نبرد خلبان ایرانی با 4 میگ رژیم بعثی

دوران دفاع مقدس مملو از ایثارها، رشادت ها و از خود گذشتگی هایی است که فرزندان ایرانی این مرز و بوم در جبهه های حق علیه باطل خلق کرده و آنها را در تاریخ ایران به ثبت رساندند.
کد خبر: ۵۹۳۹۹۶
نبرد خلبان ایرانی با 4 میگ رژیم بعثی

امیرسرتیپ سیروس باهری از جمله خلبانان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش است که در دوران دفاع مقدس در کنار سایر همرزمانش در این نیرو به همراه سایر رزمندگان اسلام رشادت های فراوانی انجام داد.

امیر سرتیپ باهری گوشه ای از خاطرات خود را از یک نبرد تمام عیار هوایی با چهار فروند هواپیمای جنگنده بمب افکن میگ رژیم بعثی عراق را مطرح کرده که مشروح آن به شرح ذیل است.

در طول هشت سال جنگ تحمیلی و دفاع مقدس، یکی از کانون های اصلی درگیری، که نوک پیکان تمامی حملات هوایی دشمن به شمار می رفت، پایگاه سوم شکاری همدان بود.

این پایگاه از آن جا که از نظر موقعیت جغرافیایی و امکانات دفاعی در سطح بسیار بالا و ممتازی قرار داشت، مدام مورد حمله همه جانبه هواپیماهای دشمن متجاوز قرار می گرفت.

خلبانان ایثارگر این پایگاه، شبانه روز با انجام چندین ماموریت جنگی، خواب را از چشم مزدوران صدامی می ربودند و در خلال ۲۴ ساعت شبانه روز، درگردان پروازی و آشیانه برای انجام ماموریت همیشه هوشیارو بیدار می ماندند تا از فشار بی امان دشمن که در تمامی جبهه ها اعمال می شد، بکاهند.

علیرغم همه تلاش ها و جان فشانی هایی که انجام می شد، به دلیل همکاری تمامی جهان استکبار در تجهیز و تدارک امکانات نظامی و غیر نظامی عراق، حملات دشمن مکرر و بی وقفه بود و خلبانان عراقی از آن جا که توان رویارویی با مدافعان تیزپرواز نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران را نداشتند، ناجوانمردانه نقاط مسکونی و مواضع غیر نظامی را مورد هدف قرار می دادند و دزفول، کرمانشاه، ایلام، همدان و... گویی سهمیه ای روزانه از این بمباران ها داشتند.

ملاقات مجروحین حمله هوایی

در یکی از حملات هوایی دشمن به شهر همدان، عده زیادی شهید و مجروح شدند. مجروحان در بیمارستان پایگاه و بیمارستان های شهر در کنار بیماران عادی و مصدومان سایر شهرها بستری شده بودند و من که مسئولیت فرماندهی پایگاه سوم شکاری همدان را برعهده داشتم، روز بعد از حمله دشمن سعی کردم از تک تک مجروحان، عیادت کنم.

در یکی از بیمارستان های شهر، در حین عیادت ازمجروحین، چشمم به دختر بچه چهار ساله زیبایی افتاد که چند جای صورت نگران و معصومش، جراحت برداشته بود. به شدت می لرزید و به آغوش یکی از پرستاران پناه برده بود. در پرس و جویی که کردم، متوجه شدم وی تمامی افراد خانواده از جمله پدر و مادرش را در کرمانشاه در بمباران وحشیانه دشمن از دست داده است.

در آن موقعیت، انزجار شدیدی از این اقدام غیر انسانی دشمن، همراه با ترحمی عمیق نسبت به آن کودک پژمرده وبی گناه سراسر وجودم را پر کرده بود. صمیمانه تصمیم گرفتم در صورت امکان و از آن جا که خود دختری ندارم، او را به خانه ببرم و چون فرزند حقیقی خویش از وی نگهداری کنم.

تحت تاثیر قرار گرفتم

در پی این تصمیم، بررسی نموده و دریافتم که کودک مجروح، مادر بزرگی دارد که باید موافقت وی را کسب کنم. برای این منظور و به اتفاق چند تن از همکاران دل سوز به ملاقات ایشان رفتیم و من درخواست خود را مطرح کردم. مادر بزرگ کودک از من به خاطر دل سوزی و خیر خواهی تشکر کرد اما از قبول این درخواست، امتناع ورزید.

همراهان من، که به سرنوشت کودک، علاقه مند شده بودند، سعی کردند به شیوه های مختلف، نظر موافق مادر بزرگ را جلب کنند؛ ولی با همه تشویق ها و توضیحات آنها، پاسخ او هیچ تغییری نکرد. نهایتا اضافه کردند که این دوست و همکار ما که متقاضی سرپرستی نوه شماست، فرمانده پایگاه هوایی منطقه و خلبان است و در مقابل مردم عمیقا احساس مسئولیت می کند و چنین درخواستی از ناحیه او بسیار طبیعی و از سر تعهد اخلاقی و دینی و میهنی است.

مادر بزرگ کودک، پس از شنیدن این مطلب و آگاهی از مسئولیت و شغل من با تامل و تعمقی کوتاه، به سادگی اظهارداشت:- چنانچه ایشان خلبانی ماهر و مسلمانی مسئول هستند، به جای نگهداری از این طفل بی سرپرست، بهتر است مانع حملات شبانه روزی دشمن شوند و به جای نگهداری از یک کودک، از بی سرپرست شدن صدها طفل دیگر پیشگیری نمایند و حامی و سرپرست واقعی صدها نفر باشند.

سخنان مادربزرگ چنان ساده و موثر بود که دوستان مرا از هرگونه اصرار منصرف کرده و اثر شگرفی بر همه ما گذاشت.

چند روز بعد از این ماجرا، بعدازظهر یک روز شلوغ که من به علت تداوم و حجم زیاد کار، قدری احساس خستگی می کردم، به آشیانه «آلرت» (اتاق خلبانان آماده) رفتم تا به خلبانانی که همواره برای مقابله با هواپیماهای دشمن، در آن جا آماده بودند، سرکشی کنم. درکنار آنان نشسته بودم که زنگ آماده باش و پرواز سریع به صدا در آمد.

این نشانه یورش هوایی دشمن به منطقه ما بود. فرماندهی عملیات از مرکز فرماندهی پایگاه شکاری درخواست نمود که با توجه به نزدیک بودن غروب آفتاب و ابعاد وسیع حمله، در پاسخ به این حملات تنها از خلبانان با تجربه استفاده شود. این اختیار را داشتم که در صورت تمایل، پرواز نمایم. مقدمات کار با سرعت انجام شد و من آماده پروازشدم. پس از بلند شدن با رادار منطقه تماس برقرار کردم و به طرف هواپیماهای دشمن، سمت گرفتم. پرسنل رادار که صدای مرا شناخته بود، مرتبا درباره حضور گسترده دشمن در فضای منطقه هشدار می دادند و بر مراقبت بیشتر تاکید می ورزیدند.

رادار هشدار می داد تعداد جنگنده های دشمن زیاد است

از رادار خواستم مرا به طرف دشمن هدایت کند. همچنان که به سوی آنها پیش می رفتم، زیاد بودن تعداد هواپیماهای دشمن و لحن صحبت اضطراب آمیز پرسنل رادار، موجب بروز هیجانی ناخودآگاه در من شده بود. به یاد چهره معصوم آن دختر بچه بی سرپرست و حرف های صادقانه و صمیمی آن مادر بزرگ کرمانشاهی افتادم.

از تصور جنایاتی که ممکن بود هواپیماهای دشمن تا دقایقی بعد مرتکب شوند بر خود لرزیدم. وضعیت خطرناک خودم را به فراموشی سپردم و به خود نهیب زدم که وقت کار است. بی درنگ هواپیماهای دشمن را در صفحه رادار هواپیمای خودم ردیابی کردم. با نزدیک شدن بیشتر متوجه شدم که قادر نیستم روی آنها قفل نموده و آنها را از دور، هدف قرار دهم آنها به وسیله دستگاه های الکترونیکی مخصوصی مانع کار من می شدند.

ناچار آن قدر نزدیک تر رفتم که به راحتی در دید چشمی من قرار گرفتند. یکی از آنها را به عنوان هدف در رنج راداری (برد راداری) خود قرار دادم و اولین موشک را به طرفش رها کردم. چند ثانیه بعد، اصابت موشک را به آن هواپیما، به چشم خود دیدم. لحظاتی چند گذشت، احساس کردم که یک هواپیمای دیگر عراقی درحالت پرواز جمع دور، با من پرواز می کند. خلبان کابین عقب هم که متوجه جریان شده بود، تعجب زده پرسید: این دیگه چیه ؟ چیکار می خواهد بکنه؟

نتوانستم پاسخ او را بدهم چون ناگهان دیدم هواپیمای عراقی دارد با افزایش سرعت، فاصله خود را از ما کم می کند. من هم با یک تصمیم ناگهانی بلافاصله و به شدت به سمت او گردش کردم و پس از عبور از بالای سرش به طرف او برگشتم و با مسلسل به سمتش شلیک کردم. اصابت گلوله ها و جرقه های ناشی از آن را بر بدنه هواپیما به چشم می دیدم.

در همین حال، خلبان کابین عقب با هیجان گفت: - بالا را نگاه کن.دیدم دو هواپیمای دیگر دشمن در ارتفاع دو، سه هزار پایی بالای سر ما پرواز می کنند. تمامی موشک های مان را قبلا رها کرده بودیم و بجز چند تیر فشنگ باقی مانده مسلسل، چیز دیگری برای دفاع از خود نداشتیم. از لحاظ بنزین نیز برای مراجعت به پایگاه در مضیقه بودیم. اما آن دو هواپیما هم بیشتر حالت فرار داشتند تا حالت حمله و این خطر از سر ما گذشت. هواپیما را به طرف پایگاه هدایت کردم.

در مسیر بازگشت به پایگاه، درحالی که خیال مان نسبتا از ناحیه دشمن آسوده شده بود، ناگهان خلبان کابین عقب از وجود هواپیمای دشمن در پشت سرمان خبر داد و وحشت زده فریاد زد: - ما را هدف گرفته اند.

هواپیما مورد هدف قرار گرفت

ثانیه ای نگذشت که هواپیمای ما به شدت تکان خورد و شروع به از دست دادن ارتفاع کرد و من خود، ترکش انفجار موشک های دشمن را در اطراف هواپیما دیدم. درحالی که فشار منفی را تحمل می کردیم، خلبان کابین عقب پیشنهاد کرد هواپیما را ترک کنیم. در آن لحظات، از غرب به سوی کرمانشاه، در پرواز بودیم و پدافند زمینی منطقه آتش سنگینی را به اجرا در آورده بود و ما در صورت ترک هواپیما از آتش پدافند خودی، مصون نبودیم. به ناچار از پریدن و ترک هواپیما منصرف شدیم.

در عین ناامیدی و رسیدن به این احساس که همه درها به روی مان بسته شده، با همه وجود با خلوص تمام، یازهرا گفتم و فرمان های هواپیما را گرفته شروع به اوج گیری کردم. متوجه شدم که هواپیما قابل پرواز است. حرکت خود را به طرف پایگاه ادامه دادم. آخرین هواپیمای عراقی که ما را تعقیب می کرد نیز دست از تعقیب ما برداشت و ترجیح داد که منطقه را ترک کند.

رادار زمینی خودی مکررا در مورد حضور هواپیماهای دشمن در فضای منطقه، هشدار می داد و از ما می خواست که به سرعت به پایگاه برگردیم. من که از دفع دشمن و سقوط دو فروند هواپیمای عراقی و پاک شدن آسمان منطقه راضی و شوق زده بودم، به همکارم در کابین عقب گفتم: دست مان درد نکند نبرد جانانه ای بود.

هواپیما را به سختی به زمین نشاندم

با آن که هواپیمای ما مورد اصابت موشک واقع شده بود و هوا هم رو به تاریکی می رفت، از شدت خوشحالی به خاطر سلامت و موفقیت مان، چند بار هواپیما را حول محور طولی به چرخش در آورده و ابراز شادمانی کردیم. دقایقی بعد به مقصد رسیدیم و عمل فرود به راحتی انجام شد. هوا کاملا تاریک شده بود. هواپیما را به طرف پناهگاه، در نزدیکی اتاق آلرت هدایت کردم و در محل مربوط، پارک و خاموش نمودم. هنگام خارج شدن از پناهگاه، با استقبال صمیمانه دوستان و همکاران خلبان و مکانیسین روبه رو شدم که بی اختیار فریاد الله اکبر سرداده بودند و مرتبا صلوات می فرستادند.

از دوستان استقبال کننده تشکر کردم و سپس به اتفاق آنها به منظور بررسی خسارات، از هواپیما بازدید کردیم. با کمال تعجب و شگفتی مشاهده کردیم که میزان خسارت های وارد شده به هواپیما خیلی بیشتر از تصور است؛ به طوری که تمامی سکان های افقی عقب هواپیما از بین رفته بود و جای سالمی در بدنه هواپیما وجود نداشت.

از اینها شگفت انگیزتر این که ترکش یکی از موشک های دشمن، داخل خرج پرتاب تنها موشک رها نشده ما که نتوانسته بودیم از آن استفاده کنیم فرو رفته بود ولی آن را منفجر نکرده بود.

به راستی معجزه ای رخ داده بود

این همه باعث تعجب من و سایر حاضران گردید که چگونه ممکن است هواپیما با از بین رفتن دم، باز هم بتواند به صورت عادی پرواز کرده و سالم در باند فرود آید؟ چگونه ترکش فرو رفته در موتور موشک آن را منفجر نکرده است؟ و...

کارشناس قسمت مواد منفجره در پایگاه می گفت: - نه من و نه هیچ یک از پرسنل فنی پاسخی عملی برای آن چه می بینیم، نداریم.

اکنون که مدت ها از آن ماجرا گذشته است، هنوز هم جوابی نداریم جز این که صمیمانه اعتراف کنیم هرچه بود از توسل و توجه بود. توجه به عالم بالا و توسل به معصومین (ع)، آن چه روی داد برای من و همکارانم درسی تازه و برای دشمن مایه هراس و وحشت بود، بدین ترتیب که در تمام ماه بعد هیچ هواپیمای دشمنی در آسمان کرمانشاه دیده نشد. (ایرنا)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱۰
اكبر رضایی
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۳۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۳
۰
۰
درود بر كسانی كه از سپیده دم تاریخ تا كنون به چیزی جز سر افرازی ایران عزیز فكر نكرده اند و فقط ایران و ایرانی برایشان مهم بوده است
ملكی
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۱۶ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۳
۰
۰
درود بر مردان پاك ایران زمین.
احمد
Iran, Islamic Republic of
۱۴:۴۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۳
۰
۰
افرین بر خلبانان تیز پرواز ایران من یك سرباز بودم توی جبهه های حق علیه باطل یادش بخیر واقعا یادش بخیر
كارمند
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۳
۰
۰
درود به شرف همه جان بركفان میهن .ارتشی سپاهی بسیجی واقعی .درود به روان پاك همه شهدای میهن اگراین دلاوران را نداشتیم كشور تجزیه شده شكست خورده و جز فلاكت وشرمساری برای آیندگان میراثی نداشتیم .اگر امروز سربلند هستیم كسی جرات نگاه بد به كشورمان را ندارد ایثار وازجان گذشتگی فرزندان غیورمان درنیروهای مسلح است.به احترامشان برمی خیزم وادای احترام میكنم.
علی
Germany
۱۸:۰۱ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۳
۰
۰
درود بر شرف تیز پروازان ایران كه از جان خود گذشتند تا دشمن از مرز شرافت و وطن نگذرد. به یاد خلبان شهید جدی اردبیلی عقاب تیز پرواز آسمان ایران!
یاور
Iran, Islamic Republic of
۰۹:۲۱ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۴
۰
۰
درود خدا بر غیور مردان ایران مخصوصا تیز پروازان نیروی هوایی ارتش
علی
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۴
۰
۰
سلام امیر بزرگ ایران تشكر كمترین چیزی هست كه به شما باید گفت اجر شما را باید خدایی بدهد كه نگهدارتان بود خدا پشت و پناه تمام ارتشیان غیور بلاخص نیروی هوایی سرافراز
محمدی
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۲/۱۰/۲۶
۰
۰
درود و سلام فراوان به این خلبان عزیز ودلسوز وتمامی خلبانان شجاع ایران
اجی
Germany
۱۴:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۰۸
۰
۰
سلام به تمامی شهدای هشت سال جنگ شهدای كه از غرب تا جنوب كه خونشان با خاك قاطی شد و سلام به شهدای نیروی هوای و دریایی دست تك تك ایشان را از ایثارگران و جانبازان و ازادگان و خانواده شهیدان باید بوسید
كوروش
Iran, Islamic Republic of
۲۰:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۳
۰
۰
دفاع از كشور پاداشی داره كه فقط خدا قادر به پرداختش هست درود خدا بر تمام سربازای وطن پرست ایران كسانی كه فقط ایران و ایرانی براشون مهم مهم بوده هست و خواهد بود درود خدا به همه برو بچه های نیروی هوایی ارتش

نیازمندی ها