سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بالاخره یک روز به آرزویم میرسم. بچههایم را میآورم تهران، پیش خودم و مراقبشان میشوم که خوب زندگی کنند. این بزرگترین خواسته هایده از زندگی است و توقع دیگری ندارد. اما کاری که کرده و روشی که در زندگی از آن تبعیت میکرد، او را از این آرزو دور کرده است. او تکفرزند خانوادهای نهچندان فقیر بود. خودش میگوید: «از وقتی یادم است مادرم بیمار بود، اما برای پدرم مهم نبود. او فقط به خودش فکر میکرد اگر ما میمردیم هم ککش نمیگزید. برای همین هم با اینکه حال و روز مادرم را میدانست سرش هوو آورد.»
هایده 4 برادر ناتنی دارد که البته با هیچکدامشان در ارتباط نیست. او حالا به گفته خودش خانوادهای ندارد و تنها کسانی که به آنها فکر میکند، 2 بچهاش هستند. زن زندانی از کودکیاش غیر از بیماری مادر و بداخلاقیهای پدر چیز دیگری به یاد ندارد: «مادرم در خانههای مردم کار میکرد تا یک لقمه نان جلوی من بگذارد. پدرم هم که همه حواسش برای زن جدیدش بود. انگار ما آدم نبودیم.»
هایده 15 سال بیشتر نداشت که ازدواج کرد: «پسرداییام از من خوشش میآمد. وقتی داییام موضوع را به مادرم گفت، مادرم نتوانست نه بگوید. او بسختی خرج ما را درمیآورد و مریض هم بود. من هم با اینکه طاهر را دوست نداشتم، نه نیاوردم. گفتم به هر حال از این بدتر که نمیشود خدا را چه دیدی شاید مرد خوبی بود و من هم خوشبخت شدم.»
ازدواج زودهنگام، هایده را از نیمکتهای مدرسه دور کرد. خانواده شوهرم میگفتند درس خواندنت برای چیست. راست هم میگفتند خودم هم دوست نداشتم مدرسه بروم. کلاس دوم راهنمایی ترک تحصیل کردم تا خانهداری کنم و مراقب باشم شوهرم یک وقت کم و کسری نداشته باشد. ما خیلی زود بچهدار شدیم و سرم آنقدر شلوغ شد که دیگر به چیز دیگری فکر نمیکردم به غیر از یک چیز.»
دغدغه بزرگ هایده اعتیاد شوهرش بود، او میگوید: «ما نمیدانستیم طاهر معتاد است. او بدجوری اعتیاد داشت. برای همین هم من را میزد. هر وقت مواد به او نمیرسید دستش هرز میشد، اما بعد میآمد و معذرتخواهی میکرد. پدرم وقتی ماجرا را فهمید گفت باید طلاق بگیری اما دیگر دیر شده بود. من 2 بچه داشتم با آنها باید چکار میکردم؟ اگر با پدرشان تنها میماندند معلوم نبود چه به سرشان میآمد. اگر هم پیش خودم نگه میداشتم چی میریختم توی شکمشان؟»
هایده در آن خانه ماند و خودش هم به دام اعتیاد افتاد. او در اینباره توضیح میدهد: «نمیخواستم معتاد شوم. طاهر مواد را به من داد برای اینکه دردم کمتر شود. اتفاقا خوب هم شدم بعد از آن هر وقت سردرد داشتم کمی میکشیدم تا اینکه معتاد شدم. خانوادهام این را نمیدانند یعنی دیگر با آنها رابطهای ندارم. مادرم هم که فوت شده است.»زن زندانی چندی قبل تصمیم گرفت خانه شوهرش را ترک کند. او میگوید: «مادرم را برای دوا و درمان به تهران آوردم، اما او در بیمارستان تمام کرد. بعد از آن دیگر برنگشتم شهر خودمان. گفتم در تهران کار میکنم و بچهها را میآورم پیش خودم ولی مواد بیچارهام کرد.»هایده با اینکه در یک تولیدی پوشاک کار پیدا کرده بود، بیشتر درآمدش را خرج مواد مخدر میکرد تا اینکه بالاخره یک روز به اتهام حمل مواد دستگیر شد و به زندان افتاد. او داستان زندگیاش را اینطور ادامه میدهد: «در همان کارگاه زن دیگری هم بود که عمل داشت. او برایم مواد میآورد و با هم میکشیدیم. شاید اگر او نبود ترک میکردم. حالا که اینطور نشده و من زندانی هستم.»
این زن هنوز آرزویش را فراموش نکرده است: «فعلا بلاتکلیفم و معلوم نیست چقدر باید حبس بمانم. اما وقتی آزاد شدم از شوهرم شکایت میکنم و بچهها را میآورم پیش خودم. میخواهم به طاهر بگویم مهریه و نفقه نمیخواهم به جایش بچهها را به من بده. برای او پول مهمتر از هر چیز دیگری است. برای همین مخالفت نمیکند. میخواهم دوباره در کارگاه کار پیدا کنم. اینطوری خودم و بچهها را نجات میدهم. من 2 دخترم را خیلی دوست دارم، آنها تنها امید من برای زندگی هستند.»
مریم عفتی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد