دلشوره «محمدرضا» برای همسر و فرزند

مریم عباسی جعفری، نویسنده و پژوهشگر حوزه دفاع مقدس. متولد۱۳۵۹ است. کارشناسی‌اش را در رشته فقه وحقوق و کارشناسی ارشدش را در رشته روان‌شناسی اخذ کرده و از سال۱۳۹۷ نویسندگی در حوزه دفاع‌مقدس و شهدا را آغاز کرده است.
کد خبر: ۱۳۷۹۳۱۰
نویسنده میثم رشیدی مهرآبادی - دبیر گروه پایداری

با او درباره اولین کتابش «گمشده مجنون» که درباره شهید محمدرضا کارور، فرمانده گردان مالک از فرماندهان لشکر۲۷محمدرسول‌ا...(ص) نوشته‌ است، ‌گفت‌وگو کردیم.

انگیزه و هدف شما از نوشتن در حوزه دفاع‌مقدس چیست؟

اعتقاد دارم شهدا باید برای نسل‌های آینده تعریف شوند تا در کوچه‌پس‌کوچه‌های تاریخ به‌دست فراموشی سپرده نشوند.

پرداختن به زندگی و خاطرات شهدا و رزمندگان در دفاع‌مقدس چقدر اهمیت دارد؟

اهمیت این پرداختن، در الگوسازی توسط آنهاست. نسل جوان ما تشنه داشتن الگوهای مختلف است. شخصیت محمدرضا کارور با آن شجاعت‌ها و احترام به خانواده، می‌تواند یک الگوی تمام‌عیار برای نسل‌های بعدی باشد.

نوشتن در حوزه ادبیات پایداری تا چه میزان برای نسل جوان ما تأثیرگذار بوده است؟

دوران هشت‌سال دفاع‌مقدس بخشی از تاریخ و هویت ملی ماست. بنابراین فرهنگ ایثار و جهاد و شهادت را باید نسل به نسل منتقل کرد. بنده معلم هستم و در بین نوجوانان و جوانان زیادی زندگی می‌کنم و الحمدلله می‌بینم که این فرهنگ، به‌وسیله برخی از کتاب‌های خوب در این حوزه، تاثیر بسیار زیادی روی نسل جوان ما داشته است.

با توجه به فراگیر شدن فضای مجازی، ادبیات دفاع‌مقدس چگونه می‌تواند تاثیر خود را نمایان‌تر کند؟

می‌توان از فراگیر شدن فضای مجازی به‌عنوان یک فرصت اثرگذار در جهت شناساندن فرهنگ دفاع‌مقدس و داشته‌های ارزشی استفاده کرد. از قابلیت‌ها و توانمندی‌ این شبکه‌ها در نهادینه‌سازی فرهنگ دفاع‌مقدس باید بهره برد و غفلت از این مهم، ضربات غیرقابل جبرانی بر پیکره فرهنگی کشور برجای خواهد گذاشت.

برایمان از گمشده‌‌ مجنون بگویید.

در کتاب گمشده‌‌ مجنون زندگی‌نامه شهیدمحمدرضا کارور را به‌صورت مستند روایی و داستانی روایت کرده‌ام. سعی داشتم ویژگی‌های شخصیتی و زندگی اجتماعی محمدرضا کارور را همراه با تصاویری از او ترسیم کنم.

خیلی‌ها ممکن است شهید محمدرضا کارور را نشناسند.

محمدرضا کارور در اسفند ۱۳۳۶ در روستای کوهستانی درده از حوالی شهرستان فیروزکوه، متولد شد. او سومین فرزند خانواده بود. در کودکی در کارگاه نجاری پدر به فراگرفتن حرفه نجاری پرداخت اما روستا فاقد امکانات تحصیلی و درمانی بود؛ به‌ همین دلیل همراه خانواده خود به شهر ورامین هجرت کرد. محمدرضا در اغلب صحنه‌های سرنوشت‌ساز انقلاب که در سال ۵۷ و در تهران رخ می‌داد حضور داشت. پس از شروع جنگ تحمیلی به عضویت سپاه در آمد و در جبهه مسئولیت‌های متعددی داشت؛ از جمله فرماندهی گردان مقداد در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر۱، مسئولیت طرح و برنامه تیپ ۲۷ حضرت محمدرسول‌ا...(ص) در لبنان و حضور در لبنان و سوریه همراه شهید حاج ابراهیم همت و حاج احمد متوسلیان. فرماندهی گردان مالک در عملیات‌های والفجر۴ و خیبر هم از سوابق اجرایی اوست. این فرمانده شجاع سرانجام پس از رشادت‌ها و حماسه‌آفرینی‌ها در عملیات خیبر شهید شد.

شخصیت شهید را از چه منظری روایت کرده‌اید؟

من در کتابم سعی کرده‌ام شخصیت او را نه به شکل یک فرشته‌ بی‌گناه، بلکه به‌صورت یک انسان عادی جلوه دهم. مردی که در اوج جوانی، با تمامی مشکلات و دغدغه‌های رایج در اجتماع، تصمیم می‌گیرد راهش را درست انتخاب کند. او در مسیر زندگی‌اش، پایبندی به اسلام ناب و قراردادن انسانیت و نجات محرومان و مغفولین را اولویت برنامه‌ زندگی‌اش قرار می‌دهد. افکار و عقاید و اراده محکم محمدرضا کارور در زندگیدرسی است که مخاطبان از این کتاب می‌گیرند.

چرا سراغ نوشتن خاطرات و زندگی این شهید رفتید؟

آشنایی من با شهید کارور برمی‌گردد به دوران نوجوانی که سوم‌راهنمایی بودم. روزنامه و مجله‌ هنرمندان را زیاد می‌خواندم اما یک روز برحسب اتفاق، عکس شهید کارور روی صفحه اول روزنامه‌ جبهه نظرم را جلب کرد. روزنامه را خریدم و مطلبش را خواندم. دوست داشتم در مورد شهید محمدرضا کارور بنویسم و بیشتر با او آشنا شوم. می‌خواستم من هم سهمی داشته و برای شهدا کاری کرده باشم. ابتدا بعد از بررسی‌های مفصل، همرزم‌های شهید را پیدا کرده و مصاحبه‌هایم را کامل کردم. بعد سراغ نویسندگان مشهوری مثل آقای مرتضی سرهنگی رفتم. می‌خواستم مطمئن شوم که کسی در مورد محمدرضا کارور کتابی ننوشته باشد.

بعید است قبلا کسی نوشتن درباره این شهید را شروع نکرده باشد ...

آقای سرهنگی گفتند قرار بوده یکی از نویسندگان درمورد این شهید بنویسد. سراغ ایشان رفتم و گفتند در مورد محمدرضا کارور اطلاعات کامل نیست و افرادی که به محمدرضا نزدیک بوده‌اند همگی شهید شده‌اند و آنهایی هم که هستند اطلاعات‌شان کافی نیست و من تصمیم ندارم در مورد شهید کارور کتابی بنویسم. برایم تعجب بود کاروری که از فرماندهان برجسته‌ لشکر۲۷ بود و حاج‌همت بدون او عملیاتی را شروع نمی‌کرد، چرا درموردش هنوز کتابی نگاشته نشده است. این شد که برحسب تکلیف شروع به نوشتن کردم.

مهم‌ترین ویژگی کتاب‌تان چیست؟

این کتاب تخیل و قصه‌پردازی نیست، بلکه روایتی مستند و داستانی است. این کتاب با زبانی صادقانه به زندگی شهید و زندگی دوساله منصوره، همسر شهید پرداخته است. فرمانده‌ای که علاوه‌بر مهارت رزمی و شجاعت، در خانه با مادر و همسر و خواهرانش به اندازه‌ای مهربان رفتار می‌کرد که گویی این قلب رئوف و مهربان هیچ‌گاه سابقه حضور در حرب و قتال نداشته است.

تعریف شما از جنگ تحمیلی و هشت‌سال دفاع‌مقدس چیست؟

دفاع‌مقدس، هویت دینی و ملی ماست و برای ثبت این هویت ملی باید کوشا باشیم. ادبیات دفاع‌مقدس یعنی ثبت و ضبط ارزش‌ها، رشادت‌ها و شجاعت‌های رزمندگان در جبهه‌ها.

ادبیات پایداری، همچنان یکی از حوزه‌های پرفروش‌ در کشور ماست. به نظر شما این اقبال ناظر بر چیست؟

مخاطبین ارزش کتاب‌های دفاع‌مقدس را بیشتر می‌دانند و با آگاهی سراغ این کتاب‌ها می‌روند. خدا را شکر هنوز هم اهمیت دفاع‌مقدس برای جامعه‌ ما چنان زیاد است که بعد از گذشت نزدیک به سه دهه از پایان جنگ، مخاطب با آن ارتباط قلبی و صمیمی برقرار می‌کند. هنوز ظرفیت‌های زیادی برای نوشتن ادبیات پایداری مغفول مانده است.

فرآیند جمع‌آوری و تدوین اسناد و مدارک در کتاب شما چگونه بود؟

بخشی از اسناد و مدارک از طرف نشر۲۷ تحویل من شد. مصاحبه‌ها با دوستان، هم‌محلی‌ها، همرزمان و خانوده شهید هم جزو این اسناد بود. شناخت نسبت به شهید را از طریق همین اسناد به دست آورده‌ام. پدر شهید به رحمت ایزدی پیوسته بودند و بیشتر خاطرات به نقل از زینب‌خانم، مادر شهید و خواهران و همسر شهید بود. مصاحبه‌هایی که در اختیارم قرارگرفت را کافی نمی‌دانستم؛ به همین دلیل دوباره مصاحبه‌ها را انجام دادم. معتقدم نویسنده‌ باید تا جای ممکن خودش مصاحبه‌ها را بگیرد. من تمام مصاحبه‌ها را مطالعه کردم و اگر سؤالاتی برایم پیش می‌آمد از راوی‌ها می‌پرسیدم. سعی کردم به منابع مهم و تاریخی دفاع‌مقدس هم رجوع کنم. البته بیشتر ارجاعات از راوی‌ها و کسانی است که در تاریخی مشخص و معین همراه شهید بودند. سعی کردم در نوشتن زندگی‌نامه محمدرضا کارور، تحریف و تخیل نداشته باشم و در آخر با تحقیق و راستی‌آزمایی، مستندات را مکتوب کردم. مصاحبه‌ها را از سال ۹۸ شروع کردم و از سال ۹۹ نگارش کتاب کلید خورد و در اسفند سال ۱۴۰۰ به پایان رسید.

سه سال و نیم طول کشید

چگونگی آشنایی من با حوزه دفاع‌مقدس برمی‌گردد به همان آشنایی‌ام با شخصیت شهید محمدرضا کارور در دوران نوجوانی و جمع‌آوری عکس‌های شهدا از مجلات و روزنامه‌ها. معتقدم یکی از بهترین راه‌های ارتباط با نسل جوان، همین مکتوب کردن خاطرات شهدا در قالب کتاب است. نویسنده باید به شکل هنرمندانه‌ و البته بی کم و کاست حال و هوای دوران دفاع‌مقدس و شهدای آن سال‌ها را برای خواننده به نگارش دربیاورد. نوشتن از شهدا برای من دغدغه نبود اما وظیفه‌ خود می‌دانستم تا دین خود را در قبال شهدا ادا کرده‌ باشم. این اولین اثرم است که سه سال و نیم طول کشید تا به مرحله‌ چاپ برسد.

انتخاب میان ماندن و رفتن

برای من تمام بخش‌های کتاب جذاب بود اما لذت‌بخش‌ترین قسمت کتاب لحظه‌ای بود که محمدرضا برای آخرین بار باید بین تمایلات خودش که ماندن در کنار همسر و فرزند بیمارش بود یا رفتن و شرکت در صحنه‌ نبرد انتخاب می‌کرد. لحظه‌ای در حین عملیات خیبر پیش آمد که محمدرضا دلش شور همسر جوان و دختر بیمارش را می‌زد. لحظات سختی بود. گویا به او الهام شده بود دیگر می‌رود و به آرزوی قلبی‌اش که شهادت است، می‌رسد و برای آخرین بار از حاج همت اذن برگشت به سمت زن و بچه را می‌گیرد. اولش همت تعجب می‌کند، زیرا محمدرضا تازه از مرخصی برگشته بود و نزدیک عملیات بود و او باید نیروهایش را برای شب حمله آماده می‌کرد. وقتی ناراحتی و دلشوره‌ محمدرضا را می‌بیند به او اجازه می‌دهد به خانه برگردد و تکلیف زن جوانش را معین کند. محمدرضا، منصوره و سمانه را می‌سپارد به دوست و همر‌زمش آقای نصیرپور و همسرش. آنها را از شهر غربت، اسلام‌آباد غرب روانه تهران می‌کند و آخرین سفارش‌ها را به همسرش می‌کند و راهی جبهه می‌شود اما این دلشورگی تا هنگام شهادت همراه محمدرضا بود و گواه آن هم مطرح کردن این نگرانی پیش همرزمان و نصرت‌ا... اکبری دوست صمیمی‌ا‌ش است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها