با کاروان صلح (13)

آوارگی مردم

با کاروان صلح (12)

لطفا خارجی‌ها سوار قطار نشوند

دیشب ساعت 9 شب به دمشق رسیدیم و امروز صبح ساعت 9 راهی لاذقیه شدیم، حالا یکی دو ساعتی است که از دمشق بیرون زده‌ایم.
کد خبر: ۶۷۳۳۷۸
لطفا خارجی‌ها سوار قطار نشوند

در مینی‌بوس ما تعدادی از شخصیت‌های داخلی مثل حاج‌آقا زائری و حاج‌آقا حسینی بُر (از روحانیون اهل سنت سیستان و بلوچستان) و تعدادی خبرنگار جوان و چند فقره فیض و جعفریان داخلی و یکی دو نویسنده خلبان و غیرخلبان مثل امیرخانی و مومنی به همراه یکی دو فیلمساز متعهد و غیرمتعهد مثل بهروز افخمی و ابوالقاسم طالبی همراه با لف و نشر غیرمرتب و تعدادی صلح‌طلب خارجی از جماعت افریقیه تا اروبیه و استرالیاییه و جرمنیا و انگلند موجودند و الیوم که من این حواشی را می‌نویسم، جمعه بیست و دوم فروردین ماه سال 1393 خورشیدی است.

در مسیر، چند نوبتی تلفن همراهم زنگ می‌خورد. امروز عصر ساعت 5 قول داده‌ام به جماعتی از دوستان فارسی‌زبان افغانستانی، که در فرهنگسرای بهمن، پیرامون نوروز در کشورهای فارسی‌زبان سخنرانی کنم.

ابتدا خانمی زنگ می‌زند و یادآوری می‌کند و می‌گویم من ایران نیستم و نمی‌توانم بیایم. راستش بنا نبود در این سفر باشم و ناگهان فرصتی فراهم شد و من، هم شرمنده این عزیزان شدم و هم شرمنده جماعتی که قول داده بودم در روز عطار در نیشابور بر مزار آن بزرگمرد حاضر شوم و شعری بخوانم و سخنی بگویم.

چند دقیقه بعد دوباره برادری افغانستانی زنگ می‌زند و با تحکم تمام می‌گوید: شما حتما باید ساعت 5 بیایید و سخنرانی کنید، چون قول داده‌اید. حق با ایشان است اما راه فراری هم داشت. گفتم عیب ندارد ساعت 3 تا 4 ما می‌رسیم به لاذقیه. لطفا یک هواپیمای اختصاصی بفرستید بنده در خدمتم.

خانمی آلمانی تقریبا با سن‌وسالی حدود 60 سال هم میان جماعت ماست. بچه‌ها می‌گویند نامش خانم اوردیک رین‌هارد است. برای این که نامش در خاطرم بماند، یاد یک نوع از ماکیان شمالی می‌افتم.

وی در یکی از روستاهای نزدیک دهلی مدرسه‌ای تاسیس کرده و بچه‌های فقیر و بی‌سرپرست هندی را جمع می‌کند و ضمن تدریس، از راه نقاشی بچه‌ها روی تخته‌اسکیت و فروش آن، هزینه خودش، مدرسه و بچه‌ها را تامین می‌کند. چهره و قامتی کاملا مردانه دارد و برای رسیدن به ایران مجبور شده است حدود 4000 کیلومتر راه را با اتوبوس و قطار و پای پیاده طی کند و خود را به کاروان صلح برساند. بچه‌ها می‌گویند این خانم هم در ایستگاه قطار تهران به مشهد با مشکل روبه‌رو شده است و انگار همان بلایی که سر سولومون سیاهپوست در فرودگاه امام‌خمینی تهران آمده بود بر سر این خانم هم در مشهد آمده و این یعنی که سفیدپوست و سیاهپوست هر دو در ایران بسیار تا بسیار محترم‌اند!

پرسیدم که مشکل این خانم اوردیک مگر چه بوده؟ گفتند: «یحتمل فقیربودنش، و این‌که چرا یک خارجی در ایران سوار قطار شده است، درصورتی‌که هواپیما هم هست!» گفتم: «حق با برادران قطار است لابد.» دوباره سولومون یا همان مشتزن سیاهپوست را می‌بینم. از او می‌پرسم متولد کجایی کاکا؟ می‌گوید نیجریا. بچه‌ها می‌گویند سال‌هاست به استرالیا کوچ کرده و شده است مرید تمام‌وقت کلیسای فادر اسمیت.

دکتر علیرضا قزوه - شاعر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها