رضا رشیدپور امیدوار است روزی بتواند سوال‌های مردم را از «حسن روحانی» بپرسد

ماجرای دوستی مجری تلویزیون با خانواده رییس‌جمهور

رضا رشیدپور که در برنامه های گفتگومحور چالشی موفقیت های زیادی کسب کرده امیدوارم است روزی مصاحبه ایده‌آلش را با حسن روحانی انجام دهد و نشان دهد که یک مصاحبه واقعی با رییس جمهور باید چگونه باشد.
کد خبر: ۷۰۸۲۱۷
ماجرای دوستی مجری تلویزیون با خانواده رییس‌جمهور

او در گفتگو با هفته نامه تماشاگران امروز می گوید: خدمت آقای روحانی چندین‌بار عرض کردم که آقا، شما به سوال‌های مردم جواب بدهید، نه سوالاتی که مشاوران‌تان طراحی می‌کنند.

بخش هایی از این مصاحبه مفصل در ادامه می آید:

درباره سیلویو برلوسکونی تشبیه جالبی به کار می‌برند؛ می‌گویند او همیشه می‌خواهد نفر اول باشد، اگر مراسم عروسی باشد ترجیح می‌دهد نقش داماد را بازی کند و اگر مراسم سوگواری باشد، دلش می‌خواهد جای جنازه قرار بگیرد! درباره رضا رشیدپور البته داستان متفاوت است. درباره او حرفی که زیاد شنیده می‌شود این است که از جنجال خوشش می‌آید و دلش می‌خواهد همیشه خودی نشان بدهد و این برای یک ژورنالیست اصلا بد نیست. می‌گویند او می‌خواهد همیشه مطرح باشد، اگر برنامه تلویزیونی نداشته باشد می‌رود سراغ سینما و اگر آن هم نشد می‌رود سراغ فیسبوک و یوتیوب. می‌گویند اگر ناگهان کنار روحانی پیدایش می‌شود، اگر ناگهان با حبیب خبرساز می شود و اگر ناگهان با یک شبکه ماهواره‌ای از خیابان جردن با مردم حرف می زند و برنامه می‌سازد برای همین‌ است. اینها را به خودش می‌گوییم و جواب می‌دهد. آنقدر باهوش هست که حتی وقتی سوالات تند می‌شود هم لبخند از صورتش نرود و خودش را کنترل کند. آنقدر باهوش هست که در پاسخ به سوالات تند هم جواب‌های هوشمندانه و پیچیده بدهد و از کنار موضوع به سلامت رد شود و آنقدر حرفه‌ای هست که وقتی حرف می‌زند حواسش به همه چیز باشد و دیگر نیازی نبیند که مصاحبه را دوباره بخواند و دوباره آن را کم و زیاد کند( کاری که بین سلبریتی‌جماعت بدجوری مد شده). رضا رشیدپور را در یک بیمارستان تازه‌ساز متعلق به دانشگاه آزاد پیدا می‌کنیم، جایی که دارد برنامه عینک آفتابی‌اش را برای شبکه نسیم می‌سازد. با یک مشت جوان، یک تجربه متفاوت دیگر. اما جالب است که با این همه این شاخه و آن شاخه پریدن، اغلب رشیدپور را به عنوان یک مجری موفق می‌شناسیم تا چیزی دیگر. این هم شاید به خاطر همان جسارت و تیزهوشی‌اش در دست گرفتن صحنه و دوربین باشد. اینکه می‌داند چطور با مهمان و مخاطبش ارتباط برقرار کند و اینکه بین مجری‌ها همچنان خاص است. کار سختی که اغلب رقبای جوانترش می‌خواهند با راحتی مصنوعی جلوی دوربین، با زدن حرف‌های عجیب‌و‌غریب و با ادا درآوردن انجام دهند و اغلب نمی‌شود. اما رضا رشیدپور سعی می‌کند زیاد از خودش دور نشود، به قول معروف جانماز آب نکشد و حواس‌اش به شعور مخاطب هست. همه چیزهایی که در عالم رسانه فراگیر، سخت پیدا می‌کنیم. بقیه‌اش حرف‌های خود اوست. درباره زندگی و مواضع اجتماعی و سیاسی‌اش و درباره کارهایش و آنچه در این سال‌ها برایش رخ داده. او که همیشه در تاک‌شوها مهمانانش را یقه می‌کرد، حالا گاردش را می‌بندد تا در این مصاحبه ناک‌اوت نشود. قضاوت درباره مصاحبه‌ای که کرده‌ایم با شما، اینکه حرف‌های مهمان این شماره را چقدر دور یا تزدیک به حقیقت می‌دانید هم با شما.

/Media/Image/1393/01/17/635324174251459363.jpg

سیامک رحمانی: آقای رشیدپور! شما هم مجری‌گری کرده‌اید، هم مجله منتشر کرده‌اید، هم بازی کرده‌اید، هم ترانه گفته‌اید، برنامه هم ساخته‌اید... خودتان را چگونه معرفی می‌کنید؟

مجید رئوفی: مهندس هم هستید و خلبانی هم کرده‌اید.

سیامک: خلاصه مثل آقای قالیباف هستید، به قول علمای قم جامع‌الاطراف . [خنده]

اولا که آقای قالیباف (certificate) سرتیفیکیت ایرباس ندارد و من دارم. پس از آقای قالیباف هم بالاتر هستم. [خنده]

مهدی امیرپور: ولی ایشان سردار هستند، شما سردار نیستید.

ما ته‌داریم! من رضا رشیدپور، بهترین تعریف‌ام این است که سعی می‌کنم در هر کاری خودم باشم. خودم هم منتقد کسانی هستم که هزار شاخه بپرند. ولی من از هزار شاخه پول درنیاورده‌ام. از یک شاخه پول درآورده‌ام. کارهای دیگر ذوق‌آزمایی بوده و چون فکر می‌کنم ناموفق نبوده‌ام- نمی‌گویم موفق، موفق تعریف دیگری دارد- راضی‌ام از چیزی که هستم.

سیامک: بالاخره چیزی که هستید همان کاری است که می‌کنید، یعنی اجرا؟ برنامه‌سازی است؟

نه. من یک موسسه دارم به نام «هلدینگ پروای ایرانیان» که یک هلدینگ جامعی در یک شرکت ساختمانی به نام سامان سد است با سابقه فعالیت 20 ساله و پروژه‌های بسیار بزرگی در ایران انجام داده است. من عضو هیات‌مدیره آنجا هستم و رئیس هیات‌مدیره هلدینگ پروا. مجموع پنج شش شرکت است در یک هلدینگ. درآمد اصلی من از همین‌جا است.

مجید:شش شاخه است دیگر؟

بله، شش شاخه است.

مهدی: می‌تواند برنامه‌سازی باشد...

از افراد متخصص استفاده کرده‌ایم. در مجموعه سامان، از 6 شاخه، 2 استاد دانشگاه در رشته راهسازی حضور دارند و همه تحصیل‌کرده دانشگاه هستند. رسانه آرمانی را داریم که موسسه برندینگ است و مشاوره برندینگ می‌دهد. در زمینه دروازه برند شاخص از جمله LG مشاوره می‌دهیم. ایونت‌هایشان را برگزار می‌کنیم. دیگری مدیاسنتر است که تجهیزات ارائه می‌کند. انواع دوربین و سیستم‌های صوتی و تصویری. هر کدام را یک متخصص اداره می‌‌کند و ساماندهی عملیاتی و حسابرسی آنها توسط هلدینگ‌پروا انجام می‌شود و درآمد اصلی من از همین راه تامین می‌شود.

/Media/Image/1393/04/09/635397437532925175.jpg

مجید: نقش شما در آنجا چیست؟ وظیفه و نقش هیات‌مدیره مشخص است، اما سوال من این است که حضور شما در هیات‌مدیره به خاطر وجهه بیرونی و شناخته‌شده شماست؟

نه، اصلا این‌طور نیست. من در آن هیات‌مدیره واقعا کار می‌کنم، نه اینکه صرفا به این خاطر که رضا رشیدپور هستم بروم یکجا قرارداد ببندم. پروای ایرانیان در تهران موسسه معتبری در زمینه بیزنس خودش است و مراجعه زیاد دارد، از جمله دانشگاه آزاد، ریاست‌جمهوری، وزارتخانه‌ها.

سیامک: همه هم به رضا رشیدپور مراجعه می‌کنند.

نه، اتفاقا به موسسه مراجعه می‌کنند. رضا رشیدپور یک جاهایی آشنا هم هست و طبیعتا قضیه بهتر جلو می‌رود، ولی نمونه کارها هست، آنها را می‌بینند، نمونه فعالیت‌ها را می‌بینند و براساس آنها مراجعه کرده‌اند. اگر اغراق نکنیم 50- 50 است؛ 50 درصد با کارنامه موسسه مراجعه می‌کنند و 50 درصد به خاطر رضا رشیدپور.

سیامک: با چیزهایی که گفتید، کارهایی که ما شمردیم بیشتر شد در واقع.

آنها اصلا کار نبود، سرگرمی بود. [خنده]

نه، ببینید وقتی می‌خواهیم در قشم راه بسازیم، به صرف اینکه من رضا رشیدپور هستم که پروژه را به ما نمی‌دهند. رشیدپور مجری است، چه ربطی به راه دارد؟

سیامک: البته الان اینطوری نیست که می‌گویید. رابطه و اسم است که ارزش را تعیین می‌کند.

بله. اما کم‌کم اینطوری می‌شود. قبلا هر کس پارتی داشت، کار را می‌گرفت. ولی الان به سمت تخصص‌محوری حرکت می‌کنیم. به‌خصوص در حوزه فنی وقتی کار را می‌بینند مراجعه می‌کنند وگرنه به‌خاطر رضا رشیدپور نیست.

سیامک: یعنی ارتباطات و شناختی که از شما و نامتان وجود دارد، تاثیری ندارد؟

50 درصد. نمی‌شود انکار کرد، موثر است ولی واقعا 50 درصد هم به خاطر زحمت 150 نفر است. نمی‌شود بگوییم همه به کنار، فقط رضا رشیدپور.

سیامک: اجرا چطور؟ علاقه شما به رسانه و به قول خودتان ذوق‌آزمایی در چند حوزه رسانه، کجای زندگی شما قرار دارد؟ همه‌اش fun و سرگرمی است یا نه؟

حتما fun و سرگرمی نیست. اصلا به هنر نمی‌شود با دید fun و سرگرمی و تفریح نگاه کرد. می‌شود به‌عنوان یک مقوله احساسی، آرامبخش و دلی نگاه کرد، ولی شأن هنر بالاتر از این است که من به چشم fun ببینم‌اش. شاید نزدیک به 20 ترانه گفته‌‌ام که خوانده شده و موفق هم بوده، اما خودم را ترانه‌سرا نمی‌دانم. در مقطعی براساس حسی، ترانه‌ای نوشته‌ام و خواننده‌ای پسندیده‌ و خوانده، مثل امیر تاجیک و نیما مسیحا که اتفاقا ترانه‌های خوبی هم هستند مثل «تمام می‌شوم شبی فقط به من اشاره کن» با صدای امیر تاجیک در یک شب اتفاق افتاد. ما دنبال یک ترانه می‌گشتیم. یک شب تا صبح هم وقت داشتیم. از 10 تا 12 شب هم به سه چهار نفر زنگ زدیم و پرسیدیم ترانه آماده دارید؟ نداشتند. 12 شب گفتیم چه کار کنیم. خب بنشینیم و خودمان بنویسیم. از 12 تا 6 صبح ترانه گفته شد، ملودی ساخته شد، خواننده خواند، تنظیم اولیه انجام شد و رفت سازمان. مجوز که گرفت، میکس و مستر شد. در واقع یک اتفاق بود، نه اینکه من بگویم حالا دیگر من می‌خواهم ترانه بگویم. اتفاقی افتاد و نتیجه‌اش این کار بود. بازی‌هایم هم همینطور بود. مثلا یک روز بهرام رادان زنگ زد و گفت کجایی؟ گفتم چهارراه پارک‌وی. گفت می‌آیی فرشته؟ گفتم چرا؟ گفت بیا. رفتم دیدم علیرضا زرین‌دست و حمید نعمت‌الله و بهرام رادان کنار یک خانه ایستاده‌اند. از ماشین پیاده شدم و حمید نعمت‌الله، من را نگاه کرد و گفت لباس‌هایش هم خوب است. پرسیدم قضیه چیست؟ خواستگاری است؟ گفت نه، ما داریم یک فیلم می‌سازیم. الان بهرام گفت رضا این نقش را بازی کند، خیلی خوب می‌شود. گفتم من دارم می‌روم سرکار. گفتند یک ساعت بیا داخل. رفتیم داخل. یک سکانس بامزه‌ای هم هست در «بی‌پولی» حمید نعمت‌الله.

/Media/Image/1392/10/29/635257264263699853.jpg

مهدی:کیسه برنج سفارش می‌دهید...

آفرین، سفارش کیسه‌برنج. یک اتفاق بود. واقعا قصد نداشتم در آن فیلم بازی کنم. باز «شیش‌وبش» هم داستان داشت. آن هم اتفاق بود. شاید گفتن اینها بامزه باشد. قرار بود رضا رویگری آن نقش را بازی کند. به‌دلایلی، ساعت یک بامداد رضا گلزار آمد دنبال من و گفت نپرس چرا رضا رویگری نشده، فقط بیا این نقش را بازی کن. رفتیم خیابان تخت‌طاووس و بازی کردیم.

سیامک: «سوپراستار» چطور؟

من در اتوبان اصفهان بودم که خانم میلانی به من زنگ زد و گفت نقش یک مدیر برنامه است که به نظر من یا تو باید بازی کنی یا شریفی‌نیا.

سیامک: شباهت شما با شریفی‌نیا چی بود؟

نمی‌دانم، آن را باید از خانم میلانی پرسید. [خنده] آن هم باز پیشنهاد کارگردان بود. برنامه‌ریزی و نقشه کشیدن من نبود. اتفاق بودند و ناراضی هم نیستم.

سیامک: چرا سراغ شما می‌آیند؟

حتما یک چیز دیده‌اند که می‌آیند دیگر. [خنده]

سیامک: به نظر خودتان دلیل‌اش چیست؟ مثلا در کار سیستمی و همکاری خوب هستید؟ رفیق خوبی هستید؟

من خیلی همکارم. من جلوی دوربین بازیگر آن آدم هستم، کارمند او هستم.

مجید: روزنامه هم درآورده‌اید.

بله فرهنگ آشتی.

سیامک: برداشتی که از همه این کارها وجود دارد و آنچه از بیرون دیده می‌شود این است که رضا رشیدپور می‌خواهد دیده شود، می‌خواهد در قاب باشد.

مجید: وقتی شما سراغ گویش رفتید که تلویزیون کمرنگ شده بود. یعنی وقتی آن برنامه موفق شد، شما گفتید این ایده من بود و با یک مجله هم می‌توانم این کار را انجام دهم یا بعد روزنامه سینمایی راه انداختید ...

به قول آقای احمدی‌نژاد حالا من از شما می‌پرسم آیا موفق نشد؟ به نظر من در محدوده خودش شد. گفت‌وگوهایی که من در گویش انجام دادم بی‌نظیر بود. مثالش آقای ابطحی بود. یا اگر آمدم شبکه ایرانیان، یک تنه ‌کاری کردم که خیلی‌ها فکرش را هم نمی‌کردند که بشود. هر شب از جردن تهران یک ساعت برنامه خوب می‌فرستادم. شد. سوال شما زمانی زاویه انتقادی می‌گیرد که من در همه آنها شکست‌خورده باشم.

سیامک: انتقادی در سوال نیست.

من خودم تحلیل می‌کنم. می‌گویم زمانی که من در همه آن کارها شکست خورده باشم، می‌شود انتقادی، که فکر می‌کنم این طوری نیست. تاکید کردم که ناموفق نبوده‌ام و زمانی می‌شود تعریف، که ممنونم از اینکه از انجام این همه کار تعریف می‌کنید. حتی اگر به قصد دیده شدن باشد هم باز از نظر من ایرادی ندارد چون خیلی‌ها به قصد دیده‌شدن به مردم آسیب رسانده‌اند. آیا من به مردم آسیبی رسانده‌ام؟ جای کسی را تنگ کرده‌ام؟ بیت‌المال را هدر داده‌ام؟ یا باعث شده‌ام عده‌ای بدبخت شوند؟ کارآفرینی کرده ام و رفته‌ام جلو. یک نفر می‌رود تولیدی مانتو یا کارخانه لنت ترمز می‌زند، من هم می‌روم مجله می‌زنم، تلویزیون و روزنامه می‌زنم و بالاخره یک عده را دور هم جمع می‌کنم.

مجید: ولی همه آن کارهایی که انجام دادید هم گویش، هم روزنامه و هم شبکه ایرانیان، هیچ کدام تداومی را که انتظار می‌رفت، نداشتند.

بله، برای اینکه همه کارهایی که من انجام دادم، همیشه موج درست کردند. شبکه ایرانیان را عرض می‌کنم. روزی در میرداماد طبق آمار پلیس 25 هزار نفر در آن لحظه در خیابان بودند. من یک گالری برپا کرده بودم برای یک خانم مسن که نقاشی می‌کشید. وقتی ساعت 4 بعدازظهر به گالری رفتم، صد نفر هم آنجا نبود. بعد رفتم داخل و مشغول شدم. لحظه‌ای که پلیس وارد محوطه شد، پرسیدم چه شده؟ گفت از پنجره بیرون را نگاه کن! نگاه کردم. گفت 25 هزار نفر بیرون هستند. میرداماد بسته شده بود. شاید دلیل‌اش این بوده که خدا به من کمک کرده، همین. همکارانم هم کمک کردند. هر وقت کاری انجام دادیم، موجی درست شده و طبیعی است که باید آن موج را هدایت کرد که هیچ‌وقت هدایت نکردند و همیشه جلوی آن را گرفتند. در هر مقطعی به دلیلی. به همین خاطر منقطع شده. اگر شبکه ایرانیان را ادامه می‌دادیم، الان یک شبکه خیلی خوب و پربیننده بود.

سیامک: آن همه آدم برای چه آمده بودند؟

برای اینکه خرید کنند از آن گالری.

سیامک: 25 هزار نفر؟

25 هزار نفر آمار پلیس بود.

مجید: باز هم مساله‌ای وجود دارد و آن اینکه، آدم با خودش فکر می‌کند شما آدم باهوشی هستید. هم در گفت‌وگوهایتان نشان دادید و هم در تمام کارهایی که انجام داده‌اید. چرا آقای رشیدپور رفت در این برنامه در حالی که می‌داند تلویزیون خصوصی در ایران امکان ندارد؟

سیامک: مگر اینکه بگوییم رشیدپور دنبال چیزی جز تداومش است.

نه، دنبال چیزی جز تداومش نیست. آن موقع هم به من تضمین‌های کافی داده بودند برای تداوم. تضمینی در حد شورای عالی امنیت ملی. فکر می‌کردم از این بالاتر تضمینی وجود ندارد. خب به هر دلیلی ادامه پیدا نکرد وگرنه من نرفته بودم دنبال کاری که ابتر بماند. هرچند که به اینجا رسید و نتیجه‌اش این شد، اما من فکر می‌کنم ما توانستیم خط قرمز را کمی آن طرف‌تر ببریم و بگوییم می‌شود در تهران هر شب برنامه خصوصی روی آنتن فرستاد. این تابو شکسته شد و این اتفاق بزرگی برای جامعه رسانه‌ای ماست. هرچند قصد من ابتر بودن آن نبود.

مجید: حالا که بحث شبکه ایرانیان است، برای مخاطبان شاید بد نباشد که بدانند جز آقای خزعلی چه افراد دیگری پشت ماجرا بودند که مجوز برای این فعالیت صادر می‌شود در حد شورای عالی امنیت ملی.

همیشه ماجرا اینگونه نیست که فکر می‌کنم پشت‌اش چه خبر بوده. شاید واقعا عادت کرده‌ایم اینگونه فکر کنیم.

سیامک: چون همیشه اینطوری بوده!

بله چون بیشتر مواقع اینطور بوده. ولی ماجرای ایرانیان، واقعا ساده بود. دوستی با ارتباطاتی که داشت و نمی‌خواهم اسم ببرم چون خودش حساس است روی اسم‌اش.

مجید: همین آقای خزعلی؟

بله. به خاطر ماجراهای برادرش کمی حساس است. دوست ما گفت ما ارتباطاتی داریم با کسانی که می‌توانند مجوز شورای عالی امنیت ملی را بگیرند. اگر بگیرند شما پایه‌ای؟ در چنین سیستمی وقتی دیدم همه موجه هستند و قرار است کار مثبتی انجام دهیم، طبیعی بود من نه حساس شوم و نه مقاومت کنم.

سیامک: جدا از این، همه ارتباط‌های لازم را داشتند؟

بله همه ارتباطات لازم را هم داشتند.

سیامک: شاید به همین دلیل شبکه دیگری نتوانسته راه بیفتد، چون کسی پشت‌شان نبوده.

شاید فرمایش شما درست باشد و بالاخره اگر تلاش کنیم می‌شود، ولی الان فکر کنم بستر آن آماده نیست. اتفاق ایرانیان نشان داد که شوکی وارد شد ولی باید کمی زمان صرف شود تا به سعه‌صدر برای حضور شبکه خصوصی در قالب شبکه تلویزیونی برسیم.

سیامک: در مورد باهوش‌بودن شما که مجید مطرح کرد، من نشانه دیگرش را گره خوردن کار شما با آقای روحانی می‌دانم، در دوره‌ای که تبلیغات‌اش را شروع کرد. شما در واقع ریسک کردید چون اگر فرد دیگری رئیس‌جمهور شود، همانطور که سابقه داشته و تاحدی طبیعی هم هست، از امتیازات کسی که با کاندیدای دیگری همکاری کرده، کم می‌شود. تازه 6 سال دوری هم هست. بنابراین خیلی از امتیازات تقسیم می‌شود و ممکن است آدم از امکانات ایجاد‌شده محروم بماند.

این کار دو دلیل داشت، یکی ماجرای دوستی 20 ساله من با خانواده روحانی بود از سال 72، سی چهل درصد قضیه به خاطر این دوستی بود. شصت هفتاد درصد هم به این خاطر بود که راه‌حل را در آقای روحانی می‌دیدم. تحلیل شخصی‌ام حتی آقای عارف هم نبود. هرچند بسیار به ایشان ارادت دارم. خودشان هم می‌دانند چقدر دوست‌شان دارم. ولی برآورد ذهنی من، دکتر عارف نبود، روحانی را راه‌حل وضعیت موجود می‌دیدم. به‌همین‌خاطر، به قول شما قمار خیلی سنگینی بود ولی با جان و دل انجام دادم و الان هم خیلی خوشحالم که بردیم و چیزی هم نرسیده به ما. همان که به همه مردم رسیده، به ما هم رسیده است. یعنی همان لبخند و آرامش. اگر یک دانه، یک اپسیلون یا یک ذره سهمی به من رسیده و کسی هم شناسایی کند، من آن را پس می‌دهم. ولی همان چیزی که به همه مردم رسید به من هم رسیده و خوشحالم از این بابت.

/Media/Image/1393/05/25/635438281694895696.jpg

سیامک: همین که در تیم برنده هستید...

حس خیلی خوبی دارد. چون ما برنده نشدیم، مردم برنده شدند. اگر دقیقه 92 ایران از آرژانتین گل نمی‌خورد، چقدر خوشحال می‌شدیم؟ پیروزی روحانی هم همین‌قدر خوشحال‌کننده بود. چون احساس کردیم مردم برنده شده‌اند و این لذت بی‌پایانی داشت.

مجید: یعنی دغدغه اجتماعی شما این‌قدر پررنگ شد؟ خودتان پیشنهاد دادید به این تیم بروید یا پیشنهاد شد؟

نه، پیشنهاد از طرف خانواده آقای دکتر روحانی بود. اما من بلافاصله پذیرفتم این شعر قیاس‌مع‌الفارق است، می‌گوید: رسد آدمی به جایی که به جز خدا نببیند. واقعا آدم در مقطعی در زندگی‌اش فقط دیگران را می‌بیند یعنی دیگر خودش مهم نیست. بدتر از شش سال چه اتفاقی می‌توانست برایم بیفتد؟ از همه علایقم دور بودم. بدتر از آن می‌خواستند بگویند آقا از این مملکت برو! بدتر از اینکه نمی‌شد؟

سیامک: شما کارتان را داشتید.

کارم را داشتم ولی علاقه اصلی‌ام رسانه بود. همه چیز را کنار گذاشته بودم به خاطر رسانه. بدتر از آنکه نمی‌توانست باشد؟ بنابراین جایی بود که فقط می‌گفتم باید اتفاقی بیفتد، اگر بتوانم صد رأی جمع کنم، حتی از خانواده خودم، باز همین هم کمک خواهد کرد ‌آقای روحانی موفق شود.

مجید: اگر این را هم بگویید برای مخاطب جالب خواهد بود که چگونه از سال 72 با خانواده آقای روحانی دوست بودید؟

زمانی که آقای دکتر حسین فریدون در مالزی سفیر ایران بودند، در سفری برای افتتاح پتروشیمی تبریز، آقای هاشمی‌رفسنجانی با هیات همراهشان تشریف آورده بودند.

مهدی: آن زمان شما دانشجو بودید.

بله و همین‌طور گزارشگر ویژه هیات ریاست‌جمهوری و شبکه یک تلویزیون. آن زمان تلویزیون و دولت خیلی با هم سینک و هماهنگ بودند. همه اتفاقات و افتتاح‌ها در تلویزیون زنده پخش می‌شد. آن زمان من هم جوان بودم و هم بلبل‌زبان و سروزبان‌دار و به‌چشم آمدم. آقای فریدون بود، آقای محمد هاشمی، آقای نعمت‌زاده، آقای زنگنه و خیلی‌های دیگر. خیلی از من خوش‌شان آمده بود. در جلسات مختلف‌شان من را هم می‌بردند طی سه چهار روزی که در آذربایجان‌شرقی بودند. آن موقع موبایل نبود. تلفن زمینی ردوبدل کردیم و این دوستی شروع شد. از سال 72 تا 92‌ که ‌انتخابات پیش آمد.

مهدی: البته با سیاسیون به نظر نمی‌آید دوستی وجود داشته باشد، ارتباط وجود دارد.

بله، ارتباط قطعا دوستی نبود.

مهدی: این ارتباط که از سال 72 شروع شد، کاری بود؟ به‌نظر دوستی با فردی در این سطح از دغدغه و مشغله، اتفاق نمی‌افتد.

نه، دغدغه‌ای هم نداشت. آقای دکتر حسین فریدون، آدم رسانه‌ای است، با‌حال است. اگر بخواهم لری یا ترکی‌اش را بگویم‌، این آدم باحال مرتب پیگیر کارهای رسانه‌ای بود که مثلا فلان جا چه اتفاقی افتاد، فلان شبکه چه گفت، آن فیلم سینمایی چطور شد و از این زاویه با هم خیلی ارتباط داشتیم. همین قضیه رنگ و بویی هم از دوستی داشت. کاری نبود. هیچ وقت کار مشترک با هم انجام ندادیم. همه‌اش همین رفاقت رسانه‌ای بود.

سیامک: اینکه می‌گویند الان حسین‌آقا نقش پررنگی دارند در کارهایی که در دولت انجام می‌شود و انتخاب‌ها و تصمیم‌ها و افراد، برای شما مهم است دیگر؟

ای کاش که اینطور باشد و ایشان نقش مهمی داشته باشد چون آدم بسیار باهوشی و مردم‌محوری است و به‌شدت به منافع ملی فکر می‌کند. این مطلب را من در طول 20 سال گذشته دریافتم. آدم دغدغه‌مندی است و ای‌کاش همین‌طور باشد که شما می‌گویید و پررنگ‌ باشد، من خوشحال می‌شوم.

مجید: با آقای حسن روحانی هم در این سال‌ها ارتباط داشتید؟

بله. آقای دکتر آدم خیلی خاصی است؛ کم‌حرف و با‌وجنات و دیسیپلین و پرزیدنت است واقعا. من دو سه سفر با ایشان رفته‌ام؛ زاهدان و شیراز و ... واقعا پرزیدنت است. شأن پرزیدنتی را بازگردانده است. وقتی در هواپیما نشسته‌ای، متوجه می‌شوی که یک پرزیدنت در ردیف اول نشسته است.

مهدی: هفت هشت سال با این احساس بیگانه بودیم.

واقعا بیگانه بودیم. در هواپیمای تهران- زاهدان نشسته بودیم. گفتم ای‌کاش مردم در این هواپیما بودند. راحت می‌شدند. می‌گفتند حالا یک عده آدم حسابی سرکار هستند و اگر هم نمی‌شود نمی‌شود دیگر. اینها دارند همه تلاش‌شان را می‌کنند. چون وقتی نگاه می‌کردید، می‌دیدید یک عده تحصیلکرده درجه یک از نوبخت و نهاوندیان و زنگنه، نعمت‌زاده ... اگر اینها نتوانند کاری بکنند دیگر نمی‌شود، اینها آخرش هستند.

سیامک: به نظر خیلی «روحانیست» هستید، یعنی ایشان را خیلی ایده‌آل می‌بینید.

من هیچ‌وقت در آدم‌ها حل نمی‌شوم ولی آقای روحانی و تیم‌اش را خیلی دوست دارم.

سیامک: درست است که می‌گفتند برای اولین مصاحبه تلویزیونی‌شان قرار شد شما مجری باشید؟

بله.

سیامک: به درخواست آقای روحانی و نشد؟

بله. آقای روحانی خیلی به من محبت کردند در مقاطع مختلف. قرار بود این‌طور باشد و من هم مقاومتی نکردم، وقتی سازمان طور دیگری صلاح می‌داند.

سیامک: سازمان چه گفت؟

سازمان صداوسیما مجریان دیگری را معرفی کرده بود برای گفت‌وگو با رئیس‌جمهور. سازمان یکسری نیرو معرفی می‌کند تا رئیس‌جمهور از بین آنها یک نفر را انتخاب کند. در لیستی که سازمان معرفی کرده بود، اسم من نبود.

مجید: خودتان به‌عنوان یک فرد رسانه‌ای، فکر می‌کنید که رئیس‌جمهور باید طرف مصاحبه‌اش را انتخاب کند؟ چون این مساله خیلی مطرح بود.

خیر. من این مطلب را صراحتا به آقای دکتر گفتم که اصلا یعنی چه.

مجید: به‌عنوان یک‌ "روحانی" و کسی که خیلی دوست‌شان دارید؟

من به‌عنوان یک "روحانی" و "روحانی‌دوست" می‌گویم که اشتباه بود. رئیس‌جمهور هم باید بگوید یک نفر را بفرستید با من مصاحبه کند، حالا هر‌کسی باشد. رسانه باید تصمیم بگیرد.

مجید: کانتکست و نوع مصاحبه‌اش فرق نمی‌کند؟ یک مصاحبه داریم که شما می‌خواهید سوالات مردم را بپرسید. یک نوع مصاحبه هم داریم که فکر کنم اوباما هم همینطور است، مثل آقای روحانی می‌نشیند مقابل مجری CNN و برای اینکه به سوالات افکار عمومی دنیا پاسخ دهد، به ویژه ایالات‌متحده. ولی نوع دیگری از مصاحبه هست که به گونه‌ای ارائه گزارش عملکرد است.

سیامک: به سوالاتی که خودشان دوست دارند پاسخ می‌دهند. کاری که آقای احمدی‌نژاد می‌کرد.

بله. بالاتر از این نمی‌شود که آقای احمدی‌نژاد، کلهر، مشاور خودش را آورد. باز هم {گلی} به {جمال}روحانی که می‌گوید مجری. در هر صورت من با این رویه مخالفم. فکر می‌کنم سازمان صداوسیما حق دارد مجری را انتخاب کند و بگوید همین.

سیامک: فکر کنم هنوز هیچ مصاحبه‌ تلویزیونی انجام نشده با هیچ رئیس‌جمهوری حتی با آقای روحانی که کسی بیاید نظرات مردم را بپرسد.

اتفاقا اگر من با آقای روحانی مصاحبه کنم، حتما این سد را خواهم شکست. خدمت آقای روحانی هم چندین‌بار عرض کردم که آقا، شما به سوال‌های مردم جواب بدهید، نه سوالاتی که مشاوران‌تان طراحی می‌کنند و اگر روزی مقابل آقای روحانی بنشینم برای مصاحبه، حتما سوال‌های مردم را می‌پرسم. بدون هیچ رودربایستی نه با صداوسیما و نه با دولت. امیدوارم که در 3 سال آینده این اتفاق بیفتد که من با ایشان مصاحبه کنم و نشان بدهم مصاحبه با رئیس‌جمهور باید چگونه باشد. بچه‌های ما جوگیر می‌شوند. من در پشت صحنه دو سه مصاحبه با رئیس‌جمهور بودم. وقتی بچه‌ها می‌رفتند و مقابل رئیس‌جمهور می‌نشستند، انگار که ...

سیامک: همه به نوعی ارادت دارند...

بله، ولی ارادت ربطی به پرسش ندارد. با ارادت می‌روند شروع می‌کنند به پرسیدن سوال‌های خنثی. در حالی که معنی ارادت این نیست. اتفاقا اینکه روحانی را به چالش بکشیم و جواب خوب از او بگیریم، محبوبیت‌اش بیشتر می‌شود.

مجید: این مساله ثابت شده از جمله در مناظره‌ها.

صد‌در‌صد. روحانی مرد چالش است. وقتی یکنواخت با او برخورد می‌کنید، خسته‌کننده می‌شود. اگر او را در چالش بیندازید، آدم حاضرجوابی است و جواب‌هایی می‌دهد که محبوبیت‌اش هم بیشتر می‌شود.

سیامک: در دوره‌ای احمدی‌نژاد این وسوسه را نداشتید که بنشینید جلوی او با آن سیستم مصاحبه‌کردن‌اش که سوال را با سوال جواب می‌داد و می‌پیچاند...

سیستم آقای حیدری...

بله. آقای حیدری که آکسسوار بود بیشتر.

سیامک: [خنده] احمدی‌نژاد در مصاحبه‌های خارجی هم همین‌طور بود. یعنی تقریبا هیچ‌وقت به سوال پاسخ نمی‌داد.

تکنیک‌اش بود.

*چیزی را که می‌خواست، می‌گفت.

خیلی علاقه داشتم با آقای احمدی‌نژاد مصاحبه کنم. هنوز هم علاقه دارم...

مهدی: با چنین آدمی باید چه کار کرد؟ چطور باید سوال را مطرح کرد تا بتوان جواب گرفت؟

جواب این سوال یک ترم دانشگاهی است. در انواع مدل‌های گفت‌وگو، یک نوع آن همین است. پاسخ‌دهنده‌ای که مدام با پرسش‌های متوالی از پاسخگویی طفره می‌رود و تکنیک‌های متعددی دارد که در یک پاراگراف نمی‌توانم بگویم. روش‌های خاصی وجود دارد که بتوان آن فرد را آرام‌آرام به سمتی برد که از موضع خودش کوتاه بیاید و جواب بدهد و من این کار را بلد هستم.

سیامک: یا اینکه اصرار و تاکید کنید روی آن سوال مشخص.

صد‌در‌صد. ولی این تاکید نباید زننده باشد. باید حرفه‌ای باشد که امیدوارم این فرصت پیش بیاید...

سیامک: بین چهره‌های سیاسی و اجتماعی دیگر چه کسی وجود دارد که برای مصاحبه با او وسوسه شده باشید؟

من با نزدیک به 500 چهره شاخص در ایران مصاحبه‌ کرده‌ام. کسی نیست که مصاحبه نکرده باشم.

سیامک: فقط با آقای احمدی‌نژاد...

احمدی‌نژاد مانده از بین سیاسیون و خاتمی و روحانی.

سیامک: آقای هاشمی.

با آقای هاشمی مصاحبه کرده‌ام.

سیامک: موفق‌ترین و خاطره‌انگیزترین مصاحبه‌ای که انجام داده‌اید، کدام بوده است؟ البته چند مصاحبه جنجالی شد...

یکسری برای مردم خاطره‌انگیز بود که هنوز به من می‌گویند در کوچه و خیابان. مصاحبه با فیروز کریمی بود، مصاحبه با درویش و رضا گلزار که بلند شد از جلوی دوربین. اینها برای مردم خاطره‌انگیز بود. ولی آنچه به خود من چسبیده باشد، مصاحبه با رضا کیانیان بود، حاتمی‌کیا، مریلا زارعی ... اینها به خود من چسبیده است.

سیامک: مصاحبه با حاتمی‌کیا به خاطر آن اتفاقاتی است که پشت صحنه داشت رخ می‌داد؟ ظاهرا دخترشان آنجا بود؟ و کمی ناراحت شده بود از سوالات شما.

بله. چون سوالات من تند بود. اولین‌بار بود که از حاتمی‌کیا اینطوری سوال می‌پرسیدند.

سیامک: اسامی‌ای که نام می‌بردید...

بله. یکی دو اسم هم نام‌های حساسی بودند. ولی مصاحبه خیلی خوبی بود. مصاحبه باید مثل فوتبال غیرقابل‌پیش‌بینی باشد. مردم با هیجان نگاه کنند و توأم با احترام. در فوتبال وقتی کسی بی‌احترامی می‌کند، کارت می‌گیرد ولی در گفت‌وگو این اتفاق نیفتاده، همه با بی‌احترامی حمله می‌کنند. در حالی که اگر همان قواعد فوتبال را هم رعایت کنند؛ با احترام حمله و با احترام دفاع، گفت‌وگوی خوبی از آب در می‌آید.

سیامک: در مصاحبه با گلزار از قبل هماهنگ کرده بودید که بعد از سوال اول بلند شود؟ به نظرتان این کار حرفه‌ای است؟

بله. هماهنگ‌شده بود. آن جریان در پاسخ به اتفاقات یکی دو روز قبل آن برنامه بود.

سیامک: این کار حرفه‌ای است؟

این مساله را باید در ظرف زمان بررسی کرد. الان که نگاه کنیم قشنگ نیست برای مصاحبه برنامه‌ریزی کنم.

/Media/Image/1393/01/29/635334468701617802.jpg

سیامک: یعنی با رضا گلزار شرط و قرار گذاشته بودید که یک سوال چالشی بپرسید و او بلند شود. نمایشی اتفاق افتاد که واقعی نبود دیگر.

درخواست من بود، شرط رضا گلزار نبود، چون دو سه روز قبل اتفاقی سر برنامه آقای درویش افتاده بود و گفته بود وارد حریم خصوصی من نشوید، می‌خواستیم آن را پررنگ کنیم و جوابی به او بدهیم. این شد که من از گلزار خواهش کردم این کار را انجام دهد. من با رضا گلزار نسبت فامیلی نزدیکی دارم و در آن مقطع خودم را به او خیلی نزدیک می‌دانستم در آن هجمه‌ای که به وجود آمده بود. گفتم من چنین سوالی می‌پرسم و تو بلند شو، بعد در پیوند این مساله بگویم این رفتارها زشت است و ما باید پاسخگوی افکار عمومی باشیم. در ظرف زمان خودش بسنجیم بد نیست.

سیامک: اتفاقی که افتاد این بود که آن مصاحبه خیلی چالشی نشد. به نظر می‌رسد شما سوالی نپرسیدید که نخواهد جواب بدهد.

چالشی‌تر از این که به گلزار گفتیم با چشم‌های سبزت شدی بازیگر؟

سیامک: انتظاری که از آن مصاحبه وجود داشت بیشتر بود.

سخت‌ترین سوال‌اش این بود که شما بازیگر نیستی و به خاطر چهره زیبا و چشم‌های سبزت مطرح هستی. بعد نمونه فیلم‌هایی که آوردیم، دیالوگ‌هایی که از فیلم‌هایش درآورده بودیم... فکر کنم خیلی چالشی بود.

مجید: منهای اینکه این اتفاق به درویش برمی‌گردد، به نفع رضا گلزار هم شد که شما نشان دادید این چه بازیگری است، اینطور نیست؟

من الان نمی‌توانم یک تحلیل قوی داشته باشم. در آن مقطع آقای درویش باندی درست کرد و در «بانی‌فیلم» تیتر زد: «تحریم سینما علیه شب شیشه‌ای». سه روز بعد من سوپراستار بلامنازع آن سال‌های سینما را آوردم به تلویزیون که دو چیز را بگویم؛ یکی اینکه تلاش آقای درویش را خنثی کنم و بگویم از این گنده‌تر فعلا نداریم که آمده به برنامه. دوم اینکه همان موضوع حریم خصوصی را مجددا مطرح کنم و در آن مقطع به هر دو هدفم رسیدم. اینکه الان چگونه می‌شود آن موقع را تحلیل کرد نمی‌دانم. بهتر است تحلیل نکنیم.

مجید: علی دایی هم فکر کنم...

دایی آن موقع با 90 قهر بود.

مهدی: شب قهرمانی‌اش هم بود.

بله و به مدیران سازمان گفته بود اگر بخواهم مصاحبه کنم با شب شیشه‌ای مصاحبه خواهم کرد. آن هم درخواست خود علی بود که به برنامه ما آمد.

سیامک: در سال‌هایی که نبودید، در دوره‌ای یکسری صحبت‌هایی کردید و در فیسبوک‌ و یوتیوب آنها را منتشر کردید. اگر رسانه یا تریبونی نداشته باشید همچنان این کار را خواهید کرد؟

آدم‌ها، خود رسانه‌اند. دنیا به این سمت می‌رود، ما هم باید به همین سمت برویم. باید مردم‌مان را به این حس نزدیک کنیم که حرف‌شان را بزنند، آنها را به سمت اجتماعی‌تر شدن پیش ببریم، جوانان را از انزوای فکری و اجتماعی درآوریم و کنش و واکنش‌های اجتماعی را به مردم نشان بدهیم. من با حضور در فیس‌بوک می‌خواستم بگویم در اتاقت یک موبایل و یک صندلی بگذار و حرفت را بزن. فکر کنم در آن مقطع خیلی به هدفم رسیدم. در کوچه و خیابان خیلی‌ها با من برخورد خوبی داشتند. حتی به نظرم به نفع منافع ملی کشورمان بود. چون در رسانه‌های خارجی مدام تبلیغ می‌کردند و می‌گفتند هر‌کس در ایران حرف بزند، سرش را می‌زنند. من واقعا حرف‌های تندی زدم. در دفتر کارم می‌نشستم و حرف‌های تند می‌زدم ولی با رعایت احترام و یکسری چارچوب‌ها؛ هیچ اتفاقی هم نیفتاد.

سیامک: جایی هم نوشته بودید آقای ضرغامی این چه تلویزیونی است، چرا هیچ برنامه جذابی ندارد. مردم باید ماهواره نگاه کنند. شما مسوول هستید. وقتی که همکاری‌تان با تلویزیون از سر گرفته شد هیچ‌وقت با آقای ضرغامی جلسه مستقیم نداشتید؟

بله. بارها اتفاق افتاد. عرض کردم. با آقای ضرغامی مستقیما راجع به همین قضیه صحبت کردیم.

سیامک: یعنی راجع به انتقادی که شما کرده بودید؟

بله. آقای ضرغامی که یک‌تنه نمی‌تواند کاری بکند. ضرغامی سمبلی از رسانه است. بنابراین فرق است بین اینکه به ضرغامی چه گفتی و الان صداوسیما می‌خواهد چه کند. آقای ضرغامی مدیر ارشد سازمان است و طبیعی است که تاثیرگذار است، اما بین اراده مدیر تا عملیاتی‌شدن در این همه شبکه تلویزیونی، فاصله زیادی وجود دارد. (سیامک رحمانی، مهدی امیرپور، مجید رئوفی/ تماشاگران امروز)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها