آن 175 مرد...

«اروند» ساخته پوریا آذربایجانی فیلمی است که پس از تماشای آن حسی دوگانه به انسان دست می‌دهد. از یک سو فیلم درباره موضوعی است که بی‌اغراق هیچ‌کس نمی‌تواند بدون چشمانی اشکبار سالن را ترک کند.
کد خبر: ۹۵۵۲۶۰

داستان غواصانی که پس از سال‌ها پیکرشان با دستان بسته به میهن بازگشت و داغی بزرگ بر دل مردم گذاشت. حس دوم به خود فیلم و نوع نگاهش به این موضوع بازمی‌گردد که به غیر از یک نکته در دیگر عناصرش ویژگی برجسته‌ای ندارد و البته این مورد از ارزش‌های فیلم نمی‌کاهد. فیلمی که باوجود تمام کاستی‌هایش شریف است.

1-‌ اروند قصه‌ای دارد که سبک آن به فیلم سفر به چزابه رسول ملاقلی‌پور شباهت دارد و به همین دلیل فیلم در ابتدا به ایشان تقدیم شده است. اما در سفر به چزابه نوع مواجهه فیلمساز با موضوع با داستان اروند متفاوت است. یونس اروند در تمام این سال‌ها لحظه‌ای از فکر دوستانش و صحنه‌هایی که دیده بیرون نمی‌آید و در سفری که حالا با اصرار و التماس برای تفحص می‌رود در سکانس‌هایی متناوب با همرزمانش دیدار می‌کند. در همان ابتدای سفر لیلا دختر مرتضی هم با او همراه می‌شود، اما به ناگاه از داستان خارج می‌شود که البته می‌توانست به بهانه‌ای همراه یونس باشد. داستان اروند قصه آشنایی است که بیننده از همان ابتدا می‌تواند حدس بزند.

رزمنده‌ای که با یاد دوستانش زندگی می‌کند و در پایان هم آنها را پیدا می‌کند. این ایده‌محوری در طول فیلم به کندی پیش می‌رود و در بسیاری از سکانس‌ها عملا قصه‌ای اتفاق نمی‌افتد. در یکی دو مورد هم تصادفی بودن برخی حوادث صرفا کاربرد دراماتیک دارد و در جهان واقع نمی‌تواند اتفاق بیفتد مانند سربازی که با موبایل حاجی به دختر مورد علاقه‌اش تلفن می‌کند و از قضا نامش ابراهیم است و فرزند دختر مورد علاقه دوست و همرزم یونس یعنی ابراهیم که شهید شده است. اروند بیشتر از خرده‌روایت‌های کوتاه منقطع شکل گرفته که به قصه اصلی چندان کمک نمی‌کند.

2- یونس هر آنچه که برای غواصان اروند اتفاق افتاده را به چشم دیده به خانواده آنها در تمام این سال‌ها وعده داده که دوستانش باز خواهند گشت. دلیل آن در فیلم این است که یونس جانباز اعصاب و روان است و کسی حرف‌های او را باور نمی‌کند، اما قطعا این دلیل محکمی نیست و وقتی او پس از این همه سال به اروند بازمی‌گردد و تمام آن داستان را به یاد می‌آورد حالا باید کاشف حقیقت او باشد، اما در داستان اروند در سکانس‌های پایانی یونس نقشی ندارد در حالی که راوی اصلی داستان اوست .البته پیدا شدن پیکر شهدای غواص در مواجهه حسی یونس و مرتضی اتفاق می‌افتد و این سوال پیش می‌آید که چرا در این سال‌ها این راز توسط او گفته نشده است.

3- سکانس‌هایی که غواصان آماده رفتن هستند و یونس به دلیل درد کلیه نمی‌تواند آنها را در آب همراهی کند اجرایی زیبا و حسی دارد. این نکته به وجود چند شخصیت ویژه در بین آنها بازمی‌گردد که بهترین آن جوانی است که فقط به زبان ترکی حرف می‌زند و حواسش به همه جا هم هست، اما سال‌ها بعد یونس با پسرش روبه‌رو می‌شود آن هم پسری که زبان ترکی بلد نیست و از یونس بابت این سال‌ها گله‌مند است درست مثل لیلا که او هم باوجود احترامش برای یونس او را بابت این همه سال چشم‌انتظاری مقصر می‌داند. اروند بیشتر از آن‌که فیلمی یکدست با ساختاری منسجم باشد فیلمی است که تک‌سکانس‌هایی زیبا دارد که نتوانسته‌اند به یک کلیت منسجم برسند.

4- پوریا آذربایجانی در فیلم اروند که مهم‌ترین تجربه فیلمسازی اوست کنایه‌های آشکار و نهان زیادی به شرایط موجود می‌زند. جانبازی که سقف خانه‌اش چکه می‌کند و مجبور است از فرزند معلول همرزمش نگهداری کند. او برای رفتن به مناطق جنگی مجبور است، التماس کند . همان مناطق جنگی که حالا جایی مثل بقیه جاهاست. جایی که به یک عراقی سیگار می‌دهد و از فرمانده‌اش می‌پرسد اگر باز هم جنگ بشود او خواهد رفت؟ یا ماشینی که سرنشینانش در کنار آنها مشغول خواندن ترانه‌ای امروزی هستند و امیرعباس فرزندخوانده او می‌گوید این عمو تتلوست و او حیرت می‌کند از این روزهایی که با چشم می‌بیند.

این کنایه‌ها و اشاره‌ها از جنس فیلم‌های جنگی است که نگاهی انتقادی به شرایط کنونی آدم‌های از جنگ برگشته دارند. این نگاه انتقادی در سینمای ایران و بخصوص فیلم‌های ابراهیم حاتمی‌کیا و زنده‌یاد ملاقلی‌پور سابقه طولانی دارد و این جا هم از همان جنس است.

5- بزرگ‌ترین ویژگی فیلم اروند بازی درخشان سعید آقاخانی در نقش یونس است. آقاخانی که در تمام این سال‌ها یک کمدین شناخته می‌شود در خداحافظی طولانی فرزاد موتمن و حالا اروند وارد آزمونی مهم می‌شود و بازی در نقش‌های جدی را امتحان می‌کند که اتفاقا در هر دو بسیار موفق است. آقاخانی با فیزیک خشن چهره‌اش و نگاه تلخی که دارد یونس درد کشیده را بخوبی به تصویر می‌کشد. این آشنایی‌زدایی از ذهن مخاطب درباره قهرمان قصه و بازی یک کمدین در نقش جانباز اعصاب و روان یک خطرپذیری بزرگ است که جواب می‌دهد. این بازی فوق‌العاده که هم در بیان و هم در فیزیک و نوع حرکت یونس طراحی خاصی دارد به شکلی قابل احترام صمیمانه است و گویی آقاخانی در تمام سکانس‌های فیلم واقعا و از ته دل اشک می‌ریزد. این نکته درباره بقیه بازیگران از پانته‌آ پناهی‌ها تا امید روحانی هم صدق می‌کند و تمام بازیگران فیلم با داستان آن ارتباط حسی برقرار کرده‌اند.

6- یونس قهرمان قصه‌ای است که به نوعی شاهد و روایتگر قصه‌ای بزرگ‌تر است و جای قهرمان و راوی در 10 دقیقه پایانی عوض می‌شود. حالا یونس داستانی را می‌گوید که اتفاقا از قهرمانان اصلی آن جا مانده و این حسرت بزرگ همیشه با اوست. این‌جا به جایی در دقایق پایانی به گونه‌ای است که بیننده با یک روایت مستند روبه‌رو می‌شود. اروند در همین دقایق فیلم دیگری است و بشدت تاثیرگذار می‌شود که این نکته را مدیون روایت فرامتنی خود است و فیلمساز هم اصراری به تغییر این رویه ندارد و حتی در تیتراژ پایانی از تصاویر مستند روزی که پیکرهای غواصان شهید در تهران تشییع شدند، استفاده می‌کند که فوق‌العاده است.

7- اروند تلاش صادقانه‌ای در سینمای ایران است که علی‌رغم ضعف‌های ساختاری و روایی خود سعی دارد در بازنمایی یکی از دراماتیک ترین وقایع جنگ تحمیلی سهمی داشته باشد.کاستی‌های فیلم اگرچه در وهله اول به فیلمنامه نه چندان محکم فیلم بازمی‌گردد، اما بیشتر حاصل نگاه مدیریتی به این گونه از سینما در ایران است.جایی که به غیر از متولیان دولتی چندین نهاد و ارگان خود را متولی سینمای جنگ می‌دانند اما در عمل خود موانعی بزرگ برای فیلمسازی در این حوزه هستند.

این نهادها عمدتا با بودجه‌های کلان و شوراهای مختلف هرگز خروجی قابل دفاعی نداشته‌اند و نتوانسته‌اند در مقابل رخدادهایی همچون داستان غواصان شهید واکنش مناسب و به موقعی داشته باشند.اگر فیلمی مانند اروند با امکانات محدود سراغ این موضوع می‌رود در قصه اصلی خود سعی می‌کند سراغ شیوه‌ای برود که هزینه کمتری دارد و این دردآور است که ما برای قهرمانانمان که تنها هدفشان دفاع از این کشور بوده، هزینه نمی‌کنیم. اما کشوری مانند ژاپن برای تجاوزاتش به چین و کره فیلم‌هایی می‌سازد که جای متجاوز و مدافع را عوض می‌کند یا در آمریکا هالیوود با فیلمسازانی همچون الیور استون فیلمی همچون متولد چهارم جولای می‌سازد که در نوع خود بی‌نظیر است و اساس جنگ ویتنام را زیر سوال می‌برد.واقعیت این است که تا زمانی که نگاه ما به سینمای جنگ این گونه باشد حاصل حرکت‌های فردی و نه سیستماتیک در این حوزه خواهد بود.

8- اروند رودخانه‌ای است که میزان جزر و مدش در میان رودخانه‌های جهان بی‌نظیر است. جوان‌های بی‌ادعای آن سال‌ها مدت‌ها این رودخانه را زیر نظر داشتند تا بتوانند در شبی که آب آن به پایین‌ترین حد خود می‌رسد از آن عبور کنند و بسیاری از آنها در همین رودخانه جاودانه شدند. درست مثل 175 مردی که وقتی عکس‌های دستان بسته‌شان منتشر شد فکر می‌کردیم این دست ماست که در مقابل مظلومیت آنها بسته است و این بغض و حسرت همیشه ادامه خواهد داشت.

اروند سکانسی دارد که بولدوزرهای عراقی روی بچه‌های غواص خاک می‌ریزد و آنها را زنده دفن می‌کند. اگر به دیدن این فیلم رفتید در مواجهه با این صحنه تعارف و شرم را کنار بگذارید و جلوی بغضتان را نگیرید چون حتما این 175 نفر گوشه‌ای ایستاده‌اند و با لبخند و دستان باز به ما نگاه می‌کنند ...

بهرنگ ملک‌محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها