سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
و اما فیلمی مثل «یک وجب از آسمان» مجبورمان میکند یک زیرگروه و زیرشاخه دیگر هم برای این دو دسته کلی قائل شویم، که انتخاب روش برخورد قاطع و مناسب با آن به مراتب سختتر از آن دو دسته است. به زبان دیگر فیلمهایی از این دست هم چوب را میخورند و هم پیاز را. چون نه جذابیتهای یک فیلم عامهپسند و پرفروش را دارد و نه قد و قامت کاری را دارد که بتواند مخاطب جدیتر یا به اصطلاح خاص سینما را از سالن بیرون بفرستد. کاملا معلوم است که کارگردان میخواسته یک فیلم نجیب و شریف بسازد؛ ولی متاسفانه چیزی که بتواند حاصل کار را به جوهر سینما نزدیک کند، در محصول نهایی دیده نمیشود.
اجازه بدهید از همان اسم فیلم شروع کنیم. نام فیلم «یک وجب از آسمان» درست مثل فیلم اول این فیلمساز «خدا نزدیک است» که ندیدنش این حسن را داشت که بدون پیشزمینه با فیلم دوم او روبهرو بشوم رو و عیان است و کاملا قصد و هدف و فضایی را که فیلمساز میخواهد برای مخاطبش تعریف کند، لو میدهد و جایی برای کنجکاوی باقی نمیگذارد. ما با این پیشزمینه به دیدن فیلم مینشینیم که قرار است با یک فیلم دینی مذهبی یا با اصطلاح جدیدالاختراعش «معناگرا» روبهرو بشویم و این در همان قدم اول ما را با شعارزدگی روبهرو میکند.
فیلم، داستان نوجوانی به نام محسن را روایت میکند که با تعدادی از بچههای همسن و سالش در خیابان گل میفروشد. یک شب سرد زمستانی بعد از بیان آرزوها و دعاهایش به خدا فرشتهای به سراغ او میآید و آرزویش را برای داشتن یک تکه از آسمان برآورده میکند. اما خواهی نخواهی پای بزرگترها به قصه باز میشود و با دخالت آنها این داشته پاک و معنوی محسن به شکل دیگری مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. یک پولدار برای این که سرگرمی و مشغولیت جدیدی برای همسرش که از همه چیز این زندگی خسته شده ایجاد کند، با کمک یک دلال و با استفاده از نیاز مادی خانواده محسن، هدیه فرشته را از چنگ آنها درمیآورد و با آن دم و دستگاهی برای پیش بردن اهداف مادی خودش راه میاندازد. محسن که به خاطر از دست دادن هدیه فرشته خیلی ناراحت است، بار دیگر همان چیز را از او میخواهد و فرشته باز هم با این خواست او موافقت میکند. اما او این بار برعکس بقیه که برای آسمان بلیت میفروشند و بازار راه انداختهاند، اجازه میدهد همه مفت و مجانی از آن استفاده کنند. با این حال این بار هم بقیه با تحریک دلال میخواهند هم آسمان جدید او را از چنگش دربیاورند و هم فرشته را برای پیش بردن اهداف زمینیشان در اختیار بگیرند.
یکی از مهمترین مشکلات فیلم، نحوه رویارویی آنها با پسرک و چگونگی نزاع آنهاست. تا پیش از این دعوا، قصه که با توطئهچینی برای به دست آوردن یک چیز آسمانی جلو میرفته، به یکباره صورت زمینی پیدا میکند و به دعوا و کتککاری میرسد. خب معلوم است در این جدال نابرابر باید در آخر فیلم برای جمع کردن قصه از اتفاقی غیرطبیعی و معجزهوار مثل توفان کمک گرفت تا ماجرا جمع بشود و برود پی کارش.
براساس همین پایان در تنه اصلی فیلم هم حفرههای خالی زیادی میشود پیدا کرد که قابل توجیه نیست و به تبع آن سوالات زیادی مطرح می شود. مثلا این که با وجود این پایان، شروع فیلم با خواب بهزاد فراهانی محلی از اعراب ندارد. دیگر این که فضای فانتزی و غیرواقعی فیلم ایجاب میکند که شخصیتها به دو دسته خوب و بد یا خیر و شر تقسیم شوند و این چیزی است که در فیلم رعایت نشده است. در عوض آدمها در برابر اعمال و رفتار هم منفعلند و واکنش خیلی مشخصی ندارند. نمونهاش همین شخصیت بهزاد فراهانی است که در طول قصه جانب اعتدال و منطق را از دست نمیدهد. شاید بشود این را با کنشمند نبودنش تعریف کرد و این که به خاطر خوابش انتظار داریم هر آن در برابر موش دواندنهای دلال، طبع سرکش زنش (با بازی افسر اسدی) و همینطور حسادت و زیادهخواهی دیگران و فامیل خودش قد علم کند و به نوعی به رستگاری برسد. ولی درست برخلاف انتظاری که روایت قصه در ما ایجاد کرده، راه دیگری را در پیش میگیرد و رفتار کاملا عجیبی از خودش بروز میدهد که اصلا با شخصیتی که از او دیدهایم، هماهنگ نیست.
کارگردان فیلم قبل از این که اهل سینما باشد، اهل گرافیک است. او در جایی علاقهاش را کار با مایههای دینی عنوان کرده و البته خودش هم به این نکته اعتراف کرده است که کار با این مضامین دشواریهای خاص خود را دارد. یکی از مهمترین ویژگی اینجور کارها باید تنیدن حرف و پیام در دل داستان باشد، با شیوهای که در مخاطب ایجاد خستگی و دلزدگی نکند. فقدان همین اصل کلی و اولیه است که «یک وجب از آسمان» را با سوالات بیجوابی روبهرو کرده که باید در مرحله فیلمنامه حل و پاسخ داده میشد. اما برعکس با فیلمی روبهروییم که به بیان حرفش در لایههای سطحی کارش اکتفا کرده است؛ این که نباید بدی کرد، نباید زیادهخواهی کرد و مشتی باید و نباید دیگر. این وسط فضای فانتزی کار هم توجیه خوبی برای پوشاندن این ضعفها نیست.
اما داستان با یک اتفاق نه چندان فانتزی عقیم میماند و درست جایی با یک تصادف تمام میشود که انتظار داریم یک چالش درست و حسابی میان آنها به وجود بیاید و این حسرت را به دل ما میگذارد که کاش علاقه به طرح مسائلی از این دست به اندازه کافی با خلاقیت و نوآوری هم همراه باشد.
جابر تواضعی
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد