ناصر ملکمطیعی، بازیگر و کارگردان پیشکسوت سینمای ایران سالها از سینما که عشقش بوده دور بود. «ولگرد» اولین فیلمی بود که سال 1330 بازی کرد و خیلی هم از آن استقبال شد. ملکمطیعی به گفته خودش با آن فیلم معروف شد و این شهرت در سالهای بعد جایش را به محبوبیت او در دل طرفدارانش داد. او به شانس و قسمت در زندگی اعتقاد دارد، حتی بازگشتش به سینما و بازی در فیلم «نقش نگار» را هم قسمت و تقدیر میداند. او این روزها کمی کسالت دارد اما همچنان با انرژی است و خوشرو. گفتوگوی ما را با ملکمطیعی درباره سالهای زندگی پرفراز و نشیبش بخوانید که میگوید برایش شیرینیهای زیادی داشته.
آقای ملکمطیعی! همه کسانی که شما را از نزدیک میشناسند از عشق و علاقه بیاندازه شما به سینما و بازیگری مطلعاند، با این وجود چرا این همه سال از سینما دور ماندید؟
شاید قسمت این بوده که اینطور شود، شاید هم خسته شده بودم ولی من در همه این سالها به سینما علاقهمند بودم. هیچوقت فکر نمیکردم این همه سال از بازیگری دور باشم.
آن سالها فکر میکردم اگر امسال بازی نکنم سال دیگر حتما در فیلمی که دوست دارم بازی میکنم اما اینطور پیش آمد. در این سالهایی که بازی نمیکردم خیلیها علت و دلیل دوریام از سینما را میپرسیدند و میگفتند خیلیها دوست دارند تو را بر پرده سینما ببینند. برای خودم هم این دغدغه و هیجان در تمام این سالها وجود داشته ولی در من حبس شده بود.
با حس علاقه خودتان چطور کنار آمدید، با وجود اینکه در این سالها هم پیشنهاد بازی داشتید؟
من خودم خواستم از بازیگری فاصله بگیرم چون سالهای سال فعالیت کرده بودم و نیاز داشتم کمی استراحت کنم. به همین دلیل پا روی دل خودم گذاشتم و با شرایط کنار آمدم. در این سالها هم کارگردانهای زیادی بودند که از من خواستند در فیلمشان بازی کنم؛ از مسعود کیمیایی که برای «سربازهای جمعه» از من دعوت کرد تا علیاکبر ثقفی و دیگران اما من شرایط را مناسب ندیدم و به همین دلیل ترجیح دادم به خواست خودم کنار بمانم تا اوضاع آن چیزی شود که خودم دلم میخواهد.
وقتی بعد از این همه سال قرار شد در فیلم «نقش نگار» علی عطشانی بازی کنید چه حسی داشتید؟
طبیعی است که وقتی قرار بود بعد از این همه سال جلوی دوربین بروم احساس کنم ممکن است خط کنم و شاید کمی استرس داشتم ولی از چیزی نمیترسیدم چون در این عالم بزرگ شده بودم ولی فضای کار و آدمها مثل گذشته نبود و همه چیز خیلی فرق کرده. البته من بعد از این همه سال فقط یک تجربه داشتم و به قول معروف هنوز وارد گود نشدهام و کنار گودم.
الان افراد زیادی وارد سینما شدهاند و حرف و حدیث هم درباره سینما زیاد است. درست است که در این سالهای زیاد بازی نمیکردم ولی این دغدغه همیشه در من بود. در این سالهایی که بازی نمیکردم چیزی را از دست داده بودم که در تمام زندگی و جوانیام برایش زحمت کشیده بودم.
خاطرات زیادی از سینما در ذهنم وجود دارد، اما این را از ته دل میتوانم بگویم که سینما از شروع کار تا حالا برای من تلخی نداشته و پر از خاطرات شیرین بوده، خاطرات شیرینی که همیشه دوستشان داشتم. البته این را هم باید بگویم که در این سالها زمینه هم فراهم نمیشد، چون پیشنهاد بود ولی پیش نیامد که بازی کنم تا زمان این کار که بالاخره طلسم شکسته شد.
از این فیلم و نقش خودتان برایمان بیشتر بگویید. فکر میکنید وقتی مخاطب بازی شما را در این فیلم ببیند چقدر خاطره نقشآفرینیهای قدیم شما در ذهنش تداعی شود؟
راستش در این فیلم هم اتفاقی بازی کردم و بهتر است بگویم قسمت این بود که بازی کنم چون هیچ قرار قبلیای برای بازی من گذاشته نشده بود. آقای عطشانی از من برای حضور در پشت صحنه دعوت کردند و ما همانجا با هم صحبت کردیم و قرار شد در یک صحنه بازی کنم. همینطور هم شد.
نقش را برایم گفتند و قسمت این شد که بازی کنم. همان موقع هم از نویسنده و کارگردان خواستم نقش من طوری باشد که خاطره نقشهای سالهای جوانیام برای تماشاگران حفظ شود، آنها هم خدا را شکر رعایت کردند. نقش من هم نقش پدر مسن یک خانواده است که تصمیمگیری او در داستان تاثیر دارد. با اینکه نقشم کوتاه است اما به نظرم در داستان سهم خوبی دارد و تاثیرگذار است. این موضوع برای من خیلی مهم بود تا بلند بودن آن. به هر حال نقش طوری بود که به من هم فشار نیاید و خسته نشوم.
با همبازیهایتان راحت بودید؟
بله، همه آنها خیلی خوب بودند، بچههای پشت صحنه هم همینطور. آنها را که میدیدم با عشق برای کارشان تلاش میکنند یاد آن زمان قدیم افتادم و خودمان که چطور با عشق کار میکردیم، البته این را هم بگویم که الان هیچ چیزش با زمان ما قابلمقایسه نبود ولی اشتیاق جوانها به من هم شور و شوق میداد. من سالها از این حرفه دور بودم و شاید فضا برایم یک مقدار جدید بود اما همه تلاشم را کردم تا خودم را با شرایط حال حاضر تطابق دهم. همه با احترام کار میکردند و از اینکه من در فیلم بودم خوشحال بودند و همگی لطف زیادی به من داشتند.
شما فیزیک خوبی داشتید و میدانم که اهل ورزش هم بودید، چرا ورزش را ادامه ندادید؟
من قبل از سینما ورزش میکردم و اتفاقا در چند رشته مثل سوارکاری، کوهنوردی و فوتبال فعال هم بودم اما بعد وارد سینما شدم چون بیشتر به آن علاقه داشتم. البته بعد از آن زمان هم ورزش را رها نکردم و اگر تا الان هم کمی سرحال مانده ام به خاطر ورزش است. علاقه من به سینما و ورزش از همان دوران نوجوانی و زمان مدرسه بود که آن موقع در انجمن ورزش و نمایش فعالیت و آنجا را اداره میکردم. چند سال هم رئیس اداره تربیت بدنی ناحیه بودم ولی ورزش سن و سال دارد و وقتی سنت بالاتر برود دیگر نمیتوانی مثل سابق ورزشهای سنگین انجام دهی. من هم وقتی سنم بالاتر رفت نتوانستم مثل گذشته فعالیت کنم.
به همین دلیل مربی شدم و باز هم ورزش را ادامه دادم اما وقتی وارد سینما شدم آنقدر درگیرش شدم که نتوانستم ورزش را مثل جوانیهایم ادامه بدهم. ورزش را به همه توصیه میکنم. ورزش و فعالیت بدنی پیر و جوان را سرحال و سرزنده نگه میدارد. بازیگر هم باید آمادگی بدنی خوبی داشته باشد تا اگر نقشی ایجاب کرد بتواند از بدنش هم در بازی استفاده درست کند و قدرت مانور داشته باشد.
شما سالهای زیادی از سینما و بازیگری دور بودید، اما در همه این مدت مردم شما را به خاطر داشتند و علاقهمند به بازگشتتان به عالم هنر بودند. به نظر خودتان رمز این محبوبیت چیست؟
لطف خدا و مردم. واقعا به جز این نمیتوانم حرف دیگری بگویم. من از جوانی سعی کردم ارتباط خوبی با مردم داشته باشم، اما آنها هم واقعا به من لطف داشتند. مردم یک هنرمند را اگر کارش به اصطلاح بگیرد ممکن است تا چند سال به خاطر داشته باشند و از او یاد کنند اما محبتشان به من بیپایان بوده. در همه این سالها همیشه سراغم را گرفتند و جویای احوالم بودند و هر کجا هم که من را میدیدند میگفتند چرا بازی نمیکنی.
من سعی کردم همیشه قدردان محبتهایشان باشم. یک هنرمند باید این را بداند که شهرت ممکن است به آسانی به دست بیاید اما محبوبیت و در دل مردم جای داشتن به سختی به دست میآید و اگر این لطف شامل حال کسی شود باید از آن مراقبت کند. من محبت مردم را از همان دورانی که تازه کارم را شروع کرده بودم میدیدم. زمانی که در استودیوها ضبط داشتیم و مردم باخبر میشدند از صبح برای اینکه هنرپیشه محبوبشان را از نزدیک ببینند به آنجا میآمدند و ساعتها منتظر میماندند. آنها بودند که به ما انگیزه و شوق کار میدادند و دلگرممان میکردند. طبیعی است که من هم به آنها احساسات و علاقه پیدا میکردم و دوستشان داشتم و دارم. مردم مملکت من همیشه بامحبت بودند. امیدوارم توانسته باشم قدردان عواطف آنها باشم اما خودم هم هیچوقت اهل قیافه گرفتن برای مردم نبودم. شاید بعضیها فکر کنند اینطور سنگینتر است اما عشق و علاقه مردم این حرفها را ندارد. وقتی معروف میشوی باید جنبه داشته باشی و به معروفیتت غره نشوی. باید خوب باشی تا در خاطرها بمانی و از تو به نیکی یاد کنند. در این دنیا هیچ چیز ماندگار نیست جز یاد خوبی که از آدمها به جای میماند.
از همدورهایهایتان با چه کسانی در ارتباط هستید؟
خیلیها رفتند و غم از دست دادن آنها من را ناراحت کرد اما دوستان زیادی هم هستند که خدا را شکر هستند و خوشحالم از اینکه هنوز فعالیت میکنند. برای موفقیت و آرامش همه آنها دعا میکنم. من با همرشتهایهای خودم که خیلیهایشان ورزشی بودند ارتباط خانوادگی داشتم و الان هم از خیلیها باخبرم. با بازیگرهای قدیمی هم در ارتباط هستم و از حال هم باخبر هستیم. برای همه آنها آرزوی سلامت دارم.
اهل سفر هم هستید و تا جایی که میدانم زیاد مسافرت میروید، درست است؟
بله، چندی پیش هم مدتی سفر بودم و دوستانم را دیدم. برای تجدید دیدار با رفقا و دوستان سفر میروم و البته اهل مسافرت هم هستم هم داخلی و هم خارجی. سفر برای تازگی روح هر آدمی خوب است و آرامش آدم را بیشتر میکند. البته الان مدتی است که کمی کسالت دارم و استراحت میکنم. به هر حال سن و سالم بالا رفته و اینها طبیعی است. (نژلا پیکانیان/ هفته نامه زندگی مثبت)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد