گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

درسهایی از فاجعه هفتم تیر

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «همه راه‌های طی شده»،«در ستایش مظلوم انقلاب»،«ارباب حلقه ها ؟ !»،«درسهایی از فاجعه هفتم تیر»،«انتخابات 88 و نظریه رای دهندگان»،«مدیریت هوشمندانه» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۶۲۳۹۱

جام جم:همه راه‌های طی شده

«همه راه‌های طی شده»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جام جم است که در آن می‌خوانید؛رفتار شورای نگهبان و وزارت کشور در انتخابات دهم ریاست‌جمهوری آن هم در میان هجمه سنگین سازماندهی شده، ستودنی و قابل تامل است.
این دو نهاد قانونی برگزار کننده و ناظر بر انتخابات که با شبهه‌پراکنی‌های بسیاری مواجه بودند، از هیچ تلاشی برای روشنگری و شفاف‌سازی کوتاهی نکردند.

1- وزیر کشور، رئیس ستاد انتخابات و دیگر مسوولان درگیر در انتخابات با اتخاذ سیاست «پاسخگویی و روشنگری» با حضور در برنامه‌های مختلف تلویزیونی و انتشار بیانیه‌های تفصیلی تلاش کردند تا تمام شبهات طراحی شده توسط برخی کاندیداها و رسانه‌های وابسته را پاسخ گویند.

2- امکان بازشماری برخی صندوق‌ها یا حوزه‌های مورد شکایت فراهم شده و نمایندگان آقای محسن رضایی با حضور در بازشماری 10 درصدی صندوق‌های استان کرمانشاه با امضاء صورتجلسه بازشماری اعلام کردند نتایج بازشماری با ارقام قبلی اعلام شده کاملا تطبیق داده شده است که این روند با انصراف وی عملا متوقف گردید.

3- شورای نگهبان به منظور ابهام‌زدایی از اتهامات انتخاباتی اعلام کرد آماده است 10 درصد کل صندوق‌های کشور را به شکل تصادفی با حضور نمایندگان نامزدهای معترض بازشماری کند که تاکنون معترضان نمایندگان خود را معرفی نکرده‌اند.

4- تشکیل هیات ویژه بازشماری مرکب از آقایان دکتر حداد عادل، دکتر ولایتی، دکتر گودرز افتخار جهرمی و حجج اسلام آقایان رحیمیان، دری نجف‌آبادی و ابوترابی توسط شورای نگهبان گامی بلند در مسیر اعتمادسازی و پاسخی بود به تقاضای کسانی که خواستار بهره‌گیری از هیاتی امین در فرآیند بررسی شکایت‌ها بودند.

هر چند تاکنون مستندات لازم برای ادعاهای کاندیداهای معترض (آقایان موسوی و کروبی) ارائه نشده و نمایندگان آنان برای بازشماری صندوق‌ها نیز معرفی نشده‌اند.

5- برای اولین بار در طول بعد از انقلاب آرام صندوق به صندوق انتخابات اعلام شد تا کسانی که اعتراض دارند با ورود به هر صندوق و حوزه موقعیت خود را دریابند.

6- مهلت بررسی شکایات با تقاضای شورای نگهبان و موافقت رهبر معظم انقلاب تمدید گردید تا ضمن انجام دقت‌های لازم فرصتی مجدد برای دریافت مستندها و دلایل معترضین فراهم شود. این مهلت نیز رو به پایان است و ظاهرا قرار است پرونده انتخابات در حد اعتراضات غیرقانونی و نه ارائه دلایل و مدارک لازم از سوی مدعیان تخلف باز بماند.

7- صدا و سیما همان‌گونه که در پیش از انتخابات هنرمندانه صحنه را برای مشارکتی فعال و پویا فراهم کرد، پس از انتخابات نیز با دعوت از کارشناسان و دست‌اندرکاران انتخابات و طرح جدی شبهات و دریافت پاسخ‌های لازم تلاش کرد تا به وظیفه تاریخی خود در این مقطع حساس عمل کند.

8- باتوجه به رفتار شورای نگهبان در ایجاد اعتماد؛ افکار عمومی آماده شنیدن نتایج بررسی‌ها و پذیرش آن می‌باشد. بدیهی است ایستادن بر مدار قانون بهترین پاسخ برای زیاده‌خواهان و مدعیان قانون‌گریز نیز هست.

رسالت:در ستایش مظلوم انقلاب
 
«در ستایش مظلوم انقلاب»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن می خوانید؛هفتم تیر سال 60 خون انسان‌های عزیزی در پایتخت اسلام و انقلاب در تهران به زمین ریخت که یادآور خونهای پاک عاشوراییان وجانهای مظلومی بود که در کربلای سال 61 هجری به ناحق تکه تکه شدند!

هفتم تیر در راس 72 تن بی‌گناهانی که به فوز شهادت نایل شدند آیت‌الله شهید دکتر بهشتی بود.او یک فقیه مسلم بود که ذهن خود را در دروس حضرات آیات امام خمینی (ره)، بروجردی و حجت ساخته و جانش از فقه آل محمد سیراب بود.او یک فیلسوف و حکیم بود و با صاحب المیزان و برجسته‌ترین فیلسوف معاصر یعنی آیت‌الله سید محمد حسین طباطبایی حشرو نشر داشت.او یک سیاستمدار برجسته بود که در مکتب امام ، سیاست ورزی را آموخته و از آغاز نهضت اسلامی در متن مبارزات ملت قرار داشت و چون مالک اشتر در نهضت علوی امام خمینی (ره) نقش آفرینی کرد.او در مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان دانش خود را در سرزمین زورمندانی که باید در آینده‌ای نه چندان دور پنجه در پنجه آنها می‌انداخت کامل کرد.

او ذهنی بسامان و منظم داشت و در دانش سازماندهی و تشکیلات یک نمونه اعلاء بود . جامعه روحانیت مبارز تهران را او بنیان گذاشت و حزب جمهوری اسلامی را برای مبارزه با کفر ، الحاد و نفاق ، سامان داد.او شخصیتی بزرگ بود که همیشه خاطره‌اش در تاریخ ایران به عظمت یاد خواهد شد. هنوز مردم و نخبگان نمی‌دانند او برای حفظ اسلام و انقلاب چه فداکاری بی‌نظیری کرده است. او در مصاف با پدیده پیچیده نفاق و کفر ،‌ آنچنان پیش رفت که روزهای آخر حیات شکوهمندش فرموده بود، هر لحظه در انتظارم که گلوله‌ای برقلبم بنشیند یا سقف و دیواری بر سرم فرود آید.او به تعبیر امام خمینی ، مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود.عجیب است که لیبرالها در تاریخ یک صد سال اخیر همواره در تئوری آزادیخواه بوده و در عمل فاشیستی عمل می‌کردند و هنوزهم در این ممشای سیاسی گام برمی‌دارند، و بهشتی گرفتار این جریان بود و امروز مقام معظم رهبری در پیچیده‌ترین شکل ممکن ، گرفتار همین جریان است.با این تفاوت که امروز لیبرالها مسلمان شده‌اند و با نمادهای مذهبی و دینی به جنگ انقلاب آمده‌اند.

آیا این عجیب نیست که از رادیو آمریکا و رادیو رژیم صهیونیستی و رسانه‌های ماهواره‌ای دشمن ندای الله اکبر به گوش می‌رسد!بیانات پایانی رهبر انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز جمعه تهران در توسل به مولا و آقا امام زمان (عج) که فرمود، «من جان ناقابل و اندک آبروی خود را در کف گرفته‌ام و آن را در راه انقلاب و اسلام فدا خواهم کرد.»مرا به یاد شهید بهشتی سیدالشهدای انقلاب اسلامی و 72 تن از یاران باوفایش انداخت که او هم در برابر نفاقی پیچیده قرار داشت که رگه‌های آن تا اعماق جامعه نفوذ کرده بود، بگذریم.شهید بهشتی یک وقتی فرموده بودند: هر حرکتی که از عدل دوستی و انصاف بهر‌ه‌ای داشته باشد و آمیختگی با هواپرستی و خودپرستی آن را از ارزش نیندازد محکوم به پیروزی است .(کتاب حق و باطل ص 108)این یک حقیقت انکار‌ناپذیر است .

دولت نهم با هدایت مقام معظم رهبری در مسیر گفتمان عدالت وپیشرفت ، طعم شیرین خدمت به بندگان خدا را در این مرز و بوم، یک دوره تجربه کرده است . رای 24/5 میلیونی به دکتر محمود احمدی‌نژاد نشان می‌دهد او در وزش نسیم عدالت به دهکهای پایین جامعه موفق بوده است. رقبا هنوز نمی خواهند بپذیرند که تماس چهره به چهره احمدی‌نژاد با میلیونها ایرانی در سفرهای استانی وپاسخگویی به مطالبات مردم بویژه پاسخ به نامه‌های مردم محروم و مستضعف با یک رویکرد عدالت محور، رمز توفیق او بوده است . رقبا هنوز مسیر پیروزی را در پاسخ به مطالبات قشر متوسط جامعه با عنایت به تعریف جامعه شناختی آن ، آن هم از دیدگان جامعه‌شناسان غربی، می‌دانند. این نگاه در انتخابات 22 خرداد جواب نداده آنها  باید بدانند پایه‌های انقلاب بردوش مردم محروم و مستضعف و تشنه عدالت است .هر کس در این مسیر گام بردارد به قول آیت‌الله شهید بهشتی پیروز است.

اعتماد ملی:راه دشوار مردم سالاری

«راه دشوار مردم سالاری...» عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی اعتماد ملی به قلم سید عطاالله مهاجرانی است که در آن می‌خوانید؛امروز با آقای حسن کامشاد قرار داشتم. کتابی را از تهران دوست مشترکی برایم فرستاده بود. نام کتاب «تاریخ بی‌خردی!» بود. نوشته بار بارا تاکمن و ترجمه حسن کامشاد... آقای کامشاد کتاب «حدیث نفس» خود را هم از سر لطف برایم آورده بودند. با امضای ایشان... برای بین راه در مترو کتاب«ذاکره للنسیان» محمود درویش را بر داشته بودم...حدیث نفس را ورق می‌زدم. رسیدم به روایت اقای کامشاد از دموکراسی در ایران، انتخابات دوره دوازدهم مجلس شورای ملی. نوشته‌اند:
«روز انتخابات من و پدر از دروازه دولت اصفهان می‌گذشتیم. مقابل مدرسه صارمیه چند پاسبان جلو ما را گرفتند و به داخل هدایتمان کردند. پدرم گفت:«من تاجرم و می‌خواهم در حوزه بازار رای دهم.» گفتند:«فرق نمی‌کند.»

وقتی وارد سالن شدیم، ماموری یک برگ رای دست پدرم داد. ورقه را که خواند، گفت نامزد من کس دیگری است و نام دایی جان را آورد. مامور صندوق به تندی گفت:«فضولی موقوف!» و برگ رای را از دست پدر گرفت و در صندوق انداخت. این نخستین تجربه من از دموکراسی بود.»

من هم خاطره‌ای دارم. هر وقت انتخابات مجلس می‌رسید. منظورم پیش از انقلاب است. عمه پدرم که پیرزنی بلند بالا و باریک بود و همیشه شتاب داشت. شناسنامه‌های تمام قوم و خویشان را جمع می‌کرد. بعد از انتخابات هم مهر شده می‌آورد تحویل می‌داد. از خاطره آقای کامشاد تا خاطره خودم، تا انتخابات اخیر بدون شک گام‌های بلندی را برداشته‌ایم.

60 سال پیش پاسبان‌ها برگه رای نوشته شده را به نام افراد در صندوق می‌انداختند...چهل سال پیش شناسنامه بدون صاحب در انتخابات شرکت می‌کرد. اکنون واقعا مردم شناسنامه‌شان را دستشان می‌گیرند. هر که را که شورای محترم نگهبان تایید کند. می‌توانند به عنوان نامزد مورد نظر خویش انتخا‌ب کنند. حداکثر همین می‌شود که امروزه با آن مواجهیم. مبهوت می‌مانیم که آیا نتیجه با آرا نسبت منطقی و عادلانه دارد؟ آیا حقیقتا آرا به درستی شمرده شده است؟

می‌توانیم بگوییم ما وارد مرحله‌ای تازه از مردمسالاری شده ایم. مرحله امانت در حفظ و آرا مردم و شمارش درست آنها. گفته‌اند: دموکراسی شرکت در انتخابات نیست. شمارش درست و منزه آرا مردم است...این مرحله چنان که پیداست آسان یاب نیست...

کیهان:ارباب حلقه ها ؟ !

«ارباب حلقه ها ؟ !»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛1-روز چهارشنبه 20خردادماه 88 یعنی 2روز قبل از انتخابات، طی گزارشی که به دلیل اهمیت ویژه آن به تیتر اول روزنامه کیهان تبدیل شد، از آخرین پرده سناریوی دشمن که «آشوب بعد از شکست» در انتخابات بود خبر دادیم و با اشاره به شواهد و اسناد غیرقابل انکار تاکید کردیم که «این هشدار جدی است» و ماموریت بعدی میرحسین موسوی- انشاءالله ناخواسته و ناخودآگاه- دست زدن به آشوب های خیابانی بعد از شکست در انتخابات است و در همان گزارش آوردیم که علاوه بر حامیان بیرونی مهندس موسوی، حلقه اصلی برنامه ریزان او نیز در قطعی بودن شکست وی کمترین تردیدی ندارند و به همین علت، منتظر اعلام نتیجه نمانده و از مدتها قبل برای ایجاد آشوب برنامه گسترده ای تدارک دیده اند و...

2- از صبح روز چهارشنبه- 20خرداد- و بلافاصله بعد از انتشار روزنامه حجم انبوهی از تماس های تلفنی و پیغام و پسغام ها شروع شد. بسیاری از تماس گیرندگان که شمار قابل توجهی از مسئولان نظام نیز جزو آنها بودند با تعجب می پرسیدند؛ از کجا می دانید این گروه قصد آشوب دارند؟! برخی هم گله می کردند که گزارش کیهان اذهان عمومی را دچار تشویش کرده است و توصیه می کردند؛ همین فردا در روزنامه توضیح بدهید اشتباه کرده اید و آنچه نوشته اید فقط یک حدس و گمان است! و...

اما، پاسخ ما این بود که آنچه نوشته ایم نه فقط حدس و گمان نیست، بلکه افشای مستند یک توطئه از پیش طراحی شده است و با اطمینان می گفتیم فردای روز انتخابات، صحت گزارش کیهان را به وضوح مشاهده خواهید کرد و کف و سوت رسانه ها و مقامات آمریکایی و اسرائیلی را در حمایت از آشوبگران می بینید و می شنوید. یکی از مسئولان که از گزارش کیهان ناراضی بود و آن را اغراق آمیز تلقی می کرد در تماس تلفنی با نگارنده گفت؛ موسوی و خاتمی و کروبی و... هیچکدام را نمی توان اهل آشوب و بلوا دانست و پاسخ نگارنده این بود که کروبی در این میان بازیگر فریب خورده است، او را برای تضعیف روحانیت در افکار عمومی انتخاب کرده اند و مواضع و فعالیت انتخاباتی ایشان از سوی ستاد موسوی دیکته می شود اگرچه برخلاف سایر بازیگران این بازی، سرانجام به اسلام و انقلاب خیانت نخواهد کرد. خاتمی سابقه آشوب های تیرماه 78 را در پرونده خود دارد، آشوب و بلوایی که امروزه بسیاری از عوامل میدانی و رسانه ای آن به آمریکا پناهنده شده اند و اما موسوی طی 20سال گذشته دیکته ای ننوشته است تا مردم بدانند چه اندازه غلط دارد ولی مواضع کنونی او تردیدی باقی نمی گذارد که به سیم آخر زده است، اینان و شماری از افراد بدسابقه، ضدانقلاب و مفسد اقتصادی که گرد آنها جمع شده اند حلقه های تعریف شده در زنجیره آشوبی هستند که کیهان پیشاپیش از آن خبر داده است و «ارباب حلقه ها» بیرون از مرزها و در آن سوی اقیانوس اطلس نشسته است!

3- بسیاری از آنان که روز چهارشنبه 20خرداد، کیهان را ملامت می کردند، چرا درباره آشوب های بعد از شکست میرحسین موسوی در انتخابات، گزارش داده است و با گلایه می پرسیدند «از کجا معلوم که آشوبی در راه باشد»؟! از روز شنبه 23خرداد در تماس های تلفنی و حضوری خویش با تعجب می پرسیدند «کیهان از کجا می دانست که دار و دسته موسوی قصد آشوب دارند»؟ و پاسخ ما این است که نه شق القمر کرده ایم! و نه پیشگویی از نوع غیبگویی! کیهان فقط نگاهی گذرا به فرایند ماجرا داشته است. همه کسانی که ماجرای اخیر را از چند ماه قبل تاکنون با دقت دنبال کرده باشند و همسویی غیرقابل انکار مدعیان اصلاحات با مقامات و محافل آمریکایی و اسرائیلی را زیرنظر گرفته باشند، بدون کمترین تردیدی به این نتیجه قطعی می رسند که شیپور بدصدای فتنه اخیر از آن سوی مرزها دمیده می شود و فقط بلندگوی آن در ستاد موسوی نصب شده است. دراین باره تاکنون اسناد غیرقابل انکار فراوانی ارائه کرده ایم و در مقابل به جای انکار و استدلال فقط فحش و ناسزا شنیده ایم که بگذریم...

4- و اما، برنامه ریزان «کودتای مخملی» بعد از شکست همه جانبه و مرحله به مرحله این توطئه آمریکایی که بسیار ناشیانه طراحی شده بود، امروزه ترفند جدید دیگری در آستین دارند و آن درخواست از موسوی برای انصراف از پی گیری ماجراست! توضیح آن که براساس اخبار و گزارش های موثق، قرار است برخی از افراد سرشناس!! با ارسال نامه ای خطاب به مهندس موسوی از وی بخواهند که برای پایان دادن به آشوب ها و پیشگیری از سوءاستفاده دشمنان بیرونی، از درخواست خود برای «ابطال انتخابات»! صرفنظر کند! و مهندس موسوی نیز طی بیانیه ای بر مردم و نظام اسلامی منت گذاشته! و ضمن تاکید دوباره بر دروغ بزرگ «تقلب در انتخابات»! و کوبیدن بی حاصل بعدی بر طبل غیرقانونی و دیکتاتور مآبانه «ابطال انتخابات»! با این درخواست موافقت کند!!این ترفند که به گواهی شواهد و قرائن موجود، ریشه بیرونی دارد، با دو هدف زیر در حال پی گیری است.

اول؛ زمینه سازی برای دور کردن موسوی و اطرافیانش از محاکمه و مجازات احتمالی به جرم قتل مردم بی گناه، برپایی آشوب و بلوا و مخصوصاً همکاری با سرویس های بیگانه برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی ایران که با هدف کاستن از اثرگذاری آن در معادلات منطقه صورت پذیرفته بود.بدیهی است که بررسی این ماجرا یک ضرورت کاملا منطقی و قانونی است چرا که جرایم یاد شده اتفاق افتاده و تعیین تکلیف مجرمان چه آنان که مستقیما در جرم و جنایت دست داشته اند و چه آنها که در خانه های امن تیمی نشسته و زمینه جرایم مورد اشاره را فراهم آورده اند، بر عهده قانون است و نتیجه هرچه باشد به یقین مورد قبول و احترام همگان خواهد بود. بنابراین هیچکس نباید و حق ندارد از این پی گیری ناخرسند باشد.

دوم؛ تبدیل توطئه شکست خورده اخیر به «آتش زیرخاکستر» و «دمل چرکین نیشتر نخورده»! برای آتش افروزی و فتنه انگیزی در آینده و شرایط حساس بعدی، با این توضیح که دشمنان بیرونی با بهره گیری از ترفند یاد شده، می کوشند میرحسین موسوی، خاتمی و... را چهره هایی مطلوب و طرفدار آرامش معرفی کنند که از حق مسلم خود به نفع نظام و مردم چشم پوشی کرده اند! و از این طریق جماعت مورد اشاره را -غیر از آنهایی که خالصانه و به خاطر سلیقه سیاسی خاص خود به موسوی رأی داده بودند و همیشه قابل احترام خواهند بود- در قالب یک جریان اپوزیسیون صاحب حق! برای آشوب ها و فتنه های بعدی ذخیره کنند!

5- ترفند یاد شده هم اکنون در حال پی گیری است و دست اندرکاران و طراحان این ترفند تاکنون با برخی از شخصیت های دینی و سیاسی تماس گرفته و به آنها پیشنهاد امضای نامه و درخواست از موسوی برای انصراف! را ارائه کرده اند که خوشبختانه حیله آنان با درایت و هوشیاری شخصیت های دینی و سیاسی مورد اشاره ناکام مانده است، هرچند که طراحان ترفند مزبور کماکان به مراجعه و تلاش خود ادامه می دهند.

6-و بالاخره بدیهی است شخصیت های دینی و سیاسی کشورمان هوشیارتر از آنند که به فریب این ترفند فریفته شوند و به یقین می دانند امضای نامه مورد اشاره چه بخواهند و چه نخواهند، خیانت آشکار به اسلام و انقلاب، نادیده گرفتن خون های به ناحق ریخته در آشوب های اخیر و همراهی با دشمنان تابلودار اسلام و فرصت دادن به غائله آفرینان برای آشوب های بعدی تلقی خواهد شد و این، گناهی نابخشودنی است و دور از ساحت پاک بزرگان با تقوای این مرز و بوم.چاره کار اما، مراجعه به قانون است، یعنی دقیقاً همان راهی که همیشه پسندیده و معقول بوده و هست و مدعیان تقلب در انتخابات آشکارا از آن طفره می روند.

جمهوری اسلامی:درسهایی از فاجعه هفتم تیر

«درسهایی از فاجعه هفتم تیر»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛تحلیل فاجعه هفتم تیر و انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی که 72 نفر از خدمتگزاران مردم در آن به شهادت رسیدند اگر با درس گرفتن همراه باشد برای نسل جدید و نسل های آینده مفید خواهد بود.

یکی از درس های مهم این فاجعه اینست که توطئه ها و حملات جبهه متحد دشمنان انقلاب و نظام جمهوری اسلامی متوجه روحانیون انقلابی و افراد موثر در نهضت بود. با اندک تامل در این ترورها می توان نتیجه گرفت که دشمنان برای انتقام گرفتن از انقلاب اسلامی به سراغ کسانی رفتند که پیشگامان انقلاب بودند و به مثابه بازوان پیشوای بزرگ انقلاب حضرت امام خمینی عمل می کردند. بی جهت نیست که گروهک تروریستی منافقین و سایر دشمنان نظام جمهوری اسلامی قبل از همه سراغ روحانیون انقلابی رفتند و تلاش کردند آنان را از مردم بگیرند. دشمنان اسلام و انقلاب از این واقعیت کاملا آگاهی داشتند که روحانیون انقلابی استوانه های نظام جمهوری اسلامی هستند و برای براندازی این نظام باید این استوانه ها را از میان بردارند.

بیان روشن حضرت امام رضوان الله تعالی علیه این واقعیت را کاملا مبرهن می کند آنجا که در پیام بلند و ماندگار منشور روحانیت در اسفند 1367 فرمودند :« ... امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضی اشغالی به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکی به اصول اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رفته اند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چندگاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانی پاکباخته است . » (صحیفه امام جلد 21 صفحه 276 ).

مهمتر از این واقعیت تلخ درک این نکته است که دشمنان چگونه توانستند در یک جامعه انقلابی اهداف شوم خود را علیه چهره های شاخص انقلاب که بیشترین خدمت را به مردم ارائه داده بودند و با براندازی رژیم ستم شاهی و کوتاه کردن دست آمریکا و سایر استعمارگران از کشور استقلال و آزادی رابه ملت برگردانده بودند به اجرا درآورند و درست همان کسانی را هدف توطئه های خود قرار دهند که با تحمل زندان های طولانی مدت و شکنجه و تبعید و محرومیت ها کشور و ملت را از اسارت بیگانگان و مزدوران داخلی آنها نجات داده بودند.

امام خمینی در همین پیام به این سئوال نیز پاسخ روشنی می دهند آنجا که فریبکاری دشمن و جهل حاکم بر بخشی از جامعه را مطرح می کنند و از این دو عامل فلج کننده بشدت مینالند :« در شروع مبارزات اسلامی اگر میخواستی بگوئی شاه خائن است بلافاصله جواب میشنیدی که شاه شیعه است ! عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام میدانستند و هیچکس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است . وقتی شعار جدائی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهرا فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد. به زعم بعضی افراد روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد والا عالم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک کاسه ای زیر نیم کاسه داشت . و این از مسایل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه میرفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک بشمار میرفت . در مدرسه فیضیه فرزند خرد سالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید کوزه را آب کشیدند چرا که من فلسفه میگفتم . تردیدی ندارم که اگر همین روند ادامه می یافت وضع روحانیت و حوزه ها وضع کلیساهای قرون وسطی میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعی حوزه ها را حفظ نمود » .

عجیب است که شگردهای دشمن در دوران شروع نهضت اسلامی و سالهای اوائل دهه 40 با شگردهای سالهای 59 و 60 که منجر به فاجعه هفتم تیر و انفجارهای پیاپی 8 شهریور و 14 شهریور سال 60 شد مشابهت زیادی دارند . گوئی تاریخ تکرار می شود و همه ی رویدادهای صدر اسلام و مظلومیت های پیشوایان معصوم تا مشروطه و نهضت های بیدارگری اسلامی با پدیده های مشترکی مواجه می شوند. باز هم مراجعه به پیام منشور روحانیت امام خمینی است که می تواند این مشابهت را در ذهن ها ثبت نماید :« در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله و تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می نمود بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودی گلوله حیله و مقدس مآبی و تحجر بود گلوله زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب جگر و جان را میسوخت و می درید. در آن زمان روزی نبود که حادثه ای نباشد ایادی پنهان و آشکار آمریکا و شاه به شایعات و تهمت ها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلوه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند می دادند. واقعا روحانیت اصیل در تنهائی و اسارت خون می گریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی میخواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده ای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده ای وابسته که چهره شان بعد از پیروزی روشن گشت مسیر این خیانت بزرگ را هموار می نمودند. آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانی نما ضربه خورده است از هیچ قشر دیگری نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمومنین علیه السلام که در تاریخ روشن است . »

همانگونه که بنیانگذار نظام مقدس جمهوری اسلامی در این پیام بلند به روشنی تشریح کرده اند فریبکاری دشمن و جهل حاکم بر بخشی از جامعه مشکلات اصلی روزهای شروع نهضت بودند . اینکه در اسفند سال 1367 یعنی 10 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و 25 سال بعد از وقایع سال 42 و ماجرای 15 خرداد امام خمینی با این تفصیل به بیان جزئیات آنچه در آن سالها گذشت می پردازند به این دلیل است که در سالهای 59 و 60 وقایع تلخ و جانکاهی همچون فاجعه هفتم تیر و شهادت سیدالشهدای انقلاب اسلامی شهید مظلوم آیت الله بهشتی را مشاهده کردند و همان تهمت ها و همان شایعه پراکنی ها و فریبکاری ها توسط دشمن و متاسفانه همان جهل و همان پذیرش های جاهلانه را در بخشی از جامعه دیدند. عجیب تر اینکه این وضعیت خطرناک در زمان صدور این پیام یعنی کمتر از چهار ماه قبل از رحلت امام خمینی نیز در جامعه انقلابی ما جریان داشت و همین امر موجب صدور پیام منشور روحانیت گردید.

بی تردید مهمترین فراز این پیام هشداری است که امام خمینی برای جلوگیری از تکرار چنین وقایع تلخی می دهند و می فرمایند :
« من به طلاب عزیز هشدار می دهم که علاوه بر اینکه باید مواظب القائات روحانی نماها و مقدس مآب ها باشند از تجربه تلخ روی کار آمدن انقلابی نماها و به ظاهر عقلای قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتی نکرده اند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزی های بی مورد و ساده اندیشی ها سبب مراجعت آنان به پست های کلیدی و سرنوشت ساز نظام شود. » (صحیفه امام جلد 21 صفحه 285 ) .

اینها درس های مهمی از فاجعه هفتم تیر و سایر وقایع انقلابی هستند که با فداکاری ها ایثارها شهادت ها و تحمل سختی های زیاد به پیروزی رسید. مردم و مسئولان برای حفظ و تثبیت نظام جمهوری اسلامی که برآمده از این انقلاب است زحمات زیادی کشیده اند و جان های پاکی در جبهه های دفاع مقدس و در صحنه های مقابله با توطئه های رنگارنگ دشمنان داخلی و خارجی نثار آن شد که شهدای هفتم تیر و هشتم شهریور و چهاردهم شهریور 1360 فقط بخشی از آنها را تشکیل می دهند . همه ی ما در برابر این جان های پاک مسئولیت های سنگینی برعهده داریم که مهمترین آنها یادآوری درس هائی است که این وقایع به همراه دارند. اگر این درس ها را به یاد داشته باشیم و به دیگران نیز منتقل نمائیم قطعا از عهده وظیفه ای که در برابر شهدا و ایثارگران و همه فداکاری هائی که آنها و خانواده هایشان و رزمندگان و مبارزان و مجاهدان در راه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی متحمل شده اند بر خواهیم آمد و چنین باد.

ابتکار:انتخابات 88 و نظریه رای دهندگان

«انتخابات 88 و نظریه رای دهندگان»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار به قلم فرهاد دادجو است که در آن می‌خوانید؛یکی از ابعاد دانش اقتصاد که می تواند به تحلیل مسائل سیاسی کمک شایانی نماید،  حوزه انتخاب عمومی (choice pudlic) است. از معروفترین دیدگاه های این حوزه، نظریه ایست که به نام رای دهندگان میانی (voters mebian) شناخته می شود. در این نوشتار فارغ از ارزیابی اخلاقی نظریه مذکور و تناسب آن با نظام سیاسی اسلامی، به بازخوانی انتخابات 22 خرداد بر این اساس خواهیم پرداخت.

در نظریه مذکور با فرض نظام سیاسی دوحزبی یا انتخابات دوقطبی، درصد اندکی از شرکت کنندگان به دلیل عضویت در حزب یا هواداری سیاسی، آرا» از پیش تعیین شده ای دارند که در هیچ صورت تغییر نخواهد کرد (دو سر طیف یک منحنی نرمال). در مقابل، بیشتر رای دهندگان تعلق حزبی مستحکمی ندارند و آرائشان تابع قضاوت درباره شعارها و رفتارهای انتخاباتی خواهد بود. در نتیجه تلاش اصلی هریک از دو قطب انتخابات بر جذب رای دهندگان میانی متمرکز خواهد بود. البته در رویکرد اقتصادی به این نظریه، رای این گروه میانی ناشی از تراز منفعت - هزینه برای نتیجه پیروزی هر یک از دو رقیب است.در نظریه مذکور شناخت ویژگی ها و مطلوب های رای دهندگان میانی نقش محوری ایفا می کند. هر حزبی که شناخت واقعی تری داشته باشد می تواند (البته در چارچوب اصول حزب خود) شعارهای جذاب تر و خواستنی تری برای رای دهندگان میانی ارائه نماید(در جایی که هدف کسب قدرت است).

در نتیجه یک مبنای استراتژی انتخاباتی هر حزب،  شناختهای آن از مشکلات، خواستها، طبقه اجتماعی، موقعیت اقتصادی و سطح فکری و تحصیلی گروه میانی است. البته در کنار شعارها، رفتار سیاسی مقبول نیز حائز اهمیت است و گاه رفتارهای ضدهنجار و خلاف اخلاق می تواند بخشی از آثار مثبت شعارها را خنثی سازد.مروری بر شعارهای انتخاباتی دو قطب انتخابات 22 خرداد نشان می دهد مشاوران رئیس جمهور منتخب شناخت واقعی تری از ویژگیها و مطلوب های رای دهندگان میانی داشتند. حتی رفتارهای بعضا خلاف اخلاق و مصلحتی که از این گروه سرزد به دلیل رفتارهای جذاب ایشان طی 4 سال گذشته برای رای دهندگان میانی و حضور ملموس ایشان در تمام نقاط ایران، نتوانست صف آرایی شعارها را به صف آرایی رفتارها تبدیل کند (موضوعی که نامزد رقیب در روزهای آخر بر این نقطه ضعف رئیس جمهور منتخب تاکید می کرد).

مطالعات اجتماعی نیز موید آن است که جنس شعارهای رئیس جمهور منتخب به خواست های عامه اجتماع نزدیکتر و از نوع مطالبات گروه های نخبگی (دانشگاهیان،  سیاستمداران،  هنرمندان، کارشناسان و غیره) دورتر بود. به بیان دیگر اگر انتخابات 3 تیر 1384 به دلیل دو قطبی در مقابل رئیس دولت سازندگی، شکست این گروه های مرجع تلقی نمی شد، انتخابات اخیر را می توان نشانه ای از ضعف طبقه متوسط مدرن و قدرت عامه در ایران امروز دانست.برای جامعه شناسانی که آشنایی عمیق و دقیقی با ویژگی رای دهندگان میانی ایرانی داشتند،  نتیجه انتخابات چندان موجب شگفتی نبود.

مشاوران واپسین نخست وزیر جمهوری اسلامی،  به این نکته مهم توجه کافی نداشتند که «برخی رفتارهای غلط دیپلماتیک»، «انحلال سازمان برنامه»،   «گشت ارشاد»، «انحلال شورای پول و اعتبار» و  «ارائه آمارهای غلط» دغدغه ذهنی و خواست درصد اندکی از رای دهندگان میانی بود. در مقابل جذابیت شعارهایی چون «پروژه های استانی»،  «مبارزه با مافیای قدرت»،  «سهام عدالت»،  «توزیع منابع بانکی و اشتغال» و «مجازات غارتگران بیت المال» موجب شده بود، ذی نفعان این رویکرد بیشتر از رویکرد رقیب باشند.

البته نظریه رای دهندگان میانی ادعای توجیه کامل انتخاب های سیاسی را ندارد و عناصر پیدا و پنهان بسیاری را می توان در سلسله علل انتخاب مجدد رئیس جمهور برشمرد لکن می تواند موجب اصلاح سازوکار انتخاب اهداف و برنامه های احزاب سیاسی و بازگشت به بدنه جامعه ایرانی باشد. گرچه این دیدگاه مجوزی برای سیاستهای عوام گرایانه به شمار نمی رود اما توصیه ایست برای خروج از حلقه های نخبگی و روشنفکری و تلاش برای هم افق نمودن توده ها با دغدغه های دیگر.

دنیای اقتصاد:آیا مهار پولی تداوم می‌یابد؟

«آیا مهار پولی تداوم می‌یابد؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است که در آن می‌خوانید؛میلتون فریدمن، اقتصاددان شهیر، رای قاطعی درباره پولی بودن تورم دارد: «واقعیت اصلی این است که تورم همیشه و در همه جا یک پدیده پولی است».

در باب پول و اثرات آن بر عملکرد اقتصاد ایران، در دولت نهم بحث و جدل فراوان میان تئوریسین‌های اقتصادی دولت و کارشناسان اقتصادی منتقد صورت گرفت. در سال‌های ابتدایی دولت نهم، تئوریسین‌های اقتصادی این دولت، نظریه‌های پذیرفته‌شده علم اقتصاد در زمینه اقتصاد پولی را به کناری نهادند و تحلیل‌های خاصی در باب پول و اثرگذاری آن بر اقتصاد ایران ارائه نمودند و بر مبنای همین تحلیل‌ها، سیاست‌های پولی دولت طراحی و پیگیری شد.

با گذشت چند ماهی از شروع به کار این دولت و با روشن شدن سیاست‌های انبساط پولی- مالی دولت، نقدها و هشدارهای کارشناسان در مورد پیامدهای ناگوار ادامه چنین رویه‌ای برای اقتصاد ایران به سوی دولت گسیل شد. یکی از محورهای این هشدارها بر رابطه فیشر (رابطه‌ای که بیانگر رابطه مستقیم و قوی میان رشد نقدینگی و تورم می‌باشد) مبتنی بود که بر مبنای آن رشد بالای نقدینگی ناشی از سیاست‌های دولت در نهایت به تورم بالاتر در اقتصاد کشور منتهی می‌گردد. اما رییس وقت سازمان مدیریت سابق در مهرماه سال 1385، به عنوان یکی از تئوریسین‌های اقتصادی دولت با رد صحت رابطه فیشر در اقتصاد ایران اعلام می‌نماید که «ما نگران افزایش نقدینگی و افزایش نرخ تورم ناشی از آن نیستیم، چون این رابطه (رابطه فیشر) در ایران به اثبات نرسیده و این سوال مطرح است که آیا نقدینگی فعلی کفایت لازم برای اداره امور اقتصادی کشور را دارد یا خیر؟».

وی در پاسخ به این سوال ادامه می‌دهد: «یک واحد تولیدی پیدا کنید که بگوید مشکل نقدینگی جاری (سرمایه در گردش) ندارد. بنابراین باید گفت چرا از افزایش نقدینگی هراس داریم، در حالی که پاسخ سوال مطرح شده را نمی‌دانیم. و در نهایت اینکه جای بحث گسترده‌ای وجود دارد، چراکه اقتصاد ایران تک معادله و تک متغیر نیست، بلکه چند معادله و چند متغیری است».

بر مبنای همین تحلیل‌ها از کارکرد پول در اقتصاد ایران بود که دولت خلق و تزریق بی‌رویه پول به اقتصاد ملی را در دستور کار قرار داد. اما سوال این است که سرانجام این سیاست‌ها چه شد؟! رویدادهای سال 86، پاسخ این سوال را فراهم نمود؛ ابتدا قیمت‌ها در بازارهای دارایی‌ و به خصوص مسکن رو به فزونی گذارد، به نحوی که تلخ‌ترین سناریو برای بازار زمین و مسکن در این سال کلید خورد و سپس آتش تورم، اندک اندک بالا گرفت، تا همگان اگرچه نه با پشتوانه مبانی نظری، بلکه با چشمان خود ببینند که رشد نقدینگی نهایتا چه پیامدهایی را برای اقتصاد ملی ایران بر جای خواهد گذارد. واقعیات اقتصاد ایران، برخلاف تصور دولت که «ما نگران افزایش نقدینگی و افزایش نرخ تورم ناشی از آن نیستیم، چون این رابطه در ایران به اثبات نرسید»، نشان داد که هشدارهای کارشناسان اقتصادی درباره آثار تورمی افزایش رشد نقدینگی صحیح بود.

البته همین تئوریسین اقتصادی دولت، حدود یک سال بعد (آذر ماه 1386)، با مشاهده اوج‌گیری تورم، به تحلیل تورم و علل آن در اقتصاد ایران می‌پردازد.

وی مهم‌ترین دلایل افزایش نرخ تورم را انبساط مالی دولت، تورم پولی و علل روانی ذکر می‌کند و می‌گوید: «تورم با شعار، حرف، نصیحت یا تهدید پایین نمی‌آید». وی تورم پولی را ناشی از افزایش نقدینگی و عدم هدایت مناسب آن به سمت تولید می‌داند و می‌افزاید: «در صورتی که رشد نقدینگی با افزایش تولید ملی همراه نشود، اثر خود را روی قیمت‌ها بر جای خواهد گذاشت». وی با اشاره به تورم پولی در کشور با تاکید بر مدیریت نقدینگی تصریح کرد: «گرچه رشد نقدینگی باعث افزایش سطح عمومی قیمت‌ها می‌شود، ولی مهم‌تر از رشد نقدینگی، ضعف مدیریت نقدینگی برای هدایت آن به سمت تولید است که منجر به ضعف توان تولیدی کشور شده است.» وی ادامه می‌دهد: «دولت در سیاست‌های پولی خود باید به گونه‌ای رفتار کند که یا نرخ رشد نقدینگی را کنترل و مهار کند یا این که نقدینگی موجود را به سمت تولید و افزایش عرضه کل هدایت کند.» و می‌افزاید: «چنانچه افزایش نقدینگی به سمت تولید و افزایش عرضه کل حرکت کند، خود یک عامل ضدتورمی خواهد بود.»

اینکه «تورم با شعار، حرف، نصیحت و یا تهدید پایین نمی‌آید» و پذیرش ضمنی رابطه فیشر در این عبارت که «در صورتی که رشد نقدینگی با افزایش تولید ملی همراه نشود، اثر خود را روی قیمت‌ها بر جای خواهد گذاشت»، یک گام رو به جلو است؛ اما این ادعا که «چنانچه افزایش نقدینگی به سمت تولید و افزایش عرضه کل حرکت کند خود یک عامل ضدتورمی خواهد بود»، قابل بحث است.

سوال این است که نقدینگی اضافی را چگونه می‌توان به سوی تولید و افزایش عرضه اقتصاد سوق داد؟ پاسخ احتمالا در طرح‌هایی مانند طرح بنگاه‌های زودبازده نهفته است. اما واقعیت گریزناپذیر این است که سیاست‌گذاران اقتصادی دولت باید بدانند که اقتصاد و عملکرد آن منطق خاص خود را دارد که باید آن را به خوبی درک کرد و بر مبنای آن برای بهبود عملکرد اقتصادی تصمیم گرفت و سیاست‌گذاری کرد، اقتصاد صرفا آن‌گونه که سیاست‌مداران و سیاست‌گذاران اقتصادی می‌گویند و می‌خواهند، عمل نمی‌کند، بلکه سیستم اقتصادی فارغ از خواست دولتمردان، فرآیندهای حاکم بر خود را دارا می‌باشد که نمی‌توان با صدور فرامینی که با فرآیندهای حاکم بر سیستم اقتصادی ناسازگار می‌باشد، آن را تحت اختیار گرفت و به بهشت وعده داده شده برد.

حدود یک سال بعد، یعنی در پایان اسفند ماه 1387، نرخ تورم رکورد 25‌درصد را ثبت نمود. بله، پول‌هایی که برای افزایش تولید ملی خلق و به اقتصاد کشور تزریق شد، در نهایت خود را در افزایش قیمت‌ها به نمایش گذارد و نشان داد که با وجود همه تلاش‌ها برای مدیریت و هدایت نقدینگی به سوی تولید از طریق راه‌های متفاوت مانند طرح بنگاه‌های زودبازده، خلق پول در اقتصاد، در نهایت و به هر ترتیب به افزایش قیمت‌ها (تورم) منتهی شد.

شاید هشدارهای فریدمن برای احوالات امروز ما مناسب باشد: «ما با این خطر مواجه هستیم که به سیاست پولی نقشی وسیع‌تر از آنچه می‌تواند انجام دهد، محول کنیم. آری ما با این خطر مواجه هستیم که انجام وظایفی را از این سیاست بخواهیم که از توان آن خارج است و در نتیجه مانع انجام کمکی بشویم که توانایی انجام آن را دارد. استفاده از نرخ ثابت رشد پول در سطحی معقول، چارچوبی را پدید خواهد آورد که در آن کشور تورمی اندک و رشد بیشتری خواهد داشت. استفاده از نرخ ثابت رشد پول، ثبات کامل ایجاد نخواهد کرد، بهشتی در روی زمین به وجود نخواهد آورد، اما می‌تواند سهمی مهم در ایجاد اقتصادی باثبات داشته باشد». و اقتصاد باثبات، دقیقا آن چیزی است که ما امروز بیش از هر زمانی به آن محتاجیم.

خوشبختانه به نظر می‌رسد که بخشی از سیاست‌گذاران دولت نهم، از واقعیات اقتصاد ایران درس عبرت آموخته‌اند و در نهایت از اوایل سال 87 مهار پولی را در دستور کار اقتصاد کشور قرار داده‌اند؛ این سیاست به مرور اثرات ضد تورمی خود را آشکار نموده است. اما مساله این‌جاست که تداوم چنین سیاستی به ناگزیر هزینه‌هایی مانند ورشکستگی بنگاه‌ها و افزایش بیکاری را در کوتاه‌مدت برای اقتصاد کشور در بر خواهد داشت.

برای درمان تورم و بازگشت ثبات به اقتصاد ایران، از مهار پولی با وجود همه هزینه‌های آن راه گریزی نیست؛ رکود هزینه‌ سیاست‌ اشتباه در مورد پول است که اقتصاد ایران باید آن را بپردازد. اما اکنون سوال اساسی این است که آیا دولت به مهار پولی با وجود پیامدهای رکودی آن در کوتاه‌مدت، پایبند خواهد ماند، یا آنکه افسار پول دوباره رها خواهد شد؟

مردم سالاری:مدیریت هوشمندانه

«مدیریت هوشمندانه»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم محسن دقت دوست است که در آن می‌خوانید؛در یک نظرگاه کلی درباره وضعیت حاکم بر کشور باید گفت که پیدایش چنین فضایی را می توان یک تجربه نوین برای مردم سالاری دینی نوپای کشورمان ارزیابی کرد. شرایط خاصی که باعث زایش این تجربه جدید شده است را می توان در مجموع فاصله گرفتن از فضای پرنوسان ابتدای انقلاب و جنگ و پیدایش متغیرهای متنوع و نوظهور در سپهر سیاست گذاری کشور دانست که در ذات خود دربردارنده چنین چالش هایی نیز بوده و خواهد بود. اما آنچه که در تحلیل عوامل پیدایش این تجربه از سوی برخی از نخبگان سیاسی بیان می شود به قدری متفاوت و در مواردی متعارض است که هراس افراد دلسوز و پایبند به انقلاب و نظام را هر لحظه تشدید می کند.

طی دو هفته پس از انتخابات شاهد رویکردهای متفاوتی برای تقابل با التهابات حادث شده بودیم که با دقتی افزونتر درخواهیم یافت آنچه باعث دگرگونی رفتارها شده در واقع طرز تلقی از بنیان ها و ریشه های رویدادهای جاری بوده است. تجمعات بزرگ و خودجوش اولیه چون با نگاه حق قانونی مردم برای اعتراض مدنی به فرایندی در حیطه اصول جمهوری اسلامی و در مطابقت با قانون اساسی مواجه بود با واکنش سخت و خشنی روبرو نشد. بنابراین عکس العمل بروز یافته نیز این شد که با وجود تشنجات ابتدایی که آنها هم حاصل برخی سخنان و عملکردهای نسنجیده بود، معترضین موفق شدند نظم و آرامش لازم را در برنامه های خود و محیط جامعه پدید آورند. اما در روزهای بعد در هر دو حوزه یعنی هم نگاه به خاستگاه اعتراضات مسالمت آمیز پاره ای از جامعه و هم نوع ممانعت و برخورد با نحوه ابراز این اعتراضات تغییراتی ایجاد شد که مطمئنا خوانندگان این سطور از کم و کیف این تفاوت آگاه هستند.

آنچه در مقام تشریح مختصر آن هستم همان تغییر تفسیرهای ارائه شده نسبت به بسترهای منجر به ایجاد چنین جو روانی استرس زایی در شرایط مابعد از انتخابات است. همانگونه که اشاره شد در مرحله آغازین تلقی مسئولین امر ایجاد آسایش و امنیت نسبت به جمعیت منتقد و متقابلا نوع نگاه مردم (چه معترض و چه غیر معترض) نسبت به مسئولین کاملا مثبت و روشن بود. مردم به این باور رسیده بودند که ارگان های ذیربط در رسیدگی به شکایات مرتبط با انتخابات آمادگی دارند که صدای اعتراضی این عده را هر چند از دیدگاه آنان اقلیت باشند بررسی منصفانه کرده و طراوت فضای مشارکت جویی در انتخابات را به جامعه بازگردانند. این برداشت موجی از امیدواری و شوری که ره آورد جریانات پیش از انتخابات بود را دامن می زد و سطح اعتماد عمومی را رفته رفته مضاعف می ساخت. اما ناگهان این مناظر چشم نواز و امیدآفرین جای خود را به تصاویری مخدوش و پرابهام دادند و روندی که می توانست عظمت حقیقت انتخابات را در پیشگاه حاضرین و ناظرین صدچندان سازد به سازوکاری در جهت معکوس مبدل شد.

شاهد بودیم که بطور ناگهانی جدلی که در حد یک مناقشه درون خانواده انقلاب تلقی می گردید به جریانات بیرون از این دایره ربط داده شد و کلونی های نامعتدل رسانه ای که عمدتا وابسته به جناح پیروز در انتخابات هستند با پیش کشیدن پای اراذل و اوباش، مشغول پاشیدن بنزین بر روی این گداختگی شدند. در حالی که بزرگانی سعی داشتند با تکیه بر جایگاه حقوقی خود مقداری از بار اطلاع رسانی بی طرفانه به مردم را برعهده گرفته و شکاف های قانونی در راه مرتفع شدن اعتراضات صورت گرفته را تشریح و ترمیم کنند و...
 پاسخ های مکفی برای پرسش های مطرح شده فراهم آورند، رسانه ملی با سردرگمی تمام و یکطرفانه با قضایا برخورد کرد و با واردساختن آسیب جدی به ظرف اطمینان به صدا و سیما، لطمه سختی بر منافع ملی وارد آورد که قابلیت پیگیری دارد. مروری بر اسامی افراد مدعو در برنامه گفتگوی ویژه خبری شبکه دو و نیز عناوین مطالب مطروحه در این برنامه می تواند به وضوح فقدان استراتژی واحد از جانب جایگاه مهم و تاثیرگذاری چون رسانه ملی پیرامون مسائل مرتبط با منافع ملی را نشان دهد.

در اینجا به صورت محوری به برنامه چهارشنبه شب هفته قبل اشاره و اضهارات آقای دکتر ولایتی در برنامه فوق را مروری می کنیم. ایشان با درپیش گرفتن همان خط ربط دادن منشا اتفاقات اخیر به خارج از مرزها، لیست بلند بالایی از خباثت های مختلف دولت انگلستان از دوران پارینه سنگی تا کنون را برشمردند و با استفاده از اطلاعات گسترده تاریخی خود، مقایسه های چندی مابین وقایع جاری در کشور با مشابهات تاریخی و نظایر خارجی انجام دادند; بدون آنکه نهایتا راهکار قانونی مشخصی را برای برون رفت از انسداد فعلی پیشنهاد دهند. در صورتی که از فردی با جایگاه حقیقی و حقوقی و به خصوص سابقه طولانی ایشان انتظار این بود که نظریه راهگشایی را عرضه دارند. چرا که با وجود مفید بودن نظرداشت آموزه های تاریخی، باید توجه داشت که شرایط حال حاضر کشور حتی با چند سال قبل قابل مقایسه نیست، چه برسد به وضعیت صدها سال قبل. وانگهی تمامی موارد اشاره شده یا لااقل بخشی که در ارتباط با کشور ما بود، در شرایط دوری جستن حاکمیت از ملت و توسل به ابزارهای غیرقانونی یا فراقانونی حاصل شده اند، یعنی همانهایی که مطالبات امروز در ضدیت کامل با آنها هستند و اصالتا خواسته های معترضین در جهت حاکمیت قانون و در نتیجه افزودن بر تراکم پیوند میان حاکمیت و ملت استوار است.

شورای محترم نگهبان خود اذعان داشته که مرجع رسیدگی به بخشی از شکایات کنونی که عمدتا مرتبط با وقایع پیش از انتخابات است این نهاد نمی باشد. موارد متعددی قابل اشاره هستند، برای نمونه بخشی از سخنان ایرادشده در مناظره ها که خلاف واقع بودنشان جای رسیدگی دارد. حتی بخشی از آن اشارات به صورت صریح و بی سابقه ای از سوی مقام معظم رهبری رد شدند و ایشان نسبت به بیان این سخنان ابراز تالم و تاثر نمودند. چه کسی می تواند ایراد قانونی این بخش را در صورت احراز تشویش افکار عمومی منکر شود و کسب آرا از این طریق را به مثابه تصرف مال نامشروع نداند؟ بنابراین نگاه غیرمتعصبانه و گشاینده به پیشنهادات مطرح شده همچون رسیدگی در مجمع تشخیص مصلحت نظام (که مطابق قانون اساسی مرجعی واسط با مصوبات الزام آور می باشد) یا تشکیل کمیته ای مستقل و دربرگیرنده همه طرف ها می تواند انسداد فعلی را برطرف کند و با جلب رضایت مردم، ابعاد تابناک مردم سالاری دینی کشورمان را بیش از پیش نمایان سازد. ضمن آنکه در این صورت همگان تابع قانون خواهند بود و حتی درصورت نرسیدن به خواسته خود، توجیهی برای تداوم انتقادات وجود نخواهد داشت و از همه مهمتر، دولت آینده با پشتوانه محکمتر و قوی تری به برنامه های کاری خود در جهت توسعه و آبادانی کشور خواهد پرداخت.

به هر روی آنچه اولویت و ضرورت غیرقابل اجتناب کنونی را تشکیل می دهد، مدیریت هوشمندانه و سرافرازانه این تجربه جدید است و بازگرداندن شرایط عادی به کشور و آزادی بازداشت شدگان اخیر از ارکان اساسی این مدیریت است. از بزرگان کشور نیز توقع این است که در این شرایط نه خودشان بر طبل اختلافات بکوبند و نه اجازه بدهند تا دیگران مواضع دشوارساز کنونی را ادامه دهند و جایگاه میانجی گرایانه و مصالحه آمیز خود را پررنگ تر نمایند. گذر سلامت از معبر فعلی، می تواند تضمینی برای دستیابی به منافع بلندمدت و پایدار در مسیر پر فراز و نشیب آینده نظام و انقلاب باشد.

قدس:اجلاس جی 8 و دیپلماسی هوشمندانه ایران

«اجلاس جی 8 و دیپلماسی هوشمندانه ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی قدس است که در آن می‌خوانید؛اجلاس جی 8 روز گذشته در حالی به کار خود پایان داد که بیانیه سیاسی آن از محور رسمی اجلاس انحراف زیادی پیدا کرد.
موضوع اجلاس جی 8 در خصوص مسائل امنیتی افغانستان و پاکستان بود، اما بخش عمده اجلاس تحت تأثیر حاشیه آن یعنی مسأله ایران قرار گرفت.

خوشبختانه جمهوری اسلامی ایران نیز با درک درست شرایط در این اجلاس شرکت نکرد، زیرا به یکباره پس از انتخابات در ایران، فضای منفی بر اجلاس جی 8 حاکم شد.

تا پیش از این، براساس نیازی که مشخصاً آمریکایی ها و برخی کشورهای اروپایی به نقش ایران در منطقه داشتند، از کشور ما برای حضور در این اجلاس دعوت شده بود.حضور نیافتن ایران در اجلاس مذکور، یک اقدام منطقی در راستای اتفاقهای چند هفته اخیر بود، زیرا اگر با حضور ایران فضای ضد ایرانی شکل می گرفت، اصل حضور ما قابل توجیه نبود و تنها می توانستیم به عنوان عضو ناظر، بیانیه های تند علیه خودمان را ناظر باشیم.

موضوع دیگری که در این بین باید مد نظر قرار بگیرد، بحث بحران موجود بین ایران و غرب است که به نظر می رسد در حال گسترش است.

لازمه دیپلماسی این است که دو طرف مانع تصاعد بیش از حد بحران شوند، زیرا هم غربیها به نقش ایران در تحولات منطقه ای نیاز دارند و هم ما در معادلات سیاسی و اقتصادی خود روابطی را با اروپا تعریف کرده ایم.

واقعیت آن است که تداوم این سلسله مواضع تند و منفی دو طرف علیه یکدیگر در راستای منافع طرفین نیست و به هر حال به گونه ای باید مانع گسترش آن شد.

اکنون بخش عمده ای از مشکلات از طرف غرب شکل گرفته و ادامه سیاست مداخله آنها در امور داخلی ایران، کار را برای بهبود شرایط دشوار کرده است.

جالب آنکه آنها همزمان که بحث خشونتها را در ایران مطرح می کنند، بلافاصله موضوع هسته ای را هم به میان کشیده و می گویند ما خواستار ایرانی هستیم که بحث هسته ای خود را تعلیق کند.

لذا کاملاً مشهود است که آنها در کنار شعار طرفداری از دموکراسی و مردم، منافع خود را دنبال می کنند. این نکته ظریفی است که باید در داخل کشور مورد توجه ویژه گروه ها و شخصیتهای فعال سیاسی قرار گیرد.

تشکیل هیأت ویژه انتخاباتی نیز بیشتر برای این هدف است که با اتخاذ یک نتیجه اقناعی، مردم در داخل نسبت به روند انجام شده قانع شوند و بتوانیم مانع از نقش آفرینی کشورهای غربی در امور داخلی خودمان شویم.

واقعیت آن است که نگاه آنها به جمهوری اسلامی ایران فرایندی نبوده و مقطعی است. غربیها نمی خواهند ایران به عنوان یک بازیگر بزرگ در تعاملات منطقه جای خود را باز کند، ولی در مقاطع خاص هم تلاش می کنند از نفوذ خاص ایران استفاده و هدفهای خود را دنبال کنند و این روندی است که آمریکاییها از زمان حمله بوش به منطقه در پیش گرفتند، لذا اقدامهای اخیر آنها را نیز باید در همین راستا ارزیابی کرد.

غربیها یک فرایند را دنبال نمی کنند و دارای یک راهبرد مشخص سیاسی در مورد ایران نیستند، لذا هر جا نیاز باشد حقوق ایرانیها را به رسمیت بشناسند و نقش ایران را در تحولات منطقه در نظر بگیرند، سعی می کنند، ما را در یک چرخه اتهام زنی وارد کرده و از حقوق مسلم ما صرف نظر می کنند.

صدای عدالت:پس از بیست سال سکوت

«پس از بیست سال سکوت»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی صدای عدالت است که در آن می‌خوانید؛مردی پس از بیست سال سکوت به یک باره وارد میدان سیاست و‎ ‎کمتر از یک ماه مبدل به یکی از تاثیر گذارترین چهره های سیاسی ایران تبدیل‎ ‎شد‎.

‎شاید در بدو ورود میر حسین موسوی برای بسیاری که نام او را می شنیدند،‎ ‎نام و آوازه اش یا نا آشنا بود یا تصوری گنگ و مبهم از آن داشتند، اما برای یاران‎ ‎انقلاب و سالهای جنگ تحمیلی نامی کاملا آشنا بود که همان دوران را یادآوری می‎ ‎کرد‎.
‎اکنون و پس از انتخابات 22 خرداد، این نام بیش از پیش بر سر زبانها‎ ‎افتاده و شدت هواداری یا ضدیت با آن بیشتر از قبل شده است. علت امر چیست؟ مسلم است‎ ‎که در این میانه افراط در حب و بغض بی تاثیر نیست اما سوای این، به نظر می رسد که‎ ‎دو مورد بیش از دیگر موارد دست در کار باشد‎.‎

مورد نخست به وضوح به پیشینه‎ ‎میر حسین موسوی مربوط می شود که اکنون بیشتر از آن که برای وی حبی ایجاد کند مایه‎ ‎بغض به وی شده است. آنچه که در این سو و آن سو در مخالفت با موسوی گفته شده به‎ ‎صورتی فزاینده شدت گرفته و اتهامات کم کم مبدل به اعلام جرم علیه وی شده‎ ‎است‎. ‎با شدت گرفتن اتهامات علیه میرحسین موسوی، او تهدید به سرانجامی شبیه‎ ‎ابوالحسن بنی صدر یا اتهاماتی از قبیل شرکت در جرم مرتبط با اغتشاشات و آشوبها شده‎ ‎و از همه بدتر، برخی مسئولیت خونهای ریخته شده پس از انتخابات را به گردن او‎ ‎انداخته اند‎.

‎این موضوع که این اتهامات تا چه قدر محل طرح شدن دارند خود جای‏‎ ‎بحث دارد و به نظر نمی رسد که صرف باز کردن کتاب قانون و قرائت چند ماده قانونی به‎ ‎راحتی بتوان چنان ادعاهایی را طرح کرد‎.‎

سوای این موضوع، با نگاهی به اخبار‎ ‎و گزارش ها معلوم می شود که برخی از این مدعیان ظاهرا نمی دانند در مورد چه کسی سخن‎ ‎می گویند. آنان تا اندازه ای هم در کار خود محق هستند چرا که یا اصلا در آن زمانه‎ ‎سخت و طاقت فرسای جنگ تحمیلی نبوده اند، یا تصورات مبهم و گنگی داشته و نمی دانند‎ ‎که وجود افتخار هشت سال دفاع مقدس برای این ملت تا اندازه ای هم مرهون همین نام و‎ ‎شخص است‎.

‎از سوی دیگر، کسانی هم هستند در آن زمان حضور داشته اند و در صف‎ ‎همین معاندین با وی قرار داشته اند. سوال اینجا است که اینان چگونه با چنان پیشینه‎ ‎ای از موسوی چنین اتهاماتی را متوجه او می کنند؟ یک نمونه از این قبیل برخوردها ،‏‎ ‎در نامه آقای زادسر جیرفتی به میر حسین موسوی دیده می شود. آقای زادسر در نامه خود‎ ‎با یاد آوری جریان استعفای موسوی می نویسد؛ "آن امامی که جناب‌عالی را به جهت‎ ‎استعفای بدون هماهنگی‌تان، آن‌گونه شدید و غلیظ گوشمالی دادند و با شما برخورد‎ ‎عتاب‌آمیز کردند و پرگله سخن فرمودند‎".

‎آیا آقای زادسر گذشته را فراموش کرده‏‎ ‎که امام راحل (ره) در انتهای خطابی که وی از آن به عنوان گوشمالی غلیظ وشدید یاد‎ ‎کرده چنین به میر حسین موسوی خطاب می کند "از آنجا که من به شما علاقمندم،‎ ‎انشاءالله عندالملاقات مسائلی است که گوشزد می‌نمایم"؟ شاید امثال آقای زادسر این‎ ‎عبارات را از نامه بنیانگذار جمهوری اسلامی فراموش کرده اند که در برابر القاء‎ ‎شبهات نسبت به مدیریت زمان جنگ میرحسین موسوی، حدود دو ماه و نیم بعد از آن نامه به‎ ‎وی چنین خطاب می کند "لازم است این نکته را تذکر دهم که من همچون گذشته شما را فردى‎ ‎لایق و دلسوز براى انقلاب اسلامى مى‏دانم، و زحمات شما را در دوران جنگ و تجهیز‎ ‎سپاهیان اسلام فراموش نمى‏کنم، و الآن نیز شما را تأیید و حمایت مى‏کنم‎".‎

در‎ ‎واقع، مسئله اساسی در فراموشی نیست بلکه مسئله در نام و شخصیتی است که خاطره آن‎ ‎دوران و آن حمایتهای امام راحل (ره) را با خود دارد که مخالفان وی در آن زمان با‎ ‎طرح حکم مولوی و ارشادی ، عملا با همان امام مخالفت کردهد. اکنون نیز مخالفت و‎ ‎اتهام بر موسوی فی نفسه مخالفت با آن دوران را در خود دارد و بی جهت نیست که در این‎ ‎جریان، به فرموده مقام معظم رهبری سی سال سابقه نظام اسلامی در تبلیغات انتخاباتی‎ ‎به چالش کشیده شد. بنابر این، تعرض به این نام و آوازه به صور مختلف در خود عنصری‎ ‎از همان تعرض را دارد که این امر خود به معنای کندن از ریشه های انقلاب و نظام‎ ‎اسلامی نیز خواهد بود‎.‎

اما ماجرای نام و پیشینه میر حسین موسوی سویه دیگری‎ ‎دارد و آن حب افراطی است که در بی توجهی به واقعیتهای بیست ساله پس از نخست وزیری ،‏‎ ‎نسبت به وی شکل گرفته است. از زمان ورود وی به عرصه انتخاباتی این دغدغه وجود داشت‎ ‎که وی بیست سال از صحنه سیاسی دور بوده و اینک معلوم می شود که این امر نه یک‎ ‎دغدغه، بلکه واقعیتی است که وضعیت بغرنج فعلی تا اندازه ای از آن ناشی می‏‎ ‎شود‎.

‎صحنه سیاسی نظام جمهوری اسلامی پس از جنگ در دوره های توسعه اقتصادی و‎ ‎سیاسی و چهار ساله اخیر ، تحولات و زیر و بم های بسیار داشته که میر حسین موسوی در‎ ‎آن به صورت مستقیم دخیل نبوده و تجربه عینی از آن نداشته است. در این بیست ساله،‎ ‎قواعدی برای بازی در این صحنه به وجود آمده که بازی بدون به رسمیت شناختن آنها بی‎ ‎معنا است و همین امر نیز در عملکرد وی و تیم همراهش دیده می شود‎.‎

بنابر‎ ‎تحلیلی از رفتار میر حسین موسوی در طول مبارزات انتخاباتی و پس از انتخابات، می‎ ‎توان او را چون کسی دید که همچنان در همان حال و هوای بیست سال پیش بوده که با‎ ‎شرایط پس از آن رشد متناسبی نداشته است. او در این نظر، چون کسی دیده می شود که‎ ‎همان انقلابی دهه شصت بوده و با همان منش در مورد وقایع واکنش نشان می دهد. البته‎ ‎این موضوع تا اندازه زیادی در مورد حامیان و تیم همراه او صادق است که اگر هم‏‎ ‎مطلعین سیاسی در میان آنان دیده شود، آگاهی سیاسی آنان متوازن با تجارب آنان نبوده‎ ‎و در عمل غافل از قواعد بازی ساسی بوده اند‎.‎

عدم توازن آگاهی سیاسی با قواعد‎ ‎بازی سیاسی در آنان باعث شده تا وی و تیم همراهش از اهرمهای موجود نه تنها به خوبی،‎ ‎بلکه حتی به شکلی ضعیف و بد استفاده کنند. استفاده از موج سبز شاید در ظاهر امر و‎ ‎قبل از انتخابات برای تیم وی امیدوار کننده بود اما همین امر با واقعیتهای سیاسی‎ ‎ایران همگام نبود و از سوی دیگر، توهمی را برای این تیم به وجود آورد که آنان را به‎ ‎غفلت از زمینه های مختلف قواعد بازی کشاند. همین موضوع نیز باعث شد تا قاعده نظارت‎ ‎بر انتخابات از دست آنان خارج شود و در نهایت از توان مانور در کارآیی شورای نگهبان‎ ‎و استفاده از آن کاسته شود‎.

‎شاید تجربه حضور میر حسین موسوی و حامیانش درسی‎ ‎بزرگ برای واقعیت اصلاح طلبی ایران باشد که رشد اصلاحات در ایران با توجه به‎ ‎واقعیتهای سیاسی آن امکان پذیر است و نه در ایده ها و تصورات انتزاعی یا اعمال‎ ‎انقلابی و متهورانه. این نکته ای است که باید به دقت مورد توجه قرار گیرد و با توجه‎ ‎به همین موضوع است که هر دو جناح سیاسی توان برون رفت از شرایط دشوار موجود را‎ ‎دارند‎.

‎برخی مقامات محترم کشور باید بدانند که میرحسین موسوی کسی نیست که‎ ‎وصله ها و تهمت های ناروا به او بچسبد و او را از خدمت خالصانه به ملت و نظام‎ ‎برخواسته از خون شهیدان ، محروم سازد‎.‎
این مرد خوشنام ایران زمین نیز‎ ‎سزاوار است که در شرایط خطرناک کنونی ، با بهره گیری از تمام ظرفیت قانونی و عرفی‎ ‎موجود ، و با توجه به لزوم حفظ حیثیت ، آبرو و اقتدار نظام سیاسی ایران ، مطالبات‎ ‎قانونی خویش را پی بگیرد‎.‎
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود‎... ‎

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها