تصویر پیامبر اعظم در هنر و عرفان اسلامی

تصویرِ «نگار» در نگارگری ایرانی

در‌ جستجوی‌ حقیقت

در تاریخ ادیان گاه شخصیت‌های برجسته‌ای را شاهدیم که در جستجوی حقیقت معنوی و دریافت باطنی از روح دین با سَری شوریده و قلبی مملو از احساس و جانی سراسر طلب، پای در میدان عمل گذارده و در جستجوی مطلوب خویش هرچه دارند در طبق اخلاص می‌نهند تا به حضور جانان راه یابند.
کد خبر: ۷۸۵۴۳۸
در‌ جستجوی‌ حقیقت

یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌هایی که در جستجوی حقیقت دین و تفقه باطنی و اشراقی از آن سر به وادی تهذیب نفس و ریاضت می‌نهند و دست هدایت ازلی او را با تمام سختی‌ها و مشقات جانفرسا به مقصد مقصود ره می‌نماید سلمان فارسی است. او که افتخار مسلمین است از خاک پاک ایران (احتمالا اصفهان و قریه‌جی) در طلب فهم روحانی از شناخت حقیقت به پا می‌خیزد و در سیر تعالی خویش چون گوی غلتان از دینی به دینی دیگر و از کیشی به کیشی دیگر و از معبدی به کلیسایی و از عابدی به زاهدی دیگر رهنمون می‌شد تا شاید گمگشته باطنی خویش را بیابد و دامن مقصود را که همانا رسیدن به کمال و فلاح است به کف آرد.

او که بر کیش باستانی ایرانی بود به سبب ارتباط با مسیحیان به دین نصرانی در آمد و در بلاد شام و عموریه مدتی در کلیسا به عبادت پرداخت، ‌اما گویی ندای درونی وی آرام نمی‌گرفت و سر شوریده آسایش نمی‌یافت تا زمانی که نام خاتم پیغمبران(ص) را به گوش جان می‌شنود و آرزوی دیدار او را در دل بشدت می‌یابد و مرغ جان او در زندان تن پر و بالی می‌گشاید؛‌ شاید این همان گمگشته سلمان است که نام او اینچنین آتش به جانش می‌زند.

میبدی در تفسیر خویش حال روحی سلمان را این‌گونه به تصویر می‌کشد: «گرد دل سلمان پارسی برآی و اگر درد دین می‌جویی از دل وی جوی که پیش از آن‌که تو قدم در عالم بعثت نهادی، چند‌سال است تا سرگردان گرد عالم در طلب تو می‌گردد و از هر کسی نشان تو می‌پرسد، ‌هیچ دره نماند از دره‌های عالم که از وی نشان تو نجست، ‌هیچ کاروان نماند که از وی خبر تو نپرسید، ‌هیچ باد نماند که از آن باد نسیم وصال تو نبویید

با دل همه شب حدیث تو می‌گویم

بوی تو ز هر باد سحر می‌جویم

سلمان فارسی با کاروانی به مدینه می‌آید و ناجوانمردانه به بردگی به یک یهودی به فروش می‌رسد تا راه سخت رسیدن به مطلوب حقیقی صعب‌تر از هر وقت گردد، زیرا زمان وصال نزدیک است و آوار بلاها و سختی‌ها سنگین‌تر تا مگر دل شکسته سلمان را از دیدار محبوب باز دارد و مگر این ایرانی والامقام با آن روحیه حقیقت‌جویی و کمال طلب آرام می‌نشیند و راضی می‌گردد از آنچه یافته است.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنچه یافت می‌نشود آنم آرزوست

و روزگار بر سلمان این‌گونه بود تا وقتی‌ آفتاب اقبال وی از جانب مشرق جان طلوع نمود و دیدار جمال بی‌مثال خاتم‌المرسلین(ص) را با دیده سر و بصیرت باطن مشاهده نمود. معلوم نیست وقتی نظر سلمان بر وجود دل آرای پیغمبر(ص) افتاد و خاتم‌‌المرسلین(ص) نیز چشم مبارکش بر قامت خموده از ریاضت سخت و دل پر امید سلمان افتاد چه اتفاق باطنی رقم خورد و چه بابی از ابواب غیب بر سلمان آشکار گردید که دل در گرو محمد(ص) سپرد و خود را پروانه‌وار بر آتش شعله‌های وجودی حضرتش زد که دیگر خبری از وی باز نیامد.

آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت چهره خندان شمع آفت پروانه شد

نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری حلقه اوراد ما مجلس افسانه شد

تعالیم ناب اسلام که از وجود قدسی محمد مصطفی(ص) از غیب مکنون به شهود می‌آمد چنان جذبه‌ای بر وجود سلمان ایرانی داشت که با دیدن وطن ملکوتی دیگر یاد موطن مادری ننمود، وطن حقیقی خویش را که قرب محمدی(ص) بود یافت. (که به خاطر رسیدن به آن سال‌ها گمگشته بیابان بلا بود‌)

این حقیقت‌جویی سلمان و آگاهی‌های معنوی و دینی که در سیر خویش در ادیان مختلف آموخته بود وی را چنان آماده پذیرش مبانی معرفتی و معنوی اسلام نمود که در کشف و اشراق مفاهیم غیبی مقامی شامخ یافت به طوری که در حدیثی رتبت سلمان بر ابوذر از حیث فهم باطنی و معنوی از اسلام حقیقی بخوبی روشن است.

به هر روی نام سلمان فارسی با این ژرفای معنوی به حدی رسید که برخی او را شخصیتی غیرواقعی قلمداد نموده و برخی زندگی وی را با افسانه‌ها آمیختند که البته شخصیت‌های بزرگ تاریخ همیشه همین‌گونه بوده‌اند، زیرا اوج عظمت شخص را نتوان در گزارش تاریخ و صفحه‌های کاغذ مسطور و محبوس نمود و البته بزرگان و وارستگان در اندیشه شکاکان و بد دلان رنگ و بوی افسانه می‌یابند تا حقیقت در این میان قلب شده و به نام روشنفکری و کشفی تازه عرضه گردد.

امیر هاشم‌پور / جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها