سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
وقتی کسی میمیرد، دیگران به سراغ خاطرههایش میروند. خاطرههای خوب را از گوشه صندوق ذهنشان بیرون میکشند و آن را جلوی خود و دیگران قرار میدهند. همین شد که ما هم سراغ یک خاطره خوب از «مهدی سحابی» رفتیم؛ مترجم و نقاشی که او را با آثار بزرگ و مشهورش میشناختیم و مرگ او در 64 سالگی از نظر ما زود بود. او در فرانسه درگذشت و جای خالی آثاری که دیگر نمیتواند ترجمه کند، باقی ماند. یکی از این خاطرههای خوب ترجمه «مرگ قسطی» نویسنده فرانسوی سلین است. اگر ترجمه خوب و روان او نبود، خواندن این کتاب سختتر میشد. مرگ قسطی دومین کتاب نویسندهاش بود که به روال کتاب اولش «سفر به انتهای شب»، بخشی از زندگی را در بر میگرفت. اما این بار بخشی را که مربوط به کودکی بود در بر میگرفت. لحن نویسنده تند و گزنده و تلخ است، به زبان عامیانه، اما خوانندهها به جای همذات پنداری شوکه شدند و از آن استقبال نکردند. تا به حال دنیا را این طور که این پزشک دیده بود، ندیده بودند. سلین در مقدمه همین کتاب نوشته بود: ...«من همانطوری مینویسم که حس میکنم... از من خرده میگیرند که بددهنم و زبان بیادبانهای دارم. در این صورت این خرده را باید از رابله، ویون، بروگل و خیلیهای دیگر گرفت... از بیرحمی و خشونت دائمی (کتابهایم) انتقاد میکنند... چه کنم؟ این دنیا ذاتش را عوض کند، من هم سبکم را عوض میکنم...» و هنر سحابی این بود که همین دنیا را به خواننده شناساند. خیلیها وقتی از خواندن این کتاب سخت خوان فارغ میشوند، نفسی به راحتی میکشند و خوشحال میشوند که دنیا به این بدی که در این کتاب توصیف شده، نیست.
سلین عصیان را به دنیای ادبیات آورده بود و سخنگوی سیاه بختترین آدمهای دهه 30 میلادی شده بود. این نگاه از همان پاراگراف آغاز کتاب، از زبان یک پیرمرد پزشک تنها، مفلوک و درمانده فریاد زده میشد: «دوباره تنها شدیم. چقدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است... بزودی پیر میشویم. بالاخره تمام میشود. خیلیها آمدند به اتاقم. خیلی چیزها گفتند. چیز به درد بخوری نگفتند. رفتند. دیگر پیر شدهاند. مفلوک و دست و پا چلفتی هرکدام یک گوشه دنیا.»
او هم میخواهد با آدمها ارتباط پیدا کند، اما راهی که میرود یعنی نوشتن کتاب، راه موفقی نیست. او میخواهد در مورد گذشته، کودکی، جوانی و تمام روزهای از دست رفتهاش بنویسد و اینجاست که بخش دوم کتاب آغاز میشود. جوانی از هم گسیخته راوی که در پی کار است و یافتن راه فرار که با شکستهای پی در پی روبهروست. این شکست ادامه دارد و در نهایت راوی میشود دستیار کاشفی بزرگ اما اندکی دیوانه. سهم ما و هدیه مترجم، آشنا کردن ما با زندگی طبقات مختلف مردم فرانسه از شهری تا روستایی است با زبانی بیرحم و پر از حرفهایی که ذهن ما را درگیر پایان دادنش میکند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد