گفتگو با امید برک قبل از اجرای حکم قصاصش

هر زنی که به من اعتماد کرد، کشتم

13سال از مصاحبه با امید گذشته اما ماجراهای این پرونده مثل فیلمی مقابل چشمانم است. از وقوع قتل‌هایی که خیلی زود در روزنامه‌ها درباره سریالی‌بودن آن هشدار دادیم تا ظهر پنجشنبه‌ای که قاتل دستگیر شد و در ستاد فرماندهی استان‌البرز فرصتی دست داد تا با او مصاحبه‌ای داشته‌باشم.
کد خبر: ۱۳۲۵۲۹۶

به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین، قاتل با چهره آرام، قد بلند و خونسرد. درباره جنایت‌ها خیلی راحت حرف می‌زد و پشیمانی در چهره‌اش وجود نداشت.

سعی می‌کرد زنان را مقصر نشان دهد و جنایت‌های خود را توجیه کند.

چند سال داری؟
22 سال

چند زن را کشتی؟
هشت زن را در کرج و دو زن را در شمال.

انگیزه‌ات چه بود؟
از زنانی که خیانت می‌کردند خوشم نمی‌آمد. حس می‌کردم قربانیانم نیز اهل خیانت هستند به همین خاطر آنها را می‌کشتم.

پس چرا طلاهایشان را سرقت می‌کردی؟
هم نیاز مالی داشتم و هم می‌خواستم طوری وانمود کنم که سارقی آنها را کشته‌است.

مگر با خودروی پیکانت مسافرکشی نمی‌کردی؟
از وقتی بنزین سهمیه‌ بندی شد، مشکلاتم بیشتر شد و مسافرکشی به صرفه نبود. به همین‌خاطر به فکر سرقت افتادم.

چرا سراغ کار دیگری نرفتی؟
کار دیگری بلد نبودم.

چرا بعد از قتل هایت در شمال چند سالی مرتکب قتل نشدی؟
بعد از قتل دومین زن در شمال کشور، همسرم را در یک مهمانی دیدم و عاشق او شدم. با هم ازدواج کردیم و تصمیم گرفتم زندگی سالمی داشته‌باشم. به کرج آمدیم و در آنجا زندگی می‌کردیم. همسرم قانع بود و با نداری من کنار می‌آمد؛ اما یک اتفاق باعث شد، حس انتقام دوباره در من زنده شود.

چه اتفاقی؟
یک بار زنی را به عنوان مسافر سوار کردم. برای این‌که زودتر به مقصد برسیم، راه میانبر را انتخاب کردم. او فکر کرد قصد ربودن و تجاوز به او را دارم و خود را از ماشین به بیرون پرت کرد و بعد هم با شکایت از من، باعث شد دستگیر شوم. او با این کار قصد اخاذی از من را داشت و وقتی نتوانست به هدفش برسد، درخواست مجازاتم را کرد.

اما شواهد پرونده نشان می‌دهد، آن زن اهل اخاذی نبوده و وضع مالی خوبی داشته.حالا چه می‌گویی؟
دروغ نمی‌گویم، قصد ربودنش را نداشتم.

چطور طعمه‌هایت را انتخاب می‌کردی؟
به عنوان مسافربر زنان را سوار می‌کردم و آنهایی را که به من اعتماد می‌کردند، می‌کشتم. آنها به خانه‌ام می‌آمدند و این‌کارشان خیانت بود.

کار خودت خیانت به همسرت نبود؟
نه. او می‌دانست چقدر دوستش داشتم و غیر از او به هیچ زنی علاقه نداشتم.

مگر هدفت مبارزه با خیانت نبود، پس چرا در خانه به قربانیان تجاوز می‌کردی؟
راستش......(سکوت متهم)

گفتی با کشتن زنان آرام می‌شد؟
آن زمان قرص‌های روانگردان مصرف می‌کردم و باور کنید قتل‌ها دست خودم نبود. با کشتن زنان آرام می‌شدم.

ببین الان چند بار حرفت را درباره انگیزه قتل‌ها تغییر دادی؟
(دوباره سکوت)

همسرت در قتل‌ها چه نقشی داشت؟
هیچ نقشی نداشت. او را بی‌گناه دستگیر کردند. نمی‌دانست من زنان را می‌کشم. فکر می‌کرد از زنان اخاذی می‌کنم. او فقط گاهی طلاها را می‌فروخت.

موقع قتل زنان، او کجا بود؟
هر وقت همسرم از خانه بیرون می‌رفت من زنان را به خانه می‌آوردم.

پیش از این هم سابقه داشتی؟
بله دو بار.

چرا؟
یک اتفاق تلخ در زندگی ام رخ داد که باعث شد مشکلاتی از نظر روحی پیدا کنم. البته نمی‌خواهم درباره‌اش صحبت کنم.

رابطه‌ات با خانواده چطور بود؟
خانواده‌ام همسرم بود و با بقیه رابطه خوبی نداشتم.

چرا؟
هیچ وقت از پدر و مادرم محبت ندیدم.آنها همیشه با هم اختلاف داشتند.

شغل پدرت چه بود؟
راننده ترانزیت بود.

چرا اجساد را بدون لباس رها می‌کردی؟
خواستم لباس به آنها بپوشانم اما نمی‌شد. به همین خاطر در میان ملحفه‌ای می‌پیچیدم و در مکان‌هایی قرار می‌دادم تا زود پیدا شوند.

می‌دانستی پلیس در تعقیبت است؟
خب من سابقه‌دار بودم و طبعا به من مظنون می‌شدند.

به همین دلیل به رامسر فرار کردی؟
بله. بیرون از کرج امن تر بود. هر وقت می‌ترسیدم به این فکر می‌کردم به خاطر دو قتل در شمال دستگیر نشدم و اینجا هم دستگیر نمی‌شوم.

در رامسر چه می‌کردی؟
سرایدار یک مجتمع توریستی بودم.

چقدر از سرقت‌ها به دست آوردی؟
خیلی کم برخی زیورآلات آنها بدلی بود و ارزشی نداشت.

با وسایل و لباس‌های مقتولان چه می‌کردی؟
آنهایی را که نو بودند، به آشنایان هدیه می‌دادم. گوشی یکی از مقتولان را به مادرم دادم.

زنان را چطور می‌کشتی؟
از پشت سر غافلگیرشان کرده و با دست یا روسری‌شان خفه‌شان می‌کردم.

مقاومت نمی‌کردند؟
از نظر جسمانی قدرت مقاومت نداشتند.

التماس چطور؟
فرصتش را نداشتند.

تا کی ادامه می‌دادی؟
شاید تا زمانی که پلیس مرا دستگیر نمی‌کرد ادامه می‌دادم. خط پایان قتل هایم دستگیری بود.

چطور دچار عذاب وجدان نشدی؟
بعد از قتل اولین زن در کرج، کمی ترسیدم. تا چند روز از خانه بیرون نمی‌رفتم اما بعد ترسم ریخت و کشتن زنان برایم عادی شد.

ضممیه تپش روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها