2 نگاه به نمایش «دوباره اون آهنگو بزن سم»

ما و وودی‌آلن؛ از حافظ تا همفری بوگارت

کد خبر: ۹۳۳۲۳۴

مهدی کاموس

نویسنده و پژوهشگر

وودی آلن نویسنده، کارگردان و بازیگر کمدی 81 ساله آمریکایی است که مهم‌ترین ویژگی آثارش، حضور خود و زندگی شخصی‌اش در فیلم‌ها، نمایش‌ها و نوشته‌هایش است.

آلن که در یک مصاحبه (2008) خود را یک «بی‌خدای مبارز فرویدی» معرفی می‌کند؛‌ 24 بار نامزد اسکار شده است و با آثار اسکاری آنی هال (1977)، منهتن (1979) و نیمه‌شب در پاریس (2011) در دنیا مشهور است.

با توجه به تفکر و جهان‌بینی آلن، شاید اولین مساله بعد از تماشای نمایش «معیارهای انتخاب» باشد و این که چقدر آثار و تفکر او برای تماشاگر ایرانی، می‌تواند احساس نزدیکی و همذات‌پنداری را به همراه داشته باشد، هر چند که تماشاگر از طنز و لودگی شخصیت دست و پا چلفتی آلن بخندد یا به‌واسطه دیانت و خداباوری ریشه دار در تاریخ و جانش، به نگاه فلسفی و طعنه‌های ضددینی اثر اعتنا نکند؟!

این مساله وقتی مهم‌تر می‌شود که کارگردان و یکی از بازیگران در جلسه نقد می‌گویند؛ هدف از این نمایش روایت اعتماد به نفس است یا این که ما از این نمایش اعتماد به نفس را در زندگی می‌آموزیم! یا این‌که کارگردان در انتقاد به نظارت می‌گوید که مجبور شده است رابطه دیک و لیندا را از زن و شوهری و زناشویی به نامزدی و نامزداشویی ـ به قول یکی از بازیگران ـ تغییر دهد و همچنین خود معترف باشد که صحنه‌هایی را به دلیل ناهمخوانی با فرهنگ ایرانی و اجرا حذف کرده است! در حالی که کل جریان انتخاب، اجرا و نظارت درباره این اثر، با فرهنگ رسمی و غیررسمی در ایران همخوانی ندارد.

چنین برداشتی از آثار وودی آلن، به معنی شناخت کافی و دقیق نداشتن کارگردان از متن و نویسنده تلقی می‌شود مگر این‌که بخواهیم تصور کنیم؛ کارگردان می‌خواهد این‌گونه، از میزان و اعتبار نقدها و نظارت‌ها بکاهد. زیرا، تحویل متن و نگاه فلسفی و انتقادی آلن به وضعیت آمریکای امروز برای احیای رویای آمریکایی دهه‌های قبل از 60 میلادی، به آموزش اعتماد به نفس! را نمی‌شود بسادگی توجیه کرد.

در واقع، تعمیم تحلیل‌های روانکاوی فرویدی شخصیت‌های آلن با عنوان «اعتماد به نفس» به کل موضوع و درونمایه اثر، شناخت ناکافی کارگردان و مجموعه بازیگران از کاری که انتخاب و اجرا کرده‌اند، تلقی می‌شود!

چنان که، صحنه پردازی، نور پردازی، جای نامناسب گروه اجرای زنده جاز، ورود و خروج‌های بی‌منطق بازیگران و میزانسن‌ها چنین دیدگاهی را تائید می‌کنند. از این روست که در تالار حافظ، نمایشی برخاسته از اسطوره همفری بوگارت و رویای آمریکایی اجرا می‌شود که نه با فرهنگ ایرانی و خودی نسبت و سازگاری دارد و نه توانایی بیان فرهنگ دیگری را دارد و تنها نشانگر اعتماد به نفس جریانی است که تلاش می‌کنند تا مردم وودی آلن را دوست داشته باشند!

در کمال سادگی

رویا سلیمی

جام‌جم

نمایش دوباره اون آهنگو بزن سم به داستان زندگی یک منتقد سینمایی به نام آلن فیلیکس (امیر مهدی ژوله) می‌پردازد که همسرش (الناز حبیبی) او را ترک کرده است. نانسی دلیل ترک کردن آلن را نداشتن شادی و شور زندگی او در روابط زناشویی می‌داند. نانسی درحالی این علت را بیان می‌کند که در خیال شوهرش در میان نور موضعی متحرکی راه می‌رود و دوش حمامی را همراه می‌کشد. آلن در نبود نانسی و در تنهایی‌های خود با قهرمان زندگی‌اش، همفری بوگارت در فیلم کازابلانکا صحبت می‌کند و بوگارت او را به ادامه زندگی و برقراری رابطه با زنان دیگر و شراب نوشی تشویق می‌کند و آلن، همواره تحت تأثیر وسوسه‌های بوگارت قرار دارد. بوگارت به نوعی غریزه حیوانی اما دوست‌داشتنی و صاحب اتوریته ذهنی آلن است که او را به کارهایی وسوسه می‌کند که جرأتش را ندارد. البته در خیالات آلن، گاهی نانسی در برابر بوگارت ظاهر می‌شود. حضور بوگارت به واسطه فیلم کازابلانکا بر دیوار صحنه است؛ با تقلید صدایی که بسیار با شخصیت سینمایی بوگارت فاصله دارد.

دیک (پژمان جمشیدی) ـ دوست قدیمی فیلیکس ـ همراه نامزدش لیندا (بهاره رهنما) برای همدردی و کمک، زنانی را به او معرفی می‌کنند. نقش این زنان نقاش، رقاص و... را الناز حبیبی بازی می‌کند، اما آلن به صورت طنز و گاهی ترحم‌برانگیز نمی‌تواند با دوستان لیندا ارتباط برقرار کند و در این ماجرا دست و پا چلفتی جلوه داده می‌شود و همواره در رویاهایش از سوی همفری بوگارت ـ نماینده رویای مرد برتر آمریکایی ـ سرزنش می‌شود.

سرانجام فیلیکس به دلیل معاشرت‌های فراوان با لیندا، عاشق او می‌شود و در نبود دیک ـ نامزد و در واقع شوهر لیندا طبق متن اصلی ـ در اوج مستی و در اثر تشویق‌ها و تحریک‌های پیاپی بوگارت در ذهنش با لیندا رابطه برقرار و به دیک خیانت می‌کند؛ خیانتی که لیندا چه هنگام مستی قبل از رابطه و چه هوشیاری و سرمستی بعد از رابطه از آن خوشنود است و به آلن می‌گوید: «ما فرشته نیستیم، تو مرد بودن خود را انجام دادی و من زن بودن خود را» و فیلیکس نیز به دلیل این‌که بالاخره به مرد برتر و قوی ذهنش تبدیل شده احساس غرور و تفاخر می‌کند و دلش می‌خواهد صبحانه بسیار مفصلی بخورد و از شادی در خود نمی‌گنجد، اما با بازگشت دیک و ترس فیلیکس از افشای ماجرا و ترجیح لیندا از زندگی با دیک نوکیسه اما پولدار و تاجر به جای فیلیکس روشنفکر اما کم‌پول و چلفتی، در پایان به این نتیجه می‌رسند که این ارتباط صحیح نیست و لیندا به زندگی با دیک ادامه می‌دهد و فیلیکس به دنبال رابطه زن تنهای همسایه می‌رود که تازه به آپارتمان آنها آمده است.

در واقع تشویش و ناآرامی‌های آلن با حضور لیندا، برقراری رابطه نامشروع با او و احساس گناه و رهایی از آن‌ پایان می‌یابد. پس از تصمیم نهایی لیندا مبنی بر زندگی با دیک نیز آلن می‌گوید: تو عشق افلاطونی من هستی و ما عاشق همیم.

اصل سادگی در روایت دوباره این آهنگ را بزن سم چنان در توجیه خیانت دست به عادی‌سازی می‌زند که همه حق متوجه فیلیکس و لیندا می‌شود و گویا این دیک است که باید از آلن و لیندا متشکر باشد که زندگی او را حفظ کرده‌اند.

نمایش دوباره این آهنگ را بزن سم با همه تغییراتش در اجرای بنی‌اردلان بیشتر از این‌که طنزی تفکربرانگیز باشد؛ توجیه‌گر خیانت، زندگی در عیش و تنزل عشق افلاطونی است و از سوی دیگر با همه تلاش امیرمهدی ژوله برای درک و اجرای پرسونای «آلن» که ظاهرا تنها از خود وودی آلن در مستندها و فیلم‌هایش برمی‌آید، بیش از این‌که شخصیت‌پردازی کمدی از پرسونای «آلن» باشد، نمایشی کمدی معمولی است که تنها چهار بازیگر مشهور تلویزیونی آن را بازی و اجرا کرده‌اند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها