روی خط تلویزیون

تب داغ خوانندگی

به عشق حسین می‌بخشم

پس از انجام روند قانونی، حکم قصاص صادر شده‌بود و پیرمرد عصا به دست همراه همسرش برای اجرای حکم به طرف زندان می‌رفتند. یک روز زودتر خبر داده‌بودند که حکم فردا صبح زود اجرا می‌شود.
پس از انجام روند قانونی، حکم قصاص صادر شده‌بود و پیرمرد عصا به دست همراه همسرش برای اجرای حکم به طرف زندان می‌رفتند. یک روز زودتر خبر داده‌بودند که حکم فردا صبح زود اجرا می‌شود.
کد خبر: ۱۴۱۶۹۳۷
نویسنده ابوالفضل عسکری - تپش
آرام و قرار نداشتند و به این فکر می‌کردند بالاخره به حقشان می‌رسند و خون پسرشان پایمال نمی‌شود. چقدر این یک سال در تنهایی خودشان اشک ریخته و خاطرات حسین، تنها پسرشان را مرور کرده‌بودند که در یک درگیری جان خود را از دست داده‌بود.پدر یادش می‌آمد که بیست و پنج سال پیش در یکی از شب‌های ماه محرم با توسل به امام‌حسین(ع) نذر کرده‌بود اگر خدا پسری به او عطا کند، نامش را حسین گذاشته و او را خادم هیأت کند.از همان دوران کودکی، پیرمرد به همراه حسین در مراسم عزای امام‌حسین(ع) شرکت می‌کرد به گونه‌ای که حسین مرید و دلبسته اهل بیت شده‌بود.با تداعی خاطرات تلخ و شیرین در ذهنش، گاهی لبخندی بر لبش و گاه قطره اشکی بر چشمانش جاری می‌شد. یادش می‌آمد محرم سال قبل هیأت محل موکبی زده‌بود برای پذیرایی از عزاداران حسینی. شب عاشورا جوانی با خادمان این موکب درگیر می‌شود و در این‌ بین حسین برای پا درمیانی و جدا کردن طرفین درگیری اقدام می‌کند که ناگهان جوان خشمگین حسین را به سمت جوی آب هل داد و بعد از چند دقیقه حسین در آغوش پدر جان داد.پدر و مادر حسین به طرز ناباورانه‌ای فرزندشان را از دست دادند و قاتل دستگیر و تحویل مراجع قضایی شد. پس از مراسم عزاداری، ختم و گذشت چهل روز، بزرگان و اهالی محل با هدف دلجویی و جلب رضایت و گذشت، بارها به منزل حاج علی آقا رفتند اما هربار با جواب منفی او و همسرش مواجه شدند؛ چون قصاص تنها خواسته آنها بود.زمان اجرای حکم فرا رسیده‌بود. حاج علی و حاج خانم مقابل در زندان برای اجرای حکم آمده‌بودند که نصب بنری با عنوان «به عشق حسین(ع) می‌بخشم» توجه‌شان را جلب کرد. یک لحظه دل‌شان لرزید، بغض گلوی‌شان را گرفت و قدم‌ها را سست‌تر برای اجرای حکم برداشتند. مسئولان زندان با اصرار و خواهش از آنها خواستند عفو کنند و از قصاص بگذرند. جوان را برای اجرای حکم آوردند. سرش را پایین انداخته و گریه می‌کرد و با طلب حلالیت می‌خواست از اشتباهش بگذرند.جوان به طرف حاج علی آمد و خودش را روی پای او انداخت و التماس می‌کرد. حاج علی به یقین رسیده‌بود که جوان پشیمان است. در همین بین حسین را دید که ناراحت و غمگین است، بی‌اختیار دستی بر سر جوان کشید و گفت: «سرت را بالا بگیر، به عشق امام‌حسین(ع) بخشیدمت، تا حسین من هم خوشحال باشد.» حاضران در سالن صلوات فرستادند و اشک شوق در چشمان اولیای دم و جوان نادم جاری شد.
 
 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها