به گزارش جامجم، رسیدگی به این پرونده هنگامی در دستور کار ماموران قرار گرفت که مرد طلافروشی با حضور در شعبه ارجاع دادسرای جنایی تهران و ارائه شکایتی عنوان کرد از مغازهاش در غرب تهران چند کیلو طلا سرقت شده است.
در پی این شکایت، ماموران با حضور در محل سرقت متوجه شدند سارق یا سارقان با استفاده از کلید وارد طلافروشی شده و نزدیک به پنج کیلو طلا سرقت کردهاند.
ماموران در تحقیقات بعدی متوجه شدند پسر شانزدهساله مرد طلافروش با افراد ناباب رفت و آمد میکند.
در حالی که دستور احضار نوجوان شانزده ساله به پلیس صادر شده بود، شاکی پرونده بار دیگر با حضور در دادسرا عنوان کرد فرزندش در سرقت از مغازه او دست داشته و از خانه فرار کرده است.
در پی این گزارش، ماموران جستجو برای دستگیری متهم نوجوان را آغاز کردندو در تحقیقات میدانی معلوم شد فرزند مرد طلا فروش این سرقت را با همدستی سه جوان دیگر انجام داده است.
یک هفته پس از فرار نوجوان شانزده ساله از خانه، مخفیگاه این متهم وسه همدست او در یکی از محلههای غرب تهران شناسایی شد و با دستور قضایی و حضور ماموران در محل چهار متهم فراری دستگیر شدند و مقادیری از طلاهای سرقتی نیزکشف شد.
اعتراف
نوجوان شانزده ساله در تحقیقات گفت: من فریب دوستانم را خوردم. آنها گفتند در صورتی که مقداری طلا از مغازه پدرم سرقت کنم، میتوانیم با این پول به خارج از کشور برویم و پس از کار پول سرقت شده را به پدرم برگردانم.
متهم افزود: دوستانم مرا وسوسه کردند و من نیز با سرقت کلید مغازه پدرم، یدکی آن را ساخته و نیمهشب به اتفاق دوستانم وارد طلافروشی شده و با از کار انداختن دزدگیر و گشودن گاو صندوق طلاها را سرقت کردیم.
متهم اضافه کرد: طلاهای سرقت شده را در خانه اقوامیکی از دوستانم پنهان کردیم و زمانی که متوجه شدم پلیس به من ظنین شده، از خانه فرار کردم و دوستانم نیز به محل قرار آمدند و قصد داشتیم بقیه طلاها را بفروشیم که دستگیر شدیم.
با اعتراف متهمان به سرقت و صدور دستور بازداشت آنها، جستجو برای کشف مقداری از طلاها که متهمان آن را فروختهاند، ادامه دارد.
به این بهانه خبرنگار ما در دادسرای جنایی با متهم
شانزده ساله گفتوگو کرده که در پی میآید.
چرا از مغازه پدرت سرقت کردی؟
فریب دوستانم را خوردم و به سرمایه پدرم چوب حراج زدم.
چه مقدار از طلاها را فروخته بودید؟
حدود یک کیلو
طلاها را چه کسی فروخت؟
یکی از دوستانم به نام جواد.
کدام یک از دوستانت نقشه سرقت را کشید؟
جواد و مرتضی. آنها گفتند با پول طلاها به خارج از کشور میرویم و بعد از چند سال کار ، پول پدرم را پس میفرستیم.
پول یک کیلو طلای فروخته شده را چه کردید؟
آن را خرج کردیم. البته مقدار کمی از آن مانده است.
سرقت را چگونه انجام دادید؟
بیشتر اوقات من در مغازه به پدرم کمک میکردم و میدانستم چگونه میشود گاوصندوق را باز کرد، یک روز هم کلید مغازه و گاوصندوق را دزدیدم و آن را ساختم، بعد هم نیمه شب وقتی همه خواب بودند، به مغازه آمدیم و طلاها را دزدیدیم.
پدرت بعد از سرقت به تو ظنین نشده بود؟
او خیلی ناراحت بود و میترسیدم سکته کند. راستش پشیمان شدم، اما از ترس دوستانم سکوت کردم.
پس از فرار به کجا رفتی؟
به خانه پدربزرگ یکی از دوستانم که خالی بود. قرار بود چند روز دیگر بقیه طلاها را بفروشیم و به خارج از کشور برویم.
گذرنامه داری؟
بله پدرم برایم گرفته بود.
پدرت رضایت نمیدهد؟
خیر، میگوید تو دیگر به درد نمیخوری، راستش حق دارد من خیلی بد کردم و اکنون نیز پشیمان هستم. کاش مرا میبخشید.
دوستانت سابقهدار هستند؟
نمیدانم فقط سیگار میکشند و یکی هم شیشه مصرف میکند.
تو هم سیگار میکشی؟
نه.
دوستانت اعتراف کردند قصد داشتند با طلاها
فرار کنند.
نمیدانم من باید به حرف پدرم گوش میکردم.
ناصر صبوری/ گروه حوادث
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
بگیر پدر
رفیق ناباب كه اصلا تو این ماجرا نقشی ندارد!!!!!!