خراسان:بند 56 گزارش آژانس و آزمون وفاداری غرب
«بند 56 گزارش آژانس و آزمون وفاداری غرب»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیر حسین یزدان پناه است که در آن میخوانید؛با گزارش اخیر آژانس درباره برنامه هسته ای کشورمان، به خصوص براساس اطلاعات یکی از بندهای این گزارش روابط میان ایران و این نهاد وارد فاز جدیدی شده و این سوال را پررنگ تر کرده آیا واقعا این روابط بر حل وفصل پرونده هسته ای ایران که از همان ابتدا توسط آژانس سیاسی شده است، اثر مثبت خواهد داشت؟ اگرچه در این گزارش نیز بازهم آژانس با تکرار کلمات پر ابهام و دوپهلو تلاش کرده تا صنعت هسته ای ایران را زیر سوال ببرد اما آن چه گزارش اخیر را از دیگر گزارش های آژانس مجزا می کند در 2 نکته قابل تامل است: الف. شرایط زمانی. ب- تبادل اطلاعات ایران و آژانس درباره یکی از موضوعات مربوط به مطالعات ادعایی.
الف- شرایط زمانی
این گزارش در شرایطی منتشر شد که چندروز پیش از انتشار آن ،مذاکرات هسته ای ایران و 1+5 در وین (وین4) «بدون نتیجه» پایان یافته و تقریبا از ساعات اولیه پس از پایان این دور از مذاکرات حساس و پیچیده، خبرگزاری های غربی به خصوص رویترز و برخی از روزنامه های آمریکایی تلاش کرده اند تا با چینش سناریوی دلخواه خود ایران را مقصر این اتفاق نشان داده و در آینده نیز بار شکست احتمالی آن را بردوش ایران بیندازند. به همین دلیل یکی از وجوه اهمیت این گزارش این است که در شرایطی ارائه شده که غرب تلاش می کند تا توپ فضای نامساعد اخیر را به زمین ایران بیندازد. واقعیت این است که گرچه 1+5 و آژانس بارها گفته اند که روند مذاکرات فنی ایران و آژانس و مذاکرات سیاسی ایران و 1+5 بریکدیگر تاثیری ندارد اما به تصریح متن توافق ژنو(برنامه اقدام مشترک) «آژانس مسئولیت راستی آزمایی اقدامات مربوط به موضوع هسته ای را بر عهده دارد» و به همین دلیل باید نقش آژانس را حتی در مذاکرات سیاسی و به نتیجه رسیدن آن مهم و اثر گذار درنظر گرفت. البته اگر واقعا به دور از سیاسی کاری هایی که تاکنون از آن دیده ایم، مانند آن چه در مُدالیته سال 1386 رخ داد و آژانس به تعهد خود عمل نکرد، این نهاد این بار به اقدامات نظارتی و علمی و فنی خود عمل کند و بر پیچیدگی مذاکرات نیفزاید. در همین راستا گزارش اخیر را باید سندی علیه این فضاسازی ها دانست که «باد را از بادبان کشتی های کسانی که می گویند ایران در مذاکرات کارشکنی می کند، می گیرد» (antiwar.com – 2خرداد 1393) و حسن اجرای تعهدات توافق ژنو از سوی کشورمان توسط این نهاد که همواره جزو ابزارهای فشار علیه ایران بوده است به افکار عمومی دنیا ارائه می شود.
ب- تبادل اطلاعات میان ایران و آژانس درباره یک موضوع حساس
4 روز پیش از آغاز مذاکرات وین4 که بی نتیجه به پایان رسید، خبرگزاری رویترز که از رسانه های نزدیک به آژانس محسوب می شود، ناگهان با پیش کشیدن موضوع چاشنی های انفجاری (exploding bridge wire) در خبری اعلام کرد که «ایران در اواخر ماه آوریل (اوایل اردیبهشت 93) اطلاعات مربوط به چاشنی های سریع العمل را در اختیار آژانس قرار داده و اعلام کرده است که این چاشنی ها کاربرد نظامی ندارند اما آژانس پرسش هایی را در خصوص اطلاعات ارائه شده توسط تهران مطرح کرده که تاکنون ایران به این پرسش های تازه پاسخ نداده است...» فارغ از این که این خبر به خوبی نشان می دهد که آژانس با وارد شدن در یک موضوع، حتی با ارائه پاسخ ها نیز از آن دست نمی کشد و باز سوالات جدید ارائه می کند، اما در آستانه آغاز مذاکرات مهم وین 4 که قرار بود تدوین پیشنویس توافق جامع در آن آغاز شود، این خبر به فضاسازی علیه کشورمان منجر شد. اکنون آژانس در گزارش روزجمعه خود در بند 56 آورده که «در یک نشست فنی در تهران در تاریخ 20 مه 2014(30 اردیبهشت 93)، در پاسخ به درخواست آژانس، ایران اطلاعات و توضیحات بیشتری از جمله نشان دادن اسناد، را به منظور اثبات نیاز یا کاربری اعلام شده جهت توسعه «EBW» فراهم نمود. ایران اطلاعاتی را به آژانس نشان داد مبنی بر اینکه انفجار «EBW» جهت آزمایش برای یک کاربری غیر نظامی بوده است.» این موضوع بخشی از مطالعات ادعایی یا همان چیزی است که غرب از آن به عنوان ابعاد نظامی احتمالی برنامه هسته ای ایران یاد می کند و از سال 2008 به بعد از آن به عنوان ابزار فضاسازی علیه ایران استفاده کرده است و حالا برخلاف این اتهامات به تصریح گزارش آژانس کاربری «غیرنظامی» داشته است.
هرچند در گزارش اخیر نیز، آژانس باردیگر به سیاق گزارش های قبلی خود در برخی از بندها مانند بند 36 و پایان بندی و خلاصه گزارش خود این جمله را تکرار کرده که: «آژانس نمی تواند نتیجه گیری کند که تمامی مواد هسته ای در ایران برای فعالیت های صلح آمیز هستند» اما با تایید آژانس مبنی بر صحت اقدامات ایران در اجرای توافق ژنو ونیز آن چه در بند 56 آن آمده است اکنون که غرب دربرابر آزمون وفاداری ایران به تعهدات خود قرار گرفته، افکار عمومی منتظرند که ببینند با وفاداری ایران به تعهدات خود در ژنو، طرف مقابل چه اقدامی انجام خواهد داد؟ آیا بار دیگر آژانس موضوعی دیگر را پیش می کشد و زیاده خواهی ها را تکرار می کند یا روندی دیگر برمی گزیند؟ و مهم تر این که آیا گزارش های نهادی که علی القاعده باید حرف آخر را در حوزه تکنولوژی هستهای و نظارت برآن بزند بر اتهام زنی های غرب علیه ایران تاثیر منفی خواهد داشت یا نه؟ هرچند نباید از این نکته گذشت که در این میان جای خالی یک نهاد نظارتی بر حسن اجرای توافق ژنو از سوی 1+5 و به خصوص بر رفتار آمریکایی ها به شدت احساس می شود تا ثابت کند چه کسی به تعهد خود وفادار مانده و چه کسی نقض تعهد کرده است.
کیهان:دغدغه جدی برای یک طرح ملی
«دغدغه جدی برای یک طرح ملی»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛هر دولتی در دوران تصدی و مسئولیتش، تلاش میکند تا طرح یا طرحهای خاصی را به عنوان محور فعالیتها و برنامههایش دنبال کند و آن را به نتیجه مطلوب برساند. برخی تغییر در ساختار خاصی را در نظر دارند و برخی ارائه خدماتی ویژه را. اینکه چقدر این آرزوها جامه عمل میپوشد و از مرز شعار و تبلیغات به وادی عمل پای مینهد، موضوع این نوشتار نیست اما در این نکته نمیتوان تردید کرد که هر دولتی سعی دارد، فصلی از تاریخ کشور را با تحولی چشمگیر به نام خود ثبت کند. با پایان عمر دولتها و آشکار شدن آثار آن شعارها و طرحها، قضاوت درباره آنها آسانتر و واقعیتر است. معمولا در این ارزشیابیهاست که «کاش چنین میکردند و کاش چنان نمیکردند» بیاختیار از ذهن و زبان مردم و کارشناسان میگذرد و جز حسرتی تلخ به خاطر ناکامیها و کوتاهیها یا انحراف از مسیر اصلی آن طرح و پروژه مهم که معمولا به عدم حصول نتیجه مطلوب منتهی شده، بر جای نمیماند. طرحهایی که اگر در همان زمان اجرا، با دقت و با وفاداری به اصول اولیه و لحاظ نمودن همه جوانب اجرا میشد، باعث تحولات چشمگیر و رفع مشکلات مهم میشد. با اندکی کنکاش ذهنی میتوان در هر دولت نمونهای از این طرحها و آرزوها را فهرست کرد.
در دولت یازدهم که با شعار اعتدال و بهرهگیری از خرد جمعی و تجربیات گذشته روی کار آمد، طرحهای زیادی در دستور کار نیست! یا اگر هست هنوز برای مردم رونمایی نشده! اما یکی از مهمترین طرحها و اقدامات دولت که میتواند تاثیری فراگیر و عمومی در پی داشته باشد، همین طرح تحول نظام سلامت است. واقعیت این است که رفع نگرانیها و مشکلات مردم در حوزه سلامت و درمان، آرزویی دیرین و رویایی شیرین است که در ادوار مختلف و توسط اشخاص گوناگون وعده آن داده شده و هرگز هم جامه عمل به خود نپوشیده است. همیشه این خواسته مطرح بوده که بیماران- و بخصوص بیماران مستمند و نیازمند- با ساز و کاری آبرومند و بدون خدشه به شأن و شخصیتشان، از سوی دولت حمایت شده و رنج آنها، تنها و تنها بیماری باشد نه هزینههای سرسامآور درمان. هزینههایی که گاه باعث چشمپوشی اجباری بیمار از روند درمان و در نتیجه، حاد و مزمن شدن بیماری و تبعات و آثار بعدی آن میشود.
به هر روی این مهم- که سالها قبل از سوی رهبر معظم انقلاب هم مورد تاکید قرار گرفته بود- اکنون توسط دولت یازدهم در دستور کار قرار گرفته است. در ارزش، اهمیت و ضرورت این طرح که هیچ شک و بحثی نیست و لاجرم دعای خیر و آرزوی توفیق دولت در اجرای این طرح اولین کاری است که باید به عنوان دستمریزاد به طراحان و مجریان خدوم آن گفت اما در رویارویی با برخی کاستیها و نگرانیها، آیا باید دست روی دست گذاشت و تماشا کرد تا برخی معضلات و مشکلات، این طرح را از پا انداخته و از ارزش خالی کند و بعد به قضاوت نشست و یا اینکه مشفقانه و برادرانه برخی نکات را یادآور شد تا همین اول کار، چارهای اندیشیده شود و جلوی انحراف گرفته شود. از این منظر و با هدف کمک به دولت در اجرای یکی از مهمترین طرحهای راهبردی و خدماتی به مردم، توجه به چند نکته ضروری است:
1- اصلاح زیرساخت، در هر کار و فرآیندی مهمترین کار و اصل اساسی و غیرقابل انکار است. نمیتوان بیمار را با تزریق مسکن و تجویز مخدر، به سوی التیام و درمان سوق داد. آنچه در طرح کنونی تحول نظام سلامت دیده میشود، بیشتر ناظر بر اقدامات ارزشمندی همچون تامین بخش قابل توجه هزینه بیماران بستری، افزایش و ارتقای سطح خدمات هتلینگ بیمارستانی، ماندگاری پزشکان در مناطق محروم و... است که به جای خود ارزشمند و واجب است اما به واقع و از سر انصاف نمیتوان بر آن نام «تحول» نهاد. اینها ضرورتهایی است که وزیر بهداشت کنونی متعهدانه بر تحقق آنها همت گمارده و بر آن پای میفشارد نه تحول ساختاری.
2- اجرایی شدن این اقدامات نیازمند تزریق دائمی «پول» به شبکه بهداشت و درمان کشور است. بگذریم از اینکه سال قبل در سخنان قابل تأملی از خالی بودن خزانه سخن به میان آمده بود و تجری دشمن را سبب شده بود، اما اکنون که این طرح ملی در حال اجراست، نخستین پرسش این است که دولت تا کجا و تا چه میزان میتواند به این طرح پول تزریق کند؟ میدانیم که تحقق وعده داده شده به مردم مبنی بر اجرای بیمه همگانی و تامین بخش اعظم هزینه درمان بیماران بستری و... در گرو دهها هزار میلیارد تومان منابع مالی است که باید در اختیار وزارت بهداشت قرار گیرد و این وزارتخانه هم با مدیریت صحیح و نظارت دقیق آن را به خدمتی شیرین برای مردم تبدیل کند. اما واقعا چنین پولی در اختیار وزارت بهداشت هست؟ و آیا قانون بودجه و سایر مقررات قانونی چنین امری را مصوب و ریلگذاری کرده است؟
3- ممکن است گفته شود، منابع ناشی از افزایش قیمتها در فاز دوم هدفمندی یارانهها، صرف این کار ارزشمند خواهد شد. اما در نگاهی واقعبینانه باید گفت که علیرغم درخواست دولت برای انصراف مردم از دریافت یارانه، در حال حاضر 73 میلیون نفر یارانه دریافت میکنند و دولت لازم است به این افراد طی یک سال 40 هزار و پانصد میلیارد تومان یارانه بدهد. افزایش قیمتها در فاز دوم هدفمندی، حدود ده هزار میلیارد تومان برای دولت عایدی دربر داشته است. دولت از قبل یعنی در مرحله اول آزادسازی قیمتها 28هزار میلیارد تومان درآمد داشته است. یعنی درآمد دولت جمعا 38 هزار میلیارد تومان است و متاسفانه 2500 میلیارد تومان برای پرداخت اصل یارانهها کسری دارد! از دیگر تکالیف دولت برای پرداخت یارانه تولید، اشتغال برای بیکاران و... بگذریم. یک حساب سرانگشتی نشان میدهد که دولت به وادیای پای نهاده که اگرچه قصد خالصانه خدمت دارد، اما بعید نیست با کسر بودجه عظیم و شگفتآوری مواجه شود و این طرح ارزشمند به جایی برسد که هرچه پول به آن تزریق شود، باز هم فایدهای نداشته باشد! فراموش نکنیم طرح ارزشمند و انقلابی مسکن مهر- صرفنظر از نقائص اجرایی و نظارتی آن- در ابتدای دولت یازدهم، دقیقا به همین دلایل و به دلیل آنکه باعث رشد نقدینگی و مجبور کردن دولت به تولید پول بدون پشتوانه شده بود با حملات و انتقادات بیسابقهای مواجه و نهایتا هم علیرغم وعدههای داده شده، عملا کنار گذاشته شد! پس اگر آن انتقادات درست بود، چرا باید پای در همان راه نهاد!؟ و چرا باید مسیری را طی کرد که خدای نخواسته باعث توقف طرح و در نتیجه بیاعتمادی و دلسردی مردم از بزرگترین خدمت عمومی دولت بشود؟
4- اما چاره چیست؟ آیا باید همین جا و با قبول کسری بودجه آتی، طرح را متوقف و شکست را پذیرفت!؟ آیا باید باز هم مردم را در سختیهای درمان تنها گذاشت!؟ آیا باید مثل خیلیها که چنین کردند، منتظر بمانیم تا طرح شکست بخورد و مثل یک رقیب- و نه یک برادر مسلمان- بگوئیم ما از اول میدانستیم!؟- یا نه چارهای اندیشید و راهکاری ارائه داد؟ برای حل این مشکل مولوی چه خوش گفته که:
اول ای جان دفع شر موش کن
بعد از آن در جمع گندم کوش کن
نمیتوان با عدم تغییر برخی زیرساختها و روشها و یا تاخیر بیشتر در اجرای برخی طرحها و صرفا با تزریق پول، انتظار توفیق در این طرح را داشت. شاید اجرای این پیشنهادات آسان نباشد، اما با هر سختی و مقاومتی که در برابر آن میشود، هیچ گریز و گزیری از آن نیست.
الف: تعیین تکلیف بیمهها و به کار بردن منابع و سرمایههای عظیم آن گام نخست است. واقعیت آن است که وزارت بهداشت در حالی متولی امر درمان و بهداشت مردم است که منابع ناشی از بیمهها در اختیار دستگاههای دیگر است و تجمیع و تمرکز آن- با همه اجزاء و شرکتهای زیرمجموعهاش- ضروری و اجتنابناپذیر است و تا چنین نشود، انضباط مالی و مدیریتی حاکم نخواهد شد گرچه میدانیم که در برابر این راهکار منطقی، مقاومتهای فراوانی بدلیل وجود منافعی خاص پدید خواهد آمد.
ب: تغییر نظام دارویی، اگر مهمتر از راهکار اول نباشد، کم اهمیتتر از آن نیست! کسب رتبه اول یا دوم مصرف دارو در جهان، مصرف دارو در کشور بیش از کل اتحادیه اروپا و عناوینی از این دست، نه تنها باعث مباهات نیست بلکه موجب سرشکستگی و تعجب است! تغییر این وضع ضروری است اما چه کسی باید تغییر کند؟ مردم یا پزشکان!؟ آمار و ارقام نشان میدهد که کسر ناچیزی از داروها توسط مردم و بدون نسخه از داروخانهها خریداری و مابقی آن بر اساس نسخههای پزشکی تجویز میشود! یعنی در این امر نقش مستقیم پزشکان قابل انکار نیست! اما چرا؟ اگر نخواهیم بگوئیم مافیا! اما ظاهرا دستهایی در کار است تا ایران را از یک سو به بزرگترین بازار مصرف دارو و از دیگر سو به آزمایشگاه بزرگ داروهایی که در بسیاری از کشورها ممنوع یا با خطر بالا توصیف شدهاند تبدیل کند! این وضع افزون بر خسارات انسانی جبرانناپذیر و غیرقابل محاسبه که در حال و آینده گریبان ما را خواهد گرفت، هزاران میلیارد تومان پول را صرف واردات یا تولید دارو خواهد کرد! بیآنکه در واقع به آن نیازی باشد! وزارت بهداشت میتواند- و باید- برای این معضل مهم که سودهای کلان و غیر قابل باوری را نصیب چند کارتل داروساز مهم بینالمللی میکند، چارهای بیندیشد و تا چنین نکند چاهویل هزینههای درمان، همچنان «هل من مزید» میطلبد!
قطعاً راهکارهای دیگری هم برای اصلاح ساختار و بهبود اوضاع درمانی و بهداشتی کشور وجود دارد که کارشناسان امر گفته یا خواهند گفت. اما آنچه مهم است، اقدام به موقع و تصمیم قاطع برای رفع این نارساییهاست آن هم پیش از آنکه دیر شود و فرصت خدمت از دست برود. اجرای طرحهای بزرگ در هر دولتی، خدمت به مردم و ثمره نظام اسلامی است و موضوع این دولت و آن دولت نیست، پس همه برای موفقیت آن تلاش میکنیم و از خدای بزرگ یاری میطلبیم.
جمهوری اسلامی:عوارض منفی حاکمیت ژنرال در مصر
«عوارض منفی حاکمیت ژنرال در مصر»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اعلام نتایج انتخابات فرمایشی مصر نیز مثل خود انتخابات برای افکار عمومی منطقه قابل پیشبینی بود. برای افکار عمومی هم از قبل کاملاً مشخص بود که رژیم کودتائی حاکم بر قاهره تعداد شرکت کنندگان در انتخابات ریاست جمهوری را حدود 50 درصد و تعداد آراء ژنرال سیسی را نیز بالاتر از 90 درصد اعلام خواهد کرد تا از نظر ظاهری مشروعیتی برای حاکمیت ژنرال دست و پا کند و از این طریق دهان مخالفان را ببندد و آن را یک حکومت دموکراتیک جلوه دهد.
کشور مصر در قرن اخیر از این قبیل نمایشهای دموکراسی زیاد به خود دیده است. حاکمیت سادات و مبارک از همین قبیل بودهاند و جالب اینست که آنها هر دو مثل همین ژنرال سیسی، نظامی بودند و دقیقاً با همین شیوه برای حاکمیت خود مشروعیت فرمایشی و نمایشی دست و پا میکردند. انقلاب مردم مصر که توانست حسنی مبارک را برکنار کند و برای اولین بار انتخابات واقعی برگزار نماید، برای کشور مصر یک تمرین واقعی برای حاکمیت مردم بود، هر چند عملکرد نادرست اخوان المسلمین و شرکای سلفی آنها زمینه را برای بازگشت کشور به شرایط قبل از انقلاب تغییر داد و مشکلات کنونی را که منجر به حاکمیت مجدد نظامیان شد پدید آورد.
حاکم شدن ژنرال سیسی بر مصر، عوارض منفی زیادی دارد که بعضی از آنها از اینقرارند:
1 - کشور مصر به دلیل جایگاه ویژهای که از گذشتههای دور در جهان عرب و حتی جهان اسلام داشته، باید نقش مهمی در هدایت افکار عمومی مسلمانان به ویژه ملتهای عرب داشته باشد. بعد از پیروزی انقلاب مردمی مصر در بهمن ماه 1389 این امیدواری در میان ملتهای عرب پیدا شد که بار دیگر کشور بزرگ و پرسابقه مصر نقش تاریخی خود را در هدایت جنبشها و خیزشهای انقلابی ایفا کند و ملتهای عرب یکی پس از دیگری از غل و زنجیر دیکتاتوری و استبداد داخلی و استعمار خارجی رها شوند. این حرکت، بعد از پیروزی انقلاب مردمی مصر، که در جهان عرب به "بهار عربی" معروف شد ولی عنوان صحیح آن "بیداری اسلامی" بود، شروع شد و با سرعت به پیش میرفت. متأسفانه حوادث ناخوشایند مصر که زمینه اصلی آن را عملکرد نادرست اخوانیها فراهم ساخت و سرانجام منجر به حاکمیت نظامیان شد، این امید را به یأس مبدل کرد و حرکت انقلابی ملتهای عرب را نیز دچار رکود نمود. این، خسران بزرگی است که معلوم نیست جبران آن چقدر زمان خواهد برد.
2 - معادلات سیاسی منطقه خاورمیانه عربی و شمال آفریقا، با روی کار آمدن ژنرال سیسی بطور کامل دگرگون خواهد شد و این منطقه یکبار دیگر به چنگ نظامیان خواهد افتاد، نظامیانی که وابستگی آنها به بیگانگان موجب سرکوب شدید جنبشهای آزادیخواه و به محاق رفتن انقلابهای جوان خواهد شد. اولین نشانه این آینده خطرناک، با ظهور ژنرال حفتر در لیبی نمایان شد. این ژنرال بازنشسته لیبیائی کاملاً هماهنگ با ژنرال سیسی برنامههای خود را به پیش میبرد و آنطور که پیداست قصد دارد در لیبی نیز همانند مصر حاکمیت نظامیان را تثبیت کند. عجیب اینکه این ژنرال لیبیائی حتی قبل از آنکه همتای مصری او بر کرسی ریاست جمهوری تکیه بزند، مشابه سازی را در لیبی آغاز کرد و در یک هماهنگی کاملاً برنامهریزی شده با ژنرال سیسی، اخوانیهای مصری پناهنده شده به لیبی را برای تحویل دادن به دولت نظامی مصر بازداشت کرد. این پدیده خطرناک، اکنون درحال نهادینه شدن در سرتاسر شمال آفریقاست و بعید نیست منطقه عربی خاورمیانه نیز از آن الگوبرداری کند.
3 - جان گرفتن دوباره رژیم صهیونیستی، یکی دیگر از عوارض منفی حاکمیت ژنرال سیسی بر مصر است. انقلاب مردمی مصر، در شعارهای خود، قطع رابطه با رژیم صهیونیستی و مبارزه با این رژیم تا نابودی آن را نیز گنجانده بود. به همین دلیل، مردم مصر به دولت محمد مرسی و احزاب اخوان المسلمین که با رژیم صهیونیستی تبادل سفیر کرده بود، اعتراض کردند و حتی سفیر این رژیم را وادار به فرار از قاهره نمودند. در تمام کشورهای عربی نیز تحرکات ضد صهیونیستی شدت گرفت و گروههای جهادی فلسطینی نیز جان تازهای گرفتند. متأسفانه حاکمیت دولت کودتا در مصر موجب شد تحرکات ضد صهیونیستی مورد غفلت قرار گرفت و اکنون سردمداران دولت اشغالگر و غاصب اسرائیل نفس تازه کرده و درحال تجدید قواست. دیکتاتورهای جهان عرب نیز که همواره با صهیونیستها همراه بوده و هستند نیز از وضعیت پیش آمده خوشحال هستند و آنها نیز فرصت پیش آمده را غنیمت شمرده و به باقی ماندن خود بر کرسی قدرت امیدوار شدهاند.
4 - بازگشت سلطه استعماری قدرتهای غربی به ویژه آمریکا نیز از جمله عوارض منفی حاکمیت ژنرال سیسی بر مصر است. اینکه دولتمردان آمریکا به شکلهای گوناگون رضایتمندی خود از آنچه در مصر میگذرد را نشان میدهند و به انتخابات فرمایشی و نمایشی ریاست جمهوری در این کشور اعتراض نمیکنند، به این دلیل است که حوادث مصر را به نفع خود ارزیابی میکنند. زیرا آنها معتقدند حاکمیت دموکراسی در کشورهای جهان سوم با منافع استعماریشان منافات دارد و به همین جهت همواره تلاش میکنند دولتمردان حاکم بر این کشورها افرادی باشند که منتخب مردم نباشند و در مقابل مردم قرار داشته باشند. بنابر این، شرایط کنونی مصر برای قدرتهای استعماری غرب به ویژه آمریکا کاملاً مطلوب است درست همانگونه که حاکمیت سادات و مبارک برای آنها مطلوب بود.
5 - و آخرین مورد از عوارض منفی حاکمیت ژنرال سیسی بر مصر اینست که مردم مصر بار دیگر باید خود را آماده نبرد با حاکمیت کنند و در یک مبارزه پرزحمت که معلوم نیست چه مدت طول خواهد کشید برای رسیدن به حکومت دلخواه خود متحمل خسارات زیادی شوند. تردیدی نیست که مردم مصر حاکمیت ژنرالها را بر نمیتابند و در انتخابات ریاست جمهوری هفته گذشته نیز شرکت نکردهاند و آمارهای اعلام شده، ساختگی و فرمایشی است. بدنه جامعه مصر را مردمی آگاه و با فرهنگ تشکیل میدهند که مسائل را دقیقاً میفهمند و حاضر نیستند قلدری و دیکتاتوری را تحمل کنند همانطور که حکومت مبارک را تحمل نکردند. این مبارزه هر چند برای مردم مصر هزینههای زیادی دارد، ولی از این نظر که سرانجام به حاکمیت نامشروع ژنرالها خاتمه خواهند داد، ارزشمند است.
رسالت:برآورد دگرگونی در مسئله اشتغال
«برآورد دگرگونی در مسئله اشتغال»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛فرضیه "پایان اشتغال"... به نظر میرسد که باید ایده چالشبرانگیز مندرج در عنوان "پایان اشتغال" را بپذیریم. بخشی از مشکل امروز اغلب جوامع با مسئله اشتغال، از جمله مشکل ما، باز میگردد به این که ما نسبت خود را با موضوع مهمی با عنوان "پایان اشتغال" معین نکردهایم، و امروزه، بخشی از رویکردهای نظری و تحقیقی در علوم انسانی مصروف بررسی ابعاد مختلف یک جامعه بدون اشتغال شده است.
فرض بر آن است که با گسترش اتوماسیون که ناگزیر به نظر میرسد، تولیدات سرمایهبر جای تولیدات کاربر را میگیرند، و در این شرایط، در عین آن که بازدهی اقتصادی جوامع در سطح نسبتاً بالایی میماند، میزان کل ظرفیت اشتغال، روندی کاهنده خواهد داشت.
در این شرایط، چند مسئله بحرانی به وجود میآید که وقوع آنها تا حد زیادی، ناشی از عدم درک و پذیرش ورود ما به شرایط جدید موسوم به "پایان اشتغال" است، و الا ظرفیتها و امکانات کافی برای فایق آمدن به این مسائل وجود دارد. این مسائل عبارتند از:
1. تعمیق نابرابری بین کسانی که سرمایه کافی برای سرمایهگذاری در صنایع بسیار کارآمد دارند و کسانی که ندارند و معالوصف به دلیل اتوماسیون با کارآیی بالا، بیکار میمانند؛
2. فراغت در بین کسانی که درکی از خلاقیت بدون کار کردن ندارند؛
3. تغییر در ماهیت تقسیم کار، و تبدیل کار به خویشفرما و متکی بر نوآوری.
در این موقعیت، آن چه پس از به رسمیت شناختن "پایان اشتغال" به عنوان یک ثابت نظم اجتماعی آینده روی میدهد، گسترش یک دولت رفاهگستر و مقتدر و نه کوچک و حداقلی است که در آن، حمایتهای پایهای افزایش مییابد تا فرآیندهای حل مسائل سهگانه فوق به کار بیفتند:
1. اثرات نابرابری به اصل بقای اعضای جامعه آسیب نرساند؛
2. خلاقیتهای متنوع در قالب فعالیتهای کارآفرینانه آزاد و فراغتهای فرهنگی تشویق شوند؛
3. واکنشهای ناشی از بحرانهای روانی برآمده از بیشغلی و بیمفهومی زندگی کنترل شوند تا به تخریبهای بزرگ جمعی منتهی نگردد.
بدین ترتیب، خط قاطع و تاریخی حایل بین اشتغال و فراغت کمرنگ میشود، و رفته رفته افراد به رسمیت میشناسند که کار و فراغت خود را نه برای تأمین منابع کمیاب زندگی که اکنون از سوی دولت تضمین میشود، بلکه برای ارتقاء خلاقیت به کار برند. این، کلیدیترین بخش از مفهوم تازه زندگی اجتماعی است، که اگر به رسمیت شناخته شود، بحرانهای سهگانه امروز مرتبط با نهاد کار و اشتغال رنگ میبازند.
نهایت این فرآیندها به یک آیندهنگری سه بعدی از جامعه ختم خواهد شد:
1. از افراد بیسرمایه حمایتهای پایهای از سوی یک دولت عدالتگستر و توانمند و منضبط صورت میگیرد؛
2. امکانات فراغت خلاق، از قبیل آموزشهای فراگیر و زیست معنوی و فرهنگی و هنری گسترش مییابد؛
3. ماهیت تقسیم کار، از فعالیت بر مبنای انگیزه بقا به فعالیت بر مبنای انگیزه خودشکوفایی تغییر مییابد.
برهان: تأملاتی در افول کار و شغل
تاریخچه آگاهی خلاق ناشی از کار را میتوان به شکل یک زنگ یا U وارونه در نظر گرفت؛
ابتدا، به دلیل توسعه آموزش و تکنولوژی و تقسیم کار و ساخت تخصصی جامعه صنعتی است که کم و بیش بر ابعاد گوناگون آگاهی خلاق ناشی از کار افزوده میشود. در دوره اولیه که جامعه شاهد گسترش تکنولوژی یدی بود، آگاهی خلاق ناشی از کار در بالاترین سطح خود و آزادی کارگران در بالاترین حد آن قرار داشت.
سپس، با ظهور تکنولوژی ماشینی که طی آن، انسانها یک به یک از فرآیند کار حذف میشوند و به خیل مصرف کنندگان میپیوندند، آزادی کاهش مییابد و کمبود خلاقیت ناشی از کار در جامعه به سرعت رشد میکند، و همچنان به رشد خود ادامه میدهد تا در صنایع خط تولیدی و روباتیک به حضیض وخامت میگراید.
در این مرحله، سطح عمومی رفاه، به دلیل فعالیت کارآمد و مضاعف ماشینها بسط مییابد، ولی انسانهای مصرف کننده و بیکار، درک فعال و خلاق از شخصیت خود را از دست میدهند. آنها، در گام اول نسبت به خود بیگانه میشوند. سپس، در حالی که دیگر نیازی به همکاری به دیگران ندارند، نسبت به اجتماع هم بیگانه میشوند، و در نهایت، درک خود از معنای اخلاقی زندگی را یکسره از دست میدهند. بدین ترتیب، شاید به موجودات خطرناکی تبدیل شوند که باید توسط ماشینها کنترل شوند.
برهان: تأملات بیشتر در نسبت افول کار و تکنولوژی
کار، با هر نوع مسئلهای که درگیر باشد، نمیتواند از تحول ابداعات تکنولوژیک جدا بماند. در این تحلیل، ابتدا لازم است بین ابداعات و فرآیندهای آن تفاوت قائل شویم.
منظور از تولید ابداعات، انبوه تولیدات جدید و پیشرفته نرمافزاری و سختافزاری است که از طریق به کارگیری تکنولوژی اطلاعات در دسترس همگان قرار میگیرد و به اثرات تکنولوژی اطلاعات در ابداع راههای تازهای برای عرضه تولیدات یا خدمات ارجاع میشود. از این قرار، فرآیند ابداع و نوآوریها معمولاً، به کاهش میزان بیکاری و سطح مهارتها منجر میشود.
اما تعمیم آثار اشتغالزای تکنولوژی جدید، به کل سطح اشتغال امر دشواری است. از یک سو، صنایع جدیدی که به سرعت رشد میکنند، به محور صنایع الکترونیکی استوارند (که ظاهراً، اشتغالهای تازهای ایجاد میکند و درآمد را افزایش میدهد). از سوی دیگر، به نظر میرسد در بسیاری از موارد، استفاده از تکنولوژی اطلاعات در جهت جانشین ساختن سرمایه به جای کار است.
در گزارشی، بانک تجارت آلمان، تخمین زده است، هر روبات مکانیکی که در صنعت به کار افتد، به طور متوسط جای سه نفر کارگر و در نسل روباتهای "هوشمند" با قدرت حسی بالا میتوانند حداقل جای 5 تا 10 کارگر را بگیرند. در بخش خدمات نیز از دست رفتن مشاغل کارگری در اثر حضور رایانهها و ماشینهای هوشمند بسیار جدی است.
مسلم است که در تکنولوژی جدید، یکی از بزرگترین مسائل غامض، اتحادیههای کارگری و رضایت کارگران است. این مشکل وقتی مطرح شد که عدم اشتغال افزایش یافت و به دنبال آن عضویت در اتحادیه به سرعت رو به سقوط رفت. امروزه، امکان آن که مانند گذشته افزایش میزان رشد اقتصادی بتواند فرصتهای شغلی تازهای ایجاد کند بسیار کم است، و بدینسان، آینده کار، بیگمان "پایان" است.
برهان: تأمل در بلوغ اتوماسیون
هر چند اتوماسیون در کل، موجب کاهش اشتغال میشود و خواهد شد، معالوصف، روند آینده کار در مورد فعالان معدود را خلاقتر خواهد کرد. در واقع، گسترش اتوماسیون، فقدان خلاقیت ناشی از کار را برای معدود مشاغل باقیمانده، تا حدی کاهش میدهد.
با توجه به این که مشخصه جدید تکنولوژی، تأمین یک سیستم مداربسته نظارت است، این نوع تکنولوژی، کنترل کارگران خلاق آینده را بر فرآیند کار میافزاید و کار با معنا را در فضای صنعتی، به هم پیوستهتر و انسجام یافتهتر میکند؛ در نتیجه، کمتر از تکنولوژی خط تولیدی، خلاقیتزداست.
در تکنولوژی "مدار بسته" که در صنایع آینده فراگیرتر میشود، احساس انزوا در کارگران کاهش مییابد.
مشخصه بارز این گرایش آن است که احساس کارگر در این که بر فرآیند کار نظارت دارد، تقویت میشود.
در صنایع آینده، محصول از یک مرحله از فرآیند به مرحله دیگر میرود، بدون اینکه دست کارگر در این کار دخالتی داشته باشد. همه چیز به طور خودکار تنظیم میشود. وظیفه کارگر این است که ببیند آیا همه چیز منظم و یکنواخت کار میکند یا خیر.
بر خلاف کار لحظه به لحظه کارگران خط تولیدی، کارگران آینده، هر دو ساعت یک بار درجهها را میخوانند و ممکن است در حین این مدت، پنج وسیله را در جاهای مختلف کنترل کنند.
تولید، فرآیند پیوسته کارگران را از آهنگ حرکت ماشین رها میکند و به آنها اجازه میدهد خود، سرعت کار خویش را تعیین کنند؛ به آنان آزادی حرکت در اطراف کارگاه را میدهد تا طرحها و خلاقیتهای کاری خود را اجرا کنند.
کارگران در امر کنترل نیز آن قدر آزادی عمل دارند که از ابتکار عمل خود استفاده کنند.
این مشاغل که خیلی کمتر از صنایع تولید انبوه استاندارد و تکراری است، جالبتر جلوه میکند و به کارگران اجازه میدهد تکنیکهای خودشان را به کار برند و از طرق مختلف نحوه کار را آزمایش کنند. در نتیجه کار کارگران آینده که کارگرانی با مهارتهای کارآفرینی هستند، معنابخشتر خواهد بود.
در تکنولوژی خط تولید، تقسیم کار شدید است و کارگران نمیتوانند کار جزئی خود را با کل کار ارتباط دهند، ولی، در یک اتوماسیون بالغ با کارگران کارآفرین، "با معنا بودن" به دو طریق ابقا میشود: از یک طرف کارگران از سراسر فرآیند کار درک فزایندهای دارند، زیرا، دیگر به پست کار به خصوصی گره نخوردهاند و میتوانند در حول و حوش کارگاه حرکت کنند و نه به جزء آن. در دستگاههای خودکار، گروه کار مسئولیت کیفیت کار و در نتیجه، مسئولیت توسعه روابط عمیقتر و همکاری بیشتری نسبت به مدیریت به عهده دارد. مرز جدایی بین کارگر یدی و غیر یدی در هم میشکند و احساس سهیم بودن در یک جماعت متحد، تقویت میشود (توأم با برداشتهایی آزاد از غلامعباس توسلی).
سیاست روز: سیستم سیاسی آمریکا مانعی برای توافق
«سیستم سیاسی آمریکا مانعی برای توافق»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛غربیها هم به خوبی میدانند که جریانهای سیاسی در ایران از مذاکرات هستهای حمایت میکنند، گرچه شاید انتقاداتی هم نسبت به برخی مسائل مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵، داشته باشند، اما منتقدان مذاکرات را نفی نمیکنند و ادامه آن را خواهان هستند.
این که گفته میشود در داخل، اختلافات اساسی میان برخی گروههای سیاسی کشور درباره مذاکرات هستهای وجود دارد، در واقع ترفندی است که از سوی رسانههای غربی و برخی در داخل برای دامن زدن به اختلافات انجام میشود.
دولت تدبیر و امید با برگزاری چندین دور مذاکرات هستهای در چارچوب نظام، توصیهها و دستورات رهبری با رعایت اصول نظام و انقلاب در حال گفتوگوهای فشرده و سنگینی است.
این مذاکرات و گفتوگوهای هستهای با موافقت رهبر معظم انقلاب اسلامی آغاز شده و ادامه مییابد. باید بپذیریم که در صورت انحراف و یا تحمیل احتمالی خواستههای نامشروع و غیرقانونی از سوی غرب به جمهوری اسلامی ایران، بالاترین مقام کشور یعنی رهبری نظام همچون گذشته با آن مخالفت خواهند کرد. ویژگی نظام جمهوری اسلامی ایران در مقابل طرفهای غربی به ویژه آمریکا در همینجاست.
یعنی شخصیتی به عنوان ولایت فقیه و رهبری فصلالخطاب است و با توجه به این که بر چنین موضوع مهم و حساسی اشراف کامل دارند، از انحراف و تحمیل زیادهخواهیهای غرب جلوگیری خواهند کرد.
در این میان هم، گروهها و طیفهای سیاسی کشور نیز شاید در ظاهر اختلافات کوچکی در روند مذاکرات هستهای ایران و ۱+۵ با یکدیگر داشته باشند، اما هیچ یک از آنها با اساس گفتوگوها مخالف نیستند. نوع و جنس موافقت و حمایت هر یک از گروههای سیاسی با هم تفاوت دارد.
برخی گروههای سیاسی از جمله اصولگرایان که همراه با حمایت از کلیت مذاکرات، نقد و انتقاداتی هم به گفتوگوهای هستهای دارند، نوک پیکان این انتقادات خود را بیشتر به سوی طرف مقابل به ویژه آمریکا هدف گرفته اند. دلیل آن هم به این خاطر است که آمریکاییها همواره در خلال مذاکرات با کارشکنیهایی که انجام دادهاند باعث به نتیجه نرسیدن توافق شدهاند.
در کنار این کارشکنیها، همواره از سوی مقامات کاخ سفید، دیدهایم که همچنان گزینه تهدید با این جمله که «گزینه نظامی همچنان روی میز است» عنوان شده و میشود.
آمریکاییها همچنان گمان میکنند که همین تهدید و ارعابها و تحریمهای اقتصادی باعث شده است تا ایران پای میز مذاکره بنشیند. اما چنین مواضعی از سوی مقامات آمریکا علیه ایران، نشان دهنده مشکلات و موانع داخلی همراه با محدودیتهای سیاسی در تصمیمگیری نهایی از سوی آنهاست.
اکنون اوباما به عنوان رئیسجمهور آمریکا، اختیار تام و کامل برای تصمیمگیری ندارد، چون در داخل کشور با فشارهای زیادی روبروست. از یک سو، نمایندگان مجلس آمریکا و از سوی دیگر لابی رژیم صهیونیستی فشارهای زیادی را بر دولت اوباما وارد میکنند. مقامات رژیم اسرائیل هم علاوه بر لابی این رژیم در خاک آمریکا، خود مانع بزرگی برای رئیسجمهور آمریکا محسوب میشود.
غرب و آمریکا باید توجه داشته باشد که اکنون این فرصت ایجاد شده است تا با مذاکرات درباره برنامههای صلحآمیز هستهای ایران به گفتوگو بپردازند و در یک چارچوب و توافق منصفانه و عادلانه که حق قانونی ایرانی پایمال نشود، به نتیجه نهایی برسند.
به نظر میرسد که آمریکاییها با شرایط ایجاد شده از سوی ایران برای مذاکرات را درک نکردهاند، یا اصلاً نمیخواهند این گفتوگوها به توافقی برسد و یا این که از پای میز مذاکره نشستن پشیمان شدهاند و میخواهند، میز مذاکرات را به هم بزنند.
آمریکا به همراه همپیمانانش اگر قصد به توافق رسیدن داشته باشند، باید این سه گزینه را از ذهن خود پاک کنند و با دید مثبت و منطقی پشت میز مذاکرات بنشینند.
وطن امروز:سرنوشت نرخها در فاز دوم
«سرنوشت نرخها در فاز دوم»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم محسن جندقی است که در آن میخوانید؛ 33 روز از آغاز اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها میگذرد و مسؤولان موفق شدند یکی از اساسیترین تصمیمات ممکن این فاز را بدون هیچ مشکلی اجرایی کنند؛ افزایش نرخ حاملهای انرژی. از زمان اجرای فاز دوم هدفمندی تاکنون روند گرانی کالاها تداوم داشت اما با افزایش خیرهکننده و شوکآور قیمتها مواجه نبودیم. این وضعیت به علت تصمیمات دولتیها رخ داده است چرا که مسؤولان مصوب کردند تا چند ماه تولیدکنندگان اجازه افزایش قیمت ندارند به عنوان مثال تولیدکنندگان لبنیات یا خودروسازان با وجود ارائه درخواست افزایش قیمت در چند هفته اخیر موفق نشدند موافقت دولت در این زمینه را جلب کنند و این در حالی است که این تولیدکنندگان از افزایش هزینه تولید بعد از اجرای فاز دوم هدفمندی سخن میگویند. به عبارت بهتر دولت با وجود افزایش هزینه تولید به تولیدکنندگان اجازه افزایش نرخها را نمیدهد و از طرفی از تولیدکنندگان حمایت کافی نمیکند. تجربه اجرای فاز اول هدفمندی یارانهها نشان میدهد کنترل دستوری دولت برای عدمافزایش نرخها فقط در کوتاهمدت مفید خواهد بود و مسؤولان برای بعد از آن باید چارهجویی کرده و تدابیر خاصی بیندیشند.
طبق قانون امسال دولت میتواند از محل اجرای فاز دوم هدفمندی تا 48 هزار میلیارد تومان درآمد کسب کند و از این مبلغ میتواند 10 هزار میلیارد تومان برای کمک به بخش تولید، بهبود و حمل و نقل عمومی و بهینهسازی مصرف انرژی در واحدهای تولیدی، خدماتی و مسکونی هزینه کند.
با افزایش 300 تومانی قیمت هر لیتر بنزین سهمیهبندی و آزاد و رسیدن قیمت آنها به ترتیب به 700 و 1000 تومان و همینطور با ثابت ماندن مصرف این حامل انرژی در حدود 70 میلیون لیتر در روز، دولت از محل افزایش قیمت بنزین درآمدی نزدیک به 7 هزار و 665 میلیارد تومان خواهد داشت.
در عین حال با افزایش 100 تومانی، بهای گازوئیل سهمیهای به 250 تومان رسید که با توجه به مصرف روزانه 105 میلیون لیتر گازوئیل با قیمتهای جدید 3 هزار و 832 میلیارد تومان درآمد تازه برای دولت ایجاد خواهد شد. افزایش درآمد حاصل از گران کردن سایر حاملهای انرژی مانند آب، گاز و سوخت سیانجی در کنار درآمد 1200 میلیارد تومانی از عدمثبتنام 600 هزار خانوار موجب میشود دولت به آن درآمد مورد نظر یعنی 48 هزار میلیارد تومان برسد. بدینترتیب دولت برای اجرای کامل فاز دوم هدفمندی ابزار مناسب را در اختیار دارد و باید با تدبیر مناسب از این ابزار استفاده کند. مسؤولان برای تنظیم بازار و جلوگیری از افزایش سرسامآور نرخها اقداماتی مانند ذخیرهسازی کالاهای اساسی، شبانهروزی کردن ترخیص کالاها، تشکیل ستاد نظارت بر قیمتها برای جلوگیری از گرانی و تشکیل جلسات بسیار فشرده در ستاد تنظیم بازار را انجام دادهاند.
به نظر میرسد این اقدامات دولت که در خور تقدیر هم هست فقط در کوتاهمدت میتواند موثر واقع شود. حدود 2 هفته پیش دولت در بخشنامهای اعلام کرد 17 کالای اولویت یک را مشمول قیمتگذاری توسط کارگروه تنظیم بازار و 26 کالای اولویت دو را مشمول رصد و پایش مستمر بازاری کند. بدین معنا که کالاهای اولویت اول مانند گوشت قرمز، گندم، آرد، نان، برنج، روغن نباتی، شکر، کره، جو، ذرت، کنجاله سویا، گوشت مرغ، شیر خشک صنعتی و شیرخام را دولت قیمتگذاری کرده و مستقیما مسؤول عرضه به بازار خواهد بود. به عبارت بهتر دولت به صورت انحصاری مسؤول تامین، نرخگذاری و عرضه این کالاها خواهد بود و به همین علت است که در 33 روز گذشته نرخها افزایش چندانی پیدا نکردهاند چون کالاهای اساسی در دستان دولت است و کسی نمیتواند در آن دخالت کند. از طرفی نرخ کالاهایی مانند پنیر، ماست، تخممرغ، کاغذچاپ و مطبوعات، روغن موتور، انواع ورق، میلگرد، تیرآهن، مس کاتد، شمش آلمینیوم، سرب، سیمان خاکستری، کاشی، شیشه جام، خودروی سبک و لوزام خانگی که در اولویت دوم بخشنامه دولت جای میگیرد نیز به صورت غیرمستقیم توسط دولت تعیین میشود و تولیدکنندگان تابع نظرات ستادهای مربوط خواهند بود. شاید در نگاه اول چنین اقدامی مناسب به نظر برسد و خیلیها موافق اقدامات دستوری دولت با هدف عدمافزایش سرسامآور نرخها باشند اما این اقدامات بدون تدوین برنامههای میانمدت و بلندمدت به شکست میانجامد. مسؤولان اقتصادی میدانند چنین وضعیتی فقط در کوتاهمدت میتواند موثر باشد و به همین علت در اظهارات خود اعلام میکنند دولت نباید مسؤول قیمتگذاری باشد. پس دولت باید چه کند؟
تجربه فاز اول هدفمندی یارانهها نشان میدهد عدمحمایت از تولید و صادرات و وابستگی شدید به واردات کالاها، تورم ناشی از اجرای هدفمندی را بیش از پیشبینیها افزایش داد و با وجود تدابیری مانند قیمتگذاریهای دستوری فنر قیمتها رها شد. دولت یازدهم اگر فقط به همین تدابیر کوتاهمدت تکیه کند نیز همان اتفاقات تکرار خواهد شد و گرانیهایی که از فروردین ماه شدت گرفته بود بار دیگر سر باز خواهد کرد. دولت باید وعده ارز مبادلهای به خودروسازان را عملی کند و برای سهم تولید از درآمد حاصل از اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه برنامهریزی جامعی کند. هماکنون تولیدکنندگان لبنیات، مرغداران، گندمکاران و برنجکاران، فرآوردههای نفتی، لوازم خانگی و... منتظر اعلام برنامههای حمایتی دولت از خود هستند تا چند هفته بعد از افزایش هزینه تولید بتوانند از ورشکستگی نجات پیدا کنند. ادامه راه هدفمندی و عدمافزایش تورم و گرانیها تدابیر ویژهای میطلبد که امیدواریم هر چه زودتر در جلسات ویژه اقتصادی دولت بهترین تصمیمها اتخاذ شود تا شاهد تکرار تجربههای تلخ اقتصادی نباشیم و آرامش واقعی به اقتصاد و بازار بازگردد.
جوان:منطق مبارزه در سیره امام و رهبری
«منطق مبارزه در سیره امام و رهبری»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم عباس حاجی نجاری است که در آن میخوانید؛انقلاب اسلامی ایران یکی از رویدادهای مهم تاریخ معاصر است که هم روند ساخت و هم ساختار قدرت در جهان را متحول کرد و سبب شد الگوی تقابل سنتی قدرتهای جهان که پس از جنگ جهانی دوم و دوران جنگ سرد در قالب رقابت دو قدرت غرب و شرق نهادینه شده بود، تغییر یابد و حتی در بسیاری از عرصهها نظیر دوران هشت ساله جنگ عراق علیه ایران در مقابله با انقلاب اسلامی متحد و همراستا شود.
ریشه این تحول نیز به ماهیت انقلاب اسلامی بازمیگردد، چرا که انقلاب اسلامی، پدیده تمدنی جدیدی بود که از یک نظام اعتقادی، فلسفی و فطری برخوردار بود که با یک رهبری الهی تکمیل میشد و به همین دلیل بود که زایش و رویش آن تنها به مرزهای جغرافیایی ایران محدود نشد و در هر جایی که نشانی از اسلامیت و انسانیت بود، بستری برای تبلور و رشد و نمو خود یافت. این شاخصههای حرکت انقلاب اسلامی تمامی تلاشهای گذشته شرق و غرب برای به محاق بردن اسلام سیاسی و حتی خارج کردن دین از زندگی اجتماعی انسان را خنثی کرد و نشان داد که دین اسلام با گذشت زمان و توسعه مدرنیسم نه تنها به پایان راه نرسیده، بلکه به عنوان مهمترین راه نجات بشر از ظلم و بیدادگری و فروپاشی اخلاقی دنیای مادیگرا و معنویتگریز غرب و شرق، میتواند راهگشای بشریت امروز برای عبور از بحرانهای ناشی از مدرنیسم و سلطه ناشی از آن باشد.
انقلاب اسلامی با متحول ساختن نظریههای سنتی انقلابهای معاصر، با اهتمام به استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و بیداری جهان اسلام بنای خود را بر ساختن دنیایی امن، توأم با صفا و صمیمیت برای انسانها قرار داد و زمینهای را فراهم کرد که انسانها بتوانند با بهرهمندی از معنویت، استقلال و آزادی براساس تعالیم الهی که مبتنی بر فطرت پاک بشریت است، دنیایی از صلح و عدالت و معنویت را رقم زنند. این ویژگیها و بسیاری دیگر از شاخصههایی که مجال پرداخت آن در این مختصر نیست، زمینهای را ایجاد کرد که نظام سلطه نه تنها به دلیل از دست دادن مهمترین متحد منطقهای خود، بلکه به دلیل نگرانی از از دست دادن دیگر سرپلهای منطقهای و حتی فروپاشی درونی، مبارزه با انقلاب اسلامی را محور اصلی راهبردهای خود قرار دهد و ایران اسلامی در هیچ مرحلهای از تاریخ پرفراز و نشیب انقلاب اسلامی در 35 سال گذشته، فارغ از توطئههای متنوع و براندازانه دشمنان نباشد که توطئههای امنیتی و تروریسم سالهای اولیه انقلاب و هشت سال جنگ تحمیلی و جنگ نرم و تهاجم فرهنگی سالهای میانی عمر انقلاب و جنگ اقتصادی کنونی مصادیق آن هستند.
در مواجهه با این روند نظام سلطه، امام راحل عظیمالشأن در طول حیات با برکت خود بارها نسبت به توطئههای امریکا علیه انقلاب اسلامی هشدار داده و به دلیل همین توطئهها بود که در خط مقدم مبارزه با نظام سلطه ایستاده بود. این جملات فرازهایی از هشدارهای این رهبر الهی است: سلطه امریکا تمام بدبختیهای ملل مستضعف را به دنبال دارد- امریکا میخواهد ما را زیر سلطه خودش قرار دهد- امریکا برای سیطره اقتصاد و فرهنگی خویش بر جهان زیر سلطه از هیچ جنایتی خودداری نمینماید، امریکا ضربه از اسلام خورده است و از اسلام میترسد اما در نقطه مقابل بر این نکته هم تأکید داشت که امریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند با اینکه ملت ایران در مقابل میایستد و به امید خدا پیروز است.
پس از دوران امام و به دلیل ناکامی نظام سلطه در شکست ایران از طریق توطئههای امنیتی و تروریسم و جنگ نظامی، تمرکز نظام سلطه بر تهاجم فرهنگ و جنگ نرم و اکنون بر جنگ اقتصادی قرار گرفته است اما تداوم منطق انقلاب و پویایی آن در دوران خلف صالح او امام خامنهای، سبب تشدید و البته پیچیدگی توطئههای دشمنان شده است. ایشان در دیدار نمایندگان مجلس چرایی ایستادگی نظام اسلامی در برابر نظام سلطه و ضرورت تداوم مبارزه را اینگونه بیان میکنند که: نظام اسلامی با مبارزه به وجود آمد، بدون مبارزه این نظام تحققپذیر نبود، اگر مبارزه امام نبود، مبارزه مسئولان در میدانهای مختلف نبود، این نظام باقی نمیماند و از بین میرفت، آنچه که نگذاشت این اتفاق بیفتد مبارزه بود، مبارزه صمیمی، جدی و خردمندانه. دشمنان نمیخواهند این را اعتراف کنند که ملت ایران در راه پیشرفت خود خردمندانه عمل کرد. ایشان «دفاع» در مقابل توطئههای مستمر و متنوع دشمنان را منطق اصلی ادامه مبارزه نظام اسلامی دانسته و یادآور میشوند که ما چارهای نداریم جز اینکه از خودمان دفاع کنیم، مبارزه این است، اینهایی که برای تئوریزه کردن سازش و تسلیم و اطاعت در مقابل زورگویان، نظام را متهم میکنند به جنگطلبی یا به تئوریزه کردن جنگ، دارند خیانت میکنند.
چندوجهی بودن مبارزه نیز یکی دیگر از ویژگیهای مبارزه در سیره امام و رهبری است و مبارزه تنها به عرصه دفاع خلاصه نمیشود، بلکه همه عرصههای اقتصادی، علمی و فرهنگی و حتی میز مذاکرات را نیز در میگیرد. ایشان در این زمینه نیز میفرمایند: چه در عرصه اداره کشور و چه در عرصه فعالیتهای گوناگون اقتصادی، علمی و فرهنگی و...چه در عرصه سیاستگذاری، چه عرصه تقنین، چه عرصه مذاکرات خارجی و... باید بدانیم، در حال مبارزهایم، این باید مثل یک تفکر گستردهای در تمام فعالیتهای ما حاکم باشد.
حمایت:مروری بر دو انتخابات
«مروری بر دو انتخابات»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن میخوانید؛
مصر و سوریه هر چند شاهد تحولات مشابهی نیستند و ساختار درونی و نگاه بیرونی به آنها کاملاً متفاوت است، یک نقطه مشترک در تحولات دو کشور مشاهده میشود و آن برگزاری انتخابات ریاستجمهوری است. انتخابات در دو کشور در حالی برگزار شد که در باب نحوه برگزاری و نتایج آن نکات قابل توجهی مشاهده میشود. انتخابات در مصر دارای دو ویژگی بوده است نخست آنکه حاکمان بر این کشور طرحهای گستردهای را برای آوردن مردم در پای صندوقهای رای دنبال کردند به گونهای که حتی برای کسانی که پای صندوقها نیامدند جریمه 500 لیرهای در نظر گرفته شد.
دوم آنکه کشورهای غربی و عربی حمایتهای گستردهای از این انتخابات داشتند و چنان وانمود میکردند که دموکراسی بزرگی در حال شکلگیری است. گزارشها از میلیونها دلار کمک کشورهای غربی و عربی به برگزارکنندگان این انتخابات حکایت دارد در حالی که این کشورها تدابیر گستردهای را برای مشارکت مصریهای خارج از کشور نیز اتخاذ کرده بودند تا مشارکت گسترده مردمی را رقم زنند.
با وجود آنکه یک روز به زمان برگزاری انتخابات افزوده شد، گزارشها از مشارکت پایین مردم مصر در انتخابات حکایت دارد.در نقطه مقابل، انتخابات در سوریه در حالی برگزار شد که از یک سو این کشور درگیر جنگ با تروریسم است که عملاً مانع از تبلیغات گسترده برای حضور مردم در انتخابات شده است واز سوی دیگر کشورهای غربی و عربی فضایی منفی را بر ضد این انتخابات به راه انداختند به گونهای که در کنار حمایت از تروریستها برای بحرانیتر ساختن اوضاع داخلی سوریه برگزاری انتخابات در بسیاری از کشورهای غربی و عربی ممنوع اعلام شد.مجموع این تحرکات در حالی صورت گرفت که دو نتیجه متفاوت در انتخابات مصر و سوریه رقم خورد.
در مصر مشارکت حداقلی (به ادعای مقامات مصر 44 درصد) در فضایی از چالشهای انتخاباتی رقم خورد و در سوریه جهانیان بر مشارکت گسترده و فراگیر سوریها اذعان کردند. حال این سوال مطرح است که با توجه به وضع موجود میان دو کشور چرا چنین سرنوشتهایی برای این انتخاباتها رقم خورده است؟ پاسخ به این پرسش را در تفاوت دیدگاهی مردم مصر و سوریه میتوان مشاهده کرد.
مردم مصر انتخابات را امری تشریفاتی برگرفته از مطالبات خارجی میدانند که نتیجه آن، یعنی پیروزی السیسی، در آن از پیش طراحی شده بود. آنها عملاً انگیزهای برای حضور در انتخابات نداشتند. در سوریه رفتار مردم کاملاً مغایر با مصر بوده است. مردم سوریه از یک سو خود را برگزارکننده انتخابات میدانند و از سوی دیگر مشارکت در انتخابات را مرحله دیگری از مقاومت در برابر دشمنان میپندارند که برای نابودی کشورشان سه سال است هر جنایتی صورت دادهاند.
مردم سوریه انتخابات را برآمده از خواست خود میدانند و تلاش میکنند تا با حضور گسترده پای صندوقها به دشمنان نشان دهند که اراده مقاومت هرگز سست نمیشود و برای حمایت از نظام و کشورشان از هیچ اقدامی فروگذار نخواهند کرد.
آفرینش:تاثیرات مخرب مشکلات اقتصادی بر رشد فرهنگی
«تاثیرات مخرب مشکلات اقتصادی بر رشد فرهنگی»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛توجه به حوزه فرهنگی و رفع نقصها و کاستیهای آن، در اصلاح و بهبود دیگر حوزهها تاثیر مستقیم و صددرصدی دارد. قابل انکار نیست وقتی مدارس، دانشگاهها، محیطهای آموزشی و ورزشی، مراکز فرهنگی و هنری، فرهنگسراها و کتابخانهها و مراکزی از این قبیل، توسعه پیدا میکنند و زمانی که سیاستهای اعمال شده در عرصههای فرهنگی، آن قدر این حوزه را برای افراد جامعه، جذاب میسازند که قسمت قابل توجهی از جمعیت، به سمت استفاده از امکانات این مراکز، متمایل میشوند، به خودی خود از بسیاری از مشکلات موجود در دیگر حوزهها کاسته میشود.
واضح است وقتی محیطهای فرهنگی برای افراد، از جاذبه لازم برخوردار شدند آمار رویآورندگان به مراکز و محیطهایی چون زندانها و ندامتگاهها و مراکز ترک اعتیاد به سرعت پایین خواهد آمد. از همین روی، توجه کردن به بهبود سطح فرهنگی و توسعه مراکز فرهنگی که ابزارهایی هستند که به طور مستقیم با این عرصه سروکار دارند، ضرورت دارد.
درحقیقت رسیدن به آن سطح بالای فرهنگی که افراد به دلیل غنای فرهنگی، نیازی به گرایش به سمت و سوهای منفی را در خود نبینند همان ایدهآلی است که بدان جا رسیدن، مستلزم انجام کارهای ولو کوچک اما هدفدار و با پشتوانه فکری قوی است.
برای توسعه فرهنگی یک سمت قضیه، در اختیار قرار دادن امکانات و تامین نیازهای اجتماعی در این حوزه و سمت دیگر قضیه، ایجاد زمینههای ذهنی برای گرایش به استفاده و احساس نیاز به این امکانات است.
در حال حاضر، یکی از کمبودها در این زمینه موانع و دستاندازهایی است که برای استفاده از محیطهای فرهنگی همچون کتابخانهها و مراکز مطالعه، وجود دارد. یکی از نمونههای این مورد، کتابخانههای دارای منابع نسبتا خوب و جامع مطالعاتی هستند که با توجه به بالا رفتن بهای برق و گاز و امثال آن، از ساعات کاری و خدماتدهیشان کاسته شده است. این امر، در شرایطی که ما بیش از همیشه به افزایش کیفی و کمی خدمات در حوزه فرهنگی نیاز داریم میتواند بسیار کند کننده این حرکت باشد.
این مساله یکی از مثالهای بارز تاثیرگذاری مسائل اقتصادی بر عرصه فرهنگ است. ممکن است اخیرا گذرمان به مراکز فرهنگی و مطالعاتی، کتابخانهها و یا فضاهایی از این نوع افتاده باشد که پیشتر، ساعات کاریشان بیش از این بود و درواقع، درهایشان به روی مراجعهکنندگان، تا چند ساعت بیشتر از این باز بود، اما اکنون از ساعات کاری این مراکز و خدماتدهیشان کاسته شده باشد و وقتی علت را جویا میشویم پاسخی که میشنویم این است که به دلیل رقم بالای هزینههایی از قبیل آب، برق، گاز و... ساعات کاری کاهش پیدا کرده و خدماترسانی محدود شده است.
این مثال، درست مانند مشکلات موجود در عرصه نشر است که با وجود کاستیها و کمبودهای انکارنشدنی در عرصه مطالعه در کشور، مسائل اقتصادی مانع از این میشود که نیازی به نام کتاب و آگاهی هم به سبد خرید خانوارها اضافه شود. حتی تا چند سال پیش که وضعیت بازار نشر به این صورت نبود و بالا رفتن قیمت کاغذ، هنوز موجب نشده بود که از همان تعداد کتابخوان در کشور هم کاسته شود، باز هم وضعیت مطالعه نیازمند اتخاذ تدابیر و فکری به حال آن نمودن، بود.
اکنون که با تغییر و تحولات روی داده در زمینه نشر، قیمت در عرصه انتشارات به یکباره رو به فزونی گذاشت، و همان تعداد نه چندان زیاد مطالعهکننده هم عطای مطالعه را به لقای آن بخشیدند، چارهای برای این کاستی فرهنگی اندیشیدن به طریق اولی ضروری است. این گونه نمونهها که تعداد آنها کم هم نیست ما را با این سوال روبرو میسازد که عرصه فرهنگ تا کی باید جور مشکلات و موانع موجود در حوزه اقتصاد را بکشد؟ حداقل با تدبیری برای برخی مشکلات اقتصادی موجود در حوزه فرهنگ، از ضربه و لطمه خوردن بیشتر آن جلوگیری کنیم.
شرق:ماه عسل السیسی
«ماه عسل السیسی»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فریدون مجلسی است که در آن می خوانید؛انتخابات مصر در روزهای دوشنبه و سهشنبه هفته گذشته برگزار شد. نتیجه کاملا مشخص بود: برد قاطع «السیسی»؛ وزیر دفاع دولت مصر! نه اینکه بر خلاف ادعاهای رقیب بیرمق، تقلبی کلاسیک از قبیل پرکردن صندوقهای رای یا بازنشده خواندن آن یا به شیوه «مصری را پاس بدارید» «السیسی به اندازه کافی طرفدار دارد» رخ داده باشد اما مخالفان هم با تحریم انتخابات، عرصه را تسلیم کردهاند.
در نوبت قبلی که آن را انتخاب دموکراتیک مُرسی به ریاستجمهوری مینامند نیز بخشهایی از نیروهای لیبرال ملیون مصری، انتخابات را تحریم کردند و وقتی مرسی، که گروهش در انقلاب آزادیخواهانه و دموکراسیطلبانه مصر نقش چندانی نداشت با اکثریتی مختصر و «سربهسر» برنده شد دانستند که بند را خودشان به آب داده بودند! با این حال مرسی که در آغاز، ژستهای آزادی آشتیجویانه گرفت تا نشان دهد که در جامعهای «نیمبهنیم» باید حقوق نیمه دوم هم رعایت شود، در آرمانهای خودش تخفیف دهد.
اما همینکه پنداشت خر وی از پل گذشته است، با بیتابی و شتاب به برکناری مقامات و گماردن آدمهای خودی پرداخت و در رأس همه امور و تصمیمات فراقانونی و ایجاد نهادهای قدرت، تصمیم بر سلطه مقتدرانه و انحصاری دوستان خود بر کشور گرفت و نظامیان را از آینده خودشان بیمناک و نیروهای سیاسی را ناامید کرد و دوباره به خیابان کشاند. اما این بار «السیسی» با اقدامی پیشگیرانه دست به خشونت زد و سپس با نگرانی از اینکه مبادا خودش و دوستانش نیز در قفسی در کنار مبارک قرار نگیرند، دست به کودتا زد و مرسی را در قفس انداخت! البته السیسی به اقدام خود نام کودتا نمینهد، بلکه آن را برکنارکردن رییسجمهوری مینامد که با اقدامات غیرقانونی خود قصد قبضهکردن قدرت و برقراری نوعی حکومت طالبانی داشته است.
خشونتهای گروههای سلفی و تکفیری و اقدامات دوستانی که اکنون قرائتهای سعودی و قطری نیز به آن اضافه شده است کمی بیشتر موضع السیسی را محکم کرد و برای او نیز پایگاهی اجتماعی از نیروهای نگران جنگ داخلی پدید آورد. وی اکنون با این انتخابات سریعا در صدد است آن صفت کودتا را بهکلی برطرف کند. تفاوت عمده السیسی با نظامیان پیشین، وجود همین حامیانی است که در آن انقلاب ضدمبارک نقش اصلی را داشتند و خودشان هم قربانی دیکتاتوری او شدند. با اینکه «سیسی» هم مانند «ناصر»، «سادات» و «مبارک» پیشینه نظامی دارد، اما تفاوت مهمی نیز با آنها دارد و آن، بهرهمندی از حمایت کسانی است که به «مبارک» پشت کرده بودند، اما حفظ حمایت اینگونه کسان؛ کار دشواری است و ممکن است ماه عسل «السیسی» با آنان دوامی نداشته باشد.
نگارنده با قانون اساسی جدید مصر آشنا نیست اما اگر در این قانون به انتخاب بیش از دو دوره رییسجمهور در دوره حیات تاکید نشده باشد، اگر تنها شرط شرکت در انتخابات رعایت قانون سوادآموزی اجباری (لااقل در حد ابتدایی) نباشد، اگر برای نامزدها غیراز تضمین بانکی مبلغی از سوی خود و طرفدارانشان که اگر کمتر از پنجدرصد رای آوردند بهنفع خزانه ضبط شود و مانع از مزاحمت هرکسی شود، شرط دیگری بگذارند و اگر «السیسی» بخواهد با اقتدار عمل کند این بار نیز کاریکاتوری از دموکراسی به نام انتخابات، جای دموکراسی را خواهد گرفت. قدرت دموکراسی واقعی؛ انتخاب رییس نیست، پایینکشیدن یا خداحافظی با او در پایان دوره قانونی است!
مردم سالاری:بیاختیاری دولتهای آمریکا در قبالِ ایران
«بیاختیاری دولتهای آمریکا در قبالِ ایران»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم دکتر جواد جهانگیرزاده است که در آن میخوانید؛«عزم اوباما برای عادیسازی رابطه با ایران» از مهمترین خبرهایی بود که در هفته گذشته تیتر اصلی رسانهها را به خود اختصاص داد تا یکبار دیگر رابطه جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده آمریکا به عنوان بحثی مهم در فضای سیاسی خودنمایی کند و این سوال که «برای رابطه دو کشور چه ملزوماتی نیاز است» دوباره ذهنِ جامعه را به اشغال خود در آورد.
در این میان آنچه مسلم است، این است که هم دولت باراک اوباما و هم دولتهای گذشته ایالات متحده تمایل شدیدی برای رابطه با جمهوری اسلامی داشته و به نظر میرسد در آینده نیز هر دولتی که وارد کاخ سفید شود، این ابراز علاقه را با خود به همراه خواهد داشت. چرا که برقراری رابطهای که سی و چند سال پیش قطع شده و به یکی از مسالههای مهم نظام بین الملل تبدیل شده است، میتواند به لحاظ سیاسی در کارنامه دولتشان به عنوان «توفیقی بزرگ» به ثبت برسد و دقیقا به همین دلیل است که شاهد این هستیم که اوباما از هر فرصتی استفاده میکند تا ابراز تمایلش برای «برطرف شدن اختلافات و کاهش فاصله با جمهوری اسلامی» را علنی کند.
با این شرایط ، این سوال وجود دارد که «پس چرا این رابطه برقرار نمیشود» ؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید گفت که ساکنان کاخ سفید در هر دورهای ، در ظاهر تصمیمگیرِ اصلیِ ایالات متحده هستند ولی واقعیت این است که در مساله رابطه با ایران اختیار چندانی از خود ندارند و به همین دلیل نمیتوانند «استقلالِ عمل» داشته باشند. این مساله نباید فراموش شود که لابی صهیونیست در آمریکا بسیار قوی است و مشخصا در بحث جمهوری اسلامی که باید گفت، آمریکا کوچکترین تحرکاتش درباره ایران را با نظرخواهی از اسراییل انجام میدهد. همچنین لازم به ذکر است که به تازگی برخی از کشورهای عربی منطقه هم با «حس» اینکه شاید ایران و آمریکا اقدام به ترمیم فضای بین خود کنند، به طور کاملا جدی نگران شدهاند و حاضر هستند هر امتیاز و تسهیلاتی را در اختیار آمریکا قرار بدهند تا این کشور با ایران هم رای یا هم منافع نباشد.
نکته مهمی که این روزها باید تصمیمگیران در جمهوری اسلامی نسبت به آن حساس و آگاه باشند، این است که در خلال مذاکرات با 1+5، اجازه ندهند تا بحث موجود بین ایران و آمریکا در فضای هستهای را تحت تاثیر خود قرار بدهد. چرا که پرونده هستهای برای جمهوری اسلامی به مسالهای بسیار مهم و حیاتی تبدیل شده است و دقیقا به همین دلیل کمترین سوء استفادهِ غربیها میتواند منافع ملی و مصالح نظام را با تهدیدی جدی مواجه کند و در نتیجه مردم محدودیتهای بیشتری را تجربه کنند.
ابتکار:بهشت سوزی ها و جهنم سازی ها!
«بهشت سوزی ها و جهنم سازی ها!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم محمدعلی وکیلی است که در آن میخوانید؛واکنش ها به اظهارات دکتر حسن روحانی در همایش سلامت که گفتند :« سرک کشیدن به زندگی مردم درست نیست و بگذاریم مردم راه بهشت را انتخاب نمایند و به زور شلاق نمی شود مردم را به بهشت برد»؛ همچنان ادامه دارد. حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خاتمی دیروز در خطبه های نماز جمعه تهران فرمودند «وظیفه داریم جاده را برای بهشتی شدن مردم هموار کنیم.» حجت الاسلام علم الهدی، امام جمعه مشهد نیز فرمودند:«شلاق که سهل است با هم قدرت جلوی کسانی که مانع بهشت رفتن مردم می شوند خواهیم ایستاد.» هر کس چنین پاسخ هایی را می شنود، این تصوربرایش به وجود می آید که روحانی مدعی شده که باید راه بهشت را بست.
در حالی که او مدعی یک مسئل بدیهی معرفتی در اسلام شده است. او اصل روشن معرفتی اسلام، که اجبار و اکراه در اسلام وجود ندارد، را یادآوری کرده است. واکنش ها نشان میدهد که برخی گمان می کنند منتقدان روحانی مدعی بهشت اجباری هستند، در حالی که وقتی جملات طرفین در کنار هم قرار می گیرند تعارض ماهیتی با هم ندارند. بهشت اجباری بی معنی است، چرا که دین جزو امور قلبی و اعتقادی است و امور قلبی و اعتقادی با اجبار محقق نمی شوند؛ آنچنانکه محبت و تنفر با اجبار دست یافتنی نیست.
نمی توان محبت را با اجبار صید کرد، همچنانکه امکان ندارد با اجبار تنفر را زدود. از اصول روشن اسلام اینست که سعادت و شقاوت، بهشت و جهنم و کفر و ایمان با اجبار و اکراه به دست نمی آیند. مفاد آیاتی چون «انَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» و« لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ.»این است که انسانها در انتخاب راه مختارند و کسی نمی تواند دیگری را وادار به پذیرش دین نماید. کما اینکه وادار کردن مردم به انکار دین نیز غیر ممکن است. در حکایتی آمده است کشیشی با سوء استفاده از سادگی مردم زمانه اش بهشت را با متر معامله می کرد و می فروخت. مردم صف می بستند و زمین های خود را به نام کشیش کرده و در عوض سند منگوله دار بهشت دریافت می کردند. رندی رسید و کشیش شیاد را فریب داد و گفت کل جهنم را می خرم و با دریافت سند شش دانگ جهنم اعلام کرد که مردم زین پس شما را به جهنم راه نمی دهم و مجبور هستید که به بهشت بروید. با این کار توانست کاسبی کشیش را کساد کند. بهشت اجباری، بهشتِ قابلِ خرید و فروش است، ولی بهشت واقعی با اجبار دست یافتنی نیست.
حال این که چرا حرف روشن رئیس جمهور این طور بازتاب می یابد و چنین واکنشی هایی به آن نشان می دهند، خود جای تامل دارد. اگر آقای رئیس جمهور، آنطور که برخی منتقدان ادعا می کنند، خواسته با این حرف وظیف فرهنگی دولت را نادیده بگیرد، حق با مخالفین است. در جامع اسلامی، دولت در قبال سعادت و بهروزی مردم مسئولیت اجتماعی دارد و بایست راههای ورود به بهشت را برای مردم هموار کند و راههای جهنم را بر روی مردم ببندد.
اما هیچ کجای صحبت آقای روحانی نشان نمی دهد که او خواسته وظیفه دولت را نادیده بگیرد و به زعم منتقدین پا در جاده سکولارها گذاشته باشد. نکته دیگر این جدال ها این است که دولت ها همانطور که وظیفه تسهیل سعادت مردم را بر عهده دارند، وظیفه مهم ترشان جلوگیری از جهنم سازی است. مردم نباید تحت فشار و اجبار راه جهنم را برگزینند. اگر راه صداقت و درستی برای مردم پر هزینه شود و مسیر زندگی از معبر نفاق و ریا و دزدی و دروغ بگذرد، به ناچار راه جهنم بر مردم هموار شده است. بنابراین همچنانکه نباید راه دین گریزی تسهیل شود، راه جهنم روی نیز نباید هموار گردد. در دین آمده که نجات در صداقت است؛ اگر ساختار مالی و اداری کشور به گونه ای شود که مردم راه نجات را در دروغ گویی، رشوه خواری و ربا خواری ببینند، آنگاه به جای بهشت، جهنم را ارزانی کرده ایم. واضح است که رساندن مردم به بهشت و تامین سعادت مردم هدفِ رسالت و ماموریت ائمه بوده است.
اما شرط لازم برای تحققِ این مهم، انتخابی بودن و آزادی عمل مردم است. با اعمالِ اجبار، بهشت سوخت می شود و جهنم ساخته می شود. تمام هستی برای سعادت اختیاری بشر خلق شده است و تمام زحمات انبیاء و اوصیاء به خاطر هزین اختیار آزادی آنان می باشد. دین اجباری و بهشت الزامی هزینه ای ندارد و البته معنای این اصلِ روشن این نیست که دولت ها در قبال سرنوشت و سعادت آحاد مردم بی تفاوت و بی طرف باشند، بلکه اتفاقاً سعادت خواهی و بهشت طلبی برای تک تک مردم ماموریت کل نظام و هدف آن می باشد. اما مرز بهشت سوزی و جهنم سازی بسیار نزدیک و در مواردی تشخیص هر کدام از دیگری بسیار مشکل است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد