دختر جوان شوشتری با راه‌اندازی کارگاه خیاطی برای زنان سرپرست خانوار اشتغالزایی کرده است

اشتغالزایی با نخ و سوزن

گفتگو با توان‌ یابی که این روزها برای بهتر شدن شرایط افراد دارای معلولیت تلاش می‌کند

دنیایی که عوض شد

مهدی شادمانی، خبرنگار ورزشی که حدود‌ دو سال پیش، به دلیل ابتلا به سرطان از میانمان رفت، همیشه می‏گفت:‌ «سرطان نجاتم داد... شکر خدا که سرطان دارم.» او دلیل این شکرگذاری‎اش را نزدیکی به خدا می‎‏دانست و معتقد بود خدا به او لطف داشته که سرطان گرفته است.
کد خبر: ۱۳۲۹۵۵۳

درست شبیه این جمله را کاظم البرزکوه‌ به زبان می‌آورد. شخصی که در حادثه‌ای دچار ضایعه نخاعی‌ شده است. او می‎‌گوید: «خدا را شکر می کنم که ضایعه نخاعی دارم.» برای این حرفش هم دلیل دارد. این که با ضایعه نخاعی که برایش به وجود آمده، توانسته ‌‌با دنیای دیگری آشنا شود؛ با دنیای توان‌یاب‌هایی که حالا با کمک البرزکوه‌ و کارهایی که او برای آنها کرده است، می‎توانند در جامعه راحت‎تر فعالیت و رفت‏وآمد کنند‌.

تا 16 سال پیش‌ کاظم البرزکوه‌ که این روزها 67 سال از عمرش می‎گذرد، یک زندگی ساده‎ و معمولی داشت. درست مانند خیلی از مردم، روی ‌هر دو پا راه می‏رفت و کار خوبی هم در شهرداری تهران داشت. او لیسانس اقتصادش را در ایران گرفت اما ‌سال 1355، قبل از انقلاب، برای ادامه تحصیل در رشته  مدیریت به آمریکا سفر کرد. هرچند او برای ادامه تحصیل در این رشته به آمریکا سفر کرده بود، اما ‌‌تغییر رشته داد و‌ در رشته مهندسی راه و ساختمان ‌لیسانس‌ ‌‌گرفت و حدود 15 سا‌ل را در آمریکا زندگی کرد و بعد، به ایران برگشت.  

البرز‌کوه در ایران ازدواج کرد و صاحب دو‌‌ پسر شد.‌  همه چیز خیلی خوب پیش می‎رفت اما زندگی برای او خواب دیگری دیده بود. خوابی که شاید در نگاه اول‌ خوشایند کاظم نبود.

تصادف در مسیر زندگی

 کاظم آن روز را به خوبی  به یاد دارد.   16 سال پیش ‌‌بود. یک روز بهاری، مانند خیلی از روزهای دیگر، او و اعضای خانواده به همراه دوستانشان تصمیم گرفتند برای تفریح به خارج از شهر بروند. اتفاقی که درنهایت به سفر به کردان ختم شد.

به این ترتیب  البرزکوه همراه ‌همسر‌ و دو پسرش‌ راهی کردان شدند. اما جاده دو‌طرفه کرج - کردان زندگی‏ آنها را دستخوش تغییر کرد.

البرزکوه‌ ‌ مشغول رانندگی بود که ناگهان متوجه شد خودرویی که مخالف جهت آنها رانندگی می‌کند برای سبقت گرفتن وارد لاین آنها شده است.

کاظم می‌گوید نمی‎خواست‌‌ با خودرویی که از جلو می‎آمد، تصادف کند، بنابراین تغییر مسیر داد، اما جاده ‌نه شانه خاکی داشت و نه گاردریل.

او همه صحنه‎ها را به یاد دارد.  خودروی آنها وارد شیب تندی شد ‌و در نهایت‌ درون گودال بزرگی سقوط کرد. او توضیح می‎دهد لحظه شکستن گردنش را دقیقا به یاد دارد.قد البرزکوه از سایر اعضای خانواده بلندتر بود و به همین دلیل زمان سقوط، سرش به سقف خودرو برخورد کرد.

کاظم می‏گوید: «گردنم شکست. دقیقا به یاد دارم به گردنم فشار  زیادی آمد.» بعد از گذشت سال‎ها، صدای شکستن مهر گردنش هنوز در گوشش است.

دوستی با ویلچر

 بقیه ماجرا را هم خیلی خوب به یاد دارد. بعد از تصادف کاملا به هوش بود. درد زیادی احساس می‌کرد. کاظم می‎گوید:‌ «از همان اول فهمیدم اتفاقی افتاده است ولی به قطع نخاع فکر نمی‎کردم.» او همان لحظات اولیه متوجه شده بود دیگر قادر به راه رفتن نیست،‌ اما تصور نمی کرد قطع نخاع شده است. در بیمارستان شرایط به شکل دیگری تغییر کرد. پزشکان در معاینات اولیه متوجه شدند مهندس داستان ما مشکل تنفسی دارد و نمی‎تواند نفس بکشد، به ‌‌همین دلیل سریع او را به بخش‌ آی‌سی‏یو منتقل کردند تا مشکل تنفسی‏اش برطرف شود‌. چند روزی زمان می‎برد تا او را تحت عمل جراحی قرار ‎دهند. آن زمان او هنوز نمی‎دانست صندلی چرخ‏دار، رفیق همیشگی‌اش خواهد شد.

 چند ماه بعد زمانی که تحت ورزش‎ های کاردرمانی بوده است، کاردرمانگر‌ به همسرش می‎گوید سرگذشتش، با صندلی ویلچر گره خورده ‌ است.

به این ترتیب ناامیدی‌ اولین واکنش البرزکوه‌ می‎شود. درست مانند خیلی‎های دیگر، افسردگی و ناامیدی سراغش می‎آید. او ولی خیلی زود خود را جمع‏وجور می‎کند. برای کاظم که تا قبل از تصادفش، خیلی هم فعال بود‌ نشستن ‌‌روی ویلچر نمی‎توانست حکم  محدودیت داشته باشد. ‌

زندگی با ویلچر هم ادامه دارد

 کاظم می‎گوید ‌بعد از این که به خودش آمد، دوره افتاد و از انجمن‌ها و گروه‌های فعال در حوزه توان‏یاب‎ها خواست تا از تخصصش استفاده کنند. یکی دو سالی زمان برد تا او در انجمن قطع نخاع ایران، شروع به کار کند. جایی که مخصوص بیمارانی است که به هر دلیلی، قطع نخاع شده‎اند. این مرکز به آنها مشاوره می‎دهد و در کارهای درمانی و خدماتی نیز کمکشان می‏کند. در روزهای اول، او از تجربیاتش به مددکاران‌ می‎گوید. یک گوشه از ذهن البرزکوه  اما درگیر تخصص‌اش بود‌. او ‌دید مهندسی‎اش را به کار می‌گیرد و به این فکر می‎کند که زندگی توان‏یاب‎ها تا چه حد می‎تواند راحت‏تر شود. مشکل‎یابی از توان‎یاب‎ها در همین دوران شروع می‎شود؛ فکر کردن به این که چقدر ساختمان‎های شهری، مبلمان شهری، ‌حمل‏ونقل عمومی، اتوبوس‎ها و پیاده‏‎روها برای استفاده توان‎یاب‎ها مناسب‎ است.‌

حمل و نقل مخصوص
تعدادشان زیاد شده است. ون‌‌ یا اتوبوس‌ها را می‌گوییم که تصویر آبی‎رنگ فردی که ‌ روی صندلی چرخ‎دار نشسته رویشان  نقش بسته است. حمل‎ونقلی عمومی که مخصوص جانبازان و توان‏یاب‌های طراحی و ساخته شده است. یکی از اولین مهندسی‎های البرزکوه‌ که در سطح شهر دیده می‎شود، خدماتی است که از طرف سازمان بهزیستی به توان‎یاب‎ها ارائه می‎شود. حالا هر توان‎یابی که با ویلچر تردد می‎کند و تا پیش از این نمی‎توانست سوار مترو یا اتوبوس شود، با وجود پله‎های شیب‎دار و بالابرهای برقی، می‎تواند در اتوبوس بنشیند و با همین اتوبوس‎ها و ون‎ها به محلی که می‎خواهد برود. این تنها طراحی البرزکوه نیست. او به طور خاص به ساختمان‎سازی و موضوع مناسب‏سازی ساختمان‌ها برای توان‏یاب‎ها توجه داشته است. او می‎گوید برای اولین‌بار، پرسشنامه‎هایی تهیه کرد تا ببیند مشکلات توان‎یاب‎ها در حوزه شهری چیست. پرسشنامه‏ای که به حرف دل توان‎یاب‎ها توجه دارد. با همین پرسشنامه‎ها او طراحی‎های اولیه خود را انجام می‏دهد. طراحی ‌بالابرهای مخصوص توان‏یاب‎ها از کارهایی است که او در حوزه ساختمان‎سازی انجام داده است. ‌ یکی از کارهایی که او این روزها انجام می‎دهد، پیگیری پروژه‌هایی است که برای مناسب‏سازی مبلمان شهری و پارک‎ها مطرح می‌شود. کاظم می‎گوید‌: «یکی از نکاتی که برای من مهم است و همیشه درباره آن مشاوره می‎دهم، شیب پیاده‏روها و  استانداردسازی مبلمان شهری است.» مساله‌ای که به نظر او بزرگ‌ترین مشکل توان‏یاب‎ها در سطح شهر است. ‌ 

قدردانی از همسر
 البرزکوه‌ معتقد است اگر حالا امید دارد و می‎تواند فعالیت کند، به دلیل حمایت‎های همسرش است و اگر  او نبود نمی‎توانست خیلی از کارها را انجام دهد. کاظم می‎گوید:‌ «همسرم بعد از حادثه تصادف با من ماند و زندگی کرد؛ هرچند می‎توانست نماند‌‌‌.» او به  دلیل حمایت‎های همسرش شاکر است. تنها شگرگزاری او اما این نیست، کاظم قطع نخاع بودن را  هم یکی از نعمت‎ها می‌داند و می‏گوید‌: «شکر خدا که قطع نخاع شدم. تا قبل از این تصادف من هیچ تصوری از مشکلات بیماران قطع نخاعی نداشتم، حالا اما تخصصم را برای خدمت به آنها به کار گرفته‎ام.»

به  دلیل همه این خدمات هم، در سال 90 از طرف رئیس‌ جمهوری وقت به عنوان توان‌یاب شایسته انتخاب شد و مورد قدردانی قرار گرفت. در سازمان بهزیستی هم چند باری به عنوان نخبه انتخاب شده است، افتخاراتی که او همه را مدیون ضایع نخاعی‎ شدنش می‎داند.

لیلا شوقی - جامعه / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها