به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم؛ دیروز مهدی پاشازاده در شبکه سه خاطره جالبی از ماجرای خواب ماندن موسوی در فورتنا کلن تعریف کرد. او گفت: «هر چه به فصل سرما نزدیکتر میشدیم علی بیشتر میخوابید. یک بار خواب مانده بود. با ساعت به تمرین آمد و به مربی ساعت را نشان میداد و ادای خوابیدن را درمیآورد که ساعت خواب مانده و به خاطر همین او دیر آمده. مربی هم ساعت را گرفت و از ورزشگاه پرت کرد به خیابان!» حالا علی موسوی در گفتوگو با جامجم در اینباره چیزهای جالبتری تعریف میکند.
خاطرهای که مهدی پاشازاده تعریف کرد درست است؟
کامل تعریف نکرده. من روز اولی که به فورتنا کلن رفتم، همه چیز عالی بود. هر بازی هم انجام میدادم، گل میزدم. در ۶ بازی متوالی برای تیم گل زدم. مدیرعامل فورتنا کلن اینقدر ذوق زده شده بود که گفت اگر همینطور به گلزنی ادامه دهی بلیت سفر به دور دنیا را برایت میگیرم که بروی همهجا را ببینی.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
بعد از بازی ششم دیگر از من شناخت پیدا کرده بودند. یک بازی میخواستم به زمین بروم. حریف بازیکنی داشت از من سیاهتر. دیدم چپ چپ نگاه میکند. چند دقیقه بعد هم با شش استوک رفت روی پای من و نزدیک به یک ماه و نیم از میادین دور بودم. بعد هم که سوز و سرما آمد و باعث شد من دیگر علی سابق نشوم. در نیمفصل دوم سه گل بیشتر نزدم. در کل تعداد گلهایی که در لیگ و حذفی زدم ۱۱ گل بود. مهدی سرما را تعریف کرد ولی مصدومیتم را نگفت.
ماجرای ساعت بردن سر تمرین چه بود؟
میدانید که آنجا یک دقیقه دیر بروید یعنی فاجعه اتفاق افتاده. همه نیم ساعت قبل تمرین میآمدند من یک روز نیم ساعت بعد از تمرین رفتم! دیدم بازیکنان تمرین میکنند. مربی تیم هم نشسته بود روی توپ و وقتی من را دید، صورتش از عصبانیت قرمز شد. گفتم چکار کنم چکار نکنم ساعتم را نشانش دادم که یعنی این خواب مانده. ساعت را گرفت و طوری پرت کرد که رفت افتاد خیابان بغل ورزشگاه. گفت میدانی نیم ساعت دیر آمدهای یعنی چه؟ بنده خدا من را میشناخت. آخرش خندید.
خاطره دیگری هم درباره دیر رفتن داری؟
یک بار میخواستیم به اردو برویم. آنجا یک دقیقه دیر هم میرفتی یعنی فاجعه رخ داده. من یک دقیقه دیرتر رسیدم. دیدم هیچکس نیست. گفتم خب خداراشکر هنوز هیچکس نیامده و من نفر اول هستم. کلی منتظر ماندم گفتم ای بابا چرا نمیآیند؟ خیلی هم شاکی بودم که همه دیر کردهاند نگو یک دقیقه قبل از اینکه من برسم اتوبوس تیم رفته بود! من آخرین نفر بودم. دیدم خیلی وضع خراب است گفتم سرما خوردهام و نتوانستم بیایم!
یعنی میگفتی سرماخوردهای ایراد نمیگرفتند؟
اگر پایت در گچ هم بود باید سر تمرین میرفتی و فقط اگر سرما میخوردی میگفتند مشکلی نیست و در خانه بمان. من هم یکی دو بار گفتم سرما خوردم و در خانه استراحت کردم! آخر خیلی زود باید به باشگاه میرفتیم. راس ساعت هفت و نیم صبح باید میرسیدیم و صبحانه میخوردیم. یادم هست یک روز برف آمده بود. تراس خانه من پر از برف بود. در را باز کردم و گفتم خب خداراشکر با این وضعیت تمرین تعطیل است. فکر کردم مثل مدارس خودمان است! خلاصه با تاخیر رفتم سر تمرین دیدم همه با شورت و تیشرت دارند تمرین میکنند و تکل میزنند. آن وقت من دو تا گرمکن و دو تا شلوار پوشیده بودم. از سرما یخ زده بودم و نمیتوانستم تکان بخورم!
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد