فیلمی تکان دهنده

«شعبدهباز» (2006) نیل برگر از آن دسته فیلمهایی است که آنها را نباید جزو کارهای عامهپسند و صاحب گیشه طبقهبندی کرد.
کد خبر: ۱۵۵۱۳۶

برعکس، این فیلم برخلاف ظاهر اکشنی که دارد یک اثر جدی و غیرمتعارف است که از ساخت خوب و دقیقی هم برخوردار است. فیلم تلفیقی از رمز و راز، تعلیق، رومانس، دلهره، درام و جادوست که در امر تلفیق آنها با موفقیت کامل عمل کرده است. کارگردان آن نیل برگر (سازنده «مصاحبهای با یک تروریست») به خوبی توانسته اقتباسی کامل و جذاب از قصه کوتاه استیون میلهاوزر ارائه دهد. او بازیهای خوبی از بازیگرانش میگیرد و توانایی خوبی در تعریف قصهاش دارد. مجموعه این عوامل باعث میشود «شعبدهباز» به عنوان چیزی بیشتر از یک کار سرگرمکننده در نظر گرفته شود. اگر چه نام فیلم بیننده را به یاد فیلمی تجاری میاندازد، اما «شعبدهباز» چیزی فراتر از آن است. قصه فیلم در شرایطی که قدرت عشق را در معرض آزمون قرار میدهد، به شکلهای مختلف از کار شعبده بازی تقدیر میکند.
قصه فیلم در سال 1900 و در شهر وین اتفاق میافتد و همه جا صحبت از شعبدهبازی به نام آیشنهیم (با بازی ادوارد نورتن) است، کسی که سر و صدای زیادی به پا کرده و موج تازهای از هیجان را در بین مردم عادی ایجاد کرده است. میگویند او روی صحنه جادو میکند. کارهایی که او انجام میدهد به قدری بزرگ و با شکوه است که تماشاگران باور دارند وی از قدرتهای خیالی زیادی برخوردار است و با ماوراء الطبیعه ارتباط دارد. در آغاز، قصه فیلم هم به شکلی است که تماشاچی آن هم نسبت به چنین چیزی شک میکند. اما دو نفر هستند که نسبت به تمام کارهای شعبدهباز مشکوک هستند. اوهل، مامور عالیرتبه پلیس (پل گامینی) و پرنس لیوپولد (روفوس سوول) این آخری وارث تاج و تخت امپراتوری اتریشی مجارستانی کشورش است. وی به قدری به فعالیتهای آیشنهیم شک دارد که تصمیم به افشای عمومی آن میگیرد. او این شعبده باز را فقط یک مجری خوب میداند که کارش را خیلی خوب بلد است. به همین دلیل وی تصمیم میگیرد نامزدش شاهزاده سوفی (جسیکا بیل) را نزد آیشنهیم بفرستد. سوفی داوطلب میشود تا نقش دستیار آیشنهیم را روی صحنه بازی کند. برای شعبدهباز این اقدام سوفی شگفتانگیز و غیرقابل پیشبینی است. وی متوجه میشود سوفی همان دختری است که در دوران کودکی همسایهشان بود و به وی علاقه داشت. کمی بعد آیشنهیم برای سوفی هدف خود از سفر به وین و همچنین هویت واقعی خویش را فاش میکند. او آمده تا سوفی را با خودش ببرد. لیوپولد که از موضوع با خبر شده خشمگین میشود و به بازرس اوهل دستور میدهد در تماشاخانه را ببندد و مانع از اجرای نمایش جدید شعبدهباز شود. وی میگوید حتی در صورت اعتراض وسیع عمومی مردم هم، در تماشاخانه نباید باز شود. اقدام بعدی آیشنهیم و سوفی به گونهای است که نه تنها باعث تعجب لیوپولد میشود، که تماشاگران فیلم را نیز شوکه میکند. پایان فیلم که کاملا تکاندهنده و غیرقابل پیش بینی است، یک نقطه چرخش بزرگ در فیلمنامه فیلم است. «شعبدهباز» یک «فیلم هنری سرگرمکننده» است که هم منتقدین و هم تماشاگران معمولی آن را پسندیدهاند. هزینه تولید فیلم بالا نیست، ولی صحنههای شعبدهبازی آن خیلی خوب کار شده و جلوههای ویژه بیعیب و نقصی دارد. کاراکترها شخصیتپردازی خوبی دارند و بازیگرانی که نقشهای اصلی را بازی کردهاند، خیلی خوب در قالب این کاراکترها جا افتادهاند، صحنهآرایی، وین قرن نوزدهم را خیلی دقیق بازآفرینی کرده و صحنههای فیلم که در کشور چک فیلمبرداری شدهاند، چشمنواز و دیدنی هستند. لوکیشنها و فیلمبرداری «شعبده باز» از نقاط قوت فیلم هستند. قصه فیلم براحتی موفق به جذب تماشاچی میشود و «حقه»های درون فیلم آنقدر زیاد و منطقی است که تماشاچی یادش میرود قرار است خودش هم یکی از آنها را از دست کارگردان بخورد! به هر حال، «شعبدهباز» فیلمی درباره شعبدهبازی و حقههای مختلف است و اگر در چنین فیلمی کارگردان با تماشاچی خود بازی نکند، در کجا میتواند چنین کاری را انجام دهد؛ فعالیتهای شعبدهبازانه کاراکتر اصلی فیلم دقیقا همان کارهایی هستند که شعبدهبازان قرن نوزدهم در نمایشهای خود انجام میدادند. نیل برگر از بهترین شعبدههای آن دوران به شکلی هنرمندانه و استادانه بهره میگیرد و کامپیوتر دیجیتالی و جلوههای ویژه نوین سینمایی هم به کمک او میآیند تا این شعبدهها را به شکل جذابتری روی پرده سینما به نمایش بگذارد. بار اصلی قصه فیلم را ادوارد نورتن به دوش میکشد؛ او آدمی با یک گذشته مبهم است که کسی اطلاعی از آن ندارد. حضور او روی پرده غریب و سوالبرانگیز است. تماشاچی تقریبا تا پایان فیلم هنوز نمیداند او یک شعبدهباز حرفهای و تمام عیار است یا این که واقعا از قدرتهای مافوق طبیعی برخوردار است. بازی شک برانگیز و نامطمئن نورتن این حس و حالت را تشدید میکند. او با توانایی کامل موفق میشود دو وجه خوب و بد (شیطانی و انسانی) یک کاراکتر را به نمایش بگذارد. او به صورت همزمان هم قهرمان قصه است و هم آدم بد ماجرا. هر یک از کاراکترهای فیلم نظر متفاوتی دربارهاش دارند و تماشاچی گیج و حیران نمیداند کدامیک را باید بپذیرد. فقط در سکانس پایانی فیلم است که هویت واقعی او فاش میشود و ماشاچی متوجه هویت راستین وی میشود. جذابیت اصلی قصه فیلم هم در همین عدم اطمینان و آویزانی است. شاید اگر غیر از این بود، بیننده رغبتی برای پیگیری ماجرا و حوادث قصه پیدا نمیکرد. اقدامات آیشنهیم باعث حسادت لیوپولد میشود و این حسادت عاملی برای اقدامات بعدی او میشود، اقداماتی که خط اصلی قصه را به پیش میبرد. نیل برگر با فیلمنامه پر رمز و راز خود موفق میشود تماشاچی را وادار کند که به طور مداوم حدسهای تازه بزند.


کیکاووس زیاری
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها