خون پایم بند نمیآمد. رفتم ساختمان هلالاحمر ایران در چند متری حرم. ولیکن مسئولش گفت به علت اغتشاشات، سرویسدهی نمیدهیم. گفتم خبرنگارم، پایم نیاز به بخیه دارد. گفت تعطیل است! گفتم حداقل یک باند بدهید. گفت اجازه ندارم!
عجیب بود! دید نه مجروحم، حتی بعنوان یک هموطن هم کمکی نکرد.
رفتم بیمارستان کاظمین. روی زخم چیزی شبیه کف سفید بود! ایضا پهلویم. دکتر گفت چی شده؟!
نمیدانم چرا مثل خنگها یکهو گفتم گلوله پلاستیکی خورده! بلافاصله پلیسِ بیمارستان را خبر کرد! چند دقیقه نشد ۲۰-۱۰نفر ریختند تو اتاق!
چند نفر از نیروهای حشدالشعبی هم آمدند! یکیشان دستپاشکسته فارسی گفت من از نیروهای حاج قاسم در سوریه بودم. این را با فخر میگفت. بقیه هم با حسرت تایید کردند.
گفتم خبرنگار جام جم آنلاین هستم!
گفت برای کجاست؟ گفتم برای حاج قاسم! با ذوق بغلم کرد! گفت شما مهمان ما هستی!
دیگه هرکی هرچی میپرسید من فقط میگفتم با حاج قاسمم!
عجب عزتی. در مملکت غریب تو را به عشق ژنرال وطنت، عزت بگذارند. عجب حالی میدهد و چه حس غروری.
چند دقیقه بعد مردی۴۰ساله با تیپ اسپرت آمد.
از احترام بقیه فهمیدم پلیس یا حشد نیست! از استخبارات بود. همان وزارت اطلاعات خودمان!
به بقیه تشر زد که چرا اول پایش را بخیه نکردید!
راست میگفت من یکی دوساعتی بود که آمده بودم به بیمارستان، اما درگیر بازجویی بودم. رفتیم اتاق بخیه. دکتر نگاهی کرد و ناگهان شروع کرد به بخیه کردن! گفتم آقااا! بیحس نمیکنی؟!
گفت لا! لا!
من تا بخودم جنبیدم بدون بیحسی، ران پایم را بخیه زد! با لبخند!
ضعف کردم! عراقیها کلهم در درمان خشن هستند! کشوری که همیشه در جنگ باشد بیحسی برای چند بخیه سوسولبازی محسوب میشود.
مرد استخباراتی، سعی میکرد بسیار محترمانه و لبخند به لب بازجویی کند. گفت«اگر شما چیزیت میشد ما مسئول بودیم. نباید میرفتید آنجا»
یکهو نماینده سفارت ایران سر رسید. مرا کناری کشید گفت بگو رفته بودم سر مزار عثمان، نایب اول امام زمان که یهو شلوغ شد. همین را گفتم.
القصه! با میانجیگری نماینده سفارت موضوع حل شد. و آمدم هتل. به حاجکاظم فرامرزی پیام دادم که اینطور شده. گفت «سریع برگرد. الان شناسایی شدی، اگر فردا بری التحریر، قطعا میزننت!»
جدی نگرفتم. اما چند دقیقه بعد فیلم آتشزدن یکی از فرماندهان حشد آمد در خبرگزاریها. او و برادرش را زنده زنده در آمبولانس آتش زدند. بچههای حشد میگفتند این کار مردم نیست. کار تیمهای ترور است. تا الان ۷-۸ از فرماندهان حشد را زدند. تصمیمم به برگشت گرفتم. بیخبر از اینکه تازه قصه ما شروع شده...
منبع: جام جم آنلاین
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم