سه سرباز و مامور بدرقه زندان که متهمان پرونده کشته شدن مرد کلاهبردار در جریان انتقال از دادسرا به زندان هستند، دیروز پای میز محاکمه ایستادند و جرمشان را انکار کردند.
کد خبر: ۱۲۲۱۳۳۷

به گزارش خبرنگار جام‌جم، اوایل دی ۹۷ مرد 50 ساله‌ای به نام احسان که به جرم کلاهبرداری در زندان فشافویه بود در راه انتقال از دادسرا به زندان گریخت و تعقیب و گریز آغاز شد. دقایقی بعد وی از سوی سه سرباز و یک مامور بدرقه دستگیر شد و مورد ضرب و جرح قرار گرفت. وی که به بهداری زندان منتقل شده بود به خاطر شدت جراحات و ضربه مغزی جان سپرد و پرونده قتل عمدی به جریان افتاد.
به این ترتیب چهار متهم بازداشت شدند و به کتک زدن وی اعتراف کردند. سه سرباز گفتند بعد از این‌که احسان فرار کرد، او را گرفتیم و به دستور مامور بدرقه که مافوق ما بود، او را کتک زدیم.
سه سرباز دیروز به اتهام مشارکت در قتل عمد و مامور زندان به اتهام معاونت در قتل در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی قربانزاده و با حضور دو قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستادند.
در ابتدای جلسه، اولیای دم در جایگاه ویژه ایستادند و برای متهمان حکم قصاص خواستند. آنها گفتند حاضریم تفاضل دیه را بپردازیم تا قاتلان احسان قصاص شوند.
سپس متهمان در جایگاه ویژه ایستادند و به تشریح جزئیات ماجرا پرداختند. نخستین متهم علی نام داشت. وی در تشریح جزئیات ماجرا گفت: حمید به جرم کلاهبرداری در زندان فشافویه به‌سر می‌برد. او متهم بود با ارسال پیامک، مالباخته‌‌ها را مقابل دستگاه عابربانک می‌کشاند و از این طریق از آنها کلاهبرداری می‌کرد. آن روز قرار بود از احسان تحقیق شود. به همین علت من همراه دو سرباز دیگر و سعید که مامور بدرقه زندان بود، او و چند متهم دیگر را به دادسرای شهرری منتقل کردیم. در راه بازگشت قرار بود زندانیان سوار ماشین شوند. برای این‌که راحت‌تر بتوانند سوار شوند، پابند آنها را باز کردیم. هنگام سوار شدن متهمان به خودرو، احسان فرار کرد و ما همگی به دنبال او دویدیم. او مسافت زیادی دور شد تا این‌که به داخل ساختمان شهرداری رفت. ما او را تعقیب کردیم و گرفتیم اما او با ما درگیر شد.
وی ادامه داد: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم، چرا که شرح وظایف ما مشخص و معلوم نبود و ما نمی‌دانستیم باید چقدر از مافوقمان تبعیت کنیم. سعید از ما خواست تا او را تنبیه کنیم و به همین خاطر ما او را کتک زدیم .
وی گفت: من و دو سرباز دیگر را برای بازسازی صحنه جرم به محل نبردند و به‌درستی از ما تحقیق نشد. به همین علت من هیچ‌کدام از اعترافاتم در پلیس آگاهی قبول ندارم. بعد از این ماجرا، سعید که بالادست ما و کارمند زندان بود قول داده بود، کمک‌مان کند. او گفت به قتل اعتراف کنیم تا در عوض او رضایت اولیای دم را برایمان جلب کند. اما حالا که به وعده‌اش عمل نکرده، تصمیم گرفته‌ام حقیقت را بگوییم. ما در مرگ احسان دستی نداشتیم.
دو همدست وی نیز اتهام قتل عمد را منکر شدند و گفتند فریب حرف‌های مافوقشان را خورده‌اند.
وقتی سعید در جایگاه ویژه ایستاد، گفت: احسان هنگام انتقال به زندان پا به فرار گذاشت و ما مجبور شدیم او را دستگیر کنیم. وقتی او را گرفتیم داخل ماشین شروع به خودزنی کرد. اگر او را کتک نمی‌زدیم، ممکن بود خودکشی کند. او شروع به فحاشی کرد و به سر سه سرباز لگد زد. آنها هم جوان بودند و به همین علت او را کتک زدند. من همان موقع تقاضای آمبولانس کردم، اما آمبولانس در محل حاضر نشد. بنابراین او را با ماشین به زندان بردیم و دو ساعت بعد او در بهداری زندان فوت شد. وقتی احسان به بهداری زندان منتقل شد، هنوز زنده بود، به همین دلیل برای او سرم وصل کردند. من خودم در این پرونده شاکی هستم، چراکه من تقاضا کردم تا احسان از بهداری زندان به بیمارستانی مجهز منتقل شود. اگر او به بیمارستانی مجهز منتقل شده بود، ممکن بود زنده بماند.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها