بالاخره یک مدیر دعوت کرد از چند نفر که سرشان بهجای حساب، توی کتاب است. ما تا جایی که یادمان میآید برای دیدار مدیر مدرسه هم درخواست میدادیم و فقط بررسی میشد. سردبیر و دو تا خراسانیها و نصیری بهموقع رسیده و داشتند چای میخوردند. من هم که رسیدم خدا را شکر هنوز تصویربردار «داشت» جای «کاشت» دوربینش را تنظیم میکرد تا «برداشت»های خوبی داشتهباشد. انتظار برای رسیدن مدیر زیاد طولانی نشد. آمدند، نشستند، چاقسلامتی کردند و آقامیثم رشیدی مثل یک پدر ما را معرفی کرد. از مبلغ کم حقالتحریر گفت و ما هم افتادیم به لوطیگری که اصلا برای پول کار نمیکنیم و داستان جمع شد.
شروع کننده تیم ما محمدرضا خراسانیزاده بود که دکتر قرایی او را میشناخت. بندهخدا را همیشه کمحرف دیدهبودیم و اینبار لب باز نکرده کلا نطقش خاموش شد. تا گفت مذهبینویسم، آقای قرایی پرسید: از کدوم نویسنده مذهبی میخونی؟ نویسنده موردعلاقهات کیه؟
استاد مظاهری و سیدمهدی شجاعی. اولین کتابی که از ایشون خوندم در نوجوانی «پدر، عشق، پسر» بود.
یه پاراگرافش رو بگو ... اسبه چه رنگی بود؟
پریدیم وسط که آقا نگفتهبودید میپرسید، ما آمادگی نداریم. ولی خب، آقای خراسانیزاده حافظه خوبی داشت و از پس جوابها برآمد. بحث رسید به مدرسهای که آقای نویسنده در آن کار میکند. دکتر پرسید: در کل مدرسه چند دانشآموز کتابخوان دارید؟ به چندتایشان برای آینده میتوان دلبست؟
جواب هر دو سؤال ۲۰نفر از ۴۰۰ دانشآموز مدرسه بود. توشه خراسانیزاده این بود که با بچهها دوست باش تا همیشه برایت بمانند و از همین راه کتابخوانشان کن.
بعدش نوبت آقای نصیری بود؛ نویسنده کتاب «بدون مرز». اگر شما الان صدای آقای نصیری را میشنوید ما هم آن روز شنیدیم. او از آنهایی است که حرف یومیهاش را هم در کتابهایش مینویسد ولی اینطور که فهمیدم، از قبل آشنایی و رابطه شاگرد استادی با دکتر قرایی داشته و در جریان نوشتن کتابشان همراه و پشتیبان او بوده. دکتر قرایی از هاشم نصیری دلخور بود که چرا دیگر نمینویسد و چرا سکوت کرده؟!
تو که از چمران نوشتی، تو که جرات داشتی از اصغر وصالی بگی، حالا باید ساکت باشی؟!
ما دیگر دخالت به عتاب و خطاب استاد و شاگرد نکردیم. ولی فهمیدیم برای کاری که به آن اعتقاد داریم باید فحش بخوریم و بمانیم، نوشجانمان!
میکروفن چرخید و رسید به عکاس ما خانم میراحمدی که کلا نصیری پیشش باید لنگ بیندازد. او هم بهجز تشکر حرفی نداشت و رشیدی از جانبش حرف زد و از حقوقش دفاع کرد. خود من که مدتهاست همراه فاطمه برای گفتوگو میروم بهجز صدای چیلیک دوربین، صدایی ازش نشنیدهام.
این وسط صدای من گرفتهبود و ریز ریز سرفه میکردم. دل به دریا زدم و طلب آب کردم. دیدم بهجز آب انگار برایمان چای هم آوردهاند اما مزه شیر میداد؛ شیر گرم با بیسکویت. اینجا دیگر واقعا شیر نطلبیده مراد بود اگر با عسل بود که بیشتر.
تا نوبت از سر کلاس به ما برسد یک جستوجوی ریزی توی گوشی کردهبودم. مبادا آقای قرایی که روزگاری معلم بودهاند سؤالی بپرسند، جوابی بدهم پسفردا برود روی آنتن آبروی نیمدارم هم برود. (نیمدار = نیمداشته، نه مندرس) حالا اینهمه مصاحبه و تصویر یکیش را کسی ندیده، کافی است بهجای شنبه بگویی امروز یکشنبه است؛ همه میبینند. سؤالات من آسان بود و خدا را شکر آن روند خراسانیزاده روی بقیه اجرا نشد. وگرنه من یادم نبود لولای در کمد اولگاتوکارچوک چهجور صدایی میداد! گمان میکردم دکتر قرایی فقط آن بچهها را میشناسد ولی متوجه شدم با همه اعضا آشنایی دارد چون با دقت مطالب «قفسه کتاب» را میخواند.
بعد از من میکروفن رسید به خراسانی صفحهآرا. دکتر همین که فهمید او اهل گیلان است تلفن را برداشت و یک همشهری برایش فراخواند؛ یک گیلهمرد. آقای خراسانی هم از دغدغهها و اموراتش گفت و دوباره میکروفن رسید به بابا میثم رشیدی!
از پنجره بیرون را میدیدم؛ هنوز برف میبارید مثل حرفهای آقای مدیر که بارش کلمات کتابی بود. به قول یکی از بچهها تابهحال مدیری که اینقدر کتابخوان باشد از نزدیک ندیدهبودیم و من که از دور هم ندیدهبودم.
آقای قرایی که به قول خودش مطالعه میکند و در کنارش زندگی، به ما گفت: تلاش کنید رخ به رخ مردم را به کتابخواندن دعوت کنید؛ با حرف زدن، با مهر ... .
کسی که خودش از هر کتاب یک پاراگراف مورد علاقهاش را حفظ کرده به ما گفت یک چیزی بگویید به ما بر بخورد و گفتیم: برنامههای کتابمحور تلویزیون زیاد شده اما کیفیتش کم است.
مثل مادر من که آش میپزد، هی داخلش آب میریزد، رشتهها ورم میکنند؛ میخوریم تمام نمیشود، میگوید برکت کرده! تمام بخشهای خبری درباره رویدادهای کتابی حرف میزنند، میخواهند ترویج کتابخوانی کنند اما آثاری نهچندان درخشان.
آقای قرایی بارها در صحبتهایشان از رهبر صحبت کردند و اینکه چقدر کتابخوان هستند و چقدر مسلط به مباحث ادبی بهخصوص شعر. گفتیم در کشوری که رهبرش کتاب «جانشیفته» خوانده، کلی کتاب ادبیات جهان را که خود خوانده معرفی میکند؛ چرا صداوسیمایش باید بدون مشورت با افراد باسواد این حوزه آثاری را برجسته کند؟
ایشان با ما همنظر بودند و از محدودیتهای خود گفتند اما ما همچنان پیگیر این بخش از قضیه هستیم تا روزی برسد که کتابهای ناب از هر جهت مورد توجه قرار بگیرند نه صرفا محتوایی.
حضرت آیتا... خامنهای
رهبر انقلاب در چشم او، قبل از رهبری، ادیبی چیرهدست است که قلبش را فتح کردهاست
پدر
همواره سعی میکند پدر کشاورزش را یاد کند که آزادگی و عزم جزمش را از او به ارث بردهاست
مرحوم قیصر امینپور
زمانی که به تعبیر خودش در عرصه ادب و فرهنگ جغلهای بوده، آشنایی با منش و روش او، راه زندگیاش را عوض کرده و به این وادی کشاندهاست
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد