همزمان با اتمام جشنواره فیلم فجر، در قالب یک گزارش تحلیلی این دوره را بررسی کرده‌ایم

دوربین به دست در چهار گوشه ایران

سی‌وهفتمین جشنواره فیلم فجر هم در نهایت با برگزاری اختتامیه در سالن همایش‌های برج میلاد به کار خودش پایان داد. جشنواره سال جاری به دلایل متعدد تفاوت‌های محسوس و ملموسی با سال‌های قبل داشت. تفاوت‌هایی که در صورت پرورش و توجه به آنها می‌تواند راه را برای بهبود کمی و کیفی جشنواره هموار کرده و یک مسیر جدید برای سیاستگذاری مدیریت فرهنگی و سینمایی باز کند. در متن پیش رو کوشیده‎‌ایم بعضی از مهم‌ترین محورهای این تفاوت‌ها را با هم مرور کنیم.
کد خبر: ۱۱۹۱۶۸۲

بزن بریم شهرستان
مهم‌ترین وجه تمایز فیلم‌های این دوره جشنواره فیلم فجر، بیرون زدن از فضای بسته آپارتمانی است. البته این مورد شاید خیلی مرتبط با جشنواره و مدیریت آن نباشد و بیشتر به بلوغ سینمایی فیلمسازان ما برگردد. بخش قابل توجهی از تولیدات سینمایی در جغرافیایی غیر از فضاهای بسته آپارتمانی و کوچه و خیابان‌های پایتخت تصویربرداری شده بودند. برای مخاطب و منتقدی که در سال‌های اخیر به نوعی به فضای آپارتمانی و پایتختی عادت کرده بود و باید نماهای متعددی از اتوبان‌ها و خیابان‌‎های پایتخت و برج میلاد را در فیلم‌های متعدد می‌دید، بسی ذوق‌آور بود که حالا فیلمسازهای ما در فیلم‌هایشان به جغرافیای دیگر نقاط کشور هم سر می‌زنند و آنها را به نماهای آثار خود اضافه می‌کنند.
حتی مرور مکان‌های فیلمبرداری و جغرافیای تصویربرداری و تولید فیلم‌ها هم می‌تواند هر ناظر منصفی را به این نتیجه رهنمون کند که سینماگران ما آرام آرام دارند از پیله تهران‌زده خود بیرون می‌آیند: رد خون (محمدحسین مهدویان) در غرب کشور، سمفونی نهم (محمدرضا هنرمند) در مناطق کویری و مرکزی استان کرمان، شبی که ماه کامل شد (نرگس آبیار) در سیستان و بلوچستان، ناگهان درخت (صفی یزدانیان) در استان گیلان و شهر رشت، تختی (بهرام توکلی) در مناطق محروم جنوب تهران و مسجد سلیمان، روزهای نارنجی (آرش لاهوتی) در استان مازندران، قسم (محسن تنابنده) در استان گلستان و سمنان، سال دوم دانشکده من (رسول صدر عاملی) در اصفهان، قصر شیرین(رضا میرکریمی) در کهگیلویه و بویر احمد و طلا (پرویز شهبازی) در مناطق کوهستانی غرب کشور. تنها همین فیلم‌ها تقریبا نصف آثار حاضر در بخش سودای سیمرغ را به خود اختصاص می‌دهند.

سلام بر منافع ملی
دیگر محور مهم این دوره از جشنواره، حضور چند اثر بود که با محوریت منافع ملی ساخته شده و در زمره آثار راهبردی قرار می‌گیرند.
این آثار هرچند ممکن است از نظر کمی عدد بالایی نداشته باشند اما قوت داستان و همچنین نوع فضایی که فیلم در آن قصه خود را روایت می‌کند به اندازه‌ای جذاب و البته سخت بود که همزمان مورد توجه مخاطبان عام و خاص قرار گیرد. فیلم شبی که ماه کامل شد به تهیه‌کنندگی محمدحسین قاسمی و کارگردانی نرگس آبیار و ماجرای نیمروز؛ رد خون به تهیه‎‌کنندگی سیدمحمود رضوی و کارگردانی محمدحسین مهدویان دو نمونه برتر این دوره بودند؛ آثاری که یکی داستانی مرتبط با پرونده‌ای مهم امنیتی و ملی را در شرق کشور محور قرار داده و دیگری هم عین همین کار را با یک پرونده مهم در غرب کشور انجام داده بود.
دو فیلمی که از بخش سودای سیمرغ هم مجموعه 9 سیمرغ مهم را به خود اختصاص دادند و در بخش آرای تماشاگران هم جزو پنج فیلم برتر از نظر تماشاگران قرار گرفتند. به جز این دو اثر، فیلم 23 نفر به تهیه‌کنندگی مجتبی فرآورده و کارگردانی مهدی جعفری که با اقتباس از دو کتاب این بیست و سه نفر و ملاصالح و با الهام از یک ماجرای واقعی ساخته شده بود هم نسبتا موفق ظاهرا شد.
از این نظر، منافع ملی سهم قابل توجهی در جشنواره امسال داشت؛ هم در میان آثار هم در میان سیمرغ‌ها.

یک ویترین رنگارنگ
به جز دو مورد قبلی، آنچه به عنوان یک عامل مهم می‌تواند در ارزیابی جشنواره امسال مد نظر قرار گیرد، تنوع گونه‌های فیلم‌های جشنواره است. دست سینمای ایران در جشنواره امسال در حوزه‌های مختلف به نسبت آنچه که در سال‌های گذشته می‎دیدیم، پرتر بود. هرچند این ویترین تا رسیدن به نقطه ایده‌آل خود فاصله زیادی دارد با این حال همین وضعیت فعلی در سال‌های گذشته تنه به تنه رویا می‌زد. این‌که جشنواره از محلی برای عرضه فیلم‌های اجتماعی سنگین و سیاه تبدیل به ویترینی رنگارنگ از آثار مختلف شده است - که از آثار حوزه دفاع مقدس و تاریخ معاصر تا فیلم‎‌های معمایی و جنایی و اجتماعی در کنار آثار هنر و تجربه‌ای، جا و سهمی در ویترین جشنواره دارند - چیزی نیست که بشود آن را نادیده گرفت.

تکنیک چاق، تخیل لاغر
آثار حاضر در جشنواره سال جاری بر یک فرضیه دیگر هم خط بطلان کشیدند. هرچند از سینمای ایران با تولید سالانه حدود صد فیلم جدی انتظار نمی‌رود تنه به تنه هالیوود بزند، اما پوشاندن انتقادهای وارد بر آثار با اتکا به دلایلی مانند ضعف فنی سینمای ایران از جمله گزاره‌های متواتری بود که در همه این سال‌ها به گوش می‌رسید. حالا و در جشنواره سی‌وهفتم آثار به تصویر کشیده شده‌اند که در ادامه جشنواره سال گذشته، توانایی فنی و تکنیکی موجود در سینما را بسیار بالاتر از آنچه تصور می‎شد، به رخ می‌کشند.

تبلور توانایی‌ها و تکنیکی‌های فنی در آثاری مانند تختی (بهرام توکلی)، ماجرای نیمروز: رد خون(محمدحسین مهدویان)، مسخره‌باز (همایون غنی‌زاده)، متری شش و نیم (سعید روستایی)، بیست و سه نفر (مهدی جعفری)، سرخ‌پوست (نیما جاویدی) و سمفونی نهم (محمدرضا هنرمند) چیزی نیست که بشود چشم روی آن بست و سوت‌زنان از کنارش رد شد. آثاری که با انتخاب یک مسیر سخت به مخاطبان و منتقدان نشان دادند که با همین بضاعت فعلی سینما هم می‌شود آثار قابل تاملی خلق کرد که هم مخاطب‌ خاص را به حیرت وا دارد و هم مخاطب عام را به تشویق. با این حال، این وضعیت علاوه بر آن‌که یک نقطه قوت را به تصویر می‌کشد، در عین حال نشان‌دهنده یک نقطه‌ضعف هم هست و آن قحطی تخیل در وضعیت فعلی سینماست. همان چیزی که در بیانیه هیات داوران هم با اشاره به نحیف بودن فیلمنامه، آن را چشم اسفندیار سینمای ایران توصیف کردند.

محمدصادق علیزاده

فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها