در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
متین این کار را کرد و دوستانش هم همین طور. تکههای کاغذ را با سنجاق قفلی پشت لباسهایشان زدند و تیری انداختند در تاریکی. شاید آن روز که دوربینی داشت تصاویر آنها را شکار میکردند هرگز امید نداشتند که چند روز بعد علیرضا جهانبخش بازیکن تیم ملی ایران آنجا کنارشان باشد، برایشان پیراهن آورده باشد و با آنها فوتبال بازی کند. فاصله رویا تا حقیقت آنقدرها هم که میگویند زیاد نیست. گاهی به فاصله چند روز است و گاهی... اما شدنی است.
لحظهای که متین خودش را توی بغل علیرضا انداخت دیدنی بود، البته نمیشود وصف کرد. او چسبیده بود و بیخیال علیرضا نمیشد تا اینکه جهانبخش گفت: «کجا بودی، دنبالت میگشتم.» رد و بدل شدن این دیالوگ ساده باعث شد یخها بشکند. باعث شد بچههای دیگر هم باورشان شود که جهانبخش آمده و این خود خودش است! علیرضا وقت گذاشت، با بچهها به اتاقهایشان رفت. متین، یونس، پوریا، دانیال، جابر، علی، بنیامین، همه بودند.
گاهی علیرضا حرف میزد و گاهی آنها. حال بچهها خوب بود و شاید هیچ چیز در دنیا نمیتوانست آنها را به این اندازه خوشحال کند. آنها از تیم ملی میگفتند و البته از مسی و رونالدو. همین که صحبت از این دو ستاره شد جهانبخش پرسید: «کدامیک را بیشتر دوست دارید؟»
طرفداران مسی بیشتر بودند. یکدفعه متین فریاد زد: «حالا پرسپولیسیها دستهای خودشان را ببرند بالا ببرند. دست خیلیها بالا رفت.» زمان را نباید از دست میدادند. حالا نوبت هدیهها بود و البته بازی فوتبال. پیراهنهای تیم ملی برایشان هم پیراهن بود و هم شلوار، از بس که بزرگ بود و جثه این بچهها کوچک. جهانبخش همراه بچهها به محوطه بیرونی رفت و با حوصله زیاد توپها را بین متین و دوستانش تقسیم کرد. اما یک هدیه ویژه خیلی به چشم آمد. پیراهن شماره ۱۸، هدیه به متین با متن زیبایی که جهانبخش روی آن نوشته: تقدیم به متین عزیزم، با آرزوی آیندهای روشن.
مرتضی رضایی
ورزش
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد