سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
پرسش کیستی و چیستی، آغاز هویت ملی هر فرد است. اینکه فرد کیست، از کجاست و چه گذشتهای دارد و زادگاه و خاستگاه او کجاست. برای پاسخ به این پرسشها باید از کجا شروع کرد؟
برای پاسخ به این پرسشها باید فرد از کودکی و نوجوانی آموخته باشد که در برابر این پرسشها چگونه پاسخ گوید. ناگزیر شناخت خود و سرزمینی که بدان وابسته و در آن زاده شده (زادبوم، میهن) در پیش رو قرار میگیرد. ولی برای پاسخ به این پرسشها نیاز به ابزاری دیگر است و آن زبانی است که فرد با آن بزرگ شده، آموخته و رشد یافته است. پاسخ پرسش کیستی نیاز به شناخت خود دارد. اگر فرد با نژاد و ملیت خویش آشنایی داشته باشد پاسخ به این پرسش آسان است. آشنایی با ملیت، میتواند از اوان کودکی از لالایی مادران، قصههای مادر بزرگ، اشعار و سرودههای مردمی و شفاهی، هم از لابلای آیینها و جشنها و از طریق آموزشهای شفاهی از سوی پدر و مادر و دیگر اعضای خاندان یا آموزشهای درسی در دوران تحصیل بدست آمده باشد. به همین سبب در جوامعی که در آن سطح سواد پایین است، بازهم این احساس میتواند به آسانی از نسلی به نسل دیگر منتقل شود همان طور که تا کنون در تاریخ تمدن کشورها با آن آشنا هستیم. بنابراین برای داشتن هویت لازم است فرد با ملیت و سرشت خویش، میهن و زادگاه خویش، و جغرافیا و تاریخ سرزمین خویش آشنایی داشته باشد.
برای انتقال این یافتهها و بیان کیستی و چیستی مهمترین ابزارها کدام است؟
در تمام کشورهای جهان چهار رکن اساسی هویت فرد و شهروند بدو آموزش داده میشود: زبان، ملیت، جغرافیا و تاریخ سرزمینی که فرد بدان تعلق دارد.
زبان در آغاز از سوی مادر به کودک آموزش داده میشود. نغمههای زیبای هستی از آغوش مادر و با موسیقی نواهای مادرانه و ترنم لالاییهای روح پرور به گوش کودک منتقل میشود و زبان مادری شکل میبندد و خاطره میآفریند. گفتگوهای روزانه بین اعضای خانواده و جامعه پیرامون زندگی کودک در شکل گیری و تکامل زبان او نقش مهمی ایفا میکند. مراحل بعدی نوشتن و خواندن است که از طریق آموزشهای درسی در مدارس و در مقاطع گوناگون بدو آموخته میشود. اکنون فرد با آشنایی با زبان میتواند از طریق ادبیات شفاهی یا مکتوب با گذشته خویش آشنا شود. هویت فرد با شناخت ملیت آغاز میشود و همان پاسخ کیستی که بدان اشاره رفت. سپس چیستی و کجایی است که پرسشهای بعدی تکمیل هویت فردی را تکمیل میکند. اکنون باید به این پرسش پاسخ داد که آیا در ایران و بین جوانان این توانایی وجود دارد که در برابر پرسش کیستی و چیستی و کجایی بتوانند بدرستی پاسخ دهند. برای این منظور باید این پرسش مطرح شود که آیا همه ارکان هویت را پیشتر به کودکان و جوانان آموخته ایم؟ یا جامعه با ابزارهای در دسترس به این وظیفه عمل کرده است؟ آیا در کودکان و جوانان این میل به آگاهی بیدار شده است؟ همه این پرسشها نیاز به بررسی و پاسخ دارند تا ما بتوانیم از این بحث نتیجه بگیریم.
در نظام آموزشی کشور ما همچون دیگر کشورها برای آموزش هویت برنامههای درسی منظمی برقرار است. به کودک ابتدا زبان فارسی را در دبستان میآموزند. او با آشنایی به خط و کتابت میتواند جغرافیای سرزمین خویش را از کتابها بیاموزد. آنگاه با وقایعی که در سرزمین مادری او رخ داده است از طریق آموختن تاریخ آشنا میشود و در پایان دوره دبستان کودک به نوجوانی تبدیل شده که میداند کیست، به کدام سرزمین تعلق دارد و کجایی است و چیست و بر سرزمین او چه رفته است که در این موقعیت قرار گرفته است.
بر اساس این فرض دانش آموز پس از فراغت از دوره دبستانی حتی میتواند برخی از این آگاهیها را به دیگران منتقل کند، چون به او زبان مادری اش آموزش دیده و میتواند به آن زبان بخواند و بنویسد. در دوره دبستان بدو آموختهاند که چگونه با ابزار زبان و کتابت مکنونات قلبی و حسی خود را با زبانی ساده بر روی کاغذ بیاورد. پس، درس انشاء آموزش نویسندگی به کودک است. اگر همه چیز طبق فرضیات اساسی ما پیش رفته باشد، باید مشکلی وجود نداشته باشد و حس میهن دوستی و نوع پروری در فرد پرورده شده باشد و همه به جهت داشتن ویژگیهای مشترک هویتی به هم وابسته باشند. در این صورت نمادهای آن را باید در بزرگسالی مشاهده کرد. آیا وضع براستی چنین است؟
در سخن از جغرافیا آن را به علم معرفی کوهها و رودها تشبیه میکنند و بدان اهمیت نمیدهند. حال آنکه جغرافیا قدیمی ترین علوم است که بشر آن را از بدو خلقت خویش آموخته است. ساعت درس جغرافیا در مدارس بسیار بی اهمیت جلوه داده میشود و تدریس آن را به فارغالتحصیلان سایر رشتهها واگذار میکنند و میشود آنچه نباید بشود و جغرافیا به درسی بیارزش تبدیل میشود و کودک پس از بزرگ شدن از فهم جزییترین و ابتداییترین مفاهیم جغرافیایی سرزمین خویش ناتوان میماند و حس وطندوستی در او کشته میشود و دائما در فکر رفتن به سرزمینهای دیگری است که جلوههای جغرافیایی آن را از طریق فیلمهای سینمایی یا تبلیغاتی با ان آشنا شده است. آنانی که در این سالهای رفاه امکان مسافرت و تفریح برایشان فراهم شده، با مسافرت به کشورهای همسایه به اقتصاد همسایگان یاری میرسانند در حالی که هنوز کشور خویش و حتی زادگاه و سرزمین مادری و آبا و اجدادی خویش را ندیده اند و نمیشناسند.
میگویند در گذشته یکی از دبیران جغرافیا در دبیرستانهای تهران در ساعت تدریس جغرافیا در سخن از اهمیت جغرافیا به دانشآموزان میگفته: هنگامی که شما بزرگ شده وارد جامعه شدید از دو حال خارج نیست یا وطنفروش میشوید یا وطنپرست. در هر دو حال شما باید جغرافیای میهن خویش را بخوبی بیاموزید و آن را بشاسید. آنانی که میهن پرست خواهند شد با شناخت از جغرافیای سرزمین مادری خویش بدانند که چه گوهر گرانبهایی را در اختیار دارند و از آن چون مردمک چشم نگهداری کنند. آنهایی که میخواهند آن را بفروشند باید از قدر و قیمت آن بخوبی آگاه باشند و آن را ارزان نفروشند.
دکتر عیسی صدیق در باره جغرافیا نکتهای بسیار ارزشمند به شرح زیر ارائه داده است: «جغرافیا مکمل تاریخ است و کسی که جغرافیا نداند، تاریخ را نمیفهمد. همان طور که تاریخ عاطفه میهن خواهی را برمیانگیزد، جغرافیا نیز هنگام نشان دادن دامنه کوههای زیبا و درههای طربانگیز و منظرههای فرحبخش و شماره کردن ثروت هنگفتی که در زیر زمین نهفته است، آدمی را شاد و مهر وطن را در دل او زیاد میکند. گذشته از این فواید، وقتی آدمی کره زمین را شناخت و شگفتیهای آن را دانست، پی به قدرت پروردگار میبرد و شناساییاش نسبت به ایزد یکتا بیشتر میشود و این مساله در کردار و رفتار او پیوسته مؤثر خواهد بود.»
در تعریفی از جغرافیا گفته شده است که: جغرافیا صحنهای است که در آن درام زندگی بازی میشود و تاریخ نقل این درام است. یک جغرافیدان آلمانی گفته است تاریخ بدون جغرافیا مثل یک روح سرگردان است. براستی که این تعریف، تعریفی زیبا و درست از آن چیزی است که ذهن ما را در هویت ایرانی بخود مشغول داشته است. ما میخواهیم بدانیم این صحنهای که پدران ما در آن به ایفای نقش پرداخته و این زاد و بوم را تاکنون نگهداری و بدست ما سپردهاند، چگونه نقشی ایفا کرده است. بزرگی و مجد و عظمت آن چگونه بدست آمده و در فراخنای تاریخ دلاوریهای ایرانیان چگونه بوده است و از دست رفتن قلمروهای پیرامونی این زاد و بوم چرا، چگونه و بدست چه کسانی صورت گرفته و سبب آن و مسببان آن چه کسانی و کدام دشمنان و امیرانی بودهاند. ما باید از این تاریخ درس بگیریم و آن را بکار بندیم تا در آینده ناگزیر به تکرار تاریخ نباشیم.
هویت ملی هر ملتی، در درجه نخست، زاییده محیط جغرافیایی آن ملت است و فلات ایران، بدون تردید، گاهواره هویت ایرانی است. اما این ایران از چه هنگامی آغاز گردید.
باور عمومی تاکنون بر این بوده است که ایران با پیدایش حکومت هخامنشی در میانه قرن ششم پیش از میلاد، پدیدار آمد - و به قول پروفسور عزتاله نگهبان در سمینار هویت ایرانی در پایان قرن بیستم - پژوهشهای نوین، به نظر میآید که این باور عمومی را به چالش میگیرد و بر آن است که ایلام شاید سر آغاز ایران بوده باشد.
پس از پیروزی مسلمانان بر ایران، علیرغم اینکه در بسیاری از سرزمینهای مفتوحه زبان مردم نیز به عربی تغییر یافت (برای نمونه مردم مسلمان شمال آفریقا از جمله مصر) بسیاری از فرهنگها از بین رفتند و فرهنگ اسلام جایگزین شد (نمونه مصر باستان.) اما در ایران و ایران زمین اسلام نه تنها پذیرفته شد، بلکه با فرهنگ ایرانی در آمیخت و زبان فارسی و سنن و آداب و رسوم ایرانی پابرجا ماند چرا؟
برای اینکه ایران همیشه سرزمینی وحدانی بود. آیینهایی همچون نوروز، جشن مهرگان و... به جهت اینکه در همه آنان پرستش یزدان و شکر نعمتهای ایزدی نهفته شده بود، با روح آیین مقدس اسلام هماهنگ بود. با توجه به اینکه در اندیشههای ایرانی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک سرلوحه زندگی بود و در دین مبین اسلام نیز بدان تاکید شده است، ورود اندیشه اسلامی به این سرزمین با آغوش باز پذیرفته شد و اندیشه اسلامی خود را در این سرزمین بیگانه نیافت پس از فتح سرزمینهای آسیای جنوبی و آفریقای شمالی توسط سپاهیان اسلام، آیینها، مراسم، اعیاد، سنن و فرهنگ ملل مفتوحه بدلیل مغایرت آنان با شعائر، باورها و آیینهای مقدس اسلامی از بین رفتند. اما در ایران اندیشههای ناب اسلامی با فرهنگ ایرانی در آمیختند و تمدن نوینی به منصه ظهور رسید که قرنهای بعد بویژه پس از تشکیل حکومت صفوی که اولین حکومت ملی ایران در دوره بعد از حمله اعراب یعنی در قرن دهم هجری بود، با رسمی شدن مذهب شیعه دور جدیدی از هویت ایرانی آغاز شد. در بین ایرانیان پیش از اسلام دروغ گناهی بزرگ شمرده میشد و در دین مبین اسلام و در قرآن کریم نیز در کنار کاهلان به نماز و گرانفروشان، دروغگویان نیز مورد سرزنش بسیار واقع شدهاند. بنابراین با این عناصر فرهنگی - قومی ایرانی که از غرب چین تا شبه جزیره آناتولی، از بینالنهرین تا شمال شبه قاره هند که نوروز باستانی و آیینهای ایرانی را جشن میگیرند و در افغانستان و ایران و تاجیکستان، همه مردم این سنتها را در کنار آموزههای اسلامی برای خود به عنوان آیینهای فرهنگی بر پا میدارند و بنا به توصیههای امامان معصوم، نوروز جشن اسلامی است، میتواند موجب مباهات ایرانیان به این هویت تابناک باشد.
هیچ وسیلهای کاملتر و بهتر از ضرب المثلها، اصطلاحات و دستور زبان بیانگر چگونگی روند فکری و احساسی متکلمین آن زبان نیست. واژگان هر زبان عبارت از مجموعه اشیاء، اعمال و افکاری است که اهل آن زبان متاثر از آنها بوده و یا در محیط زندگی خود به دانستن آنها نیازمندند. ادبیات یک قوم اندوختههای تجربی و احساسی آن قوم را طی قرون و اعصار به بهترین وجه بازگو میکند(همان.)
یگانه عنصر انحصاری از عناصر چهارگانهای که برای هویت ایرانی برشمردیم، زبان فارسی است. چون از منظر جغرافیایی، نواحی و مناطق مشابه با چشم اندازهای جغرافیایی ایران را میتوان در پیرامون یا دیگر نواحی جغرافیایی مشابه یافت. «زبان فارسی» منحصرا متعلق به ایران و ایرانیان است و آن عنصری است بسیار گرانبها که جامعه جهانی بخوبی به ارزش میراث این عنصر فرهنگی آگاه است و گنج گرانبهایی برای ما در عرصه فرهنگ و تمدن جهانی است. شرقشناسان و ادیبان بسیاری از کشورهای جهان این زبان را آموخته و با این کلید به گنج معرفت و عرفان ایرانی دست یافتهاند. در هیچ کجای دنیا نمیتوان زبانی را یافت که با گذشتهای بیش از هزار سال آن چنان ارتباط خود را حفظ کرده است که هر ایرانی تحصیلکرده و عامی با آشنایی به زبان مادری خود میتواند آثار ادبی (از جمله رودکی و فردوسی مربوط به هزار سال قبل) را بخواند و درک کند. انگلیسیها، حتی تحصیلکردگان و روشنفکران نمیتوانند براحتی آثار چهار قرن پیش خود(مثلا شکسپیر) را بدرستی بخوانند و درک کنند. زبان فارسی براستی زبان موسیقیایی و آهنگین است. ما ایرانیان باید بر خود مباهات کنیم که دارای چنین میراث ادبی گرانبهایی هستیم. بنابراین باید از این میراث گرانبها پاسداری کنیم. زیرا رمز هویت و پایداری ما ایرانیان در درازنای تاریخ همین عنصر وحدت بخش بوده است.
بنا به دلایل فوق، زبان تبلور شخصیت قومی و وسیلهای برای تشخیص هویت افراد به شمار میرود. به عنوان مثال وقتی میگوییم ایرانی هستیم در واقع هویت خود به عنوان یک گروه فرهنگی خاص با زبانی واحد را بیان میداریم.
زبان فارسی از طرف دیگر بخش مهمی از هویت تمدنی ایرانیان بشمار میرود.
از نظر تمدنی ایران یکی از چهار تمدن بزرگ جهانی است. کشور باستانی و تمدنی چه ویژگیهایی دارد.
همان گونه که همگان میدانند از چهار تمدن بزرگ یکی در آسیای شرقی قرار دارد که تمدن چین است. دیگری در آسیای جنوبی قرار دارد که هند مظهر آن است. سوم در آفریقای شمالی قرار دارد که تمدن مصر خاستگاه، زادگاه و بستر آن است. چهارم اروپا و آسیای غربی است که تمدنهای ایران و یونان بدان تعلق دارند، اماکشور باستانی و تمدنی سه ویژگی دارد:
1- تمدن آن از گذشته آغاز شده باشد.
2- روند پیشرفت آن تمدن قطع نشده باشد.
3- آن تمدن دارای ویژگیهای برجسته بوده و گذشته آن شفاف و روشن و دارای فرهنگ مستقل باشد و در پیشرفت تمدن سایر ملتهای اطراف تاثیر گذاشته و دایره فرهنگی خاصی را شکل داده باشد.
با در نظر گرفتن ویژگیهای بالا میتوان دریافت که:
الف- تمدن ایرانی از گذشتههای باستانی و دور آغاز شده و به طور مدام به حیات خود ادامه داده است.
ب - مردم ایران از نژاد آریایی بوده و تمدن ایران خلق شده توسط آریایی هاست.
ج - زبان ایرانی جزء زبانهای هند - اروپایی است.
د- تمدن ایران از قرن ششم پیش از میلاد آغاز شده و تا به امروز به طور مدام ادامه داشته است
شکوفایی تمدن ایرانی با ظهور اسلام به دوره طلایی خود رسید و تمدنی با ویژگی خاص خود به نام تمدن ایرانی - اسلامی پدید آورد. با وجودی که اعراب مسلمان زبان و فرهنگ مردم سرزمینهای مفتوحه را تغییر دادند ولی به جهت قدرت و توانایی زبان فارسی و فرهنگ ایرانی، نه تنها نتوانستند آن را تغییر دهند بلکه خود در آن ذوب شدند.
برخی از زبانهای لاتین از جمله انگلیسی، فرانسه، آلمانی، اسپانیایی و پرتقالی و برخی از زبانهای شرقی از جمله ترکی، عربی و فارسی، بنا به شرایط تاریخی و تحول قلمرو زبانی آنها، در گستره جهان پراکنده شدهاند. در مورد گسترش زبانهای اروپایی که بدانها اشاره شد، گستردگی آنها را میتوان ناشی از توسعه امپراطوریهایی دانست که بر اثر توسعه مستعمرات خود به خارج از محل اولیه نشو و نمای تمدن و جایگاه فرهنگی اصلی آن زبان، منتشر شدهاند. اگر امروز، در برخی از کشورهای آفریقایی و امریکای لاتین، زبانهای انگلیسی، پرتقالی، اسپانیایی، آلمانی و فرانسه، زبانهای رسمی این کشورها شده است، بدان جهت است که آنان زمانی در سیطره استعماری دولتهای مادر بودهاند.
زبانهای ترکی نیز در اثر هجوم اقوام مغول، ترک و تاتار، از مرکز آسیا به سایر نقاط آسیا و اروپا گسترش یافت و اقوام مهاجم در سرزمینهایی استقرار یافتند و بر آن مسلط شدند که بدانان تعلق نداشت. از جمله، سلجوقیان (سلاجقه) که به روم شرقی (آناطولی کنونی) رفتند و در قرن 13 میلادی به بعد، این سرزمین را اشغال کردند و خود بر ویرانههای آن امپراطوری قدرتمند و وسیع عثمانی را پدید آوردند. اکنون آنان با توسعه اندیشههای باطل خود میخواهند جهان ترک را رهبری کنند.
زبان عربی که خاستگاه آن شبه جزیره عربستان بود، با انتشار دین انسانساز اسلام، در برخی قلمروهای پیرامونی شبه جزیره با شمشیر و در برخی نقاط دیگر از جمله شرق آسیا و شمال آفریقا با تبلیغ و تبشیر توسعه یافت. امروزه جهان عرب در دو قاره آسیا و آفریقا گسترده شده است و قلمرو به هم پیوستهای را تشکیل میدهد.
زبان فارسی به عنوان زبان ادبی و مکتوب بنا به نتایج پژوهش شرقشناسان، تنها زبان قدرتمندی است که ارتباط خود را با گذشته تاریخی خویش حفظ کرده و تا امروز ادامه داده است. این زبان، برخلاف دیگر زبانهایی که برشمرده شد، زبان استعماری نبود و با وجود امپراطوری عظیم هخامنشی، زبانهای ملل تشکیل دهنده آن هر یک توانستند به حیات خود ادامه دهند. اکنون قلمرویی که فارسی زبانها در آن گسترده شدهاند، سرزمین آبا و اجدادی آنها است که برخلاف موارد دیگری که بدان اشاره رفت، در درون کشورهای مجزایی واقع شدهاند که با یکدیگر ارتباط و پیوستگی جغرافیایی دارند که شامل ایران، افغانستان و تاجیکستان است. سه کشوری که طی زمان با فراز و نشیب تاریخ و حوادث بی شمار، از هم فاصله گرفتند و در آنها رژیمهای سیاسی متفاوتی به وجود آمد که ارتباط مردم هر سه کشور با یکدیگر را به گونهای دیگر رقم زد.
نام «ایران» سه معنای گوناگون را پدید میآورد. نخست ایران سرزمین آریاییان است که یک قلمرو فرهنگی است و به گسترهای جغرافیایی گفته میشود که در آنجا، مردم به زبان فارسی سخن میگویند، آداب، سنن، آیینها و باورهاشان یکی است. این گستره را ایران زمین مینامیم. دیگر اینکه ایران نام واحدی جغرافیایی است که فلات ایران را تشکیل میدهد. این فلات از غرب به فلات آناتولی و جلگه بین النهرین محدود میشود و از شرق به رود سند. از شمال کوههای کپه داغ و دریای خزر آن را در برمیگیرند و از جنوب به خلیج همیشه فارس و دریای عمان محدود میشود. سوم این که ایران نام واحدی سیاسی در جغرافیای سیاسی جهان است که کشوری با حکومت جمهوری اسلامی را در چارچوب مرزهای دولتی تشکیل میدهد.
زبان فارسی با میراث فرهنگی غنی خود که به زبانِ مردم، دین، فرهنگ، علم و سیاست تبدیل شده است، تواناییهای بسیاری دارد که هنوز از آن بهره کافی گرفته نمیشود. این عنصر وحدت بخش در کنار عناصر ایرانی جهان ایرانی در گستره ایران زمین میتواند مردمان این قلمرو را بهم نزدیک کند. زبان فارسی توانایی آن را دارد که از ابتدایی ترین دوره آموزشی تا بالاترین سطح دوره دکترای تخصصی از آن بهره گرفته شود.
از آیینهای نوروزی نماد بارز معنوی هویت ایرانی بگویید.
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بر افروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی (حافظ)
نوروز آیینی است کهن و ماندگار با تاریخی شکوهمند که در گستره جغرافیایی جهان ایرانی از غرب چین تا آناتولی، از شبه قاره هند و افغانستان در شرق تا بینالنهرین در غرب و از سین کیانگ و آسیای مرکزی در شمال شرق تا دامنههای شمالی قفقاز بزرگ در شمال و آسیای صغیر در شمال غربی آسیا را شامل میشود که دورتا دور ایران زمین را به عنوان خاستگاه تمدن ایرانی در بر میگیرد. این آیین کهن و ارزشمند با جشنها و مراسم ارزشمند علاوه بر ایران زمین در همه جمهوریهای آسیای مرکزی و استان سین کیانگ در غرب چین با شکوه تمام برگزار میشود. ترکمنها، ازبکها، قره قالپاقها، قزاقها و قرقیزها، آذریها، ترکهای شمال قفقاز از جمله ترکهای دربند در داغستان، افغانها، تاجیکها، کردهای ترکیه، عراق و سوریه و تاتها و تالشها و بلوچهای آسیای مرکزی و قفقاز، و ترکهای آناتولی همه در باور به این آیین شکوهمند در برگزاری آن با هم سهیمند و از مراسم «میر نوروزی» در قزاقستان تا کردستان عراق، تا سبز کردن گندم در تمامی این گستره عظیم تا پختن سمنو در جای جای این قلمرو در پیشباز به نوروز باستانی و عید نوزایی طبیعت و دگرگونی جان و تن و نبات و جماد به هم میپیوندند و تازه میگردند. این ویژگیهای رحمانی و الهی و فرهنگی و خدایی، راز ماندگاری این سنت از پیش از اسلام تا همین امروز و سالها و دههها و سدههای آینده است که آیینها، سنتها، باورها و جشنهای آن سرشار از معنویت و نوع دوستی و شکران نعمات الهی و دوستی و مهربانی و احترام به هم نوع و زدودن کدورتها و پاک و تازه گردانیدن دلها و الهی شدن قلبهاست. بی جهت نیست که یونسکو، سازمان علمی فرهنگی سازمان ملل متحد با پیشنهاد ایران در پی کوشش برای جهانی کردن این میراث مشترک بشری است.
نوروز از معدود آیینهایی است که در آن رابطه انسان و طبیعت و پاسداری از محیط زیست متجلی میشود. آیینهای نوروزی آن چنان در دل مردم نشاط میآفریند که از گذشته دور تا کنون نه تنها از بین نرفته بلکه بر شکوه آن افزوده شده است. کمتر آیینی را میتوان یافت که ضمن برخورداری از جنبههای مردمی توانسته باشد بر روح و جان مردم ریشه دواند. آیینی است توحیدی که هم ویژگیهای مردمی و انسانی در آن وجود دارد و هم آیین دینی و مذهبی پنداشته میشود. این آیینها که از دوره باستان وارد قلمرو امپراتوری ایران آن دوره شد، پس از اسلام نیز به حیات روحانی خود ادامه داد. دین اسلام هر آنچه رفتارها، کنشها، باورها و آیینهایی که مخالف با اندیشههای اسلامی بود، در قلمرو خود منسوخ کرد. ولی نوروز با تمام قدرت خود ماندگار شد. راز این ماندگاری چیزی نبود جز ویژگیهای آیینی آن که از مظاهر شرک و بت پرستی چیزی در آن نبود، هر چند سرزمین ایران سرزمین بتپرستی نبود، اینجا سرزمین توحیدی بوده و خواهد بود.
آیین نوروزی سپاسگزاری بدرگاه یزدان بپاس نعماتی است که در اختیار انسان گذاشته شده است. با نگاهی به آیینهای نوروزی از جمله چهارشنبه آخر سال، سفره هفت سین، مراسم تحویل سال، دید و بازدیدهای نوروزی، اهدای عیدانه و مراسم سیزده بدر، همه به نحوی با روابط انسان و طبیعت و روابط بین انسانهاست.
قلمرو حوزه نوروز در آسیای مرکزی و آسیای جنوبی و آسیای غربی در بین مدارات 25 درجه تا 45 درجه عرض شمالی واقع شده است. این کمر بند تقریبا منطبق با ناحیه کم آب کره زمین واقع شده است. در اینجا آب ارزش بسیار دارد. صحراهای قزل قوم، قره قوم، دشت کویر، کویر لوت، صحرای تکله مکان و صحرای سوریه در این قلمرو واقع شدهاند. در کتیبههای داریوش گفته شده است که اهورامزدا این سرزمین را از خشکسالی و دروغ در امان نگهدارد. در آیین زرتشت آمده است که «هر که بر آب تف بیاندازد گناهکار است.» اسلام نیز به آب احترام خاصی قائل است و مسلمانان را از ریختن فضولات و آلودن آب با نجاست بشدت بر حذر داشته است.
در این قلمرو از جهان چهار فصل سال به طور کامل در طبیعت منطقه وجود دارد. آغاز سال نو که آغاز بهار است ایام نوروز است. ایامی که در تمام این قلمرو طبیعت جانی تازه میگیرد. درختان و گیاهان از نو زنده میشوند و گلهای وحشی عطر افشانی میکنند و درختان میوه شکوفه میدهند. گویی در ایام نوروز طبیعت نیز به ستایش یزدان برخاسته است. در این فضای معنوی و روحانی است که مراسم و آیینهای نوروزی آغاز میشود و انسانها نیز به عنوان مخلوق خداوند به سپاس یزدان میپردازند و به پاس همه نعمتهایی که خداوند در اختیار بشر گذاشته است، آیینهای زیبای نوروزی را بر پا میدارند. احترام به طبیعت سبب حفظ محیط طبیعی شده است. در صحاری و نواحی گرم این قلمرو درختان نیز مقدس شمرده میشوند و در برخی نقاط عبادتگاههایی برای راز و نیاز انسان بدرگاه یزدان در کنار این درختان مقدس بر پا شده است. به همین سبب تقویت این حس رابطه بین انسان و طبیعت از طریق آیینهای سنتی و فرهنگی دیرین میتواند محیط زیست طبیعی را از گزند تخریب و فرسایش و بیابانزایی برهاند.
در آثار تمام شاعران و هنرمندان و نقاشان این قلمرو، آب عنصر اساسی است. همین طور در کنار آب رستنی و گیاهان به ویژه باغ و سبزه و درخت، عنصری نمادین است. به همین سبب در آیین نوروزی در سفره هفت سین سبزی یا گندم سبز شده عنصر اساسی و نمادی است از حیات دوباره طبیعت. مردم این منطقه از کمبود آب در رنج بودهاند. به همین سبب در گستره قلمرو این منطقه که امپراتوری ایران پیش از اسلام بود آب مقدس شمرده میشد. حتی در اسلام نیز که خاستگاه آن از این سرزمینهای کم آب بوده است به نحو بارزی آب جلوه گری میکند و خداوند در قرآن میفرماید: «همانا هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم.» در آسیای مرکزی آب چنان ازتقدس برخوردار است که رودها «دریا» نامیده میشوند. آمودریا، سیر دریا، دریای وخش، سرخان دریا و... آب در سفره هفت سین در تنگی بلورین با ماهی سرخ در آن نشانه حیات و رمز پایداری حیات است. نوعی سپاس بر یزدان است که آن را نعمتی برتر میشمارند و در سفره میگذارند. پریدن از روی جوی آب در شب آخرین چهارشنبه سال یا چهارشنبه سوری در برخی از مناطق و از جمله در آذربایجان نشانه همین احترام و تقدس آب است. مردم این قلمرو آب را روشنایی میدانند.
گندم به نحو بارزی در آیینهای نوروزی خودنمایی میکند و عنصری کلیدی است. سبز کردن گندم؛ تهیه سمنو از جوانه گندم؛ گره زدن سبزه در سیزده بدر، همگی به نوعی با کشت و کار در آمیخته است. در مراسم نوروز سبزکردن گندم در یک بشقاب جزو سنت معمول است که در تمام کشورهایی که در حوزه نوروز قرار دارند بدون هیچ گونه تفاوتی انجام میگیرد. سبزی گندم نشانه احترام به طبیعت و رستنی است. از طرفی گویای این واقعیت است که برای پاسداری از نعمات الهی باید آن را عزیز داشت. در آیین زرتشت آمده است که «هر کس گندم میکارد راستی میافشاند.»
. آیین نوروز چنان خود را با اسلام در آمیخت و با آن عجین شد که امام ششم شیعیان آن را آیینی مبارک و مقدس برشمرده و پیروان خود را به برگزاری و بزرگداشت آن دعوت فرمودهاند.
ارزشهای غذایی سفره هفتسین اعجاب انگیز است. گویا نیاکان ما بر روی تک تک عناصر سفره به غور و بررسی پرداخته و مواد غذایی اعجاب انگیزی را بر گزیده اند که شکر یزدان را به عالیترین درجه در برابر نعمتهایش که به بندگان و زمینیان ارزانی داشته بجا آورند.. علاوه بر همه این خوراکیهای اعجاز آور، در کنار سفره هفت سین قرآن کتاب آسمانی و نجات بخش زندگی مسلمانان در سفره گذاشته میشود. چه چیزی بهتر و زیباتر از سفره هفت سین برای ورود به سال نو میتواند جایگزین گردد؟
آیا غذا خود میتواند بخشی از هویت ملی محسوب شود؟
غذا در کنار دیگر ویژگیهای ملل و اقوام، از جمله زبان، آداب و رسوم و پوشاک، قرار میگیرد که از عناصر مادی فرهنگ و هویت هر ملتی است. در تمام ادیان الهی و حتی باورهای نخستین انسانها، غذا به عنوان عنصر اصلی حیات مورد احترام بوده و سوره مبارکه مائده در قرآن کریم نشان دهنده اهمیت غذا در دین مبین اسلام است و همیشه به قوت حلال که با زحمت بدست میآید حرمت گذاشته میشود. کسب روزی حلال به همین سبب ارزش دارد که در آن عناصر تولید مادی و معنوی از جمله ابزار تولید و فرهنگ تولید و باورها و عقاید مردم در تهیه آن دخالت دارند.
نانواها برای تهیه خمیر وضو میگرفتند. نانهای تافتون، لواش، سنگک، بربری، خراسانی و نان قندی، مجموعههایی از قوت غالب مردم بود. برنج به ندرت مصرف میشد. خورشها با رنگها و طعمهای گوناگون سفره را میآراست. آبگوشت در بسیاری از نقاط شهری و روستایی ایرانی، غذایی کامل و فراگیر بود. در نواحی ترک زبان بزباش نیز آبگوشتی دیگر با طعمی دیگر بود.
هر غذایی در روند تکاملی خود تاریخی از ملل و اقوام را در خود جای میدهد. از نوع طبخ نان میتوان به ارزشهای آن جامعه پی برد. اگر نان و نمک کسی خورده میشود، تعهد میآورد که به صاحب سفره خیانت نشود. این چیزی نیست جز فرهنگ و آداب نیکو و پسندیده. یک لقمه نان با هم خوردن دوستی میآورد.
پس میتوان گفت غذا نیز میتواند بخش مهمی از هویت، تاریخ و فرهنگ یک ملت باشد. فرهنگ هستی یک ملت است. غذا جزئی از فرهنگ و هویت یک ملت است.
تا همین چند دهه پیش سفره ایرانی مسلمان سرشار از نعمات گوناگون خداوندی بود که به شکل غذاهای متنوع روزمره و مراسم و آیینهای دینی و مذهبی و فرهنگی جلوهگری میکرد. تا قبل از شکسته شدن بازارهای سنتی و رسوخ تمدن لجام گسیخته غرب از طریق رسانههای گروهی و گسترش ارتباطات، ایرانی غذاهای سنتی خود را که در قرون و اعصار با تاریخ و هویت خود گره زده بود و پیوند ناگسستنی داشت، میل میکرد و همراه مزه و طعم و شکل و محتویات آن تاریخ فرهنگ و تمدن و دین و مذهب خود را مرور میکرد. آن روزها برای سرگرمی بچه ها، خرده لواشهای سفره را با پنیر و سبزی میآمیختند و به عنوان عصرانه مصرف میکردند. آن روزها «نان خشکی ها» نبودند تا مثل امروز روزانه خروارها نان خشکیده و غیر قابل مصرف را به صورت نان خشک حمل و از چرخه مصرف انسانی خارج کنند. گندمی را که هر دانه آن آیت خداوندی و در بر دارنده رنج و زحمت و سرمایه و وقت دهقان و انرژی و آب و گرمای طبیعت خداوندی است، این قدر آسان از دست نمیدادند. آن روزها بچهها برای سرگرمی «نخود و کشمش»، «گندم و شاهدانه» و «عدسی» بو داده در جیب میریختند و به مدرسه میرفتند و نمیدانستند که روزی «پفکنمکیها نقل مجلس میشوند و همه را «نمک گیر» و محصول ذرت را به چیزی چون حباب تبدیل میکنند. بچهها که تازه دندان در میآوردند، مادرانشان به یمن و برکت این پدیده و سپاس به درگاه یزدان، مخلوطی به نام «دندان پختک» یا «دندانک» میپختند که از گندم، لوبیا، نخود، عدس و حبوبات تهیه میشد و به در و همسایه خیرات میکردند. شب جمعهها حلوا میپختند و خیرات میدادند. تابستانها «یتیمچه»، «آبدوغ خیار» و «فالوده طالبیهای شیرین» زینت بخش سفره بود و در زمستانها کوفته تبریزی، کوفته برنجی، خورش آلو اسفناج، مسمی بادنجان، مرغ مسمی، نرگسی، و در بهار، کوکو سبزی، دلمه، خورش کنگر و خورش ریواس و در تابستان خورش بامیه و انواع حلوا و تنقلات دیگر زینت بخش سفره بود. قیمه بادنجان، سیرقلیه، فسنجان، کالجوش، انواع آشها از جمله آش ماست، آش رشته، آش شله قلمکار، آش سرکه، شله زرد، کاچی و ا غذاها و تنقلاتی بودند که دارند فراموش میشوند. چرا سفره ایران دارد از غذاهای ایرانی تهی میشود و غذاهای بیگانه جایگزین آن میگردد.
ماه رمضان ماه مهمانی خدا بود و سفرهها از تنقلات و غذاهای خوش طعم و خوش مزه (هر خانوار به فراخور حال خود) زینت داده میشد. تا قبل از رونق نوشابههایی که از خارج به فرهنگ ما ترزیق شد، در سر سفرهها دوغ همراه با سبزی خشک یا سبزی تازه، جگر را جلا میداد. شربت سرکه شیره و سرکه انگبین کامها را شیرین و عطش را بر طرف میکرد. سبزی خوردن و تربچه نقلی سرخ رنگ و شاداب زینت بخش سفره بود. بو و عطر ریحان و مرزه و ترخون، فضا را پر میکرد. انواع ترشی مانند لیته، هفت بیجار، ترشی موسیر، سیرترشی، بادنجان ترشی، و دیگر ترشیجات و خیار شور سفرهها را به باغی رنگین تبدیل میکرد و در زمستانها، تابستان میآفرید. همه این غذاها با تنوع جغرافیایی، آب و هوایی، پوشش گیاهی و قومی ایران، مجموعهای بود رنگین از نعمتهای خدا و دسترنج کار بندگان خدا
حالا کدام از آنها را میتوان در سفره ایرانی دید؟ آیا میتوان طعم این غذاها را به نسل بعد منتقل کرد؟
پس چه باید کرد؟ امروز غذای ما از یاد میرود و فراموش میشود. فردا آداب و رسوم پسندیده دیگر و بعد نوبت به باورها و آیینها میرسد. به یاد داشته باشیم اعیاد، مراسم، غذاها، سرودها، باورها، لباسهای محلی، زبانها، گویشهای محلی و همه آنها مجموعهای به نام فرهنگ و تمدن ایرانی را تشکیل میدهند که همه آنها هویت ملی ما را میسازند. برای حفظ هویت نمیتوان تعدادی را نگهداشت و بقیه را پاس نداشت. همه آداب، رسوم، آیینها، جشنها و باورها در راستای شکر یزدان است. ایران سرزمین یکتا پرستی بوده و خواهد بود. ما باید این ارزشها را پاس بداریم. اگر امروز غذاهای خود و فردا لباسهای محلی و روز دیگر زبانهای محلی و دیگر روز باورهای ارزشی خود را از دست بدهیم، سرانجام هویت خود را آسیبپذیر خواهیم کرد.
گاه اصطلاح جهان ایرانی در حوزه فرهنگی اقوام ایرانی به کار میرود این به چه منظوری است؟
در ایران، همچون برخی از کشورهای دیگر از جمله هندوستان، روسیه، چین در آسیا و برخی کشورهای دیگر در دیگر نقاط جهان، اقوام گوناگونی در ترکیب امپراتوری باستان ایران زندگی میکردهاند. با گسترش و کاهش حوزه و قلمرو امپراتوری تعدادی از ملتها بدان افزوده یا از آن کاسته میشد. وجود قلمروهای قومی در پیرامون ایران و ادامه قلمرو فرهنگی اقوام ایرانی از مرزهای کنونی ایران به خارج از مرزها نشان میدهد این قلمرو بخشهایی از قلمرو فرهنگی خود را از دست داده است که ما به آن «جهان ایرانی» میگوییم. اکنون در ترکیب مرزهای داخلی ایران و در سرزمین ایران اقوامی زندگی میکنند که در پیرامون قلب مرکزی ایران استقرا دارند. هویت این اقوام با وجود زبانهای گوناگون و لهجههای متفاوت هویت ایرانی است و آنان خود را ایرانی مینامند و میدانند. در شمال غربی آذریها با وجود زبان ترکی آذری، ایرانی ترین ایرانیان و بازماندگان مادها هستند . با این وجود آنان همیشه تاریخ مرکز گرا و ایراندوست بوده و خواهند بود. در غرب ایران کردها استقرار دارند که زبانشان شاخهای از زبان فارسی است. در شرق بلوچها هستند که به خانواده زبان فارسی شاخه شرقی وابستهاند. لرها در جنوب مرکزی و غرب ایران نیز همچون کردها از اصیل ترین اقوام ایرانی بشمار میروند. مازندرانیها و گیلکهای شمال ایران نیز به لهجههای زبان فارسی تکلم میکنند. ترکمنهای شمال ایران در ساحل جنوب غربی و غرب دریای خزر نیز به زبان ترکمنی گفتگو میکنند که به خانواده زبانهای ترک - آلتائیک وابسته است.
فریبا صادقی پور
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد