روایت سه سرباز ارتش از پایان منافقین

حین پیشروی متوجه شدیم که منافقین با یک ضد هوایی ما را زیر آتش گرفته‌اند. فرمانده تیپ به من گفت: «هر طور شده از داخل شیارها برو و این دولول را ساکت کن.»
کد خبر: ۱۲۲۹۰۶۷
روایت سه سرباز ارتش از پایان منافقین

به گزارش جام جم آنلاین از ایسنا، حسین گل‌محمدی از جمله سرباز وظیفه دوران هشت سال دفاع مقدس او که از نیروهای تیپ۳۵ تکاور بوده است و در عملیات مرصاد با منافقین جنگیده است روایت می‌کند: «عملیات را در ارتفاعات اطراف اسلام آباد آغاز کردیم و خیلی به دشمن نزدیک شده بودیم. ساعت ۲۰:۳۰ بود که صدای یکی از منافقین را شنیدم که به من گفت: «اسلحه‌ات را زمین بگذار!»

به اطرافم نگاه کردم. دیدم که نیروهای ما پخش شده و با روحیه‌ای بالا پیش می‌آیند. منافق بدون توجه گریخت. متوجه شدم آنها تنها نیستند. در یک لحظه و خیلی سریع گلوله «آر.پی.جی» را به طرفشان شلیک و جمعشان را متلاشی کردم. جلو رفتم، ۱۸نفر بودند. دو نفر از آنها که سالم مانده بودند، به صورت سینه خیز در حال فرار بودند،آنها را به اسارت در آورده، به عقب تخلیه کردیم.

تا ساعت۰۴:۰۰ به پیشروی ادامه دادیم. در حالی که نیروهایی از لشکر۱۶ هم با ما بودند. حین پیشروی متوجه شدیم که منافقین با یک ضد هوایی ما را زیر آتش گرفته‌اند. فرمانده تیپ به من گفت: «هر طور شده از داخل شیارها برو و این دولول را ساکت کن.» دوتا شیار جلوی من بود. از آنها عبور کردم و آنقدر پیش رفتم که در فاصله۲۰ متری زیر پای خدمه دولول قرار گرفتم، خیلی سعی کردند مرا هدف قرار دهند، اما هرچه سر دولول را پایین می‌آوردند، نمی‌توانستند. همین که اولین دایره ضد هوایی را دیدم، «آر.پی.جی» را شلیک کردم و دولول مورد هدف قرار گرفت و خدمه هایش کشته و ضخمی شدند.به این ترتیب، این مانع پیشروی هم بر طرف شد

همچنین علی‌رضا ویسویی از دیگر سربازان تیپ ۳۵ تکاور نیز در خاطره‌ای دیگر از عملیات مرصاد می‌گوید: «ساعت ۱۰:۰۰ به ما دستور دادند که از منطقه گیلان غرب به طرف اسلام آباد حرکت کنیم. متوجه شدیم که شهر در محاصره کامل منافقین و تردد در آن منطقه و شهر غیر ممکن است. با روحیه بالایی که در سربازان سراغ داشتیم، احساس کردیم همه منتظر لحظه‌ای هستند که با منافقین روبه رو شوند. رو در رویی با منافقین که ناجوانمردانه، عزیزترین چهره‌های انقلاب را به شهادت رسانده بودند. این رویارویی برای ما خیلی مغتنم بود.

همه بچه ها از مرام منافقین کوردل آگاهی داشتند و دلشان می‌خواست با چنگ و دندان بجنگند. دلخوش به امکاناتی بودند که شرق و غرب در اختیارشان گذاشته بودند.اما سربازان ما هیچ باکی نداشتند. می توانم بگویم که این عملیات یکی از بهترین نبردهای ما در کنار برادران سپاهی و بسیجی بود.توانستیم اسلام آباد را از منافقین پس بگیریم.

حاصل این نبرد، فرار و شکست مفتضحانه منافقین و اربابانشان بود. خدا رو شکر می‌کنیم که تلاش بی امان، ایثار و از خود گذشتگی سربازان ما در این نبرد نا برابر، ثمره‌اش این بود که در مقابل ملت ایران سر افکنده نباشیم و با وجود گمان دشمن که خودش را پیروز این میدان می‌دانست، او را با خواری و خفت از میهن اسلامی خود بیرون راندیم که این موفقیت در سایه توکل به خدا و نهراسیدن از زیادی دشمنان اسلام میسر شد.

سرباز وظیفه سید جلال حسینی یکی دیگر از نیروهای جمعی تیپ۳۵ تکاور روایت می‌کند: من فرمانده رصد خمپاره انداز دسته ادوات بودم. بعد از اینکه به ما مأموریت دادند که از گیلان غرب به طرف اسلام آباد حرکت کنیم، با این هدف که شهر اسلام آباد را از لوث وجود منافقین پاک کنیم، شوق مبارزه با این کوردلان باعث شد که من با سربازان پیاده وارد شهر شده، همراه آنان شروع به مبارزه کنم.

ساعت ۱۴:۰۰ از جاده اصلی وارد شهر شدیم. از همان ابتدا با تیراندازی منافقین روبه رو بودیم. بچه‌ها با رشادت وارد شهر شدند. با دیدن این صحنه،نه تنها روحیه سربازان ضعیف نشد، بلکه قویتر شد. ما سعی کردیم بر سربازان نظارت کنیم، ولی با دیدن اولین فرد از منافقین، احساس متفاوتی به آنها دست داد.

طوری که هر سرباز می‌خواست نخستین کسی باشد که منافقین را به درک واصل می‌کند. سرانجام وارد شهر شدیم. پس از چند ساعت مبارزه تن به تن آنها را سرکوب کردیم. هواپیماهای عراقی با بمب های خوشه‌ای ما را بمباران می کردند تا مانع از پیروزی ما بشوند، اما روح ایمان و سلحشوری هم رزمانم، در پرتو لطف خداوند، بر بمب‌های خوشه‌ای و دیگر ادوات دشمن پیروز شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها