گزارش پشت صحنه و گفتگو با بازیگران طنز «نقطه چین»

همین شبها سر و کله شان دوباره پیدا می شود. چند آدم ابن الوقت و چند آدم نسبتا خوب همان کسانی هستند که قرار است موتور مجموعه طنز «نقطه چین » را دوباره روشن کنند.
کد خبر: ۳۸۲۴۶
اگر در پاورچین ، پاچه خواری ، گره گشای همه کارهای سخت و مشکل بود و می توانست آدم را همچنان بر مدار نگه دارد، در این یکی به تنبلی و پشت هم اندازی از دریچه طنز نگاه شده است. تصویربرداری نقطه چین در خانه ای در یکی از خیابان های خلوت پاسداران ، ادامه دارد.


همان اول ورودم به حیاط خانه ، یک نفر مرا به داخل اتاقها راهنمایی می کند. آن عقب بازیگران روی کاناپه نشسته اند.
مهران مدیری با بازیگران در حال روخوانی سکانسی است که تصویربرداری خواهد شد.
تصویربرداری این کار توسط منوچهر مظفری و فرشید رسولی انجام می شود. وقتی صدابرداران بومها را روی سر هنرپیشگان می گیرند، معلوم است یک سکانس آماده تصویربرداری شده.
اینجا قرار است خانه پشندی باشد. اردل ، مژده ، منیژه و بامشاد همراه آقای پشندی دور هم نشسته اند.
پشندی ناراحت است.

بامشاد: شیراز شنیدم کله پاچه های خوبی داره. صبحها باید همش کله پاچه ، زبون ، چشم و بناگوش بخوریم. عصرها هم سیراب شیردونو فالوده شیرازی.
ظهرها هم نزدیک حافظیه شنیدم یه کبابی خوب هس. می ریم همون جا که هم حافظیه رو ببینیم ، هم کباب بخوریم.

منیژه: جای ما رو هم خالی کنین.

مژده: چطور؛

اردل: ما متاسفانه نمی تونیم با شما بیاییم.

مژده: چرا؛

منیژه: مساله ای پیش اومده که نمی تونیم بیاییم دیگه.

مژده: چه مساله ای؛ چی شده؛

اردل با چشم به پشندی اشاره می کند. بامشاد متوجه منظور اردل نمی شود.

بامشاد: چی؛

اردل ، چشمکی می زند و به پشندی اشاره می کند.

بامشاد: چی؛

اردل دوباره به بامشاد چشمک می زند. بامشاد که متوجه نیست ، فکر می کند اردل به او چشمک می زند. با خجالت لبش را می گزد. مژده متوجه این حرکت بامشاد می شود.

مژده: چرا این جوری می کنی؛

بامشاد: {خجالت زده} این هی چشمک می زنه ، این جوری. {بامشاد هم چشمک می زند!}

اردل: {با صدای آهسته} می گم به خاطر بابام نمی تونیم بیاییم... د پرس شده نمی شه تنهاش بذاریم.

بامشاد: {با صدای معمولی} آقای پشندی چی شدن؛

اردل: {کلافه} پاشو بیا اون طرف تا بهت بگم.

اردل و بامشاد بلند شده و از کادر خارج می شوند.
بازیگران این سکانس مهران مدیری ، رضا شفیعی جم ، سحر ولدبیگی ، سحر جعفری جوزانی و یوسف پشندی هستند.

پشندی: اتفاقا رانندگی بلد نیستم

یوسف پشندی پدر شهید است. در شمیران به دنیا آمده و همین روزها 83 ساله می شود.
سالها عکاسی کرده و به قول خودش از سال 63 در کار مطبوعات است ؛ چون در نقطه ای از تهران یک دکه مطبوعاتی دارد و تاکنون در آثاری چون خواب سفید، شب روباه ، شوخی ، چراغ جادو و فیلمهای دیگری به ایفای نقش پرداخته است.

آقای پشندی چطور وارد این کار شدید؛
والله ما یک همسایه ای داشتیم به اسم آقای امیرحسین سلیمانی که دستیار همایون اسعدیان بود.
او مرا برای بازی به کارگردان معرفی کرد.

چه کاری بود؛
شب روباه. گفتم من بلند نیستم فیلم بازی کنم. گفت تو بیا، چکار داری! گفتم حالا چه نقشی هست؛ گفت یه رانندگی می کنی و خلاص! گفتم به! اتفاقا من رانندگی بلد نیستم!
اما او آنقدر اصرار کرد که رفتیم. وقتی آقای اسعدیان مرا دید، گفت: خود خودشه.

چه نقشی داشتید؛
نقش راننده ای را داشتم که دو کارآگاه سوار ماشین او هستند. او آنقدر تند رانندگی می کند که آنها خیال می کنند ترمز ماشین بریده.
این جوری بود که ما به عالم سینما و تلویزیون آمدیم.

ساعد هدایتی: ما همه مکمل همدیگر هستیم

ساعد هدایتی ، یکی از آن ضد پاچه خوارهایی که در پاورچین چندبار مخالف خوانی کرده بود، این بار به عنوان منشی شرکت استخدام می شود و قرار است -اگر خدا بخواهد - کارهای شایسته ای انجام دهد.
هدایتی متولد 1334 و کارمند یکی از بیمارستان های تهران است. شغلش ، یعنی کارمند بیمارستان بودن ، باعث ارتباط او با مهران مدیری شده است.
با این وجود او سابقه ای طولانی در بازیگری دارد. کارش را از سال 49 با استودیو پارس فیلم شروع کرد و در فیلمهایی چون جنگجویان کوچولو، آبنبات چوبی ، توکیو بدون توقف و در چند سریال تلویزیونی مثل سلام آشنا، پلاک 14، نود شب ، دردسر والدین و نیستان بازی کرده است.

فکر می کنید مردم از پاورچین بیشتر راضی هستند یا نقطه چین ؛
مردم خوب ما معمولا کارهای قبل و بعد را باهم مقایسه می کنند، ولی به نظر من هر برنامه ای حال و هوای خاص خودش را دارد.
مهران مدیری دوست دارد هر برنامه ای در اوج موفقیت آن قطع شود. ما می توانستیم 100 برنامه دیگر از پاورچین بسازیم ، ولی چون در اوج موفقیت قطع شد، این اثر تا مدتها در ذهن مخاطب خواهد ماند، ولی اگر ادامه پیدا می کرد، ممکن بود لوث شود.
فکر می کنم مخاطب باید بپذیرد پرونده آن مجموعه بسته شده و پرونده یک کار جدید باز شده است.

دوست نداشتید در نقش دیگری ظاهر می شدید؛
ما همه مکمل همدیگر هستیم و کسی به تنهایی به چشم نمی آید. معمولا این جوری است. یک کار طنز خوب براساس موقعیت طنز شکل می گیرد و فکر می کنم این اتفاق به نوعی در پاورچین افتاد.
مثلا این تضاد در کنار بازیگرانی چون جواد رضویان ، سعید پیردوست و مهران مدیری به چشم آمد. آنها در اداره پاچه خواری می کردند، ولی من مخالف بودم ؛ اما در نقطه چین نقش یک آدم کودن را بازی می کنم که در اوج سادگی اش بعضی چیزها را درست تشخیص می دهد.
البته گریم و طرز بیان این آدم با سایر نقشهایی که بازی کردم فرق می کند. فکر می کنم نقش من در این مجموعه نسبت به مجموعه پاورچین بیشتر به چشم آمده است.

ظاهرا آن خط و نشانی که در قسمت پایانی نقطه چین کشیدید، نتیجه داد و یک کار درست و حسابی هم به شما دادند!
نه. همه اینها قصه است. ما فقط می خواهیم مردمی را که خسته از سر کار آمده اند، بخندانیم. همین.

وقتی حجت ذیجودی دستیار کارگردان و برنامه ریز این مجموعه از همه می خواهد ساکت باشند، پیداست قرار است سکانسی دیگر تصویربرداری شود.

فروشگاه ، داخلی ، روز

کوروش و پیردوست در فروشگاه هستند. پیردوست به اجناسی که داخل قفسه ها چیده شده ، نگاه می کند و مشغول شمردن آنهاست.

پیردوست: 2727، دی وی دی ها کو؛

کوروش: فروختیم.

پیردوست: همشو؛

کوروش: آره همش رفت.

پیردوست: این همه 2727داشتیم چی جوری همشو فروختی؛

کوروش: شب عیده می خرن دیگه... می خوان تو تعطیلات بشیننن فیلم نگاه کنن.

یک مشتری وارد مغازه می شود. مشتری نگاهی به اجناس می کند.

مشتری: ببخشید ما دو تا از این سینما خانگی ها می خوایم. یه تخفیف اساسی به ما می دید؛

پیردوست: شرمنده... اینا قیمتش شرکتیه. همه جا یکیه. تخفیف نداره.

مشتری: اگه 3 تا ببرم چی؛

کوروش: ده تاشم ببرید، تخفیف نداره.

مشتری: یعنی چی؛ جنس بی تخفیف که نمی شه.

کوروش: به ما چه ، وقتی کمپانی به ما تخفیف نمی ده چیکار کنیم؛ از جیبمون که نمی تونیم بذاریم.

مشتری: یعنی چی؛ شما یه نامه براکمپانی بنویسید. بگید ما که داریم اینجا زحمت می کشیم ، مشتریامون تخفیف می خوان. کمپانی باید به شما یه کمکهایی بکنه.

پیردوست: یعنی اگه براشون نامه بدیم ، ممکنه مساعدتی ، کاری کنند؛

مشتری: معلومه ، وظیفه شونه... خلاصه تخفیف رو جنساتون بذارین. ما می خوایم وگرنه که نه.

پیردوست: چشم ؛ پس بذارین ما این نامه رو بدیم. شما بعد از عید دوباره به ما سر بزن ببینم نتیجه اش چی شده.

مشتری تشکر می کند و می رود.

پیردوست: کوروش بردار نامه بنویس.

کوروش: من نامه بلد نیستم بنویسم... بدین به اردل یا بامشاد نامه رو براتون بنویسن. خودتونم با کامپیوترتون نامه رو ایمیل کنین.

حجت ذیجودی: شاید از دور راحت به نظر برسد

حجت ذیجودی از دستیاران و برنامه ریزان خوب سینما و تلویزیون است که بارها نام او را در برنامه های مطرح تلویزیونی دیده ایم.
در میان تصویربرداری 2 سکانس ، فرصتی دست می دهد تا با او هم گفتگو کنیم.

در کارهای روتین به هر حال نقش یک برنامه ریز برای رساندن برنامه به پخش بسیار مهم است.
درباره نحوه این برنامه ریزی توضیح دهید.

برنامه ریزی کارهای روتین با کارهای دیگر مثل فیلمها و سریالهای هفتگی فرق می کند.
مهمترین اصل و ویژگی این کار در این است که شما طوری گروهها را هماهنگ کنید که بتوانید در پایان روز یک قسمت را به اصطلاح جمع کنید.
البته شاید از دور راحت به نظر برسد و همه بگویند خب همه دم دست هستند و باقی قضایا؛ ولی سختی اش به این است که شما یک سری سکانس هایی دارید که در جاهای مختلف تصویربرداری می شود و باید اینها را یک جوری کنار هم بگذارید که در پایان روز بتوانید یک قسمت را جمع کنید.

این متنها چه موقع به دست شما می رسد؛
این متنها داغ داغ دست ما می رسد.

و برنامه ریزی آن کی انجام می شود؛
همان روز، صبح. گفتم که ، سختی این کار به همین است. در واقع همان اول صبح باید طرح کلی کار را روی کاغذ بیاوریم. این جور نیست که ما از یک هفته قبل متن را داشته باشیم و براساس آن جلو برویم.

این طور فشرده و با سرعت کار کردن روی کیفیت کار تاثیر نمی گذارد؛
نوع این کارها می طلبد این گونه باشد، چون الان که پخش نداریم ، مهران مدیری خیلی تمایل دارد به پخش نزدیک شویم تا بتوانیم بازتاب آن را ببینیم و بتوانیم این بازخوردها را در قسمتهای جدید اعمال کنیم.
ما می توانیم 90 قسمت تولید کنیم و به پخش تحویل دهیم ، اما این کار را نمی کنیم و ترجیح می دهیم فشار بیشتری را تحمل کنیم که بتدریج بتوانیم بازتاب نظرات مردم را هم در کار اعمال کنیم.

مهدی غلامحیدری
gholamheidari@jamejamdaily.net

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها