فریبا نیک‌نژاد

دعوا سر سنت و تجدد است

اتفاقات بامزه‌ای دارد در سینمای ایران می‌افتد و بامزه‌ترین‌شان از بین رفتن شان و امضای یک نویسنده؛ کارگردان و تهیه‌کننده است؛ یعنی عده‌ای فقط می‌خواهند فیلم گیشه‌پسند بسازند. حالا اگر داستان فیلمشان؛ بازیگرانشان به بازیگرها و غیره پر از حرف و حدیث باشد، هیچ اشکالی ندارد.
کد خبر: ۲۸۹۰۶۵

فیلم «دو خواهر» هم قطعا امضایی برای خودش قائل نیست؛ به چه دلیل؟ به صد دلیل که یکی از آنها برای ارائه کفایت می‌کند و آن این که درست است که کارگردان تنها کسی است که به قول معروف، چیدمان را از ابتدا به انتها رهبری می‌کند و هرچه او بگوید و سلیقه هنری‌اش اگر داشته باشد هرچه باشد اعمال می‌شود؛ اما دیگر قرار نیست شور این کار دربیاید. کارگردان دو خواهر؛ محمد بانکی؛ تصور کرده چون کارگردانی این فیلم را به دست داشته؛ پس هرکاری می‌تواند بکند. پس اگر یک بازیگر را در نظر می‌گیرد، به نام «افشین» و دیگری به نام «امیر» و هر دو تای این‌ها را بنا بر مقتضای داستان؛ با گریم؛ یک بازیگر بازی می‌کند؛ دیگر کسی قادر به شناسایی وی نیست، یعنی طرف حساب‌های گلزار که در نقش‌‌های امیر و افشین بازی می‌کند؛ هرگز نمی‌تواند این دو را بشناسد؛ چرا؟ چون کارگردان این‌طور تشخیص داده است.

اگر داستان در یک ناکجاآبادی روایت می‌شد و شخصیت‌ها نیز بسته به آن ناکجاآباد دارای سواد و اطلاعات امروزی نبودند؛ خب می‌شد مثلا با ارفاق تصور کرد که یک آدم صرفا با یک کلاه‌گیس می‌تواند دخترهای کدخدا را گول بزند. اما این کار وسط شهر؛ و وقتی طرف حسابت دختری دانشگاهی باشد و خواهرش کارخانه‌دار؛ کمی تا قسمتی غیرقابل باور که هیچ از بیخ ناکارآمد است، و توهین به شعور تماشاگر است. یعنی دختری که استاد دانشگاه است و طبیعتا باید به دلیل نوع کارش و این که با چهره‌های بسیاری روبه‌رو می‌شود؛ اندکی زیرکی هم که شده به دست آورده باشد و دختری که دارد کار اقتصادی می‌کند و در راس یک کارخانه مشغول فعالیت است و طبیعتا باید با مردها سر و کله بزند، آنقدر ناپخته‌اند که یک آدم یک لاقبا که دارد با گریم خودش را به 2 گونه نمایش می‌دهد، نمی‌شناسند و قوه تشخیص‌شان از کار افتاده است.

بامزگی دیگر اما در اینجاست که محمد بانکی به تبع آغاز کار سینمایی‌اش به یاد کارهای پیش از انقلاب مردم و هوش آنها را چیزی در حد همان سال‌ها تصور کرده است. هرچه باشد او سینمایش را با این ذهنیت آغاز کرده و حالا نمی‌تواند آن را دور بریزد.

داستان دو خواهر درباره تعصبات بیجا در زندگی روزمره سنتی است و آدم‌های قصه ظاهرا قصد دارند نقش کسانی را بازی کنند که در پیچ و خم غیرت و تعصب مانده‌اند. هم می‌خواهند غیرتی باشند و هم این که به سبب برخی ویژگی‌هایشان و برخی خصوصیات متضادشان نمی‌توانند این‌گونه عمل کنند. این تناقضات مربوط به دو خواهر قصه نیست. نیکی کریمی در نقش مهتاب و الناز شاکردوست در نقش مینا در جایی که می‌باید به عنوان بازیگران اصلی حداقل پرداخت شخصیت را داشته باشند، از ابتدا تا انتها در هر سکانس می‌آیند جملاتی را می‌گویند و می‌روند. شخصیت‌های مقابل آنها یکی همان گلزار است که 2 نقش را ایفا می‌کند افشین و امیر که مثلا برادرند و دیگری بازیگری به نام جلال. این بازیگر به اندازه همان شخصیت‌های دو خواهر بدجوری گنگ از کار درآمده و به اندازه بازیگر «افشین توباز و امیر سربسته» بشدت غیرمنطقی رفتار می‌نماید. جلال در فیلم دو خواهر؛ در یک مقطعی همیشه حضور دارد و آن بزنگاه کدام است؟

آن بزنگاهی است که همه‌جا می‌‌تواند باشد، اما به شرطی که امیر و مینا هم در آن محیط جغرافیایی حضور داشته باشند. حالا چرا؟ معلوم نیست و معلوم نمی‌شود. اصلا کار و بار این بنده خدا معلوم نیست که چیست؟ نوع راه رفتن و ادا و اصول و آدم‌های خفنی که همیشه به تعداد لازم و کافی دور و بر او هستند؛ این‌گونه می‌نمایاند که جلال یا یک آدمکش حرفه‌ای است یا یک قاچاقچی طراز اول است و یا این که اصلا رئیس کل مافیاست! یک بامزگی دیگر این است که این بابا بدجوری هوادار غیرت و تعصب آن هم در معنای سنتی و قدیمی‌اش است. از آن دسته مردهایی که اعتقاد دارند حتی آفتاب و مهتاب هم نباید روی همسرشان را ببیند و فعالیت‌های خارج از خانه که هیچ اصلا چنین اعتقادی ندارد. حالا همین جلال فیلم 2 خواهر توجه‌اش به دختری جلب شده که یک کارخانه را دارد می‌چرخاند؛ هر چند تماشاگر تا آخر فیلم هم نمی‌فهمد که این کارخانه کجاست؟ چه چیزی تولید می‌کند؟ می‌فروشد و... و دست بر قضا همین جلال مانده در سنت و تجدد با این مینا ازدواج می‌کند و هیچ 2 فرزند هم پیدا می‌کنند که این هم در پایان فیلم معلوم نمی‌شود این 2 بچه از کجا آمده‌اند. دو خواهر؛ کاری بوده است برای نیکی کریمی تا فیلمی دیگر را به کارنامه‌اش اضافه کند و دیگر هیچ.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها