آتش‌ گرفتن چادر و به دنبال آن مرگ زن و فرزند یا مرد خانه، قصه قدیمی و دردناکی است که هر از گاهی در یکی از روستاهای بوشهر تکرار می‌شود.
کد خبر: ۱۳۵۴۳۲۸

در آخرین حادثه آتش‌ سوزی کپر که سال‌گذشته در روستای توکهور میناب رخ داد، یک دختر پنج ساله کرمانی در کپر روستایی پدر کارگرش سوخت، این بار هم نوبت زهرا نیکنام، دخترک شش ساله شیرازی و مادرش بود که در روستای شهنیای بردخون، طعمه شعله‌های سرکش آتش شوند.

پدر داغدار، کارگر است و به امید کار در زمین کشاورزی وکسب درآمد برای خانواده‌شان به روستاهای بوشهر آمده بود.

از چادر کشاورزی ۴×۶ متری جز چند ستون فلزی که چادر را سرپا نگه می‌داشت، چیزی نمانده است. وسایل آشپزخانه هم نابود شده. پدر هم حال و روزش بی‌شباهت به چادر کشاورزی نیست و قامتش از غم دو تا شده. دو شب پیش دخترش را از دست داد. حداقل دلش خوش بود همسر و همدمش زنده می‌ماند اما او هم فوت شد و پدر را با سه بچه قد و نیم‌قد تنها گذاشت.

حسین نیکنام، پدر خانواده در گفت‌وگو با جام‌جم از شب حادثه می‌گوید: من اهل شیرازم و همراه زن و فرزندم برای کارگری به روستای شهنیا آمدم. اولین باری بود که برای کارگری به اینجا می‌آمدم اما فکرش را هم نمی‌کردم عاقبتی چنین دردناک در انتظارم است. ساعت حوالی ۱۱ شب بود که همسرم و دخترم تصمیم گرفتند بخوابند و برای همین رختخواب‌هایشان را داخل چادر پهن‌ کردم. دخترم زهرا خوابیده بود که همسرم صدایم زد و گفت سردم است. با این‌که پتو کشیده بود اما دوباره چند پتوی دیگر رویش انداختم تا گرمش شود. بعد من بیرون چادر رفتم که یکدفعه چادر گر گرفت. شعله‌های آتش از چهار ستون چادر بالا می‌رفت و خیلی وحشتناک بود. در مدت دو دقیقه چنان آتشی به پا شد که هیچ جور نمی‌شد جلوی آن را گرفت. شدت آتش آن‌قدر زیاد بود که نمی‌شد آن را با خاک و آب خاموش کرد. با آتش‌نشانی تماس گرفتم و درخواست کمک کردم. همسرم که داخل چادر بود، سعی کرد دخترمان را نجات دهد اما نتوانست و خودش هم گرفتار شعله‌های آتش شد. آتش‌نشانی خیلی دیر رسید و زمانی آمد که دیگر کار از کار گذشته بود.

غم نان و غم جان

شعله‌های آتش برخی از اهالی روستای شهنیا را به محل حادثه کشاند و عده‌ای با هر چه که دست‌شان می‌آمد، سعی می‌کردند آتش را خاموش کنند. اورژانس هم که به محل آمده بود، جسد زهرای شش ساله و پیکر سوخته مادر را با خود برد. مادر را ابتدا به مرکز خدمات جامع سلامت و ارائه خدمات اولیه درمانی بردخون بردند و پس از آن همراه با یک پزشک این مرکز به بیمارستان زینبیه خورموج منتقل شد. دل پدر به این خوش بود که حداقل مادر زنده می‌ماند اما ۸۰ درصد سوختگی دیگر تاب و توانی برای او نگذاشته بود که برای زندگی بجنگد و فوت شد.

پدر که حالا زنگ صدایش به بغضی فروخورده تبدیل شده ، ادامه می‌دهد: نمی‌دانم نشتی گاز از شیلنگ کپسول بود یا تقدیر خداوند اما آتش بدی به زندگی‌ام افتاد. همسرم ۴۰سال بیشتر نداشت و حالا سه فرزند دیگرم بی‌مادر شده‌اند. الان هم جنازه هردوی‌شان را تحویل گرفته‌ام و قرار است آنها را به شیراز ببرم و به خاک بسپارم. اهالی روستاهای بوشهر به‌خصوص آنهایی که زمین کشاورزی دارند، دیگر به کارگر فصلی روزمزد بودن عادت کرده‌اند. همه آنها می‌دانند این کارگران به دلیل بیکاری و نداشتن درآمد به زمین‌های کشاورزی برخی استان‌ها می‌روند تا با یکی دو هفته کار ، درآمدی هرچند بخور و نمیر به دست آورند. وقتی دختر پنج ساله کرمانی در آتش کپر در روستای چراغ آباد سوخت، برخی اهالی گفتند از زبان ما به دولتی‌ها بگویید به داد کارگران فصلی برسند. برای آنها خانه‌هایی با بلوک سیمانی بسازند تا وقتی برای کار می‌آیند، داغدار و عزادار به شهرشان برنگردند. آنها گفتند و ما هم نوشتیم ولی آب از آب تکان نخورد. کپرها و چادرها در آتش می‌سوزد و جان می‌گیرد اما کارگر نان می‌خواهد.

مرگ تلخ مادر و دختر در چادر (+عکس)

 

لیلا حسین زاده - حوادث روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۴ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها