کیهان:طوفان قاطعیت یا طوفان حماقت؟!
«طوفان قاطعیت یا طوفان حماقت؟!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم محمد صرفی است که در آن میخوانید؛«این بادیهنشین کیست که میخواهد حکومت 900 ساله خاندان مرا به چالش بکشد؟»؛ این جمله مشهور امام یحیی، حاکم منطقه شمال یمن در پاسخ به تجاوز آل سعود در سال 1934 است. یمن به دلیل موقعیت سوقالجیشی خود طی یک قرن اخیر بارها و بارها مورد تجاوز بیگانگان قرار گرفته است. از استعمار بریتانیا تا امپراطوری عثمانی و بادیهنشینان آل سعود و... نتیجه تمام این تجاوزها چنان بود که به یمن لقب «گورستان متجاوزین» دادهاند. آخرین بار که پوزه یک کشور بیگانه در این منطقه به خاک مالیده شد 6 سال پیش بود و از قضا دو طرف جنگ آل سعود و حوثیها بودند.
گویا تصمیمگیران اصلی امروز در ریاض جوانتر - بخوانید خامتر و احمقتر- از آنند که تبعات جنگ خفتبار پیشین را لمس کرده باشند. حمله اخیر عربستان به یمن در قالب دکترین آمریکایی «شوک و ترس» (shock and awe) آغاز شد. دکترینی که مبتنی بر حملات شدید، گسترده و پرتلفات هوایی است و هدف اصلی آن سلب اراده مقاومت از طرف مقابل است. پیشینه این دکترین نظامی به حمله اتمی آمریکا به ژاپن بازمیگردد و نوع کامل آن در اشغال عراق به نمایش درآمد. سادهلوحانه خواهد بود اگر گمان کنیم تصمیم این جنگ در ریاض گرفته شده است.
آمریکاییها مدعی هستند که مستقیماً وارد این جنگ نشده و تنها از آن پشتیبانی اطلاعاتی و لجستیکی میکنند اما واقعیتهای میدان نبرد حاکی از ماجرای دیگری است. در آغاز جنگ، روزنامه وال استریت ژورنال در گزارشی فاش کرد هواپیماهای شناسایی آمریکا دائماً بر فراز یمن در حال پرواز هستند، اهداف را شناسایی میکنند و در واقع پنتاگون است که به عربستان دستور میدهد کجا را باید بمباران کند.
در سال 2011 هم این انگلیس و فرانسه بودند که لیبی را بمباران میکردند و البته به دستور و فرماندهی آمریکا. باراک اوباما در آگوست همان سال از نقش واشنگتن در این جنگ پرده برداشت و استراتژی کشورش را در این میدان «فرماندهی از پشت صحنه» (Leading From Behind) نامید. شواهد حاکی است آمریکاییها در یمن نیز یک بار دیگر در حال اجرای همین استراتژی هستند و از این رو این جنگ را باید رویارویی آمریکا و یمن دانست.
از این بابت عجیب نیست که خبر آغاز جنگ -نیم ساعت پس از شروع بمباران- نه در ریاض که از سوی سفیر عربستان در واشنگتن اعلام میشود. استراتژی «فرماندهی از پشت صحنه» به این ترتیب است که تعدادی از نوچهها به میدان نبرد اعزام میشوند و صحنهگردان اصلی بدون اینکه در ظاهر عملاً وارد صحنه شود، جنگ را در میدان نظامی و البته دیپلماتیک مدیریت میکند. برگ برنده این استراتژی در هزینه و فایده نتیجه جنگ نهفته است.
اگر پیروزی حاصل شد، صحنهگردان وارد میدان میشود و افتخار و امتیازها را به حساب خود مینویسد و سایرین نیز نخواهند توانست اعتراض کنند اما اگر عملیات نظامی به نتیجه مورد نظر نرسید، این مزدوران هستند که باید هزینه شکست را پرداخته و بار خفت آن را به دوش بکشند، بدون آن که فرمانده اصلی جنگ هزینهای بپردازد.
بیش از 20 روز از آغاز جنگ علیه یمن میگذرد و حملات هوایی نتوانسته است جنگافروزان را به اهداف خود برساند چرا که تا چکمه بر خاک ننشیند و استقرار نیابد، حتی فکر کردن به پیروزی هم غیرممکن است. هیچ کس بهتر از آمریکاییها نمیداند آل سعود وارد چه مهلکهای شده است. آمریکاییها با آمار 90 سلاح سبک به ازای هر 100 نفر بیشترین سرانه سلاح شخصی را دارند، البته پس از یمن! زیرا در یمن 25 میلیونی 70 میلیون سلاح سبک در دست مردم است. یعنی به ازای هر نفر 3 اسلحه!
این اولین بار نیست که آمریکاییها شانس خود را در یمن آزمایش میکنند. در سال 1979 هم کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا از طریق سازمان سیا دهها میلیون دلار در اختیار ملک حسین پادشاه اردن گذاشت تا جنگ شمال-جنوب را در یمن به راه اندازد. طی یک دهه گذشته نیز آمریکاییها در یمن رسماً پایگاه نظامی داشته و با پهپادهای خود بیش از 1000 تن از مردم یمن را به بهانه مبارزه با تروریسم به قتل رساندند.
این بار بهانه اعلام شده برای تجاوز به یمن، حمایت از مشروعیت منصور هادی، رئیس جمهور مستعفی و فراری این کشور است. درخواست از ریاض برای حمله به مردم محروم و رنج کشیده کشورش، اولین خیانت هادی نیست. خیانت پای ثابت گذشته اوست. 20 سال پیش هم در بحبوحه جنگ شمال و جنوب، او از جنوب به شمال گریخت و علیه متحدان پیشین خود وارد جنگ شد!
طنز تلخ آنجاست که پادشاهی فاسد عربستان که تاکنون رنگ انتخابات را به خود ندیده، حتی یک حزب نمایشی هم ندارد و پاسخ کوچکترین انتقاد را با هزار ضربه شلاق میدهد، میخواهد از مشروعیت چنین خائنی حمایت کند و با بمباران، دموکراسی را به مردم یمن هدیه دهد! اگر تا پیش از این حوثیها 40 درصد جمعیت یمن را تشکیل میدادند، امروزه هر یمنی خود را یک حوثی و بخشی از نیروی مقاومت سراسری «انصارالله» میداند. دستاوردهای عملی این تجاوز را میتوان اینگونه شمرد؛ اتحاد یمنیها اعم از سنی، شیعه و زیدیها و صدبرابر شدن تنفر تاریخی یمنیها از همسایه شمالی خود.
نقش آمریکاییها در این میان از ریاض هم تنفرآمیزتر است. کافی است نگاهی به موضع دوگانه و پر از نفاق آنها در بحران اوکراین و یمن بیندازیم. وقتی معترضان اوکراینی کیف را اشغال کردند و ویکتور یانوکوویچ، رئیس جمهور قانونی این کشور به روسیه رفت، آمریکاییها اعلام کردند یانوکوویچ با خروج از کشور، اعتبار و مشروعیت خود را از دست داده است. اما وقتی در یمن منصور هادی که دوره انتقالی وی به سر آمده - و از قضا استعفا هم داده- فرار میکند، همچنان مشروعیت دارد و میتواند بهانهای برای آغاز یک جنگ باشد!
تجاوز به یمن ابعاد بسیار گسترده و مهمی دارد (از اتهامهای بیاساس به جمهوری اسلامی گرفته تا شانتاژ رسانهای جنگ شیعه-سنی و عرب-عجم، موضوع اتحاد آمریکا و القاعده در یمن، چرایی تمرکز انصارالله بر اوضاع داخلی و تاثیر این جنگ بر تحولات داخلی عربستان و...) که در این مجال نمیتوان به همه آنها پرداخت. اما در پایان بد نیست اشارهای به نقش رژیم صهیونیستی و تنگه بابالمندب در این میدان داشته باشیم.
موسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل (INSS) معتقد است؛ حمله عربستان به یمن دارای منافع قابل توجهی برای اسرائیل است. نخست وزیر رژیم صهیونیستی در سخنرانی جنجالی اخیر خود در کنگره آمریکا، بطور مفصل به لزوم اطمینان تل آویو از امنیت تنگه بابالمندب برای عبور و مرور دریایی این رژیم پرداخت.
بابالمندب (به معنای دروازه اشک و اضطراب) جایگاهی تعیینکننده برای آمریکاییها و عربستان دارد. این تنگه نقش راه دوم را برای آنها در صورت بسته شدن تنگه هرمز بازی میکند. تسلط مردم یمن با گرایشهای به شدت ضداسرائیلی و آمریکایی و البته ضد سعودی بر این تنگه، برای این مثلث فاجعهبار است و نمیخواهند به هیچ قیمتی اتفاق بیافتد. سال 2013 نیویورک تایمز در گزارشی پیشنهاد کرد جنوب یمن به عربستان بپیوندد! این گزارش فایده دوطرفه این الحاق را اینگونه شرح داده بود؛ یمنیها که فقیرترین اعراب هستند از ثروت عربستان بهره میبرند و ریاض هم با تسلط بر بابالمندب از کابوس بسته شدن تنگه هرمز رهایی مییابد.
در افسانههای یونانی آمده است که تمام فلاکت و بدبختیها در جعبهای به نام پاندورا قرار دارد که باز کردن آن مساوی است با بیچاره شدن. شاهزادگان جوان و عیاش آل سعود با عملیات «طوفان قاطعیت» علیه یمن، جعبه پاندورا را گشودهاند. اگر این عملیات را طوفان حماقت بنامیم به نظر دقیقتر میرسد. طوفانی که میتواند طومار آل سعود را در هم بپیچد.
خراسان:دولت آمریکا و حاکمیت آمریکا
«دولت آمریکا و حاکمیت آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان محمدسعید احدیان است که در آن میخوانید؛همانطور که پیش بینی می شد دموکرات ها راه خود را با جمهوری خواه ها یکی کردند و با توافقی اجماعی امکان وتو کردن مصوبه کنگره را از اوباما گرفتند و دولت او مجبور شد برای حفظ پرستیژ خود بلافاصله از موافقت خود با این مصوبه سخن بگوید.
پیش از این بارها ذکر شده بود که نباید در تشخیص زمین بازی طرف مقابل اشتباه کرد چرا که بازی کردن با این فرض که فقط دولت اوباما طرف بازی ما است اشتباهی محاسباتی ناشی از توجه نکردن به واقعیت های ساختار حاکمیتی آمریکا است. در تاریخ این کشور هیچ گاه دولت نتوانسته و نمی تواند به تنهایی تصمیماتی استراتژیک مخصوصا در سیاست خارجی کشور بگیرد. اگر می بینیم روابط آمریکا با کوبا رو به بهبود گذاشته می شود به این دلیل است که حاکمیت آمریکا (نه فقط دولت این کشور) مخالف این جمع بندی نیست اما براساس دلایلی روشن که قبلا ذکر شده است همچنان بر این باورم هنوز زمان آن نرسیده است که حاکمیت آمریکا، بر پذیرفتن ایران مقتدر و مستقل حکم تایید بزند.
اعترافات صریح اوباما و وزیرخارجه اش که بر قدرت نمایی مردم ایران در جنگ هشت ساله و اراده قوی و یکپارچه آنان بر داشتن فناوری هسته ای تاکید کردند و با اشاره به شکاف هایی که در صورت عدم توافق بین شرکایشان اتفاق خواهد افتاد به تلویح اذعان کردند که باید ایران هسته ای را بپذیرند نشان می دهد که دولت فعلی آمریکا تشخیص دقیق تری از واقعیت های امروز دنیا دارد اما نباید فراموش کرد که پذیرفتن ایران با فناوری هسته ای صلح آمیز برای حاکمیت آمریکا یعنی پذیرفتن یک قدرت مستقل منطقه ای که سی و پنج سال است با روشی عقلانی بر طبل مخالفت با نظام ظالمانه بین المللی می کوبد و این مسئله به این معنا است که تنظیم نظام آینده بین الملل بر مبانی جدیدی خواهد بود که آمریکا در آن محور اصلی نمی باشد اگر در محاسبات خود این مسئله را درک کنیم که حاکمیت آمریکا به سادگی حاضر به پذیرفتن دادن این امتیاز بسیار بسیار استراتژیک نمی شود، در بازی کردن با طرف مقابل فقط به آنچه درون میزمذاکره است متمرکز نمی شویم.
به تصریح تاکید می کنم آنچه تیم هسته ای در طول این ماه های دیپلماسی در میز مذاکرات به دست آورده است بسیار درخشان است (که البته بدون دیگر مولفه هایی از جمله پیشرفت های فنی هسته ای در هشت سال گذشته، افزایش قدرت بلامنازع منطقه ای، حمایت و تدبیر رهبری و کم نیاوردن اراده مردم دربرابر تحریم ها ممکن نبود) اما این تلاش دیپلماتیک وقتی به نتیجه می رسد که نه فقط مذاکره کنندگان آمریکایی بلکه تصمیم گیران اصلی آمریکا به یقین برسند که اگر امروز با ایران به توافق نرسند فردا چاره ای ندارند جز این که بایدامتیازات بیشتری بدهند و این نتیجه به دست نمی آید مگر آنکه ما ضعف تنها پاشنه آشیل خود یعنی مسائل اقتصادی را برطرف کنیم البته لازم نیست این مسئله را کامل برطرف کنیم فقط کافی است با حرکت در این مسیر نشانه های کافی از واکسینه شدن اقتصاد کشور از فشارهای بیرونی را بروز دهیم آنگاه تردید نکنید که تصمیم گیران اصلی آمریکا برای اینکه بیشتر دیر نشود، نه تنها دولت آمریکا بلکه تمام سناتورهای جمهوری خواه و دموکرات را برای توافقی خوب با ایران همراه خواهند کرد.
البته من امیدوارم که درتحلیل خود اشتباه کرده باشم و کنگره آمریکا در همین مقطع زمانی به این فهم درست از واقعیت مردم ایران برسد اما اگر آمریکا اجازه نداد توافق های صورت گرفته به نتیجه نهایی برسد، باید هدف همه با اجماعی کامل فقط یک چیز باشد «اقتصاد مقاومتی» به انضمام استفاده از فرصت های زودبازدهی چون تعامل اقتصادی با روسیه و چین و پیمان های دو جانبه پولی با دیگر کشورها و مخصوصا شکاف درون اتحادیه اروپا.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛تیم مذاکره کننده هستهای کشورمان و مردان عرصه کارزار دیپلماسی، خود را برای آغاز یک دوره دو ماهه سخت و نفسگیر جهت رسیدن به نقطه پایانی توافق جامع آماده میکنند که قرار است از هفته آینده در سوئیس از سرگرفته شود. آنچه که در این دور از مذاکرات نیز همانند گذشته توسط تیم ایرانی در تمام زوایای گفتگوها در دستور کار بوده و لحاظ خواهد شد، اصول کلی تبیین شده توسط رهبر معظم انقلاب و خطوط قرمز منافع ملی است که همواره مدنظر بوده و اکنون نیز باید در فرآیند مذاکرات هستهای تا رسیدن به «توافق عزتمندانه» رعایت شود.
اغراق نیست اگر موضوع هستهای را مهمترین و حساسترین پرونده سیاسی - امنیتی یک دهه اخیر جهان بدانیم. براین اساس در طول سالهای اخیر سیاستگذاری و خط مشیهای کلان در این ارتباط همواره به صورت هماهنگ در شورای عالی امنیت ملی و زیر نظر مستقیم رهبر معظم انقلاب صورت میگیرد. پرواضح است که البته همانطور که ایشان در سخنرانی اخیر خود نیز به آن اشاره کردند، الزاماً جزییات روند مذاکرات از پیش برنامهریزی شده و اعلام شده از سوی رهبر نیست و آنچه در این ارتباط صورت میگیرد تعیین چارچوبها و خطوط قرمز است.
تیم مذاکره کننده هستهای کشورمان نیز در طول یک سال و نیم اخیر همواره براساس این چارچوبها عمل کرده است. به عنوان مثال تمامی آنچه آیتالله خامنهای از منظر خطوط قرمز به آن اشاره کردند، بارها از زبان دیپلماتهای کشورمان نیز شنیده شده است. وزیر امور خارجه و تیم مذاکره کننده همواره بر ضرورت لغو یکباره تمامی تحریمهای اقتصادی پس از توافق هستهای و آغاز اقدامات اعتمادساز از سوی ایران تاکید کرده است. ضرورت تعطیل نشدن هیچ یک از برنامههای اصلی و تاسیسات هستهای از جمله غنی سازی، آب سنگین، تحقیق و توسعه، تاسیسات اراک و فردو از دیگر خطوط قرمزی بوده که دیپلماتهای کشورمان همواره براساس آن حرکت کردهاند. بیانیه هستهای سوئیس گرچه حقوقی نیست و غیرالزامآور است اما آن را میتوان سنگ بنای توافق نهایی دانست. نگاهی به متن این بیانیه نیز نشان از حفظ و رعایت خطوط قرمز و ملاحظات تعیین شده و مورد تاکید رهبر معظم انقلاب دارد.
نکته مهم دیگر در کنار حمایت از توافق هستهای که در سخنان اخیر رهبر معظم انقلاب به آن اشاره شد، هشدار نسبت به بدعهدی طرف مقابل در مذاکرات بود. آنچه بیش از هر چیز در حافظه تاریخی ملت ایران نسبت به طرفهای غربی بویژه آمریکا وجود دارد، عهدشکنی و توطئه آنها علیه ملت ایران است. این بار گفت و گوهای هستهای مجالی دیگر برای آزمودن میزان صداقت تعهد واشنگتن است.
انتشار «فکت شیت» از سوی آمریکاییها که متن آن با متن بیانیه مشترک ایران و گروه 1+5 در لوزان در برخی از موارد همخوانی ندارد، یکی از نمونههای اقدام غیرسازنده طرف مقابل در گفت و گوهای هستهای با ایران است؛ موضوعی که افزون بر رهبر معظم انقلاب مورد اعتراض مقامهای وزارت امور خارجه نیز قرار گرفت. البته آنچه ملاک قضاوت و نقطه پایانی روند گفت و گوهاست، توافق نهایی است که دو طرف قرار است تا دهم تیرماه آن را تدوین کنند. از آنجا که یک سند واحد از این توافق منتشر میشود و در شورای امنیت نیز تبدیل به مصوبه خواهد شد، راه برای تفسیر به رای گرفته خواهد شد. همانطور که رئیس جمهوری اسلامی ایران پس از بیانیه سوئیس بر آن تاکید کرد، ایران تا زمانی پایبند به تعهدات خود در توافق هستهای است که طرف مقابل به تعهدات خود پایبند باشد. بدیهی است که تعامل، جاده یک طرفه نیست.
هر چند رهبران کاخ سفید بارها در برابر تندروها و اقدام آنان برای برهم زدن میز مذاکره ایستادگی کردهاند تا به نتیجه دلخواه ازگفتوگوهای هستهای دست یابند اما این اقدامی کافی برای رفع نگرانیهای ملت و مسئولان ایران نیست و بدبینی و بیاعتمادی تاریخی ایران به آمریکا امری گریزناپذیر است؛ مسالهای که ریشه در اقدامهای واشنگتن دارد و از این رو چاره آن نیز به دست رهبران آمریکا خواهد بود تا از مجال باقی مانده برای کاستن از ارتفاع دیوار بیاعتمادی سود جویند و در مسیر جبران بخشی از بدعهدیها و بیصداقتیهای خود، گام بردارند.
در هفته جاری مسئولان کشورمان در واکنش به حادثه تاسفباری که برای زائران ایرانی در فرودگاه جده روی داد و تعلل مقامات سعودی در برخورد با افراد خاطی، اقدام به تعلیق سفر عمره کردند. وزیر ارشاد کشورمان که از سوی رئیسجمهور مسئول پیگیری این موضوع شده بود در هماهنگی با وزارتخارجه خبر توقف سفر عمره به عربستان را تا مجازات مجرمان سعودی اعلام کرد. به گفته وی پس از مطالعات و بررسیهای انجام شده، در روز دوشنبه 24 فروردین به سازمان حج دستور داده شد تا زمانی که متجاوزان به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده محاکمه نشوند و مورد مجازات قرار نگیرند، سفر عمره متوقف شود و پروازهای ایران به عربستان به حال تعلیق در آید.
وی افزود: با توجه به اتفاقی که افتاده، حیثیت عمومی ملت ایران خدشهدار شده و یک خواست عمومی بین ملت شکل گرفته است و باید واکنشی نشان داده شود و این موضوع موجب شد تا چنین تصمیمی را بگیریم. وزیر ارشاد تاکید کرد: بسیاری از مراجع عظام تقلید ابراز نگرانی کردند، مخصوصاً اینکه در گذشته هم برخی برخوردها با زائران و روحانیون کاروانها صورت گرفته بود؛ به همین دلیل با توجه به بررسیهای صورت گرفته تصمیم بر توقف عمره گرفته شد.
البته هر چند مقامات وزارتخارجه عربستان مدعی شدهاند که افراد خاطی دستگیر شده و در زندان هستند و با آنها طبق مقررات برخورد خواهد شد ولی عملاً هیچ اقدامی در این زمینه صورت نگرفته و طبعاً دولت سعودی باید مسئولیت عواقب این حادثه و سهلانگاریهای بعد از آن را بپذیرد.
هفته جاری همزمان با سفر دبیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان به مسکو، پوتین رئیسجمهور روسیه از لغو ممنوعیت فروش سامانه موشکی «اس – 300» به ایران خبر داد و مقامات روسی نیز اعلام کردند اجرای قرارداد تحویل سیستم دفاع موشکی اس – 300 به ایران را که در سال 89 تحت فشار غرب به دنبال تحریمها علیه ایران متوقف کرده بودند، اکنون که قدرتهای جهانی و ایران درحال رسیدن به توافق هستند، در دستور کار خود قرار دادهاند. به گفته وزیر دفاع کشورمان، جمهوری اسلامی ایران درصدد است این سامانه را تا پایان امسال در اختیار بگیرد.
اینکه چرا روسیه تحریم فروش «اس – 300» به ایران را لغو کرده، به مجموعهای از تحولات ارتباط مییابد که یکی از آنها، آغاز دور جدیدی از تعاملات دوجانبه مسکو با تهران و فراتر از آن، نگرش جهانی به ایران و توانمندیهای راهبردی کشورمان است.
تصمیم رهبران کرملین به واگذاری این سامانه دفاعی به ایران و پایان دادن به خلف وعدههای این کشور در این زمینه را باید در مختصات دوره نوینی تفسیر کرد که در راستای جلب نظر تهران به سوی شرق و کاتالیزوری برای گسترش همکاریهای ایران و روسیه در زمینههای گوناگون قابل ارزیابی است.
نکته دیگر، حساسیت برهه زمانی کنونی است که به گفته وزیر دفاع کشورمان با توجه به تهدیدهای تازه منطقهای و فرامنطقهای و لزوم موضعگیری جهانی علیه تروریسم و کشورهای حامی ناامنی، همکاریهای جمهوری اسلامی ایران را به عنوان قدرت بزرگ منطقهای با روسیه در مسائل بینالمللی برجسته کرده است.
هفته جاری رئیسجمهور در پانزدهمین سفر استانی کاروان تدبیر و امید، میهمان مردم خونگرم استان گیلان بود؛ استانی که افزون بر داشتن مردمی توانمند و خوش فکر به قطب کشاورزی و گردشگری ایران مشهور است.
واقعیت اینست که استان سرسبز و پرجاذبه گیلان با توجه به ظرفیتهای عظیم طبیعی و گردشگری، ضعف شدید سرمایهگذاری رنج میبرد و در صورت برنامهریزی درست و مشارکت سرمایهگذاران داخلی و خارجی میتواند به قطب بزرگ کشاورزی و توسعه گردشگری کشور تبدیل شود و چهرهای جذاب و متفاوت از سرزمین ایران را به دیگر کشورها، بویژه همسایگان بنمایاند.
این هفته در موضوعات خبری خارجی، تحولات یمن و تجاوز نظامی عربستان به این کشور همچنان در راس سایر رویدادها قرار داشت و عمده رسانهها به ابعاد و تبعات این مسئله پرداختند.
با گذشت بیش از 20 روز از تجاوز نظامی عربستان به خاک یمن و حملات جنگندههای این کشور، در صحنه میدانی نه تنها چیزی به نفع ریاض تغییر پیدا نکرده بلکه در همین مدت انقلابیون یمنی به پیشروی خود ادامه دادند و تازهترین گزارشها حکایت از تسلط قریب الوقوع انقلابیون با طلایهداری جنبش «انصارالله» بر شهر عدن، دومین شهر مهم یمن دارد.
عربستان که عملیات نظامی خود در یمن را شکست خورده میداند از هفته گذشته از کشورهای منطقه خواست به یاری ریاض بشتابند و در جنگ زمینی در یمن مشارکت کنند. امید اصلی ریاض هم به سه کشور پاکستان، ترکیه و مصر بوده است که شاخصترین کشورها از لحاظ نظامی میباشند.
ریاض درصدد بود با کشاندن نیروهای پیاده نظام این کشورها و درگیر کردن آنها در یمن، اولاً فشارهای روانی از ارتش عربستان را که در آستانه شکست قطعی قرار گرفته بردارد و دوم اینکه، هدف اصلی از تجاوز یمن را که همانا سرکوب مبارزان جنبش انصارالله به رهبری شیعیان حوثی میباشد محقق سازد. اما دست رد ترکیه و پاکستان به سینه ریاض و پاسخ سرد مصر، ضربه سختی به عربستانیها وارد کرد و آنها را در موقعیت بسیار بغرنجی در یمن قرار داد و امیدهای ریاض را بر باد داد.
دولت پاکستان که از یکسو به دلیل برخورداری از کمکهای مالی عربستان، برای پذیرش درخواست ریاض در تنگنا قرار داشت و از سوی دیگر مایل نبود وارد بازی قدرت عربستان در یمن شود، تصمیم را به مجلس محول کرد چرا که واقف بود مجلس با اعزام نیرو به یمن مخالفت خواهد کرد، در عین حال از زیربار شماتت ریاض دور میماند.
همانگونه هم شد و مجلس با اعزام نیرو به یمن مخالفت کرد و به موازات آن ارتش پاکستان نیز مخالفت خود را با هرگونه شرکت نظامیان پاکستانی در یمن اعلام نمود.
ترکیه نیز در موضعگیری مشابهی اعلام نمود تمایلی به مشارکت در جنگ یمن ندارد و صلاح میداند که بحران یمن از طریق مذاکره و گفتگو با مشارکت ترکیه، عربستان و ایران حل شود. قطعاً این پاسخی نبود که سران ریاض منتظر بودند. در واکنش، وزیر خارجه امارات که به نیابت از کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و عربستان سخن میگفت با لحنی مایوسانه اعلام کرد که ترکیه و پاکستان، ایران را به کشورهای عربی ترجیح دادهاند.
وی افزود که این کشورها فقط در لفظ از ما حمایت میکنند و زمانی که پای عمل به وعده پیش میآید پا پس میکشند و حتی گستاخانه پاکستان را تهدید کرد منتظر عواقب این موضعگیری باشد. در مقابل، پاکستانیها نیز از اظهارات وزیر اماراتی گله کرده و آن را غیرسازنده عنوان نمودند.
در بحبوحه این تحولات، محمد حسنین هیکل، روزنامهنگار سرشناس و باسابقه مصری، حمله عربستان و همپیمانانش به یمن را اشتباه تاریخی عنوان نمود و به آن اعتراض کرد. هیکل در ارزیابی تحولات منطقه اضافه کرد سقوط نظام یمن قابل پیشبینی بود و گزینه نظامی، مشکل یمن را حل نمیکند. هیکل گفت که کشورهای عربی تاکنون در مقوله مبارزه با تروریسم، اقدامی نکردهاند. هیکل، در عین حال ایران را قدرت تاثیرگذار در منطقه عنوان کرد و از اتهام زنی حکومتهای عربی، بر ضد ایران انتقاد کرد. هیکل خطاب به سران عرب گفت «چطور با اسرائیل میتوانید به راهحل سیاسی دست بیابید ولی با ایران نه!؟»
مشخص بود که این اظهارات هیکل به مذاق حکام عرب و محافل ضد ایرانی خوش نیابد و در پی این اظهارات، موجی از حملات و انتقادات علیه این روزنامهنگار سرشناس مصری به راه افتاد.
این هفته، در سوریه نیز تحولات تازهای رخ داد. شدت گرفتن درگیریها در اردوگاه فلسطینی یرموک که چندی قبل به اشغال گروه تروریستی داعش درآمد موجب شد دهها هزار فلسطینی ساکن این اردوگاه از آن خارج شده و آوارگی مضاعفی را تجربه کنند. به گفته منابع سازمان ملل تنها شش هزار فلسطینی در این اردوگاه باقی ماندهاند و وقوع فاجعه انسانی بازماندگان را تهدید میکند.
در همین حال گزارشهایی نیز از تشدید درگیریها در حلب و شهر ادلب گزارش شده است. در چنین شرایطی، گزارشهایی منتشر شد مبنی بر اینکه دولت ترکیه درصدد است به سوریه لشکرکشی زمینی کند. دولت ترکیه به همراه آن دسته از کشورهای منطقه که آتش بیار معرکه در سوریه هستند و نقش اساسی در شعلهور شدن بحران سوریه داشته و در پیدایش و رشد تروریسم دخالت مستقیم داشتهاند به جای اینکه به حل بحران و خاموش ساختن آتش فتنه بیندیشند همچنان به منافع نامشروع و غیرانسانی فکر میکنند هر چند در این مسیر، خون هزاران نفر دیگر ریخته شود.
رسالت:چند نفس عمیق هستهای
«چند نفس عمیق هستهای»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم حنیف غفاری است که در آن میخوانید؛در علم روانپزشکی اختلالی وجود دارد که به آن خلق ترکیبی ( Mixed State) اطلاق می شود. خلق ترکیبی وضعیتی است که در آن هر دو علائم شادی و افسردگی به طور همزمان بروز میکند و در نتیجه منجر به ایجاد نوعی تلاطم روانی در ذهن و روان فرد می شود. در چنین حالتی معمولا فرد قدرت تصمیم گیری خود را از دست داده و تسلیم نبرد غیر قابل تحمل عواطف و احساسات متغیر خود می باشد. شاید تعمیم علم روانشناسی به علوم سیاسی در نگاه اول چندان منطقی به نظر نرسد، اما اگر جامعه را به یک کالبد و تک تک اعضای آن را به سلولهای آن تشبیه کنیم این شبیه سازی تا حدی قابل تصور به نظر می رسد. در برخی موارد، یک پدیده سیاسی منحصر به فرد در سیاست داخلی یا خارجی کشور شکل می گیرد که به طور طبیعی مولد یک سلسله واکنشهای ایجابی و سلبی در بطن جامعه است. بخش مهمی از این واکنشها کاملا قابل توجیه و معطوف به دیدگاهها و نگاه کلان احزاب، گروهها و افراد جامعه نسبت به آن پدیده خاص است.در چنین شرایطی واکنشهای اولیه نسبت به یک پدیده ( چه واکنشهای ایجابی و چه سلبی) نمی تواند نماد یک اختلال در جامعه تلقی شود اما ورود آن به فاز احساسی -چالشی و استمرار آن و تبدیل آن به دیالکتیکی پایدار در مغز جامعه بسیار بازدارنده و خطرناک است.
در 13 فروردین ماه امسال و در شهر لوزان سوئیس، شاهد وقوع پدیده ای خاص در حوزه سیاست خارجی کشور بودیم.قرائت بیانیه مشترک مطبوعاتی آقای ظریف و فدریکا موگرینی در پایان مذاکرات هسته ای فشرده و 9 روزه ایران و اعضای 1+5 نشان داد که طرفین در مسیر رسیدن به توافق هسته ای پیشرفتهایی به دست آورده اند. بدیهی بود که پس از انتشار این خبر،کنشها و واکنشهایی در داخل کشور برانگیخته شود. عده ای به عنوان مدافع محض بیانیه لوزان و عده ای در مقام منتقد کامل آن وارد عمل شده و با یکدیگر به مباحثه و در موارد اندکی نیز جدل پرداختند. در آن سوی مرزها و در عملیات روانی سازمان یافته غرب علیه افکار عمومی ایران، تلاش زیادی صورت گرفت تا این " دو قطبی طبیعی" به یک " اختلال سیاسی-اجتماعی" تبدیل شود. با این حال بیانات حکیمانه و بهنگام رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه " هنوز اتفاقی در مذاکرات هسته ای رخ نداده است " به مثابه دوربرگردانی عمل کرد که منجر به هدایت واکنشهای احساسی در یک مجرای منطقی و اصولی گردید. در حال حاضر نیز باید تلاش شود تا نگاه منطقی نسبت به بیانیه مطبوعاتی اخیر جای خود را به واکنشهای احساسی ندهد. به عبارت بهتر، "مباحثات پیش برنده" در قبال مذاکرات هسته ای نباید جای خود را به " جدال بازدارنده" بدهد. در این خصوص لازم است 7 نکته را به صورت کوتاه مدنظر قرار دهیم:
1- لازم است حدود و ثغور مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 و نقش و جایگاه آن در سیاست خارجی و داخلی و اقتصاد کشور به صورتی عینی و شفاف بازتعریف شود. به نظر می رسد " توافق هسته ای " در مواردی به یک " هدف" تبدیل شده است نه " وسیله ای " که باید تامین کننده اهداف کلان نظام (از جمله تحقق اقتصاد مقاومتی در سایه اتکا به ظرفیتهای داخلی ) باشد.
اگرچه مذاکرات هسته ای و رسیدن به توافق احتمالی در سیاست خارجی ما تاثیرگذار خواهد بود اما اگر این تاثیرگذاری بخواهد در مسیر تقویت " اقتصاد رانتیر نفتی"به کار گرفته شود مسلما آثار سوء آن از آثار مثبت آن بیشتر خواهد بود.
2- هنوز مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 به پایان نرسیده است. در اینجا نه " افسردگی " و نه " شادی " موضوعیت و محلی از اعراب نخواهد داشت و البته در صورت رسیدن یا عدم رسیدن به توافق نیز نباید منطق ما فدای احساساتمان شود. آنچه فعلا موضوعیت دارد رصد هوشمندانه رفتار دشمن تا آخرین دقیقه مذاکرات هسته ای و پس از آن و مراقبت مستمر از دستاوردهای کشور در مسیر مذاکرات می باشد. فراموش نکنیم که هر یک از اعضای 1+5 و مخصوصا دو کشور آمریکا و فرانسه، متخصص بر هم زدن بازی در لحظات پایانی ماراتنهای دیپلماتیک و ایجاد انحرافات حقوقی-سیاسی در اسناد بین المللی هستند. در چنین شرایطی اگر گارد ما به صورت ناخواسته در مقابل رقیب باز شود، کارشکنی های رقیب نقطه پایانی نخواهد داشت.
3- " عدم اعتماد به ایالات متحده آمریکا" متغیری وابسته به امضا یا عدم امضای توافق هسته ای نیست. بی اعتمادی به آمریکا پروسه ای است که از همان لحظه ورود حضرت امام خمینی از پاریس به میهن ما ( در بهمن ماه سال 1357) رسمیت یافت و تا ابد نیز رسمیت خواهد داشت.تجربه اخیر ( شانتاژ سیاسی کاخ سفید و پنتاگون پس از قرائت بیانیه لوزان) نشان داد که رسیدن به نقطه تفاهم به معنای پایان بازی نیست و تازه اول مسیر سختی است که نقطه پایانی بر آن مترتب نیست.ارسال سیگنالهای آشکاری که دلالت بر بی اعتمادی مشترک دولت و ملت ایران به آمریکا دارد، حتی پس از امضای هرگونه توافق احتمالی باید ادامه یابد زیرا هرگونه اعتمادی به واشنگتن، مخصوصا پس از امضای توافق هسته ای به معنای مرگ توافق و طغیان طرف مقابل خواهد بود.
4- نگاه سیاسی در قبال پرونده هسته ای خیانتی بزرگ و نابخشودنی محسوب می شود. مذاکرات هسته ای ایران و اعضای 1+5 پروسه ای 12 ساله داشته و دولت یازدهم به عنوان آخرین حلقه تکمیل این پروسه ، بار چنین امانت بزرگی را بر دوش نهاده است. مقاومت هسته ای 12 ساله ایران در سایه جانفشانی شهدای هسته ای موجب شد تا جمهوری اسلامی ایران با تولید 19000 سانتریفیوژ به عنوان برنده ای سربلند طرف مقابل را وادار به دادن امتیازاتی کند که قبلا خط قرمز طرف مقابل محسوب می شد. این مقاومت هسته ای مستمر با توان دیپلماتیک و چانه زنی تیم مذاکره کننده هسته ای فعلی ترکیب شده و اعضای 1+5 را در تنگنا قرار داده است.در اینجا باید نگاه ملی نسبت به مذاکرات هسته ای را جایگزین هرگونه نگاه سیاسی نسبت به این پروسه کرد زیرا توافق هسته ای یا عدم توافق نهایی( در صورت زیاده خواهی طرف مقابل ) هر دو پیروزی بزرگ ملت و نظام ایران در مذاکرات خواهد بود و این پیروزی به نام دولت یا جناحی خاص سند نخواهد خورد.
5- در حوزه هایی حساس و تعیین کننده مانند "زمان دقیق برداشته شدن تحریمها"،" ابعاد نظامی احتمالی برنامه هسته ای صلح آمیز ایران " ، "بازرسی های فراپادمانی "،" اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی"و " موضوع تحقیق و توسعه" ابهاماتی وجود دارد که لازم است بر روی آنها دقت و وسواس بسیار زیادی صورت گیرد. پیچیدگی ذاتی مسائل تعریف شده در حوزه حقوق بین الملل عمومی و معاهدات و از آن مهم تر غیر قابل اعتماد بودن همه اعضای 1+5 و در راس آنها آمریکا اقتضا می کند تا تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان وسواس حقوقی خود را طی ماههای باقیمانده تا پایان مذاکرات به صورت تصاعدی افزایش دهد.
6- موافقت با ورود ایران به بازارهای جهانی ( در حوزه های مربوط به انرژی هسته ای )، گذار اجباری غرب از برچیدن زیرساختهای هسته ای ایران، گذار از طرح گزافه گویی هایی مانند غنی سازی صفر درصد ، موافقت اجباری و ناخواسته غرب با تحقیقات هسته ای در ایران و ...جملگی دستاوردهایی است که مرهون مقاومت 12 ساله ملت و نظام در مقابل دشمنان این مرز و بوم بوده است. از این رو نباید چنین دستاوردهای بزرگی را در لابه لای طرح نقاط مبهم باقیمانده مدفون ساخت. از سوی دیگر، نقاط مبهم مطروحه را نیز نباید در لابه لای این دستاوردها مدفون ساخت. در اینجا " امتیازات" و " ابهامات" باید به گونه ای همزمان تعریف شده و در مدت باقیمانده دست به رفع ابهامات زد.
7- در سال همدلی و همزبانی دولت و ملت و آن هم در مقطعی که دستگاه سیاست خارجی کشورمان ماههایی پرتلاطم را در مذاکرات هسته ای در پیش روی خود خواهد داشت، لازم است مشی و روش مقام معظم رهبری در تعامل با دولتهای مختلف را بیش از هر زمان دیگری سرلوحه خود قرار دهیم. در این مشی استنباطی، سه مولفه " رصد هوشمندانه"،" حمایت حکیمانه" و " نقد منصفانه" موضوعیت دارد. اگر هر یک از این موارد به صورت خواسته یا ناخواسته فراموش شود، تصویر نهایی ایجاد شده در ارتباط ملت و دولت به سود منافع کشور نخواهد بود. " حمایت بدون انتقاد" یا " انتقاد بدون حمایت " و از این دو بدتر حمایت و انتقاد بدون رصد اوضاع نه تنها مطلوب نیست، بلکه مذموم و نکوهیده خواهد بود. در نهایت اینکه با گذشت 13 روز از بیانیه مشترک سوئیس لازم است مخالفتها، موافقتها و انتقادات و پیشنهادات دلسوزانه وارده بر این بیانیه در یک مجرای منطقی و پیش برنده هدایت شود. حتی در این نقطه لازم است دولت مراقب "حمایتهای بازدارنده" ای که دستان تیم مذاکره کننده را در مقابل ایالات متحده آمریکا و شرکای آن خواهد بست ،باشد. در این برهه ما نیاز به چند نفس عمیق داریم تا پس از آن، فارغ از هیجانات طبیعی به وجود آمده طی چند روز اخیر، تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان را در مسیر پرتلاطم باقیمانده یاری کنیم.بدیهی است که در چنین فضایی هرگونه انتقاد حقوقی و راهبردی وارده ، دولت و تیم مذاکره کننده هسته ای را در تکمیل نهایی پازل هسته ای بیش از پیش کمک کرده و بر ضریب احتیاط آنها پای میز مذاکره خواهد افزود. سرانجام اینکه این همیاری هشیارانه و نقادانه باید تنها در ذیل استراتژی " مدیریت رفتار دشمن" یعنی " ایالات متحده آمریکا" صورت گیرد، دشمنی که هرگاه از آن غافل شویم یا به آن اعتماد کنیم با بدترین و سخت ترین ضربه ها مواجه
خواهیم شد.
قدس:فرهنگ درست مصرف کردن آب
«فرهنگ درست مصرف کردن آب»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم حمید دهقانان است که ر آن میخوانید؛یافته های علمی محققان نشان می دهد بیش از 70 درصد سطح کره زمین را آب فراگرفته است، ولی تنها نزدیک به سه درصد از کل حجم این آب شیرین است .
نزدیک 70 درصد آبهای دنیا به صورت یخ در قطبهای شمال و جنوب قرار گرفته اند، در نتیجه تنها حدود یک درصد از کل منابع آبی زمین برای مصارف خوراکی بشر قابل استفاده است.
بدون تردید امروزه بحران کمبود آب را می توان به عنوان مهمترین چالش پیش روی جوامع بشری دانست و بنا بر نظر کارشناسان تنها راه نجات از این بحران، مدیریت مصرف آب در بخشهای کشاورزی، صنعتی و خانگی است.
هدر رفتن شدید منابع آبی به روشهای مختلف و در حوزه های گوناگون، بی توجهی اغلب مردم به لزوم صرفه جویی و درست مصرف کردن منابع حیاتی آبی کشور، پدیده خشکسالی جهانی که پیامد تغییرات جغرافیایی و اکوسیستمی نظیر تأثیر گازهای گلخانه ای، ذوب شدن ذخایر یخی جهان در قطبهای شمال و جنوب، موقعیت استراتژیک منطقه ای ایران و همچنین تأکیدات تعالیم دینی مبنی بر لزوم صرفه جویی و پرهیز از گرایش به فرهنگ مصرف زدگی، موضوع صرفه جویی و مصرف بهینه منابع آبی را تا بدان حد حایز اهمیت ساخت که مقام معظم رهبری را بر آن داشت سال 1388 را به نام سال «اصلاح الگوی مصرف» بنامند و از نبود روحیه مدیریت بهینه منابع ملی به عنوان یک کاستی بزرگ ملی یاد نمایند.
لازم به ذکر است کشور ما به طور متوسط سالانه از حدود 400 میلیارد متر مکعب ریزش جوی برخوردار است که رقمی در حدود 30 میلیارد متر مکعب در شبکه آبرسانی به هدر می رود، بر همین اساس می توان موارد ذیل را به عنوان مهمترین عوامل و دلایل هدر رفت منابع آبی در حوزه های مختلف صنعتی، کشاورزی و خانگی بر شمرد:
- شبکه های فرسوده آبرسانی
- سامانههای تعمیرات و نگهداری قدیمی و غیرعلمی
- استفاده نکردن از سامانههای مکانیزه و صنعتی آبیاری
- مصرف بی رویه و هدر دادن انرژی هایی که تولید آنها نیازمند مصرف آب است
- ناتوانی در کنترل و مهار آبهای سطحی نزولات آسمانی
- افزایش بی رویه تقاضا برای مصرف آب در مناطق حاشیه ای شهرهای بزرگ بویژه در بخش کشاورزی
- پایین بودن آب بهای مصرفی در مقایسه با کشورهای مشابه
- بی توجهی مردم به مصرف بهینه آب و نبود آگاهی های لازم در این خصوص
- بی توجهی سیاستگذاران و تصمیم گیرندگان این حوزه
- مشارکت نداشتن مناسب مردم در برنامه ها و سیاستگذاری های مربوط به مدیریت مصرف آب
در پایان با توجه به مطالب مطرح شده، به نظر می رسد اهمیت مدیریت منابع آبی برای کشور ما بسیار حایز اهمیت است و مسؤولان کشور باید با انجام برنامه ریزی های صحیح در راستای برطرف ساختن مشکلات فنی پیش روی مدیریت مصرف گام برداشته و با پرهیز از شعارگرایی و نیز اندیشیدن تدابیر فرهنگی مناسب بیش از پیش در راستای ارتقای فرهنگ صرفه جویی و مصرف بهینه آب حرکت نمایند، تا در سالی که از سوی مقام معظم رهبری به نام سال «دولت و ملت، همدلی و همزبانی» نامگذاری شده است، به یاری خداوند متعال شاهد صورت پذیرفتن اقدامهای مناسب در راستای اصلاح الگوی مصرف در حوزه مصرف آب باشیم.
سیاست روز:کارنامه سه ساله اولاند
«کارنامه سه ساله اولاند»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم فرامرز اصغری است که در آن میخوانید؛فرانسوا اولاند چندی پیش سومین سالگرد حضور خود در کاخ الیزه در مقام رئیسجمهور فرانسه را جشن گرفت.
این مراسم در حالی برگزار شد که در تشریح کارنامه وی میتوان به چند اصل اشاره کرد. در حوزه اقتصادی که وعده اصلی اولاند در زمان انتخابات بود، روند کارکردها چنان بوده که به میزان بیکاری افزوده شده و نتیجه آن را در استمرار و تشدید اعتصابها و اعتراضهای خیابانی میتوان مشاهده کرد. گزارشهای نهادهای حقوق بشر نشان میدهد که فرانسه در حوزه حقوق بشر به شدت عقبگرد داشته است بگونهای که این کشور در ردیف اولین ناقضان حقوق بشر قرار گرفته است.
در حوزه امنیتی نیز فرانسه کارنامه موفقی ندارد. گزارش پارلمان فرانسه نشان میدهد که بخش عمدهای از ۵ الی ۶ هزار اروپایی عضو داعش از فرانسه میباشند.
جالب توجه آنکه دولت فرانسه به جای مقابله با این روند به اقدامات جهتدار و مغرضانه روی آورده که محور آن را اعمال فشار و محدودیتهای گسترده علیه مسلمانان تشکیل میدهد. نمود عینی این امر را در حادثه شارلیابدو میتوان مشاهده کرد.
اولاند پس از آن حادثه در حالی کارناوالی خیابانی به پا کرد تا خود را محور مبارزه با تروریسم معرفی نماید که همزمان سیاستهای ضد اسلامی فرانسه تشدید گردید که نمونه آن آزادی عمل برای نشریه شارلیابدو برای انتشار میلیونها نسخه کاریکاتور اهانتآمیز به مقدسات اسلامی بوده در حالی که همزمان به سرکوب مخالفان چنین با هتاکیهایی پرداخت.
در حوزه سیاست خارجی نیز در حوزه اروپا فرانسه چنان که اولاند ادعا میکرد نتوانست کارکردی داشته باشد و آلمان محور تحولات بوده است هر چند فرانسه با کارشکنی و زدن ساز مخالف در برخی مسائل اروپا سعی در قدرتنمایی داشته اما عدم همراهی کشورها این امر را ناکام ساخت.
در عرصه بینالملل نیز فرانسه در حالی سعی کرد تا خود را قدرتی مستقل معرفی نماید که در نهایت پیرو آمریکا بوده و یا حامی رژیمهای ضد بشری و سرکوبگر عربی.
در مسائلی مانند مذاکرات هستهای ایران و گروه ۱+۵ و یا معادلات میان روسیه و غرب نقش پلیس منفی را ایفا کرده که نشانهای دیگر بر عدم استقلال این کشور در معادلات جهانی است. از شاخصههای دیگر رفتاری اولاند حمایت از رژیم صهیونیستی در جنگ ۵۰ روزه غزه، همراهی با عربستان در کشتار مردم یمن و حمایتهای گسترده از تروریستها در سوریه است که فضایی از بحران را بر منطقه و جهان حاکم ساخته است.
هر چند که در دوران اولاند فرانسه توانسته در حوزه آفریقا احیای نفوذی داشته و فروش تسلیحات به کشورهای عربی را شدت بخشد اما در نهایت کارنامه موفقی نداشته و نتوانسته مطالبات مردم در سیاست خارجی را برآورده سازد.
مجموع رفتارهای سیاست داخلی و خارجی فرانسه موجب شده تا ۷۵ درصد فرانسویها وی را فردی ناکارآمد دانسته که نتیجه این تفکر نیز شکست اخیر حزب سوسیالیست به ریاست اولاند در انتخابات محلی است که میتواند زمینهساز شکست وی در سال ۲۰۱۷ و حذف وی از صحنه سیاسی باشد.
وطن امروز:اندر حکایت تبریکاتی برای هیچ!
«اندر حکایت تبریکاتی برای هیچ!»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم سعید ملکی است که در آن میخوانید؛ پس از نهایی شدن «تفاهم هستهای» در لوزان سوییس و قرائت «بیانیه مطبوعاتی مشترک» توسط «محمدجواد ظریف» و «فدریکا موگرینی» شاهد موجی از تبریکات از سوی برخی مسؤولان داخلی و حتی دولتمردان برخی کشورهای منطقه به دولت و ملت ایران بودیم. موج شادی ایجادشده توسط برخی رسانهها آنچنان بود که تعداد اندکی ـ شاید به صورت سازماندهی شده ـ بویژه در نقاط شمالی شهر تهران با حضور در خیابانها برای اتفاقی که هنوز نیفتاده است، به جشن و پایکوبی پرداختند! اتفاقی که بنا به آنچه در لوزان سوییس به وقوع پیوست، محلی از اعراب نداشته و اگر نگوییم حرکتی «غلط» لکن اقدامی کاملاً «بیمعنا» بوده است. همین موضوع در دیدار اخیر حضرت امام خامنهای رهبر عالیقدر انقلاب با مداحان اهلبیت علیهم آلاف التحیه.. و الثنا در سالروز میلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا سلامالله علیها، مورد انتقاد ایشان نیز قرار گرفت.
رهبر حکیم انقلاب در این دیدار ضمن اشاره به این موضوع که در مذاکرات هستهای ایران با غرب، هنوز کار خاصی انجام نگرفته و هیچ چیز الزامآوری بین دو طرف توافق نشده است، فرمودند: «اینکه حالا تبریک میگویند، به بنده تبریک میگویند، به دیگران تبریک میگویند، بیمعنی است، چه تبریکی؟ آنچه تاکنون انجام گرفته است نه اصل توافق و مذاکره منتهی به توافق را تضمین میکند، نه محتوای توافق را تضمین میکند؛ هیچ کدام را؛ حتی تضمین نمیکند که این مذاکرات تا به آخر برسد و به یک توافق منتهی بشود. اینکه تا الان انجام گرفته، اینجوری است. همه چیز مربوط به بعد از این است.» تاکیدات صریح حضرت امام خامنهای بیش از هر چیز لزوم پرهیز از هرگونه «جوزدگی» و «جوآفرینی» را به مسؤولان کشور گوشزد میکند.
رفتارهای اینچنینی بیتردید آثار و پیامدهای نامطلوبی را بر روند مذاکرات هستهای و از همه مهمتر بر منافع ملی کشور خواهد گذارد. با توجه به آنکه سرنوشت مناقشه هستهای ایران با غرب آثار فراوانی بر جامعه ایرانی خواهد گذارد، در ادامه با در نظر گرفتن هر دو احتمال «خودساخته» یا «برساخته» بودن این رفتارهای «هیجانی» به بیان چند نکته ضروری در این باره میپردازیم. توضیح آنکه چه موج کاذب ایجادشده در روزهای پس از تفاهم سوییس را «طبیعی» و چه آن را «غیرطبیعی» بدانیم، این اقدام آثار و نتایج نه چندان مطلوبی را بر سطح جامعه ایرانی خواهد گذارد که در ادامه به بیان چند نمونه از آن پرداختهایم.
یک ـ ایجاد «فضایی کاذب و دروغین» در سطح جامعه حداقل اثر نامطلوب این نوع اقدامات خواهد بود. به وجود آمدن این فضای نه چندان «عقلایی» در سطح جامعه ضمن پیچیده کردن بیشتر موضوع، بیشک در صورت تداوم میتواند ایجاد نوعی «گفتمان ضدملی»* در سطح جامعه ایرانی را با خود به همراه داشته باشد. توضیح آنکه به نظر میرسد برخی نیروهای سیاسی مغرض داخلی با ایجاد این ذهنیت نادرست و متوهمانه در فضای عمومی جامعه به دنبال گسیل داشتن فضای مذاکرات به سمت و سویی خاص هستند. بنا به شواهد و قرائن متعدد ـ که تفصیل آنها در این مقال میسر نیست ـ نیروهای سیاسی ورشکسته که تمام تلاش خود را برای دستیابی به هرگونه توافقی با غرب به کار بستهاند، به دنبال اهداف دیگری غیر از تامین حداکثری منافع ملی هستند.
دو ـ شائبه انتخاباتی کردن موضوع هستهای از دیگر پیامدهای اینگونه اقدامات است. با توجه به آنکه انتخابات مجلس شورای اسلامی اسفندماه امسال برگزار خواهد شد، برخی ناظران بر این باورند اینگونه فضاسازیها تنها میتواند مصرف تبلیغاتی ـ انتخاباتی داشته باشد. نکته دیگر در همین رابطه آنکه برخی «دغدغهمندان» انقلاب و کشور نگران آنند اینگونه فضاسازیها تدبیری برای سرکوب سلایق سیاسی مخالف باشد.
سه ـ نکته سوم بر وجود نوعی دوگانگی تاکید دارد. دوگانگیای که چندان در مسیر همدلی و همزبانی دولت با ملت قابل ردگیری نیست.
به عبارت دیگر اگر قرار است دولت یازدهم همدل و همزبان با ملت باشد، نیازی به رفتارهای تبلیغاتی در تمجید از اتفاقی که هنوز به وقوع نپیوسته، نیست. بنابراین رفتارهایی از این دست هر چند شاید در «کوتاهمدت» همراهی برخی گروههای اجتماعی با دولت را داشته باشد لکن در «میانمدت» گسترش شکاف میان ملت و دولت را دربرخواهد داشت.
...........................................................................
*گفتمان ضدملی را میتوان به معنای غلبه فضایی تودهای بر رفتار گروههایی از جامعه که مطالباتشان چندان قرابتی با منافع ملی کشور ندارد، در نظر گرفت. به عبارت دیگر برخی گروهها که بیشتر از طبقات مرفه شهری تشکیل شدهاند، با ترویج این فضای تبلیغاتی به دنبال تحقق مطالبات خود در مسیر مذاکرات خواهند بود. بیشک هرگونه حرکت این گروهها هزینههای گوناگونی را برای کشور به بار خواهد آورد. نمونه این اتفاق در فتنه سال 88 به وقوع پیوست.
جوان:ماجراجوییهای شاهبچههای روضهالخریم»
«ماجراجوییهای شاهبچههای روضهالخریم»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم محمدجواد اخوان است که در آن میخوانید؛تهاجم اخیر رژیم آلسعود و همپیمانانش به یمن را، علاوه بر تأثیر آن بر معادلات منطقهای و بینالمللی، میتوان در سطحی دیگر نیز تحلیل کرد و آنرا بازتابی از رقابتها و تحولات قدرت در داخل کاخهای آلسعود دانست.
نکتهای که برخی صاحبنظران و تحلیلگران را به تأمل وا داشته، تفاوت رویکرد حاکمان فعلی عربستان با پیشینه رفتاری این رژیم است. تحلیلگران عرصه بینالملل، رژیم پادشاهی عربستان سعودی را جزو رژیمهای محافظهکار در عرصه بینالمللی میدانند و اتفاقاً همین رویکردحقیقتاً در رفتار بیرونی این رژیم بهوضوح مشاهده میشود. در طول بیش از هشت دهه از عمر تسلط خاندان سعودی بر خاک حجاز و نجد، تقریباً عربستان میداندار هیچ جنگ گستردهای نبوده و عمدتاً سعودیها کوشیدهاند تا حد ممکن از منازعات فیزیکی اجتناب کنند. آنان که تحولات منطقه را پیگیری میکنند هنوز از یاد نبردهاند که آلسعود در سال ۱۹۶۵، برای پرهیز از همسایگی با صهیونیستها، بخشی از خط ساحلی خود در خلیج عقبه را در ازای زمینی بیابانی به اردن واگذار کرد و نیز پسازآنکه رژیم صهیونیستی در جنگ ششروزه 1967، جزایر راهبردی «تیران» و «صنافیر» متعلق به عربستان در دهانه خلیج عقبه را اشغال کرد، در مقابل این از دست رفتن آشکار بخشی از خاک و منافع ملی خود تاکنون سکوت اختیار کرده است.
با اینحال اکنون و در عرصه تحولات منطقه با رژیمی سرکش مواجهیم که بیشباهت به گذشته خود، سردمدار ائتلافی منطقهای علیه مردم یمن شده است و دلارهای نفتی خود را در این آوردگاه بهسرعت و بیمحابا هزینه میکند. آنگونه که برخی قرائن نشان میدهد ریشه چنین تغییر رفتاری را باید در تحولات و رقابتهای داخل خاندان سعودی جستوجو کرد.
اکنون فرمان ماشین جنگی عربستان در دست کسی نیست جز شاهزاده «محمد بن سلمان» (34 ساله) فرزند پادشاه کنونی و وزیر دفاع عربستان. او که اکنون کمتجربه و جوانترین وزیر دفاع جهان است، پس از رسیدن پدرش به مقام پادشاهی قدرت را به قبضه درآورد و تلاش کرد تا در رقابتهای درونی «روضهالخریم» جایگاه خود را بسط دهد. درعینحال او متحد دیگری نیز دارد و او «محمد بن نایف» (56 ساله) جانشین ولیعهد کنونی و وزیر کشور عربستان سعودی است که او نیز سودای قدرت دارد و تلاش میکند زمینه را برای انتقال قدرت پس از ولی عهدکنونی به خود را آماده سازد.
ائتلاف جوانان کمتجربه اما ماجراجوی خاندان آلسعود با محوریت «محمدبن سلمان» و «محمد بن نایف» اکنون بر مقدرات سرزمین نجد و حجاز مسلط شده است و میکوشد اقتدار خود را در رقابت با دیگر شاهزادههای سعودی –که هریک در رویای رسیدن به قدرت هستند- حفظ کند و ارتقا دهد. به نظر میرسد شخص محمد بن سلمان از پرونده تهاجم به یمن انتظار ویژهای دارد و آن عبارت است از چهرهسازی و قهرمانسازی از شخص خویش. او که عمر سیاسیاش به چهار سال نمیرسد، میکوشد با فضاسازی رسانهای بهعنوان چهرهای مطرح در عرصه جهانی معرفی گردد و در معادلات سیاسی عربستان، بهعنوان نماد «اقتدار» به تصویر درآید.
به بیان امام خامنهای «سعودیها در کار سیاست خارجیشان یک وقار و متانتی نشان میدهند؛ این وقار و متانت را هم از دست دادند. چند جوان بیتجربه، امور آن کشور را در دست گرفتند و دارند آن جنبه توحش را غلبه میدهند بر جنبه متانت و ظاهرسازی؛ این به ضررشان تمام خواهد شد.»
در سوی دیگر میدان، اما ملت مقاوم و سلحشور یمن قرار دارند که جمعیت 24 میلیونیشان از جمعیت خالص (منهای مهاجران خارجی) عربستان سعودی بیشتر است. از کودکی با رزم و اسلحه بزرگ شدهاند و به لحاظ هویتی- تمدنی خود را برتر از اعراب نجد، از جمله آلسعود، میدانند. جنبش انصارالله نیز بهخوبی توانسته است انقلابی - بهمعنای واقعی کلمه- مردمی را شکل دهد که در آن طیف وسیعی از یمنیها اعم از شیعه اثنی عشری، اسماعیلی، زیدی، شافعی، حنبلی و مالکی حضورداشته و نسبتاً به تمامیت ارضی و منافع ملی خود حساسیت دارند. طبعاً این انسجام درونی حامیان انقلاب یمن، مهمترین مانع در پیشروی ماشین جنگی آلسعود در خاک یمن خواهد بود.
علاوه بر اینها تجربه موفق جنگهای 33 روزه، 22 روزه، هشت روزه و 51 روزه، اندوختهای عظیم از راهبردها و تاکتیکهای نبرد ناهمتراز را در اختیار محور مقاومت قرار داده و روشن است که ائتلاف اجارهای آلسعود بهمراتب ضعیفتر از ارتش تا بن دندان مسلح صهیونیستی است و طبعاً نتیجه بهتر از او نیز کسب نخواهد کرد. آنچه اکنون در قالب حمله هوایی و برای نابودی زیرساختهای یمن در حال وقوع است، هرچند باعث کشتار کودکان بیگناه یمنی میشود اما آوردهای جز از دست رفتن اعتبار رژیم آلسعود در عرصه بینالمللی نخواهد داشت. به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی «سعودیها در این مسئله خسارت خواهند کرد، ضرر خواهند کرد و بههیچوجه پیروز نخواهند شد.
دلیل خیلی واضحی دارد؛ دلیلش این است که تواناییهای نظامی صهیونیستها چندین برابر توانایی نظامی این سعودیهای کذا و کذا [است]؛ چندین و چند برابر اینها، آنها توانایی نظامی داشتند؛ طرف مقابل آنها هم غزه یکوجبی بود. اینجا طرف مقابل یک کشور است، یک کشور دهها میلیونی؛یک ملت، کشور پهناور و وسیع. اگر آنها توانستند در غزه پیروز بشوند، اینها هم خواهند توانست در اینجا پیروز بشوند؛ البته اگر آنها هم پیروز میشدند، باز پیروزی اینها احتمالش صفر بود؛ الآن احتمالش زیر صفر است.
اینها قطعاً ضربه خواهند خورد؛ قطعاً بینی سعودیها به خاک مالیده خواهد شد.» بنا بر آنچه گفته شد، ماجراجویانی که اخیراً بر کاخ «روضهالخریم» تسلط یافتهاند، آگاهانه یا ناآگاهانه بر شاخه نشسته و مشغول بریدن «بن» هستند. بررسیها نشان میدهد، چه تهاجم زمینی شروع شود و چه جنگ به این فاز منتقل نشود، عملاً زیاندیده نهایی، سعودیها خواهند بود و حتی ممکن است تهاجم به یمن، عملاً گسلهای درونی عربستان را نیز فعال کند و چهبسا رقبای ماجراجویان فعلی درصدد احقاق سهم خویش در قدرت باشند.
حمایت:رفتارشناسی یانکیها
«رفتارشناسی یانکیها»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم دکتر محمد صادق کوشکی است که در آن میخوانید؛گفتگوهای ایران با گروه 1+5 در حالی به ایستگاه لوزان سوئیس رسید که هر دو طرف بر سر «یک تفاهم» اجماع کردند؛ تفاهمی که نشانه های بی اعتمادی و اعتمادسوزی را در اندک زمانی هویدا کرد. تفاوت فکت شیت آمریکا با اظهارات مذاکره کنندگان ما، تهدیدات وزیر دفاع آمریکا مبنی بر باقی ماندن قطعی گزینه نظامی بر روی میز در صورتی که مذاکرات به «توافق خوب» منجر نشود، مخالفت اولیه اوباما با طرح پیشنهادی جمهوری خواهان مبنی بر نظارت کنگره بر توافق هسته ای و سپس موافقت با آن و تحریم 32 شرکت و یک بانک توسط اتحادیه اروپا تحت فشار این کشور همه و همه از میوه های شوم درخت بدعهدی مهد به اصطلاح دموکراسی و آزادی است.
رئیس جمهور آمریکا پس از توافق لوزان سخن از لغو مرحله به مرحله تحریم ها به میان می آورد و تاکید می کند که تحریم های موشکی و حقوقی بشری همچنان پابرجا خواهد ماند. اظهارات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه لغو تحریم ها جزیی از مذاکرات است و نه نتیجه آن و نیز اظهارات ریاست محترم جمهور در همین راستا اما، باعث نشد که طرف آمریکایی حسن نیت خود را نسبت به رفع حداقل بخشی از طومار سیاه سوابق خود نشان دهد.
با وجود مشخص شدن خط قرمز ایران درباره عدم صدور مجوز برای بازدید از مراکز نظامی، وندی شرمن، شرط کاهش (و نه لغو یکجا و تمام) تحریم ها را دسترسی به این مراکز حساس که با امنیت ملی ما گره خورده است، ذکر نمود. رفتارشناسی تاریخی ایالات متحده گویای این حقیقت است که مبنا در سیاست خارجی آمریکا فقط منافع ملی است و این بدان معناست که این کشور به دنبال زیادهخواهی است و به تعهدات خود پایبند نیست.
جالب اینجاست که در این مسیر، دوست و دشمن برای آنان فرقی ندارد.موارد متعدد و بسیار زیادی از بدعهدی آمریکا در حافظه تاریخ ایران و جهان وجود دارد که ذکر آن از حوصله این یادداشت خارج است اما به اختصار می توان به ابراز پشیمانی سرهنگ قذافی معدوم که تمام اعتماد خود را به غرب معطوف کرده بود اشاره نمود. قذافی همواره و بارها از تحویل دادن تجهیزات هسته ای به آمریکاییها اظهار ندامت می کرد ولی مسئولین کاخ سفید به هیچ کدام از تعهدات خود عمل نکردند.
در خاطرات اسدالله علم آمده است که بارها و بارها به هنگام خریداری تسلیحات توسط شاه معدوم از آمریکا، در ابتدا یک قیمت گفته می شد و پس از توافق برای خرید، قیمت آن را دو یا سه برابر افزایش می دادند. در یک مورد در سال 1354 شاه عصبانی شده و به سفیر آمریکا می گوید بر اساس توافق قرار بود هر ناوشکن 120 میلیون دلار خریداری شود، سپس بدقولی کردید و قیمت را به 260 میلیون دلار رساندید و الان، در زمان تحویل می گویید کمتر از 338 میلیون دلار فروخته نمی شود.
جالب است که شاه – متحد و عروسک خیمه شب بازی آمریکا – از این رفتار آنان عصبی شده و می گوید ما به کدام حرف شما باید اعتماد کنیم؟وقتی که آمریکاییها با متحدی مثل محمدرضا شاه چنین رفتار میکردند، نشان می دهد که تنها تعهد و پایبندی آنان به منفعت خودشان است و دلیلی نمی بینند که به وعده های خود به دیگران اعم از دوست و دشمن پایبند باشند. پر واضح است که در مورد کشوری مثل ما و حاکمیت جمهوری اسلامی ایران - که آمریکا به گفتار و عمل ما را دشمن درجه یک خود می پندارد- به طریق اولی دلیلی وجود نخواهد داشت تا به عهد خود وفا کند.
اگر آنان به توافقات خود پایبند نباشند از چه طریق می توانیم آنان را مجبور کنیم تا به آنچه تعهد کرده اند، ملزم باقی بمانند؟ از طریق شورای امنیت ؟ از طریق دیوان داوری بین المللی ؟! روشن است که هیچ ساز و کاری برای این مقصود وجود ندارد.
عدم صداقت طرف غربی به خصوص آمریکا از آنجا مشخص است که حتی وقتی طرف ایرانی همه خواستههای آنها مبنی بر رقیق کردن ذخایر اکسید پنج درصد را میپذیرد، قبول می کند غنی سازی صنعتی نداشته باشد و صرفاً به غنی سازی آزمایشگاهی بسنده کند و همچنین میپذیرد بازرسی های فراپروتکلی مد نظر غرب را انجام دهد، یعنی همه چیز را قبول میکند آنگاه طرف غربی شروع به طرفه رفتن نموده و زیاده خواهی بیشتری را مطرح میکند.
معنای این حرف آن است که طرف غربی میگوید همان امتیازات محدودی را هم که قول داده بودیم – حتی در صورتی که ایران از خط قرمزهای خود عدول کند- محقق نخواهد شد و حاضر به دادن آن امتیازات نیستیم و به همین دلیل، مذاکره به سرگشتگی دچار میشود. این رفتار قالبی، همان شیوه و سیاقی است که در مورد شاه مخلوع پیش گرفتند، همان روشی است که در قبال لیبی، کره شمالی و ده ها کشور دیگر انجام داده و نمایشگاهی از بدقولی ها و بدعهدی های گوناگون را ترتیب داده است که مطالعه یکی از آنها برای عبرتآموزی کافی است.به تعبیر حقوقدانان اگر توافقی، برای مجبور کردن دو طرف به التزام و بقا به توافقات فاقد ضمانت اجرا و یا قوه قاهره باشد، چنین توافقی اصولاً ضمانت حقوقی ندارد و در نهایت اجرایی هم نخواهد شد. مگر اینکه طرفین افراد شرافمتندی باشند و در مورد آمریکایی ها بارها و بارها از قول آنان شنیده ایم که گفته اند شرافت ما منافع اعم از مالی، اقتصادی، سیاسی است.
بنابراین در هر گونه توافقی با این کشور عهد شکن اصل بر این است که چون قوه قاهره ای برای ملزم کردن آمریکا برای اجرای توافق ها وجود ندارد، در نتیجه توافق با این کشور و اعتماد به آن خطایی محض و راهبردی است و تنها کسانی می توانند با آمریکا توافق کنند و مطمئن باشند که خلف وعده ای وجود نخواهد داشت که ضمانت اجرایی بسیار محکمی در دستان خود داشته باشند. و الا در دنیا هیچ سازمان، نهاد و مجمعی وجود ندارد که بتواند یانکی ها را ملزم نماید که به قول و قرار خود وفادار و پایبند بمانند.
آفرینش:لزوم بستر سازی برای بازشدن سد تحریمها
«لزوم بستر سازی برای بازشدن سد تحریمها»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛الویت مشکلات و چالشهای مختلف کشور ریشه در بخش اقتصادی دارد و در پی آن انتظارهای فراوانی برای تغییر و تحولات در این حوزه پدیده آمده است. به ویژه از این بابت که ضمن پیگیری سایر الویتهای اجرایی، وقت و توان زیادی برای حل مسئله هستهای کشور و رفع تحریمها صرف شده است. به عبارتی پیوند عمیقی میان تحریمها و بهبود اوضاع معیشتی مردم پدید آمده است. متاسفانه تا حدی نیز در این زمینه افراط هم شده است و هرگونه ضعف اقتصادی کشور نیز در سایه تحریمهای اعمالی قرار داده میشود.
هرچند که نقش تحریم ها در تضعیف بنیه اقتصادی بسیار پرنگ و تاثیرگذار بوده است، اما همانطور که نباید تمام مشکلات را از جانب آن بدانیم، توسعه و رونق اقتصادی را نیز نباید صرفاً منوط به این امر کنیم. علی رغم برنامههای فراوان دولت در کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی، هم اکنون بسیاری از نگاهها برای بهبود وضعیت اقتصاد و درآمدزایی درکشور، به سمت این بازار دوخته شده است، به این امید که تحریم های نفتی برداشته شود و پولهای بلوکه شده آن آزاد گردد.
این درحالی است که باید توجه داشته باشیم که روال مذاکرات هستهای و واقعیتهای بازار جهانی نفت به گونهای است که حتی احتمال دارد با برداشته شدن تحریمها و بهبود روابط میان ایران و غرب، سیر نزولی اخیر بازار نفت تشدید شود. درهمین رابطه "اداره اطلاعات انرژی آمریکا"(EIA) اعلام کرده توافق نهایی هسته ای با ایران ممکن است قیمت نفت را در بازار جهانی در سال آینده به میزان 5 تا 15 دلار تغییر دهد.
علت ادامه این کاهش قیمت نفت، علاوه بر اینکه نشأت گرفته از یک جو روانی مثبت و امنیت محور در بازار نفت میباشد، ورود دوباره ظرفیت تولید نفت خام ایران به بازارهای جهانی را نیز شامل میشود. ضمن اینکه درحال حاضر ذخیره مازاد نفت ایران در حدود 30 میلیون بشکه میباشد که آزاد شدن تحریمهای نفتی و تزریق آن به بازار، در کنار افزایش تولید تقریبی 700 هزار بشکه در روز، مسلما روند تولید، تقاضا و قیمتها را در بازار جهانی تحت تاثیر قرار خواهد داد. به احتمال زیاد با مازاد تقاضا در بازار جهانی مواجه خواهیم بود و این مسئله به ضرر کشورهای تولیدکننده و نفع قدرتهای صنعتی و مصرف کننده میباشد.
لذا باید برنامههای اقتصادی کشور را به گونه ای طرح ریزی و سیاست گذاری کنیم که پس از باز شدن سد تحریمها، موج تغییر و تحولات در بازار و تجارت جهانی، اقتصاد مارا بیش از این دچار چالش نکند.
بهترین و عقلانی ترین راه برای مصون ماندن از تحولات احتمالی اقتصاد نفتی، تمرکز و تکیه بر بخش سرمایه گذاری خارجی است تا از طریق تزریق سرمایه به اقتصاد داخلی، کمبودهای احتمالی و نیازهای اساسی برای رونق چرخه اقتصاد کشور جبران گردد.
مسلماً با برداشته شدن تحریمهای اقتصادی، بسیاری از شرکتها و سرمایه گذاران تجاری وارد بازارهای کشورمی شوند.
اما باید دید امکانات و شرایط داخلی ما برای پذیرایی از این مشتاقان اقتصادی فراهم است؟!
فرض کنید تمام تحریم ها یک شبه برداشته شد و سرمایه گذاران هجوم آوردند، حال قرار است درکدام زمینههایی که بستر سازی کردهایم مشغول به کار شوند؟ آیا صرفاً تمام سرمایه گذاری ما باید در بخش صنعت نفت خلاصه شود؟! آیا بورکراسی و بسترسازی در عرصههای کشاورزی، صنعتی، تولیدی، و... فراهم است تا سرمایه گذاریها صورت پذیرد؟
لذا جدای از شوق نزدیک شدن به توافق احتمالی و رفع تحریمهای غرب باید خود را برای شرایط پساتحریمی آماده و مهیا سازیم.
درغیر این صورت سرمایههای وارداتی و آزاد شده کشور صرف امورات و کسریهای جاری خواهد شد و ما همچنان در جایگاهی که هستیم، خواهیم ماند.
ابتکار:چرا باید با مذاکرات اخیر تیم دیپلماسی کشور همراهی کرد؟
«چرا باید با مذاکرات اخیر تیم دیپلماسی کشور همراهی کرد؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم
عبدالصمد محمودی است که در آن میخوانید؛سال هاست که از مطرح شدن مفهوم «دهکده جهانی»توسط «مارشال مک لوهان»، متفکر معروف کانادایی میگذرد. متفکری که مبنای نظریه اش را تحولات به وقوع پیوسته در عرصه ارتباطات و تکنو لوژیهای ارتباطی و اطلاعاتی تشکیل میداد.
جالب آنجاست که سالها قبل از بوجود آمدن این جهش تکنولوژیکی در عرصه وسایل ارتباطی و ارائه نظریه دهکده جهانی توسط مک لوهان، عملاً مقدمات شکل گیری چنین دهکده ای با به هم نزدیک شدن اقتصاد کشورها، ناشی از گسترش مراودات تجاری و اقتصادی آن ها با هم، فراهم آمده بود.
بخش کوچکی از شواهد این ماجرا را میتوان دررکود اقتصادی سال1929، تشکیل بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، اجرای طرح مارشال، سیطره نظام برتن وودز بر اقتصاد جهانی بعد از جنگ جهانی دوم،رکود اقتصادی دهه 70 و اجرای سیاست های اقتصادی نئولیبرال در دهه 80 و پیامدهای این تحولات بر اقتصاد دور افتاده ترین کشورها، مشاهده کرد.
در حالی که بسیاری از کشورهای دنیا مثل چین (در دهه 70) و روسیه در دهه 90 (پس از فروپاشی نظام کمونیستی )،سعی کردند هر چه سریعتر با پیوستن به سازمان هایی چون wto(سازمان تجارت جهانی) و روی آوردن به سیاست «درهای باز»، زمینه ساز تحولات اساسی و توسعه در شاخص ها و زیر ساخت های اقتصادی کشور خود شوند،کشور ما با تکیه بر تفکرات و اندیشه های دوران دنیای دو قطبی، بر آن شد تا توسعه اقتصادی را به شیوه خود، اجرایی یا به اصطلاح «بومی سازی» کند. به همین خاطر، در نوع مراودات اقتصادی سابق خود با کشورهای پیشرفته غربی تجدید نظر کرد این در حالی است که درطی همین سالها،کشورهای پیرامونی ما با استفاده بهینه از این اختلافات بین غرب و ایران و اجرای سیاست درهای باز اقتصادی، شاخص های اقتصادی خود از جمله تولید ناخالص ملی،در آمد سرانه، میزان صادرات و... را به طرز شگفت انگیزی افزایش دادند. از جمله این کشورها میتوان به ترکیه، امارات، قطر و... اشاره کرد.
کشورهایی که امروزه بواسطه داشتن قدرت اقتصادی،توانسته اند نقش های سیاسی بسیار موثری را در تحولات منطقه نیز،بویژه در سالهای اخیر، بازی کنند. به طوری که امروزه هر کدام از آنها با وجود برخورداری از وسعت و پیشینه تاریخی بسیار کم، توانسته اند بواسطه پیوستن به سیستم اقتصاد جهانی قدرت و نفوذی در معادلات منطقه ای برای خود دست و پا کنند، ما نمونه هایی از آن را در تحولات اخیر لیبی، مصر،سوریه،بحرین و...مشاهده کردیم.
اما سوال اینجاست که چرا با وجود تحمیل چنین هزینه هایی برای اقتصاد کشور، و به طور کلی پرستیژ و جایگاه آن، باز هم برخی از سیاستمداران ما اصرار بر ادامه همان مسیر گذشته دارند؟آیا ما براستی توانسته ایم در طول این سالها،یک الگوی بومی جایگزین و قدرتمند،چون الگوی ژاپنی را به جهانیان عرضه کرده و خود را از الگوهای متداول توسعه غربی بی نیاز کنیم؟آیا ارتباط با کشورهای آلترناتیوی چون چین و روسیه -که خود بر ضعف تکنولوژی شان در مقابل تکنولوژی غربی معترف هستند-در طول این سالها، توانسته است صنایع و اقتصاد ما را به خود کفایی برساند؟آیا هنوز صحبت از خود کفایی در جهان به هم پیوسته امروز، جهت تبیین تحولات اقتصادی عصر جدید، میتواند محلی از اِعراب داشته باشد؟
آیا امروز که بسیاری از شرکت های چند ملیتی کشورهای توسعه یافته، بخش زیادی از نیروی انسانی ماهرشان را از جوامع جهان سوم تامین میکنند، آن ها را به ایــن جــوامع وابسته کرده است ؟آیا آنها نسبت به کشورهای جهان سوم ضعیفتر شده اند؟ یا به سخن دیگر،آیا امروز کشورهای کوچکی چون سنگاپور، امارات،کره جنوبی و نیوزیلند در صحنه معادلات جهانی قدرتمندترند یا کشورهایی چون افغانستان، بنگلادش،کره شمالی وکوبا؟در نهایت سوال اصلی این است که آیا میتوان یک تنه با بخش اعظمی از دنیای امروز، به ویژه بخش قدرتمند آن(به ویژه از منظر اقتصادی و تکنولوژیک)، مقابله به مثل کرد یا ایستاد؟
اگر جواب به این سوال «بله»است. بلافاصله این سوال در پی میآید که با چه مکانیزم یا ابزاری؟با شعار دادن؟! یا با برقراری ارتباط با کشورهای کوچک و دور افتاده ای چون کره شمالی، نیکاراگوئه، ونزوئلا، جزایر کومور، کوبا،گینه بیسائو و...(چنان که در دولت قبل این نوع روابط معمول بود)؟! البته هدف نگارنده از مطرح کردن سوالات فوق این نیست که اصطلاحاً «یک طرفه به قاضی رفته» ویکسره تقصیر را متوجه سیاستگذاران داخلی کند،مسلماً عامل بیرونی و سابقه آن و نوع برخوردهایش در طول تاریخ معاصر ایران نیز بسیار در شکل گیری چنین نگرش منفی ای نسبت به آن موثر بوده است؛ دخالت در کودتای 1299، کودتای28 مرداد 1332، کودتای نافرجام نوژه، جنگ تحمیلی 8 ساله به ایران و... تنها گوشه کوچکی از ساختن این حافظه تاریخی بس ناخوشایندبرای ایرانیان توسط غربی هاست. اما فراموش نکنیم که سیاست و دیپلماسی، ظرافت ها و ریزه کاری های خاص خود را دارد و کسی یا کشوری برنده است که سیاستمدارانش این ظرافت ها را آناً و فوراً درک کرده و سیاست متناسب با آن را اعمال کرده باشند،البته با در نظر گرفتن اصل مصالح و منافع ملی کشور.
به یاد داشته باشیم که کشورهایی چون روسیه کنونی، چین و حتی کره جنوبی، اروپای شرقی، و حتی اخیراً کوبا زمانی شعارشان یکسره انکار غرب و نظام جهانی بود، اما امروز همان کشورها به این نتیجه رسیده اندکه منافع شان در گرو ارتباط با نظام جهانی و مشارکت در آن است. اکنون سوال این است که آیا چین، کره جنوبی و اروپای شرقی امروز قدرتمندتر و موثرتر در نظام جهانی هستند یاچین،کره جنوبی و اروپای شرقی دیروز؟آیا مردمان امروز آن ها شادتر،مرفه تر و امید به زندگی بالاتری دارند یا مردمان دیروزشان؟
اجازه دهید برای جمع بندی و نتیجه گیری از این بحث به گفتاری از «فوکوتساوایوکیشی»، متفکر ژاپنی در کتاب «نظریه تمدن» اشاره مختصری داشته باشیم.چرا که معتقدم سخنان وی در این کتاب، درس هایی بس گرانبها برای ما دارد، و میتواند نتیجه گیری مناسبی برای این بحث باشد.
یوکیشی در این کتاب ضمن رد نظریه های انزواجویانه و یا ادغام شدگی در نظام جهانی، میگوید:«نمی توان با توصیه های اخلاقی و دعوت به تقوا، نظام جهانی را در مقابل خود به کُرنش در آورد، چرا که این متغیرها برون زا هستند و ما نمیتوانیم برای متغیرهای برون زا، تعیین تکلیف کنیم.» او بــرای گسترش این مفهوم از استعاره«خانه ای در برابربلایای طبیعی»استفاده میکند و میگوید،« کنترل بلایای طبیعی دست ما نیست، تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که خانه ای مستحکم بسازیم.» شک نکنیم که یکی از مصالح و مواد لازم برای ساختن این خانه مستحکم هم،پایبندی به قواعد دنیای مدرن، از جمله مشارکت در ساز وکارهای دهکده جهانی کنونی، مراودات و مبادلات اقتصادی و تجاری با کشورهای توسعه یافته است. چیزی که به نظر میرسد،تا بدینجا دولت کنونی آن را به خوبی درک کرده و در حال گام نهادن در این وادی است. امیدوارم گروه های مختلف سیاسی نیز این مسئله را به خوبی درک کرده و به جای کارشکنی با تلاش های دیپلمات های خبره ما در وزارت خارجه، ره همکاری و مساعدت را در پی گیرند.
مردم سالاری:جاودانگی بهار در اقتصاد ایران
«جاودانگی بهار در اقتصاد ایران»عنوان یادداشت روز روزنامه مردم سالاری به قلم ولی فهیمی است که در آن میخوانید؛سال 1394 را میتوان با اتحاد و اتفاق دولت و ملت و به اعتبار همدلی و همزبانی و جفتوجور شدن اوضاع با عملکرد متفاوت که تمام مؤلفههای آن همسو و همراستا به سمت توسعه پایدار نشانهگیری دارد هدفگذاری، سیاستگذاری، برنامهریزی و سازماندهی نمود، بهگونهای که مشارکت و معاونت مردم در پیشبرد اهداف بلندمدت دولت شرایط بهرهگیری و هدایت منابع، ظرفیتها، فرصتها و قابلیتهای موجود به ورودی مبادی تولید را چنان فراهم نماید که خروجیهای گذشته به چندین برابر افزایش یابد و شکوفائی اقتصاد مبتنی بر تولید و کار مولد وابستگی جامعه را به درآمدهای حاصل از فروش نفتخام به حداقل ممکن برساند. عزم راسخ و همت شامخ در این همدلی زمینههای تغییر رویکرد از واردات به صادرات و مصرفگرائی را به صرفهجویی مهیا و رغبت و میل تقاضا را به سمت تولیدات بازارمحور و با کیفیت داخلی تقویت نماید.
پویائی و حوزه نفوذ اقتصاد متکی به فرهنگ با ارزش کار و تولید ایرانی، مصونیت استقلال اقتصادی را گواهی دهد و به حضور موثر در بازارهای هدف و جبران هزینههای فرصتهای از دسترفته شتابی درخور انتظار بخشد. از اینرو ظرفیتهای بالقوه و حقوق مادی و معنوی انباشته در مناطق آزاد موجود و دیگر مکانهای پیشبینی شده در برنامه ششم توسعه در نقاط مرزی و همجوار با کشورهای همسایه با اتکا به مواضع قانونی و فلسفه و جهانبینی ایجاد آنها بهعنوان کمربند بروننگر و درونزای توسعه قادر خواهد بود تا با شناخت کافی از تقاضاهای داخلی و خارجی از طریق جمعآوری اطلاعات و بکارگیری ظرفیتهای رسانهای در معرفی فرصتهای توسعه و سرمایهگذاری در مناطق آزاد برای پاسخگوئی به نیازهای داخلی و خارجی و تغییر رفتار در رسیدن به موازنه ارزی و عبور میزان ارزش کالا و خدمات صادراتی از کالا و خدمات وارداتی سازوکارهای تسهیلکننده را تدبیر و در این جهت متمرکز گردد.
با بازنگری گردش کار و سادهسازی مسیر حرکت در رسیدن به افقهای توسعه سازگار با نیازهای آیندگان و آسیبشناسی از عملکرد گذشته، حلقههای معیوب اصلاح، زائد حذف و مفقوده را ایجاد و به جریان تولید سرعت داد. این بازنگری بهصورت فراگیر همه ابعاد توسعه اعم از قوانین و مقررات، ساختارها، توانمندیهای منابع انسانی، ارتباطات، ابزارها، دانش و تجارب مرتبط، الگوها، هدفها، برنامهها، بازارها و سایر موارد را دربر خواهد داشت تا چهره ناکارآمد تولید و اشتغال به چهره کارآمد، فعال و سازنده مبدل گشته و فوران رویش توسعه نوین به سرزمین اصلی سرریز و با اتصال به هسته توسعه مستقر در مرکز سیاسی کشور (دولت) پوشش یکپارچه رشد را میسر و پیام دولت تدبیر و امید را با بروننگری و درونزائی عالمانه در میدان عمل جامعیت بخشد.
بهطور قطع این انتظار دور از دسترس نبوده و اجزایآن بهصورت پراکنده و غیرهدفمند موجود و مدیران مقتدر، دلسوز و آیندهنگر را فریاد میزنند. تا با اجماع دانایان، شایستگان، خادمان برای ترکیب و ترتیب بهینه این عناصر و عوامل وافر و غیر بهرهور به شناسائی و انتخاب گزینههای برتر و بهرهور رسیده و جایگاه جامعه از توقف به تحرک و از مصرف به تولید و از واردات به صادرات اصلاح و ایران در منطقه به قطب تولید و قدرت برتر اقتصادی معرفی و با عملکرد آگاهانه و تلاش جمعی همراه با نظارت و هدایت دولت از توان عظیم مردم برای تولید در فضای رقابتی بدون دخالتهای غیر ضرور و حذف انحصارات دولتی دوران عبوراز وضع موجود و رسیدن به وضع مطلوب که در شأن این مردم فداکار است را تا حد امکان کوتاه نماید.
بدیهی است با رفع گلوگاههای توسعه و پر کردن هوشمندانه فواصل مفقوده مدار تولید در اعتلای توسعه و رهیافت به بازارهای جهانی تکمیل میگردد و این حرکت دوطرفه دولت و ملت در بزرگراههای توسعه، غنا و توان مدیریت را در فرآیند تولید مضاعف و افق روشن آینده را نوید خواهد داد.
شرق:معضلی به نام هاشمیرفسنجانی»
«معضلی به نام هاشمیرفسنجانی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق زیباکلام است که در آن میخوانید؛به نظر میرسد توهین از جانب برخی چهرهها و جریانات سیاسی خاص نسبت به آیتالله هاشمیرفسنجانی حدومرزی ندارد. بههرحال میان رئیس مجمعتشخیصمصلحتنظام و بخشی از اصولگرایان، سالهاست شکاف جدی ایجاد شده و هر قدر هم جلوتر میرویم این شکاف گستردهتر و عمیقتر میشود. حوادث و رویدادهای ناخوشایند انتخابات ریاستجمهوری دهم نیز این شکاف را عمیقتر و نکات آن را برجستهتر کرد.
اما نفس این شکاف و نفس اختلافنظر سیاسی که امری پذیرفتهشده در نظامهای مردمسالار است چرا بایستی محملی برای توهین شود؟ عملا هربار که ایشان خاطرهای و کلامی از گذشته نقل میکنند که به مذاق برخی تندروها خوش نمیآید، بهدنبال آن توپخانه توهین، دشنام و افترا به سمت آقای هاشمیرفسنجانی به کار میافتد. کمترین توهینی که به ایشان نسبت داده میشود آن است که مشارالیه را متهم به «دروغگویی» میکنند.
با وجود آنکه حجم خاطرات آقای هاشمی به هزاران صفحه بالغ میشود اما تا به امروز اصولگرایان نتوانستهاند با دلیل و سند و مدرک، حتی یک مورد را نشان دهند که ساختگی بوده و رئیسجمهور دوران سازندگی، درست نگفتهاند. تا به امروز حتی یک مورد در این هزاران صفحه، از سوی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره) بهعنوان خاطره نادرست، خلاف واقع و ناصحیح مطرح نشده است.
درعینحال برخی از چهرهها که عنوان مورخ هم دارند مثل آب خوردن به آقای هاشمی نسبت ناروا میدهند. افرادی که برخی نوشتههای قبل و بعد از انقلابشان بعضا ١٨٠ درجه با هم متفاوت هستند، چهره موردوثوق انقلابیون و امام(ره) را در تریبونهای مختلف سیاسی و مذهبی، متهم به جعل تاریخ میکنند؛ توهینهای زشتی که انسان در حیرت میماند. بههرحال جایگاه، سوابق و خدمات ایشان به انقلاب و نظام به کنار، آیا دستکم از باب سن و سال ایشان و حقی که بر گردن انقلاب دارند نمیبایستی در بهکاربردن آن تعابیر قدری اندیشید؟ توهین به کنار، بسیار گفته میشود ایشان مطالبی را به نقل از اشخاصی میگویند یا مینویسند که فوت شدهاند و دیگر نیستند.
یا میگویند ایشان بعضا مطالب یا خاطرات خود را به اشخاصی نسبت میدهند که در میان ما نیستند و نمیتوانند صحت آنچه گفته میشود را تأیید کنند. اولا این ایراد در قبال هر فرد دیگری هم که خاطره میگوید یا تاریخ شفاهی تدوین میکند، میتواند وارد باشد. مشکل در استناد آقای هاشمیرفسنجانی به افرادی که فوت شدهاند نیست. مشکل در این است که آنچه نقل شده، با جهتگیری و خطوربطهای سیاسی امروزین برخی افراد و جریانات نمیخواند.
به بیان سادهتر اگر آنچه آقای هاشمی از دهه ٦٠ یا دهه ٧٠ یا حتی دوران مبارزه پیش از انقلاب نقل میکردند، با چارچوبهای سیاسی، جناحی و خطی امروز تندروها مطابقت پیدا میکرد، در آنصورت نهتنها ایشان با اتهام خلافگویی مواجه نمیشد بلکه خاطرات ایشان دستمایهای میشد برای توجیه حقانیت عملکرد امروزی همان جریانات، و از آن، مستندها میساختند. احتمالا هر شب در ساعتی پربیننده، بخشهایی از خاطرات ایشان از تلویزیون پخش میشد و ایضا از رادیو خوانده میشد. اما چون آنچه ایشان میگویند با عملکرد و موضعگیریهای امروزی برخی جریانات نمیخواند، میخواهند به کل و جزء، و از ریشه و بنیاد، آنها را بر کنند.
مشکل دیگر با رئیس پیشین مجلس خبرگان، انتخابات پیشروی این مجلس است. بهراستی تندروها و اصولگرایان چگونه رویکردی با ایشان میخواهند در این انتخابات داشته باشند؟ اگر بگذارند ایشان وارد انتخابات شوند که در آنصورت رأیی که احتمالا و با نظر به رأی سال ٨٥ کسب میکنند، برخی را به دردسر خواهد انداخت.
اگر خواسته باشند نگذارند ایشان وارد انتخابات مجلس خبرگان شوند، در آنصورت اصولگرایان چارهای ندارند مگر اینکه مانند انتخابات ریاستجمهوری سال ٩٢ عمل کنند که باز هم «معضل هاشمیرفسنجانی» حل نخواهد شد و همانطور که اتفاق سال ٩٢ باعث ایجاد آن موج در کشور شد، باز هم همان واکنش در میان مردم ایجاد خواهد شد.
به نظر میرسد دستکم بخشی از بغض و کینه نسبت به این شخصیت بزرگ انقلاب که بهصورت توهین به ایشان خود را ظاهر میکند، در حقیقت بهواسطه معضل حلنشدنی سیاسیای به نام «آیتاللههاشمیرفسنجانی» و حضور باثبات وی در تاریخ مبارزات دوران پهلوی، انقلاب، جنگ، سازندگی و اصلاحات در میانه میدان تحولات سیاسی و مدیریتی کشور است.
آرمان:بازی ایران با برگه روسیه
«بازی ایران با برگه روسیه»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم فیاض زاهد است که در آن میخوانید؛بررسی وضعیت امروز روسیه نشان میدهد این کشور در حال حاضر تحت تحریمهای بینالمللی و کشورهای قدرتمند اروپا به دلیل مسائل رخداده در اوکراین و شبهجزیره کریمه قرار گرفته است. دولتمردان روسی نیز در رایزنیهای اخیری که با مقامات کشورمان داشتهاند از ایران خواستهاند بخشی از نیازهای اقتصادی روسیه را فراهم کنند. حال اگر روسیه بخواهد چالش خود را با آمریکا و اروپا تشدید کند ایران کشوری است که با برداشته شدن چالشهای بینالمللی و اتفاقاتی که در مذاکرات 1+5 میافتد میتواند بهترین محل برای تأمین نیازهای تکنولوژیکی و فنی روسیه باشد.
چنین موردی به روسیه کمک میکند که دست بالاتری را در برخورد با غرب داشته باشد. با تحویل سامانه اس-300 به ایران آقای پوتین یک پیام منفی نیز به آمریکا میدهد چون آمریکا به دلیل اقدامات روسیه در اوکراین تحریمهای فشردهای را به روسیه تحمیل کرده است.
روسیه چند سال پیش زیر فشار رژیم صهیونیستی و به بهانه اینکه در معرض تهدید این رژیم است تحویل موشکهای فروخته شده دفاعی خود به ایران را متوقف کرد. از سوی دیگر دولت روسیه از نظر مالی نیز زیر فشار است و با فروش سلاح به ایران و کشورهای دیگر میخواهد از نظر اقتصادی هم خود را تقویت کند. ضمن اینکه روسیه میکوشد بهجز مسئله فروش تسلیحات به ایران در موارد دیگر نیز با ایران همکاری کند.
چند روز پیش یکی از شرکتهای روسی که در صنعت نفت و گاز فعالیت میکند دفتر خود را در ایران افتتاح کرده است؛ از طرفی ایران میداند در صورت به توافق رسیدن با غرب شرکتهای نفتی غربی در صنایع پتروشیمی و نفتی ایران سرمایهگذاریهای زیادی را انجام خواهند داد و این حجم سرمایهگذاری از طرف روسیه و غرب در ایران بهطور یقین به نفع اقتصاد ایران خواهد بود و اقتصاد ما را از رکود به سمت شکوفا شدن و خروج از تحریم حرکت خواهد داد. از جهتی اینگونه فعالیتهای روسیه در ایران یک پیام روشن به آمریکا و غرب دارد.
ازآنجا که ایران و روسیه دو کشور مهم در سطح منطقه و بینالملل هستند و ایران نشان داده که هیچ تحولی در منطقه بدون هماهنگی با ایران اتفاق نخواهد افتاد و کشور روسیه نیز که تحتفشارهای مختلفی از طرف اتحادیه اروپا و آمریکاست میتواند یک پیوند محکم و تاکتیکی با ایران انجام دهد؛ این پیوند بیگمان یک پیوند تاکتیکی خواهد بود ولی دورنمای همکاری ایران با روسیه با تقویت روابط ایران با غرب تضعیف خواهد شد، درنتیجه برای اینکه ایران بتواند به جامعه بینالملل نشان دهد که دستخالی نیست میتواند با برگ روسیه بازی کند.
دنیای اقتصاد:پنج ماموریت پولی سال 94
«پنج ماموریت پولی سال 94»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر احمد مجتهد است که در آن میخوانید؛با پشتسر گذاشتن نزدیک به دو سال از آمدن دولت یازدهم و تیم اقتصادی باتجربه آن، بانک مرکزی ایران برخی از مشکلات حاد را پشتسر گذاشته، اما با چالشهای جدیدی روبهرو است که اهمیت آن کمتر از مشکلات قبل نبوده و نیاز به تصمیمگیریهای مدبرانه و جدی و در برخی از مواقع دشوار از نظر مسائل سیاسی و اقتصادی دارد.
وجهه مثبت عملکرد مدیران بانک مرکزی در سال 92 و 93، ثباتبخشی اقتصادی با تثبیت نرخ ارز بود که بخشی از آن ناشی از انتظارات مثبت مردم در مورد دولت جدید و قسمت دیگر آن ناشی از تنظیم مقررات ارزی و ثبات بخشیدن به نحوه پرداختهای ارزی در شرایط تحریمی بود. آزادسازی بخشی از درآمدهای نفت نیز به آرامش بازار و تامین ارز مورد نیاز کالاهای وارداتی کمک موثری کرد و رشد درآمدهای ارزی صادرات غیرنفتی نیز شرایط مناسبی را برای تامین منابع ارزی کشور در این دوره به وجود آورد.
اقدام موثر دیگر بانک مرکزی که با همدلی مسوولان دولت امکانپذیر شد، کاهش نرخ تورم افسارگسیخته در سال قبل بود که با جلوگیری از برداشتهای دولت از منابع بانک مرکزی (که منجر به رشد پایه پولی میشد) و مقاومت بانک مرکزی در مقابل درخواستهای برخی از موسسات و وزارتخانهها برای تامین کسری بودجه از منابع آن بانک محقق شد. این دو اقدام، موجب شد نرخ تورم در طول این مدت به نرخ تورم قابل مدیریت در حد 16 درصد برسد. این مساله را میتوان بزرگترین موفقیت یک بانک مرکزی در جهان در شرایط بحرانی و نامتعادل اقتصادی از جمله مواجهه با تحریمهای اقتصادی و کاهش شدید بهای نفت که بخش عمده درآمدهای بودجهای را تشکیل میداد، دانست.
از جمله موفقیتهای دیگر اقتصادی دولت و بانک مرکزی، اصلاح برخی مقررات و قوانین در جهت خروج از رکود اقتصادی و جلوگیری از روند نزولی تولید ناخالص ملی بود که بهرغم اولویت دادن به مبارزه با تورم، موجب شد رشد مثبت اقتصادی دوباره به اقتصاد کشور برگردد.
باوجود این موفقیتهای بسیار مهم که از نظر اقتصادی در هر کشوری نشاندهنده مدیریت خوب در اجرای سیاستهای اقتصادی است، اما برخی از مشکلات حاد گذشته که باید با آن به صورت جدی و قوی برخورد کرد، هنوز پیش روی ما هستند. در نتیجه نیاز به تداوم سیاستگذاری اقتصادی منسجم، با قدرت و مدبرانه در کشور دارد. این مشکلات را میتوان بهعنوان ماموریتهای بانک مرکزی و تیم اقتصادی دولت در سال جاری دانست که اهم آنها عبارتند از:
اول) ادامه سیاستهای ضدتورمی در سال 94
هر چند نرخ متوسط تورم به حدود 15 و نیم درصد کاهش یافته، ولی این نرخ همچنان در مقایسه با نرخ تورم کشورهای دیگر دنیا، نرخ بسیار بالایی محسوب میشود و ایران همچنان در جمع 5 کشور دارای بالاترین نرخهای تورم در دنیا قرار دارد؛ بنابراین سیاستهای ضدتورمی در سال 94 باید با شدت تمام اجرا شوند.
آمار نرخ رشد تورم ماههای اخیر حاکی از کند شدن روند کاهشی نقطه به نقطه تورم براساس گزارش مرکز آمار ایران یا افزایش اندک آن بر اساس گزارش بانک مرکزی است، اما در هر حال با توجه به مشکلات ساختاری اقتصاد کشور، رسیدن به نرخ تورم کمتر از 10 درصد، بسیار چالشبرانگیز است. به گفته برخی از کارشناسان، کاهش تورم حدودا 15 درصدی فعلی به زیر 10 درصد، مشکلتر از دستاورد 2 سال اخیر یعنی کاهش نرخ تورم از 43 درصد به 15 درصد خواهد بود.
دوم) ثبات نرخ ارز و یکسانسازی آن
از اقدامات موثر بانک مرکزی در سال گذشته میتوان به ثبات نسبی نرخ ارز اشاره کرد که نوسانات نرخ ارز را در حد یک تا 5 درصد کنترل کرد اما متاسفانه وجود نرخهای متعدد ارز یکی از مشکلات اساسی کشور در حال حاضر است. چندنرخی بودن ارز باعث عدم شفافیت اقتصادی، فساد گسترده، پولشویی و عدم تخصیص منابع به نحو صحیح و سوء استفاده برخی افراد از این شرایط میشود.
موفقیت یکسانسازی نرخ ارز در گذشته حاکی از امکان موفقیت زیاد آن در صورت برنامهریزی صحیح است که در مقالهای در سال گذشته برخی پیششرطهای لازم برای موفقیت آن را برشمردم که از جمله مهمترین پیششرطها عبارتند از: کاهش نرخ تورم به زیر 10 درصد، داشتن ذخایر کافی ارز برای مقابله با نوسانات، فراهم بودن شرایط بینالمللی (کاهش تحریمهای بانکی، مالی و اقتصادی)، کنترل نوسانات ارزی و پشتیبانی سیاسی.
سوم) افزایش رشد اقتصادی و کاهش نرخ بیکاری
افزایش نرخ بیکاری در چند سال گذشته حاکی از کاهش سرمایهگذاری در دولت قبل است. اجرای سیاستهای غلط اقتصادی توسط دولت قبل باعث شد که باوجود کسب منابع قابل توجه درآمد نفت، بهجای رونق سرمایهگذاری در طرحهای زیربنایی، توزیع گسترده و بدون برنامه درآمدها در جهت افزایش مصرف را شاهد باشیم؛ مسالهای که افزایش فقر، ناامیدی جوانان تحصیلکرده از دستیابی به مشاغل مناسب از نظر حقوق و تخصص و نیز مهاجرت بخشی از بهترین افراد تحصیلکرده یا فرار مغزها از کشور را تشدید کرد.
متاسفانه عدم اجرای صحیح برنامه پنجم توسعه که رشد اقتصادی 8 درصد را پیشبینی کرده بود، امکان دسترسی به چشمانداز 1404 را در شرایط فعلی بسیار کاهش داده و ضرورت اتخاذ اقدامات دولت را برای تصحیح روند گذشته الزامآور میکند. در این شرایط استفاده از ابزارهای مناسب قانونی و سیاست پولی و مالی برای ایجاد انگیزه برای سرمایهگذاران داخلی و خارجی ضروری است. این امر نیاز به برنامهریزی و اجرای سیاستهای تشویقی بدون استفاده از منابع بانک مرکزی دارد که میتواند تورمزا باشد. بدون انتقال دانش فنی و منابع مالی لازم و استفاده از تجربیات سایر کشورها در زمینه تولید، مدیریت و بازاریابی، امکان دستیابی به بهرهوری بالا غیر ممکن است.
چهارم) تجهیز منابع بانکی و بازار سرمایه
اجرای سیاستهای پولی و بانکی صحیح اقتصادی میتواند منجر به افزایش منابع داخلی برای فعالیتهای سرمایهگذاری شود. بخشی از بنگاههای تولیدی به علت سیاستهای غلط اقتصادی گذشته، یا تعطیل شدهاند یا با ظرفیت بسیار پایینی به کار مشغول هستند.
یکی از مشکلات عمده در راه ادامه فعالیت این بنگاهها با ظرفیت بالا و بهرهوری مناسب، نبود منابع مالی برای تامین نقدینگی لازم برای آنها است. متاسفانه شیوه غالب تامین منابع مالی بنگاههای اقتصادی ما، بانکمحور بوده و بیش از 90 درصد منابع آنها را بانکها تامین میکنند. بانکها در طی سالهای گذشته به علت سیاستهای غلط اقتصادی، سرکوب مالی، تحریمها و بحران اقتصادی، با مشکلات عدیدهای مواجه بودهاند. بانکهای دولتی بخش عمده منابع خود را به طرحهای دولتی بدون توجیه اقتصادی و دستوری اختصاصی دادند و در نتیجه با توجه به عدم بازگشت منابع مجبور به استفاده از منابع بانک مرکزی شدند که منجر به تداوم تورم شدید در گذشته شد.
به علت عدم تامین منابع لازم برای افزایش سرمایه این بانکها، نسبت کفایت سرمایه آنها به شدت کاهش یافته و به پایینتر از استانداردهای «بال 1» رسیده که میتواند موجب مشکلات عدیده در آینده برای آنها و سپردهگذاران شود.
از طرف دیگر بانکهای خصوصی که بخش کمتری از منابع سیستم بانکی ما را در اختیار دارند (حدود 20 درصد) با مشکلات دیگری دست و پنجه نرم میکنند. سیاستهای غلط گذشته در کاهش دستوری نرخ تسهیلات پرداختی بانکها و نرخهای بالای سود سپردهها، بانکها را با زیان عملیاتی روبهرو کرده است.
همچنین بازپرداخت نشدن تسهیلات توسط مشتریان به علت بحران اقتصادی یا عدم اعتبارسنجی صحیح مشتریان توسـط بانکها، موجب کمبود منابع در دسترس برای پرداخت تسهیلات و انبوه وثایق تملیکی بدون امکان ایجاد درآمد شده است. بدهیهای معوق بانکهای دولتی و خصوصی طبق برخی گزارشها بیش از 90 هزار میلیارد تومان است که حدود 15 تا 20 درصد کل تسهیلات را شامل میشود (در مقایسه با استاندارد یک تا 3 درصدی برای بانکهای سایر کشورها). این امر نشاندهنده شرایط بسیار نامطلوب فعالیتهای بانکی در کشور است. متاسفانه ناکافی بودن قوانین و مقررات کشور و طول کشیدن زمان رسیدگی قضایی به پروندهها موجب جسارت بدهکاران و استفاده از انواع لطایفالحیل برای پس ندادن مطالبات بانکها شده است.
در چنین اوضاعی، لازم است وزارت امور اقتصــادی و دارایــــی و بانک مرکزی با همکاری دولت و مجلس اقدامات جدی در زمینه تامین منابع لازم برای افزایش سرمایه بانکها، کاهش مقررات دست و پاگیر، نظارت دقیق و موثر، جلوگیری از رشــد قارچگونه موسسات اعتباری بدون مجــوز، تنظیـــم مقررات منطقــی و قابل اجرا و تامیـــــن منابع بانکـــی بهعنوان آخرین وامدهنـــده (Lender of the last resort) و بهروز کردن قوانین و مقررات بانکی منطبق با شرایط امروزی در اقتصاد کشور به عمل آورند.
پنجم) حذف صفر از واحد پول
با توجه به وجود تورم حاد سالهای گذشته، ارزش پول ملی در مقابل پول سایر کشورها طی 30 سال گذشته به شدت کاهش یافته و عملا قدرت خرید «یک ریال» به صفر رسیده است. راهحل همه کشورهایی که با چنین مسالهای روبهرو میشوند حذف تعدادی از صفرها با توجه به میزان کاهش قدرت خرید پول است. در دولت قبل حذف چهار صفر در مقابل ارزهای دیگر پس از بررسیهای کارشناسی صندوق بینالمللی پول و مشورت با برخی از کشورها مانند ترکیه که تجربه حذف 6 صفر را داشتند به تصویب هیاتوزیران رسید، اما متاسفانه برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارسال نشد.
این مساله دیر یا زود باید در برنامه جامع بانک مرکزی قرار گیرد. ضمنا با توجه به تجربیات موفق کشورهای دیگر، میتوان گفت که آثار تورمی این کار باوجود نظر برخی افراد در کشور، قابل توجه نیست. حذف تعدادی صفر از واحد پول ملی، میتواند هم از جهت اعتبار پول ملی و هم کاهش هزینههای مردم و بانک مرکزی مثمرثمر باشد. البته زمان بهینه اجرای آن، بستگی به شرایط اقتصادی کشور دارد و در صورت تصویب، یک دوره دو ساله برای اجرای آن لازم است.
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی بیپرده با محمد سیانکی گزارشگر و مربی فوتبال پایه
گفتوگو با محسن بهرامی، گوینده کتاب «مسیح بازمصلوب»
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم