برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح شنبه

تحولّی بزرگ در راه است

برگزیده سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح دوشنبه

دلالت‌های سیامکی مطایبه مهران مدیری

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «فرزند یا فرمانده؟»،«لوزان؛ نقطه سر خط»،«دلالت‌های سیامکی مطایبه مهران مدیری»،«وهابیت صهیونیستی»،«لوزان از دریچه کارتل‌های جهانی»،«پاداش‌های مسکو و خطرات یمن»،«مسیرهای بازگشت داعش»،«تهران - کابل؛ در مسیر ترمیم مناسبات»و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۷۸۹۷۲۰
دلالت‌های سیامکی مطایبه مهران مدیری

کیهان:فرزند یا فرمانده؟

«فرزند یا فرمانده؟»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد ایمانی است که در آن می‌خوانید؛
1- مالک اشتر و اشعث‌بن قیس و عمار یاسر، ژنرال‌ها و سرلشکرهای سپاه امیر مؤمنان(ع) در جنگ صفین هستند که هر کدام فرماندهی بخشی از لشکر را برعهده دارند. همه منصوب امام هستند اما هر یک کارنامه‌ای متفاوت از خدمت یا خیانت برجای می‌گذارند. در حوزه حکومت‌داری نیز همین سیاق جاری است. مالک اشتر و کمیل بن زیاد و اشعث بن قیس و عثمان بن حنیف و محمد بن ابی‌بکر و زیادبن ابیه و عبداله بن عباس هر یک فرمانداران حضرت برای مصر و آذربایجان و هیت و فارس و بصره محسوب می‌شوند اما کارنامه‌ای به غایت متفاوت بر جای گذاشته‌اند. از منظری دیگر فرمانده کل قوا در دو جنگ جمل و صفین، امیر مؤمنان علیه السلام بود اما نوع عملکرد سرلشکرها و فرماندهان میانی در این دو جنگ پیچیده - به ویژه در برابر عملیات روانی و خدعه و فریب دشمن- باعث شد پیروزی جنگ جمل در صفین رقم نخورد؛ همچنان که رفتار متفاوت سران لشکر خودی در دو جنگ بدر و احد باعث شد پیروزی بدر در معرکه احد تکرار نشود حال آن که در هر دو میدان پیامبر اعظم(ص) فرمانده کل قوا بود و در جنگ احد از همه به دشمن نزدیک‌تر و در محاصره اعداء! ماجرای عافیت‌طلبی و تن‌آسایی یهودیان که به موسی علیه‌السلام گفتند تو و خدایت بروید با دشمنان بجنگید، ما اینجا می‌نشینیم، به شکلی دیگر در قالب غنیمت‌طلبی در روز احد و در قالب خیانت در روز صفین بازتولید شد؛ یعنی اینکه کار اولیای الهی با همه شجاعت و سلامت و تدبیر، لنگ می‌ماند اگر که شماری از کارگزاران و متنفذان، کج‌بازی و خودرأیی کنند.

2- فرمود «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرّجال». در دگرگونی روزگار است که گوهر باطنی رجال بیرون می‌افتد. دنیا یک لابراتور بزرگ است. شرایط تغییر می‌کند و لاجرم عیار افراد محک زده می‌شود. جناب اسامهًْ‌بن ‌زید جوان در آخرین ماه‌های حیات پیامبر اعظم(ص) مأمور تشکیل سپاه برای جنگ با رومیان می‌شود که همین، بهانه آزمون و رفوزگی برخی از شیوخ نسبت به رسول خدا(ص) می‌گردد. خود اسامه زمانی از سوی پیامبر مأمور جمع‌آوری خراج از غیر مسلمان‌ها می‌شود و در این مأموریت غیر مسلمانی را که شهادتین گفته- به خیال اینکه می‌خواهد از خراج دادن فرار کند- از پا در می‌آورد و آیه‌ای در مذمت همین شتابزدگی نازل می‌شود. چند سال بعد هنگامی که سران فتنه جمل شورش می‌کنند و آدم می‌کشند و حاکمیت اسلامی را دو شقه می‌کنند، امیر مؤمنان(ع) از جناب اسامه دعوت می‌کند که به سپاه ایشان بپیوندد. اما اسامه متحیر، عذر می‌آورد که یک بار در خون مسلمان شریک شده و برای نوبت دوم نمی‌خواهد چنین خطایی مرتکب شود؛ و امام را در آن معرکه بزرگ تنها می‌گذارد.

یک سوی همین معرکه در مقابل امام سپاهی فراهم آمده که نخ تسبیح آن زبیر بن عوام است. زبیر که اکنون مقابل امام اولین صف‌آرایی جنگی را ترتیب داده، همین چند ماه پیش- برخلاف نظر امام- به خانه خلیفه سوم یورش برده و پس از قتل او به همراه همه مردم ناراضی به در خانه امیرمؤمنان (ع) آمده و با اصرار بیعت کرده است. او 25 سال قبل از آن نیز جزو معدود صحابی رسول خدا(ص) بود که در فتنه سقیفه پای امیر مؤمنان(ع) ایستاده بود اما... امروز در دگرگونی 25-6 ساله مقابل مولا ایستاده است؛ «ما زال الزّبیر منّا اهل البیت حتی نشأ ابنه المشئوم عبداله... زبیر پیوسته با ما اهل بیت بود تا اینکه پسر شوم او عبداله رشد کرد و به سن جوانی رسید». (حکمت 453 نهج‌البلاغه). امام در بحبوحه معرکه جمل بود که طلحه و زبیر را خطاب قرار داد و فرمود «فارجعا ایها الشیخان عن رأیکما...». پیر مردها (سنی از شما گذشته) برگردید از تصمیم خویش که امروز فقط این بازگشت عار برای شما دارد اما فردا - در روز قیامت- هم عار و هم نار با هم است. یک بار هم تا پیش جناب زبیر رفت و جمله‌ای گفت که آه از نهاد زبیر بلند شد و «انالله و انا الیه راجعون» گفت؛ یعنی که زبیر بر از دست رفتگی خود شهادت می‌دهد. امام فرمود یادت هست روزی مرا دیدی و در آغوش کشیدی و بوسیدی و پیامبر (ص) شاهد این صحنه بود و پرسید آیا علی را دوست داری و تو گفتی بله که علی را دوست دارم، او برادر و پسر دایی من است؟! یادت هست پیامبر فرمود ولی تو با او می‌جنگی در حالی که ستمکاری؟!...

به راستی اگر اسامه بن‌زید و زبیر و سعدوقاص و نظایر آنها از صحابه رسول خدا(ص) پای جانشین حضرت می‌ایستادند یا اگر صحابه، پایمردی و اطاعت روز بدر را در روز احد نشان می‌دادند، آیا تاریخ بشر و امت اسلامی به غمباری روزها و سال‌های اخیر رقم می‌خورد؟! 35 سال تاریخ انقلاب ما و پیروزی‌ها و ناکامی‌های آن بی‌شباهت به این فراز و فرودها نیست. از دفاع مقدس تا بحران‌های سیاسی و اقتصادی و آخرین آن، چالش هسته‌ای. وقتی دشمن از رفتار برخی نخبگان ما آدرس غلط می‌گیرد و بد محاسبه می‌کند، آنگاه گستاخی او بیشتر می‌شود؛ در این سو هزینه‌ها بالا می‌رود حتی اگر آن نخبگان، مدعی تدبیر برای کاستن از هزینه‌ها باشند.

3- قابل تحسین و تأمل‌برانگیز بود عبارات آقای هاشمی 4 آذر 84 در همایش «30 سال انقلاب، دستاوردها و آسیب‌ها و فرصت‌ها» در دانشگاه شریف، مبنی بر اینکه «عشق من آقای خامنه‌ای است. در موارد اختلاف میان من و رهبری، قانوناً و شرعاً باید از رهبرم اطاعت کنم. من نمی‌توانم صرفاً به نظر خود عمل کنم، زیرا حجت دارم و باید قانوناً و شرعاً تبعیت کنم» همچنان که 7 مرداد 1387 در مصاحبه با روزنامه جام جم تصریح کرد «زیر آسمان آبی به هیچ کس به اندازه آیت‌الله خامنه‌ای اعتماد ندارم... ایشان بر من حق ولایت دارند... به یاد دارم در زمان ریاست جمهوری یک بار در نماز جمعه اعلام کردم حاضرم کاغذهای سفیدی را امضا کنم و به ایشان بدهم تا هرچه خواستند در این کاغذها ]درباره من[ بنویسند... من معتقدم اگر در کشور بحرانی پیش بیاید باز هم ولی فقیه است که می‌تواند بن‌بست شکنی کند». قبیل همین جملات را آقای هاشمی درباره امام دارد که خطاب به ایشان و با عنوان «امام و رهبر و مرجع تقلید عزیز و معظم» می‌نویسد «اینجانب جنابعالی را مثل جانم دوست دارم».

در عین حال چنین اظهار محبت‌هایی لوازمی دارد که البته مختص آقای هاشمی نیست و برای هر نخبه همراه انقلاب و ولایت فقیه الزام‌آور است. بی‌تعارف باید نوشت جناب زبیر و جناب سلمان دو صحابی خاص پیامبر(ص) بودند که درباره‌شان از زبان اولیای دین گفته شد «منا اهل البیت» و در عین حال دو صحابه، عاقبت کاملاً متفاوتی پیدا کردند. واقعیت این است که درباره هیچ یک از صحابی انقلاب اسلامی تعبیر «منا اهل البیت» به کار نرفته اما حتی همین تعبیر، چک سفید امضا و ضمانت‌نامه عاقبت به خیری جناب زبیر نبود و نشد.

4- آقای هاشمی هفته گذشته در همایش بزرگداشت بانوی انقلاب تصریح کرد «دلواپسان، امام را هم اذیت می‌کردند... هوش امام بالاتر از نبوغ بود و به عمق موضوعات می‌رسید... گروه سطحی‌نگر به وجود چند زن بی‌حجاب در خیابان می‌پردازند اما نمی‌گویند ظلم‌ها چه می‌شود؟ زندان‌ها چه می‌شود؟ سرکوب‌ها چه می‌شود؟ و حق مردم خوردن‌ها چه می‌شود؟... در سال 84 واقعاً یک موی بدنم راضی نبود که وارد انتخابات شوم. همسر امام گفتند که امام این انقلاب را به دست شما داد و شما می‌خواهید به دست چه کسانی بدهید و اصلاً می‌دانید اینها چه کسانی هستند؟». تعبیر بی‌راهی نیست که دلواپسان امام را هم اذیت می‌کردند. نمونه‌اش نامه بدون سلام به امام در تاریخ 25 اسفند 1359 است که متأسفانه بوی بی‌ادبی و اهانت و اتهام می‌دهد و اگر نفس نامه بی‌ادبی است، انتشار آن از سوی سایت آقای هاشمی بی‌ادبانه‌تر است. کلمات را با دقت مرور کنید:

«موضع نسبتاً سخت مکتبی امروز ما دنباله نظرات قاطع شما از اول انقلاب تا به امروز است. بعد از پیروزی ما معمولاً مسامحه‌هایی در این گونه موارد داشتیم و جنابعالی مخالف بودید اما نظرات شما را با تعدیل‌هایی]![ اجرا می‌کردیم. شما اجازه ورود افراد تارک‌الصلوهًْ یا متظاهر به فسق را در کارهای مهم نمی‌دادید، شما روزنامه ]صهیونیستی[ آیندگان را تحریم کردید، شما از حضور زنان بی‌حجاب در ادارات مانع بودید... همین‌ها موارد اختلاف ما با آنهاست. آیا رواست که به خاطر اجرای نظرات جنابعالی ما درگیر باشیم و متهم و جنابعالی در مقابل اینها موضع بیطرف بگیرید؟ آیا بی‌خط بودن و آسایش‌طلبی را می‌پسندید؟.... اینجانب که جنابعالی را مثل جانم دوست دارم و روی زمین کسی را صالح‌تر از شما سراغ ندارم گاهی به ذهنم خطور می‌کند که تبلیغات دیگران شما را تحت تأثیر قرار داده]![ و قاطعیت و صراحت لازم را در موارد فوق‌الذکر ضعیف‌تر از گذشته نشان می‌دهید... واقعاً و حقاً انتظار داریم در مقام رهبری و مرجع تقلید اگر تعدیلی در شیوه حرکت ما لازم می‌دانید صراحتاً امر بفرمایید که مطیعیم؛ ما انتظار نداریم که نصایح ذوجوهی از رسانه‌های جمعی بشنویم، احضار کنید و امر بفرمایید.»

5- آیا دلواپسی - مخدوش- و اذیت در بحبوحه یک بحران، بزرگ‌تر از این؟ بالاخره امام قاطع (تند) بود که به زعم آقای هاشمی باید تعدیل می‌شد و یا قاطع نبود و باید قاطعیت و صراحت به خرج می‌داد؟! آیا مخالفت با تصدی کارهای مهم از سوی افراد فاسق و تارک‌الصلوهًْ نیازمند تعدیل(!) بود؟ آیا صبر حکیمانه امام را باید حمل به تأثیرپذیری امام از دیگران حمل کرد؟ و آیا این آسان‌گیری آقای هاشمی تا آنجا پیش نرفت که امثال عیسی سحرخیز (حامی نامزدی بهائیان و هم‌جنس‌بازان) را با وساطت خانم فائزه هاشمی به ملاقات ایشان بردند و آیا همین فرد چند ماه بعد تصریح نکرد «اغلب اصلاح‌طلبان برخلاف اول انقلاب دیگر علاقه‌ای به آقای خمینی ندارند»؟! آیا همین آسان‌گیری نبود که موجب شد فرد هتاک به حضرت امام که از کشور گریخته بود- عبدالحسین هراتی- به کشور باز گردد و رئیس مرکز اسناد دانشگاه آزاد شود و به عنوان دستیار و مشاور در ملاقات آقای هاشمی با هیئت پارلمانی ایتالیا حضور خاص داشته باشد سرانجام هاشمی بگوید که من او را نمی‌شناختم؟!

همچنین می‌توان به زعم ناظران اگر همسر حضرت امام (رضوان‌الله تعالی علیهما- در قید حیات بود و می‌شنید که توهین کننده علنی به امام این چنین در دفتر و مجموعه زیر نظر آقای هاشمی قدر می‌بیند و بر صدر می‌نشیند چه می‌گفت؟ نمی‌پرسید که «انقلاب را به چه کسانی می‌سپارید»؟ یا آن روز که آشوبگران مورد حمایت فتنه‌گران کف خیابان فریاد زدند «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، «نه غزه نه لبنان» و... سرنوشت انقلاب چه قدر برای برخی سیاستمداران ما مهم بود که نازک‌تر از گل به آشوبگران نگفتند و جز به حمایت آنان زبان نگشودند؟

برخی از آشوبگران البته غریبه نبودند، نظیر فائزه هاشمی که بعدها در 2 مصاحبه با روزنامه بهار و فیگارو از دستگیرشدگان عضو سازمان منافقین و بهائیت به عنوان دوستان خود که روابط خوبی با آنان دارد و آنان را افرادی بزرگ می‌شمارد که برای باورهایشان مبارزه می‌کنند، یاد کرد. آیا می‌شود عمق ماجرا و شومی آن را درک نکرد؟! آیا دستبرد به بیت‌المال مسلمین و ریختن آن در حلقوم فتنه‌گرانی که انتخابات صرفاً بهانه‌ای برای زدن اصل نظام است مستوجب مؤاخذه نیست و اگر یکی از منسوبان به این جرم و جرایم مشابه بازخواست شد، باید تردیدافکنی و یأس پراکنی کرد؟!

6- مصاف امروز در اهمیت کم از مصاف‌های صدر اسلام ندارد. جبهه همان جبهه و دشمن همان دشمن عنود است. باید دید خواص که ژنرال‌ها و فرماندهان میانی محسوب می‌شوند به سیره کدام صحابه اقتدا می‌کنند؟ سلمان یا زبیر؟ مالک و عمار یا اشعث و اسامه؟

خراسان:لوزان؛ نقطه سر خط

«لوزان؛ نقطه سر خط»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سید محمد اسلامی است که در آن می‌خوانید؛مذاکرات هسته ای ایران و گروه کشورهای 1+5 این هفته بار دیگر از سر گرفته می شود. به زودی معاونان وزیر خارجه به وین می روند تا مرحله حساس دیگری از مذاکرات، یعنی نگارش متن برجام براساس راه حل های به دست آمده را آغاز کنند. برای درک مسیر پیش رو که حداقل تا تیرماه ادامه خواهد داشت، باید به برخی پرسش ها پاسخ داد:

1.آیا متن برجام 6 راه حل کلی را اجرایی می کند؟

ماراتن جدید مذاکراتی این بار برای نگارش متن برجام آغاز می شود. این متن باید در چارچوب راه حل های کلی به دست آمده در مسیر پر فراز و فرود پیشین باشد که به بیانیه لوزان ختم شد: 1) در این چارچوب باید فردو به عنوان سایت استراتژیک هسته ای ایران به کار ادامه دهد. یک سوم از سانتریفیوژهایش را به گونه ای فعال نگه دارد که امکان غنی سازی هسته ای و حتی شکافت اورانیوم را حفظ کند، اگرچه در طول دوره توافق مواد شکافت پذیر به سانتریفیوژهای این سایت تزریق نشود. 2) راکتور اراک باید همچنان یک راکتور آب سنگین بماند. کشورهای گروه 1+5 باید به منظور اعتماد سازی، زمینه ارتقای فناوری به کار گرفته شده در راکتور آب سنگین اراک را با همکاری برخی از کشورهای درون گروه 1+5 مانند چین و برخی کشورهای خارج از گروه 1+5 مانند کره جنوبی فراهم کنند.

3) سایت های غنی سازی در نطنز و اصفهان باید با قریب به 5 هزار سانتریفیوژ نسل اول ایرانی، غنی سازی اورانیوم را ادامه دهند.

4) متن برجام باید تحقیق و توسعه معنادار و عملی در تمامی حوزه های دانش و صنعت هسته ای، به ویژه سانتریفیوژهای نسل جدید IR6 و IR8 را تضمین کند. این سانتریفیوژها در پایان دوره توافق ظرفیت غنی سازی را بیش از 20 برابر خواهند کرد که زمینه حضور معنادار ایران در 2صنعت جهانی هسته ای را فراهم می کند.

5) این متن باید به روشنی برنامه صدور قطعنامه جدید را در شورای امنیت سازمان ملل برای لغو قطعنامه های غیرعقلایی قبلی این شورا که ایران را به تهدید علیه صلح و امنیت جهانی متهم می کرد، مشخص کند. 6) هرگونه توافق بر روی یک برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) باید با لغو یک باره تمامی تحریم های اقتصادی، مالی و بانکی علیه ایران آغاز شود.

6 مورد ذکر شده، رئوس دستاوردهای مذاکرات تا به این مرحله براساس بیان اعضای تیم هسته ای ایران است که ما آن را مبنا قرار می دهیم.

2.آیا در نگارش متن به طرف مقابل اعتماد داریم؟

اما پرسش اصلی این است که آیا کشورهای 1+5 به تعهدات شفاهی شان در بیش از یک سال مذاکرات گذشته به ویژه در مذاکرات لوزان یک و لوزان 2، پایبند می مانند؟ تجربه نشان داده است که هرگونه اعتماد به این کشورها یا هر آن چیزی که حتی رنگ و بویی از اعتماد به این کشورها داشته باشد، ساده لوحی محض است. بنابراین استراتژی ایران در ادامه راه پیش رو بی اعتمادی به طرف مقابل اما عدم مخالفت با وجود زمینه لازم برای راستی آزمایی اراده سیاسی این کشورها است.

3.آیا 1+5 در نخستین آزمون عملی موفق می شوند؟

بنابراین در دور جدید مذاکرات قرار نیست رسوایی های تاریخی این کشورها را ما تدبیر کنیم. با این حال دوره جدید مذاکرات که یکی از پاسخ ها به این پرسش است که کشورهای 1+5 واقعیت ها درباره مولفه های قدرت ایران را درک کرده اند، یا نه؟ پاسخ به این پرسش است که آیا این کشورها به حداقل های رفتار عُقلایی و به دور از توهم در مراوده با ایران پایبند هستند یا خیر؟ آغاز مرحله نگارش متن برجام آزمون عملی برای کشورهایی است که قبل از به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته ای، از ایران انتظار داشتند که در مبارزه با داعش به آن ها کمک کند. همکاری فرضی ایران با هریک از این کشورها در آینده، براساس قضاوت ما از رفتار کنونی شان در مذاکرات هسته ای خواهد بود.

4.کدام یک بیشتر است؟ احتمال موفقیت مذاکرات یا احتمال شکست آن؟

در مسیر تازه پیش رو هریک از اعضای گروه 1+5 همچنان استعداد بروز رفتارهای بر هم زننده مذاکرات را دارند. به علاوه این که نقش گروه های خارج از مذاکرات که مخالف تثبیت صلح بین المللی هستند هم بیشتر خواهد شد. آل سعود و دلارهای نفتی اش، اسرائیل و لابی های نافذ صهیونیستی، کنگره و سناتورهای کم دانش و پر مدعا و ... فعال تر از گذشته به تخریب دیپلماسی خواهند پرداخت. به نظر می رسد بدون شک در این مرحله از مذاکره هم، احتمال شکست بیشتر از احتمال موفقیت است.

5.شکست مذاکرات یعنی تحریم بیش تر؟

سیاست های تنبیهی آمریکا علیه شرکای تجاری ایران در سال های گذشته، ماه هاست که منطق خود را از دست داده اند. طرف های مذاکره با ایران هم می دانند که اگر اکنون به دیپلماسی فرصت ندهند، فردا نمی توانند پیامدهای ناشی از شکست مذاکره را کنترل کنند. به ویژه این که شکست مذاکرات ناشی از ناتوانی هریک از اعضای 1+5 برای عمل به وعده هایش در مذاکرات لوزان، منجر به شکست اجماع تحریمی علیه ایران خواهد شد. بنابراین شکست مذاکرات لزوما به معنی اعمال تحریم های بیشتر نخواهد بود. این واقعیتی است که بسیاری از اعضای 1+5 را مجبور به تلاش برای دستیابی به یک توافق برد-برد در مذاکرات می کند.

رسالت:دلالت‌های سیامکی مطایبه مهران مدیری

«دلالت‌های سیامکی مطایبه مهران مدیری»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجی‌حیدری است که در آن می‌خوانید؛تز 1-طنز مهران مدیری، از آن رو که طنز است، مطابق تعریف فنی طنز، همان طور که انتظار می‌رود، حاوی تقابل غیر منتظره معانی است. خب؛ طنز همین است؛ طنز عبارت است از تصویر هنری غیر مترقبه اجتماع نقیض‌ها و ضدها.

یک نوع از طنز، یک شخصیت واحد یا یک مفهوم واحد مانند «چارلی چاپلین» را، به شیوه ای غیر منتظره در تقابل با سایر شخصیت‌ها و مفاهیم روزگار قرار می‌دهد، که بسته به عمق و جامع الاطراف بودن آن شخصیت یا مفهوم واحد، طنز نیز عمق و رفعت می‌یابد.

سنخ دیگری از طنز، که بویژه با تیپ استن لورل و اولیور هاردی شناخته می‌شود، صحنه تقابل دو یا چند شخصیت و مفهوم با یکدیگر است. و در این سنخ، عمدتاً دو گانۀ تراژیک میان تیپ آپولونی (تیپ خردمند) و دیونیزوسی (تیپ جسور و هتاک) تکرار می‌شود، منتهی نه با عظمت و هارمونی و شکوه، بلکه با ریشخند و گوشزد کردن ناهماهنگی‌ها و ناقض‌ها و تضادها، و نه لزوماً فرومایگی‌ها.

در سنخ اخیر، که در فکاهه متداول در تلویزیون و سینمای ما بسیار اقتباس شده است، نحوی ژانر و امر مخاطب پسند شکل گرفته است، که بویژه از طنز مهران مدیری از ساعت خوش آغاز شد، و حتی در اجراهای تلویزیونی مانند دو گانه احمدزاده-حسینی، احمدزاده-شهریاری، یا شهریاری-فیتیله ای‌ها تکرار شد؛ می‌توان به این توقع مخاطب، ژانر «بیچاره آن کسی که گرفتار عقل شد...خوشبخت آن که کره خر آمد الاغ رفت» اطلاق کرد.

تز 2.

در ژانر «بیچاره آن کسی که گرفتار عقل شد...خوشبخت آن که کره خر آمد الاغ رفت»، توقع مخاطب آن است که شخصیتی معقول، اما ساده‌دل را مشاهده کند که در تقابل با یک یا چند شخصیت محوری دیگر که به طرزی اغراق شده، نا معقول، به نظر می‌رسند، نهایتاً، بپذیرد که بینش معقول خود را کنار بگذارد، و بر وفق رقیب فایق نامعقول، قدم بردارد. مخاطب این طنز، روزی چند بار، این بیت مشهور شاعر ناشناس را تکرار می‌کند که «بیچاره آن کسی که گرفتار عقل شد...خوشبخت آن که کره خر آمد الاغ رفت».

خب؛ سخن از خواست سیری ناپذیر مخاطبان در جماعت نوشهرنشین، برای مشاهده یک اثر نمایشی است که انفعالی از جنس خنده و مطایبه بر می‌آورد. بیست سال است که این نحو طنزپردازی به رغم حضور سایر اقلام طنز بر سلیقه مردم وفق یافته است. بخشی از توافق سلایق مردم و طنز مهران مدیری به خصال جماعت نوشهرنشین باز می‌گردد که اثر هنری را برای فرار و آسایش آخر شب از مصائب خود می‌خواهد، نه یافتن عمق معنا. این هم باز می‌گردد به این که جماعت نوشهرنشین، از دغدغه‌های تاریخی طبقه فرودست برای «عدالت» رسته است، و البته در یک پیچ تاریخی، از فرهنگ عمیق آبا و اجدادی خود در جریان مهاجرت به شهرها گسیخته، و هنوز، به عمق فرهنگی خود راه نبرده است. این میان حالی، عامل اصلی کم توقعی جماعت نوشهرنشین از اثر هنری است. او می‌خواهد پس از گذران یک روز سخت در یک محیط غریبه، در گوشه‌ای از خانه از دشواری‌های زندگی خود بگریزد، و هیچ چیز برای او بهتر از طنزی نیست که شکست‌های او در برخورد معقول با زندگی نامعقول شهری را نهایتاً «موفق» جلوه دهد. بله؛ آن چه طنز مهران مدیری صورت می‌دهد، این است. این: طنز مهران مدیری، شکست‌های نوشهرنشینان در برخورد معقول با زندگی نامعقول شهری را نهایتاً «موفق» جلوه می‌دهد.

تز 3.

بنیان فوت و فن طنز مهران مدیری، دور شخصیت ثابت «سیامک انصاری» می‌گردد که نوشهرنشینان، عملاً خود را در مقابل او تعریف می‌کنند. «سیامک انصاری»، همان چهره ثابت رئال و معقولی است که منفک از ساختار طنز، اثر چندانی از مطایبه در منش او نیست. همه چیز او همان است که باید باشد، درست مانند حیات ذهنی که نوشهرنشینان هیچ گاه نمی‌توانند به آن دست یابند، و نهایتاً بر وفق شرایط روزگار به آن خیانت می‌ورزند. به رغم یک اثر هنری رئال یا تراژیک یا حتی یک کمدی فاخر که مقاومت شخصیت صحیح و درست کار، باعظمت و هماهنگ و با فرجامی قابل قبول جلوه می‌کند، مقاومت‌های «سیامک انصاری»، در هر قسمت از نود قسمت، و در نهایت سریال، احمقانه، دن کیشوت وار، و بی‌فرجام می‌ماند، و دنیا به کام کسانی می‌شود که همه چیز زمانه را پشت هم می‌اندازند، به وفور دروغ می‌گویند، حیله می‌ورزند بسیار، از دنیا جز خور و خواب و خشم و شهوت نمی‌خواهند، و پیر و جوان و زن و مردشان همگی کودکانی هستند که پیکر بزرگ کرده‌اند. عاقبت همه رقابت‌ها به کام فرومایگان است، و به زیان «سیامک انصاری».

«سیامک انصاری»، نمود حیات ذهنی نافرجام نوشهرنشینان، برای درستکاری است، و شخصیت‌های دیگر مخلوق مهران مدیری، حیات عملی نوشهرنشینان است که به حیات ذهنی آنان خیانت می‌ورزد.
بدین سان، طنز مهران مدیری، حکایت تلاش‌های مذبوحانه نوشهرنشینان برای انطباق با ساختاری است که هیچ جور صحیح از آب در نمی‌آید. هر ورش را درست می‌کنی، جای دیگرش گیر دارد، و در نهایت، باید آرمان‌های یک زندگی درست کار را کنار بگذاری و به خفت یک زندگی غیر اخلاقی تن دهی، که البته با تسلط شخصیت‌های فرومایه بر «سیامک انصاری»، چهره‌ای «موفق» و قابل قبول به خود می‌گیرد. در پایان طنز، مخاطب نوشهرنشین، این‌چنین تسکین می‌یابد، که هر چند مانند «مهران مدیری» یا «جواد رضویان» یا ...، با خیانت به مسیر صحیح «سیامک انصاری» راه زندگی خود را از کوره راه گشوده است، اما می‌تواند به دلیل داشتن یک زندگی «موفق» بر خود ببالد. این، حس خوبی است که نوشهرنشین را تسکین می‌دهد و برای تحمل روز بعد، مشحون از بی عدالتی و دروغ و خیانت و... آماده می‌کند.

تز 4.

خوب که ملاحظه می‌کنیم، می‌بینیم که این سنخ از طنز، نحوی
«ساز و کار» است که در آن هنرمند و مخاطب، خواسته یا ناخواسته در آن مقصرند. نمی‌توان مهران مدیری را تنها مقصر این «ساز و کار» هنری معیوب شمرد، چرا که همین «ساز و کار» به خواست مخاطبان، در محصولات مهران غفوریان، سعید آقاخانی، رضا عطاران، و اجراهای تلویزیونی احمدزاده-حسینی، احمدزاده-شهریاری، و شهریاری-فیتیله ای‌ها
کم و بیش تکرار می‌شود. در تمام این سریال‌ها، یک شخصیت معقول و متوازن مانند تیپ «سیامک انصاری» یا تیپ «احمدزاده» در تقابل با انبوهی از تباهی‌های اجتماعی قرار می‌گیرند، که نهایتاً، همه چیز به ریشخند شخصیت معقول و راست کردار ختم می‌شود.

اگر این «ساز و کار» را مقایسه کنید با آنچه در الگوی کمدی چارلی چاپلین یا طنز استن لورل و اولیور هاردی می‌گذرد، یا آنچه در کار ایرج طهماسب و حمید جبلی در مجموعه کلاه قرمزی رفت و کم و بیش می‌رود، در می‌یابیم که اشکال کار کجاست. اینکه در کمدی معیار، نهایتاً آنچه ریشخند می‌شود نادرستی و سفلگی و دونی و نان به نرخ روز خواری است، نه مقاومت و درستی و راست کرداری.

تقابل چاپلین با عصر جدید خنده دار و مضحک است، ولی پایان کار با شماتت عصر جدید خاتمه می‌یابد، نه چاپلین. تقابل کلاه قرمزی و بویژه پسر خاله، با شهر و روابط نژند شهری، نهایتاً به کام کلاه قرمزی و بویژه در خط اخلاقی پسر خاله خاتمه می‌یابد.

از یک دید وسیع‌تر...

از یک دید وسیع‌تر و عمیق‌تر، طنز فاخر، یا کمدی، علی الاصول در اطراف مضامین، مفاهیم و شخصیت‌هایی با دلالت‌های ضمنی بسیار و عمیق شکل می‌گیرد که تعابیر نامتعارف از آن‌ها می‌تواند، معانی را در تقابل با هم قرار دهد و وقوع همین تقابل‌ها در قالب غیر منتظره است که طنز را می‌سازد. این، عمق چیزی است که باید به درستی فهم شود.

در واقع، رسالت فنی طنزپرداز آن است که به دنبال مفاهیم و موضوعات و شخصیت‌های عمیق بگردد، و با تنوع بخشیدن به تعابیر و تفاسیر آن‌ها، تقابل‌های بدیع و عجیبی از متن آن‌ها استخراج کند و ضمن ساخت موقعیت‌های جذاب و مطایبه آمیز، نقد اجتماعی خود را نیز سامان دهد. به عنوان مثال، به شخصیت «جگر» و «ببعی» در سری ایرج طهماسب و حمید جبلی بنگرید؛ به نظر می‌رسد که «جگر» و «ببعی» از روی شخصیت پیچیده روشنفکر و آکادمیسین که قدمتی متجاوز از صد و شصت سال و از تأسیس دارالفنون به سال 1230 (سیزده روز پیش از قتل امیرکبیر) ساخته شده‌اند. «جگر» نمود درس خوانده و همه چیزدانی است که سیاسی هم هست. او تعریف همه چیز را به خوبی می‌داند، هر مطلب صحیح را بارها تکرار می‌کند، خشن است، و گرایش بسیار به تفاخر دارد. «ببعی» نیز نمود مرد دانشگاهی است که گاه و بی گاه با «جگر» سر تعارض دارد، شیفته انگلیس و انگلیسی است، کتاب بسیار می‌خواند، به سادگی سر جایش می‌نشیند و زیر بار زور می‌رود، و بویژه در زمینه ادبیات و هنر دستی دارد. برخورد این دو تیپ با هم از یک سوی، و این دو تیپ با سایر شخصیت‌های عروسکی مخلوق ایرج طهماسب و حمید جبلی، مدام، از عمق معانی فرهنگی شخصیت پیچیده روشنفکر و آکادمیسین سیراب می‌شود، و نقد آشکار و بی‌پرده طهماسب و جبلی به این دو و به نحو برخورد جامعه با این دو تیپ را آشکار می‌سازد. در واقع، کلاه قرمزی، نه تنها یک کمدی سرگرم کننده برای کودکان، بلکه نقد اجتماعی پر شوری است که از درگیری فرهنگی و سیاسی دو مغز متفکر خالق اثر سیراب می‌شود. سر اصلی موفقیت، در عین فاخر بودن آن هم باز می‌گردد به آموختن مغز کمدی؛ این که: کمدی، در اطراف مضامین، مفاهیم، و شخصیت‌هایی با دلالت‌های ضمنی بسیار و عمیق شکل می‌گیرد که تعابیر نامتعارف از آن‌ها می‌تواند، معانی را در تقابل با هم قرار دهد، و وقوع همین تقابل‌ها در قالب غیر منتظره است که طنز را می‌سازد .

جمهوری اسلامی:اوجب واجبات اقتصاد ایران

«اوجب واجبات اقتصاد ایران»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در ان می‌خوانید،

اگرچه کارشناسان و رسانه‌ها از ابتدای پرداخت یارانه نقدی به دفعات تذکر داده‌اند و پیامدهای مخرب این شیوه از حمایت را تشریح کرده‌اند اما تشریح فشاری که تامین منابع یارانه‌ها بر دستگاه‌های دولتی وارد می‌آورد، ابعاد دیگری از این روش نادرست را آشکار می‌کند.

یکی از صریح‌ترین این توضیحات را اخیراً مهندس بیژن نامدار زنگنه، وزیر صریح اللهجه نفت به زبان آورده است. وزیر نفت در نخستین نشست رسانه‌ای خود ضمن گفتن اینکه صنعت نفت ناگزیر است ماهانه سه هزار و پانصد میلیارد تومان برای تامین منابع لازم یارانه نقدی به دولت کمک کند، پرداخت این مبلغ را «له کننده» توصیف کرده است.

آنچه مهندس زنگنه گفته تنها بخشی از واقعیت تاسف انگیز ماجرای تامین مالی طرح پرداخت یارانه نقدی است چرا که سایر دستگاه‌های درآمدزای دولت هم به فراخور میزان درآمدهایشان سهم و نقشی در تامین ماهانه یارانه‌های نقدی دارند.

در جریان بررسی لایحه بودجه سال جاری در مجلس شورای اسلامی کسری منابع یارانه نقدی رقمی بالغ بر 16 هزار میلیارد تومان برآورد شده بود و قرار شد دولت با حذف افراد غیرنیازمند از فهرست یارانه‌بگیران بخشی از این کسری را جبران کند ولی اکنون با سخنان وزیر نفت مشخص می‌شود در نتیجه تعلل دولت در تدوین سازوکار لازم برای پالایش فهرست پرداخت یارانه نقدی، همچنان این وزارت نفت است که بار تامین مالی یارانه نقدی را بردوش می‌کشد.

واقعیت این است که پرداخت سه هزار و پانصد میلیارد تومان از محل درآمدهای صنعت نفت برای یارانه نقدی به معنای تزریق مستقیم پول نفت و گاز به جامعه آن هم برای مخارج جاری است! به عبارت دیگر، دولت هزینه واقعی شدن بخشی از قیمت‌ها را در حوزه‌های دیگر با پول نفت جبران می‌کند. درست است که دولت با واقعی‌تر شدن قیمت برخی خدمات و حامل‌های انرژی، یارانه کمتری در این بخش‌ها می‌پردازد ولی در واقع با پرداخت یارانه نقدی آن هم از محل درآمدها و منابع صنعت نفت، همان یارانه صرفه‌جوئی شده را به شکل دیگری پرداخت می‌کند.

موضوع تاسف آور دیگر این است که ارزش واقعی و قدرت خرید یارانه نقدی 45 هزار و پانصد تومانی پرداخت شده در سال جاری با احتساب افت ارزش پول ملی و تورم در مقایسه با سال 89 یعنی سال آغاز اجرای قانون هدفمندی و پرداخت یارانه نقدی، حدود 10 هزار تومان است! به عبارت دیگر دولت اکنون با پرداخت یارانه 45 هزار و 500 تومانی به نوعی از محل تورم نیز متضرر می‌شود.
این همه درحالی است که نگاهی به شرایط طرح‌های نفتی کشور اعم از درحال بهره‌برداری و دردست تکمیل، نشان می‌دهد این حوزه از اقتصاد کشورمان بیشتر از هر زمان دیگری به سرمایه‌گذاری و منابع مالی نیاز دارد.

تازه‌ترین برآوردها نشان می‌دهند صنعت نفت ایران برای حفظ سطح تولید فعلی سالانه به حدود 30 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری احتیاج دارد. از سوی دیگر، طرح‌های دردست اجرا در بخش فلات قاره‌ای که بخش عمده‌ای از طرح‌های حوزه انرژی را شامل می‌شود، ظرفیت جذب 15 تا 20 میلیارد دلار سرمایه را دارد. حال پرسش اصلی این است که در چنین شرایطی چرا باید ماهانه 3500 میلیارد تومان از منابع صنعت نفت صرف پرداخت یارانه نقدی شود؟ آیا اقدامی مهم‌تر و ضرور‌ی‌تر از پالایش فهرست یارانه‌بگیران که در خوشبیانه‌ترین حالت10 میلیون نفر آنان نیازی به دریافت یارانه نقدی ندارند برای دولتمردان وجود دارد؟!

سیاست روز:وهابیت صهیونیستی

«وهابیت صهیونیستی»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن می‌خوانید؛هر چند گفت‌وگوهای هسته‌ای ایران و ۱+۵ اهمیت خود را دارد و به نتیجه رسیدن و یا نرسیدن آن هم برای طرف مقابل تبعات خاص خود را خواهد داشت، اما اکنون با شرایطی که در منطقه شکل گرفته است، به نظر می‌رسد تحولات منطقه از اهمیت بیشتری برخوردار گشته است.

در صورت به توافق رسیدن بر سر موضوع هسته‌ای، واکنش‌های کشورهای منطقه یکسان نخواهد بود و می‌توان پیش‌بینی کرد که دو گروه در میان کشورهای منطقه شکل خواهد گرفت، گروهی که همچنان سیاست خصمانه خود را با ایران ادامه خواهند داد و گروهی دیگر که دوست جمهوری اسلامی ایران باقی خواهند ماند.

کشورهایی که سیاست‌های خصمانه خود را ادامه خواهند داد اکنون هم اقداماتی را در منطقه انجام می‌دهند که بوی تند دشمنی‌های آنها به خوبی به مشام می‌رسد، همواره باید به یاد داشته باشیم و فراموش نکنیم که دشمن اصلی مسلمانان و جهان اسلام رژیم صهیونیستی است، که اکنون در حاشیه امن قرار گرفته و نظاره‌گر تحولاتی است که در حال وقوع است و می‌بیند که زیرساخت‌های کشورهای اسلامی منطقه ویران می‌شود و ظرفیت‌های مسلمانان هم در بسیاری از زمینه‌ها تضعیف می‌شود.

درگیری‌ها و جنگ در عراق، سوریه، یمن و‌... همه این جنگ‌‌افروزی‌ها از سوی حاکمیتی شکل گرفته است که در جهان اسلام به عنوان خادم‌الحرمین الشریفین شناخته می‌شود.

آل‌سعود، با مرگ ملک‌عبد‌الله، آن عقلانیت اندکی را هم که در خود داشت، از دست داد و اکنون، به واسطه حضور برخی از افراد خاندان آل‌سعود در مسند قدرت، رفتارهای غیرعقلانی علیه‌اسلام را در آنها می‌بینیم.

چنین برخوردهایی با جهان اسلام را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ آیا شیوه‌ای که آل‌سعود و دیگر حاکمان برخی کشورهای عربی که از آن تبعیت می‌کنند، در راستای تقویت جهان اسلام است؟!

قطعاً پاسخ این پرسش مثبت نیست. چنین حاکمانی به خاطر خوی دیکتاتوری خود، دست به هر اقدامی می‌زنند تا چند روز بیشتر در قدرت باشند واهداف اربابان خود را پیاده کنند.

به همین خاطر جنایت و قتل و کودک‌کشی برای آنها عادی می‌شود و برای آن که انقلاب مردمی یک کشور مانند بحرین و یمن را سرکوب کنند، خود را مجاز به تجاوز به خاک آنها می‌دانند و در پی آن دست به نسل‌کشی می‌زنند. کاری که صهیونیست‌ها علیه مردم مظلوم فلسطین انجام می‌دهند.

چنین رفتاری از یک کشور به اصطلاح اسلامی علیه مردم مسلمان یک کشور دیگر چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟ تفاوتی میان اقدامات جنایتکارانه آل‌سعود علیه مردم مظلوم یمن باجنایاتی که صهیونیست‌ها علیه مردم مظلوم فلسطین انجام می‌دهند وجود دارد؟

یک تفاوت در این جنایات مشترک دیده می‌شود، صهیونیست‌ها مسلمان نیستند، اما آل‌سعود خود را مسلمان می‌پندارد و دست به برادرکشی می‌زند. تفاوت این دو در این است.

براساس آنچه که طی سال‌های گذشته از سوی آل‌سعود دیده شده است، وهابیتی که در عربستان شکل گرفته با صهیونیسم تفاوت آنچنانی ندارد. هر دو این ایدئولوژی‌های منحرف و پلید در صدد هستند تا جهان اسلام و مسلمانان در ضعیف‌ترین شرایط قرار داشته باشند.

شکل‌گیری و تأسیس این تفکرات شیطانی که دست‌پرورده انگلیس و آمریکا هستند، مقابله با اسلام ناب محمدی(ص) است. اگر صهیونیست‌ها از همان ابتدا علنی به مقابله با اسلام و مسلمانان می‌پرداختند، اکنون وهابیت که نتیجه اقدامات انگلیس در عربستان است، شرایط را برای ماندن خود، بحرانی دیده و روی واقعی خود را نشان داده است.

اگر وهابیت تا پیش از این با ولخرجی‌های خود از راه تأسیس مدارس دینی در دیگر کشورهای اسلامی اقدام به گسترش تفکرات پلید خود می‌کرد تا بتواند، حوزه نفوذ و سلطه خود را افزایش دهد، اکنون با حمایت اربابان خود، برای نجات از نابودی، دست به سلاح برده و جنایت را پیشه خود کرده است. جنایتی که علیه مسلمانان است.

رهبر معظم انقلاب در دیداری که مداحان با ایشان داشتند، کار این روزهای دولت سعودی در یمن را مشابه جنایات صهیونیست‌ها در غزه خواندند و فرمودند؛ «کشتن کودکان، تخریب خانه‌ها و نابود کردن زیربناها و ثروت‌های ملی یک کشور، جنایتی بزرگ است. یقیناً سعودی‌ها در این مسئله خسارت و ضرر خواهند کرد و به هیچ‌وجه پیروز نخواهند شد.»

پرسش بسیار مهم درباره اقداماتی که آل‌سعود انجام می‌دهد این است که چرا ظرفیت‌های این رژیم برای حمایت از مردم فلسطین و علیه رژیم صهیونیستی به کار نمی‌رود؟ چرا سران این کشور، به جای مقابله و مبارزه با نیروهای تکفیری و تروریستی داعش به مردم یمن حمله می‌کنند و کودکان و زنان را به قتل می‌رسانند؟

پاسخ روشن است، وهابیت صهیونیسم، با ویژگی‌ها و تفکرات صهیونیست‌ها، نمود یافته و از پوسته خود بیرون آمده است. آل‌سعود خود را در این سال‌ها زیرپوست اسلام دروغین مخفی کرده بود و اکنون چهره واقعی خود را آشکار ساخته است.

جهان اسلام، با همه فرقه‌های آن، اکنون با دو خطر همراه است، رژیم صهیونیستی و وهابیت صهیونیستی که هر دو آنها، هدفشان یکی است. تضعیف و از بین بردن اسلام ناب محمدی(ص)؛ اما آگاهی مسلمانان جهان از توطئه‌هایی که علیه جهان اسلام شکل گرفته است، اقدامات دشمنان اسلام را خنثی خواهد کرد و شکست سنگینی را برای آنها رقم خواهد زد.

وطن امروز:لوزان از دریچه کارتل‌های جهانی

«لوزان از دریچه کارتل‌های جهانی»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم مجتبی اصغری است که در آن می‌خوانید؛ فضای پس از اعلام قرائت توافق سوییس بسیار شبیه به موقعیت بعد از عقد توافق ژنو است. دولت کماکان مسیر «دیپلماسی محرمانه» را به‌رغم نهی صریح منتقدان و رهبر انقلاب در پیش گرفته و در عین حال از انتشار روایت مورد تایید خود از مذاکرات نیز خودداری می‌کند! آنچه در کلام طرف ایرانی درباره ضمانت وعده‌های مطرح‌شده بر سر میز مذاکره دیده می‌شود، برآمده از نوعی اعتماد به طرف مقابل است که می‌تواند نشانه‌ای از فضاسازی طرف آمریکایی برای اجرای «مانور دروغین مصالحه» در خفای مذاکرات باشد. به نظر می‌رسد تنها در صورتی حساب و کتاب دولت یازدهم درست از آب در می‌آید که تصور کنیم ما در مسیر «مصالحه با آمریکا» قرار داریم و نه مذاکره! حال آنکه فارغ از نظر دولت درباره این گمانه، هیچ رفتار دلگرم‌کننده و اعتمادسازی در طرف مقابل دیده نمی‌شود که به تقویت این نگاه پرمخاطره بینجامد، هرچند تلاش می‌شود با اتکا بر «درک شرایط اوباما» و فشار لابی‌های صهیونیستی، تناقضات و زیرمیز‌زنی‌های طرف آمریکایی توجیه شود.

به‌رغم اینکه پیش از این بسیار از بازی دوگانه اوباما در حوزه سیاست خارجی و انتخاب وی با رای 70 درصدی یهودیان افراطی آمریکا و لقب «آخرین منجی یهود» گفته‌ایم اما ظاهرا تصور شکل گرفته در اذهان بخشی از دولتمردان ایرانی کماکان برآمده از گمانه درونی عزم آمریکا برای صلح با ایران است.

به هر حال جز اضطراب ناشی از انحراف از مسیر مصالحه با آمریکا به نظر نمی‌رسد موضوع دیگری مانع انتشار فکت شیت طرف ایرانی باشد. بویژه که تاکید دو وزارتخانه خارجه و خزانه‌داری آمریکا بر صحت موضوع مورد مناقشه ارائه «تخفیف تحریمی» به ایران پس از گذر به سلامت از هفت خوان نامکشوف راستی‌آزمایی، در کنار تاکیدات مکرر اوباما، جان کری و نماینده روسیه در مذاکرات 1+5 درباره صحت مفاد فکت‌شیت آمریکایی، طرف ایرانی را در بن‌بست ملی- بین‌المللی قرار داده است.

به این ترتیب دولت عملا به جهت رد همه تلاش‌ها در جهت آشکارسازی فضای مذاکرات، سیاست تضعیف موقعیت بالادستی خود را در پیش گرفته و به واسطه بدیهی بودن عدم اجرای مهم‌ترین خواسته مردم یعنی لغو تحریم‌ها، نتیجه شکست مذاکرات را به پای خود تمام خواهد کرد.

البته این چالش آمریکایی‌ها نیز هست. آنها معتقدند: «لغو تحریم‌ها یکی از موضوعات بسیار مهم مذاکرات هسته‌ای است، چرا که روند مذکور باید به‌گونه‌ای باشد که ایران اثرات مثبت آن را در اقتصاد خود اندکی احساس کند». گمانه‌زنی درباره نقشه آمریکا برای حل کم‌هزینه این موضوع، کلید دستیابی به توافق نهایی است. برای پیش‌بینی رفتار احتمالی آمریکایی‌ها باید کمی در فضای ژئوپلیتیک فعلی جهان دقیق شویم.

1- در جهان امروز «ریسک‌گریزی» در امر تجارت از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. در شرایطی که در توافق لوزان به وضوح بر «برگشت‌پذیری تحریم‌ها» تاکید شده و موضوع پرونده‌سازی در آژانس انرژی اتمی و خود وزارت خزانه‌داری آمریکا علیه ایران مسبوق به سابقه و بسیار محتمل است`

چه میزان می‌توان بر حضور شرکت‌های بزرگ خصوصی و بانک‌های محلی که در طول سالیان اخیر به سبب معامله با ایران متضرر شده‌اند، در بازار نامطمئن فعلی حساب باز کرد؟ آیا علت بی‌توجهی شرکت‌های نفت و گاز جهان به درخواست‌های عمومی و خصوصی دولت و شخص رئیس‌جمهور برای حضور در بازار ایران، پس از عقد توافق ژنو، پرحاشیه و فاقد ضمانت بودن فضای فعلی نیست؟ به نظر می‌رسد از توافقات صورت گرفته بوی «مصالحه» به مشام تجار جهانی نیز نمی‌رسد!

2- بی‌شک آمریکا تلاش مضاعفی برای نامطمئن نگاه داشتن جایگاه ایران در فضای تجارت بین‌الملل حتی پس از اعمال «تخفیف تحریمی» در پیش خواهد گرفت؛ چرا که باز گذاردن دست ابرقدرتی که در دوره تحریم‌های فلج‌کننده موفق شده «سوریه» را به‌ر‌غم همه تلاش‌های آمریکایی- اروپایی- عربی، سرپا نگاه دارد و عراق را در جنگ با لشکر جهانی داعش، یاری رساند و قدرت فرامنطقه‌ای خود را تا آمریکای جنوبی گسترش دهد، عقلانی نیست. این هشداری است که به وضوح در مقاله منتشر شده در وال‌استریت‌ژورنال به قلم هنری کیسینجر و جرج شولتز، دو وزیر اسبق خارجه آمریکا مشاهده می‌شود.

آنها نوشته‌اند: « تهران به دنبال گسترش «هژمونی» خود در منطقه است و تفاهم هسته‌ای به تقویت این روند منجر می‌شود. اگر محدودیت‌های هسته‌ای با محدودیت‌های سیاسی همراه نشود، توافق ایران را از تحریم‌ها آزاد کرده و ریسک تقویت تلاش‌های هژمونیک ایران را افزایش می‌دهد». پس بنا بر آزادی ایران از تحریم‌ها و از میان رفتن ریسک بازگشت‌پذیری تحریم‌ها نیست. به این ترتیب باز هم انتظار می‌رود شرکت‌های چندملیتی قدرتمند، نیمه‌دولتی و مدیریت‌پذیر در عرصه اقتصاد سیاسی همچون توتال، شل و پژو پس از اعمال تخفیف تحریمی با تکیه بر توانایی تیم حقوقی خود بهترین قراردادهای کوتاه‌مدت را با تاکید بر ریسک بالای سرمایه‌گذاری در ایران با حداکثر وابستگی برای طرف ایرانی منعقد کنند و مترصد فرصت برای خروج ناگهانی از ایران دست بالا را در معامله حفظ کنند.

به همین دلیل است که در همین یادداشت کیسینجر و شولتز بر بند معروف به بازگشت فوری (Snap back) که مورد تاکید مقامات آمریکاست اصرار شده و به منظور از دست نرفتن ساختار تحریم‌ها از «پیچیده‌تر شدن روند راستی‌آزمایی به واسطه ابهام در معیارها و سیاسی شدن حداکثری آن» سخن به میان آمده است.

3- سیاست جهانی در حوزه انرژی در حال تغییر است. کاهش عامدانه و باثبات قیمت جهانی نفت به منظور حفظ نظم منطقه‌ای آمریکا توسط سعودی‌های دست‌نشانده، به منظور تضعیف موقعیت ایران، روسیه، سوریه، عراق و یمن در منطقه مهم‌ترین شاهد بر این مدعاست، پس تصور اینکه همه جهان مشتاق نازل شدن بر سر سفره نفت و گاز ایران هستند، در وضعیت فعلی جهان مخدوش به نظر می‌رسد. بویژه که صنعت نفت و گاز ایران نیازمند تامین زیرساخت و سرمایه‌گذاری بلندمدت است و در شرایط فعلی به نظر نمی‌رسد دست‌کم تا 10 سال آینده چنین موقعیت‌سازی در فضای جهانی میسر باشد. پس حداکثر می‌توانیم منتظر ورود «بزن دررو»‌های گردن‌کلفت باشیم!

4- آمریکایی‌ها مصمم هستند با انعقاد توافق هسته‌ای نهایی با ایران نظم آمریکایی جدید حوزه انرژی را دوامی دست‌کم 10 ساله ببخشند. در این میان روسیه به علت اشراف بر تغییر موازنه انرژی و تکانه‌های ژئوپلیتیک منطقه ناشی از تلاش‌های آمریکا برای تضعیف سیاسی ایران، هم تحویل سامانه موشکی S300 را پس از سال‌ها مجاز برشمرده و هم در حرکتی معنادار دفتر شرکت نفت و گاز روسی لوک در تهران را بازگشایی کرده است. این یعنی سهم ایران در بازی بزرگ جهانی به‌عنوان ابرقدرتی تاثیرگذار و عاقل تا حد قابل توجهی تثبیت شده است که البته دیپلماسی فعال ایرانی در طول 12 سال گذشته نیز در شکل‌گیری این فضا موثر بوده است. با این حال ما باید پیش از عقد توافق نهایی پاسخی برای موضوعات مهمی همچون تحریم‌ها، چارچوب رفع آنها و تاثیر فاکتور برگشت‌پذیری تحریم‌ها بر ناامن کردن بازار ایران و در نهایت آینده ژئوپلیتیک بازار انرژی بیابیم چرا که اصل امید بستن به گمانه در پیش بودن «مصالحه ایران و آمریکا» را حتی بدون در نظر گرفتن شکل افشاشده «دیپلماسی دوگانه اوباما»، با مرور مسیرهای انحرافی بیانیه لوزان و توافق ژنو به کل باطل می‌دانیم و فضای جهانی نیز هیچ رنگ و بویی از نزدیک بودن چنین موقعیتی ندارد.

حمایت:اینجا جای آزمایش نیست

«اینجا جای آزمایش نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم اسماعیل کوثری است که در آن می‌خوانید؛جمهوری اسلامی ایران به جهت اثرگذاری انقلاب اسلامی همواره مورد طمع و تهدید دشمنان اعم از مخالفین منطقه ای و کشورهای سلطه گر بوده است. همگان شاهدند که در طول سالیان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام سلطه همواره از تهدید نظامی سخن گفته اما در عمل از این تهدیدات طرفی نبسته‌اند. مقامات آمریکایی طی سال‌های اخیر ده ها بار از گزینه نظامی حتی در شرایطی که خیلی‌ها به توافق هسته‌ای خوشبین هستند، سخن به میان آورده اما تهاجم نظامی به کشور ما آزمونی است که آنان پیشتر در آن شکست خورده اند. تجهیز حداکثری صدام و در اختیار قرار دادن پیشرفته ترین اداوات نظامی برای تهاجم نیابتی از سوی آمریکا و کشورهای مرتجع منطقه، با مشت آهنین ملت بزرگ ما مواجه شد و تجربه تلخی برای آنان رقم زد.

اما از آنجایی که به فرمایش امام سجاد(ع) خداوند دشمنان ما را از احمق ها قرار داده است، باز هم دست از نادانی خود دست برنداشته و در فکر آزمودن آزموده هستند. در چنین شرایطی مسلم است استراتژی نظامی جمهوری اسلامی ایران، در اولویت قرار گیرد و همیشه آماده دفاع در مقابل این تهدیدات باشد. برخی دشمنان ایران همواره این موضوع را مطرح می کنند که پیشرفت های نظامی ما برای کنترل و تسلط بر کشورهای منطقه است، اما نیروی‌های مسلح جمهوری اسلامی همواره رویکرد دفاعی داشته و این پیشرفت ها برای دفاع از کشور است. ایران همیشه در منطقه به دنبال ایجاد آرامش و ثبات بوده و سیاست جمهوری اسلامی بر اساس تقویت دوستی و همکاری با کشورهای همسایه است.

در شرایط کنونی تنها موضوعی که ثبات و آرامش در منطقه را بر هم می زند، سیاست های مداخله جویانه کشورهای غربی است که این موضوع موجب ایجاد گروه های تروریستی و بروز بحران در منطقه شده است. حمله به ایران قمار خطرناکی است. با این وجود برخی از تحلیلگران آمریکایی به ویژه آنهایی که با صهیونیست ها رابطه نزدیک‌ تری دارند، مایلند دولت آمریکا را به حمله به ایران تحریک کنند، آنها مدعی هستند که ناوگان دفاعی ایران نمی تواند ناوگان پیشرفته آمریکا را در خلیج فارس، هدف قرار دهد.

اما هیچ دولتی در دنیا نمی ‌تواند خود را در ماجراجویی جنگی وارد کند که هزینه یک اشتباه در آن غرق شدن ناوهای هواپیمابر این کشور یا انهدام پایگاه های حاوی هزاران نظامی آنها باشد. ما در ساختار دفاعی خود مبانی جنگ‌های نامتقارن را طراحی و تقویت نموده‌ایم. در نتیجه می توانیم از شکاف‌های موجود در ارتش دشمن استفاده کرده و آنها را با ابزارهای غیر کلاسیک از جمله موشک‌ها هدف قرار دهیم. در سال ۲۰۰۲ میلادی رزمایش مشترکی با عنوان «چالش هزاره ۲۰۰۲» توسط نیروهای ارتش آمریکا انجام شد. این رزمایش در آن زمان با هدف ارزیابی آمادگی آمریکا در صورت درگیری با یکی از دشمنان این کشور در منطقه خاورمیانه صورت گرفت. نتایج این رزمایش نظامی برای آمریکا بسیار فاجعه ‌آمیز بود به طوری که ۱۶ ناو جنگی آمریکا در این رزمایش نابود و غرق شد و به واسطه نبرد دریایی نامتقارن و غیرمتعارف نیز هزاران تن از نیروهای نظامی ارتش آمریکا کشته و یا زخمی شدند. می‌توان به جرات گفت جنگ‌های نامتقارن ما می ‌تواند همان تأثیرات مخرب را بر آمریکا داشته باشند.

برای چندین دهه است که جنگ‌های نامتقارن همچنان به عنوان پاشنه آشیل و نقطه ضعف اصلی آمریکا باقی مانده است.مسئله افزایش آمادگی نظامی، دفاعی و نظامی که رهبرمعظم انقلاب روز گذشته طی سخنانی دستورالعمل آن را صادر فرمودند با توجه به شرایط خاص فعلی و اتهام زنی مبنی بر دخالت در مسائل سایر کشورها، از اهمیت ویژه ای برخوردار است. نیاز کشورمان به افزایش توانمندی نظامی و دفاعی را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:1- روند رو به رشد موج اسلام هراسی در جهان و تبعات امنیتی آن برای کشورمان 2- رشد سریع افراط گرایی و تکفیری گری که آتش آن در کشورهای منطقه رو به فزونی است 3- تهدیدات مستقیم و مکرر رژیم صهیونیستی برای حمله به تاسیسات هسته‌ای و زیربنایی 4- خیز غرب برای محدود کردن توان نظامی در کنار کوچک سازی توان هسته ای 5- اصرار آمریکا و غرب بر بازدید از مراکز حساس موشکی و دفاعی 6- تحریم های گسترده در بخش دفاعی و نظامی و ...

و بالاخره باید گفت پیشرفت های نظامی و دفاعی ایران از جمله توان بالای جنگ الکترونیک که منجر به ساقط کردن پهپادهای مهاجم از جمله آر کیو 170 و پهپاد صهیونیستی گردید، قدرت روزافزون جنگ دریایی ایران که اشاره مختصری به آن گردید، پیچیدگی و گستردگی مضاعف چتر پدافندی برای مقابله با نفوذ پرنده های دشمن، قدرت موشک های کروز و بالستیک که قادر به هدفگیری پایگاه های آمریکا در منطقه است، ابداع و نوآوری های شگفت‌آور در طراحی انواع پهپادها از جمله پهپادهای انتحاری که موجب وحشت دشمن گردیده و مواردی که احصاء آن در این مختصر نمی گنجد، تنها بخشی از توان نظامی ایران است که باید روز به روز ارتقاء یابد و کامل شود، زیرا خطراتی که ذکر شد همیشه در کمین کشور باقی خواهند ماند. ما در طول تاریخ، نشان داده ایم که ملتی متمدن و صلح طلب هستیم اما در صورت لزوم، با کسانی که اهل منطق و گفت وگو نباشند و بخواهند قدرت ما را بیازمایند، با قدرت تمام رو به رو خواهیم شد و محاسبات دشمن و تعرض کنندگان را بهم خواهیم زد.

آفرینش:پاداش‌های مسکو و خطرات یمن

«پاداش‌های مسکو و خطرات یمن»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که ر آن می‌خوانید؛تحویل سامانه موشکی S300 به ایران با دستور ولادیمیرپوتین، فرضیه‌های فراوانی را درمورد نوع نگاه و اهداف سیاسی روسیه به وجود آورد. از بی اهمیت جلوه دادن تحریم‌ها و رقابت با آمریکا، تا ضعف‌های اقتصاد روسیه و... ازجمله مباحثی بود که درمورد نوع تصمیم روس‌ها از سوی کارشناسان ارائه گردید. اما پس از مصاحبه اخیر پوتین، فرضیات و احتمالات جدید و قوی تری ازمیان گفته‌های وی حاصل شد.

رییس جمهور روسیه علت تحویل S300 به ایران را پاداش این کشور به دلیل نرمش در مذاکرات هسته‌ای عنوان کرد و گفت: پس از پیشرفت در مسیر هسته‌ای که اقدام مثبتی است، هیچ دلیلی برای ادامه ممنوعیت صادرات S300 به تهران وجود ندارد.

البته باید به این نکته نیز که عملاً پاداشی در کار نبوده، و به استناد گفته شخص پوتین لغو تحویل سامانه S300 به ایران اقدامی یکجانبه از سوی خود روس‌ها بوده و ربطی به تحریم‌های بین المللی نداشته است!. اما مهمترین برداشت گفتمانی از صحبت‌های پوتین اشاره وی به مسئله یمن و تاکید بر دفاعی بودن سامانه S300 و" بازدارنده بودن" آن در منطقه خاورمیانه می‌باشد.

استفاده از تعبیر "بازدارنده بودن"، از سوی پوتین معنای ژرفی در سیرتحولات منطقه به دست می‌دهد. پیش از این نیز در مورد تحولات یمن مطالبی را مطرح کردیم و فرضیه‌ای را در مورد کشاندن ایران به میدان درگیری ها و راه انداختن یک جنگ ایرانی عربی مطرح ساختیم. حال می‌توان با استناد به گفته‌های پوتین از احتمال نیت غرب و نقشه‌های آنها برای درگیرساختن ایران و عربستان به عنوان دو قدرت منطقه‌ای، به این فرضیه رسید که روس‌ها برای بازدارندگی از احتمال حملات هوایی اعراب علیه ایران چنین اقدامی را در دستور کار قرار داده‌اند.

براساس سیاست‌های اعلامی از سوی کشورمان و طرح صلحی که توسط وزیرخارجه به سازمان ملل ارائه شد، مشخص است که ایران به دنبال مصالحه و گفتگو میان طرفین درگیر در یمن می باشد و به هیچ وجه قصد مواجهه با کشورهای منطقه را ندارد و نخواهد داشت. اگر نگاهی به جبهه گیری‌های ائتلاف عربی داشته باشیم، متوجه می‌شویم که آنها با تمام توان قوای خود را بر افکار عمومی منطقه متمرکز کرده اند تا ایران را مسبب ناآرامی‌های منطقه جلوه دهند و مستقیماً جنگ مذهبی بین شیعه و سنی را در میان جوامع اسلامی به راه اندازند.

باید مجموع این تحولات را درکنار هم گذاشت و به صورت کلی پشت صحنه این اقدامات را مورد واکاوی قرار داد. باید پرسید که فواید درگیری و تنش میان ایران و ائتلاف عربی در منطقه به نفع چه کسانی خواهد بود و عملا چه اتفاقاتی رخ خواهد داد؟! در چند پارامتر کلی می‌توان اینگونه بیان کرد که قوای کشورهای اسلامی به لحاظ نظامی، اقتصادی، انسانی، و... به دست خودشان و با هزینه‌ خودشان تضعیف و تخریب خواهد شد و از این بابت احتمال تهدید اسرائیل از سوی این کشورها به حداقل خواهد رسید.

مورد بعدی تحلیل توان کشورهایی همچون ایران و عربستان است. درگیر کردن ایران در جبهه‌های مختلف همچون لبنان، عراق، سوریه و امروز یمن، موجب هزینه آوری به لحاظ سیاسی و اقتصادی برای ایران خواهد شد. لذا این امر می‌تواند از تمرکز نسبی ایران در پیگیری اهدافی همچون مقاومت و بالقوه نگه داشتن خطر برای تل‌آویو، بکاهد. درمورد عربستان نیز باید به این مسئله اشاره کرد که حساب‌های سعودی در بانک‌های خارجی لبریز از دلارهای نفتی گردیده و این موجب قدرت نمایی و حتی خودسری عربستان در دخالت درامور کشورها و حمایت از گروه‌های تکفیری، گردیده است. با تمام این اوصاف، موارد یادشده درحد فرضیه است و قطعیت نخواهد داشت، اما ضروریست تا اتاق فکرهای سیاسی، نظامی و دیپلماسی ما تمام موارد را مد نظر قرار دهند و شرایط را برای آینده منطقه برنامه ریزی کنند.

شرق:مسیرهای بازگشت داعش

«مسیرهای بازگشت داعش»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم محمد ایرانی است که در آن می‌خوانید؛خبرهای ضدونقیض از فشار داعش بر مرکز استان «انبار» یعنی شهر «رمادی»، توجه به وضعیت جغرافیای میدانی در عراق را دوچندان می‌کند. شرایط عراق امروز اگرچه به لحاظ ثبات، نسبت به گذشته در وضعیت مناسب‌تری قرار دارد اما مناطقی که با تلاش بسیار ارتش، عشایر، نیروهای مردمی و پیشمرگه‌ها از دست تکفیری‌های داعش خارج شده، همچنان در معرض تهدید اشغال دوباره توسط تروریست‌ها قرار دارد.

به بیان دیگر، برای حفظ این شهرها از هجمه دوباره داعش، نیاز به نیروهای ارتشی آموزش‌دیده و نیروهای مردمی است و اگر مدافعان شهرها مردم باشند، دولت از جهات بسیاری می‌تواند به تداوم آزادسازی و حفظ مناطق عراق امیدوار باشد؛ به ویژه که عشایر به دلیل ویژگی‌هایی چون شجاعت و نفوذ در مناطق مختلف عراق، سد محکمی برای مقابله با تکفیری‌ها به شمار می‌روند. اگر عشایر و نیروهای مردمی به ویژه در مناطق سنی‌نشین، به هر دلیلی خود را با دولت مرکزی عراق در پیوند نبینند یا از حضور داعش در مناطق خود احساس نگرانی نکنند امکان تهدید شهرهای بزرگ عراق وجود دارد.

تمام روستاها در مسیر تردد تکفیری‌ها، تنها با داشتن نیروهای عشایر و مردمی می‌توانند به یک مانع جدی برای تروریست‌ها تبدیل شوند و در غیراین‌صورت، آنها آزادانه به جابه‌جایی نیرو خواهند پرداخت. این تجربه از دوران گذشته وجود دارد و به همین دلیل، حتی در دوران صدام توجه ویژه‌ای به عشایر صورت می‌گرفت.

نکته دوم به موقعیت استان «انبار» و شهر الرمادی بازمی‌گردد. امتداد سمت غرب و جنوب غرب آن، مستقیما به مرزهای عربستان سعودی و اردن می‌رسد و تمرکز جمعیتی آن، متفاوت از نقاط دیگر است. تروریست‌ها در این منطقه به راحتی در تردد هستند. تفاوت آن با تکریت و موصل در شمال عراق، این است که امتداد آن شهرها به مناطق کردنشین می‌رسد که بخش عمده‌ای از آنها با داعش درگیر هستند.

برای عبور از این مراکز، مسیحیان، ایزدی‌ها و... نیز حضور دارند و رودخانه‌های بزرگی مثل دجله و فرات هم به‌عنوان مانع طبیعی در مقابل داعش قرار دارد. نیروهای تکفیری با توجه به آموزش‌های کاربردی‌ای که دیده‌اند و وسایل نقلیه تندرویی که در اختیار دارند به سرعت جابه‌جا شده و خود را به جبهه جنوبی می‌رسانند. بنابراین شهرهای این قسمت از عراق، بیشتر در معرض تهدید قرار دارند. تکفیری‌ها از ویژگی سرعت انتقال و جابه‌جایی بالای برخوردارند، این درحالی است که ارتش‌ها در سراسر جهان، به‌دلیل ساختار و هماهنگی‌هایی که در سطوح مختلف نیاز دارند، کند حرکت می‌کنند.

در اینجا نقش نیروهای موسوم به «میلیشیا» بیشتر خود را نشان می‌دهد. داعش نیز به‌عنوان یک نیروی نامنظم، به سرعت در صحرا جابه‌جا می‌شود. در مقطع تهدید موصل، تنها ٤٨ساعت طول کشید که نیروهای داعش خود را به حلب در سوریه رساندند و بیش از ٥٠٠ کیلومتر را در ٤٨ساعت طی کردند که این یکی از ویژگی‌های عملیاتی داعش است.

نگارنده بارها یادآور شده تصور ریشه‌کنی سهل‌الوصول داعش، تصوری باطل است. این گروهک فارغ از مباحث اندیشه‌ای و تئوریک، از برخی ابزارها برای تهییج جوانان مسلمان استفاده می‌کند و با وجود تلفات گسترده، همچنان محل ورود نیروهای جدید است. این تفکر از شمال آفریقا تا شرق جهان اسلام یعنی مالزی و اندونزی رسوخ کرده و نمی‌توان با آن به این راحتی برخورد کرد.

باید ابزارهای فرهنگی و روش‌های اندیشه‌ای و تفکر در کنار ابزار سیاسی و نظامی قرار گیرد تا مقابله با آن امکان‌پذیر شود. در عین حال شاهراه‌هایی که به داعش کمک می‌رساند با مذاکره باید مسدود شود و خطر این جریان، واقعا از سوی همه طرف‌ها درک شود. کشورهای همسایه کمک‌رسان به تکفیری‌ها باید قانع شوند که این گروهک در آینده برای آنها خطری بزرگ است.

ما تا رسیدن به این مرحله همچنان فاصله زیادی داریم. در عراق به دلیل متزلزل‌بودن دولت و ارتش، این فاصله به‌خوبی احساس می‌شود. آنها در مناطقی که به لحاظ جغرافیایی در اختیار شیعیان است به سختی نفوذ می‌کنند، اما مناطق دیگر به سبب ویژگی‌های جغرافیایی و مذهبی، شرایط متفاوتی دارند. نگرانی درباره دوپاره‌شدن عراق با تداوم کم‌توجهی منطقه‌ای و بین‌المللی به تحرکات خطرناک داعش، کاملا جدی است.

آرمان:ائتلاف اصلاح‌طلبان و اصولگرایان معتدل

«ائتلاف اصلاح‌طلبان و اصولگرایان معتدل»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم یدالله طاهر‌نژاد است که در آن می‌خوانید؛ 24خرداد 1392 ملت ایران در یک انتخابات باشکوه و فراگیر که با تدبیر مقام معظم رهبری در کمال صلابت و سلامت برگزار شد، شرکت کردند و کاندیدای اجماعی اصلاح‌طلبان به پیروزی رسید. اصلاح‌طلبان در این انتخابات با ملاحظه مصالح مردم و مسائلی که ادامه سیاست‌های دولت سابق می‌توانست ایجاد کند در یک تصمیم اجماعی تاریخی بین کاندیداها از شخصیتی حمایت کردند که در او ظرفیت اصلاح امور کشور و طریق برون‌رفت از مشکلات را یافته بودند و بحق نیز تاکنون نشان داده شد که این رویکرد، عقلانی و سنجیده بوده است. این تجربه موفق دستمایه حضور بانشاط جبهه اصلاحات در انتخابات 94 را تمهید نمود و اصلاح‌طلبان برآنند تا با انسجام و اتحاد کامل در انتخابات سال جاری حضور یابند و بتوانند مجلسی با اکثریت مسئول‌تر، دلسوز‌تر، کاردان‌تر و همراه دولت را در خدمت توسعه و تعالی کشور قرار دهند.

جهتگیری تمامی جریان‌های این جبهه بر همگرایی کامل حکایت دارد و امید می‌رود در آینده نزدیک شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و شورای راهبردی در یک فعالیت مشترک و با هم‌افزایی ظرفیت‌های سیاسی و اجتماعی خود و سایر جریانات جبهه را نیز همراه و همگام سازند و این افق به حدی روشن و امیدبخش است که بعضی عناصر برجسته اصلاحات پیشنهاد الحاق بخشی از اصولگرایان معتدل همراه دولت در ائتلاف بزرگ جبهه اصلاحات را نیز مطرح کرده‌اند. اگرچه تحقق این امر در آینده نزدیک بعید به نظر می‌رسد و شاید به صلاح هم نباشد چرا که جدا شدن بخش معتدل اصولگرایان از سایر
بخش‌های اصولگرایی و دیگر جریان‌های سیاسی کشور درست نیست؛ اما کاملا قابل بررسی است که تعدادی از عناصر اصولگرا در لیست اصلاح‌طلبان قرار گیرند و موجبات همدلی و همزبانی بیشتر دو جبهه اصلی سیاسی کشور را فراهم سازند که البته اقدام متقابل اصولگرایان می‌تواند به تقویت این فرایند کمک کند. به امید برگزاری انتخاباتی باشکوه‌ و در شأن ملت بزرگ و انقلابی ایران اسلامی.
ابتکار:رقیب مشترک؛ عامل وحدت اصول گرایان می‌شود؟

رقیب مشترک؛ عامل وحدت اصول گرایان می‌شود؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم مصطفی داننده است که در آن می‌خوانید؛اصول گرایان و احمدی نژاد در دهه 90 شمسی ایران یک هدف و یک رقیب مشترک دارند و همین رقیب مشترک باعث می‌شود که جریان راست ایران و رئیس جمهور سابق یک مسیر را برای رسیدن به هدف خود طی کنند. اصول گرایان و احمدی نژاد می‌خواهند در صحنه سیاسی ایران باقی بمانند و برای آن احتیاج به پیروزی در مجلس دهم و ریاست جمهوری دوازدهم دارند. پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری باعث شد تا جریان چپ ایران بعد از سال‌ها گوشه نشیتی، بازهم پای به عرصه بگذارند و زمینه رقابتی شدن انتخابات مجلس دهم را فراهم کنند.

تشکیل مثلث« روحانی، هاشمی و رئیس دولت اصلاحات» در مقابل جریان اصول گرایی و محمود احمدی نژاد، باعث می‌شود که هم اصول گرایان و هم احمدی نژاد به همکاری دوباره فکر کنند.
احمدی نژادی‌ها و اصول گرایان به خوبی می‌دانند که اگر اصلاح طلبان و طرفداران دولت اکثریت مجلس را تشکیل دهند، دیگر فضایی برای فعالیت آنها باقی نخواهد بود و باید از صحنه سیاسی ایران تا مدت‌ها خداحافظی کنند. تشکیل مجلس و دولت همسو مهم ترین خطری است که اصول گرایان و احمدی نژاد را تهدید می‌کند.

اصول گرایان و احمدی نژاد هرکدام یک ویژگی برجسته دارند که می‌تواند به این ائتلاف رنگ واقعیت ببخشد. بسیاری معتقد هستند که احمدی نژاد به دلیل مشکلات عمده‌ای که در زمان ریاست جمهوریش داشت، نمی‌تواند از سد شورای نگهبان بگذرد نه او و نه لیست منتسب بــه او توانایی چنین کاری را ندارد. از همین روست که احمدی نژاد می‌تواند با اعتبار اصول گرایان به آیات« یزدی، مصباح و موحدی کرمانی»، این مشکل اساسی را از پیش روی خود بردارد و با ورود به این لیست شاید بتواند از سد شورای نگهبان بگذرد.

احمـــدی نژاد یک گزینه رای آور برای اصول گرایان است. او به تنهایی آرای بیشتر از نامزدهای مطـرح اصول گرایی دارد و همین باعث می‌شود تا اصول گرایان به احمدی نژاد فکر کنند و چشم خود را بر گذشته پر تنش خود با او ببندند. قطعا برای اصولگرایان کار با احمدی نژاد بسیار شیرین تر از واگذاری مجلس به اصلاح طلبان است. اصولگرایان به دنبال رسیدن به مجلس دهم هستند و احمدی نژاد به دنبال رسیدن به دولت دوازدهم و همین دو آرزو می‌تواند ائتلافی دیگر در ایران را رقم بزند، ائتلافی که می‌تواند تا پایان رای گیری انتخابات دوام داشته باشد.

سپهر سیاست ایران در تاریخ خود، از این جنس ائتلاف برای شکست یک دشمن واحد بسیار به خود دیده است که نمونه بارز آن، نزدیکی اصلاح طلبان در سال 84 به هاشمی رفسنجانی است. آنها که بعد از دوم خرداد سال 76 به ویژه در جریان انتخابات مجلس ششم، شدیدترین نقدها را نسبت به آیت‌الله داشتند، در انتخابات سال 84، تنها راه رسیدن به سعادت را وحدت به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام دانستند.

تا زمان انتخابات مجلس دهم باید منتظر ماند و دید که احمدی نژاد و اصول گرایان برای بقا در سیاست چه تصمیمی خواهند گرفت، آنها خوب می‌دانند که از دست دادن مجلس دهم، یعنی خداحافظی طولانی مدت این جریان با فضای سیاسی ایران.

ایران:تهران - کابل؛ در مسیر ترمیم مناسبات

«تهران - کابل؛ در مسیر ترمیم مناسبات»عنوان یادداشت روز روزنامه ایران به قلم محمدرضا فرقانی است که در آن می‌خوانید؛رئیس جمهوری افغانستان در حالی به کشورمان سفر کرده است که ایران و افغانستان به عنوان دو کشور همسایه، همزبان و هم‌فرهنگ نزدیک‌ترین روابط را در طول تاریخ با یکدیگر داشته و نوعی وحدت تفکر سیاسی بر جهت‌گیری سیاسی هر دو طرف حاکم بوده است.

بنابراین سفر اشرف غنی احمد زی، به ایران به عنوان رئیس جمهوری جدید این کشور یک اقدام کاملاً منطقی و معقول برای گسترش روابط در چارچوب منافع ملی دو کشور در منطقه ارزیابی می‌شود؛ سرنوشت سیاسی که بنا به دلایل تاریخی، سیاسی و فرهنگی مشترک حاکم بر مناسبات دو کشور، نیاز به اتخاذ هماهنگی بیشتر در سیاست‌های منطقه‌ای را ضروری می‌سازد.

اگرچه پیوندهای سیاسی و فرهنگی دو کشور از جنسی است که تحولات سیاسی مانند انتخابات و تغییر دولت‌ها نمی‌تواند بر رویکرد کلی طرفین تأثیر اساسی بگذارد، انتظار می‌رود روابط دو کشور با سفر مقام عالی‌رتبه افغانستان به ایران مجدداً در بستر مناسبی از همکاری‌ها تعریف شود.

تهران و کابل در مناسبات دوجانبه کنونی، با مسائلی روبه‌رو هستند که انتظار می‌رود در پی دیدار اخیر سران دو کشور راه حل‌های جدید برای این مسائل ارائه شود. البته افکار عمومی منطقه پیش‌تر از این انتظار سفر اشرف غنی به تهران را داشتند.

سفر آقای اشرف غنی احمد زی با تأخیر هفت ماهه از زمان روی کار آمدنش به ایران صورت گرفت زیرا با توجه به مناسبات جاری ایران و افغانستان و رابطه مودتی که میان طرفین وجود داشته است، رؤسای جمهوری افغانستان سفر به ایران را جزو اولین برنامه‌های خود قرار می‌دادند.

البته از نگاه تهران دور نیست که برخی از طرف‌های منطقه‌ای در تلاش برای سست کردن حلقه‌های مودت و دوستی میان تهران و کابل هستند کما اینکه در قضیه یمن، سعودی‌ها آشکارا کوشیدند دولت اشرف غنی مواضعی متفاوت با خواست افکار عمومی اتخاذ کند.

با همه این اوصاف، ایران و افغانستان در صحنه منطقه با مشکلات و چالش‌هایی روبه‌رو هستند که بدون هماهنگی و تشریک مساعی حل آنها امکانپذیر نیست.

از جمله این مسائل، موضوع رودخانه‌های مرزی و مشترک- بویژه رودخانه هیرمند است- که سهم همکاری ایران بر اساس قرارداد هیرمند به ایران داده شود که تهران انتظار دارد دولت افغانستان در این خصوص اقدام جدی و قابل توجهی انجام دهد.

موضوع مهاجران افغانی در ایران نیز موضوعی دیرپا و دارای قدمت سه دهه‌ای در روابط طرفین است که از زمان تجاوز نیروهای شوروی به افغانستان به وجود آمده است.

این مسأله مربوط به اکنون نیست اما انتظار می‌رود با توجه به حاکمیت سیاسی که در افغانستان شکل گرفته است، دولت این کشور با احساس مسئولیت بیشتری نسبت به حل مشکل مهاجرین اقدامات لازم را انجام دهد.

متأسفانه طی دهه گذشته دولت‌های مختلف افغانستان توجه جدی به این موضوع نداشتند و اقدامات لازم را برای ایجاد فضای بازگشت مهاجرین افغانی به کشور خود فراهم نکردند.

این امر موضوعی است که توجه مسئولین ایران را به خود مشغول کرده است و انتظار می‌رود دولت افغانستان با احساس مسئولیت بیشتر نسبت به اتباع خود و مهاجرین، امنیت سیاسی اجتماعی لازم را برای برگشت آنها به کشور فراهم کند.

شرایط جغرافیایی و سیاسی افغانستان به گونه‌ای است که در درجه اول باید با دو همسایه بزرگ و قدرتمند خود یعنی ایران و پاکستان و بعد با سایر کشورهای منطقه‌ همگرایی لازم را داشته باشند.

انتظار می‌رود سیاست دولت اشرف غنی احمد زی در سفر رئیس جمهوری افغانستان به ایران به سمت توازن و تعادل گرایش یابد و دولت کابل به همگرایی منطقه‌ای اهتمام بیشتری بورزد.

در این فصل از سیاست خارجی کابل بی‌گمان ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای که دولت افغانستان بخوبی نسبت به نقش آن آگاه است، می‌تواند نقش ویژه‌ای ایفا کند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها