گزیده سرمقاله‌ روزنامه‌های صبح امروز

... و اما تظاهرات فردا

روزنامه‌های صبح امروز ایران در سرمقاله‌های خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداخته‌اند از جمله «تلکس 1540»،«... و اما تظاهرات فردا»،«حل بحران؛ اینگونه؟‌!»،«راه های بهتری هست»،«رنگ سبز؛لجنی یا علوی؟»،«توهم دوستی با شیطان !»،«اهمیت امنیت اجتماعی از دیدگاه اسلام» و... که برخی از آنها در زیر می‌آید.
کد خبر: ۲۹۱۱۲۱

جام جم:تلکس 1540

«تلکس 1540»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی جام جم به قلم مهدی فضایلی است که در آن می‌خوانید؛ار ساعت 10/11 گروهی از تظاهرکنندگان به محوطه سفارت وارد شده و سپس به طبقه همکف ساختمان رفتند. تمامی کارمندان نمایندگی در طبقات فوقانی ساختمان حضور دارند. در طبقه همکف، سربازان نیروی دریایی با استفاده از گاز اشک‌آور در حال متفرق کردن تظاهرکنندگان هستند.

این متن تلکس شماره 1540 و آخرین تلکسی است که با عنوان خبر کوتاه و فوری از سوی به‌اصطلاح سفارت آمریکا در ایران، صبح روز 13 آبان 1358 به وزارت امورخارجه این کشور مخابره شد و پس از آن پرونده قطور دیپلماتیک سفارت ایالات متحده آمریکا در تهران بسته شد.

گشایش پرونده آمریکا در ایران تقریبا به 1850 میلادی باز می‌گردد، ولی اوراق اصلی و البته سیاه این پرونده بیشتر مربوط به مقطع کودتای 28 مرداد و پس از آن می‌شود. گفته می‌شود این کودتا اولین تجربه سیا در سرنگونی یک دولت خارجی بوده است؛ تجربه‌ای که بعد از آن بارها در کشورهای مختلف به کار گرفته شد.

تا پیش از کودتای 28 مرداد دولت‌های روسیه و انگلیس پرچمدار خیانت به منافع ملت ایران بودند، خیانتی که ساده‌لوحی، فساد، بزدلی، دنیازدگی و دیگر رذایل دولتمردان قاجار و پهلوی زمینه‌ساز آن بود.

دشمنی آمریکا با ملت ایران به معنای تلاش برای تضییع منافع و مصالح ملت ایران به نفع منافع خود، ترویج فساد و بی‌بندوباری، زیر پا گذاشتن استقلال و کیان ملت ایران، نادیده گرفتن و تهدید آزادی ملت ایران و... همگی اقداماتی بود که دولتمردان آمریکا بخصوص از زمان کودتای 28 مرداد تا مقطع پیروزی انقلاب اسلامی لحظه‌ای در آن درنگ نکردند.

با پیروزی انقلاب اسلامی این روند دچار یک وقفه اساسی شد و آمریکایی که ایران را از نظر اختیار دخل و تصرف در آن از جمله ایالت‌های خود محسوب میکرد ناگهان آن را استقلال یافته و مقتدر در برابر منافع خود مشاهده کرد و لذا دشمنی هایش رنگ و بویی دیگر گرفت و با کینهتوزی همراه شد و انواع و اقسام فتنه ها و توطئه ها را از غائله‌آفرینی در کردستان، گنبدکاووس، آذربایجان و خوزستان گرفته تا کودتا و تحریک صدام برای شروع جنگ تحمیلی تا حمایت از جریان‌های وابسته بخود برای نابودی انقلاب اسلامی و بازگشت به دوران چپاول منافع ملت ایران آغاز کرد و این بود رمز حمله دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا که پس از تسخیر معلوم شد جاسوسخانه آمریکاست. بی‌جهت نبود که سفیر اسبق آمریکا در عراق به یکی از مقامات این کشور گفته بود علت این‌که در آمریکا انقلاب نمیشود این است که آمریکا در واشنگتن سفارت ندارد!

اگر پس از انقلاب اسلامی ایران، در کنار شعار محوری نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی، شعار مرگ بر آمریکا، پررنگ‌تر از مرگ بر دیگر استعمارگران حتی انگلیس مطرح شد و آمریکا، دشمن شماره یک و شیطان بزرگ خوانده شد نه به این معنا بود که ملت ایران خیانت‌های روس و انگلیس را فراموش کرده است یا دیگر دولت‌های امروز دنیا را برادر خوانده خود و حافظ منافع خویش میداند، نه، بلکه معنای آن این بود که اولا دشمنی این دشمن در این مقطع بیش از دیگران است چون زخم‌خورده اصلی اوست، ثانیا این که حتی برخی از دشمنی های دیگران بواسطه تحریکات و زمینه‌سازیهای آمریکاست و ثالثا دولتمردان آمریکا ابایی از بروز دشمنی خود نسبت به ملت و دولت ایران ندارند و آشکارا آن را برزبان میرانند. به این مجموعه اضافه میشود حمایت‌های بیدریغ آمریکا از دشمن مسلمانان یعنی رژیم صهیونیستی.غفلت‌هایی که جریانی طی سال‌های استقرار دولتی معروف به اصلاحات از خود بروز داد و دشمنی آمریکا را یا فراموش یا احساس منافع مشترک با آن کرد و گرایش به غرب و بویژه آمریکا را در رفتار خود بروز داد، این روزها بیپردهتر و گستاخانه تر با حذف شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر انگلیس و حتی مرگ بر اسرائیل، همسویی خود را با دشمنان منافع ملت ایران نمایان ساخته است.از همین رو دشمن شناسی از ضرورت‌های هر روز و بخصوص امروز ماست. شناخت دشمن است که بیداری و هوشیاری مقابل او را موجب می‌شود و به همین جهت دشمنان اصلی ما تلاش می کنند مفهوم دشمن را ساخته و پرداخته ذهن برخی در ایران معرفی کنند و القاء کنند وجود دشمن توهم است و نه واقعیت.قابل تامل اینکه همین جریان پیوسته می‌کوشد اسلام‌هراسی، شیعه‌هراسی و بخصوص ایران‌هراسی را دامن بزند. در ورای همه این مسائل جریان جوشان دشمن اصلی ملت ایران است که به عنوان عنصر اصلی و تعیین کننده، همه حاشیه ها را کنار خواهد زد و امسال پرخروشتر و آگاهانه‌تر 13آبان روز ملی مبارزه با استکبار را جلوه‌ای فراموش‌ناشدنی از هوشیاری و بیداری می سازد.ملت ایران در تداوم استکبار‌ستیزی خود و تا زمانی‌که آمریکا خوی سلطه طلبی اش را کنار نگذارد اجازه نخواهد داد به تلکس 1540 عددی اضافه شود!

کیهان:... و اما تظاهرات فردا

«... و اما تظاهرات فردا»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن می‌خوانید؛
1- آقایان موسوی و خاتمی می دانند وقتی در مقابل شعاری که هواداران اندک و کم شمار آنان در روز قدس به حمایت از اسرائیل سر داده اند، ساکت می مانند و کمترین سخنی در ملامت آنان و یا علیه اسرائیل بر زبان نمی آورند و بر قلم نمی رانند، به طورطبیعی، احتمال نرم شدن آنها در مقابل رژیم صهیونیستی- و نه الزاماً وابستگی آنها- قوت می گیرد...نمی گیرد؟! مخصوصاً آن که شناسنامه روزقدس به نام مبارزه با اسرائیل صادر شده است.

2- وقتی همین آقایان موسوی و خاتمی به مناسبت روز 13آبان بیانیه صادر کرده و سخنرانی می کنند و در این بیانیه و سخنرانی نه فقط به جنایات آمریکا کمترین اشاره ای نمی کنند، بلکه نامی از آمریکا نیز به میان نمی آورند و در همان حال به گونه ای آشکار از هواداران خود می خواهند با حضور در تظاهرات این روز، مخالفت خویش با نظام اسلامی و همصدایی با آمریکا را فریاد بزنند، به خوبی می دانند که از این رهگذر، وابستگی خود به آمریکا را اعلام کرده اند... نکرده اند؟! و حال آن که روز 13آبان با هویت اعتراض به جنایات آمریکا به دنیا آمده است.

3- اوباما رئیس جمهور آمریکا، نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی، گوردن براون نخست وزیر انگلیس، سارکوزی رئیس جمهور فرانسه و برلسکونی نخست وزیر ایتالیا از موسوی و خاتمی با عنوان «امید غرب برای مقابله با نظام اسلامی» یاد می کنند و سازمان منافقین، بیت العدل بهایی ها، گروههای مارکسیست، سلطنت طلب ها و از جمله رضا پهلوی، و مهره های بدنام بین المللی نظیر جرج سوروس، مایکل لدین و... موسوی و خاتمی را «فرصت طلایی»! برای برچیدن بساط انقلاب اسلامی و انتقام از امام خمینی(ره) می دانند و تمامی سرمایه و توان خود را برای حمایت از آنها به میدان آورده و هزاران - بله تعجب نکنید، هزاران- سایت اینترنتی و ایستگاههای رادیویی و تلویزیونی و صدها شبکه ماهواره ای و... در آمریکا، اروپا و اسرائیل، بیشترین- اگر نگوئیم تمامی- برنامه های خود را به حمایت از سران فتنه و لجن پراکنی علیه اسلام و امام و انقلاب اختصاص می دهند و موسوی و خاتمی نه تنها در اعتراض به آنها موضعی نمی گیرند، بلکه به حمایت گسترده مالی و تبلیغاتی و سیاسی آنها افتخار نیز می کنند، بدیهی است در این حالت، موسوی و خاتمی به وضوح می دانند و درک می کنند که مردم مسلمان و پاکباخته ایران اسلامی در ذهن و نگاه خود نام این دو را از لیست افراد وفادار به انقلاب، امام و مردم دوست کشورشان خط زده و در لیست «عاملان بیگانه»! می نویسند... نمی نویسند؟!

4- آیا هیچیک از موارد فوق که فقط اندکی از بسیارها و مشتی از خروارهاست، قابل انکار است؟ معلوم است که نیست، اینها، همه واقعیاتی است- اگرچه تلخ- ولی خالی از ابهام و عاری از تردید. اکنون جای این سوال است وقتی موسوی و خاتمی می دانند که نتیجه طبیعی و منطقی عملکرد چندماه اخیر آنها، اعلام صریح بی اعتقادی آنان به اسلام ناب محمدی(ص) - و نه اسلام آمریکایی- و انقلاب و امام است و با این مواضع و عملکرد به یقین در لیست دشمنان مردم قرار می گیرند، چرا حداقل برای حفظ ظاهر هم که شده، علیه آمریکا و اسرائیل و اروپا و منافقین و بهائیان و سلطنت طلب ها و... موضعی نمی گیرند؟ و مثلاً به گونه ای حتی کمرنگ به هواداران خود نهیب نمی زنند که چرا در روز قدس که روز مرگ بر اسرائیل است، به نفع اسرائیل شعار داده اید؟! و یا، زبان به ملامت آمریکا و اسرائیل نمی گردانند که چرا ما دو نفر را «امید غرب برای مقابله با نظام اسلامی» معرفی می کنید؟ و یا، علیه منافقین و بهائیان و سلطنت طلب ها و مارکسیست ها و... فریاد- که نه، لااقل غرولندی هم- نمی کنند که چرا ما دو تن را «فرصت طلایی برای برچیدن بساط انقلاب اسلامی و انتقام از امام خمینی(ره)» می دانید؟! و ... راستی چرا؟! این پرسش کاملاً طبیعی و منطقی است و آقایان موسوی و خاتمی می توانند با اعلام موضع علیه آمریکا و اسرائیل و گروههای ضدانقلاب، ولو برای حفظ ظاهر هم که شده، تلقی وابستگی به اجانب و مامور بودن از سوی آمریکا و اسرائیل را در ذهن این و آن خنثی کنند. ولی چرا نکرده اند و نمی کنند؟!...

5- پاسخ این سوال، اگرچه تلخ و ناگوار است ولی متاسفانه به پذیرش نزدیک است که موسوی و خاتمی برای جلب نظر و کسب حمایت مردم مسلمان و انقلابی و میهن دوست ایران اسلامی به میدان نیامده اند. نه این که خواستار حمایت آنها نباشند، بلکه، حضور آنان در جمع خود را بعد از دست کشیدن آنها از اسلام و انقلاب و امام(ره) می خواهند؛ چرا که شواهد و قرائن موجود این تلقی را پدید می آورد که مقصود این دو، ایجاد یک اپوزیسیون و تشکیل یک طبقه با هویت «ضدامام و جمهوری اسلامی» است و برای این منظور، بایستی از مخالفان امام(ره) و نظام برای حضور در این اپوزیسیون دعوت کنند، که کرده اند و می کنند. بنابراین شعارها، مواضع و عملکرد آنها باید به گونه ای باشد که جلب اعتماد مخالفان امام و نظام را در پی داشته باشد و بدیهی است که کمترین و کمرنگ ترین موضع موسوی و خاتمی علیه آمریکا و اسرائیل نتیجه ای غیر از ناامید شدن مخالفان نظام از آنها و دور شدن و جدایی آنان از جریان یاد شده به دنبال نخواهد داشت، بی آن که در جذب و جلب وفاداران اسلام و انقلاب و امام به سوی این جریان تاثیری داشته باشد.

6- اکنون به آسانی می توان احتمال داد که چرا موسوی و خاتمی با وجود اطلاع از باورهای ضدآمریکایی و ضد اسرائیلی توده های مردم مسلمان، در بیانیه ها و سخنرانی هایی که به مناسبت روز قدس صادر می کنند، علیه اسرائیل- که هویت روز قدس مخالفت با این رژیم غاصب و صهیونیستی است- کمترین موضعی نمی گیرند و در بیانیه اخیر خود به مناسبت روز 13 آبان، هیچ اشاره ای به آمریکا که این روز با هدف مقابله با آن شکل گرفته است، دیده نمی شود چه رسد به مخالفت با آن.
7- موسوی و خاتمی می دانستند و می دانند 13 میلیون رای آنها در انتخابات اخیر، رای مردمی است که به نظام، اسلام و انقلاب وفادارند و البته در اداره کشور سلیقه ای متفاوت با یک جریان سیاسی دیگر دارند و رقابت انتخاباتی جز ارائه دیدگاههای متفاوت از سوی نامزدها و گزینش یکی از آنها با رای اکثریت، مفهوم دیگری ندارد. اما، سخن آن است که موسوی و خاتمی با وجود این که می دانستند اکثریت نزدیک به تمام 13 میلیون نفری که به آنها رأی داده اند به اسلام و انقلاب و نظام وفادارند چرا برای حفظ آنها در حلقه خود نه فقط تلاشی نکردند، بلکه با اتخاذ مواضع ضدنظام و عملکردهای آمریکا و اسرائیل پسند، این توده انبوه-اگرچه اقلیت، نسبت به 25 میلیون دیگر- را از خود راندند و نهایتاً با جمعی از مخالفان مردم و نظام اسلامی تنها ماندند هرچند هنوز هم شماری از زودباوران به هویت واقعی این جریان پی نبرده و بی آن که مخالف مردم و نظام و اسلام باشند، در حلقه یاد شده باقی مانده اند.

پاسخ این سوال نیز با پاسخ سوال قبلی همسان است و آن، این که، در حلقه اپوزیسیون مورد نظر موسوی و خاتمی جایی برای وفاداران به نظام و انقلاب نیست. در برخی از شعارهای موسوی و خاتمی قبل از انتخابات و بعد از آن دقت کرده و آنها را با هم مقایسه کنید. قبل از انتخابات شعارهایی نظیر «ولایت فقیه همواره جامعه ما را از کودتاها و دیکتاتوری ها حفظ کرده و این قطعاً عقیده سیاسی بنده است... بدون ولایت فقیه به فرصت های امروزی نمی رسیدیم... من با قبول ولایت فقیه وارد انتخابات شده ام ... ما با دشمنان جمهوری اسلامی ایران سر سازش نداریم... پایبندی به قانون هویت ماست... نباید قانون را فقط هنگامی که به نفع ماست قبول داشته باشیم... قانون اساسی میثاق ملی است و...» بدیهی است که اکثر قریب به اتفاق 13 میلیون رای یاد شده را فقط به فقط می توان نتیجه اعتقاد رأی دهندگان به این شعارها دانست. آیا موسوی و خاتمی می توانند انکار کنند که با این شعارها از 13 میلیون نفر رأی گرفته اند؟ بدیهی است که نه، بنابراین، مواضع و عملکرد آنها بعد از انتخابات که در مواردی یکصد و هشتاد درجه با مواضع آنها در دوران انتخابات مغایرت داشته است چه مفهومی دارد؟ و آیا برای این تغییر یکصدوهشتاد درجه ای غیر از خیانت به آراء 13 میلیونی یاد شده می توان نام دیگری پیدا کرد؟

8- از یک ماه قبل تاکنون، مقامات و رسانه های آمریکایی، اسرائیلی و اروپایی همراه با سایر رسانه های ریز و درشت ضد انقلاب برای تظاهرات فردا، نقشه کشیده و رجز خوانده و دستورالعمل صادر کرده اند، که چی؟! همه دستورالعمل ها در یک جمله خلاصه می شود، «به جای شعار مرگ بر آمریکا، علیه جمهوری اسلامی شعار بدهید»! اما، از چه کسانی خواسته شده است که چنین کنند؟ از ملت؟! معلوم است که نه، از همان جماعت اندک که بعد از ریزش چند میلیونی رأی دهندگان در غربال موسوی و خاتمی باقی مانده اند. همان ها که روز قدس به نفع اسرائیل شعار دادند، همان ها که... برای آمریکا و اسرائیل مهم نیست که چند نفرند! جنگ نرم است و توپخانه ها جای خود را به رسانه ها داده اند. این جماعت اندک به فریب یا به ماموریت وظیفه برهم زدن دارند و بقیه کارها برعهده رسانه های دشمن است که از «کاه»، «کوه» بسازند، اگر چه به مجاز!!

9- اخبار موثق- حتی از رسانه های دشمن- حکایت از آن دارد که قرار است شماری از این فریب خوردگان یا مأموریت یافتگان از شهرستان ها نیز به تهران بیایند. ابتدا قرار بود مقابل لانه جاسوسی جمع شوند ولی در هراس از خشم جمعیت که دیگر تاب تحمل پیاده نظام آمریکا و اسرائیل را از دست داده اند، در این تصمیم تغییراتی پدید آمده است. شماری نیز قرار بود- و هست- که برای منحرف کردن اذهان از آمریکا به سفارت روسیه حمله کنند. همین جا گفتنی است، امام راحل ما(ره) که خود پرچمدار واقعی سیاست نه شرقی نه غربی بود در موارد مشابه می فرمود؛ «ما در جنگ با آمریکا و تفاله های آمریکا هستیم... هریک از اینها را شناسایی و به دادگاه معرفی کنید. ننشینید، باز جایی را آتش بزنند... یک دسته مرگ بر شوروی را مطرح می کنند تا آمریکا منسی(فراموش) شود» صحیفه امام(ره)، ج 15، ص .29
حضور در خیابان های کم تردد و آتش زدن و تخریب نیز یکی از برنامه های اعلام شده آنهاست. گفته می شود که آدرس این خیابان ها از قبل به رسانه های خارجی اطلاع داده شده است و...

10- و بالاخره باید توجه داشت که مقصود نهایی جماعت یاد شده، مقابله با اساس اسلام و انقلاب و امام است و نه دولت نهم و دهم... که به یقین خالی از برخی انتقادهای جدی نیست. باطل السحر این ترفند آمریکایی- اسرائیلی، حضور گسترده و فریاد مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل است. خدا بر درجات امام راحل(ره) بیفزاید که می فرمود فریادهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل شما، مرگ آمریکا و اسرائیل را درپی خواهد داشت...

آفتاب یزد: حل بحران؛ اینگونه؟‌!‌  

«حل بحران؛ اینگونه؟‌!»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی آفتاب یزد است که در آن می‌خوانید؛ پس از انتخابات ریاست جمهوری، بحران ناشی از ادعاهای بحران‌ساز یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری علیه مجموعه فعالان سیاسی کشور – جز خود و طرفدارانش– وارد فاز جدیدی شد. حامیان همین کاندیدا، تلاش کردند شرایط را کاملا عادی جلوه دهند و خود او نیز با تحقیر مخالفان و منتقدان، موجب شعله‌ورتر شدن بحران شد به طوری که تعدادی از نمایندگان اصولگرای مجلس، اظهارات و اقدامات این مقام سرشناس را به بنزینی تشبیه کردند که بر روی آتش ریخته می‌شود. در این میان، افرادی تلاش کردند برای کاهش تنش‌ها، راهکارهایی بیندیشند اما در شناسایی راهکارها و اجرایی کردن آنها نیز بی‌تدبیری‌ها، موج می‌زد. مقام وابسته به نهاد ناظر انتخابات، قبل از رسیدگی به شکایات کاندیداها، به صورت قطعی از «بی اثر بودن تخلفات بر نتایج انتخابات» سخن گفت و بعضی از اعضای هیئت حکمیت نیز قبل از آغاز حکمیت، کاندیداهای معترض را مورد حمله قرار دادند؛ اگرچه هر سه کاندیدای معترض، نسبت به بی‌طرفی اکثریت اعضای هیئت بازشماری آراء و حکمیت، ابراز تردید می‌کردند.

در اوج این ماجراها، برخی از شخصیت‌های سرشناس جناح اصولگرا، تلاش کردند با موضع‌گیری‌های آرامش بخش، از حجم تنش‌ها بکاهند. البته برخی از اصلاح‌طلبان، به این تلاش‌ها خوش‌بین نبودند و بعضی از اظهارنظرهای ظاهرا بی‌طرفانه را مبتنی بر نوعی تقسیم وظیفه در میان اصولگرایان می‌دانستند. اما به هر حال، همین اقدامات نیم‌بند نیز موجب عصبانیت گروهی می‌شد که خود را پیروز بلامنازع عرصه رقابت می‌پنداشت و هر نوع حکمیت و پا در میانی را موجب کاهش سهم خود از متاع حکومت می‌دانست.

عصبانیت‌ها که در روزهای نخست تنها دامان قالیباف، محسن رضایی و علی لاریجانی را گرفته بود کم کم نصیب عسگراولادی هم شد تا مشخص گردد تنها اصل غیرقابل خدشه‌ برای فراکسیون افراطی اصولگرایان، حفظ سهم صددرصدی از قدرت به هر قیمت است. اما عقلای جناح موسوم به اصولگرا از پا ننشستند زیرا به خوبی می‌دانستند که نه روش های فیزیکی برای «حذف» اصلاح‌طلبان، نتیجه‌بخش بوده است و نه روش‌های شیمیایی برای «حل» آنها. عقلای آن جناح همچنین از فضاسازی‌های رسانه‌ای برای استحاله بخشی از اصلاح طلبان یا القای استحاله آنها ناامید شدند.

از سوی دیگر، عده‌ای از اصولگرایان که از هوش سیاسی بالاتری برخوردار هستند، به خوبی میزان نفوذ خود در جامعه و سهم واقعی ‌خویش از قدرت سیاسی را درک می‌کردند و لذا مایل بودند اصلاح‌طلبان «حضوری کنترل شده» در عرصه‌ سیاسی کشور داشته باشند تا این حضور به ترمزی برای بعضی فعالیت‌های هزینه‌ساز دولت تبدیل شود. فراکسیون دولتی اصولگرایان هم از یک سو به خوبی این نیازمندی اصولگرایان را درک می‌کرد و از سوی دیگر، از حضور اصلاح طلبان در عرصه سیاسی، احساس وحشت داشت ولذا بر تلاش خود برای تکمیل پروژه «حذف اصلاح‌طلبان به هر قیمت» می‌افزود. در این میان به نظر می‌رسد گسترش روزافزون حمایت‌های مردمی و پیوستن مستمر نخبگانی از طیف دانشگاهیان، ‌حوزویان و هنرمندان به جنبش اصلاحی موردنظر اصلاح‌طلبان، بار دیگر فراکسیون‌های مختلف اصولگرایان را کنار هم قرار داده است تا فعلا خطر «بازگشت اصلاح‌طلبان» را از سر بگذرانند و آنگاه برای اختلافات درون جناحی که در تمام چهارسال گذشته، در عرصه‌های مختلف «رُ خ» نموده است، تدبیری بیندیشند.

انتخاب سخنران برای مراسم روز سیزده آبان را می‌توان در همین راستا ارزیابی کرد. شخصیتی که نام او به عنوان سخنگوی اصولگرایان در مراسم سیزدهم آبان ماه اعلام شده، کسی است که در تحولات پس از انتخابات، شدیدترین موضع‌گیری‌ها را در خصوص اصلاح‌طلبان و رهبران آنها داشته و یک اظهارنظر او در خصوص کهریزک نیز در میان دانشجویان، حساسیت ‌برانگیز شد.

البته این مقام فرهنگی، روزنامه‌ها را به خاطر نحوه انعکاس سخنان خود مورد حمله قرار داد اما خود او به خوبی می‌داند که آنچه اظهارات اخیر را در کانون توجهات قرار داد مجموعه موضع‌گیری‌های وی در چهار سال اخیر بوده که با تشبیه مجلس ششم به آواری بر سر اصولگرایان آغاز و به اظهارنظر در خصوص کهریزک ختم شد. به هر حال، این شخصیت‌ فرهنگی، حق دارد در دعواهای سیاسی فعلی، از یک طرف دعوا حمایت و طرف دیگر را مورد حمله قرار دهد. اما کسانی که به دنبال حل بحران و آرام‌سازی کشور هستند می‌توانستند با قدری خوش ‌سلیقگی در انتخاب سخنران، مراسم 13 آبان را که مورد حساسیت دو جناح کشور می‌باشد از تنش‌های احتمالی دور سازند. البته شاید کسانی که فعلا ابتکار عمل و قدرت تصمیم‌گیری در جناح اصولگرا را به دست دارند اصولا وجود هر گونه بحران و تنش در کشور را منتفی بدانند و مایل باشند فضای بسیار آرام کشور را از خشکی و آرامش دل آزار، رها سازند!‌‌

رسالت:چرایی توقف در ایستگاه تصمیم گیری

«چرایی توقف در ایستگاه تصمیم گیری»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی رسالت به قلم  صالح اسکندری است که در آن می‌خوانید؛این روزها همراه با توقف قوه قضائیه در ایستگاه تصمیم گیری درباره محاکمه برخی عوامل و مسببان اصلی حوادث پس از انتخابات که مانند توقف های اخیر قطارهای مترو در ایستگاه ها بسیار طولانی و برای بعضی آزاردهنده شده است برخی این سوال به ذهنشان متبادر می شود که چرا رهبر معظم انقلاب با تامل ویژه ای هنوز عوامل اصلی فتنه اخیر را بازیچه دست دشمنان قلمداد نمی کنند و اجازه بازداشت و محاکمه آنها را نمی دهند.

این در حالی است که اغلب تحلیلگران سیاسی معتقدند باطل السحر دومینوی فتنه پس از انتخابات، تنها محاکمه قانونی و عذرخواهی محرکان و مسببان اصلی اغتشاشات از مردم است. به اعتقاد این دسته از آگاهان سیاسی تعلل در تصمیم گیری پیرامون این موضوع اگر چه ممکن است با توجه به وزن کم جریان معارض، هزینه آنی و حیاتی نداشته باشد اما موجب نوعی اباحی گری سیاسی در آینده و شکسته شدن قبح قانون شکنی می شود.

به زعم راقم این سطور پاسخ سوال فوق در بایسته ها و مزیت های نسبی نظام سیاسی متکی بر ولایت فقیه خلاصه می شود. رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای مانند بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) پیش از آنکه یک سیاستمدار به معنای عرفی آن باشند یک فقیه جامع الشرایط هستند.

بیش از7  سال زندگی در جمع فقهای دانشگاه امام صادق (ع) به من آموخته است که فقاهت مولد نوعی شکیبایی و دقت نظر ویژه در برخورد با مسائل مختلف است. تقوا و عدالت فقیه مانع از شتابزدگی در تصمیم گیری و توزیع ناعادلانه ارزشها می شود. فقه دانشی اجتهادی برای فهم احکام درست بر طبق مقصود واضع شریعت از روی ادله تفصیلی است. درست به مانند عملیات مقنیان که از زیر قشرهای زیادی، باید آب زلال بایدها و نبایدها را بیرون بکشند.

سیاست چیزی به جز مجموعه ای از تصمیم گیری ها نیست اما فقاهت لگام سیاست است. سیاست ورزی فقیه جامع الشرایط با نظام واره تصمیم گیری و تحلیل های بعضا صحیح و سقیم سیاستمداران تفاوت اساسی دارد. محصول پیوند دیانت و سیاست، تقوا و عدالت موشکافانه در برخورد با مسائل مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی است. این رویه در حقیقت تداوم مسیر مولای متقیان (علیه السلام) در سیاستمداری است.

 ”والله ما معاویه بادهی منی ولکنه یغدر و یفجر و لولا کراهیه الغدر لکنت من ادهی الناس; به خدا سوگند معاویه زیرک تر از من نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است و اگر نیرنگ و پیمان شکنی ناپسند و ناشایسته نبود من زیرک ترین بودم!”

در فتنه جمل که بسیار به حوادث پس از انتخابات شبیه است حضرت امیر(ع) به بهانه های مختلف و به تناوب با طلحه و زبیر احتجاج کردند تا حجت را بر آنان تمام کنند.

به تعبیر رحیم پور ازغدی حضرت امیر(ع) نامه ای را برای حاکم کوفه می فرستند و تا آخر هم می گفتند مصالحه، مذاکره، گفتگو و نصیحت. به یاران خود می گفتند با اینها با زبان خوش سخن بگویید و آنها را تحریک نکنید.

ما نمی خواهیم بجنگیم بلکه می خواهیم با هم باشیم، کوتاه بیائید، اما اینها این کار را نکردند. قبل از جنگ جمل حضرت علی(علیه السلام)  رو به طلحه و زبیر کرده می فرمایند:” ای پیر مردان! از این رای نادرست برگردید. فرصت برای بازگشت من و شما زیاد نیست. از سن ما دیگر گذشته است. اگر اکنون برگردید، بزرگترین ضربه ای که به شما می خورد این است که به شما می گویند ترسیدند و شکست خوردند؛ عیبی ندارد؛ بپذیرید پیش از آنکه نار و عار در قیامت سراغ شما بیاید. اگر الآن عقب بروید ممکن است علیه شما بگویند ترسیدند در حالی که این ترس نیست بلکه این عقل است اما اگر با من بجنگید هم نار است هم عار، هم ننگ دنیاست و هم عذاب آخرت.”

مسلما به نظام اسلامی مبتنی بر فقاهت نمی توان به دلیل ریزبینی و موشکافی خرده گرفت. رهبر معظم انقلاب در برخورد با حوادث پس از انتخابات از الگوی علوی در مواجهه با فتنه ها بهره بردند و این شاخص خط کش مدرجی به دست میدهد که می توان تقوا و عدالت نظام در تصمیم گیری ها را با آن اندازه زد. ایشان اگرچه معتقدند عده ای با زیر سوال بردن انتخابات جرم بزرگی مرتکب شدند اما موسوی و کروبی از عناصر نظام و متعلق به نظام هستند و در ریشه کاوی فتنه اخیر باید نگاه عمیق تری به مسئله داشت.

در عین حال اصرار بر شکیبایی متقیانه ولایت فقیه و قضاوت عادلانه رهبر معظم انقلاب به معنای نفی این حقیقت نیست که اگر موضوعی برای ایشان حجت شرعی و قانونی شود و بقای نظام اسلامی به عنوان اوجب واجبات منوط و مسبوق به آن باشد لحظه ای در تصمیم گیری پیرامون آن درنگ کنند. همانگونه که امام خمینی(ره) در برخورد با دولت موقت، مخالفان لایحه قصاص و گروهک منافقین ابتدا مدارا و نصیحت می کردند، اما وقتی این روش بی نتیجه می ماند قاطعیت از خود را نشان دادند.

تحرکات اخیر موسوی و کروبی و تشویق مردم برای تجمع غیر قانونی در روز قدس و 13 آبان نظریه اغلب سیاسیون را مبنی بر وابستگی مستند عوامل اصلی فتنه با دستگاههای جاسوسی آمریکایی و صهیونیستی تائید می کند. رویکرد خصمانه محرکان و مسببان وقایع اخیر شاید حجت را بر مقام معظم رهبری تمام کند و با اتکا به دلایل و شواهد فراوانی که وجود دارد قضاوت نهایی ایشان را تغییر دهد.

اعتماد:راه های بهتری هست

«به بهانه لغو مجوز روزنامه سرمایه؛راه های بهتری هست»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی اعتماد به قلم بهروز بهزادی است که در آن می‌خوانید؛وقتی خبر انتصاب معاون جدید مطبوعاتی وزارت ارشاد را شنیدم، تصمیم گرفتم بنا بر سنت خودم یادداشتی درباره انتظاری که روزنامه نگاران از وی دارند بنویسم. همین طور که مطالب چنین یادداشتی را در ذهنم طبقه بندی می کردم، خبر لغو مجوز روزنامه سرمایه رسید و این پرسش که چرا یک روز بعد از انتصاب معاونت مطبوعاتی یکی از روزنامه های کشور از چرخه تولید و توزیع بازماند، تبدیل به سوژه یی شد که می خوانید.بدون هیچ تعارفی باید بگویم انتظار نداشتم خبر ناراحت کننده لغو مجوز یک روزنامه را در نخستین روز کاری جناب آقای رامین بشنوم و ای کاش این خبر یک روز قبل از انتصاب ایشان منتشر می شد.

شاید به من پاسخ دهند که رسیدگی به پرونده روزنامه سرمایه از قبل در جریان بوده است و تصمیم گیری نهایی با انتصاب ایشان همزمان شده است که باز هم در این مورد می توان گفت می توانستند چنین تصمیم بزرگی را به اعتبار شخصیت حقوقی شان شخصاً نیز بررسی کنند و اگر به همین نتیجه موجود می رسیدند، نتیجه را چند روز بعد اعلام می کردند. حتی می خواهم پا را از این هم فراتر بگذارم و یادآور شوم چه خوب می شد جناب آقای معاون مطبوعاتی جدید که همین جا ورودشان را به عرصه تبریک و تهنیت می گویم مدیرمسوول روزنامه سرمایه را می خواستند، تذکر نهایی را به ایشان می دادند و یک هفته بعد اگر می دیدند جناب مدیرمسئول به تذکر ایشان توجه نکرده است، رای ارزنده خود را تقدیم هیات نظارت می کردند و شاید حالا هم دیر نشده باشد و جناب شان با چنین رویه یی درباره روزنامه سرمایه به اهالی مطبوعات اعلام کنند وقتی راه های دیگری هست با تعطیل شدن مخالفند.و اما جناب رامین عزیز، به من روزنامه نگار حق بدهید از شنیدن خبر لغو مجوز روزنامه سرمایه ناراحت و نگران شوم. حتی اگر عصبی هم شوم باید به من حق بدهید چراکه من روزنامه را مثل یک آدم دارای جان و روح و روان می دانم.

روزنامه مثل هر انسانی نفس می کشد و زندگی می کند. چنین موجودی را باید از گزند حوادث و عوارض حفظ کرد. باید تیمارش کرد و نباید گذاشت از نفس کشیدن بیفتد. مرگ یک روزنامه غم انگیز است و اگر حیات و مماتش دست ماست باید تلاش کنیم زنده، سالم و سرحال بماند. هر بار که یک نشریه توقیف یا لغو مجوز شده است، نوشته ام که یک نشریه فی نفسه نمی تواند مجرم و خطاکار باشد، بلکه اگر صحبت از جرم و خطا می شود، مربوط به صاحب امتیاز، مدیرمسوول، سردبیر و سایر نیروهای یک روزنامه یا مجله است.

به جای اینکه مثلاً یک روزنامه را تعطیل کنیم می توانیم مدیران را از ادامه کار بازداریم. اگر واقعاً بنا بر این باشد که سعی کنیم از تعطیل شدن واحدهای مطبوعاتی جلوگیری کنیم می توان به راحتی و بدون دردسر با مدیران ارشد این واحدها وارد گفت وگو شد و از آنان خواست جای خود را به دیگری بدهند و اگر تمکین نکردند، آنگاه می شود فکر دیگری کرد.

شاید گفته شود آنچه من پیشنهاد می کنم در قانون مطبوعات نیامده است، در پاسخ می گویم قانون هیچ گاه جلوی رایزنی های مثبت را نگرفته است و حتی می توان قانون را در این زمینه اصلاح کرد. با یک ماده واحده و تقدیم لایحه به مجلس می توان از نمایندگان خواست مسیر را برای ایجاد فضایی که واحدهای مطبوعاتی آسیب تعطیلی را نبینند، اصلاح کرد و سپس در اندیشه قانون جدیدی برای مطبوعات بود؛ قانونی که ملزومات روزنامه نگاری صنعتی امروز در آن دیده شده باشد.

همه ما و به ویژه کارشناسان معاونت مطبوعاتی می دانند شالوده قانون فعلی مطبوعات مربوط به دورانی است که روزنامه ها و مجلات سازمان کوچکی داشتند و در ساختمانی یکی دو اتاقه به حیات خود ادامه می دادند و در آن شرایط مدیرمسوول می توانست پاسخگو باشد، ولی اینک با تعدد صفحات مطبوعات، به ویژه روزنامه ها کدام مدیرمسوولی می تواند با دقت همه صفحات نشریه را هر روز بخواند. پس مسوولان و پاسخگویان باید افزایش یابند و طرحی نو می توان درانداخت که با شرایط روز کشور سازگار باشد.

جناب معاون جدید مطبوعاتی وزارت ارشاد را دعوت می کنم که به این یادداشت کوتاه به دیده عنایت بنگرند، چراکه با قاطعیت می گویم چاره یی جز تغییر نگاه به مطبوعات نداریم. از یک سو باید تلاش کنیم مطبوعات کشور گام های بزرگی در جهت توسعه بردارند و از سوی دیگر باید بکوشیم قانونگرایی در مطبوعات کشور نهادینه شود.

در این مسیر با نگاه فعلی راه به جایی نخواهیم برد.درباره سایر مسائل و مشکلات مطبوعات سخن زیاد است و بنا دارم بنا بر سنتی که داشته ام با جناب معاون جدید بیشتر سخن بگویم که می ماند برای بعد. ولی فعلاً با این جمله این یادداشت کوتاه را- که به دلیل لغو مجوز روزنامه سرمایه نوشته شده- پایان می دهم که امثال ما قصد همکاری داریم و در هر زمینه یی که منجر به توسعه مطبوعات و در کل توسعه فعالیت مطبوعاتی و رسانه یی در کشور شود آماده ایم بضاعت خود را که ناشی از سال ها تحصیل و بیش از آن تجربه است در اختیار آقایان بگذاریم، چراکه در قبال نسل های آینده حرفه خود احساس وظیفه می کنیم.
 
ابتکار:رنگ سبز؛لجنی یا علوی؟

«رنگ سبز؛لجنی یا علوی؟»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی ابتکار است که در آن می‌خوانید؛رنگ سبز دردنیای نمادها حامل زیباترین و زنده ترین معانی انسانی بوده است.بسیاری از گروهها و افرادی که با مقاصد صلح جویانه و انسانی پدید آمده اند در عناوین انتخابی برای تشکل خود از کلمه "سبز"و یا این رنگ در نشانه های طراحی شده برای معرفی خود استفاده کرده اند.در کشور ما رنگ سبز از پیشینه ای فرهنگی و مذهبی نیز برخوردار است و به ویژه که معرف نزدیکی با خاندان پیامبر (ص) نیز بوده است.سادات مستقر در ایران که به جهت وابستگی به خاندان پیامبر و امام علی(ع) همیشه حامل این نماد بوده اند.هنوز هم در مناطقی از کشور سادات سالخورده شال سبزی بر کمر می بندند و دستاری به این رنگ بر سر دارند.

این نماد البته در سالهای جنگ نقش رسانه ای خود را به نحو بارزتری باز ی کرد.آن زمان که رزمندگان با سربندهای سبزی که حاوی شعارهای مذهبی و توسل به اهل بیت بود. در میادین جنگ حاضر می شدند و پرچم های سبز رنگ بود که در تجمعات ملی و مذهبی فضا را به رنگ سبز در می آورد.

در فضای انتخابات دهم ریاست جمهوری اما این رنگ کار کرد سیاسی گسترده ای پیدا کرد.آن زمان که ستاد تبلیغاتی میر حسین موسوی کاندیدای مخالف جریان اصولگرا این رنگ را به عنوان نماد انتخاباتی خود برگزید.این اقدام البته در کمترین زمان ممکن توانست به رسانه ای برای بیان خواسته  های سیاسی و البته تبلیغ آن تبدیل شود.سر بند،دست بند، بازو بند، شال، روسری،بادکنک و اقلام تبلیغی دیگری که به رنگ سبز در خیابانهای کشور بر سر و دست گروهی از رای دهندگان بود،نشان از آن داشت که این جلوه تبلیغاتی به خوبی توانست نقش رسانه ای خود را ایفا کند.این امر اگرچه از سوی برخی از زنان و مردان و جوانان پذیرفته شد،اما مخالفت گسترده ای را هم به دنبال داشت.مخالفانی که اگر چه در اردوگاه مخالف هواداران میرحسین موسوی بودند،اما مخالفت خود را به کار کرد مذهبی این رنگ مستند می کردند(همان چیزی که سبزها هم به آن استناد می کردند).معروف ترین این مخالفت را فاطمه رجبی همسر غلام حسین الهام سخنگوی دولت احمدی نژاد و یکی از مخالفان سر سخت اصلاحات بروز داد. او در همان روزها با "لجنی" خواندن رنگ سبز نسبت به استفاده گروه مخالف از آن هشدار داد.دیگران نیز با تکرار همین مخالفت ها آن را سوء استفاده از یک رنگ مقدس خواندند و حتی در مخالفت با آن شعر ها و پیامک ها یی در فضای رسانه ای کشور رد و بدل می شد.

در اعتراضات پس از انتخابات این نماد البته به شکل صریح تری به میدان آمد.به گونه ای که هر چیزی با رنگ سبزمخالفت با دولت از آن برداشت می شد (این موضوع البته از سوی دو گروه هواداران و مخالفان دولت تشدید می شد) اکنون پس از ماهها که از انتخابات گذشته است رنگ سبز دوباره خبرساز شده است.این بار البته از سوی مخالفان رنگ سبز در انتخابات.یک تشکل که خود را مذهبی -سیاسی خوانده است زیرعنوان "جنبش سبز علوی " با انتشار اطلاعیه ای اعلام موجودیت کرده است.

این تشکل جدید در اولین اطلاعیه خود، با اشاره به جایگاه رنگ سبز در ساختار تاریخی و دینی تشیع، از مردم متدین خواسته تا با توجه به پیش رو بودن ایام پربرکت عید غدیر، با استفاده از این رنگ، اجازه سوء استفاده و مصادره این نماد مذهبی توسط گروه های سیاسی را بگیرند.در قسمتی از این اطلاعیه آمده است: جنبش سبز علوی که متشکل از سادات، معتقدین و دل سوختگان مکتب تعالی بخش تشیع ناب علوی است از عموم محبین و معتقدین به ولایت امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب علیه الاسلام می خواهد که با تمسک به "قبه الخضراء" و گنبد سبز نبوی صلی الله علیه و آله و سلم از این پس و به خصوص در مراسم مذهبی در پیش رو همچون عیدین سعیدین قربان و غدیر خم و نیز محرم و صفر سالار شهیدان کربلا حضرت ابی عبدالله الحسین علیه  السلام با تظاهر و بر تن کردن لباس ها، شال ها و پرچم  های مزین به این نماد مقدس سبز در مجامع عمومی و مذهبی همچون مساجد، تکایا، حسینیه ها، مدارس، دانشگاه ها، خیابان ها، حوزه های علمیه، مجامع کارگری و کشاورزی، صنعتی و تجاری، بازار، جشن ها و میهمانی ها و محیط فعالیت  ورزشی، پژوهشی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، محیط کار و کسب رزق حلال و... حاضر شده و اوج دلدادگی و صفای خویش، ولایت مداری، فراگیری و دلبستگی به مکتب سبز علوی خویش را به نمایش گذارند. این تشکل معتقد است:رنگ سبز که همواره و از سالیان دور و دراز به عنوان نمادی مقدس از اهل بیت(ع) در میان مسلمانان و بویژه به شمار رفته، در جریان تبلیغات انتخابات دهم ریاست جمهوری از سوی نامزد اصلاح طلب به عنوان رنگ انتخاباتی مصادره شد.

موضوعی که بلافاصله از سوی فرمانده بسیج مورد حمایت قرار گرفت.سردار نقدی که به تازگی به این سمت منصو ب شده با حمایت از جنبش سبز علوی، تباری تاریخی برای رنگ سبز مخالفان نیز برشمرد و آ ن را به"کاخ سبز معاویه" منتسب کرد.
پیش بینی می شود موج حمایت از این جنبش"سبز علوی" بیشتر نیز شود اما در فضای سیاسی کشور که مدام سوالات جدیدی مطرح می شود سوال جدیدی خود را به ذهن می رساند که:اگر استفاده از رنگ سبز نوعی ریا کاری و سوء استفاده از مقدسات به شمار می رود چگونه است که امروز می توان از آن بهره برد؟ و با تشکیل گروهی زیر این عنوان از آنچه که گناه طرف مقابل شمرده می شد،همان استفاده را برد؟سوال واضح تر آن است که سبز موجود در فضای سیاسی کشور سبز علوی است یا سبز لجنی؟
 
جمهوری اسلامی:توهم دوستی با شیطان !

«توهم دوستی با شیطان !»عنوان سرمقاله ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی است که در آن می‌خوانید؛فردا سالروز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران و روز ملی مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکاست آمریکایی که امام خمینی آنرا « ام الفساد قرن » و « شیطان بزرگ » لقب داد و در تمام سخنرانیهای خود خبث ذاتی و فساد درونی سردمداران کاخ سفید و سلطه گری آنرا یادآور شد.

بر این اساس و با توجه به همین مبنا امام خمینی همواره تاکید داشت که همه قلم ها و زبان ها باید آمریکا و دشمن اصلی ملت ایران را نشانه بگیرند. این پیر روشن ضمیر به ملت گوشزد می کرد « شیطان شیطان است ; مبادا که از مکر او غافل شوید.»

امام رابطه با آمریکا را رابطه گرگ و میش می دانستند و معتقد بودند به همان اندازه که انتظار مهربانی از گرگ داشتن نادرست است انتظار حذف خصلت سلطه طلبی از سردمداران آمریکا داشتن نیز بیهوده است و تا خوی استکباری آمریکا ریشه کن نشود ملتها امکان زندگی سالم همراه با صلح و آرامش را نخواهند یافت .

آن یار سفر کرده که همه ما امروز در خط او بودن را افتخاری برای خود می دانیم به ما توصیه می کرد مراقب باشید فریب دولتمردان آمریکا را نخورید خوی استکباری در وجود سران آمریکا و سیاستهای کاخ سفید ریشه دوانیده و از آنها جداشدنی نیست .

این بیانات و مواضع امام عین واقعیت بود و اکنون نیز با گذشت زمان حقانیت و درستی آن نمایان تر شده است . دولتمردان آمریکائی با دیدن خود در راس قدرتهای استکباری کل جهان را در حکم دهکده ای می دانند که آنها کدخدای آنند و بر مقدرات همه اهالی حاکمیت دارند. چنین تفکری به سردمداران کاخ سفید اجازه داده برای همه تصمیم بگیرند همه کشورها را تیول خود بدانند منابع ملتها را از آن خود تلقی کنند و هیچ حرکتی را خارج از حیطه منافع خود تحمل ننمایند اما در این میان و علیرغم راه روشنی که در تبیین ماهیت سلطه گرانه نظام استکباری آمریکا به عنوان استراتژی نظام جمهوری اسلامی از سوی امام ارائه شده افرادی به خود اجازه داده اند که با محمل های ناپسند چنین القا کنند که جابجایی حزبی در هیات حاکمه آمریکا و راه یافتن یک فرد سیاهپوست به کاخ سفید و با استناد به برخی اظهارات سست و صرفا نمایشی مقامات آمریکایی البته با نادیده گرفتن انبوه تهدیدات به معنای تغییر در سیاستهای واشنگتن است و پیشنهاد کننده طرف مقابل نیز لازم است با در پیش گرفتن حسن نیت و بر داشتن گام های مثبت به سوی از سرگیری مناسبات گام بردارد!این افراد مدعی هستند اکنون که آمریکا ابراز تمایل به مذاکره می کند بدون فوت وقت و با بالا بردن پرچم سفید باید پشت میز مذاکره قرار گرفت !

افرادی که با این توجیهات ساده لوحانه درباره چنین موضوع مهمی اظهار نظر می کنند و درصدد تصمیم سازی بر می آیند یا فاقد قدرت تجزیه و تحلیل و شناخت ماهیت نظام سلطه هستند و یا با تغافل و چشم پوشی بر واقعیت ها قصد عوامفریبی دارند و با از سرگیری سلطه جوئیهای آمریکا بر ایران مشکلی ندارند.

کیست که نداند سردمداران کاخ سفید هرگز حاضر نشده اند از رفتارهای سلطه گرانه مداخله جویانه و گستاخانه خود علیه ملت ایران دست بردارند و درصدد عذرخواهی و جبران آن بر آیند تردیدی وجود ندارد که دولت آمریکا همچنان در قالب های مختلف به دخالت ها و تحریکات خود علیه جمهوری اسلامی ایران ادامه می دهد و حاضر نیست از اهداف سلطه جویانه خود علیه ملت ایران کوتاه بیاید. تحریم های روزهای اخیر و شیطنت هائی که دولت آمریکا در عرصه مسائل هسته ای بر ضد ایران نشان داد شاهد این مدعاست.

واقعیت اینست که پرونده مناسبات آمریکا با ایران پرونده ای بسیار سیاه و قطور است که هر گاه هر صفحه ای از آن گشوده می شود بوی دشمنی و سلطه گری از آن به مشام می رسد . سیاستهای خصمانه و مداخلات دولت آمریکا از 28 مرداد سال 32 تاکنون علیه ملت ایران چیزی نیست که متوقف شده و یا تغییر جهت داده باشد بلکه در قالب کودتا حمله نظامی تحریکات قومی بلوکه کردن اموال و دارایی ها تحریکات مغرضانه برخوردهای مزورانه شیطنت در موضوع هسته ای اتهامات پی در پی و بی اساس درباره نقض حقوق بشر و تروریسم تضعیف و محاصره و تحریم علیه جمهوری اسلامی ادامه یافته و اینها تنها گوشه ای از این پرونده ننگین است . علاوه بر اینها سیاستهای سلطه جویانه آمریکا علیه ملتها و اشغال عراق و افغانستان و حمایت از رژیم صهیونیستی در ارتکاب جنایت علیه ملت لبنان و فلسطین چیزی نیست که دامنه شرارت آمریکا را محدود به موضوع ایران کرده باشد بلکه آمریکا بر اساس خوی استکباری به هرجا قدم گذاشته به سلطه جویی پرداخته و بر همین اساس است که ملتهای تحت ستم معتقدند سیاستها و سردمداران آمریکایی را اگر در اقیانوس ها بشویند باز هم از آنها نجاست و پلیدی خواهد تراوید.

ملت ایران با پوست و گوشت خود به این نتیجه رسیده که شیطان و سیاستهای او همیشه شیطانی هستند و از شیطان جز شیطنت نمی توان انتظار داشت . انتظار پدید آمدن تغییرات مثبت در رفتار دولتمردان آمریکایی فقط یک ساده اندیشی است . شیطان به لحاظ خبث ذاتی همیشه دشمن است و سردمداران استکبار جهانی به لحاظ نگاه استعماری به کشورها و ملتها هیچگاه نمی توانند در چارچوب عدالت و احترام متقابل گام بردارند.

بررسی ماهیت سیاستهای آمریکا علیه ملت ایران نیز نشان می دهد رفتار آنها با جمهوری اسلامی ایران ناشی از « سوتفاهم » نیست که به سادگی و با مذاکره در پشت درهای بسته آنگونه که برخی تصور می کنند قابل حل و فصل باشد بلکه ناشی از سونیت شیطانی آنهاست که فقط با تغییر ماهیت قابل حل است . بر همین اساس هر برگی از پرونده مناسبات آمریکا و ایران که ورق زده شود مملو از سونیت سلطه جویی و سبعیت آمریکائیهاست و اکنون نیز که ادعا می شود سردمداران کاخ سفید با لحن مسالمت آمیزی به صحنه آمده اند و واژه های مثبتی را به کار می گیرند همه باید بدانند که این یک روی سکه است و روی دیگر آن ماهیت سلطه جویانه شیطان بزرگ است که جای هیچگونه خوشبینی و گمانه زنی مثبت را در میان ملت ایران باقی نگذاشته است .

آنچه در پس سالهای سخت مبارزه و مقاومت برای ملت ایران ثابت شده این واقعیت است که مجموعه سیاستگذار در آمریکا با اصل انقلاب اسلامی در تعارض است و هرگز آنرا بر نمی تابد و اصولا در هیچ مقطعی حاضر به پذیرش نظام جمهوری اسلامی با ویژگی های اصیل آن نخواهد بود و در هر فرصتی چه به صورت توطئه های نرم و چه به صورت قلدرمآبانه و آشکار برای براندازی نظام جمهوری اسلامی و یا از درون تهی ساختن آن تلاش خواهد کرد. آقای باراک اوباما نیز چیزی غیر از همین مجموعه نیست . روسای جمهور آمریکا مهره هائی هستند که هر چند سال یکبار تغییر می کنند و چیزی بیش از مجری سیاست های پنهان نیستند. بنابر این با شنیدن چند جمله بظاهر مثبت دل بستن به پدید آمدن تغییر در رفتار آمریکا چیزی بیش از یک توهم نیست . دوستی با شیطان به خودی خود یک انحراف است چه رسد به اینکه این دوستی بر اساس یک توهم باشد!

حیات نو:تأملى در باب انتقاد

«تأملى در باب انتقاد»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی حیات نو به قلم حمید قزوینی است که در آن می‌خوانید؛موضوع انتقاد، چگونگى و حدود آن همواره یکى از موضوعات مطرح سیاسى و رسانه‌اى سال‌هاى اخیر و بویژه پس از دوم خرداد 76 بوده است.اینکه انتقاد چگونه باشد و تفاوت آن با تخریب چیست؟ منصفانه و غیرمنصفانه بودن آن چگونه تشخیص داده مى‌شود؟ رسانه‌ها به انعکاس چه میزان از انتقادات بپردازند تا موجبات‌ یا سوءاستفاده را فراهم نکنند و نهایتا از چه افراد و دستگاه‌هایى مى‌توان انتقاد کرد؟ سوال‌هایى اساسى در این زمینه‌اند. چهارشنبه هفته گذشته در دیدار تعدادى از نخبگان جوان با مقام معظم رهبرى صحنه‌اى رخ داد که در مباحث مرتبط با موضوع انتقاد مى‌تواند مورد توجه قرار گرفته و راهگشا باشد.در این دیدار یکى از نخبگان جوان بدون وقت قبلى و در روندى متفاوت با سخنان آن دسته از نخبگانى که از قبل تعیین شده بودند از مقام معظم رهبرى فرصتى براى سخن گفتن مى‌خواهد، رهبرى نیز با این درخواست موافقت مى‌کنند و نخبه جوان با قرار گرفتن در پشت تریبون سخنانش را در چند محور که عمده‌ترین آنها به قرار زیر است بیان‌مى‌کند...

1- انتقاد از صداوسیما 2- انتقاد از برخى مقامات 3- انتقاد از حوادث پس از انتخابات نکته جالب توجه اینکه برخى مستمعین خواستار قطع سخنان این فرد یا پاسخگویى به او مى‌شوند که رهبرى مخالفت کرده و آنها را به آرامش دعوت مى‌کنند. نخبه جوان سخن خود را پس از دقایقى پایان داده و رهبرى به مواردى از انتقادات مطرح شده پاسخ مى‌گویند. و صراحتا از انتقاد حتى نسبت به رهبرى نظام استقبال مى‌کنند و اظهار مى‌دارند که هم اکنون نیز انتقاداتى مطرح مى‌شود.

این شیوه برخورد مى‌تواند گوشه‌اى از ظرفیت نظام در ایجاد فضاى نقد را به تصویر کشد.اگر براساس فرهنگ دینى برترى مسلمان به تقواست و قانون اساسى نیز همه شهروندان را همانند یکدیگر دانسته است در این صورت نباید و نمى‌توان کسى را مصون از انتقاد دانست.اگر حضرت امام انتقاد را یک موهبت مى‌دانست و از نقد مطبوعاتى برخى منتقدان استقبال مى‌کرد (نظیر آنچه که یکى از شاگردان ایشان پیرامون فتواى موسیقى و شطرنج مطرح کرد) و خود نیز از طریق رسانه‌ها به پاسخگویى مى‌پرداخت و رهبرى فعلى نظام نیز برخوردى مشفقانه با موضوع انتقاد دارند به چه دلیل عده‌اى تلاش دارند دایره نقد را محدود سازند؟

چرا صداوسیما که در همین دیدار مورد انتقاد و اعتراض مقام معظم رهبرى نیز قرار گرفته فضاى نقد را باز نمى‌کند و بیشتر از توجیه‌گران وضع موجود و منتقدان تشریفاتى استفاده مى‌کند؟ آنچه شاید بتوان از این اتفاق به دست آورد آن است که فضاى نه چندان بازى که مورد انتقاد بسیارى از منتقدان قرار دارد ناشى از سلایق و دیدگاه‌هاى برخى مسئولان و مقامات درجه چندم است و نه محصول اراده و خواسته اصل نظام. شاید بسیارى از تضییقات از باب محکم‌کاری! توسط برخى افراد اعمال مى‌شود. رفتارى که البته نه تنها محکم‌کارى و در چارچوب اصول اساسى نظام نیست که با روش و منش بزرگان نظام نیز در تقابل است.

به نظر مى‌رسد کسانى که در سال‌هاى اخیر به خط‌کشى منتقدان پرداخته و با انگیزه‌خوانى آنان نظام و مسئولان آن را از شنیدن بسیارى از انتقادات دلسوزانه محروم کرده‌اند نمى‌دانند که یکى از راه‌هاى مهم تقویت رابطه مردم و حکومت در همین صحنه‌هاست.اگر اسلام ناب بعثت و فرهنگ ناب شیعه در قرن‌هاى متمادى حفظ شد و گسترش یافت به دلیل اخلاق نیکو و سیره مردمى بزرگان دینى بوده است. مگر قرآن به صراحت به پیامبر(ص) نمى‌گوید که اگر با تندى برخورد مى‌کردى همانا این عده اندک مسلمانان از اطراف تو دور مى‌شدند و مگر تک‌تک مسلمانان امکان بحث و انتقاد با ائمه(ع) را نداشته‌اند پس به چه دلیل عده‌اى از رواج و گسترش این فرهنگ نگران هستند.

آیا از نظر این دوستان مردم فقط باید تنور انتخابات را گرم کنند و نخبگان تنها زمینه این گرما را فراهم کنند؟
شاید همین دوستان نمى‌دانند که حتى در سال‌هاى دفاع و درامور مهمى مانند عملیات نظامى هم که در همه جاى دنیا بدون چون و چرا انجام مى‌شود باز هم رزمندگان باید اقناع مى‌شدند، چه بسیار مواردى که بحث و جدل‌هاى طولانى مدت میان رزمندگان و فرماندهان و فرماندهان بالاتر در مى‌گرفت و اینها بخشى از خصلت انقلاب اسلامى و فرهنگ منبعث از آن بود. همانگونه که صحابه رسول‌الله(ص) یاران امام علی(ع) و همراهان اباعبدالله(ع) همه همین خصلت را داشتند و هر سه بزرگوار نیز همواره آماده شنیدن سخن نزدیکان و ملازمان و منتقدان خود بودند.

به هر حال ما چه بخواهیم و چه نخواهیم جامعه سرشار از انتقادات، سوالات و ابهامات مختلف است وامروز با رشد فناورى‌هاى اطلاعاتى و گسترش ابزارهاى اطلاع‌رسانى به سرعت مى‌توان انتقادات و سخنان مختلف را منتشر کرد، مهم این است که سازوکارى براى شنیدن آنها و پاسخگویى منطقى به آنها بیابیم.

دنیای اقتصاد:به بهانه اقتصاد، برای سیاست

«به بهانه اقتصاد، برای سیاست»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی دنیای اقتصاد به قلم علی دادپی است که در آن می‌خوانید؛هفته گذشته دولت آمریکا اعلام کرد که سال آینده برای کلیه سالمندان و افرادی که چک تامین اجتماعی دریافت می‌کنند،چکی به مبلغ 250 دلار خواهد فرستاد. برای پوشش 57میلیون فرد مشمول این طرح، این یعنی 13میلیارد دلار.

توجیه رسمی این طرح، کمک به این افراد برای پوشش افزایش هزینه‌های زندگی و جبران کاهش ارزش پس‌اندازهای این افراد برای هزینه‌های پزشکی است. دولت فدرال، سالانه مبلغ چک‌های تامین اجتماعی را مطابق تورم افزایش می‌دهد. آخرین بار در سال گذشته این مبلغ 9/5درصد افزایش یافت. یک چک 250دلاری به معنای افزایش دو درصدی است. با این حال در نتیجه رکود اقتصادی، بسیاری از قیمت‌ها کاهش پیدا کرده و هزینه‌های زندگی مطابق آخرین گزارش 3درصد کاهش یافته‌ و در نتیجه برای اولین‌بار در سی و پنج سال گذشته، مبلغ رسمی چک‌های تامین اجتماعی افزایش پیدا نخواهد کرد.

فعلا این طرح یکی از معدود طرح‌های اقتصادی دولت آقای اوباما است که از حمایت هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات برخوردار است و نمایندگان کنگره از هر دو حزب از آن حمایت کرده‌اند. هزینه سیاسی مخالفت با چنین طرحی که به نفع سالمندان است، برای سیاستمداران زیاد است و در انتخابات میاندوره‌ای پیش رو، هیچ‌کس نمی‌خواهد مخالف افزایش رفاه سالمندان جامعه شمرده شود.

طبق معمول، دولت آقای اوباما می‌گوید کدام بودجه صرف این کار نخواهد شد. هزینه این طرح قرار است از بودجه اختصاص یافته به طرح بهبود اقتصادی تامین شود و نه از بودجه رسمی و نه از اندوخته تامین اجتماعی. در نتیجه تنها راه تامین این 250دلار، استفاده از درآمدهای عمومی یا افزایش کسری بودجه است. سوال این است که آیا این چک‌ها هزینه خواهند شد و از طریق خرید کالا و خدمات به چرخه اقتصادی آمریکا باز خواهند گشت؟ پاسخ مثبت به این سوال ممکن نیست. پرداخت این چک‌ها وابسته به دارایی افراد نیست و در نتیجه بسیاری از سالمندان مجبور به هزینه کردن چک‌هایشان نیستند.

این احتمال وجود دارد که گروه بزرگی از ایشان این مبلغ را پس‌انداز کنند و آن را وارد چرخه اقتصادی نکنند.
منتقدان این طرح منطق اقتصادی آن را رد می‌کنند و اعتقاد دارند که پرداخت آن با توجه به ثابت بودن هزینه زندگی در سال گذشته، جایز نیست. آنها بر این باورند که اعلام این طرح بیشتر جنبه سیاسی دارد و هدف آن جلب حمایت سالمندان از طرح بیمه درمان همگانی آقای اوباما است. با این حال حتی منتقدان طرح و کسانی که خواهان انضباط مالی در طرح بهبود هستند، اذعان می‌کنند که با توجه به شرایط سیاسی، این طرح تصویب و اجرا خواهد شد. انگیزه‌های سیاسی سیاستمداران مسوول بررسی این طرح، قوی‌تر از منطق اقتصادی ایشان است.

مردم سالاری:چه کسی یارانه می دهد؟

«چه کسی یارانه می دهد؟»عنوان یادداشت روز روزنامه‌ی مردم سالاری به قلم مهدی قوامی پور است که در آن می‌خوانید؛
این روزها دوباره بحث هدفمند کردن یارانه ها نقل محافل شده است. همه کس و همه جا حرف از هدفمند کردن یارانهها و تاثیراتش بر زندگی مردم است. مدافعانش مدام می گویند 70 درصد یارانهها را 30 درصد جامعه استفاده می کند و 30 درصدش را 70 درصد جامعه و این خشم مردم تهی دست و فرودست را بر می انگیزد. می گویند حجم وسیعی از درآمدهای ملی به جای آن که صرف سازندگی کشور شود صرف پرداخت یارانه می شود و این موجب نگرانی علاقه مندان به پیشرفت و توسعه کشور می شود. می گویند ملت ایران به سبب ارزانی انرژی اسراف کار شده است و به قول آقای حدادعادل در آن برنامه تلویزیونی بالش نرم زیر سر مردم گذاشته اند و ما یکه می خوریم. باید منصف بود! به راستی چرا باید درآمدهای ملی این چنین باد هوا شود؟ چرا نباید ما که از صد و اندی سال پیش، زمانی که چین و کره و مالزی و اندونزی در خواب بودند تقریبا هم زمان با ژاپن به فکر توسعه و پیشرفت افتادیم حالا باید واردکننده کالاهای آن سامان باشیم و با حسرت به آنان نگاه کنیم ؟چرا باید بخش وسیعی از درآمدهای دولت در چاه ویل و بی انتهای یارانه بی هدف ریخته شود؟ باید منصف بود! باید منصف باشیم! جراحی اقتصاد بیمار ایران ضروریست. این بیمار بیش از این تاب تحمل ندارد! کمربندها را باید سفت بست و به فکر نجات و پیشرفت کشور بود ! چشمان نگران و غمزده عدالت به دستهای ماست! چشمان گرسنه کودکان فقیر به سفرههای در انتظار دوخته شده ! پس درنگ جایز نیست و باید دست به تیغ جراحی برد!

اما به قول شاعر: عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی!
آیا به راستی این دولت است که به مردم یارانه می دهد؟ در حالی که بخش وسیعی از کارمندان درآمدشان زیر خط فقر است. در حالی که حقوق مصوب دولت برای کارگران زیر خط فقر است. به نظر می رسد این کارگران و کارمندان هستند که در همین شرایط به اصطلاح یارانه ای به دولت یارانه می دهند وقتی هر ماه مجبور می شوند تنها نصف رقم اعلام شده خط فقر را به عنوان حقوق یک ماه کارشان بگیرند و این تورم لعنتی که تنها روی کاغذ پایین می رود. فی الواقع باید گفت عزت نفس ملت ایران آن قدر هست که نخواهند از هیچ کسی یارانه بگیرند اما قبل از هدفمند کردن یارانهها بهتر است نگاهی به خط فقر و درآمدهای کارمندان و کارگران بشود سپس با واقعی کردن حقوق آنها با احتساب افزایش تورمی این هدفمند کردن، به اجرای چنین طرحی پرداخت. چه در این صورت ملت ایران با آغوش باز برای پیشرفت و سربلندی کشور از آن استقبال خواهد کرد.

در غیر این صورت تهی دستان تهی دست تر خواهند شد و تولید داخلی مربوط به بخش خصوصی از بین خواهد رفت و نه تولید دولتی که از بازار انحصاری و حمایتهای نهان و آشکار بسیاری برخوردار است و صد البته این همه از یک سو منجر به استقلال بیش از پیش دولت از جامعه خواهد شد که نتیجه اش عدم پاسخ گویی دولت و نهادهای دولتی به ملت است و از سوی دیگر به نفع سرمایه داری تجاری یعنی حامیان اصلی دولت خواهد بود. سیاستی که طی چهار سال گذشته به شکلهای متفاوت دنبال شده و موجب آن شده است که حالا بازار ایران در قبضه کالاهای چینی باشد و کشتی طوفان زده تولیدات داخلی به گل بنشیند. حال سوال این است در چنین شرایطی آیا به راستی محمود احمدی نژاد دست به تیغ تیز جراحی خواهد برد یا این هم داستان دیگری است نظیر خصوصی سازی ها؟! آیا این بیمار از زیر عمل زنده بیرون خواهد آمد؟
شاید فردا روز دیگری باشد!

حمایت:اهمیت امنیت اجتماعی از دیدگاه اسلام

«اهمیت امنیت اجتماعی از دیدگاه اسلام»عنوان سرمقاله‌ی روزنامه‌ی حمایت به قلم علیرضا محمدبیکی خورتابی است که در آن می‌خوانید؛امنیت اجتماعی دارای اهمیت و نقش بسیار حساسی در ابعاد مختلف زندگی انسان است و نیاز به امنیت هم از قدیمی‌ترین و عمیق‌ترین نیازهای انسانهاست به طوری که انسانها در هیچ برهه‌ای از زمان برای تأمین امنیت بی‌تفاوت نبوده‌اند و چه بسا جامعه هزینه‌های زیادی را برای تأمین امنیت و آرامش تحمل نماید.

از آنجایی که امنیت یک نعمت بی‌بدیل بوده و در همه ابعاد فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، قضائی و غیره از نیازهای اصلی فرد و جامعه بوده و ایجاد گسترش آن نیز وظیفه آحاد ملت، حکومت‌ها و دولتهاست فلذا هیچ مکتب یا نظام حقوقی نمی‌تواند خود را نسبت به موضوع امنیت بی‌تفاوت قلمداد نماید زیرا امنیت گذشته از اینکه فی‌نفسه یکی از ضروری‌ترین نیازهای بشر است بلکه عامل مهمی برای رشد و توسعه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، علمی و اقتصادی است.

اسلام نیز به عنوان یک نظام حقوقی جامع و مترقی که پاسخگوی نیازهای فردی و اجتماعی افراد در همه زمانها و مکانها می‌باشد از این قاعده مستثنی نبوده است و با ملاحظه متون دینی، احکام و مقررات اسلامی ملاحظه می‌شود که اهمیت امنیت در همه عرصه‌ها و راه حل‌های تحقق بخشیدن به امنیت اجتماعی بیش از سایر نظامهای حقوقی در دین اسلام مورد مداقه قرار گرفته است.

در بررسی اهمیت امنیت اجتماعی از نظر اسلام به دیدگاه قرآن کریم، روایات معصومین(ع) سخنان بزرگان دین اسلام، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پرداخته می‌شود.

برای شناخت دیدگاه اسلام در مورد اهمیت امنیت رجوع به منابع اولیه اسلامی از بهترین راههاست، اولین و مهمترین منبع معارف اسلامی قرآن کریم است. از دیدگاه قرآن امنیت یکی از اهداف استقرار حاکمیت خداوند و خلافت صالحان است مضافاً اینکه تأمین امنیت از اهداف جهاد قلمداد شده و احساس امنیت از خصائص مؤمن می‌باشد.

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید: یعنی اینکه خداوند به کسانی که از شما ایمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده‌اند وعده می‌دهد که آنها را قطعاً خلیفه روی زمین خواهد کرد همانگونه که پیشینیان را خلافت روی زمین بخشید و دین و آئینی را که برای آنها پسندیده پا برجا و ریشه‌دار خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را به امنیت و آرامش مبدل می‌کند.

یا در آیه دیگری می‌فرماید: یعنی اینکه خداوند برای آنانکه کفران نعمت می‌کنند مثلی زده است؛ منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بوده و همواره روزی‌اش بطور وافر از هرمکانی فرا می‌رسیده اما نعمت خدا را کفران کردند و خداوند بخاطر اعمالی که انجام می‌دادند لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید.

امنیت اجتماعی را باید در سایه تقوا، عدالت، ایمان، عمل صالح، رعایت حرمت و حقوق انسانها، دفاع از مظلومان و محرومان، مبارزه با مفسدین و مجرمین، رفع فقر، تأمین مشیت مردم، حفظ آزادی‌های مشروع و حاکمیت قوانین و مقررات انسانی و الهی جستجو کرد کمااینکه امنیت فردی هم از دیدگاه قرآن ناشی از ایمان واقعی و آرامش روحی و اطمینان و طمئانینه نفس و یاد خداوند است خداوند در آیه 28 سوره رعد می‌فرماید: "الابذکر الله تطمئن القلوب" یعنی اینکه یاد خدا آرام بخش دلهاست.

همچنین در آیه دیگری خداوند فرموده است: آنان که ایمان آوردند و ایمان خدا را به ظلم نیالودند برای آنها ایمنی و آسودگی است و هم آنها به حقیقت هدایت یافته‌اند.
مضافاً اینکه در آیه 4 سورة مبارکه فتح خداوند فرموده است اوست خدایی که آرامش را بر دلهای مؤمنان قرار داد تا بر یقین و ایمانش بیفزاید و سپاه زمین و آسمانها همه لشکر خداست و خداوند حکیم و داناست. دولت در اسلام برآیند نیازهای واقعی مردم بوده و برای اینکه اولویت یک وظیفه نسبت به سایر وظایف از نظر اسلام را احراز نمائیم باید به متون دینی مراجعه و از لابه‌لای آیات و روایات احتیاجات و مطالبات مردم را استخراج نمایند.

از دیدگاه آیات و روایات امنیت از نعمت‌های بزرگ خداوند بوده و بر سایر نیازهای بشر اولویت دارد.
بعد از بررسی امنیت اجتماعی از دیدگاه قرآن به بررسی اهمیت امنیت از نظر روایات پرداخته می‌شود.
پیامبر اعظم (ص) می‌فرمایند: وطنی که امنیت و شادی در آن نیست خیری در آن نیست. ‏
امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در همین رابطه فرموده‌اند که: "لاخیرفی الوطن الامع الأمن و المسره" از مفاد این دو حدیث چنین بر می‌آید که سرور و مسرت فرع بر امنیت بوده و شادی بدون امنیت بی‌معنی است. مضافاً اینکه از دیدگاه معصومین وطنی دارای ارزش و خیر است که دارای امنیت باشد و اصولاً کشور ناامن مورد توجه هیچ‌کس قرار نمی‌گیرد و رو به نابودی است.
در روایات دیگر منسوب به پیامبر اعظم (ص) آمده است؛ نعمتان مکفورتان؛ الأمن و العافیه یعنی سپاس دو نعمت بجا آورده نشده و مورد ناسپاسی و ناشکری واقع شده‌اند، امنیت و عافیت.

همچنین حضرت علی(ع) فرمودند؛ نعمت در دنیا امنیت و سلامتی جسم است و تمام نعمت در دنیا و آخرت وارد شدن به بهشت است. که اهمیت امنیت را بیان می‌نماید و اینکه در روایات معصومین(ع) امنیت در کنار سلامتی ذکر شده است بیانگر اهمیت و ضرورت وجود و تأمین آن و تأثیر آن در سایر شوون زندگی بشر می‌باشد.

در آیه 8 شریفه سوره مبارکه تکاثر خداوند فرموده است که پس در روز قیامت از نعمت‌ها از شما سئوال خواهد شد.
حضرت امام صادق (ع) درباره این آیه فرمود: "مقصود از نعمت‌ها که در قیامت از انسان درباره آن سئوال می‌شود امنیت و سلامتی و ولایت حضرت علی(ع) است."

حضرت امام سجاد (ع) نیز در دعای مشهور خود فرموده‌اند که "خدایا مرا خوف و نامنی ضعیف و ناتوان نکرده تا قدر امنیت را بدانم" همه این آیات و روایات و موارد مشابه دیگر تماماً بیانگر توجه اسلام به مسأله امنیت است.
بعد از بررسی موضوع امنیت اجتماعی از نگاه قرآن و روایات اکنون اهمیت امنیت اجتماعی از دیدگاه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری پرداخته می‌شود.

تحقق بسیاری از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مستلزم وجود امنیت اجتماعی است در قانون اساسی ج.ا.ا اصول زیادی و جور دارد که مستقیماً ناظر به موضوع امنیت اجتماعی است که به اختصار به ذکر چند مورد اکتفا می‌شود.
اصل بیست و دوم قانون اساسی؛ "حیثیت، جان، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند."

اصل بیست و سوم؛ "تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و موأخذه قرار داد."
اصل بیست و پنجم: "بازرسی و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هرگونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون.
اصل بیست و نهم؛ "برخورداری از تأمین اجتماعی از نظر بازنشستگی، بیکاری، پیری، از کار افتادگی، بی‌سرپرستی، در راه ماندگی، حواث و سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت‌های پزشکی به صورت بیمه و غیره حقی است همگانی..."

اصل سی و دوم: "هیچ کس را نمی‌توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می‌کند..."
اصل سی و نهم: "هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر و بازداشت، زندان یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است."

بررسی و ملاحظه و دقت در سخنان امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری حکایت از حساسیت مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران در مواظبت از امنیت اجتماعی و مقابله با مصادیق ناامنی دارد.

امام خمینی (ره) فرمودند: "... 1-دولت اسلامی باید مردم را مطمئن کنند در همه چیز، در سرمایه‌هاشان، در کسبشان، در کارخانه‌هایشان، در همه چیز مردم در آرامش باشند و دولت ابداً نمی‌تواند که تأذی بکند به آنها..."

2- آقایان قضات واجد شرایط اسلامی ... باید با استقلال و قدرت بدون ملاحظه از مقامی، احکام اسلام را صادر کنند... تا ملت از صحت قضا و ابلاغ و اجرا و احضار احساس آرامش قضائی نمایند و احساس کنند که در سایه احکام عدل اسلامی، جان و مال و حیثیت آنان در امان است.

3- باید ملت از این پس ... احساس آرامش و امنیت نمایند و آسوده خاطر و مطمئن از همه جهات به کارهای خویش ادامه دهند و اسلام بزرگ و دولت اسلامی را پشتیبان خود بدانند و قوه‌قضائیه را در دادخواهی‌ها و اجرای عدل و حدود اسلامی در خدمت خود ببینند و قوای نظامی و انتظامی و سپاه پاسداران و کمیته‌ها را موجب آسایش و امنیت خود و کشور بدانند."
پس از بیان دادگاه اسلام دربارة اهمیت امنیت اجتماعی ذکر این مطلب ضروری است که آزادی از نظر دین اسلام محترم است اما دارای حد و مرز است مهمترین حد و مرز آزادی امنیت می‌باشد و آزادی در نظام اسلامی تاجایی مورد احترام است که امنیت جامعه و نظام در معرض تهدید قرار نگیرد والا اسلام با عوامل تهدید کننده امنیت اجتماعی با قاطعیت برخورد کرده است. توضیح اینکه اسلام بسیاری از چیزهایی را که منع و تحریم نموده است بخاطر آن است که مخل امنیت فردی و اجتماعی می‌باشند به عنوان مثال؛ اگر در اسلام نسبت به ارتداد برخورد قاطعانه‌ای صورت می‌گیرد بخاطر جلوگیری از ایجاد تزلزل و عدم امنیت خصوصاً امنیت فکری است.

اگر پیرامون موضوع محاربه مجازات سنگین پیش‌بینی شده است بخاطر جلوگیری از بی‌ثباتی و تزلزل در امنیت سیاسی و اجتماعی و حتی امنیت فکری و دینی مردم و پرهیز از هرج و مرج است.
اگر اسلام برخورد تندی نسبت به سارق اتخاذ نموده است به علت حفظ امنیت مالی و اقتصادی جامعه و پرهیز از اخلال در نظام اقتصادی جامعه است.

اگر در قوانین اسلام برخورد جدی و قاطع در خصوص جرائم حدود مثل زنا و لواط و غیره پیش‌بینی شده است بیانگر اهمیت امنیت عرضی و ناموسی و اخلاقی و حفظ امنیت اخلاقی جامعه است.

ضمن اینکه تحریم شدید قتل در اسلام نشانگر اهمیت امنیت جانی افراد جامعه از نظر اسلام بوده و اینکه از نظر قرآن مجید قتل یک نفر همانند قتل همه افراد جامعه قلمداد شده است بیانگر اهمیتی است که اسلام برای امنیت جانی و نفس قائل شده است.
و نتیجتاً اینکه دین در تأمین امنیت جامعه بشری نقش بسیار مهمی دارد و بسیاری از آموزه‌ها و تعالیم دین اسلام با موضوع امنیت مرتبط بوده و پیروی از تعالیم اسلامی در تأمین امنیت اجتماعی بسیار موثر است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها