به گزارش خبرنگار جامجم، هفتم آبان سال گذشته، وقتی بازپرس ویژه قتل در حال بررسی صحنه جرم در محله ابوسعید تهران بود، متوجه کنجکاوی دختری جوان از میان تماشاگران شد و به مأموران پلیس دستور داد او را بهعنوان مظنون بازداشت کنند. دختر جوان در حالیکه خیلی ترسیده بود، گفت: «از ماجرا خبر ندارم. در حال عبور بودم که دیدم مردم جمع شدهاند، من هم کنجکاو شدم و به میان جمعیت آمدم. میگفتند که پسری جوان از پشتبام مغازه خیاطی سقوط کرده و مرده است. در حال تماشا بودم که من را بازداشت کردند.»
وقتی قاضی در تحقیق از حاضران متوجه شد چند نفر قبل از حادثه فریبا را همراه پسر فوتشده دیده بودند، او چارهای جز توضیح درباره حادثه نداشت، بنابراین به قاضی گفت: «من به مصرف مواد مخدر اعتیاد دارم و جایی برای خواب نداشتم. مدتی قبل در یک گرمخانه با مردی میانسال به نام سعید آشنا شدم. سعید گفت که شبها در پشتبام یک خیاطی میخوابد. او به من مواد میرساند و از من خواست برای خواب به اینجا بیایم که قبول کردم. او بخشی از پشتبام را جدا کرده بود تا من مشکلی نداشته باشم. مدتی که گذشت در یکی از پاتوقها با پسر فوت شده که بهادر نام داشت، آشنا شدم. بهادر گفت که به من علاقهمند شده و خواست با هم عروسی کنیم اما جایی برای ماندن نداشتیم. بهادر هم مثل من بیخانمان بود. من شب گذشته بهادر را به پشتبام آوردم. سعید و بهادر در یک گوشه پشتبام خوابیدند و من سمت دیگر پشتبام خوابیدم. نیمهشب با صدای درگیری آنها از خواب بیدار شدم. آنها با هم دستبهیقه شده بودند که بهادر به پایین سقوط کرد. سعید هم ترسید و فرار کرد. برای همین ساعتی بعد به محل برگشتم تا سروگوشی آب بدهم که دستگیر شدم.»
در حالیکه تحقیقات برای دستگیری وی ادامه داشت، متهم پس از دو ماه زندگی مخفیانه، خودش را به پلیس تسلیم کرد و گفت: « از ۲۴ سالگی تاکنون معتادم. جایی هم برای خواب نداشتم و بیشتر در گرمخانهها میخوابیدم، اما آنجا هم جای مناسبی نبود تا اینکه راه رفتن به پشتبام یک خیاطی را پیدا کردم و شبها به آنجا میرفتم. سه ماه قبل بود که در یکی از پاتوقها با فریبا آشنا شدم. او هم به مصرف مواد اعتیاد داشت و جایی برای خواب نداشت. گاهی در گرمخانهها بهعنوان خدمتکار کار میکرد، با اینحال من برایش مواد هم تهیه میکردم تا اینکه پیشنهاد دادم برای خواب به پشتبام بیاید؛ البته بخشی از پشتبام را جدا کرده بودم تا او راحت باشد که قبول کرد. آن شب فریبا همراه بهادر به پشتبام آمد. بهادر کیسهای داشت که پر از پوشاک سرقت شده بود. ساعتی که گذشت سر مواد باهم بحثمان شد و درگیر شدیم. وقتی درگیریمان بالا گرفت، او عقبعقب رفت و به پایین سقوط کرد. خودم را به پایین رساندم و فرار کردم.»
با تکمیل تحقیقات در دادسرای جنایی تهران، برای سعید کیفرخواست صادر شد و پرونده او برای محاکمه به شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. در این جلسه اولیایدم درخواست قصاص کردند. متهم هم وقتی در جایگاه ایستاد منکر قتل شد و گفت: او کیسهای پر از پوشاک سرقتی به پشتبام آورد که سر آن درگیر شدیم. در این درگیری پای او لیز خورد و از پشتبام به پایین سقوط کرد. بعد فریبا سراغش رفت و پتویی روی او کشید که صبح متوجه مرگش شدیم. من او را نکشتم و بر اثر یک حادثه سقوط کرد. پس از این جلسه، قضات او را به قصاص محکوم کردند که این حکم در شعبه ۲۰ دیوان عالی کشور مهر تایید خورد.