راه‌ و رسم رستگاری در متـروی تهران

چگونه در مترو زنده بمانیم؟!

ازدحام پله‌ها از واقعه‌ای عظیم در پایین پله‌ها خبر می‌دهد. هجوم پر فشار‌ و هول‌هولکی آدم‌ها به سمت باریکه حدود یک متری پله‌برقی، از نمای بالا یک قیف بزرگ پر از آدم را در ذهن تداعی می‌کند. قیفی که اگر خدای ناکرده پای‌تان در دهانه‌ بخش باریکش بلغزد، ممکن است زودتر از زمانی که تصورش را می‌کنید، به طایفه اموات بپیوندید.
کد خبر: ۷۵۵۲۷۳
چگونه در مترو زنده بمانیم؟!

تازه در آن وانفسای پله‌برقی، آدم‌هایی که دوست دارند زودتر برسند و یک جا بند نمی‌شوند هم هستند که مصداق واقعی قوز بالا قوزند. پایین پله‌ها که برسید، جبهه جدیدی جلوی‌تان گشوده می‌شود. صفوف به هم پیوسته چندلایه از آدم‌های آماده حمله، احتمالا خاطرتان را مکدر می‌کند اما متاسفانه کار از این حرف‌ها گذشته است. اگر دست بجنبانید شاید در لایه سوم یا چهارم آدم‌های منتظر قطار، بتوانید جایی دست و پا کنید و خودتان را بچپانید. فرهیخته‌بازی در بیاورید، بی‌تعارف کلاه‌تان پس معرکه است. طبق یک قانون نانوشته، همیشه قطار بعدی شلوغ‌تر است و همیشه تعداد آنهایی که پیاده می‌شوند، از آنهایی که می‌خواهند سوار شوند خیلی کمتر است.

اگر از تعلیق و گره‌های دراماتیک لحظه سوار شدن ـ‌ در جهت عدم ترویج خشونت‌ـ بگذریم که به یک جنگ تمام عیار می‌ماند، می‌رسیم به داخل واگن. هر آنچه تا کنون از مصائب و دشواری‌ها تحمل کرده‌‌اید، در مقابل چیزی که هم‌اکنون پیش روی شماست، کاریکاتوری بیش نبوده است؛ در چند سانتی‌متر مکعب جاشده‌اید، نه توان تکان خوردن دارید و نه امکانش را. فشار ازدحام را تقریبا در اغلب نواحی بدن خود احساس می‌کنید. قید کیف و بندوبساط و متعلقات‌تان را که همان اول باید بزنید، اگر سالم بردید و سالم بیرون آوردید حتما خدا را شکر کنید. کتاب و مجله؟ شوخی بزرگی است، حتی فکرش را هم نکنید. گفتن ندارد اما بوی دهان آدم‌های اغلب صبحانه نخورده، بوی عرق کسانی که زیربغل‌شان گاها در نزدیکی مشام شما قرار دارد و گرمایی که تابستان و زمستان به حالش فرقی ندارد، شرایط نامطبوعی را رقم می‌زند که شرح بیشترش چنان‌که افتد و دانی جایز نیست.

خب بس است دیگر، قبل از این‌که برادران زحمتکش روابط عمومی مترو دست به تلفن و تکذیبیه و جوابیه و این‌طور مسائل شوند، ایها‌الناس! این تصویر از مترو، اگرچه شایع، اما دروغ است. حداقل این‌که همه حقیقت نیست. اگر شما هم از آن دسته از آن افراد نمک‌خورِ نمکدان‌شکنید که باوجود سوار شدن به مترو، هر جا می‌رسید چنین تصویری از آن را به ذهن دیگران پمپاژ می‌کنید، دیگر بقیه مطلب را نخوانید، با شما کاری نداریم. اما برای دیگران، از همان اول شروع کنیم؛ پله‌برقی شلوغ است؟ خب مگر مجبورید حتما از پله برقی استفاده کنید؟ آن پله‌های معمولی کنار پله برقی را برای دکور که نساخته‌اند. اگر مشکل جسمانی و عذر پزشکی ندارید، از پله استفاده کنید، به همین راحتی.

یا اصلا قبل‌تر از ماجرای پله‌برقی، انتخاب ایستگاه مناسب خودش یک مهارت است. گول شلوغی ایستگاه‌ها را نخورید؛ در بعضی ایستگاه‌ها مثل امام خمینی، یا دروازه دولت به دلیل وجود امکان تغییر خط، تعداد افرادی که از قطار پیاده می‌شوند همیشه زیاد است و به همین نسبت سوار شدن راحت‌تر.

در مورد دشواری‌های سوار شدن و هل دادن و ازدحام و... هم راستش خب نه این‌که نباشد، اما باید کمی پوست‌کلفت‌تر باشید. اگر هزینه ـ فایده کردید و نهایتاً مترو را برای رفت‌وآمد برگزیدید، دیگر پیه این چیزها را به تن و بدن‌تان بمالید. هر چند برای مقابله با آنها هم ترفندهایی هست که می‌تواند گاهی کمک‌تان کند؛ اولی‌اش این‌که اگر زور بالای سرتان نیست، ساعات شلوغی را برای رفت و آمد انتخاب نکنید. اگر چاره‌ای نبود و انتخاب کردید، پس از ورود به ایستگاه همان پایین پله‌ها نایستید، آنجا معمولا شلوغ‌ترین قسمت است، آن اواسط ایستگاه ـ‌ که دورترین نقطه از دو راه‌پله دو سر ایستگاه به حساب می‌آید ـ معمولا بهترین انتخاب است.

مهم‌ترین بخش پروژه اما پس از سوار شدن به قطار آغاز می‌شود. محفظه کوچکی در دو طرف در واگن وجود دارد، آنجا حاشیه امن خوبی است که معمولا از شما بهتران پیش از شما اشغالش کرده‌اند، پس بی‌خیالش شوید و سریع خودتان را از ازدحام مقابل در دور کنید. محوطه مقابل درها بدترین و محوطه بین دو ردیف صندلی ‌بهترین جا برای ایستادن در واگن‌های مترو هستند. در فضای مقابل صندلی‌ها در 90 درصد مواقعِ حتی شلوغ مترو، اینقدر فضا هست که راحت بایستید و حتی مجله یا کتاب مطالعه کنید. اگر اهل کوله‌پشتی باشید، برد کرده‌اید. با یک دست می‌توانید کتاب بخوانید و با دست دیگر میله بالاسری را بگیرید. تازه وقتی کتاب دست‌تان باشد، اگر یکی از صندلی‌ها خالی شود، بعد از سالمندان و معلولان، گزینه بعدی نشستن در نگاه دیگران، شما هستید، اتفاقی که احتمال وقوعش اصلا کم نیست. با وجود همه این ترفندها اگر شلوغی خیلی اذیت‌تان کرد و ذله شدید، به ترافیک کشنده همان ساعات در خیابان‌های تهران بیندیشید، حتما به آرامش اعصاب‌تان کمک می‌کند. یک راه دیگر هم این است که سوار بی‌آرتی شوید و صد بار بگویید صد رحمت به مترو! آن ضرب‌المثل معروف را که یادتان هست؟ « گشنگی نکشیدی که عاشقی یادت بره».

عباس رضایی ثمرین / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها