موسیقی نواحی دلسوزی نمی‌خواهد

یک آوای دیگر گم شد، خاطره‌ای دیگر که خاک شد. همین پنجشنبه‌ای که گذشت دین‌محمد زنگشاهی، از معدود هنرمندان موسیقی اقوام ایران در حوزه موسیقی بلوچستان براثر بیماری کبدی در بیمارستان میرجاوه درگذشت.
کد خبر: ۱۱۵۵۸۶۹

داغی تازه بر دل موسیقی اقوام ایران. البته که مرگ هنرمندان موسیقی نواحی ایران آنقدر دارد شبیه به هم اتفاق میافتد که تاثیرگذاریاش را روی حتی دوستداران این موسیقی از دست داده است. همین دو سال پیش علیمحمد بلوچ، نابغه موسیقی چابهار بهواسطه یک بیماری ساده درگذشت، سالهای آخر عمر ابراهیم شریفزاده از معدود باقی ماندههای موسیقی خراسان در تنگدستی گذشت و اصلا کسی بهخاطر ندارد که «علی آوارگان» نوازنده برجسته ساز قیچک در تنهایی و انزوا زندگیاش به پایان رسید. حالا هم نوبت به دینمحمد زنگشاهی رسید تا چند روزی در محافل فرهنگی خبرش در گوشهای تیتر شود و همه چیز برگردد به همان همیشگی. بیتفاوتی در برابر نوعی از موسیقی که اتفاقا پاسدار فرهنگ و قومیت ایران بود.

علی مغازهای، پژوهشگر موسیقی نواحی ایران است. کسی که بیش از ده سال است که تلاش میکند این نوع موسیقی را زنده نگه دارد. بهانه مرگ البته که بهانه سختی بود تا پای حرفهای او بنشینیم اما او نفسنفسزنان انگار که شاید فراموشش شود جملهای بگوید و حمایتی از این هنرمندان نکرده باشد به سوالات پاسخ داد. هرچند داغ درگذشت دینمحمد زنگشاهی تازه است اما او از همان ابتدا سراغ آسیبهایی میرود که به باورش بیشترین ضربه را به این هنرمندان زده است. او به جامجم میگوید: «جشنوارههایی که در حوزه موسیقی نواحی برگزار میکنیم هیچکدام آن تصور و تاثیری که فکر میکنیم را ندارد و بلکه مخرب هم هستند. یک رویکرد دلسوزانهای وجود دارد که در پس آن تخریب است، در پس جشنوارههای متعددی که بر گزار میشود این تخریب وجود دارد. در صورتی که دلسوزی نیاز موسیقی اقوام نیست.

موسیقی نواحی ایران دلسوزی نمیخواهد. درست مثل اینکه به کودکان کار در خیابان پول میدهیم چون دلمان برایشان میسوزد، در صورتی که چاره کار آنها کمک نیست بلکه میتواند این پول دادن وضعیت او را بدتر کند. یک تصوری مبنی بر همین دلسوزی در چند دهه اخیر در تمام ادارات و نهادهای فرهنگی شکل گرفته که باید برای موسیقی اقوام کاری کنیم! خروجی این تصور دلسوزانه برگزاری جشنوارههایی از محل همان بودجههای دولتی است که تنها به از بین بردن و تلف شدن بودجه با توجیه برگزاری یک «شو» و «جشنواره» میانجامد. یکسری هنرمند را از تمام ایران دعوت میکنیم در یک محل ثابت با امکانات محدود مستقر میکنیم که مثلا داریم برای این موسیقی کاری میکنیم. در حالی که داریم به این موسیقی ضربه میزنیم.»

هنرمندان نواحی، بیمه میخواهند نه کنسرت

البته در این میان بسیاری بر این باورند که برگزاری جشنوارهها حداقل منفعتی مالی برای این هنرمندان داشته است؛ نکتهای که علی مغازهای با آن مخالف است. به باور او، این تنها یک مسکن است و هیچ دردی از این هنرمندان را دوا نمیکند. او میگوید: «من با بسیاری از این هنرمندان در نقاط مختلف ایران در تماس هستم و آنها فقط یک خواسته اصولی و جدی دارند و آن هم بیمه است. در حالی که همین خواسته اندک آنها سالهاست که بیپاسخ مانده است، چرا که قانونی وجود دارد که افراد بالای 50 سال شامل بیمه نمیشوند. حتی نتوانستیم برای این افراد و گنجینههای موسیقی یک استثنا قائل بشویم اما در کنارش حاضریم بیشمار جشنواره بیهوده برگزار کنیم با این توجیه که کمکی هرچند محدود به آنها کرده باشیم. چطور بسیاری از قانونهایی که منفعت خواص در آنها هست بازنگری میشود اما این قانون که خواسته تعداد معدود و اندکی از هنرمندان اقوام است دستخوش تغییر نمیشود؟! بسیاری از اتفاقات غیرقانونی در پوشش قانون انجام میشود اما خواسته هنرمندی که تنها نیاز به حمایت در زمان بیماری دارد نادیده گرفته میشود. علیمحمد بلوچ، موسیقیدان نابغه چابهاری بهخاطر عارضه کمکاری کبد در سن 60 سالگی درگذشت، عارضهای که از لحاظ پزشکی مشکلی تلقی نمیشود که حلنشدنی باشد. او میتوانست با درمانی بسیاری ابتدایی به زندگیاش ادامه دهد. ولی رفت بهواسطه اینکه بیمه نبود به همین تلخی. هستند هنوز هنرمندانی که حتی پول خرید نسخه درمانی خودشان را ندارند، برگزاری کنسرت و جشنواره برای این افراد در این شرایط چه سودی دارد؟ اگر صحبت از دلسوزی و توجه به فرهنگ و هنر در نزد اقوام میکنیم آقایان وزارت ارشاد و هنردوستان دولتی اینجا یک امتیاز جزئی برای این افراد قائل بشوند. کشور ما نیاز به این افراد دارد، نه برای برگزاری جشنواره بلکه برای پاسداری از فرهنگ قوم و منطقهشان.

شهری بشوید پول دربیاورید!

ما وقتی جشنواره برگزار میکنیم و موسیقی این افراد را در کنار موسیقی پاپ و سنتی میآوریم، داریم به این افراد «استیج» را یاد میدهیم به این مفهوم که موسیقی و نوع برگزاری خودمان را به این افراد تحمیل میکنیم. داریم به این افراد القا میکنیم که شما باید بیایید روی استیج و فقط برای فروش ساز بزنید، شما باید شهری بشوید! شما باید پاپ بشوید تا مشکلاتتان حل بشود! هنرمندان بسیاری داریم که لباس محلی میپوشند، ساز محلی هم میزنند و میروند در کشورهای مختلف کنسرت برگزار میکنند و مردم را هم شاد میکنند، اما اسمش را میگذارند موسیقی نواحی ایران! این کجایش موسیقی نواحی ایران است؟ این علاوه بر این که موسیقی نواحی ایران نیست بلکه به این نوع موسیقی ضربه میزند. در این میان هنرمندان جوان هم الگویشان از موسیقی نواحی میشود این افراد چرا که اقبال بازار نسبت به آنها بیشتر است! این الگوسازی و ذائقه سازی اتفاقا با حمایت ارگانهای رسمی و دولتی شکل میگیرد در حالی که همان افراد جای به جای از قصه پر غصه موسیقی نواحی هم داد سخن میگویند. آفت این الگوسازی تنها دامن هنرمندان جوان را نمیگیرد بلکه خود هنرمندان این نوع موسیقی را هم گرفتار کرده است؛ چرا که نوع موسیقی آنها هم آرام آرام دچار دگرگونی میشود. به نام موسیقی اقوام و به کام افرادی که تنها بهدنبال پول هستند.

ذائقه سازی؛ وقتی سبزی بهتر از گوشت شد

در این میان، بسیاری معتقدند که به روز کردن موسیقی اقوام و استفاده این هنرمندان در موسیقی پاپ میتواند محل شروع خوبی باشد برای معرفی و قابلیتهای موسیقی نواحی به مخاطب جوان. نکتهای که بسیاری آن را با نام موسیقی تلفیقی میشناسند. علی مغازهای هم در این میان گلایههایی دارد. او به جامجم میگوید: مساله تلفیق با این نکته متفاوت است. بسیاری از گروهها برای یک فیگور متفاوت از اساتید موسیقی اقوام در گروهها و آثارشان استفاده میکنند؛ در حالی که هدف اولیه آنها نمایش موسیقی خودشان است، نه معرفی و حمایت از موسیقی نواحی. مساله احیای موسیقی نواحی به این صورت دروغی بیش نیست، ولی در تلفیق موسیقی هیچ بحثی نداریم اگر شعور، دانش، سواد و فرهنگ دو سوی تلفیق را هر گروه و هر هنرمندی اگر به آن تسلط دارد و تلفیق کند. در صورتی که تعریف اغلب این افراد از تلفیق کنار هم نواختن دوتار و گیتار است و بس! در حالی که این تمرین است نه تلفیق. هیچ مخالفتی مبنی بر اینکه هنرمندان مناطق مختلف با یکدیگر بنوازند وجود ندارد، اما نباید اسم این کار را حمایت از موسیقی اقوام بگذاریم.

اینها دگرگونیهایی است که بر اساس ذائقه، سلیقه و نیازهای منویات شخصی صورت گرفته است. این اتفاقی است که در موسیقی پاپ هم افتاد و منتهی به نوعی ذائقه در مخاطب ایرانی شد که نه آوازش بجاست و نه موسیقیاش. چون در این مورد انحصار پیش آمد که همه موسیقی در ایران مربوط میشد به این نوع موسیقی. تنها اثری که در دسترس شنونده جوان بود، همین بود. به همین دلیل مرحوم پاشایی شد خواننده یک نسل. درست مثل این است که ما در یک محدوده ایزوله شده فقط سبزی و علوفه بخوریم و بعد از چند سال گوشت جلوی ما بگذارند. خب معلوم است که فکر میکنیم سبزی بهترین غذای جهان است! در تمام طول مدرسه و زنگ تفریح و زنگ ورزش و... به بچهها این نوع موسیقی را تحمیل میکنیم تا ذائقه او را تغییر بدهیم و پس از چند سال میخواهیم با برگزاری کنسرت موسیقی اقوام یا تلفیق موسیقی نواحی ذائقه او را تغییر بدهیم!

فرهنگسوزی در پوشش دلسوزی

موسیقی نواحی ایران غصه کم ندارد، اما متولی تا دلتان بخواهد دارد. این درست نیست که پایگاه سازمان آب روستای چیچی کلای پایین در یک منطقه جشنواره موسیقی نواحی برگزار میکند! اگر قصدتان کمک به این هنرمندان است که جشنواره نمیخواهد بروید همان بودجه را دم در خانه این هنرمندان به آنها بدهید که هم ثوابش بیشتر است و هم تاثیرگذاریاش بسیار بیشتر از برگزاری جشنواره است. این دلسوزی نیست، این فرهنگ سوزی است. خود من هم جشنواره برگزار میکنم اما ده سال است که طی برگزاری این جشنواره سعی میکنیم یکسری مفاهیم را به دوستان مدعی حمایت بفهمانیم. یکی این که ما طی این ده سال عنوان کردیم در موسیقی نواحی رقابت غلط است. امروز به این نکته رسیدهاند.

ما میگوییم کل هنرمندان ایران را وقتی دعوت و در یک هتل مستقر میکنید، اشتباه است. جشنواره ما یک جشنواره الگو ساز است. متاسفانه مواردی را لحاظ میکنیم که به باورمان خیلی بدیهی است، اما برای جاانداختن آن ده سال زمان برده است. سرود چابهار یتیم شد

علی محمد بلوچ معروف به «علیوک» یکی دیگر از پیشکسوتان موسیقی بلوچستان هم دوسال پیش با واسطه کم کاری کبد درگذشت. مرگی که ساز سرود چابهار را یتیم کرد. «علیوک» در هر دو منطقه بلوچستان یعنی دو سوی مرزهای سیاسی ایران و پاکستان از برجستهترین موسیقیدانان بلوچ شناخته میشد و تسلط او به موسیقی بلوچی در بالاترین سطح تکنیکی و هنری بود. استاد علی محمد بلوچ یکی از چند پهلوان یا استاد برجسته موسیقی بلوچی و ساز سرود (قیچک) بود که از آخرین و مهمترین منابع موسیقی بلوچ به حساب میآمد. او در طول سالهای عمر نوازندگی خود که از کودکی آغاز کرده بود توانست با بزرگترین هنرمندان بلوچستان از جمله «ملا کمال خان» و «لعل بخش پیک» همراهی کند. علیوک با استادی کامل، گواتی (موسیقی درمانی) و انواع رپرتوارهای سُوت و نازنیک را در حد کمال اجرا میکرد. علی محمد بلوچ در سال 92 در اولین جشنواره آینهدار به همراه خلیفه شهمیر بلوچ مالداری و برادران برمه ذکرهای گواتی را در حضور علاقهمندان و شجریان که در سالن حضور داشت، اجرا کرد.

میثم اسماعیلی

فرهنگوهنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها