دیدار با مدیری کتابخوان!
گزارشی نرم و نازک از دیداری دوستانه به دعوت مدیرکل روابط عمومی رسانه‌ملی

دیدار با مدیری کتابخوان!

حاشیه‌های فائقه‌سادات میرصمدی، از تحقیق و نوشتن «مار و پله»

در زندان برای زن باردار داعشی لواشک می‌آوردند!

نشست نقد و بررسی کتاب «مار و پله» نوشته فائقه‌سادات میرصمدی از انتشارات شهید کاظمی در حوزه هنری استان گیلان برگزار شد.
کد خبر: ۱۳۹۳۹۵۳

بنا بر توضیح فهیمه ایمانی، مجری و کارشناس این برنامه؛ کتاب «مار و پله» درباره شخصیتی به نام مدینه است، یک دختر ۲۴ساله با شوهری معتاد. دو تا بچه دارد و با پول خیاطی زندگیش را می‌گذراند. پسردایی‌اش می‌آید خانه‌شان و به او الگو می‌دهد و می‌گوید کاری به کار همسرت نداشته باش! خیلی روی اختلافاتت زوم نکن؛ من یک گوشی برایت می‌خرم و کمی درگیر فضای مجازی می‌شود. به‌تدریج مطرح می‌کند که عضو کانال‌های داعشی شو. بعد مدینه را به عنوان یک اکانت مرد عضو می‌کند و ادمین کانال‌های داعشی می‌کند. یک روز بهش می‌گوید من می‌خواهم از اینجا بروم و مدینه هم دوتا بچه را برمی‌دارد از ایران می‌رود و وارد دولت اسلامی عراق و شام می‌شود. بخش اعظم این کتاب بازجویی از این خانم است. در ابتدای این نشست، فائقه‌سادات میرصمدی در پاسخ به این سوال که چرا هیچ خبری از شما در فضای مجازی نیست، گفت: ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم. من مجبور بودم و انتخابم این بود که از فضای مجازی دور باشم. فقط یک صفحه اینستاگرام دارم که در آن یادداشت‌های جدی می‌نویسم و کمی استوری‌هایی با فضای ادبی که معرفی کارهایم است که به عنوان ویترین به آن نگاه کرده‌ام و صفحه من نیست.در ادامه بخش‌های دیگری از گفته‌های این نویسنده را با هم می‌خوانیم؛

 من فقط آینه گذاشتم
پژوهشگری موفق است که خودش در اثر هیچ باشد؛ حتی در اصول یادگیری گزارش‌نویسی معتقدم من امروز که رفتم در خیابان باران می‌بارید ربطی به بیننده و شنونده ندارد؛ سنگ ببارد به او چه ربطی دارد، سوژه و موضوع مهم است؛ این که چه کسی، کی کجا رفته سراغ چه کاری اصلا مهم نیست. در گزارش‌های من هم اصلاً نیست که من چطوری رفتم و به آنجا رسیدم. من فقط دوربین/ آینه را بردم گذاشتم جایی که شما نمی‌دیدید. مهم‌ترین کار یک ژورنالیست این است که تور خوبی را پهن کند برای بهترین ماهی‌ها. من برای جذب کسی که می‌خواهد مطلب من را بخواند هیچ دستاویزی جز تیتر ندارم. برای کسی که بخواهم بکشانمش سمت خواندن کتاب هیچ چیزی جز عنوان کتاب ندارم. 

 باید این مملکت را درست کنیم
من با همه کاستی‌هایی که در کشورم دیده و خودم را مسئول می‌بینم و شما را مسئول می‌بینم معتقدم ما باید این مملکت را درست کنیم با همه کاستی‌ها، نمی‌توانم بپذیرم که اتفاقات بدی در زندان‌های ما می‌افتد. از نویسنده‌های بزرگ جبهه خودمان به من گفتند که مواظب باش خانم میرصمدی انگ حکومت بهت نخورد! من دارم برای این مملکت کار می‌کنم. یکسری قوانینی وجود دارد بهش می‌گویید حکومت؛ بهش می‌گویید دولت. من اصلا با این عبارات کاری ندارم؛ من افتخار می‌کنم به کشورم. من نویسنده این مملکتم اما آن کسی که دروغ می‌گوید باید خجالت بکشد.

 من این طنز را دیدم
 مدینه حالش بد بوده. شش ماهه که باردار بوده هنوز در زندان بوده آن کسی که مسئولیتش ۳ درجه بالاتر از بازجو هست، می‌گوید به این میوه خشک و لواشک برسانید؛ باورتان می‌شود؟ یا برای بچه‌اش اسباب‌بازی بگیرید. کسی که در مظان اتهام به این بزرگی است. ما در سال ۹۶ از نظر امنیتی، اتهام و تهدید بزرگ‌تری از پیوستن به داعش نداشتیم چون بزرگ‌ترین تهدید اطراف ما چه در غرب و چه در شرق کشور داعش بود؛ یعنی بدترین کسی که می‌توانستیم دستگیر کنیم ایشان بود؛ شما فکر می‌کنید به همچین کسی لواشک برسانند؟ در حالی که در خانه خودش همچین شرایطی را نداشته. با این تبلیغات امروز اگر بخواهیم راجع بهش حرف بزنیم همه می‌گویند طنز است ولی من این طنز را دیدم.
 
هیچ‌کس را داغ و درفش نمی‌زنند
ما در زندان‌های ایران شکنجه نداریم. من رفتم و دیدم کسی را شکنجه نمی‌کنند. طرف به آن چیزی که به اعمال و اقدامات خودش دارد شکنجه می‌شود. مثل این که آن دنیا خدا بیکار نیست آتش درست کند. خداوند هیچ‌کس را آنجا داغ و درفش نمی‌زند. همه از اینجا با خودمان می‌بریم. همین اتفاق در زندان‌های اطلاعات می‌افتد؛ بله، بازجویی سنگین است. سوال و پرسش سنگین است؛ تعداد ساعت‌های زیادی پشت سرهم باید جواب بدهند؛ باید حرف دقیق بزنند؛ اینها سختی‌های آن اقداماتی است که انجام داده‌اند.

 از تجربه موفق این کتاب استفاده کنید
من از سیستم عملیاتی اطلاعاتی کشور خواهش می‌کنم از تجربه موفق این کتاب استفاده کنند و اجازه بدهند پرونده‌ها منتشر شود. هیچ اتفاق بدی نمی‌افتد. مردم نسبت به چیزی که نمی‌شناسند، می‌ترسند اما وقتی آشنا می‌کنید این نگرانی از بین می‌رود. چون شما اطلاع نمی‌دهید از بیرون هرکسی هر چه بگوید باور می‌کنند. این کتاب بدون تبلیغ، بدون این که نویسنده‌اش به آن الصاق شود، بدون این که توضیح داده بشود، بدون این که سوژه‌ای وسط باشد با ۴۰۰ صفحه که خواندنش واقعاً مصیبت است، در عرض سه سال به چاپ ششم رسید. یعنی این که موضوع اطلاعاتی، موضوع جاسوسی-پلیسی، تکفیری و اقوام برای مردم جذابیت دارد. شما اشتباه می‌کنید اگر فکر می‌کنید که پاساژ پالادیوم تهران برای مردم جذاب‌تر از روستاهای بلوچستان است.

 بلوچ را بشناسیم
متاسفانه همیشه نگاه به قومیت در کشور ما به لحاظ امنیتی و سیاسی و فرهنگی، تهدید بوده و نگاه فرصت نداشته‌ایم. ما به واسطه این کتاب داریم بلوچ را می‌شناسیم. می‌فهمیم که اینها چطوری وارد ایران شدند، چطوری دور هم زندگی می‌کنند، مهمانی‌شان چطوری است. چطور مهمان‌نوازی می‌کنند. اینها طوری برای مهمان احترام قائلند که اگر یک نیروی امنیتی کشور را مهمان یک خانواده قاچاقچی بلوچ کنید مهمان در امان است. من باید یک قصه‌ای روایت کنم که برای مخاطب معمولی ناآشنا است. مخاطب معمولیِ کتاب، نه زن بلوچ را می‌شناسد، نه تفکر تکفیری را و نه اهل سنت را و نه آن کسی که او را دستگیر کرده...

 کل مصاحبه یک هفته طول کشید
این کتاب خیلی ظرفیت فیلم‌شدن دارد. وقتی در مدیوم نوشته جذاب هست اگر در قالب فیلمنامه قرار بگیرد و فیلم ساخته بشود جذاب‌تر هم هست. من خیلی به اسمش فکر کردم. دیدم که زندگی مدینه همه‌اش عین مار و پله است. همش مدام می‌رود هی نیش می‌خورد و برمی‌گردد به خانه اول. من چند روز با این خانم دیدار کردم بعد مصاحبه کردیم و حرف‌های‌مان را زدیم. کل مصاحبه یک هفته طول کشید. یک نویسنده بزرگ که برای کتاب‌هاش صف می‌بندند، به من گفت مواظب باشید انگ حکومتی بهتان نزنند! من مملکتم را دوست دارم. ایراد دارد؟ من تهدید نشدم و هیچ اتفاق بدی برایم نیفتاد ولی جالب است که داعشی‌ها کاری به من نداشتند؛ داخلی‌ها به من کار داشتند!

منبع: ضمیمه قفسه روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها