سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
مطابق اوراق پرونده شما 20 سال به صورت مشترک با هم زندگی کردهاید، پس چرا حالا قصد دارید از هم جدا شوید؟
من و منیژه زندگیمان را خیلی عاشقانه شروع کردیم. زمانی که ما تصمیم به ازدواج گرفتیم همه مخالفت کردند و حتی خانوادهام مرا طرد کردند، اما من آنقدر عاشق بودم که بیمهری خانوادهام را تحمل کردم و با سختی فراوان زندگی مشترکم با منیژه را آغاز کردم.
چرا خانوادهات با ازدواج شما مخالف بودند مگر منیژه چه مشکلی داشت؟
منیژه دختر بسیار خوبی بود و در آن زمان تنها دختری بود که میتوانست مرا خوشبخت کند، اما خانوادهام به خاطر اینکه منیژه 11 سال از من بزرگتر بود با این ازدواج مخالفت میکردند وقتی مرا از خانه طرد کردند. پدرم میگفت این زندگی آخر و عاقبت خوبی ندارد و به بنبست میرسد. اما من اصرار کردم و هزینههای آن را هم پرداختم.
چرا زنی که 11 سال از تو بزرگتر بود برای ازدواج انتخاب کردی؟
زمانی که عاشق منیژه شدم 19 سال بیشتر نداشتم. او نه تنها زن زیبایی بود بلکه رفتار و شخصیت فوقالعادهای داشت و من که همیشه دلم میخواست با زنی مثل منیژه زندگی کنم، به او پیشنهاد ازدواج دادم و منیژه هم پذیرفت.
خانواده منیژه با توجه به این مشکل مخالفتی با این ازدواج نداشتند؟
آنها هم معتقد بودند ما در زندگیمان به بنبست میرسیم، اما منیژه هم برای اینکه به هم برسیم خیلی پافشاری کرد و سرانجام ما به هم رسیدیم. خانواده منیژه برای اینکه من بعد از مدتی پشیمان نشوم اصرار کردند که 300 سکه طلا به عنوان مهریه برای منیژه در نظر بگیرم و من هم قبول کردم. میخواستم با این کارم نشان دهم عاشق منیژه هستم.
در طول مدتی که با هم زندگی میکردید، مشکلی نداشتید؟
ما خیلی خوب با هم زندگی میکردیم، هیچ مشکلی نداشتیم و با تولد اولین فرزندمان زندگیمان شیرینتر و همه چیز بر وفق مراد شد.
تولد فرزندتان باعث نشد خانوادهها در رفتار با شما تغییر رفتار دهند؟
وقتی پسرم به دنیا آمد پدرم خیلی خوشحال بود، برای اینکه نوهاش به سختی نیفتد و مشکلی برایش پیش نیاید به من گفت که میتوانم در طبقه دوم خانهاش ساکن شوم. اینکه در خانه پدرم باشم، برایم امتیاز بزرگی بود، ندادن اجاره خانه میتوانست هزینههای ما را تا حدود زیادی کم کند، وقتی به خانه پدرم رفتم مادرم در نگهداری از بچه به منیژه کمک میکرد و هر دوی ما میتوانستیم کار کنیم و وضع مالیمان خیلی بهتر شد.
خانواده منیژه هم رفتارشان تغییر کرد. آنها هم به ما کمک میکردند و در واقع هر دو خانواده به این نتیجه رسیده بودند که زندگی ما خیلی خوب است و فاصله سنی نتوانسته مشکلی برایمان به وجود آورد.
چه چیز باعث اختلاف بین شما شد و کار را به جایی رساند که تصمیم به جدایی گرفتید؟
ما حتی پس از به دنیا آمدن فرزند دوممان هم زندگی خوبی داشتیم. منیژه خیلی پرانرژی و مهربان به فکر من و بچهها بود و با صبوری تمام زندگی را اداره میکرد. همه چیز خیلی خوب پیش میرفت تا 3 سال پیش که همه چیز تغییر کرد.
مشکل منیژه با تو چه بود؟
ما خیلی با هم مشکل داشتیم منیژه مثل سابق نبود، او مرتب از سروصدا گله میکرد و هر بار که میخواستم حرفی بزنم به من بیتوجهی میکرد. بچهها هم نمیتوانستند بیحوصلگی مادرشان را تحمل کنند. منیژه بیمار بود و احتیاج به مراقبت داشت. من از او مراقبت میکردم اما منیژه راضی نمیشد و به من میگفت که از او فاصله بگیرم.
بیماری همسرت چه بود و چرا از تو ناراحت بود؟
همسرم آرتروز مفاصل داشت و بیماریاش او را کمحوصله کرده بود، منیژه مرا مقصر بیماریاش میدانست و میگفت: که بیتوجهیهای من و بیپولیام در این مدت باعث شده که او دچار این بیماری شود. در صورتی که من هیچ نقشی در بیماری منیژه نداشتم.چون من هم کار میکردم و مثل منیژه تلاش میکردم زندگیمان روبه بهبود باشد.
هر بار که سعی میکردم با منیژه صحبت کنم و برایش توضیح دهم اشتباه میکند، بیتوجه از کنارم میگذشت و میگفت که تو بیتجربه هستی و نباید در مورد مسایل مهم صحبت کنی.
تصمیمگیریهای زندگیتان با چه کسی بود؟
بیشتر منیژه در مورد مسایل مهم تصمیم میگرفت . او به من میگفت که چون سنش از من بیشتر است بهتر میتواند تصمیم بگیرد. من هم حرفش را میپذیرفتم. زمانی که سنم بیشتر شد و اطرافیانم را دیدم که چطور همسرانشان با آنها رفتار میکنند، کمکم تحملم تمام شد و نتوانستم رفتار همسرم را تحمل کنم.
بچهها بیشتر از شما حرف شنوی داشتند یا مادرشان؟
بچهها بیشتر از منیژه حرف شنوی داشتند و او را فردی که در خانه تصمیمگیرنده است میشناختند. آنها برای اجازه گرفتن یا مشورت کردن هیچوقت پیش من نمیآمدند. منیژه طوری در خانه رفتار کرده بود که بچهها هیچ ارزشی برای من قایل نبودند و حتی بعضی وقتها به من بیاحترامی هم میکردند. در آن صورت باز هم منیژه بود که از من دفاع میکرد و من خودم اگر هم اعتراض میکردم فایدهای نداشت.
چه زمانی متوجه شدی که دیگر نمیتوانی با همسرت زندگی کنی؟
این اواخر همسرم حتی با من بیرون نمیرفت و آنقدر بیتوجهی میکرد که من احساس کردم او دیگر مرا دوست ندارد. من نمیتوانم این رفتار را تحمل کنم و میخواهم با کسی زندگی کنم که مرا دوست داشته باشد و به من توجه کند.
بچههایت در اینباره چه نظری دارند؟
دخترم اصلا راضی به این جدایی نیست و او بشدت نگران آینده خانواده است بارها از من خواسته مشکل را طور دیگری حل کنم، اما پسرم تا به حال هیچ حرفی درخصوص این مساله با من نزده است. منیژه هم مشکلی ندارد، او میگوید اگر من مهریهاش را بپردازم، حاضر است جدا شود و هیچ مخالفتی ندارد.
با توجه به این که متقاضی طلاق تو هستی، آیا حاضری مهریه را به طور کامل بپردازی؟
بله حاضرم این کار را بکنم، من خیلی سخت توانستم سرمایه برای خودم جمع کنم و آیندهای بسازم، اما چون از این زندگی که دارم به شدت عذاب میکشم، حاضرم مهریه را بدهم و خودم را خلاص کنم.
آیا در مورد بچهها هم تصمیمی گرفتهاید؟
هر دو نفر آنها بزرگ شدهاند و میتوانند در مورد این که با چه کسی زندگی کنند تصمیم بگیرند. من هیچ اجباری ندارم آنها را از مادرشان جدا کنم، چون به هر حال دید آنها نسبت به منیژه متفاوت است و آنها منیژه را مادرانه دوست دارند.
با توجه به این که میگویی خانوادهات در ابتدا با ازدواج شما مخالفت کردهاند، حالا مخالفتی با این جدایی ندارند؟
زمانی که من و منیژه با هم ازدواج کردیم من فقط 19سال داشتم، اما حالا 39 ساله هستم و 2 فرزند بزرگ دارم و میتوانم برای خودم تصمیم بگیرم. با توجه به شرایط سنی و موقعیتی که دارم، آنها به خود اجازه نمیدهند برایم تصمیم بگیرند، اما مخالفت خود را با این جدایی اعلام کردند.
آقای قاضی، منیژه عشق دوران جوانی من بود و من او را هنوز هم دوست دارم، ما خاطرات زیادی با هم داریم و از همه اینها مهمتر، 2 فرزند داریم که قطعا از جدایی ما خوشحال نیستند اما من در شرایطی هستم که دیگر نمیتوانم این زندگی را تحمل کنم.
مریم عفتی
نظر کارشناس
عاطفه کشاورزی - پرونده طلاقی که پیش رو داریم، از جمله پروندههایی است که به خاطر ازدواجهای نامتعارف به وجود میآید. 11 سال فاصله سنی یک زوج بسیار زیاد و غیرمتعارف است و شرایط زمانی بدتر میشود که زن از شوهرش بزرگتر باشد.
این که روانشناسان به طور مکرر تاکید میکنند که هنگام ازدواج باید دختر بین 3 تا 5 سال از پسر کوچکتر باشد، بیدلیل نیست . دختران به لحاظ جسمی و فکری زودتر از پسران به بلوغ میرسند و همین مساله باعث میشود آنها در یک دوره خاص با تیزبینی بیشتری بتوانند تصمیم بگیرند و در صورتی که فاصله سنی بین آنها رعایت نشود، زن از شوهر به لحاظ عقلی برتر خواهد بود و این مساله مشکلات روحی فراوانی را برای مرد به وجود میآورد، چون شخصیت خود را در خانواده لگدمال شده احساس میکند.
ضمن این که فرزندان به دلیل جو مادر سالارانهای که در خانه وجود دارد، پدر را به عنوان یک بزرگتر نمیپذیرند و او را مانند یک برادر بزرگتر در نظر میگیرند.
البته این تنها مشکل به وجود آمده نیست، با بالا رفتن سن، باز هم تغییرات فیزیکی که در زنان و مردان به وجود میآید مشکلات زیادی را برای آنها در بر خواهد داشت و متاسفانه درصدبالایی از جداییها در سنین بالا به خاطر همین تغییرات فیزیکی است که در زنان و مردان سن بالا به وجود میآید و این مشکلات در زوجهایی است که مرد یا زن از همسرش بسیار بزرگتر است بیشتر دیده میشود.
از لابهلای صحبتهای این مرد مشخص است که با توجه به سنی که دارد، همچنان احساس جوانی میکند و همچنان با نشاط است اما همسرش به سنی رسیده که احتیاج به آرامش و آسایش دارد و دیگر نمیتواند پا به پای همسرش شاد باشد. ضمن این که نباید فراموش کرد این مرد زیر قدرت مادرانه و تفکر قوی همسرش آسیب دیده است و حالا که خود را در برابر فرزندانش بسیار ضعیف میبیند احساس ضعف کرده و برای پایان دادن به این احساس تنها راه را جدایی مییابد.
عمل به توصیه مشاوران ازدواج و عقلانی تصمیم گرفتن در مورد ازدواج که مهمترین تصمیم در زندگی هر فرد است، بهترین راه برای داشتن یک زندگی موفق است.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی اصغر هادیزاده، رئیس انجمن دوومیدانی فدراسیون جانبازان و توانیابان در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد