات سیاسی در دوازده کشور عربی( شامل اردن، الجزایر، عربستان، سودان، عراق، مراکش، یمن، تونس، فلسطین، لبنان، مصر و موریتانی در سال 2012 میلادی) در حقیقت هنوز اسرائیل با 35 درصد بزرگترین تهدید برای کشور های عربی از دید شهروندان عرب است و در رتبه های بعدی آمریکا با 14 درصد ، کشورهای عربی همسایه 12 درصد و ایران تنها با 7درصد است .
در این راستا هر چند این امر بیانگر این است که رویکرد ایرانهراسی در بین شهروندان عربی پیروزی چندانی نداشته است. اما باید گفت که چنانچه رویکرد ایران دشمن اصلی اعراب مورد توجه بیشتر رهبران عربی و ابزارهای رسانه ای غرب قرار گیرد باید نگاهی ویژه به این امر و توجه به ابزارهای پدافندی برای رفع این پدیده کرد . چرا که با افزایش تنش ایران و اعراب عملا این امر پیامدهای ناگواری برای منافع ملی کشور داشته و مانع از برقراری روابط مطلوب با گستره بیست و یک کشور عربی میشود.
در این راستا باید کوشید تا با شناخت دقیق رویکرد ایران هراسی در خاورمیانه با استفاده از ابزارهای مناسب دیپلماسی و دیپلماسی فرهنگی، بتوان چهره واقعی فرهنگی، باستانی و .. ایران را معرفی تا از شکل گیری ائتلاف های ضدایرانی در منطقه جلوگیری شود.
وطن امروز:آیا توبه کردهایم؟!
«آیا توبه کردهایم؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛یکم- جریان فتنه اکنون احساس اعتماد به نفس میکند یا لااقل چنین ادعایی دارد. عیبی هم ندارد. در واقع از کسانی که جز دلداری دادن به خود و امید به موفقیت پروژه دشمن بستن مشغله دیگری ندارند، جز این هم نباید انتظار داشت که خیلی زود با دروغی فریفته شوند که خود ساختهاند. علت چیست؟ ظاهرا علت این است که این جریان حس میکند:
1ـ دولت برخاسته از اصولگرایی اکنون در چشم مردم سخت ناکارآمد شده است و 2ـ ادعای جریان فتنه در حال درست از آب درآمدن است و افکار عمومی به تدریج به این حس نزدیک میشود که آنچه این جریان در سال 88 میگفت نه فتنه، بلکه عین بصیرت بوده است.
به همین دلیل هم هست که حضور رسانهای چهرههای شاخص این جریان که پیش از این به زحمت سر از پنجره نهانخانهشان بیرون میکردند چنین افزایش یافته و هر روز در محفلی و رسانهای – و این اواخر با روزنامههای خارجی- درد دل میکنند که خزان بگذشته و بهار ما فراخواهد رسید!
دوم-آیا جریان فتنه در موقعیتی هست که بتواند اعتبار و مشروعیت و سپس سرمایه اجتماعی خود را از طریق حمله بیامان به اصولگرایی به بهانه مقابله با دولت احیا کند؟ اولین نکته این است که فرضا همه ادعاهای قشون تازه زبان درآورده فتنه درباره عملکرد دولت صحیح باشد -که صد البته نیست- سوال این است که آیا از دل این فرض میتوان این نتیجه را بیرون کشید که پس هر کاری این جماعت در سال 88 کردند، خوب کردند؟! اساسا فتنه 88 بر مفهوم تقلب بنا شده است به این معنای کاملا روشن که این جریان ادعا کرد – و میرحسین موسوی صریحا نوشت- مردم چیزی نوشته و در صندوق انداختهاند و نظام چیز دیگری خوانده است. این دروغی بود که نتیجه انتخابات را زیر سوال برد، اعتماد مردم به نظام را به بازی گرفت و فضای کشور را امنیتی کرد. فرض کنیم دولت دهم بدترین عملکرد را داشته است.
آیا به این ترتیب گناه بر سر زبانها انداختن دروغی چنین مهیب و آتش افکندن در امنیت کشور توجیه میشود؟ فرض کنیم دولت در فلان نقطه بسیار بد عمل کرده است، این یعنی اصلاحطلبان خوب کردند در سال 88 با دروغ و فریب – که خود اکنون به آن معترفند - حیثیت نظام را به بازی گرفتند؟! و نظام اشتباه کرد که جلوی این جماعت ایستاد و از رای مردم دفاع کرد و نگذاشت دیکتاتوری موسوی و خاتمی و هاشمی در کشور شکل بگیرد؟
سوم-مساله بعدی این است که جریان فتنه در سال 88 نه تنها با ضد انقلاب و جانیان و تروریستها و آمریکاییها و صهیونیستها مرز نگه نداشت و خرج خود را از آنها سوا نکرد، بلکه از مقطعی به بعد عملا به مجری پروژههایی تبدیل شد که آنها سالها بود طراحی کرده بودند و در پی فرصتی برای محقق کردن آن میگشتند؛ یا اگر تخفیف بدهیم زمینه اجرای چنین پروژههایی را فراهم آورد. باز هم فرض کنیم، دولت احمدینژاد عملکردی بسیار ضعیف داشته است؛ آیا این مجوزی است که آقایان دست در دست تروریستترین گروهها و دولتها بگذارند و علیه اساس کشور توطئه کنند؟ عملکرد دولت هرچند هم قابل بحث، در واقع هیچ ربطی به این ندارد که جریان فتنه خائن به کشور است. سوءمدیریت یا حتی خیانت یک گروه، هرگز خیانت گروه رقیب آن را توجیه نمیکند. جریان فتنه باید از دالان بسیار دراز و دشوار اعتمادسازی با نظام و ملت بگذرد و آویختن از مشکلات دولت هرگز راه میانبری برای احیای آن نخواهد بود.
چهارم-اصولگرایان چرا و در چه مواردی به دولت انتقاد دارند؟ و آن روز که از دولت دفاع میکردند – و در مواردی که هنوز هم میکنند - در واقع از چه چیز دفاع میکردند؟ این سوال مهمی است چرا که روشن نکردن بحث در این حوزه به شکلگیری مغلطههایی میانجامد که اهل فتنه تصور میکنند میتوانند آن را بدل به گریزگاه خود کنند. پاسخ چندان پیچیده نیست؛ جریان اصولگرا روزی که از دولت و احمدینژاد دفاع کرد، در واقع در حال دفاع از اصول خود بود و چون خوب به صحنه نگریست احمدینژاد را از همه به این اصول نزدیکتر دید.
صد بار دیگر هم اگر صحنه سال 88 تکرار شود، حتما اصولگرایان خالص کاری جز ایستادن تمام قد مقابل فتنه نخواهند کرد. اگر از احمدینژاد دفاعی شده به خاطر نزدیکی او به اصول بوده و اگر او هم توفیقی داشته – که داشته - به خاطر پایبند ماندن به اصول بوده است. اتفاقا اگر فتنهگران حملهای هم به او کردند به خاطر همین بود که او را اصولیتر از دیگران و پایبندتر از بقیه به ارزشهای انقلاب اسلامی میدانستند. در واقع در سال 88، وقتی فتنهگران به دولت حمله کردند نه از این بابت بود که علم غیب داشتند و ناکارآمدیهای آتی دولت را در خشت خام میدیدند بلکه به این دلیل بود که این دولت را انقلابی و در نتیجه مستحق توهین و مستوجب عقوبت میدانستند.
دفاع آن روز از احمدینژاد، دفاع از انقلاب بود و حمله آن روز فتنه به احمدینژاد حمله به انقلاب و هیچ حجتی برای اثبات این سخن محکمتر از آن نیست که در این حمله قبل از همه شریک خونیترین دشمنان انقلاب شدند و تا آخر هم هرگز حاضر نشدند از آنها تبری بجویند. در مقابل، اگر نقدی به دولت هست و نگرانی از رفتار آن وجود دارد –که البته هست- دقیقا مربوط به مواردی است که دولت در حال فاصله گرفتن از اصول است. همین امروز دولت تا هر جا که پایبند به اصول انقلاب و ایستاده مقابل دشمن باشد مورد حمایت اصولگرایان است و باید هم باشد.
اما در آنجا که دولت از اصول انقلاب – که عیار و مبنای تفسیر آن هم روشن است - دور میشود یا نغمههای خاص خود را ساز میکند یا به افرادی میدان میدهد که آشکارا اصول دیگری غیر از اصول انقلاب اسلامی برای خود دارند، اصولگرایان موظفند دقیقا به همان دلیل که روزی از احمدینژاد دفاع کردند امروز از او انتقاد کنند. این انتقاد نگهبانی از اصول است و اتفاقا به معنای تایید و تحکیم رفتار گذشته جریان اصولگراست نه توبه و بازگشت از آن.
اصولگرایان در سال 88 از اصول دفاع میکردند امروز هم همان کار را میکنند، آن روز اقتضای اصول، دفاع از احمدینژاد بود و امروز ممکن است خلاف آن باشد. جایگاه ما عوض نشده و جایگاه دولت اگر عوض شده باشد تقصیر از ما نیست. اما اصلاحطلبان هم در سال 88 و هم امروز، با اصول انقلاب درگیرند و به همین دلیل هم هست که مواضعشان گاه بسیار به مواضع آن دسته از دولتیها که از اصول انقلاب فاصله گرفتهاند نزدیک میشود. نه توبهای در کار است و نه اشتباهی که اتفاقا اصولگرایان اگر امروز از برخی رفتارهای دگراندیشانه دولت انتقاد نمیکردند نشان تناقض در رفتار و مشی سیاسی آنها و توبه از گذشته بود.
این انتقادها نشان میدهد هیچ عقد اخوتی با اشخاص در کار نیست و جریان ولایی با معیارهای روشنی که در دست دارد اشخاص را با حق میسنجد نه برعکس. در سال 88 هم اصل مساله این نبود که فتنهگران با احمدینژاد مخالف بودند. آنها میتوانستند مخالف باشند و مخالف بمانند. شرطش فقط این بود که علیه انقلاب اسلامی شمشیر نکشند و به ضوابط مردمسالاری پایبند باشند. مشکل دقیقا از جایی شروع شد که معلوم شد دعوا نه بر سر احمدینژاد بلکه دعوا بر سر اصول است و...
پنجم-و جمله آخر؛ در بدترین حالت، حلقه انحرافی درون دولت، چیزی است از قماش اصلاحطلبان. این حلقه از جمله به این دلیل دچار انحراف است که در حال نزدیک کردن گفتمان و سازمان خود به اصلاحطلبان است. چندان مهم نخواهد بود اگر این حلقه بر رفتارخود اصرار کند چرا که در بدترین حالت، چند اصلاحطلب به خیل اصلاحطلبان فعلی اضافه میشود!
تهران امروز:القای ناامنی برای بازاریابی تسلیحاتی
«القای ناامنی برای بازاریابی تسلیحاتی»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسین رویوران است که در آن میخوانید؛غرب دچار یک بحران اقتصادی است. به همین خاطر تلاش دارد بخشی از این بحران را با فروش تسلیحات نظامی جبران کنند. هم آمریکا و انگلیس و هم فرانسه نگاه شان به شیخ نشینان خلیجفارس عین کیسه پول است که باید برای حل مشکلات اقتصادی از آنها استفاده کنند. قراردادهایی که آمریکا و انگلیس با عربستان و برخی از کشورهای منطقه منعقد کرده است همه دال بر این موضوع است که غربیها دنبال بازاریابی برای سلاحهای خود هستند.
بنابراین حل بحران کشورهای منطقه یا بحث امنیت این کشورها خیلی جدی نیست. نکته دوم این است که فروش اسلحه نیاز به مقدماتی دارد. بالاخره کشوری برای خرید اسلحه اقدام میکند که برای امنیت خود نگرانی و دغدغه داشته باشد. غرب به شدت تلاش دارد این نگرانی را به کشورهای منطقه القا کند.
داغ کردن بحث پرونده هستهای ایران نیز در این زمینه دستهبندی میشود. به رغم آنکه همه میدانند فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران صلحآمیز است، غرب تلاش دارد آن را خطرناک جلوه دهد تا بتواند بازار مناسبی برای فروش تسلیحات نظامی خود فراهم سازد. از سوی دیگر غرب به شدت پیگیر مواضع امارات درباره جزایر سه گانه ایرانی است تا از این طریق هر چه بیشتر نا امنی را به این کشور القا کند.
همچنین بهرغم آنکه ایران بارها از سوی غرب تهدید نظامی شده است و کشورهای غربی تلاش دارند با ارسال ناوهای نظامی به خلیجفارس به آن دامن بزنند، طوری به کشورهای منطقه القا میکنند که بالعکس ایران قصد حمله به آنها را داشته و میخواهد مانع فروش نفت این کشورها شود. این در حالی است که ایران بارها اعلام کرده است که خواستار صلح در منطقه و مخالف حضور نظامیان غربی است.
به این ترتیب بحث فروش سلاح از سوی غرب در حال برنامهریزی است و برای این کار دامن زدن به ناامنیها در منطقه یکی از مقدمات لازم است. بحث دیگر این است که کشورهای منطقه خلیجفارس سالها تحت استعمار انگلیس بودند. از عربستان گرفته تا کویت، بحرین،قطر،عمان و امارات همه تحت استعمار انگلیس بودند.
به همین خاطر همچنان انگلیس ارتباط ویژهای با این کشورها دارد. نخبگان این کشورها برای آموزش همچنان راهی انگلیس میشوند. اکثر بورسیههای کشورهای خلیجفارس در انگلیس است. بنابراین نوع رابطه انگلیس با این کشورها متفاوت با سایر کشورهای دنیاست. لذا این ارتباط همچنان کارکرد سیاسی داشته و هر گاه در انگلیس سازمان و نهادی دچار کسری بودجه شود یکی از شیخ نشینهای خلیجفارس پنجاه میلیون دلار به آن نهاد هدیه کرده و این موضوع را حل میکند.
هماکنون بسیاری از نهادها در انگلیس به صورت مستقیم و غیرمستقیم از ارتباط سابق شان با این کشورها استفاده کرده و بسیاری از مشکلات مالی خود را از این طریق حل میکنند. به نظر میرسد سفر جاری آقای دیوید کامرون نخستوزیر انگلیس به کشورهای جنوب خلیجفارس نیز در این مجموعه ارتباطها که تاکنون به گونهای نهادینه شده است، قرار میگیرد.
ابتکار: اینجا همه چیز به مویی بند است
«اینجا همه چیز به مویی بند است»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سید علی محقق است که در آن میخوانید؛بحث بر سر جایگاه و قابلیتهای پارلمان در جمهوری اسلامی همواره و در همه دورههای فعالیت مجلس شورای اسلامی داغ بوده است. نمایندگان مجلس همواره در اظهار نظر نشان داده اند که به شدت علاقمندند که با اتکا به بیان حضرت امام خمینی (ره) مجلس را در راس همه امور نگهدارند و این در راس بودن را به مردم و سایر امور هم نشان دهند. آنها معمولا به زعم خود برای رسیدن به این مهم از همه ابزارهای کوچک و بزرگی در اختیار استفاده کرده و راههای مختلفی را امتحان میکنند.
اما انگار همیشه یک جای کار میلنگد و خروجی نهایی کار کمتر آنگونه که انتظار دارند میشود.
معمولا در پارلمان، استیضاح از جمله موثرترین ابزارهای نظارتی و در عین حال راه میانبر برای رسیدن به راس امور است. گاهی نمایندگان برای اینکه نشان دهند دغدغه مسائل و مشکلات موکلان خود را دارند، دست به دامان این ابزار میشوند.
آنها با استفاده از این اهرم نظارتی، میتواند هر ازگاهی که کار اجرایی در یکی از حوزههای اقتصادی اجتماعی فرهنگی و یا سیاسی گره بخورد، با کشاندن مسئول مربوطه به مجلس و نهایتا استیضاح وی، سلب اعتماد خود از وزیرِ کم کار، بیکار و یا خدای نکرده خطا کار را به مردم نشان دهند و جایگاه خود را به عنوان قانونگذار در مقایسه با سایر امور بالا بکشند. با این حال نگاهی به وقایع پارلمانی سالهای گذشته و حال نشان میدهد که نمایندگان آنگونه که باید، نخواسته و یا نتوانسته اند از این اهرم استفاده نمایند.
آنان هر چند ماه یک بار شمشیر استیضاح را برای یکی از وزرا از غلاف بیرون کشیده و بالامی برند. اما در میانه راه و بی آنکه در وزارتخانه مورد نظر گشایشی شده و اتفاق میمونی برای پیشبرد امور مملکتی در آن حوزه افتاده باشد، ناگهان شمشیر به غلاف میرود. دهها نماینده که تا همین دیروز برای عزل و استیضاح وزیر سینه چاک کرده و در گفت وگو با خبرنگاران نطقهای غرا میکردند، بی سر و صدا و گاهی شبانه امضای خود را پس میگیرند و همه چیز را به گردن شرایط حساس کنونی! میاندازند.
این ماجرای استیضاحهای پس گرفته شده در سالهای اخیر آنچنان متداول و مرسوم شده است که دیگر شنیدن خبر جمع آوری امضا و یا اعلام وصول استیضاح فلان وزیر برای مردم و اهالی رسانه کمترین ارزشهای خبری را دارند و سردبیران با دیده تردید به گزارش و خبر خبرنگارخود در این باره نگاه میکنند. چرا که تجربه نشان داده است، تصمیم نمایندگان به مویی بند است و به راحتی آب خوردن 90 امضای پای یک طرح استیضاح میتواند در کسری از روز به 9 امضا کاهش پیدا کند.
« سوال از رئیس جمهور» زمانی آخرین تیر در ترکش برای نظارت مجلس بر عملکرد رئیس قوه مجریه و مهم ترین و حیاتی ترین ابزار پارلمان برای نقد عملکرد رئیس دولت محسوب میشد. تا همین چند سال پیش، با وجود تقابلهای هر از گاهی روسای جمهور و مجلس، هیچ گاه پیش نیامد که حتی زمزمه جمع آوری امضا برای سوال از یک رئیس جمهور در صحن و راهروهای مجالس پیشین شنیده شود.
اما تقریبا بیشتر روزهای عمردولت دهم و مجلس گذشته و فعلی( هشتم و نهم) با بحث رسمی و غیر رسمی درباره تلاش نمایندگان برای «سوال از رئیس جمهور» و کش و قوسهای سیاسی آن سپری شد. سرانجام در اواخر فروردین ماه امسال برای اولین بار این اهرم حساس نظارتی توسط نمایندگان خرج شد و صحن عمومی مجلس شاهد سوال از رئیس جمهور بود. جلسه سوال اما به مزاح و مطایبه آقای رئیس جمهور با نمایندگان گذشت و کمترین خروجی را برای ساکنان بهارستان به همراه نداشت. چرا که آنگونه که شایسته این اهرم و ابزار نظارتی در اختیار نمایندگان مردم بود از آن استفاده نشد. اکنون و با گذشت فقط 6 ماه از سوال اول، نمایندگان مجلس هشتم برای دومین بار در یک سال بی آنکه از تجربه 28 فروردین درسی گرفته شده باشد، بار دیگر سنگ بزرگ « سوال از رئیس جمهور» را برداشته اند.
با فرض لغو نشدن طرح سوال از رئیس جمهور کمتر کسی انتظار دارد که خروجی حضور رئیس جمهور در صحن مجلس برای پاسخگویی به پرسش نمایندگان به نفع حال و روز اقتصاد کشور باشد. در خوشبینانه ترین حالت تقابل بیش از پیش قوای سه گانه، تداوم انداختن توپ تقصیرها به گردن همدیگر و سیاسی تر شدن فضای دو قطبی حاکم تنها عایدی برگزاری این جلسه خواهد بود. از این رو است که اصرار شکننده و پر از سوال نمایندگان برای سوال از رئیس جمهوری که از همین حالا پاسخ هایش مشخص است نه تنها اقدام مثبتی در راستای ایفای وظیفه نماندگی نیست بلکه در راستای سایر سیاستهای کلی بیان شده از سوی رهبری انقلاب برای کاهش اختلافات قوا نیز ارزیابی نمیشود.
علاوه بر ابزارهای استیضاح و سوال، تقریبا کسی به یاد ندارد آخرین باری که گزارش یک طرح تحقیق و تفحص در صحن مجلس قرائت شد یا در اختیار نهادهای نظارتی و قضایی مربوطه گذاشته شد، کی بود؟ نمایندگان علیرغم بیان با آب و تاب برخی تصمیمها و طرح وعدههای رنگارنگ برای کنکاش در عملکرد نهادهای و دستگاههای مختلف، در انجام طرحهای تحقیق و تفحص نیز آنگونه که باید موثر و موفق عمل نکرده اند و در سالهای اخیر تقریبا از طرحهای ادعایی تفحص هیچکدام منجر به خروجی خاصی نشده اند.
اظهار نظرهایی که به سرعت تکذیب میشوند، ائتلافهایی که دیری نمیپایند، فراکسیونها و کمیتههایی که فقط روی کاغذ تشکیل میشوند، طرحها و لوایحی که در کمیسیونها خاک میخورند، فرصتهایی که با طرح اختلافات سیاسی از دست میرود و موارد دیگری از این دست، از دیگر نقدهایی است که بر عملکرد مجلس و برخی از وکلای مردم وارد است و جای بحث جداگانه دارد.
واقعیت این است که در غیاب ساختار حزبی قدرتمند و موثر در کشور و به مدد تشکیل جبههها و ائتلافهای مقطعی و موقتی در بحبوحه هر انتخابات، در هر دوره مجلس، بخش اعظمی از منتخبان راه یافته را مجموعه ای سیال و ناشناخته از افرادی تشکیل میدهند که علیرغم اتفاق نظر بر روی برخی کلیات، به تدریج جزییات سمت و سوی گرایش سیاسی خود را بروز میدهند یا هیچ گاه موضع خود را نشان نمیدهند.
به طور معمول این دسته از نمایندگان در طول دوران نمایندگی خود از خط و ربطهای تشکیلاتی و حزبی فارغند و به جبهه و ائتلافهایی که از آنان حمایت کرد نیز تعهد مشخصی ندارند. این دسته از نمایندگان که تعدادشان هم کم نیست، در طول دوران نمایندگی معمولا قابل پیش بینی نیستند و در مسائل ریز و درشت پارلمانی صرفا بر پایه اجتهاد شخصی و تاحدودی از طریق چانه زنی با جریانهای مخالف و موافق اتخاذ موضع کرده و رای میدهند.
از این رو است که حتی تا آخرین روزهای حضور این دسته از نمایندگان در پارلمان نه منش سیاسی آنها قابل تحلیل است، نه واکنش و رای آنها به طرحها و لوایح قابل پیش بینی است و نه تصمیم هایشان قابل اتکا و امضاهایشان پای طرح سوال و استیضاح و تحقیق و تفحص دوام و بقا دارد.
چنین است که در این چند ساله با وجود یک دست به نظر رسیدن اکثریت مجلسهای هفتم، هشتم و نهم، حتی در مواقعی که طیف فراگیر از نمایندگان در موضوعی اتفاق نظر داشته اند هم خروجی و نتیجه نهایی کار قابل پیش بینی و محاسبه و تحلیل نبوده است. چرا که در بهارستان همه چیز به مویی بند است و قدرت چانه زنی هر معادله ای را میتواند بر هم بزند...
ابتکار:حکایت غریب ایرانیها و توقع اجنبیها
«حکایت غریب ایرانیها و توقع اجنبیها»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ به گواهی برگبرگ تاریخ و یکانیکان جهانگردانی که از سرزمین پارس گذر کردهاند؛ مردم ایرانزمین، مردمانی خونگرم و با فرهنگ بودهاند که با آغوش باز پذیرای رهگذران جاده تاریخی ابریشم بودهاند.
ایرانزمین که در استراتژیکترین موقعیت خاورمیانه قرار گرفته است، ذهن استعمارگران کوچک و بزرگ در نزدیکی خود و یا کیلومترها آن طرفتر را درگیر خود کرده است. براساس نگاشتههای تاریخی ایرانیان علیرغم همه مهماننوازیها، در مقابل هر گونه تهاجمی تمامقد ایستادهاند و حماسههای رنگارنگی خلق کردهاند.
جنگهای چندگانه ایران با عثمانی و در نهایت حماسه چالدران، رئیس علی دلواری در جنگ تنگستان، ایستادگی میرزا کوچکخان جنگلی در جنگلهای گیلان و مازندران و در نهایت 8 سال جنگ تحمیلی نمونههایی از مشت پر ایرانیان درمقابل تهاجمهای اجنبیهاست. در لیست دشمنان تاریخی ایرانیان، کاخ باکینگهام، کاخ کرملین، کاخ سفید و ورثه عثمانی در صدر جای دارند.
در تاریخ خواندهایم که محمود افغان در راه تصرف اصفهان جنایتهای فجیعی مرتکب شد اما ایرانیان پس از بیرون راندن آنها از بازماندگانشان کینه به دل نگرفتند و آنها را با فرهنگ غنی خود نوازش کردند. در اروپا هنوز هم با گذشت چندین سال علیرغم تمام تلاشهای سران قاره سبز برای اتحاد، کینه فرانسویها از بریتانیاییها بر روابط دو کشور سنگینی میکند یا در آسیا روابط ژاپن با چین و کره جنوبی به شدت زیر سایه جنگ جهانی دوم و رقابتهای استراتژیک قرار دارد.
البته فراموشی آنچه که دیگران در حق ما کردهاند، دور از عقل سلیم است. نوع عملکرد حکومتها با یک انقلاب ریشهای تغییر میکند و با آمدن یا رفتن یک دولت تغییر نمیکند.
علیرغم آن که دولت عراق باید چند میلیارد دلار غرامت به ایران پرداخت کند و از آن طفره میرود تا کنون دو مرتبه هواپیماهای ایرانی را در راه سوریه به اجبار مورد بازرسی قراردادهاند. در همین حال برخی سیاستمداران عراقی با چهرههای حق به جانب از لزوم پرداخت غرامت تهران به بغداد سخن گفتهاند. جالب اینجاست که در میان بیتفاوتی برخی مقامات ایرانی، عراق تا کنون مبلغ 33 میلیارد و 300 میلیون دلار غرامت پرداخت کرده است. ایرانیان که چند دهه میزبانانی مهربان برای پناهندگان افغان بودهاند، تحرکات ضد ایرانی به صورت علنی انجام میگیرد و گاهگاه به مقامات ایرانی توهین میشود.
در کنار این موضوع پایگاههای نظامی ایالات متحده به عنوان اطاق فکر عملیات در شرق ایران مورد استفاده قرار میگیرد. کشورهای حاشیه خلیجفارس، برای جدال با ایران با یکدیگر رقابت میکنند عربستان به عنوان رهبر شیوخ عرب، فرماندهی عملیات علیه ایران را بر عهده دارد، قطر با غولهای رسانهای بهار عربی را به نوعی در مشت خود گرفته است، دوحه با سرمایهگذاری کلان در غزه سعی بر کاهش نفوذ ایران در پشت دروازههای سرزمین اشغالی دارد. در این میان امارات متحدهعربی که 50 سال بیشتر سن ندارد به عنوان گل دشمنان ایران محسوب میشود.
شیخنشینی که با دلارهای میلیاردی و پوندهای میلیونی، چرخ کارخانجات اسلحهسازی چند ملیتی را میگرداند. دولت بحرین هم برای آنکه از غافله عقب نماند با خشونت تمام در مقابل قیام مردم این کشور به بهانه شیعه هراسی ایستاده است. جانشینان حکومت عثمانی در آنکارا این روزها کاری نیست که نکرده باشند تا منافع ایران به خطر بیفتد، از نحوه خرید گاز از ایران گرفته تا دخالت مستقیم در جنگ سوریه نمونههایی از اقدامات ترکیه است.
در همین حال کرملین که میراثدار تزارهای مخوف روسیه است با حرکت سینوسی در قبال ایران سعی بر کسب منفعت بیشتر دارد. روسها که از ارائه اس300 به ایران خودداری کردند برای چندمین بار راهاندازی نیروگاه بوشهر را به تاخیر انداختهاند. آیا در مقابل کسی علامت سوال قرار نمیگیرد که راهاندازی یک نیروگاه اتمی چه مقدار زمان میخواهد؟ ویروسهای رنگارنگ استاکسنت و فیلم چگونه به قلب تاسیسات هستهای ایران نفوذ کرده است؟
جای بریتانیا و ایالات متحده نیز باید محفوظ باشد. استعمارگرانی که برای منافع خود در ایران برنامههای ویژه تدوین کردهاند؟ از جاسوسان نفوذی و خرابکاری گرفته تا تحریمهای فلجکننده.
همه آنهایی که گفته شد یک طرف، محمد مرسی یک طرف. اخیرا سخنانی از رییسجمهوری مصر درز پیدا کرده است که جای تامل دارد. در شهریورماه، جانشین حسنی مبارک در چند ساعتی که مهمان ایرانیان بود هرچه خواست کرد و رفت. او ابتدا انگشت روی نقطه اختلاف شیعیان و سنیها گذاشت تا نشان دهد با توپ پر به میدان آمده است. او در سخنرانی خود علنا به حکومت سوریه حمله کرد و حتی از مفاهمه طرفین درگیر حرفی نزد. محمد مرسی گفته در دیدار با احمدینژاد خواسته از دخالت دولت ایران در عراق خودداری کند و سپس ادعای واهی اشغال 3 جزیره اماراتی، ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک را پیش کشیده است.
شاید بتوان از برخی حرکات محمد مرسی چشمپوشی کرد ولی برخی مواضع او غیرقابل گذشت است. ولع رابطه با مصر و تمجید از فرعون جدید مصر چیست که مقامات تهران را از موضعگیری صریح در مقابل وی باز میدارد؟! مگر نه آن که به هر موضع ضد ایرانی و تمامیت ارضی سرزمین پارس از سوی هر شخصیت در هر نقطه جهان باید پاسخ داده شود؟
موضع انفعالی ایران در مقابل برخی چهرهها آنها را جسورتر میکند برای اقدامات جدیتر. البته این موضوع نباید به شمشیرکشی یا جنگ با همه بدل شود.
آرمان:حضور در صدر رسانههای دنیا
«حضور در صدر رسانههای دنیا»عنوان یلادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد سلطانیفرد است که در آن میخوانید؛طرحی در مجلس و در قانون انتخابات مورد بررسی قرار گرفته که بر اساس آن مناظره کاندیداهای انتخابات ریاستجمهوری مجددا به صورت زنده پخش میشود که به اعتقاد من تصمیم بسیار هوشمندانه و مثبتی است چراکه ما تجربههای بسیار خوبی را در پخش مناظرهها داشتیم و به نوعی پخش این مناظرهها توانسته بود به اعتماد مردم کمک کند و اگر به همین انگیزه این اتفاق دوباره بیفتد و مخاطبان رسانههای مختلف و رسانه ملی دوباره شاهد پخش مناظرهها و صحبتها و نظرات مختلف نامزدهای انتخاباتی باشند، میتواند مجددا رسانههای ما را به صدر رسانههای عظیم دنیا هدایت کند.
اگر دقت کرده باشیم در ایام پخش مناظرههای تلویزیونی، تمام رسانههای خارجی چه در انگلستان و چه در آمریکا و چه در هر کشور دیگر، اجبارا پشت سر صدا و سیمای ایران قرار گرفته بودند، به این ترتیب که ابتدا صدا و سیمای کشور حرکتی میکرد و مناظرهای را پخش میکرد و سپس رسانههای مختلف در پی آن و به دنبال آن قرار میگرفتند و مجذوب پخش و تاثیر رسانه ملی ایران بودند.
این فضا و شکلگیری این مسیر به اعتقاد من، بیش از هر زمان دیگری میتواند به اعتبار صدا و سیما کمک کند و هماکنون هم میتوان با ادامه روند مناظرههای تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری، این فضا را شکل بدهد. بنابراین حرکت مجلس را میتوان به نوعی اعتمادسازی مردم به صدا و سیما تفسیر کرد و مسلما حرکت بسیار خوب و تاثیرگذاری خواهد بود.
از آن طرف عدهای اعتقاد دارند که این اتفاق نباید در ایران تکرار بشود و ادامه این روند در ایران هنوز کمی زود است، در جواب به این دیدگاه باید بگوییم کسانی که چنین دیدگاهی دارند، باید در پی عوض کردن دنیای خود باشند نه اینکه صورت مساله را پاک کنند، صحبتهای رسانهای نامزدها جزئی از یک صورت مساله کلی است و به این دلیل که مخالفتی با این حرکت وجود دارد نمیتوان این دیدگاه را به تمام جامعه بسط و گسترش داد و تفکر جامعه را موافق از بین بردن و محو صورت مساله تلقی کرد.
این حرکت و این روند به اعتقاد من وظیفه اصلی رسانه ملی است و اگر رسانهای چنین کاری نکند، مسلما از وظیفه خودش تخطی کرده است بنابراین اگر این دیدگاه وجود دارد که امکان بروز مشکلی از جای دیگری هست، بهترین کار این است که آن مشکل حل شود نه اینکه مسالهای دیگر در نقطهای دیگر حذف شود. به طور کلی گمان میکنم برای بهتر شدن فضای رسانهای انتخابات و ایجاد بستر مناسب برای مناظرههای انتخاباتی، نفرات رسانه ملی که درگیر ساخت و تهیه این گونه برنامهها هستند، مقداری آموزش لازم دارند و نیاز به تجربههای جدی در این زمینه است.
به هر حال آنچه مسلم است اینکه در کشورهایی چون آمریکا مناظرهها به خوبی برگزار میشود و تنها در حیطه معین بحث و گفتوگو میشود، که نشان از تجربه بالای آنها در این زمینه دارد و واضح است که آنها در این حیطه از ما جلوتر هستند و اینهم به سبب تجربهای قدیمی است که در مقابل آنهاست بنابراین کار مناسبی است که ما هم از تجربه و الگوی رسانههای دیگر بیاموزیم و همین طور مقداری هم بومیسازی کنیم.
ذهنیت عمومی مردم برای پخش مناظرهها و زمان پخش آنها کمک بسیار بزرگی در بهرهگیری از این فرصت است و به راحتی میتوان اعلان عمومی داد و مشارکت مردمی را افزایش داد، این مشارکت را میتوان حتی با درگیر کردن مردم در طرح سوالات ایجاد کرد که البته راههای مختلفی هم برای این کار وجود دارد و به عنوان مثال میتوان با تلفن یا اینترنت و یا حتی حضور عمومی، سوالهای مردمی را هم از نامزدهای انتخاباتی پرسید.
این اتفاق سطح مشارکت را چندین برابر میکند چراکه امروز، فضا، فضای مشارکت است و برد، با تصمیمهایی است که به دنبال مشارکتهای حداکثری مردم هستند. معتقدم حضور مردم یکی از همین راههایی است که میتواند علاوه بر تاثیر بسیار زیاد آن در فضای اعتماد جامعه، بر مشارکت مردم نیز بیفزاید.
دنیای اقتصاد: فردای انتخابات آمریکا
«فردای انتخابات آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر علی دادپی است که در آن میخوانید؛واقعیت این است که اثرات اقتصادی انتخابات ریاستجمهوری آمریکا روز سهشنبه معلوم نخواهد شد و انتخاب مردم آمریکا هر چه که باشد گزینههای اقتصادی پیشرو واضح نخواهند بود.
این ابهام در بزرگترین اقتصاد جهان میتواند باعث کندی بیشتر رشد اقتصاد جهانی و افزایش آسیبپذیری آن شود.
الان صبح روز سهشنبه شانزده آبان در تهران است. روز دوشنبه در ایالات متحده تازه به پایان رسیده است و ساعت به نیمه شب نزدیک میشود. حزب جمهوریخواه هنوز در حال پخش آگهیهای تلویزیونی است که در آن به سیاستهای اقتصادی دولت فعلی حمله میشود. این آگهیها به مردم یادآوری میکنند که نرخ بیکاری هنوز حدود هشت درصد است و برنامههای دولت اوباما شکست خوردهاند.
بازیگران این آگهیها میپرسند: «آقای رییسجمهور برنامه شما برای چهار سال آینده چیست؟» و البته کسی اشارهای به برنامههای اقتصادی نامزد جمهوریخواهان آقای رامنی نمیکند، به یک دلیل بسیار ساده چون کسی واقعا نمیداند این برنامهها چه هستند. خطر اصلی در همین جا است: یک آینده مبهم.
اقتصاددانان بازار آزاد معمولا طرفدار احزابی میشوند که دولت را کوچک میخواهند و میکوشند به مقررات دست و پاگیر خاتمه دهند تا به رشد اقتصادی شتاب بخشند و از طریق نوآوری به رشد صنایع و ایجاد اشتغال در جامعه کمک کنند. از این نظر میت رامنی، نامزد ریاستجمهوری از طرف حزب جمهوریخواه، میتواند برایشان جذاب باشد. بهویژه وقتی که عملکرد او را بهعنوان فرماندار ایالت ماساچوست بهخاطر میآورند؛ جایی که او قانون جدیدی را برای خدمات درمانی تنظیم کرد،
به تصویب رساند و به اجرا گذاشت. این قانون الگوی رییسجمهور فعلی در برنامه اصلاحیاش بوده است. اما میت رامنی برای پیروزی در مرحله مقدماتی انتخابات و کسب نامزدی ریاستجمهوری منکر هرگونه ارتباطی بین نظرات خودش و قانون فعلی شد و وعده داد تا به آن خاتمه دهد.
از طرف دیگر او وعده کاهش بیشتر مالیاتها را میدهد که در اولین گام باعث افزایش کسری بودجه ایالات متحده خواهد شد و میتواند بیثباتی اقتصادی به همراه داشته باشد. بسیاری استدلال میکنند که میت رامنی بعد از پیروزی لازم نیست نگران وعدههای انتخاباتیاش باشد و میتواند مانند دوران فرمانداریاش یک محافظه کار معتدل باشد. متاسفانه واقعیت سیاسی ایالات متحده در سیاستگذاری اقتصادی چیز دیگری است.
رییسجمهور آمریکا به تنهایی قادر به انجام کاری نیست. او در واقع سرپرست یک تیم میشود و باید علائق، ارزشها و منافع سایر اعضای تیم را هم در نظر بگیرد. تصویب قوانین و بودجه همیشه برآیند تعادلی بده بستانهای سیاسی بین قوه مجریه و قوه مقننه خواهد بود که در جریان آنها دولت ناچار است نگرانیهای قانونگذارانی را لحاظ کند که نمیتوانند وعدههای خود را فراموش کنند.
در نتیجه رییسجمهور معمولا ناچار است بخش عمدهای از وعدههایش را عملی کند، بدون آنکه به نقش عوامفریبی در دادن آنها اذعان کند. آن محافظه کار واقع بین و معتدل به تاریخ تعلق دارد.
روز چهارشنبه فرا میرسد و احتمالا بعد از یک رقابت پایاپای و بسیار نزدیک، رییسجمهور آمریکا مشخص شده است، اما کسی نمی داند که آینده اقتصادی آمریکا چه خواهد بود. در صورت انتخاب گزینه دموکرات، اوباما، مقاومت و سرسختی حزب جمهوریخواه در برابر سیاستهای اقتصادیاش بن بست سیاستگذاری را در این کشور ادامه خواهد داد. در صورت انتخاب گزینه جمهوریخواه، رامنی، کسی نمیداند او دقیقا چه سیاستهایی را اعمال خواهد کرد.
این ابهام جدی در آینده اقتصادی آمریکا در صورت انتخاب آقای رامنی باعث شده است تا بسیاری از منتقدان اقتصادی آقای اوباما بهرغم انتقاداتشان همچنان از آقای اوباما حمایت کنند. و واقعیت این است در دنیایی که رشد اقتصادی چین در حال آهسته شدن است، آینده اروپا نامعلوم است و معلوم نیست زیرساختهای اقتصادی کشوری مانند آمریکا تا چه حد در برابر حوادث طبیعی آسیبپذیر هستند، واقعیتی که طوفان اخیر در پایتخت مالی جهان به همه یادآوری کرد، کسی به نامعلوم بیشتری احتیاج ندارد.
گسترش صنعت:مثلث ترویج مصرف کالای داخلی
«مثلث ترویج مصرف کالای داخلی»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم صفدر رحمتآبادی است که در آن میخوانید؛در سالی که به نام تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی نام گرفته و در کنار آن اقتصاد مقاومتی نیز مطرح شده، ترویج مصرف کالای داخلی در راس همه امور و فعالیتها قرار گرفته است تا با هدف تحقق اقتصاد مقاومتی از شرایط حساس اقتصادی کنونی عبور کنیم.
امروز مصرفکنندگان، فعالان صنعتی و کارشناسان معتقدند که عبور از تحریمها و تبدیل آن به فرصتی برای کشور جز از طریق حمایت از تولید و ترویج کالای ایرانی میسر نخواهد شد و در این میان نقش رسانهها در ترویج و فرهنگسازی این زمینه بسیار موثر خواهد بود. برای نهادینه کردن این فرهنگ هرکدام از بخشها وظایفی بر عهده دارند که در این میان نقش دولت و مجلس، فراهم ساختن زیرساختها و تسهیل قوانین و مقررات بخش تولید در کنار همدلی و همکاری این بخشهاست چرا که در صورت فراهم شدن چنین شرایطی میتوان ضمن قوی کردن بخش تولید، مردم را به سمت استفاده از کالای ایرانی سوق داد.
فراهم کردن زیرساختها از آن جهت حائز اهمیت است که فعالان این بخش با برنامهریزی و آرامش بیشتر میتوانند نسبت به انجام تعهدات خود اقدام کنند و در این صورت است که در راستای خواستههای مصرفکنندگان خود پیشمیروند. از سوی دیگر مصرفکننده کالای ایرانی نیز به عنوان ضلعی از اضلاع ترویج این فرهنگ، باید استفاده از این کالا را به عنوان یک فرهنگ موردتوجه قرار دهد.
در این میان نقش رسانهها در ترویج فرهنگ استفاده از کالای داخلی غیرقابل انکار است.
تولیدکننده بهعنوان ضلع دیگر این مثلث، میتواند نقش موثری در ایجاد این فرهنگ ایفا کند. در صورتیکه کالای ایرانی مورد حمایت مصرفکننده قرار بگیرد، صنعتگر ایرانی به تولید کالایی باکیفیت و ارزانتر ترغیب خواهد شد. او میتواند با تولید کالای با کیفیت و همچنین مدیریت درست هزینهها، قیمت تمامشده محصول خود را کاهش دهد و مشوقی برای ایجاد انگیزه در میان مصرفکنندگان جهت استفاده از کالای داخلی ارائه کند. این امر در نهایت در تقویت تولید ملی نیز تاثیرگذار خواهد بود.
اما آن چه مسلم است، باید برای گذر از این برهه، مسوولان، مردم و رسانهها تلاش کنند و با عزمیراسخ در جهت رفع مشکل تولید و همچنین تشویق مصرف کالای ایرانی گام بردارند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد