گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

قرآن در زندگی ما جاری نیست!

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «گام به گام درباره یک طرح»،«قرآن در زندگی ما جاری نیست!»،«جنگ نرم از درون»،«عبرت های کودتای 28 مرداد‏»،«منصفانه بنگریم»،«جهاد اقتصادی و مقابله با تحریم‌های غرب»،«بحران پولی اروپا و آینده یورو»،«مسابقه برای کم کردن ارزش پول؟»و...که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۴۲۳۳۱۲

کیهان:گام به گام درباره یک طرح

«گام به گام درباره یک طرح»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم مهدی محمدی است که در آن می‌خوانید؛بدون تردید پرونده هسته ای ایران در حال ورود به دورانی جدید و اساسا متفاوت از گذشته است. آنچه طی هفته های اخیر طرح گام به گام روسیه خوانده شده صرفا بیرونی ترین جنبه این تغییر فاز است والا آنچه واقعا در حال رخ دادن است، بسیار عمیق تر از آن است که صرفا در قالب این یا آن پیشنهاد دیپلماتیک خاص قابل خلاصه سازی باشد.

از ماه ها قبل روشن بودکه زمان یک تغییر فاز اساسی درباره مجموعه مناسبات دیپلماتیک شکل گرفته حول برنامه هسته ای ایران فرا رسیده است. بویژه در آمریکا، ظرف حدود دو سال گذشته این ادبیات که چاره ای جز زندگی با یک ایران هسته ای نیست به روش های بسیار متنوعی توسعه داده شده است. از یک منظر کسانی استدلال می کردند که پس از 10 سال کشمکش دیگر وقت آن است که غرب این سخن ایران را که می گوید علاقه ای به ساخت سلاح هسته ای ندارد بپذیرد چرا که اگر واقعا ایران قصد چنین کاری را داشت زمانی به وسعت یک دهه کافی بود که آن را به هر نحو ممکن انجام بدهد واگر این کار را انجام نداده پس لابد واقعا قصد انجام آن را ندارد. و از منظر دیگر، کارآمدی راهبرد غرب برای متوقف کردن ایران یعنی همان چیزی که استراتژی دو مسیره فشار-مذاکره نامیده می شود در این دو سال عمیقا به چالش کشیده شده است. این راهبرد در مسیر فشار مبتنی بر ترکیب گزینه های تحریم، تهدید به درگیری نظامی، عملیات اطلاعاتی و تلاش برای ایجاد بی ثباتی داخلی در ایران بوده است. این گزینه ها در دو سال گذشته نه به طور مناسب ایجاد شدند، نه ترکیب موفقی از آنها شکل گرفته و نه مجموعا توانستند تاثیری روی واقعیت های برنامه هسته ای ایران بگذارند به گونه ای که نه روند پیشرفت این برنامه مختل شده، نه ایران هدف گذاری های خود را تغییر داده و نه حتی از سرعت برنامه هسته ای ایران کاسته شده است.

در مسیر مذاکره هم این راهبرد هرگز به اندازه کافی مبتکرانه و صادقانه نبوده است. اکنون تعداد طرفداران این ایده بسیار زیاد شده است که ظاهرا آمریکا اصلا مایل به حل برنامه هسته ای ایران نیست چرا که اصلا مشکلش برنامه هسته ای نیست و به خوبی می داند که کسی در ایران قصد ساخت سلاح هسته ای ندارد بلکه هدف اصلی آمریکا اعمال فشار برای تغییر رژیم در ایران است و لذا به حفظ بهانه ای مانند برنامه هسته ای برای تداوم اعمال فشار نیاز دارد. همین مسئله باعث شد اعضای گروه 6 عملا به دو دسته تقسیم شوند. دسته اول کشورهایی که عقیده داشتند می توان به راه حلی رسید که در آن ایران سلاح نسازد و از حقوقش هم برخوردار باشند و دسته دوم آنها که وجود هرگونه راه حلی در دورنما را انکار می کردند.

منازعه میان این دو دسته درون گروه 6 تازه داشت بالا می گرفت که تحولات منطقه آغاز شد. در ساده ترین تحلیل ممکن، این تحولات به 3 نتیجه راهبردی منجر شد که هر سه مستقیما بر موضوع هسته ای ایران اثر می گذاشت. اول اینکه این تحولات مجموعه ای از مشکلات ژئوپلتیکی بسیار حاد برای آمریکا و اسراییل ایجاد کرد که باعث شد آنها دیگر حقیقتا قادر به حفظ موضع سنتی خود در این باره که مسئله هسته ای ایران «تهدید شماره یک» است نباشند. بنابر این خود به خود از میزان حساسیت ها درباره برنامه هسته ای ایران کاسته شد. دوم، آمریکایی ها دریافتند -بپذیرند یا نه- قدرت منطقه ای ایران روز به روز در حال فزونی است و نیروهایی در منطقه در حال به دست گرفتن سررشته امور هستند که نزدیکی فکری و پیوندهای سازمانی وثیق با ایران دارند. و سوم، متزلزل شدن موقعیت دیکتاتورهای عربی منطقه آمریکا را به این فکر انداخت که دیگر از توان گذشته برای اعمال فشار به ایران برخوردار نخواهد بود.

اینجا بود که به نظر می رسد گروه هوادار مصالحه درون گروه 6 توانست حرف خود را به کرسی بنشاند و ایده روسیه محصول همین امر است. 5 نکته زیر روشن می کند که مبانی خفته در پس این ایده چیست:

1- قلب ایده روسیه این است که راهبرد دو مسیره علیه ایران باید کنار گذاشته شود. دینامیزم درونی راهبرد دومسیره اساسا بر این پیش فرض مبتنی بود که ایران تحت فشار امتیاز خواهد داد و مشکلی هم اگر هست در نوع و شدت فشارهاست. آمریکایی ها بویژه از فتنه 88 به این سو با قوت استدلال کرده اند که اگر میزان مناسبی از فشار با مشارکت تعداد مناسبی از کشورهای جهان و در زمان مناسب بر ایران وارد شود حتما موضع ایران را تغییر خواهد داد. روس ها استدلال می کنند که این راهبرد امتحان خود را پس داده و ناکارآمدی آن روشن شده است. اولا روشن شده که غرب به هیچ وجه قادر به تولید آن مقدار فشار که ادعا می کند بر ایران نیست. ثانیا هیچ نوعی از فشار وجود نخواهد داشت که در طولانی مدت به طور اجماعی علیه ایران قابل اعمال باشد و ثانیا حتی اگر غرب بتواند آنگونه که ادعا می کند فشارهای اقتصادی سنگین به ایران وارد کند، این فشارها «رفتار هسته ای ایران» را عوض نخواهد کرد. روس ها بر این ایده تاکید دارندکه موضوع ایران نهایتا از راه تعامل حل می شود نه فشار و انزوا. از دید روس ها، فشار و انزوا می تواند ایران را تا حد بسیار دردناکی آزار بدهد ولی نمی تواند محاسبه راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش را عوض کند همچنان که تا کنون نیز نکرده است. پس اگر هدف آمریکا تغییر دادن محاسبات راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش باشد، ثابت شده است که تحریم به این هدف منجر نخواهد شد چرا که محاسبات راهبردی ایران درباره برنامه هسته ای اش اساسا از مسائل اقتصادی تاثیر نمی پذیرد. بنابراین پیشنهاد روس ها این است که به جای تهدید به افزایش تحریم که یک روش امتحان شده است، روی کاهش تحریم ها تمرکز شود.

2- مسئله بعدی به تحولات منطقه مربوط است. در این باره هیچ تردیدی نیست که اگر این تحولات رخ نداده بود ایده گام به گام به ایران پیشنهاد نمی شد. نکته کلیدی در اینجا این است که آمریکایی ها بوضوح دریافته اند که در میان مدت باید حدی از برتری ژئوپلتیکی ایران در منطقه را بپذیرند و از این هم که مسائل منطقه ای به دستور کار مذاکرات با ایران اضافه شود گریزی نیست. ضمن اینکه درباره آینده منطقه بوضوح میان روسیه و آمریکا هم اختلاف دید و هم اختلاف منافع وجود دارد. روس ها عقیده دارند که کاهش قدرت آمریکا در خاورمیانه امکان مانور بیشتری به آنها خواهد داد که البته این جز از طریق شراکت با ایران ممکن نیست.

3- سومین نکته این است که اکنون هم در آمریکا و هم در اسراییل این ارزیابی اطلاعاتی که ایران مشغول ساخت سلاح هسته ای نیست غلبه کرده است. در واقع جامعه اطلاعاتی و نظامی در غرب -که اگر بنا بر درگیری با ایران باشد باید بار آن را به دوش بکشد- به هیچ وجه مایل نیست به سیاستمداران اجازه بدهد دردسری جدید آن هم به بزرگی ایران ایجاد کنند. روسیه و چین از مدت ها قبل بر این باور بوده اند که ایران واقعا علاقه ای به ساخت سلاح هسته ای ندارد چرا که سلاح هسته ای چیزی به برتری های استراتژیک ایران اضافه نخواهد کرد. جامعه اطلاعاتی و نظامی آمریکا و اسراییل هم به تازگی در حال نزدیک شدن به همین دیدگاه هستند. اکنون برآورد اجماعی غربی ها -که البته از بیان علنی آن ابا دارند- این است که ایران هیچ برنامه بالفعل ساخت سلاح هسته ای ندارد و همه آنچه هست این است که پی گیری و تعمیق برنامه غنی سازی باعث شده ایران توانایی انتخاب مسیرهای متعدد در آینده برنامه هسته ای اش را داشته باشد. علاوه بر این، یک نکته بسیار مهم این است که اکنون در غرب نوعی اتفاق نظر بوجود آمده است که ایران از نقطه قابل بازگشت عبور کرده پس بهتر است غرب به جای اینکه انرژی خود را صرف هدف بیهوده و غیر قابل دست یابی به نام بازگرداندن ایران به عقب بکند، روی آینده برنامه هسته ای ایران متمرکز شود و با تقویت نظارت آژانس امکان ادعایی انحراف را منتفی کند. در یک جمله، غلبه این تحلیل که ایران به دنبال بمب نیست، فضای وسیعی را برای ابتکار عمل های دیپلماتیک ایجاد کرده است.

4- مسئله چهارم این است که بویژه برای روس ها هیچ چیز مهم تر از توسعه روابط اقتصادی هم با ایران و هم با آمریکا نیست. روس ها به دنبال فرمولی هستند که اجازه حضور آنها در بازار ایران را بدهد بدون اینکه آنها را از حضور در بازار ایران محروم کند.

5- و نهایتا، غرب این نکته را دریافته است که امکان به نتیجه رسیدن هیچ ایده ای که درصدد تحمیل یک جانبه درخواست های غرب بر ایران باشد بی آنکه برای خود غربی ها هم تعهداتی در نظر بگیرد وجود ندارد. گام به گام بودن طرح روس ها دقیقا از این واقعیت ناشی می شود که هر دو طرف باید تعهداتی را بپذیرند و میزان پای بندی هر یک از طرفین به گامی که ملزم به برداشتن آن شده تنها عاملی است که طرف مقابل را هم به برداشتن گام متقابل تشویق می کند. بنابراین غربی ها با پذیرفتن این ایده عملا قبول کرده اند که دوران اعتمادسازی یک طرفه به پایان رسیده و آنها هم باید تعهداتی جدی را بپذیرند.

آنچه در اینجا گفته شد فقط در حد مبانی است. مراحل کلیدی دیگری هم وجود دارد که بحث درباره آنها در این مقال نمی گنجد. از جمله یک بحث مهم این است که چارچوب این طرح گام به گام یعنی اصولی که غرب حاضر است بپذیرد چیست و نهایتا اینکه درون طرح کدام گام با کدام گام مقابل نهاده خواهد شد؟

خراسان:قرآن در زندگی ما جاری نیست!

«قرآن در زندگی ما جاری نیست!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می‌خوانید؛آیا هنوز وقت آن نرسیده است که هر یک از ما خود را در محکمه لااقل وجدان خود به محاکمه بکشانیم و عادلانه و منصفانه از خود بپرسیم با کلام خدا، کتاب نور، کتاب هدایت، کتاب شفا، کتاب ذکر مبارک و با کتاب حیات و زندگی چه کردیم و چگونه رفتار کردیم؟

ما با کتاب هستی و این جلوه نازل شده لوح محفوظ الهی چه کردیم، ما با قرآن چه کردیم، به دیگران کاری نداریم، هر یک از ما مسلمانان ایرانی با این ذخیره و هدیه و لطف خاص الهی چه کردیم؟

بسیار سخت و تاسف بار است اما واقعیت دارد که برخی کتاب های داستانی و تخیلی فرنگی و بیگانه با فرهنگ ما در جمهوری اسلامی چند بار تجدید چاپ شد و برخی از ما آن ها را به خورد فرزندانمان دادیم، اما دریغ از این که یک بار کلام وحی را دوره کنیم، بسیاری از ما حتی قدر قاریان و قرآن شناسان و معلمان و مفسران قرآن را نشناخته ایم، در صورتی که اینان بهترین ها هستند برای الگو شدن و مرجع شدن در جامعه.

صد دریغ و هزاران افسوس نه در خانواده ها، نه در مدارس و دانشگاه ها و نه در محیط جامعه برنامه و تلاشی بایسته انجام شده است که آحاد این ملت مسلمان از دوران کودکی لااقل با روخوانی و روان خوانی کتاب خدا آشنا شوند، تاثیرپذیری از آثار بی بدیل تربیتی و اعتقادی و فکری و رفتاری در همه شئون فکری و ذهنی و رفتاری و اجتماعی زندگی و انس با قرآن طلبمان باشد!

آری حتی روخوانی و روان خوانی کتاب خدا را وظیفه جدی خود ندانسته ایم چه رسد به تامل و تدبر و جاری کردن قرآن در زندگی مان!

نه تنها خانواده ها، سیستم آموزش و پرورش، دانشگاه ها، رسانه ها بلکه حتی حوزه های علمیه و حتی مجموعه نظام هم اعم از قوای سه گانه و مجموعه سازمان ها و نهادها تاکنون برنامه ای بایسته، راهبردی، منظم و کارآمد برای ترویج قرآن و فرهنگ قرآنی و انس مردم با قرآن تدوین نکرده اند. اگر کسانی این ادعای نگارنده را قبول ندارند، یک آمار ساده از تعداد دانش آموزان، دانشجویان، کارمندان، کارگران و حتی برخی طلاب حوزه های علمیه تهیه کنند و به این سوال پاسخ دهند چند درصد این عزیزان توان تلاوت ساده اما صحیح قرآن را دارند؟ تدبر و تامل و انس با قرآن پیشکش!

انصاف نیست کارهای بزرگ و ارزشمندی که توسط مجموعه های گوناگون برای بسط و ترویج قرآن و فرهنگ قرآنی در کشور انجام شده است را نادیده بگیریم اما قرآن بزرگ و بلند جایگاه کجا و کارهای انجام شده کجا؟

صادقانه از خود بپرسیم چقدر با قرآن آشنا هستیم؟ چقدر قرآن را دوست داریم؟ چقدر با قرآن مانوس هستیم؟ قرآن در کجای زندگی ما جاری است؟ آیا اندیشه و افکار ما بر اساس آموزه های قرآنی شکل گرفته است؟ آیا قرآنی می اندیشیم؟ قرآنی سخن می گوییم؟ آیا گفتار و رفتار خود را بر اساس آموزه های قرآنی تنظیم می کنیم؟ تربیت هر یک از ما با تربیت قرآنی چه نسبتی دارد؟

از خود می پرسم آیا من که قلم در دستم امانت است، من روزنامه نگار و نویسنده مسلمان، قرآنی می اندیشم و پس آن گاه قلم به دست می گیرم و می نویسم؟ آیا خدا را، خدای قرآن را بر کلمه، کلمه بلکه بر حرف حرف نوشته هایم ناظر می دانم؟

از شما می پرسم آقای مسئول در هر رده ای در جمهوری اسلامی آیا همه شما بر اساس آموزه های قرآنی می اندیشید، برنامه ریزی می کنید، تصمیم می گیرید و اجرا می کنید؟ آیا حرف ها و موضع گیری های همه شما بر اساس اخلاق و تربیت قرآنی است؟

گمان من این است که این طور نیست وگرنه این همه کج پنداری، بداخلاقی و بدرفتاری در جامعه اسلامی وجود نداشت؟

برادران و خواهران قانون گذارم، آیا همه شما به تمامت به هنگام وضع قوانین، قرآن را و آموزه های کتاب خدا را آن چنان که باید و در حد توان خود نصب العین خود قرار می دهید یا گاه منافع و مصالح گروهی و جناحی و ... در وضع قوانین و رای دادن و قیام و قعودها تاثیرگذار است؟

برادران و خواهران دینی ام در قوه قضاییه، آیا تمامی احکام صادره در محاکم قضایی آن چنان که باید بر اساس مر آموزه های قرآنی و عدل و انصاف انشاء می شود؟ آیا رفتار همه قضات، دادستان ها، بازپرسان و کارمندان دستگاه قضا رنگ و بوی قرآنی دارد؟ قبول کنیم که ندارد.

آیا رفتار همه کارمندان با ارباب رجوع بهره ای کافی از آموزه های قرآنی دارد؟ باور کنیم که ندارد، آخر ما به عنوان روزنامه نگار و اهل خبر و رسانه با مردم و درددل های مردم بسیار سر و کار داریم و از برخی مسائل و مشکلات مردم که بعضی مسئولان خبر ندارند باخبریم.

آیا همه پزشکان ما بر اساس آموزه های قرآنی شفا دهنده اصلی را آفریدگار مطلق هستی می دانند و خود را وسیله ای برای درمان دردهای بندگان خدا، آیا همه پزشکان با همه بیماران - که امیدی جز خدا و پس از آن نگاه مهربانانه و درمانگرانه پزشک خود ندارند- آن گونه که فرزند و برادر و همسر و پدر و مادر خود را درمان می کنند و برایشان دل می سوزانند، رفتار می کنند؟ آیا برخی بیمارستان های ما ابتدا بیمار بدحال را بستری می کنند و بعد به دنبال تشکیل پرونده و محاسبه هزینه ها می روند؟ یا ابتدا همراه سرگشته بیمار را به سمت پرداخت های اولیه مجبور می کنند؟

آیا همه مهندسان سازه ها و پروژه های عمرانی و معماران دست اندرکار ساخت و سازها بر اساس باورهای قرآنی و آموزه های دینی ابتدا امنیت جانی و روان مردم و آبروی نظام مهندسی و مهندسان و معماران مسلمان را و خیلی چیزهای دیگر اعم از منافع ملی و مصالح عمومی مردم را در نظر می گیرند یا پیش از هر چیز به محاسبه سود بیشتر خود آن هم به هر قیمتی می پردازند؟

آیا همه پرسنل نیروی انتظامی به اخلاق قرآنی آراسته اند، آیا همه این عزیزان در کلام و رفتار خود با خلق خدا آن گونه که بایسته است رفتار می کنند؟

آیا همه معلمان و استادان دانشگاه های کشور ما با این نگاه سر کلاس ها حاضر می شوند که مخاطبان و متربیان آنان همه همان انسان هایی هستند که خدای خالق آنان، چنان بزرگشان دانسته و برشمرده که فرموده «لقد کرمنا بنی آدم»، آیا همه عزیزان استاد و معلم کشور ما تمامی رفتار و گفتار و شان خود را بر این واقعیت که معلم اول خداست و این که معلمی شغل انبیا است، تنظیم می کنند؟

آیا فضای ادبیات و نوشته های برخی رسانه ها و خصوصا نشریات و قلم برخی قلم به دستان فضای اخلاق قرآنی است؟ و عفت قلم و حیا در آنها به درستی رعایت می شود؟ آیا همه نقدها براساس علم و آگاهی و انصاف و با نیت اصلاح انجام می شود؟ باور کنیم که چنین نیست!

آیا کلمات و جملات همه کسانی که مجالی و تریبونی برای گفتن می یابند بر اساس آموزه های قرآنی است؟ آیا کلام تمام گویندگان به صفت بایسته حیا و عفت کلام مزین است؟ می بینیم که نیست!

آیا؟ آیا؟ آیا؟ و صدها و هزاران آیای دیگر؟

آیا برخی که همه حق را نزد خود می دانند و خود را حق مطلق می پندارند و هیچ حقی برای کسان دیگر متصور نیستند، تفکر و رفتاری مطابق با آموزه های قرآنی دارند؟

آیا گفتار و رفتار برخی از ما در محیط خانواده در ارتباط با پدر و مادر و همسر و فرزندان و خویشان خود برگرفته از رفتارهای توصیه شده در قرآن و تربیت قرآنی است یا بیش از هر چیزی بوی خودخواهی و خودبرتربینی می  دهد؟

آیا اگر قرآن می خواندیم، مودب به ادب قرآنی بودیم و در این کتاب نور، ژرف می اندیشیدیم باز هم این همه بدگویی، بداخلاقی ، بدرفتاری ، تندخویی و کم صبری در رفتار برخی از ما موج می زد؟

آیا اگر قرآن می خواندیم و در معانی بلند آن غور می کردیم در زمانی که برخی سفره ها حتی سفره های سحری و افطاری همنوعان ما خالی است باز هم برخی از ما این همه اسراف می کردیم و سفره های افطاری آنچنانی برای میهمانان آنچنانی پهن می کردیم؟

و آیا اگر تنها یک بار به آیات ابتدایی سوره مومنون مراجعه و کمی در معنای آن تدبر می کردیم و به تصریح کلام خداوند درباره صفات مومنان دقت می کردیم و همچنین به تصریح و تاکید خداوند بلندمرتبه به مراحل آفرینش انسان می نگریستیم، آیا آن گاه مرتکب برخی افکار و رفتار غیرمومنانه می شدیم؟ آیا دقت در مراحل خلقت انسان و توجه به قدرت لایزال الهی و هیچ بودن خود در مقابل خداوند حداقل ما را بر این رفتار رهنمون نمی کند که به غرور و تکبر و نخوت و خوی فرعونی در مقابل خدا، در مقابل مردم و در مقابل اقوام و خانواده خود آلوده نشویم؟

صریح می پرسم و از همه مسئولان و دست اندرکاران و برنامه ریزان و صمیمانه از همه عزیزان هموطن و مسلمانم می پرسم آیا اگر قرآن در زندگی ما جاری بود این همه مشکل فراروی خود می دیدیم ؟ و آیا به اذعان رئیس قوه قضاییه سالانه ۸ میلیون پرونده قضایی در محاکم ما تشکیل می شد؟

باز صمیمانه از خود و همگان می پرسم آیا ما قرآن را، وحی خداوندی را، معجزه جاوید پیامبر خاتم را و این کتاب هستی را کتاب معرفت و زندگی می دانیم و به این دانسته خود عمل می  کنیم؟ یا برخی از ما از قرآن فقط در هنگام تعویض خانه، (درست کردن «آینه قرآن») رد کردن مسافر از زیر آن، بر طاقچه گذاشتن آن، جزو مهریه قرار دادن آن و خواندن آن بر مزار مردگان و از دنیا رفتگان یاد می کنیم؟ و گویا فراموش می کنیم که قرآن کتاب هستی ، کتاب حیات و کتاب زندگانی و کتاب زندگی و کتاب حیات واقعی و جاودانه است.

مگر قرآن کتاب حیات نیست، که هست. مگر قرآن کتاب زندگانی نیست، که هست. مگر قرآن کتاب هدایت نیست، که هست. مگر قرآن نور، ذکر، ذکر مبارک نیست، که هست و مگر قرآن کلام بی همتای آفریدگار بی همتا نیست که هست، پس بیاییم به برکت خود قرآن و به برکت رمضان و شب قدرش، «قدر» قرآن را بدانیم و بازشناسیم و فقط آن را بر سر نگیریم، بلکه با تلاوت قرآن، با انس با قرآن، با اطاعت از قرآن و هدایت گرفتن از قرآن و سرمشق گیری از عترت، قرآن را در عمق جان و اندیشه و زندگی خود جاری کنیم. سینه هامان را به اندازه وسع و لیاقت و همتمان ظرف معارف قرآنی قرار دهیم، قرآنی سخن بگوییم، قرآنی رفتار کنیم، قرآنی زندگی کنیم تا به لطف الهی با قرآن به دیدار خدای قرآن برویم، با قرآن محشور شویم، تا قرآن در قبر و برزخ نیز انیس و مونس ما باشد و با قرآن برانگیخته شویم و ...

تا حبیب خدا، محمدمصطفی آن آورنده قرآن و پیام آور وحی مبین، در این دنیا و آن دنیا دستمان را بگیرد و شفاعتمان فرماید ان شاء ا...

پس خدایا چنان مباد که ما قرآن را و قرآن ما را فراموش کند.

جمهوری اسلامی:جنگ نرم از درون

«جنگ نرم از درون»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛سالهای متمادی است که از تهاجم فرهنگی دشمنان انقلاب اسلامی به ملت ایران سخن گفته می‌شود و به درستی بر ضرورت مقابله با این تهاجم تأکید می‌گردد. هر چند خطر این تهاجم را نمی‌توان انکار کرد، لکن واقعیت مهمتر و خطرناک‌تر اینست که درست به موازات همین تهاجم سنگین بیرونی، در داخل نیز اصول و ارزش‌ها و آرمان‌های انقلابی و دینی و اخلاقی ما بشدت مورد تهاجم است و متأسفانه نسبت به این جنگ نرم که از درون است غفلت می‌شود و یا تغافل صورت می‌گیرد.

تفاوت تهاجم از بیرون با تهاجم درونی اینست که اولی با بودجه دشمن صورت می‌گیرد ولی دومی بودجه ملت را می‌بلعد و آن را به گلوله توپ تبدیل می‌کند و جبهه خودی را هدف قرار می‌دهد. تهاجم بیرونی از راه دور است و کم اثر ولی تهاجم درونی از نزدیک است و مؤثرتر. آنان که از بیرون حمله می‌کنند برچسب مخصوص دشمن را بر چهره دارند و در برابر آنها عکس العمل‌هائی وجود دارد ولی مهاجمان درونی با نقاب دوست به صحنه می‌آیند و به جای آنکه عکس‌العملی را برانگیزند حتی در بسیاری موارد از آنها استقبال هم می‌شود...

نتیجه آنکه تا تکلیف خود را با جنگ نرم از درون روشن نکنیم، مبارزه با تهاجم فرهنگی به جائی نخواهد رسید. حتی اگر دشمنان خارجی ما تهاجم فرهنگی را متوقف کنند و دیگر در این جبهه کاری به ما نداشته باشند، همین جنگ نرم درونی برای از پا در آوردن ما کافی است.

ساده‌ترین نمونه، همین تلویزیون خودمان که قرار است "سیمای جمهوری اسلامی" باشد. از یازده ماه سال که بگذریم و فقط بر ماه مبارک رمضان متمرکز شویم که تلویزیون هم سعی می‌کند رنگ مذهبی به خود بگیرد و مردم را به خدا نزدیک کند، چنان تصویری از اسلام در برابر چشمان مردم به نمایش در می‌آورد و جان مردم را پر می‌کند که نه در کتاب‌های فقهی و اعتقادی خوانده‌اند و نه در سیره عملی پدران و مادران و آباء و اجداد خود دیده‌اند "ماسمعنا بهذا فی آبائنا الأولین".

از یکساعت به مغرب مانده مجموعه‌های تلویزیونی شروع می‌شوند و با تقسیم کار مهندسی شده و دقیقی که میان چند شبکه صورت گرفته تقریباً بی‌وقفه تا ساعت 5/12 شب ادامه دارند. البته برای آنکه مردم در روزهای ماه مبارک رمضان و با دهان روزه نیز از فیوضات این مجموعه‌ها بی‌بهره نباشند، تکرار این مجموعه‌ها در ساعات مختلف روز هم پخش می‌شوند. این اقدام، به ویژه برنامه ریزی دقیقی که برای شب‌ها شده، تمام وقت مفید مردم را پر می‌کند و آنها را پای تلویزیون می‌نشاند و از رفتن به مسجد و مجالس مذهبی باز می‌دارد. اگر بخواهیم از همین یک فقره، که هنوز مربوط به قالب و شکل ماجراست، نتیجه‌ای به دست بیاوریم اینست که مردم ایران انقلابشان را از مسجد آغاز کردند و پایگاه دفاع مقدس نیز مسجد بود و به همین دلیل همواره باید تلاش کنیم مساجد که به فرموده امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه سنگر هستند، پر باشند، اما ما تلاش می‌کنیم این سنگرها را خالی کنیم و مردم را به ویژه جوانان را از امتیازات فراوانی که حضور در مساجد دارد محروم نمائیم. آیا بزرگان نظام جمهوری اسلامی خبر دارند که بسیاری از مساجد در این ماه فقط به برگزاری نماز مغرب و عشا اکتفا می‌کنند و مجالس وعظشان را تعطیل کرده اند؟ آیا خبر دارند که بقیه مساجد هم از جوانان در شب‌های ماه مبارک رمضان خالی هستند؟

مسئولان تلویزیون به خود غره نشوند که این هنر و کاردانی ماست که توانسته مردم را پای تلویزیون میخکوب کند و اینهمه مخاطب جلب و جذب نماید. این هنر را هر کس که این جعبه جادوئی را در اختیار داشته باشد،‌ دارد حتی رابرت مرداخ و ایرانی‌های لوس آنجلس نشین و عرب‌های بی‌بندو بار و شبکه‌های متعدد لائیک‌ها در ترکیه. تفاوت اینست که رابرت مرداخ با فارسی وان و آنهای دیگر با رقص و آوازهای زن‌های هر جائی، افراد بی‌بندو بار را به پای تلویزیون‌هایشان می‌نشانند و شما مذهبی‌ها را با اشباح و ارواح نباتی و حیوانی و حیله‌های شیطان و عشق‌های مثلثی و مربعی سرگرم می‌کنند. نگرانی عمیق اینست که شما، بدون آنکه بخواهید،‌ با این کارهایتان مذاق همین مذهبی را تغییر بدهید و به تدریج آنها را به پای تلویزیون‌های ماهواره‌ای بکشانید. شما چنین قصدی ندارید ولی آنها درصدد هستند که از میان مشتریان امروز شما برای فردایشان سربازگیری کنند.

مجموعه‌های تلویزیونی سیمای جمهوری اسلامی در سالهای گذشته به عشق‌های زمینی انفرادی قانع بودند و هر کاری می‌خواستند در همین چارچوب انجام می‌دادند، اما امسال این عشق‌های زمینی، مثلثی و مربعی شده‌اند و کار به جائی رسیده که حتی دوستی‌های دختران و پسران نامحرم و معاشرت‌های حرام آنها به ارواح نباتی و حیوانی هم سرایت کرده است! در یک مجموعه تلویزیونی ماه رمضانی، سه دختر و زن عاشق سینه چاک یک مرد می‌شوند و برای تصاحب او به آب و آتش می‌زنند و در یکی دیگر از این مجموعه‌ها دختر چادری یک حاجی متدین و خوشنام و آبرومند آنچنان عاشق یک جوان شیاد می‌شود که حاضر است چادرش را دور بیاندازد و در برابر پدرش بایستد و همه معیارها و اصول و ارزش‌ها را نادیده بگیرد و با کهنه خواندن افکار پدر و به استناد تغییر کردن زمانه، خود را تسلیم آن جوان شیاد کند. تأسف‌بارتر اینکه آن پدر متدین نیز همواره با عصبانیت و رفتارهای بی‌منطق خود به این ماجرا دامن می‌زند و حتی یکبار هم برخورد منطقی نمی‌کند.

توجیه مسئولان تلویزیون لابد اینست که می‌خواهیم عاقبت زشت این قبیل ناهنجاری‌ها و رفتارهای نادرست جوانان و عصبانیت و بی‌منطقی پدران را نشان دهیم و این مجموعه‌ها وقتی به آخر برسند، نتایج عبرت آموزی خواهند داشت.

این توجیه، در واقع عذر بدتر از گناه است. این حضرات آیا توجه ندارند که ترسیم چهره غیرمنطقی برای آن پدر مذهبی، به معنای بی‌منطق نشان دادن قشر مذهبی و صحه گذاشتن بر رفتارهای غلط و احساسی آن دختر هوسباز است؟ آیا نمی‌دانند که برای رسیدن به نتایج مفید نباید از مسیرهای آلوده و بدآموز عبور کرد؟ آیا توجه ندارند این اغراق‌ها، که برای جاذبه‌دار کردن مجموعه‌های تلویزیونی مرتکب می‌شوند، چه ضربه‌های سنگینی به اعتقادات جوانان و روابط عاطفی و مثبت میان فرزندان و والدین آنها وارد می‌کند؟ متأسفانه این حضرات، نام این تخریب‌ها را سنت شکنی می‌گذارند و آنرا یک امتیاز می‌دانند درحالی که تفاوت میان سنت‌های مثبت و منفی را می‌دانند و از این واقعیت نیز باخبرند که وجود احترام متقابل میان فرزندان و پدران و مادران و حفظ حرمت والدین در هر شرایطی، از سنت‌های مثبت و مورد سفارش دین است و بهیچوجه نباید آن را شکست. مهمتر آنکه تلویزیون باید با تکیه بر واقعیت‌های فراگیر جامعه به مطرح کردن و نقد آنها بپردازد، نه آنکه با تکیه بر تخیلات یا موارد نادر و زدن رنگ و لعاب‌های تبلیغاتی به آن درصدد تعمیم آن بر آید تا بازار خود را داغ کند.

متأسفانه اسیر تخیلات شدن، بیماری خطرناکی است که در سال‌های اخیر گریبان گیر بعضی اقشار تحصیل کرده نیز شده است. در ویژه نامه‌ای که اخیراً توسط یک روزنامه دولتی درباره شخصیت و جایگاه زنان منتشر گردیده و جنجال آفریده، از دو نفر به عنوان استاد دانشگاه و محقق و صاحب فکر و اندیشه نام برده شده و مطالبی از آنها به چاپ رسیده که جای شرمندگی بسیار دارد. اگر اینان استادان دانشگاه‌های ما هستند، وای به حال جوانان جامعه ما که قرار است از این چنین افرادی علم و معرفت بیاموزند. یکی از آنها آنقدر همه چیز را سکسی می‌بیند که همه بخش‌های اجتماعی جامعه را گرفتار سکس می‌داند بطوری که از نظر وی سکس در ورزش و ساختارهای شهری هم نفوذ کرده تا جائی که حتی آشپزخانه‌های باز و خودروی 206 و فوتبال را نیز نمادهائی براساس ساختار سکس می‌پندارد. آن دیگری حتی به حوادث بعد از انتخابات هم رحم نکرده و با صراحت می‌گوید: من بزرگترین قدرت محرکه این حوادث را محرکه جنسی می‌دانم. کاندیداهای معارض به دنبال خود نمائی جنسی رفتند، یعنی وقتی مثلاً لباس سبز پوشیدند، تحریک آمیز بودند.

بی انصافی است اگر گفته شود همه مطالب ویژه نامه مورد اشاره،‌ انحرافی است. اما واقعیت اینست که این قبیل مطالب تخیلی که حتی پرت و پلاهای فروید را هم پشت سر گذاشته، آن را به درجه‌ای از انحطاط و سقوط کشانده که طبیعی بود سیل اعتراض‌ها را متوجه خود کند. اهانت و تمسخر نسبت به حدیث شریف نبوی "من تزوج فقداحرز نصف دینه..." و سایر مطالب موهن نیز از ویژگی‌های این ویژه نامه است که نمونه‌ای از جنگ نرم از درون است.

نکته قابل تأمل اینست که در روزگار ما این قبیل مطالب سست و بیمارگونه را معمولاً تحت عناوینی از قبیل "پدیدارشناسی" و "جامعه شناسی" و "روان شناختی" و... به خورد مردم می‌دهند و الفاظ جدید و من در آوردی را نیز آنچنان چاشنی آنها می‌کنند که بتوانند خواننده و شنونده را مقهور الفاظ و اصطلاحات پرطمطراق کنند و او را از اندیشیدن به محتوای پوچ و انحرافی آن مطالب غافل نمایند. همین غفلت است که راه را برای تهاجم از درون هموار می‌نماید و مقولات انحرافی که در قالب گفتارها، فیلم‌ها، مجموعه‌های تلویزیونی و مقالات به خورد مردم داده می‌شوند را در کام شنوندگان و بینندگان و خوانندگان بی‌اطلاع و خوشبین حتی از عسل هم شیرین‌تر جلوه می‌دهند. اینست که عقلای قوم باید خطر جنگ نرم از درون را جدی بگیرند. تا این مشکل حل نشود، مبارزه با تهاجم فرهنگی به جائی نخواهد رسید.

رسالت:عبرت های کودتای 28 مرداد‏

«عبرت های کودتای  28 مرداد‏»عنوان سرمقاله‌‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛اشاره:دیروز سالروز کودتای آمریکایی- انگلیسی 28 مرداد 1332 بود. 58 سال پیش در چنین روزی میراث نهضت ملی شدن صنعت نفت زیر "چکمه" کرمیت روزولت آمریکایی و کریستوفر وودهاس انگلیسی قرار گرفت و ماحصل خون دل های ملت یک شبه به تاراج استعماررفت. شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت اما حاوی عبرت های زیادی است که در این وجیزه به بخشی از آنها خواهیم پرداخت.‏

1- حداقل در یک صد و اندی سال اخیر مردم ایران سه نهضت یا جنبش (movement‏) بزرگ را پشت سر گذاشته اند. نهضت معمولا به مجموعه تلاشهای فکری و سیاسی ریشه دار و دراز مدتی اطلاق می شود که ضمن صورتبندی یک حرکت فراگیراین پتانسیل را دارد تا به تحولات بنیادین اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی منجر شود و در عین حال ممکن است به شکست بینجامد. بر اساس این تعریف جامعه ایران در یک قرن گذشته شاهد سه نهضت مشروطه خواهی، ملی شدن صنعت نفت و نهضت امام خمینی(ره) بوده که البته تنها در مورد آخر منتهی به انقلاب اسلامی ایران گشت. مشروطه سرکه ای بود که در نهایت شراب شد و ملی شدن صنعت نفت نیز در میانه راه ناکام ماند. نهضت امام خمینی(ره) اما منجر به انقلاب اسلامی ایران شد و امروز پس از گذشت 32 سال از پیروزی هنوز گفتمان انقلاب زنده است. البته برخی هر سه حرکت را در یک الگوی کلان تاریخی تحت عنوان مقاطع مختلف نهضت ضد استبدادی و ضد استعماری تحلیل و تبیین می کنند که نسخه متکامل یعنی انقلاب اسلامی ایران بر تجارب و دستاوردهای این سه نهضت استوار است. از این رو این دسته معتقدند فرمول تلاشی و فروپاشی هر سه نهضت از یک کانون نشات می گیرد و در دوره‌های مختلف به شیوه های متفاوتی فعال می شود. در این فرمول تلاشی فعال کردن شکاف های اجتماعی بین سنت و مدرنیته، دین و سیاست، اقوام و مذاهب، ملی و مذهبی، روحانی و مکلا و ...  همواره صبغه پر رنگی داشته است. به هر حال آسیب شناسی نهضتهای صد ساله اخیر ایران مسبوق به فهم تئوریک از شکافهایی است که به مجاری اصلی نفوذ و دخالت بیگانگان در مسائل داخلی ایران تبدیل شدند و جنبشهای مردمی را با ناکامی مواجه کردند. یکی از مهمترین این آسیبها، شکاف بین رهبران نهضت و مردم بود که متاثر از عوامل مختلفی همچون قلب ماهیت اهداف نهضت، اختلافات رهبران، نا امیدی مردم و... شکل می گرفت و زمینه شکست بطئی و مزمن یک جنبش مردمی را فراهم می کرد.در قیام تنباکو، نهضت مشروطه وملی شدن صنعت نفت، مردم با هدایت رهبران نهضت دشمن را از در بیرون می کردند اما پس از مدتی همان دشمن از پنجره باز می گشت و بسترهای تبدیل هویت نهضت و شکست نهایی آن را تدارک می دید.‏

2- در سالهای ‏1953 و 1954 میلادی با روی کار آمدن یک دولت جمهوریخواه در آمریکا و قدرت گرفتن جناح محافظه کار در انگلیس به مرور فضا برای انجام یک کودتای تمام عیار علیه دکتر مصدق فراهم شد. در فرایندهای زیردستی کودتا، انگلیس ها توانسته بودند ظرف کمتر از یک سال و یک ماه انقلاب پیروز در 30 تیر 1331 را به شکست 28 مرداد 1332 تبدیل کنند. ظرف این یک سال تمام هیجانات انقلابی عموم مردم فروخوابید و هیچ مقاومتی در 28 مرداد علیه کودتا گران صورت نگرفت. حتی عده ای از لات ها و اراذل که از قسمت های جنوبی شهر تا بازار تظاهرات کرده بودند و می گفتند هم شاه هم مصدق  از ظهر به بعد شعار مرگ بر مصدق و درود بر شاه سر دادند. انگلیسی ها توانستند در این یک سال در روند های مختلف سیاسی و مذهبی اخلال کنند.

مجلس توسط شخص مصدق تعطیل شد، روحانیت تضعیف شد، عزل و نصب های نادرست صورت گرفت و مخالفان جریان ملی شدن صنعت نفت از جانب مصدق پست های کلیدی گرفتند که از آن جمله می توان به انتصابات در کانون بازنشستگان ارتش، انتصاب سرلشکر وثوق به عنوان معاون وزارت جنگ توسط مصدق و دخالت دادن عناصر دیگری همچون نصرت الله امینی و سایرینی که بعد از 30 تیر باید مجازات می شدند، حضورنظامیان طرفدار دربار درشهربانی و فرمانداری نظامی و... اشاره کرد، بر تنور اختلافات بین نیروهای سیاسی و مذهبی دمیده شد، برخی مذهبی ها خبرهای ضدو نقیض و مبالغه آمیز علیه دولت به مرحوم کاشانی می دادند،  با اوج گرفتن مطلق گرایی و تمامیت خواهی مصدق بخصوص در برخورد با اطرافیان شاه زمینه توطئه چینی و دسیسه چینی متملقان دربار در خارج از مرزها فراهم شد به صورتی که اشرف خواهر دوقلوی شاه پس از اخراج از ایران توسط مصدق مستقیما با "اینتلجنس سرویس" و "سیا" علیه ملی شدن صنعت نفت ارتباط برقرار کرد، نیروهای انگلستان با فعال نمودن شبکه‌های جاسوسی خود و نفوذ در تشکیلات نیروهای ملی و مذهبی و ایجاد تفرقه بین آنها و مدیریت افکار عمومی از طریق رسانه های انگلوفیل تمام ظرفیت هایی که ممکن بود در مبارزه با استبداد و استعمار به کار بیاید از بین بردند. برایند این اقدامات باعث شد که حتی مصدق به هشدار صریح آیت الله کاشانی در روز 27 مرداد توجه نکند و فردای آن روز باد داغ تابستان 1332 با چند چمدان دلار آمریکایی و عربده های شعبان بی مخ ها در خیابان های اطراف نخست وزیری پرچم کودتا را به اهتزاز درآورد. فاصله تجربه قیام ملی  30 تیر تا کودتای 28 مرداد به ژرفای قبض و بسط شکاف دولت-ملت یا رهبران نهضت و مردم است. انقباض این شکاف مساوی با پیروزی نهضت و انبساط آن محملی برای دخالت عنصر خارجی و در نهایت شکست است.‏

‏3-  در انقلاب اسلامی ایران به عنوان نمونه موفق
نهضت های یک صد ساله اخیر بر خلاف مشروطه و ملی شدن صنعت نفت نقش موثر رهبری و بصیرت مردم پر رنگ تر از گذشته است. در انقلاب اسلامی ایران سطح حضور روحانیت به سطوح عالی و مرجعیت ارتقا داده شد. تعاریف و چارچوب های تقریبا روشن تری برای مفاهیمی نظیر مردمسالاری، پارلمانتاریسم، آزادی و ... در نظر گرفته شد. مثلا کارویژه های شورای نگهبان در کنار مجلس متشکل از نمایندگان مردم به رسمیت شناخته شد. بر خلاف ملی شدن صنعت نفت مجریان محدود و محصور به قانون و قانونگرایی شدند و مجلس در راس امور تعریف شد. پیوند های مستمری بین مرجعیت، روحانیت و سیاست به وجود آمد. در نهضت اسلامی ایران نقش اراده مردم در کشورداری به رسمیت شناخته شد و در مقابل هر حرکتی که منجر به بازگشت استبداد به کشور می شد مقاومت صورت گرفت. نمونه عینی این مقاومت در قضایای بنی صدرمنافقین، غائله 18 تیر 78 و فتنه 88 رخ داد که نظام علی رغم اینکه هزینه داد اما برای دفاع از رای مردم سینه سپر کرد و حاضر نشد باج بدهد. اساسا یکی از دلایل پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) و تداوم حیات آن را باید در غلبه بر چالش تعمیق شکاف ها بین دولت و ملت  جستجو کرد. جریانات سیاسی و احزاب در ایران پس از انقلاب به خوبی توانستند شکاف دولت-ملت را مدیریت کنند. این چالش در 3 برهه حساس ریاست جمهوری بنی صدر و 18 تیر 78 و فتنه 88 به طور جدی مطرح شد. ملت ایران با هدایت جریانات سیاسی ضمن اعلام بی کفایتی بنی صدر در اداره کشور وی را بیرون کردند و پس از دوم خرداد نیز با حضور جند الله گونه مردم در 23 تیر 78 مانع از تعمیق این شکاف شدند. 9 دی 1388 هم آخرین میخ ها را بر تابوت فتنه ها و
توطئه های استعمار و استکبار کوباند.‏

جمع بندی و نتیجه گیری
تجربه تاریخی سه نهضت بزرگ در ایران حاوی برخی عبرت هاست که سیاسیون و مذهبیون در دوره های مختلف می توانند بر آنها تکیه کنند و مستظهر به این تجارب از خطر سقوط و هبوط در امان باشند. برخی از این تجارب از قرار زیر است.

الف): گفتمان هایی که برظرفیت های ضد استبدادی و
ضد استعماری تاکید نمی کنند،گفتمان دشمن هستند.
ب): هر موضعی که منجر به دامن زدن به اختلافات داخلی به خصوص در بین روحانیت شود برخلاف منافع و اهداف اساسی نهضت است.
ج): هر اقدامی که به اعتبار و استحکام جایگاه رهبری نهضت لطمه بزند یک اقدام خائنانه است.
د): توسعه دایره تمامیت خواهی ها،مطلق انگاری ها و اثبات خود با نفی دیگران منافی اهداف عالی نهضت است.
ه):  اهتمام به اجماع جریانات سیاسی و اقشار آوانگارد درباره مفاهیم کلانی چون منافع و مصالح ملی
و): استاندارد سازی زیرساختهای مردمسالاری بر اساس مبانی ملی و مذهبی با مشارکت احزاب و جریانات پیشگام
ز): همگرایی کلان احزاب در عین اختلاف نظر در حوزه سیاستگذاری ها
ح): پذیرش بلوغ سیاسی ملت ایران و نقش غیر قابل انکار روحانیت به عنوان ضامن صیانت از اسلام و میهن
ت):  پرهیز از جزئی نگری و سطحی زدگی از جانب بازیگران سیاسی و عدم غفلت از اهداف اصلی نهضت
و...‏

ایران:منصفانه بنگریم

«منصفانه بنگریم»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ایران به قلم اصغر بالسینی است که در آن می‌خوانید؛حملات رسانه‌ای و تبلیغاتی به روزنامه و ویژه نامه فرهنگی مذهبی خاتون طی دو روز گذشته نیز با شدت ادامه یافت. علاوه بر رسانه‌های زنجیره‌ای وابسته به یک جریان خاص سیاسی، برخی از ائمه محترم جمعه نیز مسئولان روزنامه رسمی کشور را تا حد ارتداد و ایستادن در برابر احکام الهی محکوم کردند و از دستگاه قضایی خواستار مجازات آنها شدند.

خدمت به امریکا و انگلیس، زیرپا گذاشتن مقدسات، اهانت به قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص)، تلاش در جهت براندازی حجاب، توهین به چادر و حجاب، مصرف بیت‌المال مسلمین برضد قرآن، جنگ با اسلام، سربازگیری از بستر لائیک و جریان‌های بی‌بندوبار کشور، توسل به شگردهای شیطانی، ترویج بی‌بند و باری و مبارزه با حجاب و عفاف از جمله اتهامات سنگینی است که به اشکال مختلف علیه دست‌اندرکاران روزنامه و تهیه کنندگان ویژه نامه خاتون مطرح شده است.

کسانی که در تهیه خاتون همکاری کردند، جمعی از افراد متدین، ولایی، انقلابی، دلسوز و فهیم هستند که با یک کار فشرده اما کم هزینه، اهتمام خود را برای انتشار این ویژه نامه وزین با هدف ترویج فرهنگ حجاب و عفاف، به کار بستند. آنها عناصری پایبند به اصول و ارزش‌های انقلاب اسلامی و مقید به رعایت احکام دین مبین اسلام از جمله اقامه نمازهای اول وقت هستند. مادر، همسر و خواهر آنها از چادر مشکی به عنوان حجاب برتر استفاده می‌کنند و همه بانوانی که در تهیه خاتون همکاری داشته‌اند نیز چادری هستند.

ضمن احترام به نظرات علمای اعلام بر این باوریم که تلاش برخی از سیاست‌بازان و جریان خاص رسانه‌ای برای تشدید هیاهو و جنجال در فضای سیاسی و روانی جامعه برپایه بدفهمی و فرضیات غلط و ناصواب، با هدف تشویق و ترغیب دستگاه قضایی به برخورد با روزنامه یا دست اندرکاران آن، رفتار نکوهیده‌ای است که از نگاه دقیق مردم دور نخواهد ماند.

خاتون نشریه‌ای در 260 صفحه است که 16 صفحه آن به رهنمودهای امام راحل و مقام عظمای ولایت در مورد جایگاه زن مسلمان در ایران اسلامی و نجابت زن ایرانی اختصاص دارد. مصاحبه با دهها تن از شخصیت‌های فرهنگی و مذهبی زن و مرد با این هدف انجام شد که روزنامه گامی هر چند کوچک برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب بردارد. معتقدیم که بهترین راه برای تأمین حجاب برخورد منطقی با این پدیده است. رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی در دیدار مدیران و سردبیران نشریات دانشجویی در سال 77 فرمودند: شما با تبلیغات کار کنید یعنی همان حربه‌ای را که افراد مورد نظر شما برای سست کردن اعتقاد به حجاب به کار می‌برند شما هم به کار ببرید یعنی شما درباره حجاب بنشینید واقعاً تحقیق کنید، فکر کنید، از لحاظ دینی هم مثلاً درباره‌اش بحث کنید یا از بحث‌هایی که شده استفاده کنید. از لحاظ اجتماعی هم روی مسئله کیفیت حجاب تکیه کنید. به ترویج دیدگاه خود بپردازید آن چیزی که به نظرتان درست است آن را بگویید. این دغدغه هم که این‌ها می‌آیند تمایل به حجاب را در دل مردم از بین می‌برند نداشته باشید. حجاب از بین نمی‌رود.

دست اندرکاران و خاتون، حجاب را یک فریضه دینی می‌دانند و بر این مهم تأکید دارند که نباید با مجموعه‌ای از نیروهای ولایی که دغدغه دین دارند و برای ترویج عفاف و حجاب تلاش می‌کنند برخوردی سیاسی شود. در ماه مبارک رمضان خود و همه دلسوزان انقلاب و صاحبان رسانه را به تقوای الهی، انصاف و پرهیز از سیاسی کاری و تحریف و دروغ برای رسیدن به منافع سیاسی دعوت می‌کنیم.

سیاست روز:جهاد اقتصادی و مقابله با تحریم‌های غرب

«جهاد اقتصادی و مقابله با تحریم‌های غرب»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی سیاست روز به قلم علی یوسف‌پور است که در آن می‌خوانید؛دشمنی غرب با اسلام و جمهوری اسلامی دشمنی ریشه‌ای و عمیقی است که به چند صد سال گذشته برمی‌گردد...

۱ـ دشمنی غرب با اسلام و جمهوری اسلامی دشمنی ریشه‌ای و عمیقی است که به چند صد سال گذشته برمی‌گردد. هر گاه مسلمانان به قرآن چنگ زدند و وحدت داشتند غرب را در همه جبهه‌های نظامی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی شکست دادند و دوری مسلمانان از قرآن و حاکم شدن تفرقه در میان آنها باعث استیلای غرب بر سرزمین‌های اسلامی گردیده است.

وجود جمهوری اسلامی به عنوان یک الگو برای ملت‌های آزادیخواه جهان و دولت‌های ضد استکباری می‌باشد و در ۳۲ سال گذشته استکبار جهانی هر چه در توان داشت برای نابودی جمهوری اسلامی به میدان آورد، دشمنی‌ها و تقابل آنان باعث قدرتمند‌تر شدن جمهوری اسلامی گردید و در برهه فعلی به بهانه روی آوری ایران به فن‌آوری هسته‌ای، استکبار جهانی تحریم‌های خود را در سطوح و در عمق گسترده‌تر کرده است به این امید واهی که جمهوری اسلامی را به تسلیم وادار نمایند در صورتیکه عمده پیشرفت‌هایی که در ۳۰ سال گذشته نصیب ملت ایران شده است در اثر همین فشارها و مضیقه‌ها و تحریم‌ها بوده است.

۲ـ اگر چه تحریم‌ها ممکن است مشکلاتی در کوتاه مدت به وجود آورد. اما سنت خداوند متعال بر این گونه رقم خورده است که در شرایط فعلی رکود بی‌سابقه‌ای به اقتصاد غرب حاکم شود و هر روز شاهد سقوط بورس‌های کشورهای غربی و اقمار وابسته به آنان می‌باشیم و کشورهای اروپایی یکی پس از دیگری به سرنوشت آمریکا دچار می‌شوند. اسپانیا، پرتغال، یونان، ایتالیا، انگلیس و فرانسه کشورهایی هستند که اقتصاد آنان در آستانه سقوط قرار گرفته است و طبق نظرات کارشناسان غربی دامنه این بحران اقتصادی در حال گسترش به کشورهای دیگر غربی می‌باشد.

۳ـ باید تهدید به وجود آمده از تحریم‌ها را تبدیل به فرصت کنیم، کارآمد کردن ساختارهای داخلی و اقتصاد داخلی بزرگترین راه مقابله با تحریم‌ها است. دولت می‌بایستی فضای فعالیت را برای بخش خصوصی و تعاونی بازتر کند و با حمایت از این دو بخش عمدتا فعالیت‌های اقتصادی را به بخش‌های مذکور واگذار کند مقاومت مدیران میانه دولتی و ارتباطات گسترده آنان با ویژه‌خواران و زالو صفتانی که از اقتصاد دولتی بهره می‌برند بزرگترین مانع توسعه بخش اقتصادی تعاونی و خصوصی می‌باشند همانگونه که بسیجیان غیور در جنگ تحمیلی و سایر حوادث پیشامده برای انقلاب اسلامی جان بر کف از نظام مقدس جمهوری اسلامی دفاع کردند. وظیفه فعالان اقتصادی اینست که با روحیه بسیجی و با دیدن منافع ملی و کم توجهی به منافع شخصی در جهاد اقتصادی مشارکت همه‌جانبه نمایند در جهاد، فعالیت گسترده ایثارگری و خود را به دل مشکلات زدن از ویژگی‌های جهادگران میادین‌ هر نبردی است و در این جهاد اقتصادی که در دو جبهه خارجی و داخلی گسترده است به بسیجیان فداکار در جبهه اقتصادی نیاز می‌باشد که با برنامه‌ریزی دقیق بتوانند موانع شکوفایی اقتصادی‌ را از میان بردارند.

حمایت:روزهای زوال

«روزهای زوال»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حمایت است که در آن می‌خوانید؛سرزمین‌های اشغالی فلسطین در روزهای اخیر صحنه تحولات جدیدی بوده است. بر اساس گزارش‌های منتشره در چندین حمله و انفجار در عمق سرزمین‌های اشغالی و مرزهای مصر با فلسطین اشغالی چندین صهیونیست‌ کشته و دهها نفر زخمی شده‌اند.
 زنجیره‌ای از ناآرامی‌ها موجب شد تا این رژیم بار دیگر در آماده باش سراسری قرار گیرد. هر چند که در باب دلایل و عوامل این رخدادها نظرات گوناگونی مطرح شده اما در مجموع این امر چند نکته را آشکار می‌سازد.

اولا بر خلاف ادعاهای صهیونیست‌ها آنها در بازسازی ارتش فروپاشیده خود پس از جنگ 33 روزه لبنان در سال 2006 ناتوان بوده و هر روز بر ضعف امنیتی و اطلاعاتی این رژیم افزوده می‌شود که نمود آن را در ناتوانی آنها در تامین امنیت و مقابله با بحران‌های مذکور می‌توان مشاهده کرد.

ثانیا، انفجارها و رخدادهای مذکور نشان داد که انزجار و مقابله با رژیم اشغالگر صرفا در غزه و کرانه باختری نبوده بلکه به عمق سرزمین‌های اشغالی رسیده است. خواه این اقدام از سوی فلسطینی‌ها باشد خواه از سوی شهرک نشینان صهیونیست‌ که از شرایط اسفناک حاکم بر این رژیم به سطوح آمده و در هفته‌های اخیر اعتراض‌ علیه سرانشان را آغاز کرده‌اند.

البته باید به این امر توجه داشت که صهیونیست‌ها برآن خواهند بود تا از این شرایط برای رسیدن به منافع اشغالگرایانه و ضد فلسطینی خود بهره‌برداری کنند. صهیونیست‌ها از مدت ها اجرای طرح سپر موشکی گنبد آهنین را در دستور کار قرار داده و به دنبال دریافت کمک‌های نظامی از غرب هستند. آنها همچنین تشدید اخراج فلسطینی‌ها و تخریب منازل آنها به بهانه‌های امنیتی را در پیش گرفته‌اند.

افزایش نظامی‌گری در مرزهای مصر با سرزمین‌های اشغالی و حتی اشغال دوباره صحرای سینا به بهانه تامین امنیت این رژیم در کار سران آن قرار گرفته است. انحراف افکار عمومی از چالشهای داخلی بویژه اعتراض‌های روبه گسترش شهرک نشینان به سران این رژیم از دغدغه‌های تل‌آویو گردیده است.

با توجه به شرایط موجود سران رژیم صهیونیستی با تکیه بر حوادث و انفجارهای مذکور تلاش خواهند کرد تا به اهداف ذکر شده دست یابند هر چند که روند تحولات نشان می‌دهد که تحقق این طرح‌ها نیز نمی‌تواند مانع از زوال و فروپاشی این رژیم گردد. انفجارها و ناآرامی‌های کنونی به هر حال نشانگر ضعف شدید این رژیم است که با هیچ اقدامی نمی‌توان بر آن سرپوش گذاشت به رغم آنکه سران این رژیم برآنند تا از این ناکامی به عنوان فرصتی برای سلطه طلبی و جنایات ضد بشری خود بهره‌برداری کنند و ما نمود آن را در حملات گسترده آنها به غزه مشاهده کردیم که به شهادت و زخمی شدن چندین فلسطینی منجر شد.
 
مردم سالاری:حوادث لندن، مشکلا ت آدیداس و جمع آوری ماهواره ها!

«حوادث لندن، مشکلا ت آدیداس و جمع آوری ماهواره ها!»عوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم میرزا بابا مطهری نژاد است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته در اعتراض به کشته شدن یک جوان انگلیسی به دست پلیس، اعتراضات گسترده ای در برخی از محلا ت لندن آغاز و به سرعت به یک اغتشاش همراه با تخریب و سرقت مغازه ها و آتش زدن اتومبیل ها تبدیل شد که جای بحث و بررسی فراوان دارد و من قصدم ورود به ابعاد این رویداد نیست. بلکه می خواهم به یک نکته ظریف و درسآموز از این رویداد اشاره کنم.

عکس ها و فیلم هایی که از معترضان و اغتشاش گران در رسانه های محلی و جهانی پخش شد، نشان می داد که بخش قابل توجهی از این افراد شلوار و کفش آدیداس پوشیده بودند. شرکت آدیداس لباس و کفش و لوازم ورزشی تولید می کند و با تولیدکنندگان این وسایل رقابتی تنگاتنگ دارد.

این شرکت در طول سالیان با هزینه های گزاف، توانسته بود کفش و لباس خود را برمشاهیر ورزش و هنر بپوشاند و کنفرانس مطبوعاتی این شرکت در 27 فوریه 2010 برای معرفی فناوری های جدید خود برای جام جهانی 2010 از جمله شاهکارهای ارتباطی آدیداس در محافل رسانه ای و آکادمی های ارتباطات مثال زدنی است.

او در تبلیغات خود مدعی تولید لباس کامل ورزشی تیم های ملی کشورهای مهم جهان است، تا آنجا که اخیرا مدعی شده است تولیدات او انرژی از دست رفته بازیکنان را در حین بازی ذخیره می کند و از شرح بیشتر در این مورد می گذرم تا مبادا مدیر مسوول و مسوول بازرگانی روزنامه به عنوان مطلب تبلیغاتی چاپ آن را مانع شوند!

اما استفاده از آدیداس در حوادث لندن (نگویم اغتشاشات لندن چون برخی از سیاسیون وطنی را خوش نمی آید و دوست دارند از آن به اعتراضات مردمی تعبیر کنند و...) و تخریب ها و آتش زدن ها و... نتیجه معکوس داد و طی هفته گذشته به کاهش چشمگیر فروش محصولا ت آدیداس انجامید. مدیران این شرکت در مشاوره با نظریه پردازان افکار عمومی، ارتباطات و تبلیغات به دنبال رهائی از این مخمصه هستند که هم آینده آنها را با مخاطره مواجه کرده است و هم هزینه های گزاف تبلیغات آنها را کم اثر و بی اثر ساخته است و یک سرمایه اجتماعی جهانی آدیداس در معرض نابودی قرار گرفته است. بولتن های تخصصی روابط عمومی به مباحث کارشناسی در این زمینه روی آورده اند و شرکت های روابط عمومی و افکار عمومی رقابت جدی برای انعقاد قرار داد با آدیداس را آغاز کرده اند. یک تصویر، یک فیلم و پخش یک صحنه از یک رویداد در جهان رسانه ای امروز چنین تاثیری را بر افکار عمومی و قضاوت عامه سبب شده است. این در حالی است که هنوز یک هفته از حوادث لندن نگذشته است.

جا دارد از این واقعیت که غیر قابل انکار استدر کشور  خودمان  درس بگیریم و نسبت به شکل مدیریت  و شکل مواجهه  با واقعیات  و ناهنجاری ها، حساسیت  داشته باشیم و با کارشناسان و اساتید  فن  مشاوره کنیم.

فیلم و تصویری  که از پلیس  در جمع آوری  آنتن های ماهواره ای غیرمجاز در اینترنت  وبرنامه های تصویری در جهان  پخش می شود  را بررسی کنیم،  آیا روش  بهتری که ایماژ و تصویر  مثبت بر اذهان  ایجاد کند و به هدف  هم منتهی شود، وجود ندارد؟
آیا یک نظر  سنجی علمی  و یافتن  دلا یل  استفاده از ماهواره ها که به یک پدیده اجتماعی،  فرهنگی تبدیل  شده است،  روش های مناسب تری را فرا روی  پلیس قرار نخواهد داد؟ تصاویر نیروهای مخصوص  پلیس با طناب  بر بدنه  ساختمان های بلند و به ظاهر  نادیده گرفتن حریم ها وحرمت ها، چه تصویری  را ایجاد  خواهد کرد؟ اگر بگوئیم تاثیر ندارد، از ارتباطات و افکار  عمومی  بی اطلا عیم و نمونه ای که در مورد  آدیداس  ذکر کردم  دلیلی است بر این که تاثیر  می گذارد. اگر بگوئیم  اثر تنبیهی  آن راهگشاست، اعتراف  خود پلیس  به این که بخش عظیمی  از ساختمان هایی که دیش های آن منهدم  شده اند، پس از مدتی دوباره، دیش ها  روئیده اند نشان  از غیرموثر بودن  این اقدام دارد. از تاثیر یک تصویر به تغییر در انتخاب  که برای آدیداس  پیش آمده است درس بگیریم که زیباترین  شکل را برای ماموریت  و مسوولیت خود انتخاب کنیم. برای تامین  این منظور،  با مددگرفتن از تبلیغات و روابط  عمومی، پیام های ارتباطی  و کالا های فرهنگی  خود را بر اساس  ساختار ذهنی  افراد جامعه و ساختار  اجتماعی آن معرفی کنیم  و اگر این ساختارها برای معرفی   پیام و کالا  جواب نمی دهد و استدلال کافی، عقلا یی و عقلا نی در حقانیت  پیام وکالا ی فرهنگی وجود دارد، برای تغییر ساختار ذهنی و ساختار اجتماعی تدبیر کنیم، نتیجه  مورد نظر ما حاصل خواهد آمد. در این باب باید  تاکید کرد که فرهنگ  غالب جامعه (نه خرده فرهنگ ها)، به نوعی واجد خصلتی  تاسیسی  در باب  عقاید اجتماعی  هستند و ساختار ارزشی  جامعه را شکل و نما می بخشند. کفش اجتماعی همسان با خصایص  ساختار اندیشه  ظهور و بروز  می یابند.

 کفش اجتماعی نتیجه  بدیهی  و واضح ساختار  ارزشی  جامعه است  و ارزش اجتماعی در بردارنده  هدف، مقاصد مطلوب  و موردنظر  جامعه است و ارزش اجتماعی  چیزهایی است که مطلوب  و مورد نظر  جامعه است و افراد برای دستیابی  به آن می کوشند و همین ارزش  اجتماعی،  انگیزه اصلی  گرایش های  اجتماعی است. همین  انگیزه هم در مقوله «مصرف  فرهنگی»  مورد توجه  است. پس اگر  مصرف فرهنگی ای را به هر علت  مناسب نمی دانیم، باید انگیزه  این مصرف را تغییر  دهیم و برای   تغییر انگیزه  مصرف باید ارزشهای اجتماعی  را تغییر دهیم; چگونه؟  با مطالعه،  تحقیق، نیازسنجی  و جایگزینی  مناسب و به ویژه حداقل به اندازه شرکت آدیداس  با نخبگان و اهل فن مشاوره کنیم.

آفرینش:عوامل موفقیت دورکاری

«عوامل موفقیت دورکاری»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می‌خوانید؛طبق تعریف دورکاری انجام وظایف محول شده بدون حضور فیزیکی کارمند واجد شرایط در محل کار سازمان خود با رعایت ضوابط و برای دوره زمانی مشخص است و کارمند دورکار هم آن دسته از کارمندان دولت که در راستای طرح دورکاری و در چارچوب ضوابط تعیین شده به انجام فعالیت می پردازند.

در این بین طرح دورکاری با استناد اصل 138 قانون اساسی از یک سال پیش توسط دولت اجرایی و با هدف افزایش بهره وری، انعطاف کاری وکاهش حجم رفت وآمد کارمندان دولت و اثرات جانبی آن مصوب شدو کلیه دستگاههای اجرایی دولتی موظف شدند به منظور توسعه دولت الکترونیکی، فعالیتهای مربوط به مشاغل عمومی و اختصاصی را احصا وازطریق دورکاری انجام دهند . در این بین اکنون وبا گذشت یک سال می توان به نوعی نگاهی دوباره به این طرح داشت .در این راستا بنا به برخی از اکنون آمارها در دستگاه های اجرایی متفاوت است و از 5 تا 20 درصد کارمندان به روش دورکاری انجام وظیفه می‌کنند.

امابه راستی این طرح توانسته است انتظارات کارشناسان را برآورده کند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت مخالفان طرح دورکاری معتقدندکه این طرح در کشوری که زیرساخت‌های آماده‌ای برای اجرای طرح نداشته باشد، مفید نیست و همچنین پیامدهایی منفی همچون کاهش احساس مسئولیت را در کارمندان ؛گسستن ارتباط سازمانی کارکنان اداره‌ها، کاهش احساس تعلق به محل کارشان ؛سختی ارتباط کارکنان خانه‌نشین با ارباب رجوع؛ کاهش نظارت بر کارمندان و... را در پی داشته و پس از حدود یک سال اجرا این طرح، طرحی شکست خورده برای کشورمان است. در مقابل این نظر، موافقان رویکرد دورکاری معتقدند که با توجه به موفقیت 90 درصدی در بخشی از حوزه ها همچون دورکاری مشاغل تحقیقاتی دولت باید عزم خود را برای عملی کردن کامل این طرح نشان دهد.

در این بین برخی مقامات نیز از برنامه دورکاری به عنوان یکی از برنامه‌های دهگانه تحول اداری که با قوت و طبق تفاهم‌نامه با دستگاه‌های اجرایی دنبال می‌شود سخن گفته اند . آنچه مشخص است دور کاری امروزه در سطح جهانی و با توجه به افزایش روزافزون مسافرتهای درون شهری، ترافیکهای سنگین، افزایش هزینه های رفت و آمد افراد از محل کاربه خانه ها، ایجاد آلودگی در شهرهای به ویژه بزرگ، اتلاف وقت افراد برای رسیدن به محل کار، از بین رفتن انرژی و..در کشورها مد نظر قرار گرفته است و به طور مثال در حال حاضر دولت‌های اتحادیه اروپا، از توسعه دورکاری حمایت می کنند و سعی دارند با تغییر قوانین کار، این شیوه را گسترش دهند.

چنانچه امروزه فنلاند یکی از برترین کشورها در حوزه دورکاری است. در این حال در مقابل نیز باید گفت که بی شک دور کاری در کشور های دیگر بیش از هر امری به توسعه و گسترش زیر ساخت های ارتباطی و نیازمند برای دورکاری گره خورده است .به طور مثال نمی توان در کشوری که فاقد زیر ساخت مناسب اینترنتی و..است سخن از دور کاری زد .

در این بین اگر به گذشته حدود یک سال اجرای دور کاری در کشور نگاهی داشته باشیم باید گفت اگر دولت درصدد بهره گیری بهتر و استفاده از دور کاری به عنوان راه حلی جایگزین برای حل بسیاری از مشکلات بویژه در شهرهای بزرگ است بیش از هر امری باید توسعه دولت الکترونیک، تعیین امکانات و تجهیزات مورد نیاز، برنامه ریزی، هدایت و نظارت بر امور دورکاری دستگاه های اجرایی تعیین ساز و کارهای لازم برای سنجش و اندازه‌گیری کمی و کیفی فعالیت‌هایی بخش دورکاری و...اقدام کند .اقداماتی که از یک سو می تواند به کاهش مشکلات ناشی از دور کاری بیانجامد و از سویی نیز به روان سازی دستگاهها بیانجامد و منافع گسترده و بهره وری مناسبی را نیز نصیب کشور کند.

تهران امروز:اقتصاد تولیدمحور و گریز از تحریم‌های تحمیلی

«اقتصاد تولیدمحور و گریز از تحریم‌های تحمیلی»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی تهران امروز به قلم حسام‌الدین کاوه است که در آن می‌خوانید؛اگرچه تحریم‌های گوناگون علیه ایران «ناکارآمد» بوده‌اند اما هنگامی این تحریم‌ها «ناکارآمدتر» می‌شوند که امر جهاد اقتصادی در تمامی وجوه و ابعادش و با تمام توان ملی و سرعت ممکن، پیش برود. در این میدان تنها بخش دولتی نیست که باید بار تحریم‌زدایی را بر دوش بکشد، بلکه باید بخش خصوصی نیز پا به میدان گذارد و البته که باید به بخش خصوصی میدان هم داد.

با همت و فکر و اندیشه ایرانی، می‌توان بر هر سختی و مشکلی فائق آمد، به شرط آنکه مانع رشد افکار و ابتکارات و ابداعات نشویم.

در شرایطی که دشمن با به‌کارگیری انواع و اقسام جنگ‌‌افزارهای ویژه جنگ نرم، پا به میدان گذارده و به ویژه فکر و اندیشه جوانان ما را هدف قرار داده است، تنها راه برون‌رفت از این میدان ناخواسته، پیروزی بر دشمن و غلبه نهایی بر اوست. تولید فن‌آوری و حمایت و پشتیبانی مالی از برنامه‌های اقتصادی چه در بخش دولتی و به ویژه در بخش خصوصی این امکان را به نظام جمهوری اسلامی می‌دهد که از تمام ظرفیت‌های ممکن برای مقابله با دشمن بهره جوید.

جهاد اقتصادی مفهومی نیست که تنها در سال 90 به آن بپردازیم و سپس این مفهوم را به دست فراموشی بسپریم. تمام سال‌های آینده باید سال «جهاد اقتصادی» و «تلاش مضاعف» باشد.

هم‌اکنون ما در برخی از موارد از سند چشم‌انداز عقب هستیم و البته در برخی موارد هم جلوتر هستیم. می‌باید میان رشد و پیشرفت براساس سند چشم‌انداز 20 ساله، متوازن حرکت کرده و در بخش‌هایی که عقب‌ماندگی وجود دارد، باید با تلاش مضاعف و دوچندان رفع عقب‌ماندگی شود.

در این میان نکته مهم، پیشگیری از ایجاد رانت‌های اطلاعاتی است.

ابتکار:معادله چندمجهولی به نام سوریه

«معادله چندمجهولی به نام سوریه»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن می‌خوانید؛سونامی تغییرخواهی از اواسط ماه دسامبر در قالب اعتراضات گسترده مردمی تونس آغاز شد و حکومت آن کشور را ساقط کرد و سپس مصر را دگرگون ساخت. تندباد این تحولات، لیبی، اردن، یمن، سودان و بحرین را نیز درنوردید و اکنون دامان سوریه را فراگرفته است. با نگاهی به رخدادهای خاورمیانه و بحران در کشورهای مختلف، به‌خوبی پیداست که موضوع سوریه بیشتر درخور توجه قرار گرفته است. سوریه تا قبل از تحولات خاورمیانه، نقشی محوری در منطقه ایفا می‌کرد و بعد از انقلاب اسلامی بیشترین همراهی را با ایران داشت. سوریه تنها کشور عربی بود که حمایت از گروه‌های جهادی را عهده‌دار بود. نقش سوریه در لبنان بر کسی پوشیده نیست. اسدها در این کشور با علم به این کارکردها سعی می‌کردند تا امتیازات مختلفی از طرف‌های متناقض کسب کنند.

اوضاع سوریه تا قبل از تحولات اخیر منطقه، به‌گونه‌ای بود که هم امریکا خواهان ثبات این کشور بود و هم ایران از آن حمایت می‌کرد. اما مسیر تحولات به تغییر استراتژی قدرت‌های بزرگ در مقابل سوریه انجامید. پیروزی مردم در مصر و تزلزل دولت محافظه‌کار اردن و همچنین اتحاد گروه‌های جهادی فلسطین و فتح، اسرائیل را در نقطه‌ای بحرانی قرار داد. تمام مرزهای این کشور ناامن گشت. ضریب نفوذ گروه‌های جهادی افزایش یافت و بیم و وحشت، سیاستمداران این کشور غصبی را فرا گرفت. نتیجه این شد که استراتژی دولت امریکا درخصوص سوریه تغییر کرد.

تا قبل از این تحولات، دولت‌های مختلف امریکا سیاست هویج و چماق را در قبال سوریه به‌کار می‌بردند. از طرفی خواهان ادامه حکومت اسدها بودند و از سویی از همراهی این کشور با ایران و میزبانی‌اش از گروه‌های جهادی ناراضی بودند؛ بنابراین سیاست دوگانه‌ای را درخصوص مهار این کشور به‌کار بستند. اما حال که مرزهای اسرائیل از هر طرف تهدید می‌شوند، سوریه در سیاست امریکا به معادله‌ای چندمجهولی تبدیل شده است. امریکایی‌ها براساس تجربه دیگر کشورهای منطقه، خود به‌خوبی می‌دانند که تغییر در ساختار کنونی قدرت در کشورهای منطقه، به نفعشان نیست و برنده اصلی درنهایت اسلامگراها خواهند بود. از طرف دیگر، درصورتی‌که امریکا بتواند به کمک سعودی‌ها و ترک‌ها، دولت اسد را ساقط سازد و به بهانه ایجاد آرامش (چنان‌که گمانه نگارنده است) ارتشش را در سوریه مستقر کند، چندین هدف تحقق خواهد یافت.

اول اینکه مهم‌ترین میزبان و حامی گروه‌های جهادی به تصرف درآمده و این گروه‌ها بدون عقبه خواهند ماند، دوم اینکه حزب‌الله در لبنان تنها خواهد ماند، سوم اینکه راه‌های دسترسی ایران به گروه‌های جهادی به‌خصوص حزب‌الله در لبنان مسدود خواهد شد. به‌عبارت‌دیگر، عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران آسیب‌پذیر خواهد شد، چهارم اینکه امریکا از طریق سوریه یک گام دیگر به ایران نزدیک خواهد شد، پنجم اینکه دولت غصبی اسرائیل از محاصره‌ای که اکنون گرفتار آمده، نجات می‌یابد و ششم اینکه بحران کنونی دلار و اقتصاد امریکا با جنگ در سوریه برای مدتی تحت‌الشعاع قرار خواهد گرفت؛ پس بی‌جهت نیست که این روزها امریکا و اتحادیه اروپا در اقدامی هماهنگ، خواهان برکناری اسد هستند و تلاششان به منظور بسیج جامعه جهانی علیه دولت سوریه سرعت گرفته است.

در این‌طرف قضیه هم سوریه به معادله‌ای چندمجهولی در سیاست ایران تبدیل گشته. ایران براساس سیاست راهبردی خود، در حمایت از نهضت‌های مردمی نمی‌تواند چشم بر خشم مردم سوریه ببندد و تمام اعتراضات را به اغتشاش تعبیر کند و آن‌را یک‌سره به غرب و عربستان نسبت دهد. برای ایران بخشی از اعتراضات مربوط به مردمی است که خودجوش به خیابان‌ها ریخته‌اند و بخشی هم برآمده از ساختار قدرتی است که بر تمام کشورهای عربی حاکم است. این ساختار منشاء ظلمی است که دیروز مصر و تونس را دگرگون ساخت و امروز لیبی و بحرین و یمن را درگیر کرده است و البته مطالبات بخشی از مردم سوریه نیز هست.

اما رویکردهای مختلفی که امریکا و عربستان و ترکیه در منطقه در پیش گرفته‌اند، دیپلماسی ایران را در مسئله سوریه با ابهام مواجه کرده. از طرفی این دولت‌ها از اعتراضات مردمی سوریه حمایت می‌کنند و به پشتیبانی از دولت بحرین می‌پردازند و از طرفی امریکا و اسرائیل از سقوط دولت اسد در پی اهدافی هستند که قابل تصور است. ایران تاکنون ضمن محکوم کردن دخالت خارجی در سوریه، خواهان توجه حداکثری بشار اسد به مطالبات معترضان بوده است. اما حال که اسقاط دولت اسد در دستور سیاست امریکا و عربستان قرار گرفته، ظاهراً حمایت صددرصدی ایران از دولت کنونی اسد هم دور از انتظار نیست.

با نگاه به دستاوردهایی که هرکدام از دو طرف موازنه از سقوط و حفظ دولت بشار اسد می‌توانند داشته باشند، به‌نظر می‌رسد راهکار و چاره‌ای جز سیاست کنونی نیست. اگر بنا باشد سقوط دولت اسد باعث تضعیف گروه‌های جهادی و تقویت موضع اسرائیل و تهدید مرزهای ایران شود، پس عقل سلیم حکم می‌کند تا ضمن برگرداندن آرامش به این کشور، به دولت در تحقق مطالبات زمین‌مانده معترضان کمک شود.

سوریه کنونی به کلید گشایش محاصره اسرائیل و راه نجات دلار تبدیل شده است. قابل پیش‌بینی است که درصورت مقاومت بشار اسد، امریکا در قالب ناتو، حمله نظامی خود را به سوریه در دستور کار قرار دهد و جنگ تمام‌عیاری را در منطقه به راه اندازد. همچنین این کشور درصورت موفقیت برای جلوگیری از حاکمیت اسلامگرایان، ارتش خود را در سوریه مستقر خواهد ساخت، شبیه به آنچه سال‌هاست در عراق رخ داده است.

پس سادگی است که تحولات کنونی سوریه را در قالب مطالبات مردمی آن کشور تحلیل کرد. فعل و انفعالات کنونی نشان می‌دهد که مسئله سوریه بین‌المللی شده و غرب با موضوع سوریه خواهان مسائل استراتژیک خود در منطقه است. هوشیاری و تحرک دستگاه دیپلماسی ایران در اوضاع کنونی و همچنین وحدت نظر قوای مختلف بیش از هر زمان مورد انتظار است.

شرق:بحران پولی اروپا و آینده یورو

«بحران پولی اروپا و آینده یورو»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی شرق به قلم حسین عبده‌تبریزی است که در آن می‌خوانید؛عمده کشورهای اروپایی در دو دهه قبل نهایتا تصمیم گرفتند تا پول واحدی داشته باشند. آنها پول‌های خود را کنار گذاشتند و یورو را به عنوان پول مشترک برگزیدند. مثلا یونان واحد پول ملی خود درخما را کنار گذاشت و به استفاده از یورو پرداخت. حال با استفاده از مثال یونان، ریشه‌های بحران پولی اخیر اروپا را بررسی می‌کنیم. برای درک مشکل یونان ‌باید جریان‌های پولی داخل کشور را از جریان‌های پولی بین کشورها تمییز دهیم. در داخل کشور، دولت یونان سیاست قبلی اقتصادی خود را ادامه داد؛ یعنی بیش از آنچه از مالیات‌ها و فعالیت‌های محدود تجاری دولت درآمد داشت، خرج می‌کرد.

این وضعیت در سال 2010، کسری بودجه را به 5/10 درصد تولید ناخالص داخلی رساند. در مناسبات با سایر کشورها، دولت یونان شروع به وام‌گیری کرد و این وام‌ها را عمدتا از سرمایه‌گذاران خارجی دریافت می‌کرد این وام‌دهندگان بزرگ مثل دویچه بانک آلمان یا سوسیته جنرال فرانسه با رضایتمندی به یونان وام می‌دادند، چرا که نرخ بهره دریافتی آنها با لحاظ ریسک، بالابود (6/5درصد در سال 2010 که حال به هفت درصد رسیده است) و می‌دانستند که اگر یونان بدهی‌های خود را بازپرداخت نکند، اروپا این مهم را برعهده می‌گیرد.

همزمان با دولت، بانک‌های غیردولتی یونان نیز در داخل و خارج به اخذ وام مشغول بودند. بدین‌ترتیب، یورو وارد کشور و قول بازپرداخت اصل و بهره به خارج داده می‌شد. در طرف دیگر، در کنار کسری بودجه، تجارت یونان نیز دچار عدم تعادل بود. کشور یونان با ارز جدید یورویی خود بسیار ساده‌تر از گذشته‌ها که با درخما خرید می‌کرد، به خرید کالاها و خدمات در دنیا رو آورد. بخشی از وجه واردات را با صادرات، توریسم، نساجی، سنگ‌آهن و محصولات غذایی می‌پرداخت و بقیه را با قول پرداخت (بدهی) و یوروهایی می‌پرداخت که از کشور خارج می‌شدند.

وقتی این فرآیند تکرار شد، استقراض مجدد فقط با نرخ‌های بالاتر ممکن شد؛ اوراق قرضه یونان در معرض نُکول قرار گرفت. کشوری که از 300میلیارد مانده بدهی خود در یک سال می‌باید 270میلیارد دلار بدهی می‌پرداخت، در حالی که تولید ناخالص داخلی آن فقط 230میلیارد یورو بود، دچار مشکل شد. روشن بود که نکول اجتناب‌ناپذیر است. یونان نمی‌توانست همه تولید ناخالص داخلی ملت را پای بدهی دولت به طلبکاران پرداخت کند. راهی غیر از دریافت بدهی‌های جدید نبود. چه اتفاقی در شرایط جدید به وقوع پیوسته بود. وقتی دولت یونان در گذشته‌ کسری بودجه داشت، آن کسری را با چاپ درخما جبران می‌کرد. یعنی، ولخرجی‌های خود را با بدترین شکل اخذ مالیات، یعنی مالیات تورمی، پوشش می‌داد. چاپ پول معادل با تورم بود و تورم مالیاتی بود که از همه آحاد مردم دریافت می‌شد. این مدلی بود که قبل از یورو کشورهایی چون یونان، ایتالیا، اسپانیا، پرتغال و حتی فرانسه از آن تبعیت می‌کردند. اما حالا دیگر درخمایی در کار نبود.

دولت یونان نمی‌توانست پول چاپ کند. در عوض، دولت ‌باید از خارج وام می‌گرفت و این کار را هم انجام داد. دریافت وام الزام بازپرداخت اصل و فرع را در پی داشت و چون کسری دولت و تراز پرداخت‌های کشور ادامه یافت، امکان بازپرداخت بدهی وجود نداشت و عملا دولت یونان در آستانه ورشکستگی و نکول بدهی‌ها قرار گرفت. اما، اروپا چگونه می‌توانست نظاره‌گر ورشکستگی یکی از اعضایش باشد. کمک‌های جدی به یونان آغاز شد. در این میان، نکول یونان و تعهد کمک‌های عمده از طرف بانک مرکزی اروپا سقوط یورو را در پی داشت.

 نرخ برابری‌ای که در اوج خود 5/1 برابر دلار شده بود، تا مرز 2/1 برابر سقوط کرد و قیمت طلا، نقره به عنوان ذخیره‌های مناسب ارزش، ظرف یک سال تقریبا دوبرابر شدند.
مشکل یونان که در ابعادی ضعیف‌تر در کشورهای ایرلند، اسپانیا و پرتغال بروز کرد و حتی دامن اقتصاد ایتالیا را نیز گرفته است و با بحران اخیر کاهش درجه اعتباری اوراق خزانه آمریکا به کاهش قیمت‌های سهام در بورس‌های جهان انجامیده (مثلا، کاهش شاخص‌ها دیروز 19 آگوست در بورس‌های سراسر جهان) و بحران پولی اروپا که به طور جدی به آن دامن زده شده است، به موفقیت امروزین یورو برمی‌گردد. یورو اکنون ارزی جهان‌شمول یا جهان‌رواست.

یعنی همچون دلار کارکرد ذخیره‌ای عمده پیدا کرده است. در ایران، بانک مرکزی همین اواخر به تبدیل ذخایر خود به یورو مباهات می‌کرد. کشورهای اتحاد یورو معاملات میان خود را به آسانی انجام می‌دهند و با خارج از اتحادیه نیز با ارزی واحد کار می‌کنند. مزیت پول واحد آن است که توسعه نقدینگی و توسعه تجارت درون اتحادیه به‌سادگی انجام می‌شود. اما آنچه در اینجا مورد اشاره ماست، مزایای کارکرد ذخیره‌ای یورو است.

وقتی پولی جهان‌روا می‌شود، بانک‌های مرکزی می‌توانند بدون نگرانی از اثرات تورمی خلق پول، سیاست‌های انبساطی را به اجرا درآورند و بدین‌ترتیب تورم داخلی را به سایر کشورها صادر کنند. توان خلق اعتبار، دست‌کمی از داشتن نفت و گاز و سایر ذخایر طبیعی ندارد و منبعی برای خلق ثروت است. آمریکا سال‌های طولانی از این مزیت برخوردار شد. سطح بدهی‌های بالای دولت آن کشور خود گویای این مساله است. اما وقتی از این مزیت سوءاستفاده شود، مشکلات می‌تواند بروز کند. کشورهای عضو اتحاد یورو با کارکرد ذخیره‌ای یورو از این مزیت برخوردار شدند. مشکل آن شد که سوءاستفاده از مزیت زودتر و در ابعادی شدیدتر رخ داد.

اگر آنجا فقط دولت آمریکا بود که از رانت کارکرد ذخیره‌ای دلار بهره می‌جست، اینجا دیگر یونان، اسپانیا، ایرلند، پرتغال و... در صف سوءاستفاده‌کنندگان ایستاده بودند. اگر در آمریکا موسسات بزرگ پولی با خلق اعتبار بیشتر و بیشتر و ایجاد بدهی، به استفاده هرچه بیشتر از منبع عظیم مزیتی کارکرد ذخیره‌ای دلار مشغول بودند، در اروپا موسسات پولی ده‌ها کشور به این سوءاستفاده از قبل موقعیت ذخیره‌ای یورو مشغول شدند. در آمریکا ابعاد این سوءاستفاده از دلار جهان‌روا آنچنان گسترده شد که به بحران وام‌های رهنی سال 2007 و نهایتا کاهش رتبه اعتباری اوراق و اسناد خزانه دولت آمریکا انجامید.

در اروپا ابعاد این سوءاستفاده از یوروی جهان‌شمول به جایی رسید که اقتصاد کشورهایی چون یونان را در مرز ورشکستگی قرار داد، 20 درصد از ارزش یورو کاست و خطر انحلال اتحاد پولی اروپا را متحمل کرد. سوءاستفاده از کارکرد ذخیره‌ای دلار و یورو تا آنجا پیش رفته است که به جای اینکه ثروت انباشته‌شده سایر کشورها را نصیب ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا کند، به بحران بدهی‌های این دو بلوک پولی انجامیده است. سوال مربوطه این است که سرانجام یورو چه خواهد شد؟ این سوال به ویژه برای کسب و کارهای ایرانی که به دلیل محدودیت‌های بین‌المللی و حصر و تحریم جمهوری اسلامی ایران عمدتا با یورو کار می‌کنند از اهمیت بسیار برخوردار است.

 به نظر نمی‌رسد پاسخ اخراج یونان از اتحاد پولی و سیاسی اروپا باشد؛ هرگز هم این گزینه مطرح نبوده است که اجازه دهند اقتصاد یونان یا سایر کشورهای اتحادیه ورشکسته شود، هرچند که احزاب در کنترل دولت در کشورهای قوی اروپایی از قبیل جمهوری آلمان از این بابت بسیار زیر فشار بوده‌اند. دو گروه پاسخ ارایه شده به سوال بالا فاصله بسیاری با یکدیگر دارد. در یک طرف صاحب‌نظرانی وجود دارند که معتقدند بحران پولی اروپا برطرف می‌شود، کاهش نرخ ارزش یورو و مشکل کشورهایی چون یونان علاج‌پذیر است و وضعیت بحرانی جاری به اتحاد مستحکم‌تر اروپایی منجر خواهد شد.

در طرف مقابل صاحب‌نظرانی وجود دارند که معتقدند برای حل بحران راهی جز دو ارزی شدن اقتصاد کشورهای اروپایی وجود ندارد: ارزی برای مبادلات داخلی و ارزی برای مبادله با سایر کشورها. این صاحب‌نظران معتقدند چون اقتصاد کشورهای عضو اتحادیه یورو ناهمگن است و در این اقتصادهای ناهمگن ‌باید دوران رونق و رکود را با استفاده از سیاست‌های پولی مدیریت کرد و استفاده از ارز واحد در مبادلات داخلی و خارجی این امکان را از کشورهای عضو اتحادیه گرفته است، قویا این راه‌حل را توصیه می‌کنند.

البته، آنچه در 21 ژوییه 2011 یعنی حدود یک ماه قبل رخ داد، راه‌حل سنتی مواجهه با چنین بحران‌هایی است. در این تاریخ سران 17 کشور منطقه یورو متعاقب چندین جلسه مشورت و گفت‌وگو به نتیجه رسیدند. آنان راه‌حل سنتی همیشگی را عرضه کردند؛ یعنی علاوه بر 110 میلیارد قبلی، 158 میلیارد یورو بیشتر در اختیار یونان قرار دهند. بسته حمایتی جدید از کمک‌های صندوق بین‌المللی پول نیز برخوردار شد. همه بدهی‌های یونان را اعضای اتحادیه یورو تضمین کردند. وزرای مالیه اروپا پیشنهاد خود را به عنوان راه‌حلی تاریخی ارایه دادند اما کم نیستند اقتصاددانانی که معتقدند این اقدام نه‌تنها چیزی را حل نمی‌کند بلکه داروی گران‌قیمتی است که مریض را فقط چندگاهی دیگر سرپا نگاه می‌دارد. آنها به تجربه دهه 90 آرژانتین اشاره می‌کنند.

اقتصاددانانی که به مراجعه به نظام دو ارزی توصیه می‌کنند، معتقدند وقوع این وضعیت غیرقابل اجتناب است. آنان معتقدند پولی محلی در هر کشور عضو اتحادیه یورو باید خلق شود. دولت یونان در مثال بالا ناچار خواهد شد که دستمزد کارمندان خود و هزینه‌های دولتی را با پول محلی پرداخت کند یعنی درخمای جدیدی را خلق کند. این پول می‌تواند در داخل یونان کالا و خدمات خریداری کند و با الزام دولت برای شهروندان پولی رایج خواهد بود. این اقتصاددانان معتقدند دولت یونان ناچار است سیاست پولی متناسب با وضعیت خود را اعمال کند. این عده از صاحب‌نظران به تجربه موفق چین در این زمینه اشاره دارند و معتقدند چین تنها کشوری بود که اصل تفکیک ارزهای داخلی و خارجی را به‌درستی دریافت کرد و با موفقیت به اجرا درآورد. چین از دلار برای تجارت خارجی و از یوان برای معاملات داخلی استفاده کرده است.

این کشور اصل جدایی را به طور دقیق به اجرا درآورد. دلار برای واردات کالاها و خدمات به کار گرفته شد و نیز در امر سرمایه‌گذاری خارجی مستقیم و خرید اوراق بهادار از آن استفاده شد. این گروه از صاحب‌نظران معتقدند البته روزی ارز بین‌المللی غیردولتی‌ای حاکم خواهد شد که مورد وثوق جامعه جهانی هم قرار خواهد گرفت. ادعایی که بیانگر آرمان‌گرا بودن نظریات‌شان است. در مقابل این عده، اقتصاددانانی ایستاده‌اند که معتقدند حوادث یونان و بحران جاری پول اروپا باعث تقویت الحاق و یکپارچگی در منطقه یورو از طریق برطرف کردن ضعف‌های جاری خواهد شد. آنان معتقدند مفهوم اقتصاد یکپارچه و متحد نیست که مسوول مشکلات بودجه‌ای جاری شده است؛ این مشکلات به این دلیل بروز کرده است که اقتصاد اروپا هنوز به قدر کافی یکپارچه و متحد نیست.

 راه‌حل ساده اجتناب از وقوع مجدد این نوع بحران‌ها، آن نیست که از اتحاد و یکپارچگی فرار کنیم بلکه راه‌حل آن است که اتحاد را به جلو ببریم. آنان معتقدند مشکل اصلی منطقه یورو نبود نهادهای قدرتمندی است که بتوانند سیاست‌های اقتصادی را در کل منطقه یورو اعمال کنند.

اگرچه کشورهای عضو منطقه یورو از ارز واحدی استفاده کرده‌اند، اما اقتصاد مشترکی نداشته‌اند. آنها معتقدند برخلاف نهادهای مالی‌ای چون صندوق بین‌المللی پول، بانک مرکزی اروپا سازوکاری ندارد که وجوه را به سمت اعضای دارای مشکل هدایت کند. قرضه اروپایی برای حمایت از اعضای ضعیف‌تر اتحادیه در دسترس بانک مرکزی نیست. سقوط اقتصاد یونان ناشی از فقدان اعتماد به توان دولت آن کشور به ایفای تعهدات مالی خود بوده است.

به طور کلی این صاحب‌نظران راه‌حل‌های اساسی را در اتحاد سیاسی کشورهای عضو پیمان یورو، یکپارچه شدن اقتصاد این کشورها، کاهش مخاطرات اخلاقی و توزیع عادلانه‌تر منافع حاصل از ارزی جهان روا می‌دانند. آنها معتقدند پاسخ نهادی به بحران آن نیست که از اتحاد و یکپارچگی عقب‌نشینی شود بلکه راه‌حل در حرکت بازار مشترک به سمت مرزهای جدید و شجاعانه‌تر است، به‌ویژه اینکه خلق ارز مشترک آسیایی (چین، ژاپن و کره‌جنوبی) در راه است و نظام ارزی بین‌المللی آینده که ترکیبی از چند ارز منطقه‌ای خواهد بود از ثبات بیشتری برخوردار است.

دنیای اقتصاد:مسابقه برای کم کردن ارزش پول؟

«مسابقه برای کم کردن ارزش پول؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم دکتر مرتضی بینا است که در آن می‌خوانید؛من قصد پیش‌بینی آینده دلار، یورو و طلا را ندارم و نمی‌خواهم توصیه خرید یا فروش آنها را بکنم؛ ولی بد نیست به نکات زیر در مورد دلار، یورو و طلا توجه کنیم وخصوصا رابطه پیشرفت تکنولوژی و مواد خام در آخر مقاله را در نظر بگیریم.

دلار: مدتی است که بانک مرکزی آمریکا سعی می‌کند نرخ بهره را پایین نگه دارد تا به اقتصاد آمریکا رونق ببخشد و بانک‌ها را به وام دادن تشویق کند. برای این کار از حدود سال 2007 به‌طور مرتب پول به بازار تزریق کرده است. در اوایل این دوره چون بانک‌ها به پس گرفتن وام‌هایشان اطمینان زیادی نداشتند از وام دادن (به‌طور نسبی) خودداری کردند. وام ندادن بانک‌ها باعث شد که با وجود تزریق زیاد پول، حجم نقدینگی خیلی بالا نرود.

انتظار می‌رود وقتی که رونق اقتصادی به آمریکا برگردد و بانک‌ها با اطمینان خاطر شروع به وام دادن بکنند، حجم نقدینگی با سرعت زیادی بالا برود. البته بانک مرکزی آمریکا گفته است که قادر خواهد بود با بالا بردن نرخ بهره و ابزارهای دیگر، نقدینگی اضافی را از بازار جمع کند و جلوی تورم غیرقابل کنترل را بگیرد. این در حالی است که بسیاری از مفسران فکر می‌کنند که بانک مرکزی آمریکا نخواهد توانست با سرعت کافی نقدینگی اضافه را از بازار جمع کند و در نتیجه تورم در آمریکا با نرخ بالا در آینده نزدیک اجتناب‌ناپذیر است.

هر چند من شخصا معتقد هستم بانک مرکزی آمریکا فرصت زیادی داشته تا ابزارهای مالی جدید خود را آزمایش کند و احتمالا خواهد توانست از عهده جمع کردن نقدینگی به موقع از بازار برآید. در مورد وضعیت اقتصادی، تجربه نشان داده که قابلیت جابه‌جایی نیروی کار، مهاجرت متخصصین، روحیه خودساختگی، مالیات کمتر و عدم علاقه به مداخلات دولتی در امور کسب‌وکار، اقتصاد آمریکا را نسبت به اروپا و ژاپن انعطاف‌پذیرتر می‌کند و احتمالا با فشار موجود برای کم کردن بودجه دولتی و پایین آمدن مالیات ها، شاهد تظاهراتی از قبیل یونان نخواهیم بود. بخوانید رونق اقتصادی آمریکا زودتر صورت خواهد گرفت و برای جمع کردن نقدینگی بهره‌ها بالا خواهد رفت و تقاضا برای دلار زیاد خواهد شد.

یورو: ما همین چند وقت پیش شاهد بحران پولی یونان و ایرلند به علت کسری بودجه آنها و عدم توانایی‌شان در گرفتن وام‌های جدید بودیم که نهایتا اروپا مجبور شد از ذخیره مخصوص کمکی خود استفاده کند و پول در اختیار این دو دولت بگذارد. الان هم بازار سرمایه بسیار نگران کشور پرتغال است که این نگرانی را می‌توان به‌راحتی از دو برابر بودن نرخ بهره وام به پرتغال در مقایسه با وام به آلمان مشاهده کرد.

هم‌اکنون صحبت از بالا بردن ذخیره کمکی اروپا در میان است که نشانه نگرانی‌های بیشتر در عدم توانایی‌های دولت‌های مذکور و دیگر دولت‌ها در کم کردن کسری بودجه خود و عدم اعتماد بازار سرمایه به ارائه وام به این دولت‌ها است. همچنین نگرانی زیادی در عدم توانایی اسپانیا و ایتالیا در کنترل کسری بودجه خود و توانایی در گرفتن وام‌های جدید وجود دارد. هم‌اکنون هم نگرانی‌هایی در مورد بازگشت وام‌هایی که بانک‌های فرانسوی به یونان داده‌اند، وجود دارد. البته باید گفت که اقتصاد اسپانیا در اندازه‌ای است که ذخیره کمکی اروپا کفایت نخواهد کرد و احتمالا آلمان و فرانسه هم حاضر نخواهند شد که با بستن مالیات بیشتر به مردم خود به کمک اسپانیا بیایند، تا چه برسد به این که به کمک ایتالیا بیایند که در اقتصاد اروپا حجم بزرگی را اشغال می‌کند. برای خروج اروپا از بحران مالی فعلی، همفکری و تعامل بین کشورهای اروپایی لازم است؛ در حالی که از نظر فرهنگی و اخلاقیات بسیار با هم متفاوت هستند. علاوه بر این، کلا اروپایی‌ها به نقش دولت بسیار اهمیت می‌دهند و انتظار دارند که دولت‌ها مستقیما مشکلات مردم را حل کنند. این مساله باعث می‌شود که مالیات ها بیشتر باشد و کسب‌وکارها از انعطاف کمتری برخوردار باشند. بخوانید رونق اقتصادی اروپا با تاخیر صورت خواهد گرفت و تقاضا برای یورو زیادتر نخواهد شد.

طلا: مدت‌ها است که اقتصاددانان و سرمایه‌گذارانی همچون «وارِن بافت» به طلا با دیده تحقیر نگاه می‌کنند و سرمایه‌گذاری در طلا را در بهترین شرایط، معادل پول زیر متکا و بدون استفاده گذاشتن می‌دانند. شاید هم که این‌طور باشد، ولی قبل از آنکه طلاهای خود را بفروشید، این سوال‌ها را از خود بکنید.

آیا برای پول نقد خود، چه به ریال، چه به دلار یا یورو فکر بهتری دارید؟
الان مرتب صحبت از این می‌شود که بانک مرکزی چین در حال خرید طلا است و مردم خود را تشویق می‌کند که مقداری از سرمایه خود را به‌صورت طلا نگهداری کنند. مسلما چین نگران کم ارزش شدن دلارهای هنگفت خود است که به صورت یک تریلیون دلار اوراق قرضه آمریکا و در مجموع حدود سه تریلیون دلار است. سیستم پولی آمریکا می‌تواند ارزش دلار را پایین بیاورد تا هم اثرات کسری بودجه خود را کم کند و هم قابلیت رقابت صادراتی بهتری داشته باشد.

در سال‌های 1980 ارزش واقعی هر اونس طلا با در نظر گرفتن تورم چیزی حدود 2300 دلار بوده است (850 دلار در سال 1981). البته باید بگویم بعد از آنکه دولت‌ها تصمیم گرفتند که ارزش پول خود را شناور کنند و ارزش پول کاغذی را از طلا جدا کنند، طلا به شدت سقوط کرد. امروزه میزان دادوستد در دنیا به حدی بالا است که فعلا نمی‌توان به دوره قابلیت جایگزینی پول کاغذی با طلا بازگشت. به‌نظر می‌رسد علت بالا رفتن قیمت طلا در سال‌های اخیر به خاطر نگرانی مردم از بی‌ارزش شدن پول‌های کاغذی و نبود اطمینان برای سرمایه‌گذاری در شرکت‌ها و نداشتن آلترناتیو بهتربوده باشد.

این را در نظر داشته باشید که در دوران شکوفایی اقتصادی آمریکا و جهان در سال‌های 1995 تا 2000، قیمت طلا در هر اونس حدود 250$ بود. بنابراین می‌توان انتظار داشت که با شروع مجدد پیشرفت اقتصادی، قیمت طلا سیر نزولی خود را شروع کند. هر چند که می‌توان انتظار پایین آمدن قیمت طلا از سقف 1800 دلار را داشت، ولی تا وقتی که از خروج اروپا از بحران اطمینان حاصل نکرده‌اید برای به کلی کنار گذاشتن طلا عجله نکنید.

رابطه پیشرفت تکنولوژی، هند، چین و مواد خام
چیزی که با اطمینان خاطر می‌توان گفت این است که پیشرفت‌های تکنولوژیک باعث ارزان شدن شدید قیمت ارتباطات و دسترسی مردم در کشورهای فقیرتر به دانش و خواستن زندگی بهتر شده است. در عین حال خواستن زندگی بهتر به معنی مصرف بیشتر با الگوهای مصرف کشورهای صنعتی شده است. مصرف بیشتر یعنی تقاضای بیشتر برای اتومبیل‌های بیشتر، خانه‌های بزرگ‌تر، اسباب‌های لوکس‌تر، مواد غذایی متنوع‌تر و غیره.

همه اینها به معنی تقاضای بیشتر برای مواد خام است. با صنعتی شدن چین و هند که در اثر پیشرفت‌های تکنولوژی خصوصا در زمینه ارتباطات به وجود آمده و با محدود بودن منابع قابل‌دسترس، باید منتظر بالا رفتن قیمت واقعی مواد خام باشیم. با توجه به نگرانی‌های چین از پایین آمدن ارزش دلار و عدم توانایی در جذب دلارهای صادراتی در صنایع داخلی، احتمالا سعی در خرید هرچه بیشتر منابع مواد خام در کشورهای جهان سوم خواهد کرد.

چین با توان هدایت سه تریلیون دلار ذخیره به سوی منابع خام می‌تواند در نوسان قیمت‌های مواد خام بسیار اثرگذار باشد و به همین دلیل مجبور است خرید‌های خود را با دقت و با طمانینه انجام بدهد. از طرف دیگر، بالا رفتن قیمت مواد خام به گران‌تر شدن هزینه‌های شرکت‌هایی که ورودی‌شان مواد خام است، منجر می‌شود از قبیل اتومبیل‌سازی‌ها، لوازم خانگی و غیره. من شخصا اعتقاد دارم که آینده متعلق به شرکت‌های پیشرفته تکنولوژی خواهد بود؛ چون از یک طرف به قیمت مواد خام وابسته نیستند و از طرف دیگر با بالا رفتن قیمت مواد خام، تقاضا برای بهبود بهره‌وری بالا می‌رود که فقط شرکت‌های دارای تکنولوژی پیشرفته از عهده جواب این تقاضا برمی‌آیند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها