ایران سیاوش یا ایران امام حسین(ع)؟

یکی از مهم‌ترین پرسش‌ها در «الهیات فرهنگ» ربط و نسبت بین «دین و فرهنگ» است‌؛ این‌که آیا دین در تقابل با فرهنگ است، یا دین در تعلق به فرهنگ است و یا این‌که دین در نسبتی دیالکتیک با فرهنگ‌های زمینه‌ای قرار دارد.
یکی از مهم‌ترین پرسش‌ها در «الهیات فرهنگ» ربط و نسبت بین «دین و فرهنگ» است‌؛ این‌که آیا دین در تقابل با فرهنگ است، یا دین در تعلق به فرهنگ است و یا این‌که دین در نسبتی دیالکتیک با فرهنگ‌های زمینه‌ای قرار دارد.
کد خبر: ۱۵۰۹۶۳۶
نویسنده حجت‌الاسلام دکتر حبیب‌الله بابایی | نویسنده و پژوهشگر
 
ریچارد نیبور در کتاب بسیار مهم «مسیح و فرهنگ»(Christ and Culture)  به روابط پنج‌گانه ممکن بین «مسیح و فرهنگ» پرداخته است و سرانجام مبنای «دگرگون‌کننده» (transforming) دین نسبت به فرهنگ را اتخاذ کرده و گفته است که دین یا مسیحیت، فرهنگ را دگرگون می‌کند (از نقطه a به نقطه b می‌برد). راقم این سطور در کتاب «تنوع و تمدن در اندیشه اسلامی» از این نظریه نیبور عبور کرده و رابطه «شکوفایی»(flourishing/blossoming)  را مطرح کرده، این‌که ادیان مدنی و شهری همچون اسلام، فرهنگ‌های تمدنی همچون فرهنگ ایرانی را دگرگون نمی‌کند یا آن را تغییر نمی‌دهد (مثل تأثیر اسلام در فرهنگ جاهلی اعراب نیست)، بلکه چنین دینی چنان فرهنگی را شکوفاتر کرده و به آن عمق می‌بخشد (از نقطه a۱ به نقطه a۲ می‌برد). به بیان دیگر در این رویکرد، دین می‌آید فرهنگ انسانی را انسانی‌تر می‌کند. انسانی‌تر شدن فرهنگ انسانی نیازمند راهنمایی‌های وحیانی‌است. 
حال در این رویکرد، سؤال این است که فرهنگ سوگ ایرانیان، فرهنگ سیاوشی (سوگ سیاوش) است یا فرهنگ امام حسین(ع) بوده است؟ آیا بین این دو فرهنگ قبل از اسلام و بعد از اسلام ایرانیان تضاد و تقابلی وجود داشته یا نه؟ به نظر می‌رسد فرهنگ سوگ‌نشینی ایرانیان برای امام حسین(ع)، در تقابل با روح حماسی و معنوی اسطوره ایرانیان درباره مظلومیت حماسی سیاوش و سوگ‌نشینی ایرانیان برای رنج‌ها و آلام سیاوش نبوده، بلکه نسخه‌ای متعالی‌تر، عمیق‌تر، عاشقانه‌تر و البته عقلانی‌تر از یک مظلومیت حماسی است که در تاریخ رنج‌ها شکل گرفته است (در این‌باره بنگرید به کتاب «رنج عرفانی و شور اجتماعی»). ایرانیان در وضعیت شعور تمدنی‌شان، سوگ‌نشینی برای اباعبدالله‌(ع) را جایگزین سوگ‌نشینی برای سیاوش کرده‌اند. 
با این توضیح کوتاه، باید به این نکته توجه کرد که در نسبت یک دین مدنی و جهانی همچون اسلام و فرهنگ تمدنی‌ای همچون فرهنگ ایرانی، نسبت بین فرهنگ ایرانیان و دین اسلام نه نسبت تقابل و تضاد بوده و نه نسبت تعلق بوده است (این‌که دین امری فرهنگی شده باشد و به امور زمینی و فرهنگ تقلیل یافته باشد)، بلکه رابطه‌ای دو سویه بوده به این صورت که در آن، دگرگونی فرهنگی ایرانیان نه در تغییر ارزش‌های انسانی و اخلاقی ایرانیان (از a به b)، بلکه در تعمیق ارزش‌های اخلاقی و انسانی ایرانیان (از a‌۱ به a‌۲) رخ نموده است. به بیان دیگر، در نقطه پیدایش فرهنگ سوگ‌نشینی برای امام حسین(ع)، مصائب و آلام متعالی در عاشورا و یاد این مصائب در ایران صدر اسلام، مایه برانگیختگی گنجینه‌های انسانی، فطری و اخلاقی ایرانیان شده است (توجه کنید به معنای «و یثیروا لهم دفائن العقول»). از این‌رو در این رویکرد، تضاد و تقابلی بین دین و فرهنگ، بین امت و ملت یا بین ایران و اسلام وجود نداشته است. هر کجا اسلام بوده فرهنگ ایرانی رشد کرده و عمق یافته و هر کجا فرهنگ تمدنی ایرانیان بوده، اسلام نیز در پرتو مخاطبان تمدنی خود، در سطوح تمدنی درخشیده و لایه‌های عمیق معنایی آن آشکارتر شده است.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها