قسمت اول گزارش خبرنگار جام جم از مراحل تولید سریال آواز مه را در شماره قبل خواندید امروز دومین و آخرین قسمت گزارش پیش روی شماست برای جلوگیری از بروز صداهای مزاحم 4 نفر در4 جهت صحنه حضور دارند تا مراقب ایجاد صداهایی مثل گاز دادن موتور سیکلت ها
کد خبر: ۱۰۲۶۰
حرکت اتومبیل ها باشند اما برخی صداها نیز قابل کنترل نیستند؛ مانند صدای حرکت هواپیما که هر3 دقیقه یک بار به گوش می رسد مهدی دارابی ، صدابردار بازنشسته سازمان صدا و سیما، در حال تشریح وضعیت صوتی خاص این سریال است اینجا روستای پاشاکی است ؛ روستایی در20 کیلومتری جنوب غربی لاهیجان که مهمترین فعالیت اقتصادی اهالی آن پرورش پیله کرم ابریشم و چایکاری است و امشب تعداد زیادی از آنها در حیاط خانه ای قدیمی که قدمت آن به حدود صد سال می رسد، جمع شده اند تا از نزدیک ، شاهد تصویربرداری این سریال باشند صحبت هایم با دارابی ، هر بار به علتی قطع می شود او درباره تجربیات مختلف خود در صدابرداری و صداگذاری فیلم ها و سریال های مختلف صحبت می کند به سابقه همکاری قبلی خود با لیالستانی در زمان ساخت تابلویی برای عشق اشاره می کند: آن فیلم نیز به شیوه پلان سکانس ساخته شد؛ اما در این سریال ، به جای حدود50 پلان - سکانس فیلم تابلویی برای عشق ، بیش از سیصد پلان - سکانس وجود دارد. برایم توضیح می دهد که این شیوه تصویربرداری سبب می شود تا صدابردار و بوم من ، به شدت تابع تصویر باشند به دلیل این که نماها خرد نمی شوند و تصویربرداری از زوایای مختلف انجام نمی گیرد، بوم من نیز مجبور است مانند تصویربردار، در تمام زوایا بچرخد، حرکت کند و از بسته ترین تا بازترین نماها را، بدون توقف صدابرداری کند دارابی در توضیح حساسیت کار صدابرداری در چنین شیوه ای اضافه می کند : تعداد زیادی بازیگر حضور دارند که آنها در اغلب صحنه ها، دیالوگ دارند صدای همه دیالوگ ها باید به صورت یکسان ضبط شود و در صورت لزوم ، حتی بر روی صداهای خارج از کادر نیز تاکید شود انجام چنین کاری ، مستلزم حرکت مداوم بوم من است که برای 30 ثانیه اول قابل تحمل است ؛ اما وقتی پلانی 19 دقیقه ای با برداشتهای متعدد ضبط می شود، وزن سنگین بوم، کم کم غیرقابل تحمل می شود و در نهایت، اگر به 80 تا90 درصد کیفیت نهایی برسیم، از کار راضی هستیم.ساعت 10 صبح است . در اثر باران شب گذشته ، زمین خیس و نرم شده است وقتی روی یکی از صندلی های صحنه می نشینم ، پایه های صندلی آرام در زمین فرو می رود. پیش از آن که تعادلم را از دست دهم ، بلند می شوم لیالستانی ، خطاب به گروه تصویربرداری می گوید: بارون آماداره معنی جمله او، این است که احتمالا باز هم باران خواهد بارید. لحظاتی بعد، کاور سورمه ای رنگی روی دوربین کشیده می شود تا در صورت بارش باران ، لطمه ای به دوربین نخورد اینجا، حیاط خانه ای قدیمی است که روز گذشته ، برای تصویربرداری داستان دیگری از سریال با عنوان قربان ارابه چی انتخاب شده است . به گفته یکی از اهالی قدمت خانه به بیش از صد سال می رسد خانه دو طبقه است با دیوارهای کاه گلی و نرده هایی چوبی که چند دسته سیر از آنها آویزان است طبقه اول خانه از طریق دو راه پله چوبی ، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ خانه ، به طبقه دوم وصل می شود. گروه صحنه و گروه تصویربرداری ، در حال چیدن صحنه و سوار کردن کرین و تراولینگ هستند جوانان ده ، دسته دسته وارد حیاط می شوند و در پشت خطی که دستیار دوم کارگردان تعیین کرده است، قرار می گیرند آنها لحظاتی بعد، پاکت های تخمه را در دست می گیرند و با شکستن تخمه منتظر آغاز تصویربرداری می شوند. در قسمتی دیگر از حیاط، دستیار اول کارگردان ، انواع روش های روشن کردن فندک زیپو را به اطرافیان خود آموزش می دهد و در خلال این کار، تاریخچه ای از چگونگی ساخته شدن این فندک ها و کاربرد آنها در جنگ ویتنام را شرح می دهد داریوش عسگری ، بازیگر نقش اسفندیار در این صحنه بازی ندارد؛ اما به سر صحنه آمده و در حال حاضر، چند نفر از اعضای گروه گریم و لباس ، در حال آموزش شیوه های مختلف غلبه بر استرس به او هستند در گوشه ای از صحنه ، کنار انبار برنج متروکه ای ، لیالستانی در حال مرور فیلمنامه است داستان این قسمت را از او می پرسم می گوید داستان درباره پیرمرد خشن و خشک مغزی به نام قربان ارابه چی است که همسرش در اثر کار کردن زیاد در شالیزارهای برنج و نیز زندگی در خانه ای مرطوب بیمار شده است و دیگر قادر به کار کردن نیست قربان ، پسری به نام فرهاد دارد که به تازگی با دختری قالیباف و هنرمند از استان مرکزی ازدواج کرده است او تصمیم می گیرد پسر و عروسش را هر روز با خود به شالیزار ببرد و این شرایط، برای فرهاد و سمیرا بسیار سخت است . با چیده شدن صحنه ، لیالستانی با اعلام دستیارش به طرف خانه حرکت می کند هر یک از بازیگران در جای خود قرار می گیرند آخرین جزییات بررسی می شود و کارگردان ، واکنش ها و دیالوگ ها را برای آخرین بار توضیح می دهد هوا کم کم سرد می شود عظیم جوان روح تصویربردار مجموعه نیز آخرین هماهنگی ها را با اعضای گروه خود انجام می دهد پشت هر کدام از دو مونیتوری که زیر سایبانی روشن است ، عده ای نشسته اند مانیتور اول ، با نایلونی مشکی پوشانده شده و کارگردان و2 نفر از مسوولان فنی تصویر پشت آن نشسته اند و از پشت دیگری نیز، صدابردار، تهیه کننده و منشی صحنه ، شاهد صحنه هستند.با نزدیک شدن به لحظه آغاز تصویربرداری ، لیالستانی هدفون بزرگی را روی موهای پنبه ای اش می گذارد دستیار دوم کارگردان ، هنگام حرکت به سمت جاده ، برای کنترل صداهای حاشیه ای توضیح می دهد که این صحنه در مقابل صحنه های دیگری که تاکنون ضبط شده دستگرمی است لحظاتی پس از آغاز تصویربرداری ، لیالستانی کات می دهد. با توقف تصویربرداری صداها اوج می گیرد کارگردان در مشورت با مسوولان فنی به این نتیجه می رسد که رنگ لباس پسر دوم قربان ، بیش از حد سفید است و باید لباس تیره تری را تن او کرد. چند نفر از عوامل حاضر برای یافتن لباس مناسب به تکاپو می افتند و ابتدا، جستجو را از خودشان آغاز می کنند و در نهایت ، یکی از آنها لباس مناسبی را تن یکی از همکاران خود می بیند او نیز در حال درآوردن لباس ، از مدیر تولید می خواهد تا برای حضور این پیراهن در فیلم ، به نیابت از طرف پیراهن، با او که صاحب پیراهن است، قرارداد ببندد.تصویربرداری آغاز می شود. قربان در حیاط خانه ایستاده است دوربین او را در حال بالا رفتن از پله ها تعقیب می کند او پس از رسیدن به آخرین پله ، با مشت ، ضربه های محکمی به روی یکی از ستون های خانه طبقه دوم که محل زندگی فرهاد و همسرش است می کوبد سمیرا، لحظاتی قبل ، از خواب بیدار شده است فرهاد نیز از خواب بیدار می شود و از راه پله دیگری ، خود را به حیاط می رساند. فرهاد خواب آلوده است و تلوتلو می خورد جلوی در خانه طبقه اول به پدرش می خورد و پدر، با کوبیدن او به ستون خانه می گوید: مگه کوری؛ نکنه می خواستی تا لنگ ظهر بخوابی؛ و بعد با اشاره به مادر فرهاد می گوید: زن ، تو می خواستی بیدارش کنی زن به دلیل پا درد، جلوی در نشسته است حرفی نمی زند در پی این سر و صداها، پسر دوم قربان از اتاق بیرون می آید و بعد از سلام کردن به سمیرا و فرهاد از پدرش می پرسد: باز چی شده که صبح به این زودی بچه هارو داری می بری ؛ قربان در حال حرکت به سمت گاری می گوید: نوبت به تو هم می رسه مادر نیز زیر لب می گوید: دختر بیچاره هم اسیر شده سمیرا و فرهاد، هر یک روی یکی از لبه های گاری می نشینند. قربان پیش از آن که آن ها جابجا شوند، با ضربه محکم شلاق ، اسب را به حرکت وامی دارد. برای لحظه ای ، سمیرا و فرهاد تعادل خود را از دست می دهند و پسر دوم قربان فریاد می زند: این که دیگه کشتن نمی خواد، یه هی بگی، حیوون بیچاره حرکت می کنه قربان در حال دور شدن از خانه فریاد می زند: خفه شو به نظر می رسد کارگردان از این برداشت راضی نیست با دستور او، دوباره تراولینگ به ابتدای ریل بازمی گردد، بازیگران در جای اولیه خود قرار می گیرند و ضبط مجددا آغاز می شود؛ اما تا زمانی که رضایت کارگردان جلب شود، زمان زیادی مانده است حرف زدن های گاه و بیگاه اهالی که از این همه وسواس و دقت حوصله شان سر رفته ، زنگ تلفن همراهی که هنوز خاموش نشده و صدای گاز دادن موتوری که از دور دست می آید و ظاهرا به علامت توقف عوامل صحنه توجه نکرده ، همه از مسائلی است که رسیدن به برداشت مناسب را با تاخیر مواجه می کند. در چنین مواقعی همه سعی می کنند به نوعی باعث بالا رفتن کیفیت برداشت بعدی شوند به عنوان نمونه ، صدابردار، درباره حس و حال صدای بازیگران ، به کارگردان توضیح می دهد، مسوولان فنی با تصویربردار، تبادل نظر می کنند هر جا هم لازم باشد، کارگردان ، فرز و چابک ، از پشت صندلی اش بلند می شود و نواقص را برطرف می کند. مثلا زمانی که صدابردار می گوید: صدای خش خش آتش گرفتن هیزمهایی که برخی از عوامل روشن کرده اند، باعث بروز مشکل در صدا می شود، لیالستانی به سراغ آتش می رود و با لگد کردن و به هم زدن چوبها، آتش را خاموش می کند و به افرادی که دور آتش حلقه زده اند، می گوید: مگه زمستون بیه اینجا؛ نکته قابل تامل آن است که کمتر برداشتی به دلیل تسلط نداشتن بازیگران تکرار می شود آنها در تمام زمان تصویربرداری ، دیالوگ های خود را تمرین می کنند، بر میمیک صورت و لحن خود مسلط هستند و البته به مجموعه این نکات ، این نکته را نیز باید اضافه کرد که دیالوگها با لهجه گیلکی بیان میشوند و این مساله کار را اندکی برای بازیگران دشوار می کند.لحظاتی که تصویربرداری ، برای چیدن صحنه بعدی متوقف می شود، عظیم جوان روح تصویربردار آوتز مه فرصت می کند در نقطه ای روی زمین بنشیند و به قلیان میوه ای اش پک بزند. جوان روح - یا بنا به گفته دستیارانش ، آقا عظیم - مدت زمان زیادی از روزهای تصویربرداری را، بر روی صندلی آهنی کرین ، در فضایی میان زمین و آسمان سپری می کند.شیوه خاص تصویربرداری این سریال ، باعث شده تا بنا به گفته او، تعداد پلان هایی که تا به حال روی سه پایه گرفته شده ، کمتر از تعداد انگشتان یک دست باشد و این مساله ایجاب می کرد که از کرین و تراولینگ و در اکثر مواقع ، ترکیبی از این دو، برای تصویربرداری استفاده شود.از سوی دیگر، طولانی بودن نماها نیز باعث شد طی این مدت ، جوانروح علایم و نشانه های خاصی را ابداع کند که با کمک انگشتان دست و نشان دادن آن به دستیارانش ، حرکت های دوربین را، لحظه به لحظه به آنها یادآوری کند.او تاکید می کند: به دلیل لحن شاعرانه و سوررئالیستی مجموعه ، تصویربرداری نیز باید سیال و شاعرانه باشد سیال بودن تصویربرداری ، نوع خاصی از نورپردازی را می طلبد معمولا شبها از لحاظ نورپردازی راحتیم ، چون همه چیز دست خود ماست ؛ اما در روز از این لحاظ مشکل داریم به گونه ای که ساختمانی را امروز برای تصویربرداری مناسب می بینیم اما در شرایط نوری روز بعد، به نظر ساختمان نامناسبی می آید و مجبور می شویم دنبال لوکیشن دیگری بگردیم به گفته جوان روح ، شرایط و فضای ابری فضای مطلوب تصویربرداری برای آنهاست که در بیشتر اوقات محقق شده است . مساله ای که به نظر او عجیب می آید: پیرمردهای این منطقه می گویند این هوا در شصت تا هفتاد سال اخیر بی سابقه بوده . تا امروز، تعداد روزهایی که هوا آفتابی بوده ، کمتر از تعداد انگشتان یک دست بوده و همین مساله ، باعث تند شدن ریتم تولید شده است او نیز مانند بیشتر کسانی که برای اولین بار با لیالستانی کار کرده اند، روزهای اول ، با سبک کاری او ناآشنا بود و کم کم با این شیوه آشنا شد. پیش از این کار، درباره لیالستانی شنیده بود ، کارگردانی است که فیلم هایی ساخته که فروش نداشته است ، اما امروز در جستجوی یافتن فیلمسازی مشابه ، از "یان چو"ی مجارستانی نام میبرد.پیش از آن که دوباره به روی صندلی آهنی کرین بازگردد، از او سوال می کنم : آیا بیننده های عام تلویزیون ، از این شیوه خاص تصویربرداری استقبال خواهند کرد؛ پاسخ می دهد:" در سینما، اولین بار در فیلم سرقت بزرگ قطار از نمای درشت استفاده شد تماشاگران در آن زمان با تماشای تصویرهای درشت از صورت بازیگران وحشت زده شدند و از تالارهای سینما فرار کردند، اما کم کم این نوع نماها هم جای خود را در میان تماشاگران باز کرد و مانند نماهای باز و متوسط برای تماشاگران عادی شد حالا کارگردان فریاد می زند: صدا، دوربین، حرکت...
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها